اثبات معراج در قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 41 دقیقه

قرآن تصریحی برای اثبات معراج دارد ؟


لطفا در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید.در دو سوره قرآن، از معراج سخن گفته شده است؛ یکى سوره «اسراء» است که درباره بخش اول سفر معراج پیامبر(ص)؛ یعنى، از مسجدالحرام تا مسجد اقصى است و قسمت دوم آن در سوره «والنّجم» آمده است که راجع به سیر آسمانى حضرت یعنى از مسجدالاقصى در بیت المقدس به اوج آسمان ها و ملکوت عالم سخن گفته است. در قسمت دوم، چهار نظر وجود دارد:1. فرشته وحى (جبرئیل) با مرکب مخصوصى که آورده بود (براق)، آن حضرت را به آسمان ها برد. تمام این مسافرت به وسیله جسم و روح پیامبر و در حال بیدارى رخ داد و خداوند نشانه هایى از عظمت خود را به پیامبر(ص) نشان داد. البته مسأله معراج - مثل خیلى از مسائل مهم تاریخى - با خرافات و اخبار نادرستى آمیخته شده که در آنها باید دقت کرد. هدف از این سفر چنان که در اولین آیه سوره «اسراء» و آیه 18 سوره «والنجم» بیان شده، مشاهده آثار عظمت خداوند در جهان بالا بوده است؛ چه اینکه در احادیث صحیح گفته شده است: وقتى پیامبر(ص)مراجعت کرد، بعضى از آن نشانه ها را براى مردم بازگو نمود. مخصوصا که در آن روزها علم پیشرفت نکرده بود و مردم از آسمان ها - جز آنچه به ظاهر مى دیدند - چیزى نمى دانستند. البته از این مسافرت یک سرى دستورهاى عبادى و اخلاقى و اجتماعى براى مسلمانان آوردند که در احادیث مربوط به این سفر - که خیلى مفصل است - ذکر شده است. در هر صورت این یک مسأله منطقى است و دلیل هایى در قرآن و روایات صحیح در آن باره هست و دانشمندان بزرگ شیعه، کتاب هایى در این باره نوشته اند. براى آگاهى بیشتر ر.ک: سبحانى، جعفر، فروغ ابدیت 2. سیر رسول اللّه از مسجدالاقصى به آسمان ها روحانى بوده است.3. در همان حالى که پیامبر(ص) در مسجد الاقصى، ایستاده بودند، حقایق عالم را به وسیله چشم دل مشاهده فرمود و جسم و روح حضرت به جایى سفر نکرد و سیر علمى براى حضرت رُخ داد. شاید جملات محقق محترم آیت اللّه جوادى آملى نظر به این ایده داشته باشد: «اولاً حضرت در حال معراج بیدار بود و خواب نبود و ثانیاً جسم داشت. منتها بخشى از سیر او مربوط به زمین و بخشى دیگر مربوط به ملکوت بود. الان که ما در این مکان در حال صحبت کردن هستیم و این معارف الهى هم مطرح مى شود، بیدار هستیم، جسم هم داریم؛ گفت و گو و دیدن و شنیدن ما هم جسمانى است؛ ولى فهمیدن ما جسمانى نیست. ممکن است در جمع ما کسى باشد که این معارف را متوجه نشود و درک نکند؛ هر چند جسمش اینجا حضور داشته باشد. به عنوان مثال کودکى که در جمع ما است مى بیند و مى شنود و بیدار هم هست؛ ولى پیام و محتواى مطالب مطرح شده را درک نمى کند. در مورد معراج پیامبر(ص) هم این مطلب مطرح است. بخشى از معراج مربوط به جسم است؛ یعنى، همان سیر شبانه از مسجد الحرام تا مسجد الاقصى: «سُبْحان الَّذى اَسرى بِعبْدِهِ لَیلاً مِن الْمسْجِدِ الْحرامِ اِلَى الْمسْجِدِ الْاَقْصَى الَّذى بارکْنا حوْلَهُ» اسراء (17)، آیه 1. اما بخشى دیگر از معراج - که مربوط به مشاهده انبیا و سدره المنتهى و گفت و گو با جبرئیل و دریافت وحى و رسیدن به مقام قاب قوسین و امثال ذلک است - جسمانى نبود؛ گرچه پیامبر(ص) در این قسمت جسم داشته و بیدار هم بوده است؛ ولى درک آن حقایق والا به وسیله روح صورت مى گرفته است، نه جسم. اگر قرار باشد همه معراج جسمانى تلقى شود، لازمه اش آن است که آنجا که قرآن مى فرماید: «دنى فَتَدلّى فَکان قاب قَوْسینِ اَوْ اَدْنى»نجم (53)، آیه 9. هم جسمانى باشد؛ یعنى، دُنو (نزدیک شدن)، قاب قوسین (که نشانه شدت نزدیکى است)، سدره المنتهى و... همه جسمانى باشند؛ در حالى که جسمانى بودن این امور محال است». البته در این دو نظر اخیر باید روایات معراج را حمل بر تشبیه و کنایه کرد؛ زیرا ظاهر آنها سیر جسمانى رسول اللّه به آسمان ها است.4. نظر چهارم را مرحوم علامه طباطبایى معتقد است که ایشان مى فرماید: اصل معراج از مسلمات دینى است، اما کیفیت آن را ما نمى دانیم؛ زیرا احتمالات مختلفى در روایات معراج داده مى شود. برای روشن شدن زوایای مختلف بحث ناچاریم که در گام نخست، اقوال مختلف مطرح شده در این باره را ذکر کنیم و در گام بعدی با ذکر ادله و شواهد و قرائن، قول صحیح را مشخص نماییم. الف. اقوال درباره ی کیفیت معراج پیامبر(ص): درباره کیفیت معراج رسول گرامی چهار نظریه وجود دارد: 1. معراج پیامبر(ص) در تمام مراحل روحانی بوده است؛ یعنی روح به صورت تخلیه از جسد، این عوالم را طی کرده است. 2. معراج پیامبر روحی بوده اما نه به صورت تجرد از بدن بلکه به صورت رؤیا و برزخی بوده و تمام این عوالم را به صورت رؤیای صادقه سیر کرده است. 3. سیر پیامبر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی جسمانی و روحانی بوده و از آنجا به بعد روحانی بوده است. 4. سیر حضرت در تمام مراحل جسمانی و روحانی بود و همه جا را با تن و روان سیر نموده است. این قول مشهور میان دانشمندان شیعه است(1). بررسی دیدگاه ها: دیدگاه نخست؛ کسانی که نتوانسته اند این سیر و معراج را به صورت جسمانی هضم کنند با چنین تفسیری کوشیده اند تا این حقیقت را به نحوی برای افکار عمومی قابل هضم نموده و از استبعاد آن بکاهند. اما باید توجه داشت که قائل شدن به جسمانیت معراج پیامبر(ص) هیچ محذور عقلی را به دنبال ندارد. خصوصا این که بشر امروزی در سایه دستیابی به وسایل پیشرفته ی خود از قبیل فضاپیماها توانسته است که راه آسمان را به روی خود بگشاید و در این فضای بی انتها سیر کند و چه بسا پیشرفت علم و دانش بشر و اختراع وسایل مدرن تر بتواند بر سرعت و برد سفرهای فضایی بیفزاید. و از طرفی این تفسیر، با ظهور برخی از آیات قرآن درباره معراج سازگار نیست. خداوند متعال در سوره اسرا می فرماید: «سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله؛ منزه است خدایی که شبانگاه بنده ی خود را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی که اطراف آن را برکت داده ایم برد»(2). از آنجا که متبادر از لفظ «عبد» همان شخصیت خارجی است که از تن و روان ترکیب یافته است(3) لذا تحقق لااقل قسمتی از معراج [سیر از مکه تا قدس] به صورت جسمانی روشن و واضح است و در کنار این آیه روایات بسیار صریحی درباره ی جسمانی بودن معراج وجود دارد که راه بر تفاسیر دیگر می بندد(4). دیدگاه دوم: ابن شهر آشوب این دیدگاه را به فرقه ی «جهمیه» نسبت داده است(5). همان گونه که گذشت بر اساس این تفسیر پیامبر اسلام(ص) در رؤیای صادق، سیر از مکه به بیت المقدس و از آنجا به آسمان ها و ... را به نظاره نشسته اند و در عین حال جسم حضرت در بستر خود آرمیده بود و سیر نکرد. مستندات این دیدگاه: دو روایت در این باره وجود دارد: 1. عایشه نقل می کند که «ما فقد جسد رسول الله ولکن اسری بروحه؛ جسد پیغمبر(ص) در شب معراج منتقل نشد ولی روح ایشان به معراج رفت»(6). 2. «ان معاویه بن ابی سفیان کان اذا سئل عن مسری رسول الله قال کانت رؤیا من الله صادقه؛ معاویه در پاسخ به پرسشی درباره ی کیفیت معراج پیامبر گفت این امر از جمله رؤیاهای صادقه ی الهی بود است»(7). 3. برخی کوشیده اند با همگون سازی معراج پیامبر با ماجرای خواب حضرت ابراهیم که در قرآن به آن اشاره شده، آن را توجیه کنند پس همان گونه که به ابراهیم موضوع قربانی کردن فرزندش در خواب اطلاع داده شد(8). حوادث و رویدادهای شب معراج در خواب به پیامبر عرضه شده است و در قرآن نیز به معراج پیامبر با تعبیر رؤیا اشارت رفته است «و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنه للناس؛ ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم فقط برای آزمایش مردم بود»(9). این عده با تطبیق رؤیای مورد اشاره در آیه بر واقعه ی معراج نتیجه گرفته اند که معراج پیامبر سیری در عالم رؤیا بوده است. نقد دیدگاه دوم: 1. همانگونه که گذشت ظاهر آیات و روایات گواه بر تحقق لااقل بخشی از معراج به صورت جسمانی است و با تأویل به رؤیای صادقه سازگار نیست. 2. اگر واقعه ی معراج صرف رؤیا بود دیگر جا نداشت که آیات قرآنی این قدر درباره آن اهمیت داده و سخن بگویند و در مقام اثبات کرامت درباره ی پیامبر برآیند(10) بنابراین آیات در مقام منت نهادن است و درعین حال ثنای بر خدای سبحان است [سبحان الذی ...] که چنین پیشامد بی سابقه ای را پیش آورده و چنین قدرت نمایی عجیبی را انجام داده و پرواضح است که مسأله ی قدرت نمایی با خواب دیدن به هیچ وجه نمی سازد. خلاصه، خواب دیدن پیغمبر بی سابقه و قدرت نمایی نیست چون خواب را همه کس چه صالح و چه فاسد می بیند و چه بسا فاسق و فاجر خواب هایی ببینند که بسیار عجیب تر از خواب های یک فرد متقی باشد(11). 3. تاریخ اسلام نیز گواه صادقی بر تحقق معراج است؛ زیرا در تاریخ می خوانیم: هنگامی که پیامبر(ص) مسأله ی معراج را مطرح کرد مشرکان به شدت آن را انکار کردند و آن را بهانه ای برای کوبیدن پیامبر دانستند این به خوبی گواهی می دهد که پیامبر هرگز مدعی خواب یا مکاشفه ی روحانی نبوده وگرنه این همه سر و صدا نداشت(12). 4. روایات مورد استناد، به خاطر تعارض آشکار با روایات معارض دیگر، از درجه ی اعتبار ساقط است از این روست که ابن شهر آشوب، عائشه را در زمره ی کسانی به حساب می آورد که قائل به معراج جسمانی پیامبرند(13) و وجود روایات روشن معارض باعث شده که نویسندگان محترم تفسیر نمونه دو روایت مذکور را دارای جنبه ی سیاسی دانسته و بیان آنها را برای خاموش کردن جنجال درباره ی معراج پیامبر قلمداد کرده اند، نه این که واقعا چنین معانی مورد قبول گویندگان آن باشد(14). وانگهی، روایت عایشه از نظر تاریخ وقوع معراج نامعقول می نماید چرا که تمام راویان حدیث و تاریخ نویسان اتفاق کلمه دارند که معراج قبل از هجرت به مدینه واقع شده در حالی که ازدواج رسول خدا با عایشه پس از هجرت و در مدینه آن هم پس از گذشت مدتی از هجرت اتفاق افتاده است(15). از آن مهمتر معاویه نه موصوف به صفت عدالت است و زمانی که معراج در مکه واقع شده است او و پدرش _ ابوسیفان _ از مشرکان, بلکه سران بوده اند و همان کسانی بوده اند که از این قضیه برای انکار و کوبیدن پیامبر بهره بردند. این توجیه دوم او نیز در اندامه انکار نخست اوست. با توجه به مطالب گذشته باید گفت پایین آوردن معراج پیامبر در حد یک رؤیای صادق قطعا باطل است. 5. اما در مورد آیه ی 60 سوره اسراء باید گفت که نمی توان این آیه را با توجه به شأن نزول های مختلف که درباره ی آن مطرح شده بر معراج پیامبر تطبیق داد(16). خصوصا این که ادله گذشته و روایات صریح چنین تطبیقی را بر نمی تابند. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرمایند «خداوند متعال بیان نفرموده که رؤیایی که به پیامبرش عرضه داشته است چه بوده است و در دیگر آیات آنچه که این آیه را تفسیر کند وجود ندارد(17). نتیجه آن که با این آیه نمی توان وقوع معراج را در عالم رؤیا اثبات کرد. دیدگاه سوم و چهارم: در این باره باید گفت که، ظاهر آیه اول سوره اسراء و نیز روایات متعدد، بر اثبات جسمانی بودن مرحله ی اول معراج پیامبر یعنی سیر از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی دلالت دارد، پس جسمانی بودن این مقدار از معراج را می توان قطعی دانست. اما سخن درباره ی مراحل بعدی معراج است که آیا جسمانی بوده یا به نحو روحانی تحقق یافته است؟ در این باره مشهور دانشمندان و محققان اسلامی با توجه به ظهور روایات و نیز درک چنین معنایی از آیات سوره نجم که بیانگر مراحل بعدی سیر پیامبر است؛ نظریه ی جسمانی بودن سایر مراحل معراج پیامبر را پذیرفته اند(18). در عین حال با توجه به برخی روایات و نیز بعضی تفاسیر از آیات سوره نجم نمی توان نظریه روحانی بودن سایر مراحل معراج را به طور قطع مردود دانست؛ از این رو، برخی از دانشمندان این نظریه را پذیرفته اند و علامه طباطبایی این تفسیر را جایز شمرده و آن را محتمل می دانند. البته در صورتی که این روحانی بودن به معنای قول دوم یعنی رؤیا تفسیر نشود(19). ب . درباره ناسازگاری ظاهری معراج جسمانی پیامبر(ص) با نظریه ماده و انرژی در فیزیک، نکاتی تأمل شدنی است: 1. علوم تجربی، و از جمله فیزیک بر مفاهیمی که مستقیما با تجربه های حسی پیوسته بوده و قضایایی که آن ها را به یکدیگر می پیوندد، استوار است؛ چنین صورتی از امور نمی تواند کسی را راضی کند که به راستی و دارای فکری علمی است(آلبرت انیشتاین، فیزیک و واقعیت، ترجمه محمد رضا خواجه پور، خوارزمی، تهران 1363، ص 34). در حقیقت، بهره جویی تنها از داده های حسی، نمی تواند هم چون علوم ریاضی و عقلی، نظریه های علوم یاد شده را از استحکام و قطعیت بهره مند کند. نظریه نسبیت، دگرگونی های پدید آمده در مکانیک نیوتنی کلاسیک، اصل ماندگار گالیله، نظریه میدان و... مؤید این ادعاست (همان، ص 47). هر چند تا زمانی که نظریه های موجود با مطرح شدن نظریه خلاف آن از سوی فیزیکدانان به قوت خود باقی است، ولی به هر حال این احتمال درباره آن ها وجود دارد که دستخوش دگرگونی شده و از اعتبار بیفتند. موضوع تغییر پذیری نظریه های فیزیک تا بدانجاست که یکی از فیزیکدانان آلمانی در این باره می گوید: «هر فیزیک دان تجربی می داند که روش های مستقیم و غیر مستقیمی وجود دارند که در بسیاری از موارد که روش مستقیم ناموفق بوده، روش غیر مستقیم توانسته است کمک های زیاد و مفیدی انجام بدهد. حتی مهم تر از این باید گفت: این نظر متداول و خوش ظاهر، دیگر مردود شده است که: تنها وقتی یک مسأله در فیزیک شایستگی بررسی دارد که، از قبل بدانیم جواب قطعی برای آن وجود دارد» (ماکس پلانک، فلسفه فیزیک، ترجمه محمد عترتی خسروشاهی، بقعه، تهران 1381، ص 55). 2. با توجه به دگرگونی یاد شده در عرصه قوانین علوم تجربی و از جمله فیزیک، تحول پذیری نظریه ماده و انرژی به گونه ای که با ماجرای معراج جسمانی پیامبر هم خوان شود، امری دور از ذهن و ناممکن نیست. 3. افزون بر انگاره دگرگونی پذیری در نظریه ماده و انرژی، در تبیین معراج جسمانی پیامبر، رویکرد دیگری نیز وجود دارد و آن انتساب و استناد این اقدام به خداوند است. در چشم اندازی کوتاه، کارهای خداوند را فراتر از ویژگی های عالم ماده می یابیم؛ آیا ماجرای لرزیدن حضرت ابراهیم(ع) در آتش، با قوانین ظاهری ماده، ناسازگار نمی نماید؟ آیا انعقاد نطفه حضرت مریم(ع) به دور از روند طبیعی پدید آمدن انسان، که ترکیبی از اسپرم و اوول است، نیست؟ و صدها ماجرای دیگر. حقیقت آن است که خداوند دو گونه ایجاد دارد: آفرینش خلقی و امری. آفرینش خلقی، روند طبیعی عالم ماده را سپری می کند ولی ایجاد امری، فراتر از آن بوده و به قول قرآن کریم با یک «کن» و اراده الهی پدید می آید: «انما قولنا لشیء اذا اردناه ان نقول له کن فیکون؛ وقتی چیزی را اراده می کنیم، فقط به آن می گوییم موجود باشد، بلا فاصله موجود می شود» (نحل، آیه 40). آن معماری که همه قانون مندی های عالم را پی ریخته است، خود نیز می تواند همه آنها را به چالش کشیده و ناهمگون با آنان، اقداماتی انجام دهد. او همچنان که می تواند خاصیت سوزانندگی را از آتش بگیرد، نیز می تواند جسم پاک پیامبرش را، فراتر از قانون ماده و انرژی در یک چشم به هم زدن در عوالم گوناگونی سیر دهد. منبعی برای مطالعه بیشتر: جی . اچ جینز، فیزیک و فلسفه، ترجمه علیقلی بیانی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، - پی نوشت ها: 1. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 6، ص 178، مؤسسه امام صادق، قم، چاپ اول 1375. 2. اسرا، آیه 1. 3. سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج 6، ص 178. 4. ر.ک: بحارالانوار، ج 18، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404ق. 5. ابن شهر آشوب مازندرانی، المناقب، ج 1، ص 176، انتشارات علامه، قم 1379. 6. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 284، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404ق. 7. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج 15، ص 16 8. صافات، آیه 102. 9. اسراء، آیه 60. 10. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 13، ص 32، مطبوعاتی اسماعیلیان قم. 11. موسوی همدانی، محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 29، دفتر انتشارات اسلامی، ج 5، 1374. 12. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، ص 15، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و دوم. 13. ابن شهر آشوب مازندرانی، المناقب، ج 1، ص 176، انتشارات علامه، قم 1379. 14. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، ص 15، دارالکتب الاسلامیه، چاپ بیست و دوم. 15. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 13، ص 24، مطبوعاتی اسماعیلیان قم. 16. ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج 12، ص 171. 17. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 13، ص 137، مطبوعاتی اسماعیلیان. 18. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 18، ص 288، مؤسسه الوفاء، بیروت 1404ق. 19. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج 13، ص 32، مطبوعاتی اسماعیلیان. لازم به تذکر است که پیامبر گرامی اسلام(ص) این سفر آْسمانی را در چند مرحله پیمود. مرحله نخست، مرحله فاصله میان مسجد الحرام و مسجد الاقصی بود که در آیه اول سوره اسراء به آن اشاره شده است، «منزه است خداوندی که در یک شب بنده اش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی برد». طبق بعضی از روایات معتبر پیامبر در اثناء راه به اتفاق جبرئیل در سرزمین مدینه نزول کرد و در آنجا نماز گزارد. و نیر در «مسجد الاقصی» با حضور ارواح انبیای بزرگ مانند ابراهیم و موسی و عیسی(ع) نماز گزارد، و امام جماعت پیامبر(ص) بود، سپس از آنجا سفر آسمانی پیامبر(ص) شروع شد و آسمانهای هفتگانه را یکی پس از دیگری پیمود، و در هر آسمانی با صحنه های تازه ای روبرو شد، با پیامبران و فرشتگان و در بعضی آسمانها با دوزخ یا دوزخیان، و در بعضی با بهشت و بهشتیان، برخورد کرد. پیامبر(ص) از هر یک از آنها خاظره های پرارزش و بسیار آموزنده در روح پاک خود ذخیره فرمود، و عجائبی مشاهده کرد که هرکدام رمزی و سری از اسرار عالم هستی بود و پس از بازگشت اینها را با صراحت، و گاه با زبان کنایه و مثال، برای آگاهی امت در فرصتهای مناسب شرح میداد، و برای تعلیم و تربیت از آن استفاده فراوان می فرمود. البته بهشت و دوزخی را که پیامبر(ص) در سفر معراج مشاهده کرد، و کسانی را در آن متنعم یا معذب دید، بهشت و دزوخ قیامت نبود، بلکه بهشت و دوزخ برزخی بود زیرا قرآن مجید می گوید بهشت و دوزخ رستاخیز بعد از قیام قیامت و فراغت از حساب نصیب نیکوکاران و بدکاران می شود. سرانجام به هفتمین آسمان رسید، و در آنجا حجابهائی از نور مشاهده کرد همانجا که «سدرة المنتهی» و «جنة المأوی» قرار داشت، و پیامبر(ص) در آن جهان سراسر نور و روشنائی به اوج شهود باطنی، و قرب الی الله، و مقام «قاب قوسین او ادنی» رسید، منظور از این مقام جایگاه مکانی نیست بلکه حد نهایی مقام قرب و شهود است و خداوند در این سفر او را مخاطب ساخته، و دستورات بسیار مهم و سخنان فراوانی به او فرمود که مجموعه های از آن امروز در روایات اسلامی به صورت «احادیث قدسی» برای ما به یادگار مانده. قابل توجه اینکه طبق تصریح بسیاری از روایات، پیامبر(ص) در قسمتهای مختلفی از این سفر بزرگ، علی(ع) را ناگهان در کنار خود مشاهد کرد، و تعبیراتی در این روایات دیده می شود که گواه عظمت فوق العاده مقام علی(ع) بعد از پیغمبر اکرم(ص) است. قصه های قرآن، حضرت آیت الله مکارم شیرازی . مشهور و معروف در میان دانشمندان اسلام این است که پیامبر ص به هنگامى که در مکه بود در یک شب از مسجد الحرام به مسجد اقصى در بیت المقدس به قدرت پروردگار آمد، و از آنجا به آسمانها صعود کرد، و آثار عظمت خدا را در پهنه آسمان مشاهده نمود و همان شب به مکه بازگشت. و نیز مشهور و معروف آنست که این سیر زمینى و آسمانى را با جسم و روح تواما انجام داد. ولى از آنجا که این یک موضوع فوق العاده شگرفى است، جمعى به توجیه آن پرداخته و آن را به معراج روحانى تفسیر کرده اند که چیزى شبیه یک خواب یا مکاشفه روحى خواهد بود، اما همانگونه که گفتیم این موضوع کاملا با ظواهر آیات مخالف است چرا که ظاهر آیات به مساله جسمانى بودن گواهى مى دهد. به هر حال پیرامون این بحث سؤالات فراوانى وجود دارد از جمله: 1- چگونگى معراج از نظر قرآن و حدیث و تاریخ. 2- اعتقاد دانشمندان اسلامى اعم از شیعه و اهل تسنن در این زمینه. 3- هدف معراج. 4- امکان معراج از نظر علوم روز. هر چند بحث طولانى پیرامون این مسائل از عهده یک بحث تفسیرى خارج است ولى ما سعى مى کنیم فشرده این مسائل را براى خوانندگان عزیز ذیلا بیاوریم. در دو سوره از سوره هاى قرآن به این مساله اشاره شده است: نخست همین سوره اسراء است که تنها بخش اول این سفر را بیان مى کند (یعنى سیر از مکه و مسجد الحرام به مسجد اقصى و بیت المقدس). اما در سوره نجم طى شش آیه از آیه 13 تا 18 قسمت دوم معراج یعنى سیر آسمانى آمده است، آنجا مى فرماید: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى . عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى . عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى . إِذْ یَغْشَى السِّدْرَةَ ما یَغْشى . ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى . لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى : خلاصه مفاد این شش آیه چنین است که پیامبر ص براى دومین بار فرشته وحى جبرئیل را به صورت اصلى مشاهده و ملاقات کرد (مرتبه اول در آغاز نزول وحى در کوه حرا بود). این ملاقات در نزد بهشت جاویدان صورت گرفت. پیغمبر ص در مشاهده این منظره دچار خطا و اشتباه نشد. آیات و نشانه هاى بزرگى را از عظمت خدا مشاهده کرد. این آیات که به گفته اکثر مفسران از معراج سخن مى گوید نیز نشان مى دهد که این حادثه در بیدارى اتفاق افتاده است، مخصوصا جمله ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (چشم پیامبر دچار خطا و انحراف و طغیان نشد) گواه دیگر بر این موضوع است از نظر حدیث، روایات بسیار زیادى در زمینه مساله معراج در کتب معروف اسلامى نقل شد که بسیارى از علماى اسلام تواتر یا شهرت آن را تصدیق کرده اند، به عنوان نمونه: فقیه و مفسر بزرگ شیخ طوسى در تفسیر تبیان ذیل آیه مورد بحث چنین مى گوید: علماى شیعه معتقدند خداوند در همان شبى که پیامبرش را از مکه به بیت المقدس برد او را به سوى آسمانها عروج داد، و آیات عظمت خود را در آسمانها به او ارائه فرمود، و این در بیدارى بود نه در خواب. مفسر عالیقدر مرحوم طبرسى در تفسیر خود مجمع البیان ذیل آیات سوره نجم چنین مى گوید مشهور در اخبار ما این است که خداوند پیامبر را با همین جسم در حال بیدارى و حیات به آسمانها برد و اکثر مفسران را نیز عقیده همین است. محدث شهیر علامه مجلسى در بحار الانوار مى گوید: سیر پیامبر اسلام ص از مسجد الحرام به بیت المقدس و از آنجا به آسمانها از جمله مطالبى است که آیات و احادیث متواتر شیعه و سنى بر آن دلالت دارد، و انکار امثال این مسائل یا تاویل و توجیه آن به معراج روحانى، یا خواب دیدن پیامبر ناشى از عدم اطلاع از اخبار ائمه هدى و یا ضعف یقین است. سپس اضافه مى کند اگر بخواهیم اخبارى را که در این باره رسیده جمع آورى کنیم کتاب بزرگى خواهد شد «1». از میان دانشمندان اهل تسنن منصور على ناصف که از علماى معاصر و از دانشمندان الازهر و نویسنده کتاب معروف التاج است در کتاب خود احادیث معراج را جمع آورى کرده است. فخر رازى مفسر معروف در ذیل آیه مورد بحث پس از ذکر یک رشته استدلالات عقلى بر امکان وقوع معراج مى گوید از نظر حدیث، احادیث معراج از روایات مشهوره است که در کتب صحاح اهل سنت نقل شده و مفاد آنها سیر پیامبر ص از مکه به بیت المقدس و از آنجا به آسمانها است. شیخ عبد العزیز بن عبد اللَّه بن باز رئیس ادارات بحوث علمیه و افتاء و دعوت و ارشاد که از علماى متعصب وهابى معاصر است، در کتاب التحذیر من البدع مى گوید: شک نیست که اسراء و معراج از نشانه هاى بزرگى است که دلالت بر صدق پیامبر ص و بلندى مقام و منزلت او مى کند تا آنجا که مى گوید: اخبار متواتر از پیامبر ص نقل شده که خدا او را به آسمانها برد و درهاى آسمان را به روى او گشود . ذکر این نکته کاملا ضرورت دارد که در لابلاى روایات معراج احادیث مجعول یا ضعیفى به چشم مى خورد که به هیچوجه قابل قبول نیست. لذا مفسر بزرگ مرحوم طبرسى ذیل همین آیه مورد بحث احادیث معراج را به چهار گروه تقسیم کرده است: 1- روایاتى که به حکم تواتر قطعى است، مانند اصل موضوع معراج. 2- احادیثى که قبول آنها هیچ مانع عقلى ندارد و در روایات به آن تصریح شده است، مانند مشاهده بسیارى از آیات عظمت خدا در پهنه آسمان. 3- روایاتى که با ضوابط و اصولى که در دست داریم مخالف است ولى مى توان آنها را توجیه کرد، مانند احادیثى که مى گوید پیامبر ص در آسمانها جمعى را در بهشت و گروهى را در دوزخ دید که باید گفت منظور مشاهده صفات بهشتیان و دوزخیان بوده است (یا بهشت و دوزخ برزخى). 4- روایاتى که مشتمل بر امور نامعقول و باطل مى باشد و وضع آنها گواه روشنى بر ساختگى بودن آنها است، مانند روایاتى که مى گوید پیامبر ص خدا را آشکارا دید، با او سخن گفت، و با او نشست که با هیچ منطقى سازگار نمى باشد بلکه مخالف دلیل عقل و نقل است، و بدون شک این گونه روایات مجعول است. در تاریخ وقوع معراج در میان مورخان اسلامى اختلاف نظر است، بعضى آن را در سال دهم بعثت شب بیست و هفتم ماه رجب دانسته، و بعضى آن را در سال دوازدهم شب 17 ماه رمضان، و بعضى آن را در اوائل بعثت ذکر کرده اند، ولى اختلاف در تاریخ وقوع آن مانع از اتفاق در اصل وقوع آن نیست. ذکر این نکته نیز لازم است که این تنها مسلمین نیستند که عقیده به معراج دارند، این عقیده در میان پیروان ادیان دیگر کم و بیش وجود دارد از جمله در مورد حضرت عیسى ع بصورت سنگین ترى دیده مى شود، چنان که در انجیل مرقس باب 6، و انجیل لوقا باب 24، و انجیل یوحنا باب 21، مى خوانیم که عیسى پس از آنکه به دار آویخته و کشته و دفن شد از مردگان برخاست و چهل روز در میان مردم زندگى کرد سپس به آسمانها صعود نمود (و به معراج همیشگى رفت). ضمنا از بعضى از روایات اسلامى نیز استفاده مى شود که بعضى از پیامبران پیشین نیز داراى معراج بوده اند. آیا معراج جسمانى بوده یا روحانى؟ با توجه به بحثهاى گذشته این مساله براى ما از جمله واضحات است که هدف از معراج این نبوده که پیامبر ص به دیدار خدا در آسمانها بشتابد! آن چنان که ساده لوحان پنداشته اند که متاسفانه بعضى از دانشمندان غربى به خاطر ناآگاهى یا دگرگون ساختن چهره اسلام در نظر دیگران، آن را نقل کرده اند، از جمله اینکه گیورگیو در کتاب محمد پیامبرى که از نو باید شناخت مى گوید محمد در سفر معراج به جایى رسید که صداى قلم خدا را مى شنید و مى فهمید که خدا مشغول نگهدارى حساب افراد مى باشد! ولى با اینکه صداى قلم خدا را مى شنید او را نمى دید! زیرا هیچکس نمى تواند خدا را ببیند و لو پیغمبر باشد (محمد پیغمبرى که از نو باید شناخت صفحه 125). این نشان مى دهد که مخصوصا قلم از نوع قلم چوبى است! که به هنگام حرکت روى کاغذ تحریر مى لرزد و صدا مى کند!! و امثال این خرافات و لاطائلات. نه، هدف این بوده که روح بزرگ پیامبر ص با مشاهده اسرار عظمت خدا را در سراسر جهان هستى، مخصوصا عالم بالا که مجموعه اى است از نشانه هاى عظمت او مشاهده کند، و باز هم درک و دید تازه اى براى هدایت و رهبرى انسانها بیابد. این هدف صریحا در آیه یک سوره اسراء و آیه 18 سوره نجم آمده است. روایت جالبى نیز در این زمینه از امام صادق ع در پاسخ سؤال از علت معراج نقل شده است که فرمود: ان اللَّه لا یوصف بمکان، و لا یجرى علیه زمان، و لکنه عز و جل اراد ان یشرف به ملائکته و سکان سماواته، و یکرمهم بمشاهدته، و یریه من عجائب عظمته ما یخبر به بعد هبوطه: خداوند هرگز مکانى ندارد، و زمان بر او جریان نمى گیرد، و لکن او مى خواست فرشتگان و ساکنان آسمانش را با قدم گذاشتن پیامبر در میان آنها احترام کند و نیز از شگفتیهاى عظمتش به پیامبرش نشان دهد تا پس از بازگشت براى مردم بازگو کند . معراج و علوم روز در گذشته بعضى از فلاسفه که معتقد به افلاک نه گانه بطلمیوسى پوست پیازى بودند مانع مهم معراج را از نظر علمى وجود همین افلاک و لزوم خرق و التیام در آنها مى پنداشتند . ولى با فرو ریختن پایه هاى هیئت بطلمیوسى مساله خرق و التیام بدست فراموشى سپرده شد، اما با پیشرفتى که در هیئت جدید به وجود آمد مسائل تازه اى در زمینه معراج مطرح شده و سؤالاتى از این قبیل: 1- براى اقدام به یک سفر فضایى نخستین مانع نیروى جاذبه است که باید با وسائل فوق العاده بر آن پیروز شد، زیرا براى فرار از حوزه جاذبه زمین سرعتى لا اقل معادل چهل هزار کیلومتر در ساعت لازم است!. 2- مانع دیگر، فقدان هوا در فضاى بیرون جو زمین است که بدون آن انسان نمى تواند زندگى کند. 3- مانع سوم گرماى سوزان آفتاب و سرماى کشنده اى است که در قسمتى که آفتاب مستقیما مى تابد و قسمتى که نمى تابد وجود دارد. 4- مانع چهارم اشعه هاى خطرناکى است که در ما وراء جو وجود دارد، مانند اشعه کیهانى و اشعه ما وراء بنفش و اشعه ایکس، این پرتوها هر گاه به مقدار کم به بدن انسان بتابد زیانى بر ارگانیسم بدن او ندارد، ولى در بیرون جو زمین این پرتوها فوق العاده زیاد است و کشنده و مرگبار، اما براى ما ساکنان زمین وجود قشر هواى جو مانع از تابش آنها است. 5- مشکل بى وزنى است، گر چه انسان تدریجا مى تواند به بى وزنى عادت کند ولى براى ما ساکنان روى زمین اگر بى مقدمه به بیرون جو منتقل شویم و حالت بى وزنى دست دهد، تحمل آن بسیار مشکل یا غیر ممکن است. 6- و سرانجام مشکل زمان ششمین مشکل و از مهمترین موانع است، چرا که علوم روز مى گوید سرعتى بالاتر از سرعت سیر نور نیست و اگر کسى بخواهد در سراسر آسمانها سیر کند باید سرعتى بیش از سرعت سیر نور داشته باشد. در برابر این سؤالات توجه به چند نکته لازم است: 1- ما مى دانیم که با آن همه مشکلاتى که در سفر فضایى است بالآخره انسان توانسته است با نیروى علم بر آن پیروز گردد، و غیر از مشکل زمان همه مشکلات حل شده و مشکل زمان هم مربوط به سفر به مناطق دور دست است. 2- بدون شک مساله معراج، جنبه عادى نداشته بلکه با استفاده از نیرو و قدرت بى پایان خداوند صورت گرفته است، و همه معجزات انبیاء همین گونه است، به عبارت روشنتر معجزه باید عقلا محال نباشد، و همین اندازه که عقلا امکان پذیر بود بقیه با استمداد از قدرت خداوند حل شدنى است. هنگامى که بشر با پیشرفت علم توانایى پیدا کند که وسائلى بسازد سریع، آن چنان سریع که از حوزه جاذبه زمین بیرون رود، سفینه هایى بسازد که مساله اشعه هاى مرگبار بیرون جو را حل کند، لباسهایى بپوشد که او را در برابر سرما و گرماى فوق العاده حفظ نماید، با تمرین به بى وزنى عادت نماید، خلاصه جایى که انسان بتواند با استفاده از نیروى محدودش، این راه را طى کند آیا با استمداد از نیروى نامحدود الهى حل شدنى نیست؟! ما یقین داریم که خدا مرکب سریع السیرى که متناسب این سفر فضایى بوده باشد در اختیار پیامبرش گذارده است، و او را از نظر خطراتى که در این سفر وجود داشته زیر پوشش حمایت خود گرفته، این مرکب چگونه بوده است و چه نام داشته؟ براق؟ رفرف؟ یا مرکب دیگر؟ در هر حال مرکب مرموز و ناشناخته اى است از نظر ما؟. از همه اینها گذشته فرضیه حد اکثر سرعت که در بالا گفته شد، امروز در میان دانشمندان متزلزل شده، هر چند اینشتاین در فرضیه معروف خودش به آن سخت معتقد بوده است. دانشمندان امروز مى گویند امواج جاذبه بدون نیاز به زمان در آن واحد از یک سوى جهان به سوى دیگر منتقل مى شود و اثر مى گذارد، و حتى این احتمال وجود دارد که در حرکات مربوط به گستردگى جهان (مى دانیم جهان در حال توسعه است و ستاره ها و منظومه ها به سرعت از هم دور مى شوند) منظومه هایى وجود دارند که با سرعتى بیش از سرعت سیر نور از مرکز جهان دور مى شوند (دقت کنید). کوتاه سخن اینکه مشکلاتى که گفته شد هیچکدام به صورت یک مانع عقلى در این راه نیست، مانعى که معراج را به صورت یک محال عقلى در آورد، بلکه مشکلاتى است که با استفاده از وسائل و نیروى لازم قابل حل است. به هر حال مساله معراج نه از نظر استدلالات عقلى غیر ممکن است و نه ازنظر موازین علم روز و خارق العاده بودن آن را نیز همه قبول دارند بنا بر این هر گاه با دلیل قاطع نقلى ثابت شود باید آن را پذیرفت . تفسیر نمونه، ج 12، ص: 11 [پایان کد انتخابی][پایان کد انتخابی][کامل از کد110267] [کامل از کد27210] اساس آیات قرآن و روایات، معراج حضرت رسول(ص) امرى مسلم و قطعى است. آنچه در این باب مطرح است عبارت است از این که آیا مى توان توجیهى خردمندانه و عقلانى از جواز معراج ارائه کرد، یا خیر؟ یعنى مى توان دلیلى بر اثبات جواز و روا بودن معراج اقامه کرد؟ و به عبارت سوم آیا مسأله معراج از منظر عقل امکان دارد، یا خیر؟ و به عبارت چهارم آیا فهم این موضوع، در حد ادراک عقل است، یعنى خردپذیر است، یا امرى فراعقلى؛ یا خردگریز است، نه خردستیز؟ به نظر مى رسد با توجه به برخى امور که در ادامه مى آید، عقل حکم به جواز و امکان معراج مى دهد. به بیان دیگر، با توجه به ویژگى هاى روح و بدن آدمى و شناخت ساختار وجودى آنها و هم چنین عوالم وجود؛ و در واقع با رویکردى هستى شناسانه به امور مذکور، عقل مسأله معراج را امرى موجّه و مقبول مى داند. براى آن که این موضوع به وضوح روشن شود، باید به تفکیک اقسام «معراج» توجه داشت. معراج پیامبر اکرم(ص) سه قسمت بود: قسمت اول: از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى که این مرتبط با سیر در زمین بود که از آن تعبیر مى کنند به «اسراء». قسمت دوم: از بیت المقدس تا فلک و آسمان اول و در واقع عالم برزخ؛ که حضرت تمام موجودات عالم برزخ را مشاهده فرمودند. از این قسمت به «معراج» نیز یاد مى کنند. قسمت سوم: عبور از آسمان ها و مشاهده عالم غیب محض؛ عالمى که جبرئیل به آن راه نداشت و از آن تعبیر مى کنند به «اعراج». احمد ار بگشاید آن پرّ جلیل تا ابد بیهوش مانَد جبرئیل گفت جبرئیلا بیا اندر پى ام گفت رو رو من حریف تو نى ام مثنوى/ 4/3802 - 3800 و 3802. حال باید بررسى کرد که هر یک از این سه قسمت، توجیه عقلانى بر جواز و امکانش وجود دارد یا خیر؟ اما نسبت به قسمت اول یعنى سیر حضرت رسول(ص) از مکه تا بیت المقدس یا از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، به اتفاق همه علماء و اندیشمندان اسلامى، سیرى روحانى و جسمانى بوده است؛ یعنى، پیغمبر خدا(ص) با همین بدن مادى و طبیعى خود در معیّت روح، طى الارض نموده و از مکه تا بیت المقدس سیر نموده اند. المیزان، ج 13، ص 32. آیا عقل به امکان چنین سیر و سفرى حکم مى دهد؟ عقل با توجه به امور ذیل، چنین امرى را ممکن مى داند: 1. انسان متشکل است از روح و بدن. 2. انسانیت انسان به روح اوست، نه بدن او. در واقع روح، اصل و بدن، فرع است. 3. بدن همچون وسیله و ابزارى است براى فعالیت روح؛ به همین جهت است که در هنگام مرگ، با جدا شدن روح از بدن مادى، فعالیت هاى بدن نیز متوقف مى گردد. 4. بدن تابع روح است. اگر روح از قدرت و منزلت خاصى برخوردار باشد، بدن نیز تلطیف مى شود، تا بتواند آن روح قوى را همراهى و مشایعت کند. 5. روح هر قدر معرفت و یقینش عمیق تر و بیشتر باشد، داراى اراده قوى گشته، به طورى که برایش حالتى رخ مى دهد که مى فهمد مى تواند مطلوب را انجام دهد؛ یعنى به مرحله اى مى رسد که در درون خود مى یابد که اگر چیزى را اراده نماید، حاصل مى شود. نگا: علامه حسن حسن زاده آملى، دروس معرفت نفس، انتشارات علمى و فرهنگى، ج 1 و 2. با توجه به امور پنج گانه فوق که هر یک در جاى خود مستدل شده است و در این جا نمى توان به تدلیل آنها پرداخت؛ روح بر اثرِ قدرت یافتن مى تواند یک سلسله فعالیت هایى را انجام دهد که بدن به تبع توانمندى روح، قابلیت چنین اعمالى را پیدا مى کند. شواهد متعددى در مکاتب و ادیان گوناگون در این زمینه وجود دارد که برخى از افراد بر اثر یک سلسله ریاضت ها و کسب برخى از معارف، قدرتى مى یابند که مى توانند بدن خود را در حالت ثابتى مدت ها نگه دارند یا اعمالى را انجام دهند که افراد عادى دیگر از انجام آن ناتوانند. این مطلب در دین ما امرى مسلّم و قطعى است. به دو روایت ذیل توجه کنید: 1. «نزد رسول خدا(ص) صحبت شد که بعضى از یاران عیسى(ع) روى آب راه مى رفتند؛ حضرت رسول(ص) فرمود: اگر یقین آنها بیشتر بود، روى هوا هم راه مى رفتند». بحارالانوار، ج 70، ص 212 - 210 و ص 205، ح 14. این روایت به خوبى اشاره مى کند به این که انجام این گونه امور، با همین بدن مادى دایر مدارِ یقین به خداى سبحان است که روح آدمى را چنان توانمند مى سازد که بدن به تبع این روح قوى مى تواند چنین اعمالِ به ظاهر غیرعادى را انجام دهد. 2. امام صادق(ع) فرمود: «هیچ بدنى از عملى که نیت در آن قوى باشد، ناتوان نشده». همان. به هر حال به هر درجه که روح انسان قوى باشد، اشیاء و از جمله بدن او، برایش رام و منقاد مى شود. طىّ الارض، یعنى سفر روحانى به همراهى جسم و بدن مادى از یک نقطه به نقطه دیگر، نیز از همین موارد است. روحى که بر اثر معرفت به یک درجه متعالى رسیده است، مى تواند با بدن خود در کم ترین زمان مکان هاى بسیار دور را طى کند و در جهان مادى به سیر و سفر بپردازد. در این باب نگا: المیزان، ج 6، صص 190 - 178. اما باید به این حقیقت نیز توجه داشت که تبعیت بدن نسبت به روح، در همه افراد انسان یکسان و به یک نحو نیست؛ بلکه به تبع معرفت و منزلت روح، این تبعیت ها متفاوت مى باشد. چه بسا در برخى افراد بدن از اراده روح تمکین نکند؛ اما بدن مبارک حضرت رسول(ص) نهایت تبعیت از روح پاک و مطهر ایشان داشت، چرا که هم بدن او بهترین و بالاترین بدن در جهان بود و در واقع بدنى بود که تاب آن همه قیام ها و قعودهاى شبانه را داشت و هم روح شریف ایشان داراى عالى ترین مرتبه وجودى بوده، از قوّت، عظمت و معرفت ویژه اى برخوردار بود؛ و در واقع چنین روحى چنان بدنى را نیز لازم دارد؛ بدنى که متناسب با این روح باشد و براى آن مزاحمت ایجاد نکند. در حقیقت به تبع این روح قوى بود که جسم آن طور تلطیف یافته بود. نورِ مه بر ابر چون منزل شده است روى تاریکش ز مه مُبْدَل شده است گرچه همرنگ مه است و دولتى است اندر ابر آن نور مه عاریتى است یا مگر ابرى بگیرد خوى ماه تا نگردد او حجاب روى ماه بوده ابر و رفته از وى خوى ابراین چنین گردد تن عاشق به صبر تن بود اما تن گمگشته زوگشته مبدل، رفته از وى رنگ و بو اگر ابرى، خوى ماه بگیرد و تیرگى را رها کند و سراسر نورانى شود، این ابر دیگر حجاب روى و نور ماه نیست. همچنین اگر تن انسانى چون حضرت رسول(ص) در پرتو مصاحبت با روح عظیم و مقدسش، خوى جسمى را از دست بدهد و خوى و رنگ روح بگیرد؛ گویا احکام روح را مى یابد و گویا مانند روح عمل مى کند؛ و بالاتر اینکه بدن مبارک، مشایعت و تبعیت کامل با روح شریف دارد و به محض سیر و عروج روح از مسجدالحرام تا مسجدالاقصى، بدن هم با حرکت جسمانى به همان مکان منتقل مى شود. تحلیل معراج، سلسله دروس علامه حسن زاده آملى، دست نوشته. اما در باب قسمت دوم و سوم؛ یعنى، معراج حضرت رسول(ص) از بیت المقدس به عالم برزخ و عوالم بالاتر و غیب مطلق، دو قول وجود دارد: یک نظر آن است که این معراج هم روحانى بوده است و هم جسمانى و نظر دیگر، آن است که این معراج روحانى بوده است، نه جسمانى. اما آنها که این دو قسمت از معراج را فقط روحانى مى دانند، دو تحلیل در این باب ارائه مى دهند. الف: برخى آن را به این صورت تبیین کرده اند که حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصى به جایى عروج نکرد، بلکه با چشم دل به صورت مکاشفه و شهود، حقایق عوالم هستى را شاهد بود. این تحلیل، با توجه به اصول زیر از نظر عقل امرى مجاز و ممکن است: 1. روح، مجرد بوده و فوق مقوله مادیات است. 2. روح از روح خدا نشأت گرفته و تکوین یافته است. 3. حقیقت روح از عوالم بالا نزول کرده و پس از عبور از عوالم بالا و عالم برزخ، به عالم مادى آمده و در این بدن مادى قرار گرفته است. 4. در این سیر نزولى، روح محجوب به حجاب ها و آغشته به ظلمت هایى گشته است. 5. اگر آدمى بتواند براساس یک سلسله اعمال و آداب این حجاب ها و ظلمت ها را از روح کنار زند، مى تواند خود را به مراتبى که قبل از تنزل داشته، نائل کرده و به آن مراتب عالى روح که از روح خدا بوده و از نوعى طهارت، پاکى، قداست و اِشراف بر عوالم دیگر است، متصل گردد. 6. در صورت کنار زدن حجاب ها و رنگ ها و هیئت ها و شکل ها از حقیقت روح، آدمى قادر مى شود که با ارتباط با عوالم بالاتر و برتر از عالم مادى و طبیعى، حقایق و مسائل آن عوالم را با چشم دل و بالعیان مشاهده نماید. در این باب نگا: استاد محمد شجاعى، مقالات، ج 1. با توجه به این اصول شش گانه که در جاى خود مدلّل و مبیّن گشته است و در این فرصت اندک طرح آن ممکن نیست، مى گوییم: اگر آدمى روح خود را از تعلّقات مادى، رنگ ها و شکل هاى دنیوى و مادى خلاص کرده، به سوى خداوند از غیر او منقطع گردد، به عوالم بالا متصل گشته و در همین دنیا با چشم دل بسیارى از حقایق عوالم دیگر را مشاهده خواهد کرد و در واقع با کنار رفتن حجاب ها، حقایق عوالم دیگر براى او منکشف مى شود. این، حقیقتى است که بسیارى از بزرگان آن را نیز تجربه کرده اند. همچون زیدبن حارثه که در زمان رسول خدا(ص) حالات عجیبى داشت و بر اثر سلوک عملى در همین دنیا حقایق عوالم دیگر را مشاهده نمود. دوزخ و جنات و برزخ در میان پیش چشم کافران آرم عیان وانمایم حوض کوثر را به جوش کآب بر روشان زند بانگش به گوش وآنکه تشنه گرد کوثر مى دوندیک به یک را نام واگویم کى اند مى بساید دوششان بر دوش من نعره هاشان مى رسد در گوش من اهل جنت پیش چشمم زاختیاردر کشیده یکدیگر را در کنار دست همدیگر زیارت مى کنندوز لب هم بوسه غارت مى کنند مثنوى، / 1/3540 - 3535. هر چه این انقطاع کامل تر و عمیق تر باشد و هر مقدار که روح از قداست و طهارت بیشترى برخوردار باشد، مکاشفات و مشاهدات حقایق عوالم هستى بیشتر و ژرف تر و برتر خواهد بود. با توجه به مطالب پیش گفته، روشن مى گردد که این تحلیل از معراج و اِعراج رسول خدا(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا که به نحو کشف و شهود بوده است، کاملاً ممکن است چرا که کدام روح برتر و بالاتر از روح رسول خدا(ص) است، کدام روح منقطع تر از غیرخدا، از روح محمد(ص) کدام انسانى کامل تر از پیغمبر خدا(ص) که از همه حجاب ها رها شده؛ حجاب هایى که برخى از عرفاى بزرگ شاید گرفتار آن باشند؟ به همین جهت کشف و شهود عوالم و حقایق آن براى رسول خدا(ص)، کشفى بالاتر و برتر از هر کشف و شهود دیگرى است. حضرت محمد(ص) به قدرى با عوالم بالا و عالم غیب مطلق در ارتباط بود که او را مظهر قیامت و بالاتر، خود قیامت تلقى مى کردند. در این باب نگا: استاد محمد شجاعى، انسان و خلافت الهى، صص 155 - 103. پس محمد صد قیامت بود نقدزآنکه حل شد در فناى حل و عقد زاده ثانى است احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان زو قیامت راه مى پرسیده انداى قیامت، تا قیامت راه چند؟ با زبان حال مى گفتى بسى که زمحشر حشر را پرسد کسى؟! بهر این گفت آن رسول خوش پیام رمز مُوتُوا قَبْلَ مَوْتٍ یا کرام همچنان که مرده ام من قبل موت زآن طرف آورده ام این صیت و صوت مثنوى/ 6/755 - 750. ناگفته نماند که این کشف و شهود براى رسول خدا(ص) در نهایت بیدارى بود، نه در عالم خواب؛ چنان که برخى به اشتباه پنداشته اند. ب : عده اى دیگر معتقدند که هر چند از مسجدالاقصى تا عوالم بالا «معراج» حضرت رسول(ص) روحانى بوده است؛ ولى روح به عوالم بالا رفته است و این مشاهدات بر اثر مکاشفه که عوالم و حقایق آن در برابر او مجسّم شود، نبوده است؛ بلکه روح مبارک رسول خدا(ص) به ماوراى این عالم مادى عروج نموده و آیات بزرگ الهى و حقایق عوالم بالا را مشاهده کرده و با موجودات آن عوالم گفت و گو کرده است. المیزان، ج 13، صص 33 - 32. این تحلیل نیز با توجه به اصول پیش گفته در تبیین قبل، کاملاً امرى ممکن و مجاز است؛ چرا که روح از عالم تجرّد بوده با آن جا سنخیت دارد و از آن جا به این عالم مادى نزول کرده است و اگر خود را از تعلقات آن برهاند مى تواند بدن مادى خود را بگذارد و به عوالم بالا صعود کند؛ و این امر در مورد روح حضرت رسول(ص) که محو در جمال و جلال خدا بود، به طریق اولى ممکن خواهد بود. به گفته علامه طباطبایى: انسان کامل و شریف، هر موقع که به عالمى تنزل بکند، از عالم مافوق خود غافل نیست؛ زیرا این تنزل به نحو تجلّى است [مانند نور که بدون آن که از حقیقت خود جدا شود، شعاع هاى خود را به اشیاء مى تاباند ]نه به نحو تجافى [مانند باران که وقتى از آسمان بر زمین مى بارد، دیگر در آسمان نیست ] لذا هرگز یک ولىّ، هنگام توجه به عالم مادون، از عالم مافوق غافل نمى ماند؛ و هنگامى که به عالم مافوق صعود مى کند از عالم مادون و پایین غافل نمى ماند؛ چرا که حقیقت و باطن عالم پایین تر، در عالم بالاتر وجود دارد. به نقل از دروس معراج، علامه حسن زاده آملى. ناگفته نماند که براى این دو تحلیل مى توان وجه جمعى را مطرح کرد که در این مجال ممکن نیست. اما آن عده که معتقدند عروج حضرت رسول(ص) از مسجدالاقصى به عوالم بالا، با روح و جسم بوده است، اگر مقصودشان از جسم، همین جسم مادى و بدن طبیعى باشد، توجیه علمى این مسأله مشکل است. زیرا علوم تنها در حد عالم مادى و طبیعى مى توانند نظر دهند و با متد حس و تجربه به کنکاش امور این سویى بپردازند؛ ولى معراج مسأله اى فراطبیعى و فوق مادى بوده است که علوم و روش هاى آن از درک اصل آن عاجزند، چه رسد به تحلیل جزئیات، چگونگى و ممکن بودن آن. چنان که از توضیحات تفصیلى پیشین معلوم شد، معراج ریشه در ویژگى هاى هستى شناسانه روح و ارتباط آن با بدن دارد که خود امرى مجرد و غیرمادى است و عقل بشرى تنها با توجه به چنین مشخصاتى در روح و مسائل مرتبط با آن، اصل معراج را امرى ممکن و مجاز مى داند، نه محال و غیرممتنع؛ ولى «عقل» نیز با این که توانایى ادراک موضوعات فرامادى را دارد، از اثبات معراج و کم و کیف آن عاجز است [دقت فرمایید]. (جهت اطلاع بیشتر با برخى از ابعاد مسأله معراج نگاه: آیةا... عبدا... جوادى آملى، تفسیر موضوعى قرآن کریم، سیره رسول اکرم - ص- در قرآن، ج 9، صص 85 - 63). .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image