ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

آیا مسیحیان هم مانند ما مسلمانان اعتقاد به رفتن مسیح به آسمان ها و زنده بودن ایشان و در نهایت ظهور ایشان با حضرت مهدی(عج) دارند؟ کلا اعتقادات مسیحیان قدیم با مسیحیان فعلی چه تفاوت هایی دارد و اعتقاد به تثلیث را به طور کامل توضیح دهید و منابع معتبر هم معرفی نمایید.


مسلمان ها مسيح را پيامبري از پيامبران الهي مي‎دانند. پيامبري كه خود داراي شريعت و كتاب بوده است ولادتش كه نشان از پيامبري وي داشته، از مادر ارجمندي به نام مريم صورت پذيرفته است. تولد خارق العاده‎اش، سبب نشده كه وي بندگي خدا را انكار نمايد. يا مردم را به پرستش غير خدا دعوت كند. دربارة سرانجام زندگي مسيح، قرآن سخن كساني را كه مدعي قتل وي شده‎اند، ناشي از اشتباه آنها مي‎داند. و عقيده دارد كه خداوند مسيح را به سوي آسمان بالا برده است. اما نظر مسيحيت دربارة عيسي عليه السلام كه تحت عنوان «مسيح‎شناسي» آمده، با نظر اسلام متفاوت است، آنها در قالب «تثليث» عيسي عليه السلام را به عنوان خدا، در كنار دو خداي پدر و روح القدس قرار داده‎اند. و در قالب «الوهيت» معتقدند كه خدا، در موجود عيسي عليه السلام تجسم يافته است. و دربارة سرانجام عيسي عليه السلام گفته‎اند مسيح متحمل مرگ جانكاه بر صليب شد تا پيروانش را به رستگاري برساند. مسيحيان عقایدی خاصی در باره حضرت مسیح عليه السلام دارند یکی از عقاید این است که می گویند آدم عليه السلام با خوردن از ميوة درختي كه از آن منع شده بود، مرتكب گناهي شد كه خود و همة فرزندانش مستوجب عقاب شدند. ناديده گرفتن چنين خطايي، با عدل خداوند نمي‎ساخت. و عقاب با رحمت الهي ناسازگار بود. اين بود كه پسر خود عيسي عليه السلام را به زمين فرستاد تا با تحمل رنج جانكاه مرگ بر صليب، همة ابناي بشر را از گناه برهاند. و به اين ترتيب عدالت خواهي خدا دربارة مجازات شخص گناه كار، ارضاء شد. اين بود كه پولس رسول نوشت: و چنانكه در آدم همه مي‎ميرند، در مسيح، همه زنده خواهند شد. آنان معتقد اند که مسیح بعد از کشته شدن دفن گردید و سه روز داخل قبر باقی ماند و در روز سوم دوباره زنده شد و به آسمان نزد پدرش(خدا) رفت. نقد نظريه تصليب نظرية به صليب كشيده شدن مسيح، اگر چه از نظر عقل، امري محتمل است. ولي نتايجي كه مسيحيت از آن به دست مي‎آورد، از جمله آمرزش گناه ذاتي انسان، با روح آموزه‎هاي اديان آسماني منافات دارد. چرا كه رسوخ گناه در ذات انسان، وي را از پذيرش تكاليف الهي انبياء بازداشته و لذا بعثت انبياء براي هدايت بشر، امري عبث خواهد بود. از آن گذشته با توجه به غناي ذاتي خداوند و رحمت و لطف بي‎انتهايش كه همه اديان، از جمله مسيحيت آن را پذيرفته‎اند، چه لزومي دارد كه خداوند براي بخشش انسان از وي فديه بگيرد؟ آيا اعتقاد به فديه، نوعي نگاه تاجر پيشگي به احتمال خداوند نمي‎باشد؟ اين پولس رسول است كه براي اولين بار اعتقاد به مصلوب شدن عيسي عليه السلام به خاطر آزادي و رستگاري انسان، را وارد مسيحيت مي‎سازد. به نظر مي‎رسد برنده اصلي اعتقاد به مصلوب شدن مسيح عليه السلام ، يهود باشد. اين يهود بود كه توطئه قتل عيسي عليه السلام به دست پيلاطس، حاكم روم را فراهم آورد. و چيزي كه مي‎توانست ماية خشم مسيحيت بر عليه يهود شود، با چنين اعتقادي، تبديل به زمينه چيني يك رسالت الهي از طرف يهود را فراهم آورد. از اينها گذشته افسانه مصلوب شدن عيسي عليه السلام ، ناشي از اشتباهي بود كه در شناسايي مسيح رخ داد و فرد ديگري به جاي وي به صليب كشيده شد، و خداوند عيسي عليه السلام را با جسم و روحش به آسمان برد. نگاهي ديگر تفاوت نگاه مسيحيت با آنچه اسلام دربارة عيسي عليه السلام مي‎گويد، ناشي از نوع قضاوت دربارة زندگي و سرانجام وي است. آفرينش خاص عيسي عليه السلام ، كه بدون دخالت پدري بوده است، اين توهم را ايجاد نمود كه وي بشر نبوده است. لذا شايسته است كه وي را در كنار خدا و روح القدس كه واسطه فيض الهي به پسر بوده است، قرار دهيم. و مي‎توان دربارة وي سخن بالاتري گفته و در مقام الوهيت، وي را خداي تجسد يافته در ميان بشر قرار دهيم. به اين ترتيب يك نزديكي كامل ميان خدا و بشر به وجود مي‎آيد. سرانجام مسيح نيز همچون زندگيش،‌ شاهكاري جاودانه است. شاهكاري كه در آن، عيسي عليه السلام خود را به خاطر نجات بشريت قرباني مي‎كند و همه را رستگاري و نجات مي‎بخشد. اسلام چنين اعتقاداتي را ساخته و پرداخته ذهن بشر مي‎داند، سخن حق همان چيزي كه در آيات قرآن راجع به شخصيت عيسي عليه السلام گفته شده است. سخناني كه وي را از افسانه و اسطوره بود. رهايي بخشيده و در قلب و روح همه مؤمنان جاي مي‎دهد. چنانكه در صدر اسلام، نجاشي (پادشاه حبشه) با شنيدن آياتي از سورة مريم، از زبان جعفر بن ابيطالب، در تصديق آن گفت: در گفتار پيامبر اينها و آنچه كه عيسي عليه السلام آورده است، از يك منبع نور سرچشمه مي‎گيرند. از آن چه بیان گردید به دست می آید که مسیحیان معتقد اند که حضرت مسیح عليه السلام بعد از کشته شدن دوباره زنده شده و به عنوان ضلع سوم تثلیث(خدایان سه گانه) زنده است، هر چند مسیحیان هم معتقد به موعود گرایی و منجی گرایی هستند ولی اصلا به مهدی موعود(عج الله تعالی فرجه ) مسلمانان اعتقاد ندارند تا بگویند که مسیح با مهدی ظهور خواهد نمود. مسيحا باوري و منجي گرايي واژة «مسيحا باوري» از كلمة «مسيح» (Messiah) گرفته شده كه ترجمة واژة عبري ماشيح (Mashiah) (تدهين شده) است و در اصل مراد از آن پادشاهي است كه سلطنت او در ضمن مراسم با روغن مقدّس اعلام مي شد. در كتاب هاي مقدس يهود (عهد عتيق) هميشه براي اشاره به پادشاه وقت اسرائيل به كار رفته است (طالوت، سليمان و داوود). امّا در دورة بين دو عهد، اين واژه به پادشاه آينده اطلاق مي شد كه انتظار مي رفت پادشاهي اسرائيل را اصلاح كند و مردم را از شرّ تمام شياطين نجات دهد. با توجه به معناي كلمة «انجيل» كه از لغت يوناني گرفته شده و به معناي «خبر خوش» و بشارت به رهايي است نيز مي بينيم اين منجي گرايي از اعتقادات اساسي و ريشه اي مسيحيت مي باشد و منظور از اين بشارت همان قيام ملكوت خداوند و يا به تعبير ديگري مي توان از آن به حكومت توحيدي در سطح كره زمين ياد كرد. بنابراين مسيحيان منتظرند حضرت مسيح (عليه السلام ) كه به اعتقاد آنان 2000 سال پيش مصلوب شده و از قبر برخاسته و به آسمان رفته است، دوباره بيايد. اصل مسيحيت هم با اعتقاد به ظهور موعود پديد آمده است. كتاب هايي كه در آنها بشارت ها و اشارت هايي دربارة ظهور منجي آخرالزمان آمده عبارتند از: انجيل متّي، انجيل لُوقا، انجيل مَرقُس، انجيل بَرنابا، مكاشفات يوحَنّا. بيشتر اين بشارت ها و نويدهاي انجيل به تعبير «پسر انسان» است، كه اين تعبير طبق نوشتة مستر هاكس آمريكايي، بيش از 80 بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) تكرار شده كه فقط 30 مورد آن با حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ قابل تطبيق است. و 50 مورد ديگر آن از نجات دهنده اي سخن مي گويد كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد. عيسي ـ عليه السّلام ـ نيز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد. و اينك چند نمونه از متن اناجيل: «همچنانكه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مي شود، ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد ... آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پديدار گردد و در آن وقت جميع طوايف زمين سينه زني كنند و پسر انسان را ببينند كه بر ابرهاي آسمان با قوّت و جلال مي آيد .... امّا از آن روز و ساعت هيچكس اطّلاع ندارد، حتّي ملائكه آسمان ... معهذا شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتي كه گمان نبريد پسر انسان مي آيد.» «در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهاي زمين تا به اقصاي فلك فراهم خواهد آورد ... ولي از آن روز و ساعت غير از پدر هيچكس اطّلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس بر حذر باشيد و بيدار شده دعا كنيد، زيرا نمي دانيد كه آن وقت كي مي شود». گفتني است مستر هاكس مي نويسد: در گنجينه اي از تلمود آمده است: «اعتقاد عموم بر اين است كه ظهور ماشيح و فعاليت هاي او در راه بهبود وضع جهان و تأمين سعادت بشر، قسمتي از نقشة خداوند در آغاز آفرينش بوده است. از اين رو در اين باره آمده است: پيش ازآن كه عالم هستي به وجود آيد، هفت چيز آفريده شد: تورات، توبه، باغ عدن، جهنم، اورنگ جلال الهي، بيت هميقداش و نام ماشيح». 2. ظهور منجي چه زماني است؟ از برخي عبارات اناجيل به دست مي آيد كه وقت ملكوت آسمان ها كه همان حكومت عدل جهاني توحيدي در روي زمين است، آخرالزمان معين شده است. حضرت عيسي ـ عليه السّلام ـ در مورد مقدمات بر پايي ملكوت خداوند مي گويد: «و زود است كه خبر از جنگ ها و شايعات بشنويد، مبادا كه فزع كنيد، زيرا حدوث آنها حتمي است، ولي نهايت عالم نخواهد بود» و نيز مي فرمايد: «... آنكه تا نهايت باقي مي ماند اوست كسي كه خلاصي مي يابد». و اين مطلب موافق رواياتي است كه از رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ رسيده و اشاره دارد به اينكه «المهدي يخرج في آخرالزمان؛ مهدي در آخر الزمان خروج خواهد نمود.». 3. علائم ظهور منجي در اناجيل در انجيل متّي آمده است: « .... و در آن هنگام كه عيسي در باغ زيتون نشسته بود شاگردانش به نزد او آمده و با او خلوت كردند و از او سؤال نمودند: به ما بگو در چه زماني اين امور تحقق خواهد يافت و علامت و نشانة آمدن تو و پايان عالم چيست؟» و نيز آمده است: «هنگامي كه فرزند انسان در مجد و عظمتش مي آيد و در حالي كه ملائكه او را همراهي مي كنند بر روي عرش عظمتش مي نشيند و جميع امّت ها نزد او محشور خواهند شد ...». در انجيل لوقا آمده است: «فريسيّون از او سؤال نمودند: چه زماني ملكوت خداوند مي آيد؟ او در جواب فرمود: ملكوت خدا غير مترقبه مي آيد.» 4. اوصاف ياران منجي موعود در اناجيل در اناجيل مسحيان اوصافي براي ياران منجي بشريت ذكر شده كه به برخي از آنها اشاره مي كنيم: 1. اطاعت: در انجيل مرقس آمده است: «به حق به شما مي گويم: هركس كه همانند طفل، ملكوت خدا را نپذيرد در آن داخل نخواهد شد». مثال به طفل، اشاره به اطاعت مطلق است. 2. عمل به احكام: در انجيل متّي آمده است: « اين گونه نيست كه هركسي ياربّ ياربّ بگويد داخل در ملكوت آسمانها شود، بلكه هركس به خواست پروردگار عمل كند در آسمانهاست.» 3. استضعاف: در انجيل لوقا آمده است: «خوشا به حال شما اي فقرا، زيرا براي شماست ملكوت خداوند. خوشا به حال شما اي گرسنگان در امروز، زيرا در آينده سير خواهيد شد. خوشا به حال شما اي گريه كنندگان، زيرا در آينده خندان خواهيد شد. اين در حالي است كه در جاي خود «ملكوت آسمان» به عصر ظهور تطبيق شده است.» 5. وسعت حكومت و آثار حكومت منجي موعود در اناجيل: عموم مسيحيان بر اين عقيده اند: در آينده روزي خواهد رسيد كه حكومت اخلاقي خداوند، بر سرتاسر زمين جاري گردد. عبارت «حكومت و سلطنت الهي» و «سلطنت آسمانها» و «ملكوت الهي» به طور مكرّر در اناجيل (همانطوري كه اشاره شد) به چشم مي خورد. در گنجينه از تلمود آمده است كه: « .... و در تمامي كوه مقدس من ضرري و فسادي نخواهند كرد. زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آب كه دريا را مي پوشاند.» در انجيل لوقا آمده است: «در آينده مردمي از شرق و غرب و شمال و جنوب زمين آمده و بر سر سفره، در ملكوت خداوند خواهند نشست.» مستر هاكس در نهايت، اثري كه دوران ماشيح بر وضع دنياي آينده خواهد گذاشت را متذكر مي شود و آن آثار را در اثرهاي ذيل خلاصه مي كند: «او خود جهان را به نور خويش روشن خواهد كرد چنان كه مكتوب است. بار ديگر آفتاب در روز نوِ تو نخواهد بود و ماه با درخشندگي براي تو نخواهد تابيد. زيرا كه يهوه، نور جاوداني تو و خدايت، زيبايي تو خواهد بود. تمام شهرهاي ويران شده را از نو آباد خواهند كرد و در جهان جايي ويران نخواهد شد. حتّي شهرهاي «سدوم و عمورا» نيز در زمان ماشيح آباد خواهند شد. گرگ با برّه سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پرواري باهم. طفل كوچك آنها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چريد و ... طفل شيرخوار بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفل از شير بازداشته شده (كودك دوساله و بيشتر كه از شير گرفته شده اند) دست خود را بر خانة افعي خواهد گذاشت ... گريه و شيون و زاري در جهان نخواهد بود و آواز و گريه و فغان و صداي ناله و فرياد ديگر در آن شنيده نخواهد شد ... بلكه همه شادمان و خوشحال خواهند بود. بعد از بيان مطالب فوق نتيجه اين مي شود كه: مسيحيان هم مانند اديان ديگر معتقد به منجي موعود در آخرالزمان مي باشند و حتّي اصل مسيحيت با اعتقاد به ظهور موعود پديد آمده است. تثلیت در مسیحیت همه اديان از يك نظام عقيدتي برخوردارند كه دين مبتني بر آن مي‌باشد نظام عقيدتي اديان آسماني قبل از هر چيز بر وحدانيت خداوند تأكيد دارند. همين يكي دانستن خداوند، فهم اين نكته را مي‌رساند كه اديان الهي، عليرغم چهره‌هاي متفاوت، از يك حقيقت سرچشمه مي‌گيرد. اما در اين ميان، مسيحيان در مسئله توحيدکه اساس اديان ابراهيمی را تشکيل ميدهد، راهی شرک آلود را در پيش گرفته و قائل به سه خدا شده اند و اعتقاد دارندکه: «خدا به خاطر عشق به پسر و بلكه عشق به همه بشريت در پسر حلول كرده است. و پسر تجسد يافته، روح‌القدس را به عنوان شخص ابدي كه بر او شهادت مي‌دهد، مكشوف ساخته است.» يكي از آموزه هايي مهمی كه همواره از سوي كليسا براي جوامع مسيحي القاء مي شود مسأله اعتقاد به تثليث است. همان گونه كه مي دانيد مطابق تلقي مسيحيت تثليث عبارت از «اب»، «ابن» و «روح القدس» است. مراد از «أب» براساس ادبيات كتاب مقدس، خداوند است. براساس گزارش اناجيل موجود، حضرت عيسي به شاگردان خود سفارش كرده كه خدا را در دعاهاي شان، پدر آسماني بخوانيد» و مراد از «ابن» يا پسر؛ حضرت مسيح است. براساس قطعنامه «نيقاوي» در سال 325 ميلادي فرزندي حضرت مسيح براي خدا،‌نه به صورت مجازي و تشريفي بلكه بصورت حقيقي تلقي مي گرديد: «عيسي مسيح پسر خدا،‌مولود از پدر، يگانه مولود كه از ذات پدر است. خدا از خدا، نور از نور، خداي حقيقي از خداي حقيقي كه مولود است نه مخلوق از يك ذات با پدر...» بنابراين در عقيدة رسمي مسيحيت، مسيح فرزند حقيقي خدا تلقي گرديده است. مراد مسيحيت از روح القدس، وجود فعال و تواناي خداوند در زمين است. كه بوسيله آن حضرت مسيح در شكم مادر خود قرار گرفت. روح القدس تعليم جامعه مسيحيت را به عهده دارد و در عهد جديد از روح القدس به عنوان تسلّي دهنده،‌ روح حكمت و ايمان، روح شجاعت، محبت و شادي، نامبرده شده است.» براساس نگرش مسيحيان، ميان «أب» و «إبن» و «روح القدس» فرع و اصلي وجود ندارد. همه اينها از ارزش و اصالت يكسان برخوردارند. در عين اينكه از هم متمايزاند، واحد اند. مانند قوه حافظه و دراكه و اراده...» يعني هر يك از «اب» و «ابن» و «روح القدس» خداوند تمام عيار و كامل است. در عين اينكه هر كدام خداي كامل است، هر سه تاي شان نيز واحد حقيقي اند. «اقنوم أب» «أقنوم ابن» و «اقنوم روح القدس» در عين كامل بودن در الوهيت و متمايز بودن از هم،‌واحد حقيقي اند.» آنان میگويند خدا در عين حال كه يگانه مي‌باشد،در سه حقيقت تجلي يافته است و معتقد اند«هر دوي پدر و روح‌القدس با پسر اتحاد دارند و به طور مستمر با او همكاري مي‌كنند و از نخستين لحظه حلول و تجسد در او حضور دارند، هر چند كه تنها پسر در قالب انسان درآمده.» از اين روست كه تثليث به عنوان يك آموزه‌ي عقل‌ستيز، هيچ‌گاه توجيه قابل قبول خود را نيافته است و بخش بزرگي از كليساي مسيحي را دچار اين وضعيت نابهنجار مي‌كند كه چگونه علاقه و كشش قلبي مسيحيان را بدون اعتقاد به اينگونه تعاليم حفظ نمايد. آموزه‌ي تثليث تثليث، اعتقاد به اين معناست كه خداوند در عين حال كه يكي مي‌باشد؛ در سه حقيقت پدر، پسر و روح‌القدس موجود مي‌باشد. اين برابري در وجود اقتضاء مي‌كند كه هر سه از نظر صفات الهي يعني ازليت، قدرت و جلال، با هم برابر باشند. هر يك از اين اشخاص، يك موجود اصيل بوده، بدون اينكه هيچ يك فرع و تابع ديگري باشد. ولي ميان آنها ايثار و تجليل و تكريم متقابل وجود دارد. منشأ تثليث اعتقاد به آموزه‌ي تثليث در ميان مسيحيان اوليه جايي نداشته است. اين پولس رسول بود كه براي اولين بار با قائل شدن مقام الوهي براي مسيح، توانست تفكر تثليث را پايه‌ريزي نمايد. وي معتقد بود در مسيح موجودي آسماني و داراي ذاتي الوهي بود كه تنزل كرده، صورت و پيكر زميني را پذيرفته و از آسمان به زمين فرود آمده است...» چنين انديشه‌اي را پولس به خاطر اين بيان نمود كه بتواند امت‌هاي غير يهود را به طرف مسيحيت جذب نمايد. زيرا اين ملل همه تحت نفوذ مذاهب اسرارآميز يونان بودند،‌كه اصل مطلب حيات جاويد و اتصال نفس بشر با روح‌ خدايان در آنها نفوذ و ريشه دوانيده بود. بعدها به دليل سيطره و نفوذ افكار پولس در جهان مسيحيت، شورايي اسقف‌هاي اعظم كليسا در نيقيه (325 م)‌و قسطنطنيه (381 م) و اعتقادنامه‌هاي شوراي كالسدون (451 م) تثليث را رسميت بخشيده و آن را جزيي از ايمان مسيحي قرار دادند. و مسيحيان از آن هنگام به بعد خداوند را به عنوان سه شخص كه داراي «جوهر و ماده‌ي واحدي» مي‌باشد، تصور نموده‌اند. تلاش براي رهايي از تثليث مسيحيت جهت حل مسأله تثليث و سازگاري آن با اصل مسلم توحيد، راه‌هاي مختلفي را پيموده است. 1 . جمع بين توحيدي كه در تورات آمده با تثليث. به معناي اين كه تثليث در تورات نيز وجود داشته ولي غير واضح بوده و اين عهد جديد است كه آن را آشكار نموده است. 2 . توحيد در تورات را پذيرفته و تثليث را به گونه‌اي توجيه نماييم كه با آن سازگار باشد: به اينكه گفته شود منظور از تثليث، در تثليث در عين وحدت»‌ مي‌باشد. 3 . تثليث از چيزهايي است كه عقل قادر به درك آن نبوده و صرفاً بايد به آن ايمان آورد. 4 . توحيد خالص را پذيرفته و تثليث را ردّ نماييم، اين نظريه را جمعي از بزرگان مسيحيت از قبيل برنابا و آريوس مصري و فرقه‌ي كويكرها كه در قرن هفدهم بوجود آمدند،ابراز داشته‌اند. تثليث و وحدانيت خداوند آموزة تثليث با اعتقاد به يكتايي خداوند كاملاً در تعارض است. اگرمسيح و روح‌القدس را از حيث ذات در رديف خداوند قرار دهيم. لزوماً صفات الهي از جمله ازلي و ابدي بودن را بايد به آنها نسبت دهيم. و به اين ترتيب، هر سه واجب‌الوجود خواهند بود. تعدّد وجودهايي كه وجوب ذاتي آنها مي‌باشد، مستلزم نفي توحيد ذاتي مي‌باشد. توضيح مطلب اينكه توحيد، داراي چهار مرتبه؛ توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي و توحيد عبادي مي‌باشد. توحيد ذاتي به اين معناست كه تنها يك ذات كه وجودش واجب است، موجود مي‌باشد. توحيد صفاتي به معناي اتحاد صفات با ذات الهي، و اتحاد صفات با يكديگر است. توحيد افعالي يعني آفرينش فعل الهي و هيچ چيز، با وي در اين امر، شريك نيست. و توحيد عبادي يعني تنها خداي يكتا كه داراي همه صفات جمال و كمال است سزاوار پرستش مي‌باشد، عدم اعتقاد به هر يك از اين مراتب گرايش به نقطه مقابل آن كه شرك در آن زمينه مي‌باشد را دربر دارد. و به همين دليل شرك نيز داراي چهارمرتبه شرك ذاتي، شرك صفاتي، شرك افعالي و شرك در عبادت مي‌باشد. با توجه به آنچه درباره‌ي مراتب توحيد و شرك گفته شد اعتقاد به اينكه مسيح و روح‌القدس از حيث ذات در كنار خدا هستند مستلزم چند وجودي است كه وجودشان ضروري بوده و هر يك خدايي جداگانه مي‌باشند. به همين دليل قرآن به شدت تثليث را ردّ مي‌كند. و آن را نشانه‌ي كفر و شرك مي‌داند. بنا بر اين مسيحيان اوليه و حواريون حضرت مسيح (ع) خداپرست بوده واعتقاد به نبوت حضرت عيسی(ع) داشته اند تا اين که عقايد شرک آتود پولس به تدريج در ميان مسيحيان گسترش پيدا می کند. ولی در عين حال بيشتر مسيحيان تا قرنهای چهارم و و پنجم ميلادی يگانه پرست بوده و به تثليث اعتقاد نداشته اند و لی بعد از حاکميت قسطنطين امپراتور روم بر مسيحيان، چناچه بيان گرديد در چندين شوری با صدور اعتقادنامه هايي، با زور و اجبار به عقايد پولس رسميت می دهد ويگانه پرستان مسيحي تکفير و به مرور زمان به علت وجود فشار قدرت حاکمه از بين می روند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image