جلسه بیست و دوم /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

جلسه بیست و دوم فصل دهم عفو - صفح


جلسه بیست و دوم فصل دهم عفو - صفح آنچه مورد بحث امروز است و باید به آن توجه داشته باشیم و امیدوارم اگر درخانه اى محبت نباشد بتواند آن را جبران کند عفو و گذشت است . این کلمه عفو و گذشت ، کلمه مقدسى است . انصافا وقتى انسان تصورش را بکند مى بیند که نور از اطراف آن ساطع است . کلمه اى است زیبا و مقدس . باندازه اى مقدس است که دوش به دوش کلمه محبت مى رود. قرآن شریف راجع به عفو خیلى تاءکید دارد و آن را به سه قسم تقسیم مى کند که از نظر فلاسفه مقول به تشکیک است یعنى سه مرتبه دارد. مرتبه اولش این است که انسان بدى را ببیند اما بخاطر خدا یا انسانیت از آن بگذرد. خذ العفو واءمر بالعرف واعرض عن الجاهلین(143) یعنى مسلمان ! باید شیوه تو، ملکه تو، عفو و گذشت باشد و باید اهل خانه و رفیقت را به آن امر کنى . بنابراین مرتبه اول یعنى بدى را دیدن و از آن گذشتن . مرتبه دوم بالاتر از این است و آنچه قرآن از ما مى خواهد این است که انسان برسد به جائى که اصلا بدى را نبیند. باندازه اى آقا باشد، باندازه اى گذشت داشته باشد که اصلا بدى خانمش را نبیند تا بخواهد گذشت کند. به این مى گویند صفح . قرآن مى فرماید: ولیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم(144) انسان ! مسلمان ! عفو داشته باش . بعد مى فرماید صفح داشته باش ؛ کرامت و آقائى داشته باش ؛ اصلا بدى را نادیده گیر. بعد مى فرماید آیا نمى خواهى خدا در روز قیامت با تو چنین باشد؟ آن افرادى که در این دنیا عفو دارند در آن سرا پروردگار عالم با آنها عفو دارد و آن افرادى که در این دنیا صفح دارند اصلا بدى را به رو نمى آورند پروردگار عالم در آخرت بدیهاى آنها را به رو نمى آورد. همه شنیدید که بعضى افراد بدون حساب و کتاب به بهشت مى روند. این بدون حساب و کتاب معنایش همین است . بعض اوقات با او حساب و کتاب دارند و عفوش مى کنند اما بعض اوقات اصلا حساب و کتاب با او ندارند. قرآن مى فرماید اگر مى خواهى در روز قیامت خدا تو را عفو کند این دنیا عفو داشته باش ؛ در خانه مرد باگذشتى باش . و اگر مى خواهى در قیامت خدا بدون حساب و کتاب تو را بهشت ببرد در دنیا براى دیگرى حساب وکتاب باز نکن ؛ بدیهاى خانم را به رخش نکش . خانم بدیهاى شوهرش را به رخش نکشد و به دل نگیرد. امیرالمؤ منین (علیه السلام ) در آن شعرى که به ایشان منسوب است مى فرماید: امر على اللئیم یسبنى فقلت له انه لا یعنینى مى فرماید: برخورد کردم به یک آدم پستى که به من بدى گفت . من گفتم اصلا با من نیست . گذشتم از او بدون این که به رو بیاورم و او را عفو کنم . در آخر سوره فرقان در صفات مؤ من مى فرماید: واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما(145) برخوردش با آدمهاى بدکار، آدمهاى جاهل و نادان این است که اصلا بدى را به رو نمى آورند. آقا وقتى وارد خانه شد و دید که وضع خانه خوب نیست ، وضع بچه ها خوب نیست ، وضع خانم خوب نیست ، وضع یک خانم شوهردار نیست اصلا به رو نمى آورد صفح مى کند، ندیده مى گیرد. صفح یعنى ندیده گرفتن . خانم وقتى که دید آقا به وظیفه رفتار نمى کند، یک مرد زن دار نیست صفح مى کند ندیده مى گیرد. این صفات بزبان دیگر در آخر سوره فرقان تکرار شده است . مى فرماید: واذا مروا باللغو مروا کراما(146) وقتى با یک چیز بیهوده اى ، کار زشتى برخورد کردند کریمانه از آن مى گذرند. از این دو آیه استفاده مى کنیم که یک زن مؤ من ، یک مرد مؤ من باید عفو داشته باشد بلکه باید صفح داشته باشد. باید برسد به مقامى که بدیها را ندیده بگیرد. نظیر این که مثلا بچه یک ساله شما به صورت شما بزند شما بدتان نمى آید اصلا ندیده مى گیرید. اگر انسان بقول قرآن شریف کرامت داشته باشد باید به این مقام برسد بلکه اگر عفو خدا را بخواهد و بخواهد در روز قیامت بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود باید این صفت را داشته باشد و این آیه بخوبى دلالت دارد که اگر کسى در دنیا گذشت نداشته باشد، بدیها به رخ دیگرى بکشد در روز قیامت مورد عفو خدا، مورد صفح خدا نخواهد شد. ولیعفوا و لیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم . نمى خواهى در روز قیامت مورد عفو خدا، صفح خدا واقع شوى ؟ پس در دنیا عفو داشته باش ، پس در دنیا صفح داشته باش . این هم صورت دوم . اما اسلام ، قرآن ، یک چیز دیگرى از ما مى خواهد؛ مخصوصا از شما آقایان و خانمهاى مقدس ؛ شما که سر و کار با منبر و محراب دارید؛ شما که افتخار شیعه گرى دارید و آن مرتبه سوم عفو است . قرآن مى فرماید: ویدرون بالحسنة السیئة(147) یعنى وقتى بدى کردند شما خوبى کنید. و اتفاقا این آیه در چند جاى قرآن تکرار شده است : ادفع بالتى هى احسن السیئة(148) اگر کسى بدى به تو کرد آن بدى را به بهترین وجه دفع کن . به قول پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) که فرمود: احسن الى من اساء الیک (149) خوبى کن به کسى که به تو بدى مى کند. این صفت در سوره یوسف از ما خواسته شده است . این سوره ، سوره عجیبى است ؛ به قول قرآن احسن القصص است . نیکوترین ، زیباترین و لطیفترین قصه هاى قرآن همین قصه حضرت یوسف است . و انصافا این سوره یوسف یک دنیا اخلاق است و اگر کسى آن را بخواند و عمل کند یک انسان بتمام معنى کاملى مى شود. نکات عجیبى در این سوره است از جمله بحث ما. قرآن شریف مى فرماید زلیخا خیلى یوسف را اذیت کرد بالاخره او را به زندان انداخت چندین سال هم در زندان بود تا این که بنا شد آزاد شود ولى بیرون نیامد گفت برو به پاشاه بگو: ما بال النسوة اللاتى قطعن ایدیهن(150) چه شد که زنها دستهایشان را بخاطر من بریدند؟ این زلیخا چرا این قدر به من اذیت کرد و به من عشق ورزید؟ بعد شورایى تشکیل دادند زنها را خواستند و به بى گناهى یوسف (علیه السلام ) اعتراف کردند و زلیخا گفت : الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه وانه لمن الصادقین(151) گفت این یوسف بى گناه است منم که زن بدى بودم ؛ بى عفتى کردم و این یوسف راست مى گوید. یوسف بیرون آمد و اولین جمله او این بود که : ذلک لیعلم انى لم اخنه بالغیب (152) یعنى مى دانید چرا من واداشتم این زنها اقرار کنند؟ براى این که مى خواستم خود را تبرئه کنم . چون مى خواستم الان عزیز مصر شوم و ریاست پیدا کنم و بااتهام نمى شد. مجبور بودم این کار را بکنم . این آیه معنایش این است که این ده سال زندان با آن همه صدمه هائى که زلیخا و زنها به من زدند اگر براى یک امر اهمى نبود اصلا به رو نمى آوردم . این یک جمله همان صفحى است که قرآن شریف از ما مى خواهد. بعد قرآن شریف مى رساند که این جا که برادرهاى یوسف آمدند و بالاخره برادر را شناختند و رسوا شدند. تا رسوا شدند براى این که اینها خجالت نکشند گفت : لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم(153) فرمود گذشته ها را فراموش کنید. گذشته ها گذشته است . خدا ارحم الراحمین است . خدا مى آمرزد. شما گذشته ها را رها کنید. حتى در ذیل همین آیه شریفه روایت داریم که حضرت یوسف برنامه اش این بود که وقت ناهار، وقت شام براى احترام این برادرها، براى تشریفات مى رفت سر سفره ، تسلسل خاطر، تداعى معانى این برادرهاى جنایتکار را مى برد به آن کارهاى زشتى که کردند. یک بچه بى گناه را صدمه زدند بعد هم در چاهش ‍ انداختند بعد هم فروختند. لذا نمى توانستند ناهار بخورند نمى توانستند شام لذیذ بخورند. یکوقتى حضرت یوسف یک صحبت قبل از غذا کرد و صحبت این بود گفت برادرهاى من چرا از من خجالت مى کشید اصلا شما مرا به این مقام رساندید براى این که اگر شما مرا در چاه نینداخته بودید من هم یکى مثل شما بودم ؛ احتیاج به یکمقدار گندم داشتم که از کنعان به مصر بیایم . من اگر به مقامى رسیدم ، اگر عزیز مصر شدم ، اگر رسیدم به این مقام که شما مى بینید، این به وسیله شما بود؛ شما این مقام را به من دادید. این برخورد اول . برخورد دوم او وقتى است که برادرها با پدر آمدند؛ با مادر آمدند. قرآن مى فرماید حضرت یوسف پدر و مادر را روى عرش نشاند خیلى احترام به پدر و مادر کرد؛ خیلى احترام به برادرها کرد. بعد قرآن این جمله را مى فرماید: قال ادخلوا مصر ان شاءالله آمنین(154) فرمود: برادرها مشرف فرمودید به مصر، در امنیت ان شاءالله زندگى کنید. این هم برخورد دوم که مى گوئیم صفح . مرتبه سوم خیلى عالى است دیگر. کمال یوسف از این جا فهمیده مى شود. وقتى پدر را روى عرش نشاند ظاهرا یک دستگاهى براى آمدن پدر و برادرها در خارج مصر آماده کرده بود. خیمه اى زده بود؛ تختى گذاشته بود؛ استقبالى رفته بودند. وقتى که پدر نشست روى تخت و آرام گرفت حضرت یوسف رو کرد به پدرش و گفت : پدر جان ببین این تاءویل همان خوابى است که من دیدم ببین الان چه مقامى پیدا کردیم من بعد ان نزغ الشیطان بینى وبین اخوتى(155) یعنى آن کدورتى که شیطان بین من و برادرهایم انداخت مرا به این جا رسانید. یعنى پدر! مبادا از برادرهایم آزرده خاطر شوى ؛ اگر آنها مرا در چاه انداختند تقصیر شیطان است . او بین من و برادرها کدورت انداخت . اگر برادرها مرا در چاه انداختند؛ فروختند از آنها ناراحت نباش زیرا به واسطه کار آنهاست که من به این مقام رسیدم و تو الان به این مقام رسیدى . به این مى گویند یک انسان کامل و خیال نکنید که قرآن صرفا قصه مى خواهد بگوید. قرآن در لفافه قصه مى خواهد بگوید شیعه ! مسلمان ! باید چنین باشى . نه فقط عفو، صفح داشته باش نه فقط صفح ، که بدى را به خوبى مبدل کن و بدى را بخوبى جواب بده . یک آیه اى در قرآن است که آن را دو گونه معنى مى کنند. مفسرین بگونه اى معنى مى کنند اما اهل دل ، اهل حال ، علماى علم اخلاق به گونه اى دیگر معنا مى کنند آیه این است : وجزاء سیئة سیئة مثلها(156) معمولا این گونه معنى مى کنند که اگر کسى مثلا دست شما را برید حاکم شرع دست او را مى برد. این یک معنى .یک معناى دیگر این که اگر کسى به شما بدى کرد و شما هم به او بدى کردى او گناه کرده است شما هم گناه کرده اید. پاداش سنگ را به سنگ دادن خود یک گناهى است مثل گناه اول . و من خیال مى کنم پامنبرى هاى ما این معناى دوم را خیلى بهتر از معناى اول مى دانند. امیدوارم حال که ذوق شما این معناى دوم را مى پسندد از این به بعد عمل شما هم این گونه باشد. تقاضا دارم عمل کنید به آنچه خدا مى خواهد. خدا این گونه مى خواهد که : ویدرؤ ن بالحسنة السیئة اگر کسى بدى به شما کرد، اگر کسى فحش به شما داد فحش نده واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما. سیزده سال پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) در مکه بود اما این مردم نانجیب مکه نگذاشتند پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) کار کند لذا در این سیزده سال بیش از چهل پنجاه نفر مسلمان نشدند. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) در سال هشتم هجرت با یک لشکر دوازده هزار نفره بدون خونریزى بر مردم مکه مسلط شد. حالا موقع چیست ؟ موقع رحم . آن وقتى که جنگ بود در آن وقت زدن ، کشتن ، جلو رفتن ، پیروزى . اما حالا با دوازده هزار نفر وارد مکه شد. معلوم مى شود لذت عجیبى براى پیغمبر(صلى الله علیه و آله ) جلو آمد. براى اینکه پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) حدود بیست سال خون جگر خورده هفتاد و چهار جنگ کرد براى این که بتواند خانه خدا را از بت خالى کند. لذا در دفعه اول وارد خانه خدا شدند و به دست امیرالمؤ منین (علیه السلام ) سیصد و شصت بت را شکستند و خانه خدا را پاک کردند. بعد آمدند کنار همین درى که الان هست - خدا قسمت همه ما بکند آن هم همه ساله ، چه لذتى دارد، به همان در خانه خدا نگاه کردن براى اهل ذوق چه لذت ها دارد. نصفه شب به آن طرف انسان بنشیند در مجسد الحرام اگر اهل ذوق باشد مى بیند راستى مثل آهنربا خانه خدا جاذبه دارد چه جاذبه اى - پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) در این خانه پرجاذبه در همان خانه خدا ایستاد حلقه در را گرفت و آن دعاى وحدت را که همه شما مى خوانید خواند لا اله الا الله وحده وحده وحده . مسجد الحرام هم پر از جمعیت است اما از چه کسانى ؟ از همان کسانى که به او سنگ زدند؛ پیشانى اش را شکستند. از همان کسانى که هفتاد و چهار جنگ براى او پیش آوردند. دعاى وحدت را خواند. اینها مثل بید مى لرزیدند چون خیال مى کردند الان پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) به امیرالمؤ منین مى گوید شمشیر را دست بگیر و قتل عام کن وقتى دعاى وحدت تمام شد پیغمبر(صلى الله علیه و آله ) رو کردند به اینها به این پست هاى به تمام معنى پست بعد فرمودند چه کنم با شما؟ ابو سفیان ، آن نانجیب ، با هند جگرخوار بدتر از او اینها سخن گو بودند گفتند یا رسول الله هرچه کنى حق دارى ؛ بکشى . مثله کنى ؛ ذره ذره کنى . پیغمبر(صلى الله علیه و آله ) فرمودند: لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم(157) گذشته ها گذشته است از همه اش گذشتم خدا بیامرزد شما را. بعد هم ایمان همه آنها را قبول کرد. با فرضى که مى دانست بسیارى از اینها نظیر ابوسفیان و هند جگرخوار لیاقت ندارند ایمان در دلشان وجود داشته باشد مى دانست اینها ایمان نیاوردند. همین مقدار که به حسب ظاهر شهادت دادند پذیرفت حتى قبل از آنکه پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) وارد مکه شود فرمود خانه ابو سفیان ماءمن است یعنى هرکه وارد خانه ابوسفیان شود با او کار ندارم . براى این که ابوسفیان ریاست طلب بود ریاست داشت رئیس ‍ مکه بود پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) یک ریاست هم به او داد. در تاریخ مى خوانیم وقتى که پیغمبر وارد شد یک نفر از سپاه او علمى دست گرفت و شروع کرد در کوچه ها بگردد و بگوید الیوم یوم الملحمه امروز روز جنگ است ؛ امروز روزى است که بازخواست مى کنیم شما را؛ سرکوب مى کنیم شما را. خبر دادند به پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) یکى از نظامى هاى تو یک علمى دست گرفته و الیوم یوم المحلمه مى گوید. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) غضب کردند؛ ناراحت شدند و فرمودند على جان برو علم را از دست او بگیر، در کوچه هاى مکه بگرد و بگو الیوم یوم المرحمه امروز روز رحمت است ؛ امروز روز مهربانى است . این هم روش پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ). همه ائمه طاهرین این چنین بودند. قرآن عفو مى خواهد بلکه بالاتر صفح مى کند و بالاتر از این یدرؤ ن بالحسنة السیئة مى خواهد. پیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله ) روى منبر مى فرمود همسایه خوب آن نیست که خوبى کند به همسایه اش این وظیفه هر مسلمانى است . همسایه خوب آن است که بسازد بر بدى همسایه اش . یک بزرگى مریض بود و مشرف به مرگ شده بود. همسایه رفت دیدن او. دید خوابیده است روى زمین نمناکى پاى یک دیوار نمناک و همسایه دید این زمین نمناک ، این دیوار نمناک از خانه خودش ‍ است خیلى ناراحت شد به همین آقا گفت چرا نگفتى تا این نم را رفع کنم ؟ گفت ترسیدم به زحمت بیفتى و راضى نبودم به تو صدمه بخورد. اسلام چنین رفتارى را با غریبه ها مى خواهد نه با عروس و مادر شوهر؛ نه با زن و شوهر از اینها بالاتر مى خواهد؛ از اینها یدرؤ ن بالحسنة السیئة مى خواهد. راستى باید این آیه در قابى آن هم با آب طلا نوشته شود خانم هر روز به این قاب نگاه کند؛ آقا هر روز به این تابلو نگاه کند. آقا! خانم ! تابلو فقط این نیست که یک منظره دلربائى داشته باشید مثل این که منظره یک آبشار یا درختى را در سالن تان نصب کنید تا با نگاه به آن غم از دل شما زایل شود. قرآن مى گوید آن که غم را مى برد این آیه است . این آیه را در سالن نصب کنید. آقا نگاه کند، خانم نگاه کند، بچه ها نگاه کنند، کم کم ملکه عفو، ملکه صفح در شما زنده شود. ننگ است براى یک خانم که قهر کند از شوهرش براى این که او تندى کرده است . از نظر قرآن این خانم نیست ناخانم است . ننگ است براى یک آقا که از همسرش قهر کند براى این که به او بدى کرده است . این آقا نیست از نظر قرآن ناآقا است . پس آقا نیست ؟ آن که یدرؤ ن بالحسنة السیئة . آنکه وقتى او تندى کرد تبسم کند وقتى او قهر کرد آشتى کند. همان که پیغمبر اکرم به آن خانم گفت که اگر یکوقتى هم بین تو و شوهرت کدورتى به هم رسید فورا باید آشتى کنى آن هم از طرف تو آشتى شود. گفت یا رسول الله ولو کان ظالما ولو تقصیر او باشد فرمود بله . براى این که خانم یعنى عاطفه ، خانم یعنى یک دنیا محبت . مرد باشید مروت داشته باشید بدى ها را به رخ خانمتان ، بچه هایتان نکشید. یکى از روشهاى تربیت صحیح این است که انسان غیر مستقیم تربیت کند. خلاصه این که اگر توافق اخلاقى هفتاد در صد باشد باید با عفو و صفح و به جاى بدى خوبى کردن آن سى در صد کامل کنیم تا کامل شود و محیط خانه آرام بخش شود به قول قرآن لتسکنوا الیها. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image