عصمت پیامبران (علیهم السلام) /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

عصمت چه ابعاد و جوانبى دارد و شامل چه امورى مى شود؟


گستره عصمتپرسش 11 . عصمت چه ابعاد و جوانبى دارد و شامل چه امورى مى شود؟ عصمت ابعاد و گستره وسیعى دارد از جمله: گستره زمانى، گستره به لحاظ متعلَّق و گستره به لحاظ مرتبه.1. از نظر زمانى سخن در این است که آیا عصمت نبى منحصر در دوران نبوّت او است، یا پیش و پس از آن[1] را نیز شامل مى شود و همه عمر را فرا مى گیرد.2. از جهت متعلَّق پرسش این است که شخص معصوم باید از چه چیزى مصونیت داشته باشد. مهمترین مواردى که در این بخش مورد توجه است عبارت است از:الف. عصمت در اصل ادعاى نبوّت،ب. عصمت در دریافت وحى الهى،ج. عصمت در حفظ و نگهدارى وحى،د. عصمت در ابلاغ وحى به مردم،ه. عصمت در تبیین و تفسیر وحى،و. عصمت در اجرا و عمل به مفاد وحى، در حوزه مسائل فردى و اجتماعى.از طرف دیگر این سؤال نیز وجود دارد که آیا مصونیت معصوم منحصر در امور دینى است یا فراتر از آن، یعنى مسائل دنیایى و امور عادى زندگى را هم شامل مى شود.[2]3. به لحاظ مرتبه مسئله این است که آیا عصمت در هر عرصه اى که لحاظ شود چه درجاتى دارد؟ آیا منحصر به مصونیت از گناه است یا از مرتبه گناه عمدى فراتر مى رود و خطا، سهو و نسیان را نیز شامل مى شود. گستره مورد بحث در عصمت از خطا و سهو شامل امور زیر است:الف. عصمت از خطا در تلقى، ابلاغ، تبیین و تفسیر وحى؛ب. عصمت از سهو در عبادت؛ج. عصمت از خطا در قضاوت؛د. عصمت از ارتکاب سهوى گناه؛ه. عصمت از خطا در امور عادى.از عصمت کامل در همه موارد یاد شده به «عصمت تام» یاد مى شود. مشهور علماى امامیه عصمت تام را باور دارند؛ یعنى معتقدند هر پیامبرى در همه عمر باید از هر گناه و خطایى در موارد پیش گفته معصوم باشد. در مقابل اکثر اهل سنّت مصونیت محدود و نسبى را باور دارند. در نظر نسبى انگاران نیز از جهت توسعه و تضییق دایره عصمت تفاوت هایى است که این مقال را مجال ذکر آن نیست. عصمت تام و کامل نیز درجاتى دارد که مرتبه فراتر آن را مى توان «عصمت اتم و اکمل» یا «عصمت مطلق» نامید.عصمت اکمل مصونیت از همه مراتب اشتباه است، یعنى حتى ترک اولى را نیز شامل مى شود. لیکن این مرتبه از عصمت شامل همه معصومان نمى شود. درجات عصمتپرسش 12 . آیا همه پیامبران معصومند و در درجه عصمت هم با یکدیگر مساوى هستند؟ همه پیامبران معصومند ولى عصمت داراى مراتب مختلفى است. عصمت تام براى همه پیامبران لازم است، اما فراتر از آن، عصمت اکمل است که از لوازم حتمى نبوّت نیست، ولى برخى از پیامبران مانند پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله)  به آن نائل آمده اند. در این مرتبه از عصمت پیامبر به طور معمول ترک اولى هم نمى کند.«اولى» عملى را مى گویند که انجام یا ترک آن بر حسب نظر عقل و یا حکم شرعى لازم و ضرورى نیست، ولى رعایت آن بهتر و شایسته تر است. بنابراین باید گفت:1. ترک اولى جنبه تحریمى ندارد و مستلزم عذاب و کیفر اُخروى نمى باشد، حتى اگر مورد نهى الهى واقع شده باشد.2. رعایت آن بهتر و شایسته تر است.3. کسى که مرتکب ترک اولى شده، عملى را انجام داده است که تناسبى با شأن و جایگاه او ندارد.بر اساس آنچه گذشت مى توان براى عصمت انبیا دو مرتبه به شرح زیر در نظر گرفت.مرتبه نخست: عصمت تام؛ یعنى عصمت از هرگونه گناه و خطا در دریافت وحى، نگهدارى وحى، ابلاغ وحى، تبیین و تفسیر وحى و عصمت در اجرا و عمل به مفاد وحى، در حوزه مسائل فردى و اجتماعى.همچنین عصمت از هر اشتباهى که به طور معمول موجب سلب اعتماد از پیامبران مى شود، حتّى در امور عادى زندگى.در نگاه شیعه، این مرتبه از عصمت براى همه پیامبران، در همه عمر لازم است.مرتبه دوم: عصمت اتم و اکمل که عبارت است از همه موارد فوق به علاوه عصمت از ترک اولى مى باشد. دلایل عصمت پیامبران (علیهم السلام) پرسش 13 . عصمت پیامبران (علیهم السلام)  را با دلایل قرآنى اثبات کنید؟ عصمت پیامبران دلایل مختلفى دارد. این دلایل به سه دسته تقسیم پذیراند:1. دلایل عقلى،2. دلایل نقلى، قرآنى و روایى،3. دلایل تلفیقى و مرکب از مقدّمات عقلى و نقلى.از طرف دیگر عصمت ابعاد و حوزه هاى مختلفى دارد که بررسى دلایل مختلف آنها تحقیقاتى دراز آهنگ مى طلبد.اکنون جهت رعایت اختصار به بیان برخى از دلایل عقلى این مسئله مى پردازیم:واژه «عصمت» اصطلاحى کلامى است و مانند هریک از دیگر اصطلاحات رایج در علوم اسلامى نباید صرفا در جستجوى آن واژه در قرآن بود، بلکه باید دید آیا آموزه هاى قرآن به نحوى بر آن معنا دلالت داشته و آن را تأیید یا اثبات مى کنند یا نه؟آیات متعدّدى از قرآن، بدون کاربست واژه عصمت، به گونه هاى مختلفى بر عصمت پیامبران از گناهان و خطاها دلالت دارند، و اینک به برخى از این آیات اشاره مى شود:مصونیت پیامبران:برخى از آیات، عصمت پیامبران از خطا در دریافت وحى تا ابلاغ آن را اثبات مى کنند، مانند:«عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً. إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً. لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحاطَ بِما لَدَیْهِمْ وَ أَحْصى کُلَّ شَیْءٍ عَدَداً»[3]در قسمت اوّل این آیات تأکید شده است: «خداوند هیچ کس را بر غیب مطلع نمى سازد، جز آنان که مورد رضایت اویند، یعنى رسولان خدا».در ادامه بر عصمت پیامبران و مصونیت وحى از هنگام صدور تا دریافت و ابلاغ آن به مردم، توسّط پیامبران دلالت مى کند، بنگرید:«فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً».این قسمت دلالت بر مصونیت بخشیدن به رسولان، در دریافت، حفظ و ابلاغ وحى الهى در دو مرحله دارد.[4]الف. از صدور وحى تا رسیدن به پیامبر (مِن خلفه).ب. ابلاغ وحى از سوى پیامبر به مردم (مِن بَینَ یدیهِ).مخلَص بودن انبیا :آیاتى از قرآن، انبیا را از مخلَصان شمرده است. براى مثال خداوند درباره حضرت موسى (علیه السلام)  فرمود:«وَ اذْکُرْ فِى الْکِتابِ مُوسى إِنَّهُ کانَ مُخْلَصاً وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا»[5]؛ «در این کتاب از موسى یاد کن که او مخلَص ( خالص شده) و رسول و پیامبر والامقام بود»در رابطه با حضرت یوسف (علیه السلام)  نیز فرموده است:«... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِینَ»[6]؛ «همانا او از بندگان مخلَص ما بود».از طرف دیگر مخلَص تقریبا مساوى با معصوم است، زیرا مخلَصان فراتر از تیررس شیطانند. آنان به گواهى قرآن به درجه اى از پاکى و درستکارى رسیده اند که شیطان وسوسه گر از گمراه کردن و در لغزش انداختن ایشان کاملاً مأیوس شده و آنها را استثناء کرده است:«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین. إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»[7]؛ «[شیطان ]گفت: به عزّتت سوگند همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان خالص شده تو از میان آنها را».اطاعت از پیامبران :قرآن کریم، بدون هیچ قید و شرطى، اطاعت از انبیا را لازم دانسته است:«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»[8]لازمه اطاعت مطلق، عصمت است. زیرا اگر پیامبر معصوم نباشد، فرمان مطلق به اطاعت از او شامل معاصى و خطاها هم مى شود و چنین امرى از جانب خداوند قبیح و محال است.نفى ظلم از پیامبران :خداوند در قرآن کریم مناصب الهى را مخصوص کسانى دانسته که هرگز آلوده به ظلم نباشند: «لا یَنالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ»[9]از طرف دیگر هر گناهى ظلم است. یعنى «گناه» یا ظلم در برابر حقوق الهى است و یا ظلم به دیگران و یا ظلم به نفس مى باشد. بنابراین هر گنهکارى در عرف قرآن کریم ظالم نامیده مى شود و از دریافت مناصب الهى مانند نبوّت یا امامت محروم است. البتّه مواردى نیز در قرآن ظلم به نفس خوانده شده که در مرتبه فروتر از گناه قرار دارد. این گونه موارد که از اقسام ترک اولى هستند مانع منصب نبوّت نمى باشند. نمونه این مسئله تعبیر ظلم به نفس در داستان حضرت آدم و حوّا است. پرسش 14 . از طریق عقل چگونه مى توان عصمت پیامبران (علیهم السلام)  را اثبات کرد؟ الف) عصمت در تلقى وحىیکى از مهمترین حوزه هاى عصمت پیامبران، عصمت از دروغپردازى و خطا در دریافت وحى است. ادله گوناگونى در این زمینه وجود دارد از جمله:1. انسان در پیمودن راه کمال و سعادت جاودان، نیازمند لطف، هدایت و راهنمایى خداوند است و تنها با اتکا به حس و عقل خود نمى تواند این راه را طى کند، لذا لازم است که خداوند راه کمال و سعادت را بر وى بنمایاند.2. راهى که از جانب خداست باید مصون از خطا باشد.3. آورنده پیام الهى باید در تلقّى وحى، دچار اشتباه نشود و از خطا و خیانت در رساندن پیام الهى مصون و معصوم باشد. در غیر این صورت سخن و رفتار وى ناسازگار با هدف الهى از ارسال پیامبران و به تعبیر دیگر نقض غرض خداى حکیم خواهد بود.[10]بنابراین تنها در صورتى هدف خداوند تأمین شده و حجّت بر مردم تمام مى شود که پیام الهى بى کم و کاست و مصون از هرگونه تصرّف عمدى و سهوى از جانب پیامبر (صلی الله علیه وآله)  باشد.ب) عصمت در نگهدارى و ابلاغ وحىهمان دلیلى که ضرورت عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله)  در اصل ادعاى نبوّت را اثبات مى کرد، عصمت وى در ابلاغ وحى را نیز اثبات مى کند، زیرا هدف اصلى بعثت، ابلاغ پیام الهى به مردم است و در صورتى این پیام به مردم رسیده و حجّت بر آنان تمام مى شود که پیامبر (صلی الله علیه وآله)  در حفظ و ابلاغ وحى، مصون از هرخطا و ناراستى باشد.به عبارت دیگر اگر پیامبران که از عالم غیب و ماوراى طبیعت - که در دسترس حواس انسان نیست - خبر مى دهند، مصون از دروغ عمدى و سهوى نباشند، گزارش آنان اطمینان آور نخواهد بود و با چنین احتمالى نمى توان به گزارش غیبى آنان اعتماد کرد و سرنوشت ابدى خویش را به گزارش خطاپذیر آنان سپرد. بنابراین عصمت پیامبران به لحاظ عقلى و منطقى لازمه اعتماد و پذیرش دعوت دینى آنان است.ج) عصمت در تبیین و تفسیر وحىدر قرآن، تفاصیل و جزئیات بسیارى از معارف و احکام نیامده بلکه توسّط پیامبر (صلی الله علیه وآله)  بیان شده است. پیامبر (صلی الله علیه وآله)  علاوه بر ابلاغ وحى، شأن تبیین و تفسیر آن را هم داشته اند و از این رو تفسیر پیامبر از وحى، جزء دین و یکى از منابع دینى است.بنابراین اگر مواردى از پیام الهى نیاز به تفسیر دارد، لازم است که از جانب خدا یا آورنده آن تفسیر شود. غرض الهى و نیاز مردم به وحى و رهبرى آسمانى در صورتى تأمین مى شود و حجّت خدا بر مردم تمام خواهد شد که تفسیر معصومانه و تضمین شده اى از کتاب آسمانى ارائه گردد. بنابراین پیامبر (صلی الله علیه وآله)  باید در مقام تفسیر پیام الهى، معصوم باشد تا غرض الهى تحصیل و نیاز انسان به پیام الهى، تأمین و حجت بر مردم تمام شود.د) عصمت از گناهاز مهمترین حوزه هاى عصمت، دورى از گناه و معصیت است. مراد از گناه، نافرمانى از دستورات مولوى، یعنى ارتکاب محرّمات و ترک واجبات الهى است[11] و از همین رو گناه صغیره و هم کبیره را در بر مى گیرد. برخى برآنند که پیامبر (صلی الله علیه وآله)  باید از گناهان اخلاقى نظیر حیله، تزویر، ناسپاسى، ناجوانمردى و... نیز پیراسته باشد.[12]به تعبیر مرحوم علاّمه طباطبایى، هر چیزى که هتک حرمت بندگى و مخالفت مولا به حساب آمده (اعمّ از فقهى، اخلاقى، آشکار و پنهان و فعلى و خصلتى) و به نوعى با بندگى و عبودیت ناسازگار است، گناه تلقّى مى شود.[13]از آنجا که تبلیغ به دو صورتِ گفتارى و رفتارى مى باشد؛ لازم است پیامبران در گفتار و رفتار از هرگونه گناه و خطا به دور باشند زیرا اکثر قریب به اتفاق مردم از گفتار کسى اثر پذیرفته و آن را لازم الاتباع مى شمرند که با رفتارش هماهنگى داشته باشد. تناقض رفتار و گفتار پذیرش سخن را دشوار مى سازد و مردم را به تردید مى افکند. پس از آنجا که هدف خداوند رساندن پیام خویش به عموم مردم است، لازم است کسى را به پیامبرى انتخاب کند که عملاً نیز معصوم بوده و نه تنها در عمل کارى نکند که مخالف پیام و دعوت الهى باشد، بلکه اسوه و نمونه عملى مکتب و پیام الهى باشد.[14]علاّمه طباطبایى مى نویسد: «معصیت و تخلّف از مؤاى دعوت و تبلیغ، خود عملى است به ضد دعوت و موجب سلب وثوق و اطمینان مردم است از راستى و درستى دعوت، و در نتیجه غرض و هدف دعوت را تباه مى کند.»[15]علاوه بر این که پیامبر، انسان کاملى است که بر قواى خویش تسلّط و ولایت دارد، او ولى خدا و مظهر اسماى حُسنى و صفات عُلیاى الهى است. چنین شخصیتى همواره از گناه و خطا به دور است.آیات و روایات زیادى نیز مؤید این تقریب مى باشد.[16] این دلیل علاوه بر عصمت از گناه به عصمت از اشتباه هم نظر داشته و متکفّل اثبات عصمت همه جانبه (عصمت مطلق) پیامبر (صلی الله علیه وآله)  است.ه) عصمت از خطا در عمل به تکالیف الهىیکى از وجوه عصمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) ، عصمت از لغزش، اشتباه و یا فراموشى در انجام تکالیف و احکام الهى است. این مسئله دلایل متعدّدى دارد که در اینجا به بیان دو دلیل بسنده مى شود:دلیل یکم ـ نقض غرض1. هدف از بعثت پیامبران در صورتى تأمین مى شود که مردم اطمینان کامل به آنان داشته باشند.3. اطمینان در صورتى حاصل مى شود که آنان در انجام تکالیف دچار لغزش و اشتباه نشوند. اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله)  در انجام تکالیف معصوم از اشتباه نباشد به طور معمول مردم دچار شک شده و احتمال اشتباه در ابلاغ وحى نیز در ذهن آنان رسوخ خواهد کرد، لاجرم اعتبار و عصمت وحى زیر سؤال خواهد رفت.[17]دلیل دوم ـ ایفاى رسالت1. انجام تکالیف دینى توسّط پیامبران نوعى تبلیغ و ابلاغ عملى آنها به حساب مى آید.2. اگر پیامبر در این زمینه معصوم نباشد، به دو دلیل با ابلاغ معصومانه دین منافات دارد:الف. در مواردى موجب سلب اعتماد مردم مى شود. این در صورتى است که مردم متوجّه خطاى فرضى پیامبر بشوند.ب. در مواردى موجب تلقّى نادرست مردم از آموزه هاى دینى مى شود. این در صورتى است که مردم متوجّه خطاى فرضى پیامبر نشوند.براى مثال اگر پیامبر به تکرار یکى از احکام فردى یا اجتماعى دین را نادرست اجرا کند، مثلاً مجرمى را بیش از حد تعیین شده الهى مجازات کند و نص استوار و واضحى هم بر خلاف آن اقامه نکرده باشد، موجب مى شود که مردم عمل پیامبر را همان حکم الهى تلقى نموده و براى همیشه گرفتار اشتباه شوند.به عبارت دیگر یکى از ساده ترین راه هاى تبیین و ابلاغ احکام دین، عمل کردن خود پیامبر در حضور مردم است. بنابراین هرگونه خطا و لغزش پیامبر در عمل به این احکام موجب خلل در ایفاى رسالت الهى است.و) عصمت از خطا در زندگى عادىخطا و لغزش پیامبر در امور عادى زندگى به طور معمول موجب سلب اعتماد مردم به پیامبر مى شود و این بى اعتمادى به امور دینى نیز سرایت مى کند. از دیگر سو عصمت پیامبر از هر خطایى که موجب سلب اعتماد عمومى شود ضرورت دارد. پس پیامبران باید داراى عصمت از خطا در امور عادى و دنیایى باشند.ز) عصمت تاممجموع آنچه در مباحث پیشین آمد همان عصمت تام است که دلایل هر مرحله به طور جداگانه بررسى شد. اکنون مجموع این مراتب را به شکل منطقى زیر مى توان روشن ساخت:1. هدف از انگیزش پیامبران، هدایت مردم به سوى سعادت است.2. این هدف آن گاه تأمین مى شود که عموم مردم اطمینان کامل به آنان داشته باشند.3. اطمینان کامل عمومى آن گاه پدید مى آید که پیامبران نه تنها از گناه، که از هرگونه خطا و لغزش، آن هم در همه عمر، در امان باشند. در غیر این صورت مردم نسبت به آنان تردید نموده و در اصل دعوى نبوت و رسالت دچار شک خواهند شد.4. هر چیزى که به طور معمول موجب تردید در دعوى نبوت و رسالت شود، موجب نقض غرض خداوند از بعثت پیامبران است.5. نقض غرض از خداى حکیم محال است؛ پس:6. خداوند پیامبران را در همه عمر، از هرگونه گناه یا خطا و لغزشى که ناقض غرض بعثت باشد، مصون و معصوم مى دارد.برخى از متکلّمان بر ضرورت عصمت تام چنین استدلال کرده اند: «یمکن الاستدلال على وجوب العصمة المطلقة بما ثبت عقلا و شرعاً أنه تعالى أحسن و اکمل فى ذاته و صفاته، سواء فى الصفات الذاتیة و الفعلیة... و بعث الرسل فعل له تعالى فهو باعث الرسل و هذا من صفاته و أسمائه و لا ریب فى انّ بعث النبىّ الّذى هو معصوم فى جمیع الجهات، أحسن و اکمل مِن بعث مَن لیس کذلک، فاللّه تعالى لم یبعث الا النبىّ المعصوم بالعصمة المطلقة و هو المطلوب»[18]یعنى: مى توان بر ضرورت عصمت مطلق چنین استدلال کرد:1. از طریق عقل و شرع ثابت گردیده است که خداوند در ذات و صفات ذاتیه و فعلیه اش بهترین و کامل ترین است.2. بعثت پیامبران، فعل خداوند و از اسماء و صفات او است.3. بدون شک بعثت پیامبرانى که از هر جهت معصوم باشند بهتر و کامل تر از کسى است که چنین نباشد. پس:4. خداوند جز کسى که داراى عصمت باشد را به نبوّت برنمى انگیزد. عصمت در کودکىپرسش 15 . آیا پیامبران در کودکى نیز از عصمت برخوردارند؟ چرا؟ عصمت پیامبران و امامان (علیهم السلام)  از ابتداى تولد مى باشد. از آن جا که خداوند متعال مى دانست عدّه اى از بندگانش به اختیار خویش بیش از دیگران و در بالاترین حد ممکن، از اراده، توان و استعداد خود در جهت عبودیت پروردگار و مبارزه با هواهاى نفسانى بهره بردارى مى کنند؛ از روى تفضّل این پاداش و موهبت ویژه را به آنان عطا فرمود و آنها را از علم و اراده اى برخوردار ساخت که به واسطه آن به «مصونیت کامل و مطلق» برسند. بنابراین اعطاى این موهبت، معلول شایستگى هاى اختیارى آنان است؛ نه محصول استعداد جبرى ایشان.در دعاى ندبه مى خوانیم: «اللهم لک الحمد على ماجرى... لنفسک و دینک... بعد ان شرطت علیهم الزهد فى درجات هذه الدنیا الدنیة و زخرفها و زبرجها فشرطوا لک ذلک و علمت منهم الوفاء به فقبلتهم و قربتهم و قدمت لهم الذکر العلىّ والثناء الجلى واهبطت علیهم ملائکتک و کرمتهم بوحیک و رفدتهم بعلمک و جعلتهم الذریعة الیک...»؛ «خدایا حمد و ثنا براى توست... تو با آنان شرط نمودى که نسبت به زینت و زیورهاى دنیا بى اعتنا باشند. [و جز به مقام قرب تو نیندیشند] آنها نیز این شرط را پذیرفتند. و چون مى دانستى که به این شرط عمل خواهند کرد، آنان را پذیرفتى و مقرّب خویش ساختى. و [به جهت همین شایستگى]... فرشتگان را بر ایشان نازل فرمودى. با وحى خود آنان را گرامى داشتى و از علم بى کران خویش بهره هاشان دادى».با توجّه به تحلیل «اصل عصمت»، مى توان چرایى عصمت در دوران کودکى معصومان را به چند دلیل، بیان کرد:1. عصمت پاداشىعصمت در طفولیت، به عنوان پاداشى براى عصمت اختیارى در بزرگسالى است؛ یعنى، وقتى خداوند متعال مى داند که فردى در آینده زندگى خود، چه مسیرى را انتخاب مى کند؛ به میزان حُسن انتخاب او و تلاش مداوم آینده اش، وى را از نخستین روز زندگى، مورد لطف و عنایت قرار مى دهد و از لغزش ها براى همیشه مصون مى دارد.2. عصمت براى مسئولیتبراساس آنچه در نصوص دینى آمده است خداوند معصومان را براى ایفاى بزرگترین رسالت یعنى نبوّت و امامت برگزیده است. چنین رسالت سنگینى نیازمند جاذبه فوق العاده، اطمینان کامل مردم و بستن راه هرگونه شک و تردید در بنیاد الهى مأموریت آنان است. بدون شک چنین جاذبه و اطمینانى آن گاه پدید مى آید که پیامبران نه تنها از گناه، که از هرگونه خطا و لغزش، آن هم در همه عمر، یعنى از کودکى در امان باشند و هرگز رفتار سویى از آنان سر نزده باشد. در غیر این صورت مردم نسبت به آنان تردید نموده و در اصل دعوى نبوّت و رسالت دچار شک خواهند شد.3. رسالت و امامت در طفولیتبرخى از پیامبران و امامان (علیهم السلام)  در دوران کودکى مأموریت الهى خود را دریافت و به انسان ها اعلام نموده و یا در راستاى ایفاى آن همّت گماشته اند. از همین رو همه دلایلى که لزوم عصمت در دوران نبوّت و امامت را اثبات مى کند بر ضرورت عصمت آنان در کودکى گواهى مى دهد.بهترین دلیل بر اثبات وقوع آن است؛ چنان که حضرت عیسى و حضرت یحیى (علیهماالسلام)  در کودکى به پیامبرى رسیدند.[19]امام جواد (علیه السلام)  در هفت یا نه سالگى به امامت رسیدند.امام هادى (علیه السلام)  در هشت یا نه سالگى به امامت رسیدند.امام زمان(عج) در چهار یا پنج سالگى به امامت رسیدند.[20] پی نوشت ها: [1]. به فرض آنکه مرحله پسینى تحقق پذیر باشد.[2]. این سؤال مبتنى بر این است که بتوان امور را به دینى و غیردینى تقسیم کرد، اما بنا برفراگیر بودن دین نسبت به همه امور چنین تفکیکى معنا ندارد.[3]. جن 72، آیات 26 تا 28.[4]. المیزان، ج 2، ص 135 ؛ ج 20، ص 54.[5]. مریم 19، آیه 51.[6]. یوسف 12، آیه 24.[7]. ص 38، آیات 82ـ83.[8]. نساء 4، آیه 64.[9]. بقره 2، آیه 124.[10]. الیاقوت، ابراهیم نوبختى ابواسحق، ص 69؛ انوارالملکوت، حلى، ص 189.[11]. ر.ک: همان.[12]. بدایة المعارف الالهیه، سیدمحسن خرازى، ج 1، ص 266.[13]. المیزان، ج 2، ص 134.[14]. ر.ک: جایگاه مبانى کلامى در اجتهاد، سعید ضیائى فر، ص 422.[15]. شیعه در اسلام، سیدمحمدحسین طباطبایى، ص 183.[16]. ر.ک: تفسیر موضوعى قرآن، جوادى آملى، ج 2، ص 492 و ج9، ص 30 و31 ؛ چهل حدیث، امام خمینى، ص 489 به بعد آیه 196 سوره اعراف ؛ براى اطلاع بیشتر به حدیث، ر.ک: کافى، کلینى، ج 2، ص 352، حدیث 7.[17]. عصمه الانبیاء، جعفر سبحانى، ص 292، 293 ؛ الالهیات، ج 3، ص 184 و 192.[18]. ایضاح المراد فى شرح کشف المراد، على ربانى گلپایگانى، ص 364.[19]. مریم 19، آیه 30.[20]. ارشاد، شیخ مفید، مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، چاپ سوم، 1399ق، صص319-317 و 366 - 327. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image