تخمین زمان مطالعه: 19 دقیقه
به گزارش خبرگزاری فارس، آیتالله روحالله قرهی در آخرین جلسه درس اخلاق خود که در مسجد و حوزه علمیه امام مهدی(عج) برگزار شد، به بیان خصوصیت مقرّبترین بندگان پرداخت که مشروح آن در پی میآید.
یکی از مطالبی که اولیاء خدا بیان فرمودهاند و از روایات شریفه بر میآید، این است که ذوالجلال والاکرام، هیچ پیغمبری را پیغمبر نکرد و به مقام نبوّت نرساند و هیچ ولی و امامی را به مقام امامت و هدایت مردم قرار نداد، إلّا به این که آن افراد مخلصترین انسانها بودند. حتّی ذوالجلال و الاکرام در حین رسالت و نبوّت و در حین هدایت بشر، به دست حجّتش و به دست اولیاء الهی هم، آنها را رها نکرده و دائم تذکار اخلاص را به آنها بیان فرموده است.
آیتاللهالعظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی، آن مرد الهی که به عنوان مرجع یکّهتاز، هدایت امّت را به عهده گرفتند، تعبیر عجیبی را راجع به اخلاص دارند. این تعبیر نشانگر این است که ذوالجلال والاکرام هیچگاه هادیان الهی خودش را انتخاب نکرد مگر آن که آنها در مقام اخلاص، بهترین امتحانها را دادند.
ایشان میفرمایند: لطف خدا به هدایتگران خلق به سوی خودش در این نهفته شده است که قلب خالص به آنها مرحمت کرده، عمل خالص از آنها خواسته و به لطفش حین مأموریت الهی، دائم به این بندگان خدا تذکار اخلاص داده است.
آیتالله آمیرزا جواد آقا ملکی تبریزی فرمودند: من از ذوالجلال و الاکرام در دل شب، در آن لحظات خلوتگاه بین بنده و خدا، در آن حال عاشقانه، در آن مناجات شب، خواستهام، خدایا! اگر هیچ دعایم را مستجاب نکردی، فقط یک دعا را به لطف و کرمت مستجاب کن و آن این که مرا در اخلاص غرق نما. یعنی طوری شود که عمل، حرف و نیّتم، همه برای خدا باشد. اگر کسی اینطور شود، دیگر چه میخواهد. همه چیز در عالم به ید قدرت اوست. اندک بسیار! عجیب است، پروردگار عالم که انبیاء را به واسطه همین خصلت اخلاص انتخاب کرده، در حین مأموریت هم دائم به آنها تذکّر داده است. در روایت شریفی که از احادیث القدسیّه است؛ ذوالجلال و الاکرام به حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در موقعمناجات در کوه طور فرمودند: «فیما نادی اللّه تَبارَکَ و تَعالیَ موسی(علیه صلاة والسلام) یَا مُوسَى مَا أُرِیدَ بِهِ وَجْهِی فَکَثِیرٌ قَلِیلُهُ وَ مَا أُرِیدَ بِهِ غَیْرِی فَقَلِیلٌ کَثِیرُهُ»[1] ای موسی! هر کاری که انجام دهی و فقط برای من باشد، اندک آن زیاد است؛ یعنی اگر کم هم باشد، ارزشمند است.
میدانید الماس را کیلویی نمیفروشند، قیراطی می فروشند؛ چون گران است. کم است، امّا قیمتدار است. پروردگار عالم میفرمایند: ای موسی! هر کاری که اراده کردی برای من باشد، کمش زیاد است«مَا أُرِیدَ بِهِ وَجْهِی فَکَثِیرٌ قَلِیلُهُ». البته منظور این نیست که عمل انجام ندهد، بلکه چون این عمل برای خدا شده، او خریدار این عمل است.
«وَ مَا أُرِیدَ بِهِ غَیْرِی فَقَلِیلٌ کَثِیرُهُ» امّا اگر عملی برای غیر خدا باشد، زیاد هم که انجام بدهی، کم است و فایدهای ندارد، خدا این را نمیخواهد. به اندازهی کرهی زمین عبادت کن امّا اگر برای غیر خدا باشد، تمام است. سرّ عبادت این را به عنوان کد به ذهن خود بسپارید. اولیاء الهی میفرمایند: شیطان رجیم، ابلیس، سرّ عبادت را نفهمید. سرّ عبادت، یعنی بنده بودن برای خودش، نه برای عمل. لذا ابلیس شش هزار سال عبادت کرد - حتّی اگر شش هزار سال دنیوی هم باشد، کم نیست. اگر اُخروی باشد که قرآن میفرماید: یک روزش، پنجاه هزار سال دنیا است، ببین دیگر چه خبر است همه از بین رفت. چرا؟
برای این که نفهمید باید برای خدا باشد. اگر برای خدا باشد، دیگر به قول ما طلبه ها إن قلت و اشکالی نیست که بگوید: «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»[2]؛ دیگر نمیگوید من سابقه دارم، من کار کردم، من شش هزار سال عبادت کردم، حالا یک تازه به دوران رسیده بخواهد بیاید و من به او سجده کنم. معلوم میشود نفهمیده برای خدا بودن یعنی چه؟
خیلیها در لشکر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و به ظاهر صحابه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بودند، امّا متوجه نشدند و نفهمیدند که درست است اسامه جوان است و به تعبیر آنها سبقهای که اینها دارند ندارد؛ امّا اگر عمل را برای خدا انجام دادیم، دیگر باید مطیع فرمان خدا و فرمان رسول باشیم. «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»[3].
سیّد مرتضی، علمالهدی، آن آیت عظمی، شاگرد شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز جمله خیلی عالی را بیان فرمودند، فرمودند: اگر اخلاص در بین صحابه بود، هیچگاه پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نمیفرمودند: «لَعَنَ اللّه مَن تَخَلَّفَ جَیشَ اُسامه» خدا لعنت کند کسی را که از جیش اسامه تخلّف کند. چرا پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باید به این مطلب رو بیاورند؟ چون میدانند یک عدّه برای خدا کار نمیکنند و هر جا اخلاص بود، پیروزی بود.
هفته دفاع مقدّس است، آنچه که در جبهه عامل شد، ما بر آن همه سلاح و اموال، آن همه کشور که کمک کرده بودند؛ یعنی ما و همه دنیا، ما و ابر قدرتها، پیروز شویم، اخلاص بود.
پرودگار عالم میفرمایند: موسی! هر کاری برای من انجام شود، کم آن زیاد است، امّا هر کاری برای غیر من انجام شود ولو زیاد، مثل شش هزار سال عبادت شیطان، ناچیز است و ارزش ندارد. برای همین است که خدا موسی بن عمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را به همین مقام اخلاص امتحان کرده است. قصّه اخلاص آیتالله العظمی بهاءالدّینی فرمودند: قصّه حضرت موسی و حضرت شعیب(علی نبیّنا و آله و علیهما الصّلوة و السّلام)، قصّه اخلاص بود. خدا طوری قرار داد که اخلاص حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، آن کلیم الله که با خدا سخن میگفت، در معرض دید ملائکه و بندگانش قرار گیرد.
قرآن اشاره میفرماید: حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در راه، دختران حضرت شعیب(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را دید که می خواهند به گوسفندان خود آب دهند، به آنها کمک کرد.
جالب این است، آیتاللهالعظمی بهاءالدّینی و آیتاللهالعظمی بهجت فرمودند: موسیبن عمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) وقتی نگاه کرد و متوجّه شد اینها دختر و از جنس مؤنّث هستند، هرگز آنها را جلو نیانداخت که جلو بروید - در روایت هم داریم - گفت: من جلو میروم. آیتاللهالعظمی بهجت میفرمودند: موسی به آنها چوبی را داد و آنها با اشاره چوب میگفتند: به راست بپیچ یا به چپ بیا تا صدای آنها را نشنود و به آنها نگاه هم نکرد.
پیغمبر خداست، وحشت دارد؛ چون جوان است، میترسد، مواظب و مراقب است. جوانهای عزیز! به خصوص این برای شما هشدار است. گاه خدای ناکرده میبینیم در وضع آموزشی دانشگاههای ما اختلاط و ... .
امّا قصّهی اخلاص این است که در روایتی شریف بیان شده: «فی قِصَّةِ موسی وَ شُعَیب(علیهما الصّلوة و السّلام) فَلَمَّا دَخَلَ عَلَى شُعَیْبٍ إِذَا هُوَ بِالْعَشَاءِ مُهَیَّأً فَقَالَ لَهُ شُعَیْبٌ اجْلِسْ یَا شَابُّ فَتَعَشَّ»[4] وقتی حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) نزد حضرت شعیب(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) آمد؛ چون ایشان آماده خوردن غذا بود، گفت: بنشین ای جوان، غذا بخور.
«فَقَالَ لَهُ مُوسَى أَعُوذُ بِاللَّهِ» حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: به خدا پناه میبرم. «فَقَالَ لَهُ شُعَیْبٌ وَ لِمَ ذَاکَ» حضرت شعیب(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: برای چه؟ دعوت کرده است، بخور! مگر نعوذٌبالله لقمه حرام است؟! مگر خطری است، خطایی است؟! و ادامه دادند: «أَ لَستَ بِجَائِعٍ» آیا گرسنه نیستی؟ یعنی این اعوذ باللّهی که گفتی، میخواهی بگویی مثلاً گرسنه نیستی، دومرتبه نمیخواهی غذا بخوری؟! ازشکمپروری به خدا پناه میبری؟ پناه میبری به خدا که مثلاً بخواهم زیاد بخورم؟
اخلاص را ببینید، موسیبن عمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «قَالَ بَلَى وَلَکِنِّ أَخَافُ أَنْ یَکُونَ هَذَا عِوَضاً لِمَا سَقَیْتُ لَهُمَا» من میترسم این عوضی باشد از برای این که ساقی شدم و این آب را برای دو دختر تو آوردم. «وَ أَنَا مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ لاَ نَبِیعُ شَیْئاً مِنْ دِینِنَا بِمِلْءِ الأَرْضِ ذَهَباً» من از خاندانی هستم که عمل آخرتی خودشان را، عملی که برای خدا انجام دادند، به کوهی از طلا و به طلایی که در زمین پر کنی، نمیدهند.
«فَقَالَ لَهُ شُعَیْبٌ لاَ وَ اللّهِ یَا شَابُّ وَلَکِنَّهَا عَادَتِى وَعَادَةُ آبَائِى نُقْرِى الضَّیْفَ وَنُطْعِمُ الطَّعَامَ» حضرت شعیب(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: ای جوان! نه به خدا برای این نیست، عادت من و عادت آباء و اجداد من این بوده است که ما مهمان را گرامی بداریم و او را اطعامش کنیم این عادت هم چه زیباست. هر دو عادت زیبا بود. او برای خدا، این هم برای خدا آنوقت بود که موسی نشست «وَ جَلَسَ موسی فی اِقام».
میفرمایند: موسیبن عمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) حتّی برای این قضیه؛ یعنی وقتی دید آنها ضعیف هستند و به آنها کمک کرد، نیّت خدایی کرد و خدا هم امتحانش کرد. خدا موسیبن عمران(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) را رها نگذاشته است و دائم امتحان به اخلاص میکند که برای غیر خدا نباشد. لذا آن که برای خدا کار انجام دهد، طبیعتاً پیروز است. دستی پر از خالی! وجود مقدّس مولی الموالی، اسد الله الغالب، علیبن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) در روایتی، نکتهای را بیان میفرمایند که بسیار عجیب است - خلّص آن را بگویم، بعد روایت را بخوانم - میفرمایند: فردای قیامت پرونده آنهایی که خالصِ خالص هستند، سفید و خالی است. وقتی پرونده را به دست آنها میدهند، نگاه میکنند و میبینند درون آن هیچ چیزی وجود ندارد. پروردگار عالم اینها را در مقابل خودشان قرار میدهد و بعد پرونده آنها را از آن سرّی، که عرض کردیم اخلاص سرّ است، همان جا پر میکند و میفرماید: شما مطلبی نداشتید، چون اعمال برای ماست، امّا تو عملی برای خودت نداشتی، هر چه بود برای من بود، اینجا من هستم که حالا پرونده سفید و خالی تو را به بهترین وجه پر میکنم.
مرحوم آیتالله کوهستانی به خصّیصین خودشان فرموده بودند: خدا کند آنجا که میرویم دست خالی از عمل برویم. تعجّب کردند، گفتند: آقا! دست خالی از عمل یعنی چه؟ همه میگویند دست پر برویم.
فرمودند: دو نوع است، یا عمل، عمل زشت است یا عمل خوب. اگر انسان با کوله بار گناه برود که وامصیبتا! با عمل خوب هم برود امیدش به عملش است. البته عمل را در این دنیا باید انجام بدهد، نه این که انجام ندهد «وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[5]، «وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ »[6] عمل صالح باید باشد که اولیاء میفرمایند: آن عمل صالح یعنی عمل با اخلاص امّا اگر با عملی هم برود که امیدش به آن عمل باشد، ظاهراً با دست پری رفته است که فکرش عملش بوده است. آنوقت است که آنجا در دادگاه الهی، یکیک عملها را برایش میگویند که کجا چطور بود و هر عملی چه نقصی داشت.
لذا آیتالله کوهستانی فرموده بودند: خدا کند انسان وقتی میرود دست خالی برود؛ یعنی عمل را برای خدا، نه عمل را برای آخرت انجام دهد - این کد است - عمل باید برای خدا باشد، نه برای آخرت. اگر عمل را انجام دادم به امیدی که فردای قیامت این عمل دست مرا بگیرد؛ یعنی خدا را نشناختم و امیدم به این عمل بود.
امّا اگر عمل را انجام بدهم، برای این که او فرموده و چون من موظّف به تکلیفم، بگویم: سمعاً و طاعتاً، آنوقت چه میشود. در همین دنیا، نه در آخرت، جرقههای نور چنان چشم بصیرت به انسان میدهد و او را به آن مقام اعلی میرساند که از اینجا آخرت را میبیند، نه برزخ را. راه باز شدن چشم برزخی آیتالله مولوی قندهاری، آن کنز خفیّ الهی میفرمودند: در سن جوانی به آیتاللهالعظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی عرضه داشتم: آقاجان! چه کنیم چشم برزخیمان باز شود؟
ایشان فرمودند: آسیّد محمّدحسن! من انتظار داشتم تو بگویی: چه کنم چشم قیامتی و اُخرویام باز شود؟ این فقط با اخلاص است. اگر اخلاص باشد، در همین دنیا آن شعبههای نور کار خودش را انجام میدهد. کاری میکند که انسان به آن مقام والا و عالی میرسد. رابطه عشق و اخلاص کار برای خدا یعنی انسان از کسی انتظار نداشته باشد، حتّی انتظار از عمل خودش نداشته باشد که ای عمل! فردای قیامت دستم را بگیر.
گاهی میبینیم بعضی چطور به عشق و عبادت مشغول هستند و به چه مقام معرفتی میرسند، با این که به صورت ظاهر عالم دینی هم نبودند. مرحوم رسول ترک(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که قضایای او را میدانید که چگونه توبه کرد و به کجا رسید میگوید: من به زیارت عاشورا و شرکت در روضهخوانی ابیعبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) خیلی علاقه داشتم. امّا هیچگاه زیارت عاشورا را نخواندم برای این که این زیارت عاشورا دستم را فردای قیامت بگیرد. فقط به خاطر عشق به زیارت عاشورا آن را میخواندم.
مرحوم سراج از ایشان پرسیده بودند: چه حالی داری؟ گفته بود: فقط یک چیز میخواهم، اگر در جهنّم هم رفتم، نمیگویم: حسین فاطمه(صلوات اللّه و سلامه علیه) دستم را بگیرد، ولی میگویم: در جهنّم حبّش را از من نگیرد؛ چون من نمیگویم این کارها را میکنم که آنجا دستم را بگیری، من خودش را میخواهم. میگوید: فلانجا باش، چشم. اگر بگوید در جهنّم هم باش، میگویم: چشم، فقط حبّت را از من نگیر. البته معلوم است کسی که حبّ ابیعبدالله(صلوات اللّه و سلامه علیه) دارد، جایش آنجا نیست، امّا ایشان از باب تمثیل بیان کردهاند.
امید ما از زیارت این است که فردای قیامت دستمان را بگیرند. این به اندازه وسع وجودی خودمان است، ما چه زمانی برای خودش به زیارت میرویم؟! اخلاص یعنی برای خودت، نه برای بهشتت، نه برای دستگیریات. دوستت دارم، «هَلِ الدِّینُ إِلَّا الْحُبُّ؟»[7] آیا دین جز محبّت است؟ اخلاص یعنی فقط و فقط برای خدا، نه برای بهشت خدا.
برای خود خدا؛ یعنی جز او کسی را نبینی، تا آنجایی که بیان میفرمایند: شهید در راه خدا، در آخرین مقام از آن هفت مقام، به وجهالله نظر میکند؛ یعنی به جنّتش نظر نمیکند، به این که به من چه میدهی نظر نمیکند. میگوید: تو چه میخواهی، هزار بار جانم را بگیر، چشم؛ هزار بار زندهام کن، چشم؛ دوباره مرا بکش، چشم؛ من خودت را میخواهم. این عشق میشود. اخلاص یعنی آن عشق و محبّت به خودش.
برای همین مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً»[8] عزّوجلّ بندگانی دارد «عَامَلُوهُ بِخَالِصٍ مِنْ سِرِّهِ فَشَکَرَ لَهُمْ بِخَالِصٍ مِنْ شُکْرِهِ فَأُولَئِکَ تَمُرُّ صُحُفُهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فُرُغاً فَإِذَا وَقَفُوا بَینَ یدَیهِ مَلَأَهَا لَهُمْ مِنْ سِرِّ مَا أَسَرُّوا إِلَیهِ».
وجود نازنین آیتاللهالعظمی بهجت، آن بهجتالقلوب، تعبیر عجیبی را راجع به این روایت فرمودهاند. فرمودند: اینجا هم خدا نفرموده من از عمل پر میکنم، بلکه فرموده من سرّ میدهم؛ یعنی شاید منظور این است: شما برای من کار کردی، عملت را به عشق و محبّت من خالص کردی، فقط برای من، نه برای اجر و مزد، لذا من هم آنجا به واسطه این سرّ، سرّ را زیاد میکنم؛ یعنی حبّ را زیاد میکنم.
یعنی باز هم آن جا چیزی به تو نمیدهم، جنّات نمیدهم، «جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»[9]. بلکه «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیةً مَرْضِیةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی»[10]. حضرت فرمودند: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً»، «فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی »[11]، جنّات و رضوان در قرآن تکرار شده، امّا جنّتی یک بار بیشتر نیست.
نفس مطمئنّه یعنی آن نفسی که فقط برای خودش کار کرده و چیز دیگری را مدّ نظر نگرفته است. خدا میگوید: حالا که من را میخواهی، این خواستن من، اینگونه است که دیگر از حورالعین خبری نیست، دیگر از بهشتی به آن معنا، آن میوهها، آن مطالب، برای تو خبری نیست.
همانطور که در روایت داریم: حورالعینها او را احاطه میکنند، امّا او حتّی نگاهی هم به آنها نمیکند حورالعینهایی که روایت میفرماید: اگر یک شعبه نورشان به زمین بیاید، زن و مرد از عشقهای مجازی دنیایی خودشان دست میکشند، عاشق او میشوند. دیگر خودشان چه قیامتی هستند؟! - آنها دورش را میگیرند، ادا و اطوارها میریزند امّا اوکاری به آنها ندارد. خطاب میرسد: حورالعینها او را رها کنید، او من را میخواهد، او فقط با من است.
لذا حضرت میفرمایند: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً عَامَلُوهُ بِخَالِصٍ مِنْ سِرِّهِ فَشَکَرَ لَهُمْ بِخَالِصٍ مِنْ شُکْرِهِ فَأُولَئِکَ تَمُرُّ صُحُفُهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فُرُغاً فَإِذَا وَقَفُوا بَینَ یدَیهِ مَلَأَهَا لَهُمْ مِنْ سِرِّ مَا أَسَرُّوا إِلَیهِ» خدا را بندگانی است با دل و درونی خالص که پر از سرّ است با حضرت حق. نامههای عمل اینها روز قیامت خالی است، هیچ چیز ندارند«تَمُرُّ صُحُفُهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ فُرُغاً». هنگامی که در برابر خدا میایستند«فَإِذَا وَقَفُوا بَینَ یدَیهِ» پروردگار عالم به پاداش اخلاص اینها، میفرماید: اینها را از رازم پر میکنم. «مَلَأَهَا لَهُمْ مِنْ سِرِّ مَا أَسَرُّوا إِلَیهِ».
تازه باز هم معلوم نیست این راز چیست؟ یک چیزی بین خودشان و خدا است. معمولاً کسی نباید خلوت بین عاشق و معشوق را بفهمد. خدا و بندگان خالص، با همدیگر یک خلوتی دارند. اگر کسی اینطور عمل کند، ببیند چه غوغایی میشود. جهاد برای خدا وجود نازنین سیّدالسّاجدین، امامالعارفین، زینالعابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) در باب جهاد، در مناجاتی که دارند، میفرمایند: «وَ اجْعَلْ جَهَادَنَا فِیکَ» خدایا! جهاد ما فقط در راه خودت باشد.
شهید باقری ـ منظورم شهید حسن باقری نیست ـ در حالی که پای خودش تیر خورده بود، اسیر تیر خورده را روی دوش گرفته بود، از قمقمهاش به او آب داده بود و لنگان لنگان، او را آورده بود. دوستان گفتند: وقتی رسید، افتاد؛ یعنی دیگر نا نداشت، مدهوش شد. اسیر هم افتاد.
مدّتی طول کشید. به سر و صورتش آب ریختند، او را به هوش آوردند. گفتند: از خودت خون میرفت، چرا این را آوردی؟ گفت: دیدم عاجزانه گفت: «دَخِیلَکَ یَا عَلی»، گفتم: اسم مولا را صدا زده، من هم محبّ مولایم، شیعهاش که نیستم نمیتوانم جرأت کنم بگویم شیعه هستم، امّا محب مولا هستم، میدانستم خودم از دست میروم، گفتم: خدا! من این کار را انجام میدهم، تو هم حبّ امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) را در دلم بیشتر کن.
نگفت: فردای قیامت دست من را بگیر. گفت: حبّش را زیاد کن. این جهاد برای خداست «وَ اجْعَلْ جَهَادَنَا فِیکَ وَ هَمَّنَا فِی طَاعَتِکَ» جالب این است، حبّ خدا هم برایش درست کرد. وقتی خمپاره آمده بود، این اثرات خمپاره فرقش را شکافت؛ یعنی همانطور که مولایش به شهادت رسید، او هم به شهادت رسید.
«وَ اجْعَلْ جَهَادَنَا فِیکَ وَ هَمَّنَا فِی طَاعَتِکَ» خدایا! همّ و غمّ ما این باشد که طاعت تو را بپذیریم، همّ ما این نباشد که ریاستی داشته باشیم. آقا جان من! مولای من! امام زمان! هر چه شما چه میگویید. اگر اینطور بشود چه میشود؟
همانطور که بچّههای جبهه میگفتند که ببینیم حضرت امام خمینی (ره) چه میگویند؟ از تو به یک اشاره از ما به سر دویدن. آنها اینطور بودند. این که ما چه میخواهیم، نبود. یکی از رزمندهها جلوی یکی از کسانی را که آن زمان فرمانده بود، گرفته بود، گفته بود: تو میگویی یا امام خمینی(ره) میگوید که ما باید صلح کنیم؟ گفته بود: من نمیگویم، امام خمینی(ره) میگوید. او هم گفته بود: اگر تو میگفتی همینجا با اسلحه تو را میزدم امّا چون امام میگوید چشم! اطاعت!
«وَ هَمَّنَا فِی طَاعَتِکَ» مخلصین عالم این گونه هستند. خدایا! تو چه میگویی، نه من چه دلم میخواهد. مخلصین عالم دنبال طاعت خدا و مولایشان هستند، نه طاعت نفسشان.
وای بر ما که بعضی موقع ها چه کردیم! دل مولایمان را رنجاندیم، دل اولیاء را رنجاندیم. هرکه خدا را ولی قرار داد، از روی اخلاصش است و آنوقت باید مطیع او شود. ما فکر میکنیم امام خمینی(ره) برای چه انتخاب شد؟ چون مخلص بود. امام خامنهای برای چه انتخاب شد؟ برای این که خالص بود. اگر اطاعت کنیم، دنیا گلستان میشود.
«وَ اخْلِصْ نِیَّاتَنَا فِی مُعَامِلَتِکَ» خدا! این نیّت را خالص کن؛ چون «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»[12]. برای همین هم میگویند اوّل هر عمل عبادی باید نیّت کنیم. نیّت یعنی انسان بگوید برای خدا انجام می دهم. عالم بفهمد یا نفهمد، از کار من کسی باخبر باشد یا نباشد، برای من فرقی نمیکند. نیّت من فقط تویی، خالص. یکی از راههای رسیدن به اخلاص حالا عرض خواهیم کرد که این اخلاص چطور به دست میآید و باید چگونه باشد. یکی دو مورد را حضرت زینالعابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) در مناجات با خدا دارند بیان میکنند. حضرت در مناجات بیان می فرمایند: اگر انسان مطیع خدا شد و نیّتش خالص شد، معلوم است دیگر عملش هم خالص میشود.
مطیع امام یعنی مثل مالک اشتر. مالک اشتر نخعی تا دم آن خیمه گاه رفته. حتّی ضربان قلب عمروعاص و معاویه را می شنود. همه رفتند، فرار کردند، امّا پیام مولا را که شنید برگرد، نگفت: حالا بگذار این کار را بکنم. این بار را نشنیده بگیرم. بگذار ریشه فتنه را بخشکانم. گفت: مولا میگوید، چشم.
آیتالله مولوی قندهاری میفرمایند: خودمان را جای مالک بگذاریم. تا آن جایگاه رفته، بصیر است، میداند اینها فتنهگر هستند، اگر سر آنها را بزند، تمام است. امّا یک طرف هم امر مولا است که برگرد. «وَ اجْعَلْ جَهَادَنَا فِیکَ وَ هَمَّنَا فِی طَاعَتِکَ» ایشان فرمودند: اگر ما بودیم، میگفتیم: میزنیم که فتنه خاموش شود و مولایمان حاکم شود امّا او میگوید: چشم.
«وَ اخْلِصْ نِیَّاتَنَا فِی مُعَامِلَتِکَ» عالم اخلاص غوغایی است! اگر انسان با این حال جلو برود، چه وضعی بهوجود میآید. دنیا گلستان میشود. برای همین پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم فرمودند: «أَخْلِصْ دِینَکَ یَکْفِیکَ الْقَلِیلُ مِنَ الْعَمَلِ»[13] اگر اخلاص باشد، برای تو یک مقدار عمل کافی است، ببین چه میکند، همه را جلو میبرد.
در مثال مناقشه نیست. مثل هسته اتم میماند که وقتی در راه صلح آمیز آن را می شکافی، چه غوغایی ایجاد میکند. یک مقدار امّا خالص، مثل الماس است تشبیه دنیوی عرض می کنیم. اصلاً اینها را نمیشود قیاس کرد، بالجد قیاس معالفارق است، امّا چارهای نداریم الماس را کیلویی نمی فروشند، قیراطی است؛ چون گرانبها است. عمل خالص گرانبها است و جدّی غوغا میکند.
پروردگارا! به اولیاء، انبیاء و خصّیصین درگاهت، ما را از این مقام اخلاص بچشان.
انسان باید بفهمد که هیچ ولیای ولی نشد و هیچ هادیئی هادی نشد، مگر این که خالص بود؛ یعنی رمز را دادند، چرا اولیاء، هادی خلق شدند؟ چون خالص بودند.
خدا! به مخلصین عالم قسمت میدهیم ما را از این مقام بهرهمند بگردان.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] فروع کافی، ج: 8، ص: 46
[2] اعراف/ 12
[3] نساء/ 59
[4] النور المبین فی قصص الأنبیاء و المرسلین، ص: 232
[5] بقره/ 25
[6] عصر/ 3 - 1
[7] بحارالأنوار، ج: 27، ص: 95، باب: 4
[8] بحارالأنوار، ج: 75، ص: 64، باب: 16
[9] بقره/ 25
[10] فجر/ 29 - 27
[11] همان/ 29 و 30
[12] بحارالأنوار، ج: 67، ص: 210، باب: 53
[13] گلهای جاویدان، ص: 30 .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.