تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه
گذشته از تمام مسائل مربوط به بنیصدر و به عبارت بهتر جریان بنیصدر، از جمله مسائلی که همواره مورد ادعای خود وی و نیز طرفدران او بوده و اکنون نیز میباشد، مسئلهی اختلافهای وی با حزب جمهوری اسلامی است. به گونه ای که در محافل نزدیک به «ابوالحسن بنیصدر» و البته بیش از هر کسی از سوی خود وی همواره حزب جمهوری اسلامی و سران این حزب متهم به توطئه برضد وی میشوند و چنین وانمود میگردد که اعضای برجستهی حزب جمهوری اسلامی زمانی که نتوانستند در میدان رقابت سیاسی بر بنیصدر پیروز گردند، به واسطهی گرایش فراوان به انحصار قدرت، تمام تلاش خود را برای ناکام گذاردن او و در نهایت عزل وی به کار گرفتند. از این رو در این مقال با ارائهی برخی مستندات تاریخی، این ادعا مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
پیش از پرداختن به مبحث اصلی، اشارهای به سرگذشت بنیصدر قبل از ریاستجمهوری ضروری به نظر میرسد. ابوالحسن بنیصدر در سال 1312ه.ش. در یکی از روستاهای توابع همدان به دنیا آمد. پدرش آیتالله «نصرالله بنیصدر» از روحانیون با نفوذ همدان بود. تحصیلات عالیهی خود را در دانشگاه تهران و رشتههای حقوق و اقتصاد ادامه داد و قریب به 4سال در مؤسسهی مطالعات و تحقیقات اجتماعی فعالیت کرد. فعالیت سیاسی وی از اواخر دههی 1330ه.ش. آغاز شد. در پی این فعالیتها 2 بار به صورت موقت بازداشت شد.
بنیصدر نمایندهی دانشجویان دانشکدهی حقوق دانشگاه تهران در «کنگرهی جبههی ملی ایران» در سال 1341ه.ش. در دانشگاه تهران بود و پس سرکوبی قیام 15 خرداد 1342ه.ش. عازم فرانسه شد. در فرانسه تحصیلات خود را در رشتهی اقتصاد ادامه داد و با اخذ درجهی دکترا، آن را به پایان رساند و به همراه «حسن حبیبی» با تألیف و انتشار چند نشریه و کتاب، به فعالیت سیاسی و علمی پرداخت. با سفر امام به پاریس وی با اینکه با اقامت امام در فرانسه مخالف بود و پیشنهاد کرده بود امام در سوریه اقامت گزیند، به هنگام ورود امام به پاریس در فرودگاه به استقبال وی رفت و پس از آن در زمرهی حلقهی اطرافیان امام در «نوفل لوشاتو» قرار گرفت.
در 12 بهمن با پرواز انقلاب به همراه امام به ایران آمد. پس از پیروزی انقلاب، سلسله سخنرانی هایی در باب اقتصاد اسلامی در دانشگاه صنعتی شریف انجام داد و مواضعی که در قبال گروههای چپ اتخاذ نمود، به ویژه مناظرهی وی با «بابک زهرایی»، به تدریج از وی چهرهای شناخته شده ساخت. در بهار 1358ه.ش. به عضویت شورای انقلاب درآمد و اندکی بعد در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی به عنوان نمایندهی مردم تهران، حضور یافت. پس از استعفای دولت موقت از سوی دولت شورای انقلاب به عنوان وزیر امور خارجه تعیین شد.[1] با این پیشینه، وی خود را کاندیدای اولین دورهی ریاست جمهوری ایران نمود.
به هر تقدیر، انتخابات ریاستجمهوری در 5 بهمن ماه 1358ه.ش. برگزار گردید و بنی صدر در میدانی که رقیبی جدّی در مقابل وی قرار نداشت، موفق شد با کسب رأی قاطع 10709330 از مجموع 14146622 رأی[2] اولین رئیسجمهور جمهوری اسلامی ایران لقب گیرد. تردیدی وجود ندارد که انتخاب بنی صدر به ریاستجمهوری، خواستهی قلبی حزب جمهوری اسلامی نبود.[3] اما به دلیل تأکید امام بر حفظ وحدت سیاسی و علاقهی سران حزب به این مهم، در نشستی طولانی که در آن اعضای برجستهی «جامعهی روحانیت مبارز تهران» و سران «حزب جمهوری اسلامی» حضور داشتند، ضمن تبریک ریاستجمهوری بنیصدر، حمایت خود را از وی اعلام کردند و راههای تحکیم وحدت را بررسی نمودند.[4]
پشتیبانی از رئیس جمهور منتخب مردم از سوی حزب جمهوری اسلامی به حمایت لسانی محدود نشد؛ بلکه اعضای شورای انقلاب که سران حزب در آن نفوذ قابل توجهی داشتند، در حالی که چند روز بیشتر از انتخاب بنی صدر به ریاستجمهوری نگذشته بود، وی را به ریاست شورای اسلام برگزیدند.[5] اقدامی که اگر قدری بیشتر مورد تأمل قرار گیرد معنا و مفهوم آن بیشتر هویدا می گردد. توضیح اینکه در این زمان شورای انقلاب توأمان در جایگاه قوهی مقننه و قوهی مجریه ایفای نقش می کرد و این انتخاب به معنای سپردن تمام قوهی اجرایی و تقنینی کشور به بنی صدر بود.
بنی صدر که حزب جمهوری اسلامی را نه رقیب و مخالف بلکه دشمن خویش می پنداشت، برای مقابله با آن، تقرب و نزدیکی به احزاب و دستههای سیاسی مخالف این حزب را مورد توجه قرار داد. وی برای انجام این مقصود به سمت تشکل های سیاسی نظیر نهضت آزادی و به ویژه سازمان مجاهدین خلق گرایش یافت.
پس از انتخاب بنی صدر به ریاست شورای انقلاب، سران حزب جمهوری برای ایجاد هماهنگی در ادارهی امور کشور و نشان دادن حسن نیت فراوان نسبت به رئیسجمهور منتخب، به امام پیشنهاد کردند نیابت فرماندهی کل قوا را به رئیسجمهور واگذار کند و امام پیشنهاد یاد شده را پذیرفت و بنیصدر را به عنوان جانشنین خود در فرماندهی کل قوا منصوب کرد.
«هاشمی رفسنجانی» چگونگی این انتصاب را اینگونه بیان کرده است: «چندی پیش که به حضور امام رسیدیم، امام از من و حجت الاسلام خامنه ای خواست که با معرفی یک یا سه نفر، تشکیل یک شورای سه یا پنج نفری بدهیم. بر این اساس در جلسه ای با حضور عدهای از آقایان از جمله بهشتی، موسوی اردبیلی و باهنر، این مسئله به بحث و بررسی گذاشته شد و سرانجام تصمیم گرفتیم از آنجایی که کشور نیاز به تمرکز بیشتر دارد، به این خاطر نظر به حسن تفاهمی که بین ما و بنیصدر وجود دارد و از آنجا که بنیصدر از سوی مردم به عنوان رئیسجمهور انتخاب شده و مردم انتظاراتی از او دارند. بنابراین، مصلحت انقلاب در این است که این مقام به او تفویض شود. نتیجهی شور خود را با امام در میان گذاشتیم و امام نیز با این پیشنهاد موافقت نمود.»[6]
براساس این پیشنهاد، امام خمینی(ره) در 30 بهمن ماه 1358ه.ش. طی حکمی، بنی صدر را به فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب کردند.[7] جالب توجه اینکه ظاهراً امام پس از استماع صحبت های یاد شده و طرح درخواست مذکور، ابتدا برای قبول این خواسته قدری تأمل می نمایند اما آیتالله بهشتی اصرار نموده و دیگران نیز به نوبهی خود اصرار وی را تأیید و تأکید میکنند و سرانجام امام میپذیرد که فرماندهی کل قوا را به بنیصدر تفویض نماید.[8] پس از انتصاب بنی صدر به فرماندهی کل قوا، آیت الله خامنه ای، از اعضای برجستهی حزب جمهوری اسلامی، به عنوان سرپرست سپاه پاسداران و نمایندهی شورای انقلاب در وزارت دفاع، با انتشار اطلاعیه ای رسماً این انتصاب را به بنیصدر تبریک میگوید.[9]
در جریان روابط حزب جمهوری اسلامی با بنی صدر پس از انتخاب وی به ریاست جمهوری، نقش آیتالله بهشتی به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی جالب توجه است. وی در حالی که بیش از هر فرد دیگری از اعضای حزب، از سوی بنیصدر و طرفدارانش مورد هجمه و انتقاد قرار میگرفت، بیشتر از دیگران برای رفع اختلافها و فراهم کردن فضای همکاری با رئیسجمهور تلاش می کرد. آیتالله بهشتی ضمن اینکه در راستای حفظ وحدت در مواردی که در بالا به آنها اشاره شد نقش فعالی ایفا نمود و همانگونه که ذکر گردید به طور مشخص در جریان انتصاب بنیصدر به جانشینی فرماندهی کل قوا، نقش مؤثری ایفا کرد، در صحنهی نظر (در سخنرانی ها) و بیش از آن در میدان عمل، رویهی حمایت از بنی صدر را دنبال می کرد.
وی به شدت مخالف عدم انعکاس دید و بازدیدها و سخنرانیهای بنیصدر توسط صداوسیما بود و حتی زمانی که صدا و سیمای مرکز اصفهان در صدد برآمد با پخش فیلم سینمایی محمد رسولالله(صلیاللهعلیهوآله)، برای اولین بار، مانع حضور مردم در مراسم استقبال و سخنرانی بنیصدر در میدان چهارباغ اصفهان شود، آیتالله بهشتی به شدت به این اقدام اعتراض و این عمل آنها را تقبیح نمود.[10]
در این میان مسئله ای که به مثابه بهانه ای در دست بنی صدر و اطرافیانش برای حمله به حزب و پررنگ ساختن اتهام تلاش حزب برای تخریب و تضعیف رئیسجمهور قرار گرفت، انتشار مطالبی معروف به «نوار آیت» بود. این نوار در واقع محتوای گفتوگوی «حسن آیت»، از اعضای حزب جمهوری اسلامی، با چند تن از دانشجویان بود که روزنامهی انقلاب اسلامی، ارگان بنی صدر، آن را در شماره های مورخ 28 و 29 خرداد 1359ه.ش. به چاپ رساند.[11]
مسئولین حزب جمهوری اسلامی به سرعت موضع خود را در خصوص نوار یاد شده و سخنان مطرح شده در آن، روشن ساختند. آیت الله بهشتی به عنوان دبیر کل حزب، محتویات این نوار را با مواضع حزب جمهوری اسلامی مرتبط ندانست و ضمن تأکید بر اینکه این اظهارات، نظرات شخصی است؛ گفت: «خود آیت باید پاسخگوی نظراتش باشد.»[12] هاشمی رفسنجانی نیز در اینباره اظهار داشت: «به نظر من انتشار این مطالب در روزنامه، درست نیست، جزاینکه ضدانقلاب را خوشحال کند نتیجه ای ندارد، زیرا اینگونه اقدامات به نفع هیچ کس تمام نمیشود و اگر هم مسائلی بود باید در مذاکره حل می شد.»[13]
به هر حال بنی صدر که حزب جمهوری اسلامی را نه رقیب و مخالف بلکه دشمن خویش می پنداشت، برای مقابله با آن، تقرب و نزدیکی به احزاب و دستههای سیاسی مخالف این حزب را مورد توجه قرار داد. وی برای انجام این مقصود به سمت تشکل های سیاسی نظیر نهضت آزادی و به ویژه سازمان مجاهدین خلق گرایش یافت. این گرایش تنها به این دلیل انجام می گرفت که مشی تشکل های یاد شده مخالف حزب جمهوری اسلامی بود وگرنه تا قبل از آن، بنی صدر نه تنها هیچ ارتباطی با آنها نداشت بلکه به کرات مخالفت خود با تشکیل حزب و ادامهی فعالیت سیاسی از طریق تحزب را رد می کرد.[14]
بلکه به طور مشخص با تشکل هایی که هماکنون طرح دوستی ریخته بود، در گذشته ای نه چندان دور عناد و دشمنی می ورزید. روشنترین نمونهی آنرا می توان به مخالفتهای متعدد و حملات تند وی برضد رئیس دولت موقت یعنی مهندس «بازرگان» که رهبر نهضت آزادی محسوب میشد، دانست.
به هر تقدیر، وی با گرایش به دسته ها و تشکل های سیاسی مخالف حزب جمهوری اسلامی و تشکیل «دفتر هماهنگی ریاست جمهوری» که به مثابه یک حزب تمام عیار در مقابل حزب جمهوری اسلامی و طرفداران این حزب عمل می کرد، نشان داد که نه تنها سر سازش ندارد بلکه در صدد است اعضای ذی نفوذ حزب در ارکان سیاسی کشور را قلع و قمع نماید. به همین منظور، بنیصدر و هوادارانش به حزب جمهوری اسلامی لقب «حزب چماق به دستان» و «حزب انحصار» دادند و دبیر کل این حزب، یعنی آیتالله بهشتی را که مغز متفکر انقلاب محسوب و به تعبیر امام «به تنهایی یک ملت» بود، «راسپوتین انقلاب ایران» نامیدند.[15]
بنیصدر و هوادارانش به حزب جمهوری اسلامی لقب «حزب چماق به دستان» و «حزب انحصار» دادند و دبیر کل این حزب، یعنی آیتالله بهشتی را که مغز متفکر انقلاب محسوب و به تعبیر امام «به تنهایی یک ملت» بود، «راسپوتین انقلاب ایران» نامیدند.
مدارا و مماشات سران حزب جمهوری اسلامی با رئیس جمهور برای نیل به وحدت سیاسی در کشور و جلوگیری از بحران های داخلی و بینالمللی روز به روز بنی صدر را جریتر ساخت به گونهای که در مراسمها و به مناسبتهای مختلف حملات تندی برضد اشخاص شناخته شدهی حزب و شخصیت هایی که هر کدام وزنه ای در هرم سیاسی کشور و نظام جمهوری اسلامی محسوب می شدند، انجام می داد.
مراسمی که به مناسبت سالگرد شهدای 17 شهریور، در میدان شهدای تهران، برگزار شده بود از جمله مواردی بود که بنی صدر از آن برای حمله به سران حزب جمهوری اسلامی استفاده کرد. وی در این مراسم، سخنرانی بسیار تند و بیپرده ای پیرامون مسائل جاری مملکت، وضع کابینه، رقابت های سیاسی موجود و بالاخره اهداف و امیال سیاسی خود ایراد کرد. شدت سخنان وی در این مراسم به حدی بود که تمامی ناظران سیاسی را متحیر و شگفتزده ساخت.
در جریان مراسم یاد شده، بنیصدر پس از بیان مقدماتی، هدف و غرض اصلی خود از سخنرانی را آشکار کرد. وی از اقلیتی سخن گفت که قصد تسخیر همهی امکانات سیاسی و نظامی کشور را دارند و اولین هدف آنها رویارویی با رئیسجمهور و از میان بردن قدرت اوست. او گفت که آنان مترسک میتراشند و القای شبهه می کنند و «دائم این گروه و آن گروه را پیش میکشند تا مردم بترسند.»[16] اما وی پا را از این هم فراتر گذاشت و آشکارا اعلام کرد: «یک نظریه ای وجود دارد که باید یک اقلیت منسجم در خطی، حاکمیت کامل برقرار کند. این اقلیت برای استقرار حاکمیت خویش کوشیده است و می کوشد رهبری نهادهای انقلابی را به دست بگیرد.
کوشیده است و می کوشد رادیو و تلویزیون و روزنامه ها را به دست بگیرد و نگذارد هیچ نشریه ای که مخالف باشد امکان حیات داشته باشد. می خواهد سپاه انقلاب، کمیته های انقلاب، انجمن های اسلامی و هر گروه و حزب اسلامی را در قبضه بیاورد، از طریق حاکمیت برنامه ای را به اجرا بگذارد. این اقلیت می خواهد حکومت را قبضه کند و مخالفان حکومت را از راه همان روش هایی که گفتم، منکوب کند و از سر راه بردارد و در نتیجه بدون مزاحم و مانعی برنامه[های] خود را به اجرا بگذارد.»[17]
پس از این حملات بیپرده ی بنی صدر، اعضای حزب جمهوری اسلامی که تا آن زمان به توصیه ی امام از مقابله به مثل اجتناب می نمودند و برای حفظ وحدت، صبر و تحمل پیشه کرده بودند، از سوی امام مأذون به ارائهی پاسخ شدند. هاشمی رفسنجانی در اینباره می گوید: «... سخنرانی بنیصدر در 17 شهریور را ما که در منزل شهید بهشتی جمع بودیم از رادیو شنیدیم و همانجا به پیشنهاد جمع، من تلفنی از حاج احمدآقا خواستم که از امام دربارهی جواب گفتن ما به آن اظهارات نظر بدهند و جواب رسید که امام فرمودهاند با توجه به تخلف بنیصدر از دستور حفظ حرمت دیگران، در جواب گفتن آزادیم.»[18]
پس از این واقعه، سران حزب جمهوری اقدام به موضع گیری نمودند و هر یک به شکلی، برخی از حملات بنی صدر و اتهامهای وارده را پاسخ گفتند. آیتالله بهشتی در یک برنامهی تلویزیونی در نقد سخنان بنیصدر در خصوص آرای مردم گفت: «... مردم در مورد دو نهاد یا شخصیت رأی می دهند، یکی در انتخابات رئیس جمهور و یکی در انتخاب نمایندگان مجلس شورای اسلامی. بنابراین باید گفت که مردم به برنامه های ایشان رأی نداده اند. مردم رأی داده اند و رئیس جمهور انتخاب کرده اند.
چگونگی ادارهی کشور را قانون مشخص کرده است نه اینکه هر چه رئیس جمهور گفت باید اجرا شود.» بهشتی این سخنان را در حالی به زبان می آورد که تا آن زمان جز در مقابل گروهک ها هیچ گاه چنین موضع انتقادی پیش نگرفته بود. وی در آغاز همین سخنان درباره ی اشارهی بنی صدر به حاکمیت گروه اقلیت، صریحاً گفت: «اگر منظورشان حزب جمهوری اسلامی بود ... مواضع حزب در قبال رئیسجمهور، دولت و مجلس و انقلاب روشن است ...»[19]
هاشمی رفسنجانی نیز در گفتوگویی رادیو- تلویزیونی، با لحنی شدید تر از آیتالله بهشتی به نقد سخنان بنی صدر پرداخت و اظهار داشت: «سخنرانی آقای بنی صدر هیچ قابل توجیه در این مقطع زمانی ما نیست و از نظر شخص من ایشان از مقام یک رئیسجمهور که مورد قبول همهی مردم باید باشد و به قول قانون اساسی دومین شخصیت کشور باید باشد، ایشان تنزل کردند... در ایشان نقاط ضعف خیلی بود و من دلم نمی خواست چنین باشد ...» وی همچنین حملهی کنایه گونهی بنی صدر به حزب جمهوری اسلامی را این گونه پاسخ داد که: «من دلم می خواست که ایشان آن قدر صداقت به خرج می دادند که صریح نام آن اقلیت را می بردند، آیا این اقلیت حزب جمهوری اسلامی است آیا ...؟ این در شأن رئیسجمهور نبود.»[20]
آیتالله خامنه ای اما بردباری بیشتر به خرج داده و در واکنش به اظهارنظرهای بنیصدر، تنها به این جمله که «توضیح تفصیلی نسبت به اظهارات رئیس جمهور را در شرایط کنونی به مصلحت انقلاب نمی دانم و البته اگر روزی این کار به صلاح مملکت باشد از گفتن حقایق دریغ نخواهم داشت.»[21] اکتفا کردند.
از این پس، روابط بین حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر رو به وخامت نهاد. هر چند در پی سفارش های امام که خواستار تشکیل «شورای حسن نیت» و عقد «میثاق وحدت» شده بودند، بار دیگر سران حزب تلاش کردند راه حلهای مسالمت آمیز اختلافها را آزمایش نمایند و در این راه، آیت الله بهشتی به عنوان دبیر کل حزب جمهوری اسلامی تا زمان عزل بنی صدر سخنی که منجر به تشدید اختلافها شود، بر زبان نیاورد. [22] اما بنی صدر هیچ تعهدی را رعایت نکرد و هیچ میثاقی را محترم نشمرد و کار را به جایی رساند که غائلهی 14 اسفند را برپا کرد و در نهایت نیز مصالح نظام، امام را مجبور به عزل وی از فرماندهی کل قوا و در نهایت نیز برکناری از ریاست جمهوری نمود.(*)
پینوشتها:
[1]. ابوالحسن بنی صدر، خاطرات ابوالحسن بنی صدر، به کوشش حمید احمدی، انتشارات انقلاب اسلامی، 1380، صفحات متعدد
[2]. روزنامهی انقلاب اسلامی، 8/11/1358
[3]. اکبر هاشمی رفسنجانی، انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سالهای 1357 و 1358، به اهتمام عباس بشیری، تهران، دفتر نشر معارف انقلاب، چاپ سوم، 1388، ص 435
[4]. روزنامهی کیهان، 13/11/1358
[5]. هاشمی رفسنجانی، همان، ص 432
[6]. روزنامهی کیهان 2/12/1358
[7]. صحیفهی امام، ج 12، ص 157
[8]. بررسی مبانی فکری آیت الله شهید دکتر بهشتی، تهران، بقعه، 1377، ص 13
[9]. روزنامهی جمهوری اسلامی، 4/12/1358
[10]. امامعلی شعبانی، تاریخ شفاهی زندگانی و مبارزات آیت الله شهید دکتر بهشتی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 271
[11]. روزنامهی انقلاب اسلامی، 28 و 29/3/1359
[12]. روزنامهی کیهان، 29/3/1359
[13]. همان
[14]. شعبانی، همان، ص 271
[15]. پیشین. ص 272
[16]. روزنامهی کیهان،18/6/1359
[17]. پیشین
[18]. مسعود رضوی، هاشمی و انقلاب، تاریخ سیاسی ایران از انقلاب تا جنگ، انتشارات همشهری، 1376، تهران، ص 371
[19]. روزنامهی کیهان، 19/6/1359
[20]. پیشین
[21]. روزنامهی کیهان، 20/6/1359
[22]. شعبانی، همان، ص 276
*عرفان حکیمی؛ پژوهشگر تاریخ معاصر /برهان/ .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.