دین پژوهی /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

با توجه به اينکه يکي از مهمترين مسائل و مباحث کلام جديد، اثبات يا عدم اثبات پذيري وجود خداوند است، مي خواستم دلايل مخالفان اثبات پذيري و نقد براهين ايشان را بدانم؟


مقدمه يکي از دغدغه هاي کهن انساني، امکان شناخت خداوند متعال است. اعتقاد به خداوند، اعتقاد فطري، پايه و همگاني (اجماع عام) است. هرانساني با تأمل در اندرون خود، وجود خويش را ناقص و وابسته به وجود مطلق کامل حس مي کند که آن همان اعتقاد به خدا يا ملازم با آن است. پرسش اين است که آيا وجود خداوند، افزون بر وجود فطري و بديهي و شهودي، به برهان و استدلال عقلي و فلسفي نيز نيازمند است يا نه. به نظر مي رسد خود متألهان به دليل اعتقاد به خداوند از راه شهود، فطرت و همچنين بديهي و پايه انگاري وجود خداوند، به اقامه استدلال هاي منطقي و فلسفي نيازي ندارند. به تعبيري، وجود خداوند مستغني از دليل و برهان است؛ اما براي نشان دادن وجود خداوند و اثبات آن براي غير متألهان اعم از جاهل، شکاک و ملحد، به ويژه در عصر کنوني که اعتقاد به خداوند و دين مورد آماج شبهات گوناگون قرار گرفته، اقامه برهان براي اثبات خداوند و پاسخ از شبهات امري ضروري است. در ذيل ما به دو دليل از مهمترين دلايل مخالفان عدم اثبات پذيري خداوند اشاره کرده و آن براهين را به نقد مي کشيم. ادلّه نظريه مخالفان مخالفان براهين فلسفي اثبات خداوند، براي اثبات مدعاي خود به ادلّه اي تمسک کردند که به مهمترين آنها اشاره مي شود. دليل اول: خطاپذيري معرفت عقلي يکي از ادله خطاپذيري دانش هاي عقلي، به ويژه در مسأله اثبات وجود ماوراي عقل، خداوند است. آنان براي اثبات مدعاي خود به خطا و نقدهاي مطرح، بر براهين عقلي خداشناسي استشهاد مي کنند که رهاورد آن سلب يقين به خداوند در پرتو براهين پيش گفته است. اين معنا در شعر معروف مولانا نيزآمده است: پـــاي استدلاليان چوبين بـــود پاي چوبين سخت بي تمکين بود تحليل و بررسي 1. در جاي خود اتقان و اعتبار معرفت عقلي ثابت شده است. انسان با توسل به قوه عقل خويش مي تواند به صورت کلي از ماوراي طبيعت آگاه شود. در صورت خاموشي چراغ عقل در مسائل ديني فراطبيعي، شناخت و فهم آن ها مشکل بلکه ناممکن خواهد بود؛ آياتي همچون: لَيْسَ کمِثْلِهِ شَيْ ءٌ، وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَى، وَلِلّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنَى، فَأَيْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ، اللَّهُ أَحَدٌ، هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ»، وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ و ده ها کنايه و روايات ديگري که شناخت و فهم آن ها فقط با عقل ميسور است و در صورت تعطيلي قوه عقل در اين عرصه ها، بايد به نظريه تعطيل و درماندگي مطلق انسان در برابر فهم آيات و روايات تن داد. 2. مسأله خطا پذيري معرفت عقلي به صورت موجبه جزئيه هر چند قابل انکار نيست، اين ادعا سبب سلب اعتماد و اطمينان مطلق به معرفت عقلي نمي شود؛ چرا که برخي از معارف عقلي بديهي و برهاني است که قابل ترديد نيست؛ براي مثال، اثبات عالم مجرد و عدم انحصار وجود به عالم مادي در فلسفه مبرهن شده است. دليل دوم: امتناع اقامه برهان لمّي بر وجود خداوند يکي از شبهات مطرح و متقدم در مسأله خداشناسي، تفکيک برهان انّي و لمي است فيلسوفان معتقدند که براهين اقامه شده بر وجود خداوند، انّي است؛ زيرا برهان لمّي که اثبات مدعا از طريق علم به علت است، در وجود خداوند معنا ندارد؛ چون خداوند علة العلل و خودش علت بردار نيست؛ بنابراين، علم به علت و اثبات آن معنايي ندارد؛ اما اثبات وجود خداوند از نوع انّي که از طريق اثبات معلول صورت مي گيرد، در خداوند ممکن است و ادلّه فيلسوفان از همين نوع خواهد بود. بوعلي سينا مي گويد: «ان واجب الوجود لابرهان عليه ولايعرف الا من ذاته... لا برهان عليه انه لاعلة ولذلک لالمّ له؛ همانا بر واجب الوجود برهاني نيست جز از ذاتش... چون علت ندارد پس برهان ندارد و براي همين لميت هم ندارد (برهان لم بر او نيست)». وي در جاي ديگر بر وجود ادلّه روشن بر وجود خداوند تصريح مي کند. نقد و بررسي 1. عدم تحقق برهان لمي به معنا ي علّي نخست بايد به اين نکته اشاره کرد که اگر مقصود از برهان «لمّي» فقط علم به معلول از طريق علت آن باشد، بايد به صورت شفاف گفت: اين معنا از عليت در وجود خداوند قابل تحقق نيست؛ چون در اين معنا از برهان لمّ، دو وجود مستقل از يک ديگر به نام وجود معلول و علت فرض شده است که براي شناخت وجود معلول و اثبات آن، بايد به وجود ديگري ـ که پيش از وجود معلول و از آن کامل تر باشد ـ علم حاصل کرد، روشن است که اين معنا در وجود خداوند قابل تصور نيست، چرا که حقيقت وجود در خداوند منحصر شده و وجود پيشين و کامل تر به عنوان علت خداوند، تحققي ندارد تا از طريق علم به آن وجود پيشين، وجود خداوند ثابت و مبرهن گردد. بر اين نکته برخي از فيلسوفان تصريح داشتند آن جا که به صورت صريح از نفي امکان اقامه برهان بر وجود خداوند سخن گفتند: «لابرهان عليه لانه لاعلة له و لذلک لالمّ له». 2. امکان يقين در برهان انّي معروف است که فقط برهان لمي، مفيد قطع و يقين است‎؛ اما برهان انّي که استدلال از معلول به علت است، يقين زا نيست، در تحليل اين نظر معروف بايد تأمل کرد و نبايد آن را به صورت کلي مطرح ساخت و پذيرفت؛ براي اين که گاهي براي معلولي مي توان چند علت فرض و تصور کرد؛ براي مثال، حرارت ممکن است معلول آتش، حرکت و اصطکاک، خورشيد و جريان الکتريسيته باشد که با شناخت معلول يعني حرارت نمي توان به علت آن پي برد؛ اما گاهي يک معلول، علت منحصر دارد و آن انحصار با تحليل عقلي وجود معلول ثابت مي شود. در اين صورت، علم به علت از طريق معلول مفيد جزم و يقين خواهد بود؛ براي مثال، شخصي که از نور آفتاب استفاده مي کند، ناگهان متوجه مي شود که آفتاب به سايه تبديل شد با اين که اطرافش آفتاب هست. اين شخص بدون اين که به بالاي سرش نگاهي بيندازد، يقين حاصل مي کند که بين او و آفتاب جسم جامدي که آفتاب را از خود عبور نمي دهد، حائل شده است. علم وي به علت سايه در اين مقدار، علم يقيني است؛ هر چند درباره جزئيات بيشتر جسم حائل اطلاعاتي ندارد. با اين توضيح به سراغ ادلّه انّي اثبات خداوند مي رويم. به نظر مي رسد رواج قول معروف فيلسوفان در عدم افاده يقين در برهان انّي، تأثير سويي در بحث خداشناسي و ادلّه آن گذاشته باشد، بيشتر ادعا مي شود که ادلّه خداشناسي به دليل «انّي» بودن فاقد ارزش معرفتي هستند؛ امّا چنان که بيان شد، نوعي از برهان انّي مي تواند مفيد يقين باشد که به نظر مي رسد در بيشتر ادلّه خداشناسي، آن خصوصيت وجود دارد که توضيح آن در موضع خود آمده است. اين جا به طور مثال به برهان امکان و وجوب اشاره مي شود: برهان امکان و وجوب به صورت قياس شکل اول چنين است. جهان ممکن است؛ هر ممکني نيازمند علت يا واجب الوجود است؛ پس جهان نيازمند علت و واجب الوجود است. کبراي قياس با تحليل و وجود ممکن مبرهن شده است. توضيح اين که ما با مشاهده وجود ممکن که معلول است، پي مي بريم که وجود ممکن به دليل ذات امکاني اش که از خود وجود مستقلي ندارد و نيازمند غير است و اين امکان، امکان فقري و ذاتي است، بالضرورت نيازمند وجود ماوراي ممکن يعني واجب الوجود است؛ پس اثبات واجب الوجود در پرتو برهان امکان، کاملاً عملي است. باري برهان امکان، به صورت مستقيم فقط واجب الوجود را اثبات مي کند؛ اما صفات ديگر خداوند، برخي از آن ها مانند وحدت، بساطت، حي، قدرت از تحليل خود واجب، و برخي صفات ديگر مانند رازقيت، هدايت از براهين ديگر قابل استنتاج است. برخي فيلسوفان متفطن نکته پيشين شده و ادلّه فلسفي خداشناسي را به برهان و چه بسا برهان لمّي (به جهت افاده يقين) متصف مي کنند؛ براي مثال، علامه حلّي با تقرير برهان امکان و وجوب فيلسوفان، آن را به «استدلال لمي» وصف مي کند که برخلاف مسلک متکلمان است. 3. امکان برهان شبه لمّي (استدلال از ملازمه) در صفحات پيشين بيان شد که چون وجود حقيقي در ذات الاهي منحصر شده، وجودي فراتر از آن وجود ندارد تا آن علتِ خدا نيز فرض شود و از طريق علم به علتِ خداوند، برهان لمّي به وجود خدا ثابت شود؛ اما مي توان نوعي از برهان را اقامه کرد که نه استدلال از معلول به علت باشد (برهان اني) و نه استدلال از علت به معلول (برهان لمّي معروف)؛ بلکه نوع سومي است. در اين برهان، معلول و علت متعلق علم و وجه استدلال قرار نمي گيرد؛ بلکه حد وسط در حقيقت يک وجود خاصي است که آن با وجود خداوند ملازمه دارد، که از طريق علم به يک ملازم به ملازم ديگري علم مي يابيم؛ براي مثال، ما به وجودهاي خارج قطع داريم (بنابر مکتب رئاليسم). اين وجودها يا خود واجب الوجودند يا ممکن الوجود. اگر واجب الوجود باشند، در واقع وجود حق متعالي براي ما منکشف است و به برهان نيازي نيست؛ اما اگر ممکن الوجود باشند، امکان ماهوي يا فقري يک حالت وجود است که آن با حالت ديگر وجود يعني واجب الوجود ملازمه دارد، به اين معنا که وجود ممکن الوجود بالضروره با وجود واجب الوجود ملازمه دارد. به عبارت دقيق تر، نفس وجود، وجود واحد و بسيطي است که حقيقت اعلاي آن به واجب الوجود منحصر است؛ اما اصل وجود از مقوله مشکک است که از جهت قوه و شدت، و کمال و ضعف، مراتب گوناگون دارد؛ مانند وجود نور، ما با علم به مرتبه رقيقه و ضعيف آن يعني وجود ممکن به اصل وجود يعني حقيقت اعلاي آن علم مي يابيم؛ پس واسطه اثبات، همان وجود البته با وصف ضعيف است که آن وجود ضعيف نه معلول واجب الوجود و نه معلول علت ديگري است. 4. امکان برهان لمّي به قرائت خاص (حد وسط علت اتصاف) تعريف مشهور از برهان لمي آن است که حد وسط افزون بر اين که علت حمل و تصديق ثبوت اکبر بر اصغر مي شود، علت وجود آن نيز باشد؛ اما برخي تعريف عامي از برهان لمي ارائه داده اند: برهان لمي برهاني است که حد وسط آن، علت اتصاف موضوع نتيجه به محمول آن باشد، خواه علت براي خود محمول هم باشد يا نباشد، و خواه علت خارجي و حقيقي باشد يا علت تحليلي و عقلي. طبق اين تعريف، اگر حد وسط برهان، مفهومي از قبيل امکان و فقر وجودي و مانند آن ها باشد مي توان آن را برهان لمي تلقي کرد؛ زيرا به قول فيلسوفان «علت احتياج معلول به علت، امکان ماهوي يا فقر وجودي است؛ پس اثبات واجب الوجود براي ممکنات، به وسيله چيزي انجام گرفته است که به حسب تحليل عقلي، علت احتياج آن ها به واجب الوجود مي باشد. حاصل آن که هر چند ذات واجب الوجود، معلول هيچ علتي نيست، اما اتصاف ممکنات به داشتن واجب الوجود، معلول امکان ماهوي يا فقر وجودي آنها است. اين تعريف از برهان لم، نوع خاصي از برهان انّي است که مفيد يقين و قطع است و توضيح آن در شماره دوم گذشت. نکته قابل توجه در آن اين است که آيا مي توان با اين تقرير اسم آن را برهان لمّ گذاشت؛ البته چنان که پيش تر نيز گفته شد، مهم نه نام گذاري بلکه افاده يقين در برهان است که ثبوت آن به منصه ظهور رسيد. از اين دو دليل و نقد آنها مي توانيم نتيجه بگيريم که ما مي توانيم با استفاده از براهين عقلي از جمله برهان لمّي مفيد يقين و شبه لمّي وجود خداوند را اثبات کنيم هر چند که از طريق برهان لمّي وجود او قابل اثبات نباشد. زيرا عقل هر چند در برخي از موارد ممکن است بر اثر چينش مقدمات نادرست حکم خطايي دهد. اين امر هيچگاه دليلي بر ردّ و منع براهين عقلي نمي شود. همان طور که خداوند خود بارها و بارها انسان را در قرآن به تفکر و تعقل در امر خداشناسي دعوت کرده است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image