نسبت امامت و نبوت /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

شواهد امامت در قرآن کریم چیست و چه نسبتی با نبوت دارد؟


خداوند در قرآن از جعل و تشریع الهی امامت برای حضرت ابراهیم خبر می دهد ، و این جعل را به خود نسبت می‌دهد ؛ به گونه‌ای که در هیج جای قرآن دیده نشده است که امامت از مجرای انتخاب گزینش شود و این جای دقت و تأمل است که قرآن امامت را بعد انجام آزمایش و امتحان مهم الهی برای ابراهیم جعل و قرارداده‌ است در صورتی که در قرآن از مسائل کلی طرح می‌گردد اما این نشان می‌دهد که امامت از چه جایگاه و اهمیتی برخوردار بوده به موارد و مصداق تشریع و جعل هم تصریح کرده و می‌فرماید :وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِکلَِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنىّ ِ جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِینَ . بقره/124.و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود ، و وى آن همه را به انجام رسانید، [خدا به او] فرمود: «من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» [ابراهیم ] پرسید: «از دودمانم [چطور]؟» فرمود: «پیمان من به بیدادگران نمى رسد.»در مکتب تشیع ، امامت یکی از مناصب مهم الهی بوده که خداوند بعد از این که حضرت ابراهیم به مقام نبوت رسیده بود او را به مقام امامت برگزیده است ؛ لذا امامت یکی از اصول و ارکان دین تلقی شده و مشروعیت آن به جعل و تشریع الهی است به گونه ای که خداوند در این آیه شریفه با اسم فاعل استناد آن را به خودش تصریح می‌کند نظیر آنچه که خداوند در قرآن از جعل و نصب ، خلافت کلیه انسان و نبوت خبر داده و تصریح می‌کند که مقام خلافت و نبوت مربوط به نظام تشریع و جعل الهی است .در باره جعل وتشریع الهی نبوت می فرماید :وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلاًّ جَعَلْنا نَبِیًّا . مریم / 49 .ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبرى (بزرگ) قرار دادیم .خداوند در باره جعل و قراردادن خلافت الهی در ذیل برای نوع انسان می فرماید : إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىّ ِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَ تجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَنحَْنُ نُسَبِّحُ بحَِمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنىّ ِ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ . بقره/ 30 .و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى خواهم گماشت»، [فرشتگان ] گفتند: «آیا در آن کسى را مى گمارى که در آن فساد انگیزد، و خونها بریزد؟ و حال آنکه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه مى کنیم و به تقدیست مى پردازیم.» فرمود: «من چیزى مى دانم که شما نمى دانید .تلقی دوم ملائکه از این که خداوند فرمود : « من در زمین خلیفه و جانیشین قرار می‌دهم» . این بوده که خلیفه خداوند باید از عصمت و عدم هرگونه لغزش بر خوردار باشد و لذا گفتند : « أتجَْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ» .آیا در آن کسى را مى گمارى که در آن فساد انگیزد، و خونها بریزد.و نیز در باره افرادی از بنی اسرائیل که از امتحانات سخت الهی سربلند بیرون آمده بودند ، تصریح می‌کند که من آن‌ها را به امامت منصوب کردم :وَجَعَلْنَا مِنهُْمْ أَئمَّةً یهَْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبرَُواْ وَکَانُواْ بَِایَاتِنَا یُوقِنُون . السجده / 24 .و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند ، برخى از آنان (بنی اسرائیل) را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى کردند.لذا از نظر قرآن خلافت ، نبوت و امامت در این که تابع نظام جعل و تشریع الهى است هیچ تفاوتی نداشته جز این که امامت عالی ترین مقام و منصب الهی بوده که دارای شئون و مراتبی همچون رهبری سیاسی و مرجعیت دینی و ولائی می باشد که این شئونات در پیامبران الهی جز تعدادی محدودی از آن ها وجود ندارد ؛ لذا پیامبرانی که دارای مقام امامت نیز هستند با تشریع و جعل جداگانه‌ای به این مقام الهی منصوب شده‌اند . همانند حضرت ابراهیم که با حفظ مقام نبوت و بعد از آزمایش و امتحان سخت الهی با تشریع الهی به مقام امامت رسید و فرمود :َإِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین . البقره / 124 .(به خاطر آورید) هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود و او به خوبى از عهده این آزمایش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)»البته این که نصب و جعل امام به دست خداوند است یا به انتخاب مردم ، بحث و بررسی مفصلی می‌طلبید که در مجال دیگر باید به آن پرداخته شود .حال ، پرسشی که برای بعضی از اهل سنت مطرح گردیده این است که : از کجاى آیه استفاده مى شود که مجعول امامت است ؟ مجعول در این آیه نبوت نیست ؛ بلکه مجعول امامت است .برای پاسخ این پرسش و تحلیل آن ، لازم است که محورهای کلیدی که در این آیه مطرح است مورد دقت و امعان نظر قرار گرفته و دیدگاه‌ها و مبانی فریقین را در این جا متذکر شویم تا با بررسی آن دیده شود که مجعول در این آیه امامت است یا رسالت .عهد الهی :در این که منظور از «عهد» در آیه مورد بحث چیست ؟تفاسیر و تعابیر متفاوتی در بین مفسرین اهل سنت وجود دارد ؛ اما در عین حال آن ها به یک نتیجه گیری و جمع بندی نهائی نسبت به این مسأله نرسیده‌اند ؛ مثلاً ماوردی شافعی در مقام بیان دیدگاهای موجود در این باره می‌گوید : وفی هذا العهد ، سبعة تأویلات : أحدها : أنه النبوة ، وهو قول السدی . والثانی : أنه الإمامة ، وهو قول مجاهد . والثالث : أنه الإیمان ، وهو قول قتادة . والرابع : أنه الرحمة ، وهو قول عطاء . والخامس : أنه دین الله وهو قول الضحاک . والسادس : أنه الجزاء والثواب . والسابع : أنه لا عهد علیک لظالم أنه تطیعه فی ظلمة ، وهو قول ابن عباس .در این که منظور از «عهد» در آیه چیست ، هفت تأویل وجود دارد از نظر بعضی ، مراد نبوت است که این نظر سدی است . برخی مراد از آن را امامت دانسته‌اند که این نظر مجاهد است . و برخی گفته‌اند که منظور از آن ایمان می‌باشد که این نظر قتادة است . وبرخی آن را رحمـت الهی می‌دانند که نظر عطا است . و بعضی دین خدا میدانند و برخی ثواب و برخی دیگر مثل ابن عباس می گوید : منظور این است که بر شما از ناحیه ظالم عهدی نیست تا برای او چیزی داده شود .الماوردی البصری ، أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب (متوفای450هـ) ، النکت والعیون ، ج 1 ، ص 64 ، تحقیق : السید ابن عبد المقصود بن عبد الرحیم ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت ـ لبنان و الزحیلی، وهبة ، تفسیر المنیر ، ، ج 1 ، ص 33 ، ناشر : دار الفکر ، ط . 8، 1426 ق .فخررازی در باره این که منظور از عهد الهی چیست می نویسد :والمراد بهذا العهد إما عهد النبوة أو عهد الإمامة ، فإن کان المراد عهد النبوة وجب أن لا تثبت النبوة للظالمین ، وإن کان المراد عهد الإمامة وجب أن لا نثبت الإمامة للظالمین وإذا لم تثبت الإمامة للظالمین وجب أن لا تثبت النبوة للظالمین ، لأن کل نبی لا بد وأن یکون إماماً یؤتم به ویقتدى به . والآیة على جمیع التقدیرات تدل على أن النبی لا یکون مذنباً .منظور از عهد در این آیه ممکن است که عهد نبوت باشد در این صورت معنایش این است که نبوت به ظالمین نمی رسد . ممکن است که مراد عهد امامت باشد که در این صورت امامت برای ظالمین ثابت نمی‌گردد ، وقتی امامت برای ظالمین ثابت نگردد نبوت نیز ثابت نمی گردد ؛ زیرا هر نبی امام نیز هست . در نتیجه آیه در هر دو تقدیر نفی گناه و معصیت از پیامبر می کند .فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی (متوفای604هـ) ، التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب ، ج 3 ، ص 279 ، ناشر : دار الکتب العلمیة ، بیروت ، 1421هـ ، 2000م ، الطبعة الأولى .نقد وبررسی :تفسیری اهل سنت از «عهد الهی» از چند جهت قابل بررسی و نقد می باشد :الف : برای تفسیری که از «عهد الهی» کرده‌اند هیج دلیل و مستند معقول ارائه نداده‌اند . گذشته از این هیچ ارتباطی بین آن چه حضرت ابراهیم برای ذرّیه‌اش می خواست و با آنچه خداوند از آن تعبیر به عهد خود نموده است ندارد .مثلاً چه ارتباطی بین امامت و بین ثواب وجود دارد و نیز چه تناسبی بین امامت و ایمان ذرّیه ابراهیم است ؟ب : تفسیری دیگری که اهل سنت از عهد نموده اند ، نبوت است . اگر این تفسیر را بپذیریم با چند سؤال اساسی مواجه می‌شویم که اهل سنت باید پاسخگوی آن باشند :1. این مطلب را خود حضرت ابراهیم هم می‌دانست که نبوت به ظالمین نمی رسد ؛ چرا خداوند حکیم مطلبی را که هیج ابهامی ندارد در جواب ابراهیم می‌فرماید ؛ در حالی که خداوند می‌داند که این مطلب برای ابراهیم پوشیده و مخفی نیست .2 . اگرمراد از «عهد» در این آیه نبوت بوده ، طبعاً مجعول در آیه « إِنِّی جاعِلُکَ» نبوت است ، حال سوال این است که جعل مجدد نبوت برای حضرت ابراهیم چه حکمت و فلسفه‌ای دارد؟عدم سازگاری با قواعد عربی :از نظر قواعد عربى ، اسم فاعل هیچ گاه به معناى گذشته عمل نمى کند ؛ بلکه به معناى حال یا آینده عمل مى کند .رشید شرتونى در باره شرائط عمل اسم فاعل مى‌نویسد :اما اذا کان متعدّیاً وهو بمعنى الحال او الاستقبال ، فانّه ینصب مفعوله ، نحو : «ان المجتهد محبُّ کتابة .معلم رشید الشرتونى، مبادى العربیّة ، مؤسسه انتشارات دار العلم، قم ، ط. 11/1428 هـ . در حالى که «اماماً» مفعول دوم عامل خودش در آیه «انی جاعلک...» مى باشد ؛ لذا «جاعل» در این آیه به معنای حال می باشد .این مطلب از طریق وحی به اطلاع ابراهیم رسیده است :نکته دیگر این که جمله «انّى جاعلک...» به ابراهیم وعده مى دهد که او را به مقام امامت برمى گزیند ; و خود این وعده از طریق وحى به ابراهیم ابلاغ شده است . پس قبل از این‌که وعده امامت به ابراهیم برسد ، آن حضرت دارای عنوان پیامبری بوده و به او وحى مى شده است .علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه در این باره می‌نویسد :قوله تعالى: إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، أی مقتدى یقتدی بک الناس، و یتبعونک فی أقوالک و أفعالک، فالإمام هو الذی یقتدی و یأتم به الناس، و لذلک ذکر عدة من المفسرین أن المراد به النبوة، لأن النبی یقتدی به أمته فی دینهم، قال تعالى: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ، إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»: النساء- 63، لکنه فی غایة السقوط.أما أولا: فلأن قوله: إِماماً، مفعول ثان لعامله الذی هو قوله:جاعِلُکَ و اسم الفاعل لا یعمل إذا کان بمعنى الماضی، و إنما یعمل إذا کان بمعنى الحال أو الاستقبال فقوله، إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً، وعد له ع بالإمامة فی ما سیأتی، مع أنه وحی لا یکون إلا مع نبوة، فقد کان (ع) نبیا قبل تقلده الإمامة، فلیست الإمامة فی الآیة بمعنى النبوة (ذکره بعض المفسرین.)و أما ثانیا: فلأنا بینا فی صدر الکلام: أن قصة الإمامة، إنما کانت فی أواخر عهد إبراهیم ع بعد مجی ء البشارة له بإسحق و إسماعیل، و إنما جاءت الملائکة بالبشارة فی مسیرهم إلى قوم لوط و إهلاکهم، و قد کان إبراهیم حینئذ نبیا مرسلا، فقد کان نبیا قبل أن یکون إماما فإمامته غیر نبوته.المیزان فی تفسیر القرآن ، ج 1 ، ص 271 .(إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً) امام یعنى مقتدا و پیشوایى که مردم به او اقتداء کرده و در گفتار و کردارش از او پیروی می‌کنند ، و به همین جهت عده اى از مفسرین گفته اند : مراد از امامت همان نبوت است ؛ چون نبى نیز کسى است که امتش در دین خود به وى اقتداء می‌کنند ، هم چنان که خداى تعالى فرموده:وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ؛ ما هیچ پیامبرى نفرستادیم مگر براى این که باذن او پیروى شود)لذا تفسیری که از جعل در «انی جاعلک للناس اماماً» به نبوت شده ، به چند دلیل معقول نیست :1 . کلمه « اماما» مفعول دوم عامل خودش است و عاملش کلمه (جاعلک) است و اسم فاعل هیچ‌گاه به معناى گذشته باشد عمل نمی‌کند و مفعول نمى گیرد، وقتى عمل می‌کند که یا به معناى حال باشد و یا آینده .بنا بر این قاعده ، جمله «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» وعده اى است به ابراهیم علیه السلام که در آینده او را به مقام امامت می‌رساند و خود این جمله و وعده از طریق وحى به ابراهیم علیه السلام ابلاغ شده است ؛ پس معلوم مى شود قبل از آن که این وعده به او برسد ، پیغمبر بوده که این وحى باو شده ؛ از این رو ، به طور قطع امامتى که بعدها به او میدهند، غیر نبوتى است که در آن حال داشته، (این جواب را بعضى دیگر از مفسرین نیز گفته اند).2 . جریان امامت ابراهیم در اواخر عمر او و بعد از بشارت به اسحاق و اسماعیل بوده ، ملائکه وقتى این بشارت را آوردند که آمده بودند قوم لوط را هلاک کنند ، در سر راه خود سرى به ابراهیم علیه السلام زده اند و ابراهیم در آن موقع پیغمبرى بود مرسل ؛ پس معلوم می‌شود قبل از امامت داراى نبوت بوده.نتیجه :بنا بر آن چه بیان شد ، مجعول در این آیه امامت بوده نه نبوت . و حضرت ابراهیم علیه السلام در همان هنگام پیامبر بوده است ؛ زیرا اگر مراد از جعل در آیه ای « انی جاعلک للناس اماماً» نبوت بوده باشد، این پرسش مطرح مى شود که فلسفه جعل مجدد نبوت برای حضرت ابراهیم چیست ؟ آیا وجوب اطاعت مجدد ابراهیم علیه السلام را به مردم اعلان مى کند ؟ در حالی که این وجوب اطاعت با جعل نبوت ابراهیم در مرحله اوّل ثابت شده بود ، وقتی نبوت برای ابراهیم جعل گردید از لازمه آن وجوب اطاعت و انقیاد کامل از او است که با جعل نبوت ثابت شده بود ، حال جعل دوم نبوت اگر باز هم به منظور اعلام وجوب اطاعت و پیروی باشد ، این جعل نه بدون حکمت و فلسفه است و این باحکمت خداوند متعال نمی‌سازد ؛ لذا مفسرین اهل سنت در این جا با یک پرسش جدی مواجه هستند که خداوند به ابراهیم بگوید : من تو را بعد از این که سال ها واجب الاطاعه بودى ، مطاع مردم خواهم کرد حکمت جعل مجدد نبوت هیج توجیه ندارد و دانشوران اهل سنت پاسخ این سوال را تا کنون نداده‌اند .به نقل از سایت ولی عصر عج .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image