تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

لطفا با دليل محكم اثبات كنيد كه معاد هم جسماني هست و هم روحاني؟


براى روشن شدن پاسخ صحيح و معقول لازم است، به دو نكته مهم توجه كنيم: نكته اول. سنخيت روح و بدن؛ ذرات بدنى انسان، داراى يك ارتباط تكوينى با روح است كه اين ارتباط، معلول اتحادى است كه در زندگى دنيايى با تعلق روح به بدن پيش مى‏آيد؛ يعنى، با تعلق روح به بدن در دنيا، اتحاد خاصى ميان آن دو به وجود مى‏آيد و با ادامه اين تعلق تا پايان عمر دنيايى هر انسان، وابستگى روح و بدن به يكديگر شديدتر و كامل‏تر شده و تثبيت مى‏شود و در نتيجه، ارتباط مخصوصى ميان روح و بدن تحقق مى‏يابد. اين نحوه اتحاد به صورتى است كه آثار روح در بدن و خصوصيات بدن در روح اثر مى‏گذارد. اين نوع ارتباط و سنخيت و وجود يك سلسله خصوصيات مشترك ميان روح و بدن - كه آن دو را به يكديگر مرتبط كرده و پيوند مى‏دهد - يك امر تكوينى و واقعى است. نكته دوم. بقاى اين سنخيت؛ اين نحو ارتباط تكوينى، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بين نمى‏رود؛ بلكه حتى با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمى‏گردد؛ يعنى، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاك، اين سنخيت در ذرّات و اجزاى خاكى باقى مى‏ماند و ذرات خاكى حامل آن است. همچنين روح هم با تحوّلاتى كه در برزخ به تناسب خود برايش رخ مى‏دهد، حامل اين سنخيت است. بنابراين، ارتباط تكوينى موجود ميان روح و جسم هر انسانى، با تغييرات و تبدّلاتى كه براى هر دو پيش مى‏آيد و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - كه بايد هم پيش بيايد - از بين نرفته و باقى است. حال اين تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاك باشد، يا تبديل ديگر و چه اين تحوّل يك بار باشد، يا چند بار و به صورت تغييرات متوالى و چه تحوّل در ناحيه روح به تناسب آن باشد، يا در جانب بدن؛ در هر صورتى، روح و جسم با يكديگر ارتباط و سنخيت داشته و خواهند داشت. بر اساس اين دو نكته؛ در يك مرحله بايد دوباره روح به بدن تعلق بگيرد و مجدداً بدن براى روح باشد؛ يعنى، در اول حشر و پس از «نفخه احيا»، هر روحى به سوى ذرات بدن خود و ذرات هم به سوى روح خود كشيده مى‏شود و با وجود تحوّلاتى در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پيدا مى‏كند و در يك شرايط خاص، بر پايه همين سنخيت موجود ميان روح و ذرات بدنى، دوباره ذرات بدنى به صورت بدن در مى‏آيد و به طرف روح كشيده مى‏شود. روح نيز به سوى اين ذرات كشيده مى‏شود و دوباره با هم اتحاد پيدا مى‏كنند. امّا براى ورود به عالم قيامت بايد روح و جسم، با تحولاتى قابليت ورود را كسب كنند؛ زيرا بدن مادى و روح برزخى و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احكام و آثار و خواص خود را داشته؛ با اين خصوصيت‏ها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احكام و آثار آنها نمى‏سازد و با آنها متناسب نيست بنابراين، بايد تمام هستى و از جمله بدن خاكى و روح برزخى، اين نقايص و خصايص را از دست داده و خصوصيات جديدى را كسب كند. دوام بهشت‏ها و جهنم‏ها، نعمت‏ها و عذاب‏ها و زوال‏ناپذيرى آنها و نيز آثار متعدد و خاص آن عوالم - كه از آيات و روايات استفاده مى‏شود - مانند نفى آثار سوءِ خوردن و آشاميدن، نفى بعضى از عوارض نامطلوب از انسان‏هاى بهشتى، نفى پيرى و شكستگى و مريضى و نظاير آنها، سوختن بدن و در عين حال باقى بودن بدن، همه گوياى اين حقيقت است كه عالم حشر، قوانين و احكام خاص خود را دارد و به كلى با نظام‏هاى ديگر - از جمله نظام دنيوى و برزخى - متفاوت است. از اين رو بايد مجموعه هستى و موجودات، سنخيت جريان آن نظام را پيدا كنند. در حقيقت «نفخه اول» براى محو چنين نقايصى است كه ريشه در وجه‏الخلقى موجودات دارد. حتى با اين نفخه، - چنان كه توضيح داده شد - نظام برزخى و نظام‏هاى بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتى چون ملائكه - باطل و فانى مى‏گردنداين توضيح لازم است كه ما يك باطن نداريم، بلكه باطن‏ها داريم. برزخ ظهور يك باطن و مرتبه‏اى از مراتب باطن‏هاى دنياست و بالاتر از اين باطن، باطن‏هاى ديگرى نيز وجود دارد. حتى خود قيامت هم داراى مراتب و باطن‏ها است و يك باطن ندارد. با توجه به اين حقيقت اين كه گفته مى‏شود، با نفخ اول نظام برزخى و نظام‏هاى بالاتر كه آنها نيز باطن نظام برزخى و محيط بر آن بوده، محو و باطل مى‏گردند، منافاتى با باطن بودن آنها براى نظام‏هاى پايين‏تر ندارد، بلكه در سير تكاملى هر نظام و وجودى بايد اين مراحل طى شود و با از ميان رفتن باطن مرتبه پايين‏تر، باطن برتر و بالاترى به ظهور رسد. و با نفخه دوم و ظهور جنبه «وجه‏اللهى» قابليت حضور در محشر را مى‏يابند. بنابراين، با نفخ اول، بدنى كه در عالم خاكى و نظام دنيوى است، نقايص خود را از دست داده، سر فصل خاصى را در تداوم حركت خود پشت سر مى‏گذارد. روح نيز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه «خلقى»، در آن عالم تحوّل اساسى پيدا كرده، مرتبه‏اى چشمگير و ممتاز را در ادامه حركت خود، شاهد است و با «نفخه احيا»، جسم و بدن مادى - مانند همه ماديات و اجسام ديگر - با جنبه «وجه‏اللهى» ظاهر مى‏گردند. روح نيز همچون موجودات برزخى و مجرد، با تحوّل جدّى بارز شده و بدن و روح با قوانين جديد و خاص نظام حشر و از دست دادن نقايص خود، پيوند دوباره مى‏يابند. قرآن و احاديث، با تعابير گوناگون به اين حقيقت اشاره دارند كه: «جسم و روح» به تبع همه موجودات ديگر، تحوّل اساسى پيدا مى‏كنند و با محو و بطلان نقايص و وجهه خلقى خود، با ويژگى جديد و مخصوص به عالم قيامت با نفخه دوم، با جنبه «الهى» خود ظاهر و بارز مى‏گردند. هر روحى به سوى جسم خود و هر جسمى به سوى روح خود كشيده شده، به هم ديگر مى‏رسند. آيات قرآن، حكايت‏گر اين واقعيت‏اند كه ذرات بدن و جسم، قبل از پيوند دوباره روح و بدن، با تحوّل كلى عالم متحوّل مى‏گردد. به بيان ديگر، بر اساس بيان قرآن كريم، ذرات بدن خاكى و زمينى هر انسانى، همگام با همه زمين و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادى و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت ديگرى - كه صورت بالاتر، كامل‏تر و لطيف‏تر است - درمى‏آيد. در اين تحوّل كلى نظام مادى - كه داراى مراحل، مراتب و به صورت تدريجى است - موجودات سرابى كه حق و حقيقت مى‏نمايند، زايل و هلاك مى‏گردند و باطن و حقيقت آنها كه در پشت حجاب وجودات فعلى و سرابى قرار گرفته - به ظهور مى‏رسد؛ باطن‏هايى كه در واقع، آن سوى زمين و آسمان‏ها و موجودات آنها است؛ آن سويى كه به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست. ذرات بدن خاكى انسان نيز در پرتو اين تحوّل اساسى، متحوّل گشته، چهره واقعى‏اش - كه به طرف حضرت حق و از او است - تجلّى مى‏كند. بايد توجه داشت كه اين تحوّل، به عينيّت ذرات بدن ما لطمه نمى‏زند؛ بلكه اين ذرات همان است؛ امّا تكامل يافته. بدن مادى تبديل به خاك شده و در تحوّل كلى عالم، صورت خاك را از دست مى‏دهد و صورت - مثلاً موجى - به خود گرفته، به ذرات لطيف‏ترى درمى‏آيد. اين تبدّل، تغيير ماهوى نيست؛ بلكه بدن در سيرتكاملى خود، تبديل به خاك مى‏شود و پس از آن، از مرحله خاكى گذشته و به صورت ذرات لطيف‏ترى مى‏آيد و نواقص خود را جا مى‏گذارد. بايد توجه داشت كه تحوّل يك دور يا چند دور، تفاوتى ندارد و به هويت و عينيت بدن و اين همانى انسان، خللى وارد نمى‏سازد. سپس از اين چنين ذرات بدنى‏اى - كه با وجود بالاتر و با وجود حقيقى جلوه‏گر شده است - بدن ساخته مى‏شود؛ يعنى، اين ذرات پس از يافتن اين وجود حقيقى و جنبه «وجه‏اللهى» به صورت بدن در مى‏آيد و بر اساس سنخيت موجود ميان بدن و روح، آن دو با يكديگر متحد مى‏شوند و در محشر حاضر مى‏گردند. امّا نكته حائز اهميت و دقت آن كه بدن اخروى در عين اين كه همين جسم و بدن است از همان ذرات بدنى هر انسانى، بدن اخروى او تشكيل شده است و همان ذرات است كه پس از تبدّلاتى به صورت بدن جديد درآمده است؛ در عين حال در اثر همين تبدّلات، داراى احكام و آثار جديد و ديگرى مى‏شود كه قبلاً نداشت و يكى از عمده‏ترين آنها اين است كه به اقتضاى روح آدمى، بدن درست مى‏شود. اگر روح، روحى باشد كه انسانيت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شكل انسان مى‏شود و با روح متحد مى‏گردد. امّا اگر روح، روحى باشد كه مسخ شده و در حقيقت اوصاف حيوانى يافته است، بدن هم به صورت همان حيوانى كه خصلتش بر روح غلبه كرده، درمى‏آيد و با روح متحد مى‏شود. حضرت رسول(ص) به همين حقيقت اشاره كرده، فرموده‏اند: «در اول حشر، ذرات بدن به اقتضاى روح، بدن مى‏شود و از اين رو، برخى از انسان‏ها به صورت ميمون و خوك و حتى با چهره‏هاى بدتر از آن دو محشور مى‏گردند». سرّ اين مسأله همان است كه رسول اكرم(ص) به آن اشاره كردند كه ذرات به اقتضاى روح، بدن مى‏گردد. به عنوان مثال در همين عالم دنيوى نيز چنين است؛ يعنى، مواد اوليه نظام مادى - از آب، خاك، هوا و نور - به اقتضاى روح در اين بدن‏ها شكل پيدا مى‏كند. آب كه وارد بدن مى‏شود و تحليل مى‏گردد، به اقتضاى روح ما - كه انسانى است - شكل بدن انسانى مى‏گيرد؛ ولى در بدن حيوان به شكل حيوان مى‏شود. روح عقرب اقتضا مى‏كند كه آب، بدن عقربى درست كند. هوايى هم كه استنشاق مى‏كنيم، چنين است. هر روحى اين هوا را به شكل و اقتضاى خود در مى‏آورد. از اين رو، در نظام قيامت كه داراى احكام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانيت باقى نبود، اين ذرات لطيف بدنى، جسمى به اقتضاى همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تكوينى كه ميان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد. در پايان، روايتى را كه بيانگر چگونگى ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حكايتگر گوشه‏اى از حقيقت پيوند دوباره روح و بدن است، نقل مى‏كنيم: در كتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده كه فرمود: «حقيقت آن است كه روح در جايگاه خويش قرار گرفته است: روح نيكوكار در روشنايى (نور) و گشايش است و روح بدكار در تنگنا و تاريكى. بدن به خاك تبديل مى‏شود، چنان‏كه از آن، آفريده شده بود و بدن‏هايى كه درندگان و كرم‏ها خورده و پاره پاره كرده همه در خاك، نزد كسى كه از علم او ذره‏اى در تاريكى‏هاى زمين پوشيده نيست و عدد و وزن اشيا را مى‏داند (يعنى خداوند سبحان) محفوظ مى‏ماند. خاك روحانيان همچون طلا در ميان خاك است؛ پس هنگامى كه زمان برانگيختن فرا رسد، بر زمين باران زندگى مى‏بارد و زمين مى‏رويد و سپس به شدت هم چون تكان خوردن مَشك حركت مى‏كند. خاك آدمى مانند طلاى به دست آمده از خاك شسته شده با آب و كره برآمده از شير زده شده مى‏گردد. پس خاك هر بدنى جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مكان روح منتقل مى‏گردد و سپس صورت‏ها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هيأت‏هاى خود، باز مى‏گردند و روح در آنها وارد مى‏شود؛ چنان به كمال ساخته مى‏گردد كه كسى از خود، چيزى را انكار نمى‏كند».... قال : «انّ الروح مقيمة فى مكانها روح المحسنين فى ضياء و فسحة و روح المسى‏ء فى ضيق و ظلمة و البدن يصير ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اكلته و مزقته كل ذلك فى التراب محفوظ عند من لايعزب عنه مثقال ذرة فى ظلمات الارض و يعلم عدد الاشياء و وزنها و ان تراب الروحانيين بمنزلة الذهب فى التراب، فاذا كان حين البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فيصير تراب البشر كمصير الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فيجتمع تراب كل قالب فينقل باذن الله تعالى الى حيث الروح فتعود الصور باذن المصور كهيئتها و تلج الروح فيها فاذاً قد استوى لاينكر من نفس شيئاً» (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روايت 5؛ ر.ك: قيام قيامت، صص 74 - 84). porseman.org .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image