اصالت فرد /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

اصالت فرد (Individualism) نظریه کسانی است که می گویند فرد اساس هر حقیقت وجودیی است، و یا نظریه آنانی است که پدیداری های اجتماعی و تاریخی را معلول فعالیت فرد می دانند؛ و یا نظریه کسانی است که معتقدند هدف جامعه حفظ منافع فرد است و اقتدار او در این است که خود امور زندگی خود را حل و اصلاح می کند. بنابراین، معنی اصالت فرد، در علوم مختلف، متفاوت است: ۱. اصالت فرد در هستی شناسی به این معناست که وجود حقیقی از آن افراد و جزئیات است نه از آن کلیات.


اصالت فرد (Individualism) نظریه کسانی است که می گویند فرد اساس هر حقیقت وجودیی است، و یا نظریه آنانی است که پدیداری های اجتماعی و تاریخی را معلول فعالیت فرد می دانند؛ و یا نظریه کسانی است که معتقدند هدف جامعه حفظ منافع فرد است و اقتدار او در این است که خود امور زندگی خود را حل و اصلاح می کند. بنابراین، معنی اصالت فرد، در علوم مختلف، متفاوت است: 1. اصالت فرد در هستی شناسی به این معناست که وجود حقیقی از آن افراد و جزئیات است نه از آن کلیات. 2. در روش شناسی اصالت فرد به طریقی اطلاق می شود که پدیدارهای اجتماعی و و قایع تاریخی را معلول عوامل روانی فردی می داندو از این قبیل است نظریه «تارد» که پدیدارهای حیات اجتماعی را به قوانین تقلید تفسیر کرده است. این نظریه در مقابل نظریه «دورکیم» است که معتقد است پدیدارهای اجتماعی صفات ذاتی اصیلی است که قابل تحویل به انگیزه ها و عوامل فردی نیست. 3. اصالت فرد در اخلاق و سیاست به نظریه ای اطلاق می شود که معتقد ارزش فرد بیش از ارزش تاسیسات اجتماعی اطراف اوست. زیرا فرد غایتی است که دولت برای او تشکیل می شود. بنابراین برترین آرمان سیاست درست، عبارت است از آزادی فرد و رشد استعداد و قوای ذاتی او و محدود کردن امور مربوط به دولت چنان که اسپنسر معتقد است، یا حذف کلی دولت از جامعه، چنان که باور هرج و مرج طلبان است. معنی این سخن این است که اصالت فرد برای فرد ارزش قائل است و حکومت و تاسیسات اجتماعی را مورد انتقاد قرار می دهد. زیرا این تاسیسات خود به خود غایت نیستند بلکه وسیله سعادت افرادند. افزایش کار و دخالت دولت در جامعه های جدید منجربه مبالغه و زیاده روی افراد در انتقاد از حکومت شده است، زیرا افزایش قدرت دولت متناسب با کاهش آزادی فرد است و مانعی در جهت رشد قوای اوست؛ و اگر اراده فردی به تعطیل و رکود کشانده شود، جامعه در امور اجتماعی زیان خواهد دید. اگرکسی به اصالت فرد توصیف و نسبت داده شود، مقصود این است که درعقیده و رفتار خود جدا از بقیه مردم است. چه بسا این تمایز ناشی از خودخواهی با تکبری تمایل شدید به خود مداری باشد. کروبوتکین گوید: افزایش قدرت دولت در جوانب مختلف، موجب افزایش تمایل به فردگرایی است زیرا افزایش قدرت دولت بر افراد موجب می شود که آنها احساس کنند که باید از بعضی اموری که مربوط به افراد دیگر است چشم پوشی کنند. (ر.ک: دکتر جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ترجمه: صانعی دره بیدی) اصالت فرد یا اصالت جامعه (Individudism and colletivis یکی از اساسی ترین موضوعاتی که در شناخت جامعه در مقایسه با موضوعات دیگر جامعه شناسی، نقش کلیدی و تعیین کننده ای دارد، موضوع اصالت فرد جامعه و رابطه متقابل آنان است؛ بنابراین، بحث و گفتگو درباب اصالت فرد یا جامعه از دیرباز مورد توجه متفکران اجتماعی بوده؛ اما در اواخر قرن 19 به این بحث توجه بیش تری مبذول شده است. نماینده این دو جریان در میان جامعه شناسان جدید: امیل دورکیم (Emile Durheim) نماینده نظریه اصالت جمع است، وی برای جامعه، وجودی عینی و هویتی مستقل و خاص را قائل بود و فرد را جزئی از جامعه می دانست. دورکیم، بشر را انسانی دو بعدی می داند که از یک سو بدن، میل و اشتها دارد و از سوی دیگر، دارای شخصیت اجتماعی است؛ اما انسان فقط در بعد اجتماعی، صورت انسانی به خود می گیرد و فقط از طریق جامعه به معنای کامل، انسان می شود. نماینده نظریه اصالت فرد، گابریل تارد (Gabriel Tarde) است که اصالت را به فرد می دهد و می گوید: اگر فرد را کنار بگذاریم، اجتماع هیچ است. در مقابل این دو جریان، فلاسفه عمل گرا (Pragmatic) اعلام داشتند که هیچ گونه تمایز معنا داری بین فرد و جامعه موجود ندارد. افراد در جامعه و توسط جامعه شکل می گیرند، اما در عین حال، انسان خلاق، کنش فردی و اجتماعی را چنان می سازد که هست. قائلین به اصالت جامعه که اصالت را به جمع می دهند و آن را بر فرد مقدم می دارند همواره در مواجهه با مساله عدالت در مورد افراد دچار بحران شده اند و هر کدام به نحوی سعی در رهایی از آن دارند. و در مقابل آنان قائلین به اصالت فرد که فرد را بر جامعه مقدم می دارند ظاهرا در مورد عدالت فرد دچار بحران های گروه اول نشده اند. به هر حال باید گفت که هم پیروان مکتب اصالت فردی، و هم پیروان مکتب اصالت جمعی، از وابستگی متقابل آگاهی فردی و آگاهی جمعی به یکدیگر غافل بوده اند؛ زیرا هر دو، آگاهی را نوعی آگاهی در خود بسته و در خود فرو رفته پنداشته اند. استاد شهید مطهری، براساس آیات قرآنی، به اصالت فرد و جامعه معتقد بوده، این دو را نافی هم نمی داند و دیدگاه کسانی را که فقط به تکامل جامعه به صورت یگانه معیار می پردازد نقد می کند و معتقد است که این معیار، علمی و حقیقی نیست؛ بلکه افزون بر معیار های تکامل جامعه، معیارهای فردی نیز وجود دارد. در مقابل به دیدگاه رابطه فرد و جامعه معتقد است و می فرماید: جامعه فرد را می سازد، منتها فرد نیز به اعتبار شخصیت اجتماعی اش جامعه را می سازد؛ زیرا افراد دیگری را می سازد که از افراد دیگر، جامعه تشکیل می شود ... و در جای دیگر می فرماید: ترکیب فرد و جامعه، نوعی است که در آن فرد، اصالت و شخصیت دارد در عین این که جمع هم اصالت و شخصیت دارد. تحقق شخصیت فرد در جامعه، و تحقق شخصیت جامعه در فرد صورت می گیرد و این سخن شبیه نکته ای است که فلاسفه ما در باب وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت می گفتند ... توازن اجتماع به این است که حقوق همه افراد رعایت شود؛ حق اجتماع هم رعایت شود، از آن فرصیه که اساسا حقوق افراد به کلی معدوم شود. هرگز توازن اجتماعی به وجود نمی آید و عدالت بر پایه حقوق واقعی و فطری استوار است؛ یعنی هم فرد حق دارد و هم اجتماع. (ر.ک: فلسفه تاریخ، ج 1، شهید مطهری) عدالت از دیدگاه اصالت فرد: وقتی ما در این جا از عدالت سخن می گوئیم در واقع در پی عدالت اجتماعی هستیم یعنی این که حقوق افراد در جامعه چه سرنوشتی دارد. حال باید دید که نظریه اصالت فرد در مورد عدالت چه آموزه هایی دارد و آیا آنچه می گوید قابل اجراست یا نه؟ یکی از نظام های اجتماعی و سیاسی که بر مبنای اصالت فرد بنیانگذاری گردیده لیبرالیسم است و شکل افراطی آن در آنارشیسم (عدم حکومت) ظاهر شده است. در آغاز باید دید که اصالت فرد دارای چه ارکانی است همان ارکانی که لیبرالیسم عمیقا بدان پایبند است: 1. اولین رکن فردگرایی این است که لیبرال ها معتقدند، آنچه در ارزیابی هایی سیاسی و اجتماعی به حساب می آید فرد است. سرنوشت فرهنگ، ملت و زبان همیشه نسبت به سرنوشت فرد در درجه دوم اهمیت قرار دارد. بالاترین ارزش این است که بدانیم وضع فرد فرد اعضای جامعه چگونه است. گروهی از لیبرال ها می گویند ارزش آن چیزی است که فرد مرحج بداند. این همان مکتب فایده نگری یا سودنگری (Vtiktariamism) است. 2. دومین رکن فردگرایی این است که لیبرال ها می گویند فرد باید در گزینش هدف و اداره زندگی خود آزاد باشد. 3. سومین رکن فردگرایی، برابری است. فلیسوف لیبرال به برابری تعهد عمیق دارند، البته ضرورتا نه به معنای تساوی اقتصادی، تساوی مورد نظر آنها، برابر بودن ارزش ذاتی و اساسی هر فرد انسانی است. می گویند که باید به طور مساوی همه افراد در طراحی و عملکرد نهادهای جامعه سهیم باشند. باید به همه کس در این زمینه زندگی خود را مطابق با صلاح دید و سلیقه خودش اداره کند، احترام برابر بگذاریم. 4. چهارمین رکن فردگرایی که مهم ترین وجه لیبرالیسم است، عقل فردی است. به نظر لیبرال ها آزادی اندیشه و بیان و عقیده و مذهب کافی نیست، بلکه باید قواعد و نهادهای سیاسی و اجتماعی در پیشگاه «عقل فردی» قابل توجیه باشند؛ یعنی هر یک از افراد در دادگاه عقل خود هنگامی که سیاست یا نهادی را محاکمه می کنند بتوانند آن را تصویب و تایید کنند. لیبرال ها عدالت اجتماعی را بیشتر از آن که بر حسب نتایج قابل پیش بینی نگرند، بر حسب رویه های صحیح و قابل تشخیص مورد ارزیابی قرار می دهند. جان راتز یکی از متفکران اخیر لیبرال است که در این زمینه بحث نموده و نظریه وی بسیار نظام مند است. وی قوانینی را مشخص می نماید که باید یک جامعه عادلانه را تحت کنترل در آورد، اما نتایج اجتماعی آن نباید مد نظر قرار گیرد. این تاکید عملی نتیجه عقیده ای است که هر شخص نسبت به منافع خود بهتر از هر کس دیگری واقف است. بنابراین یک نظام عادلانه نباید توزیع کالاهای معینی را دیکته کند، اما قوانینی باید وضع شوند که مردم بتوانند به راحتی به دنبال منافع خود باشند. باید خاطر نشان کرد که پیدایش سوسیالیسم های گوناگون در قرن 20 واکنشی در برابر بی رحمی و بیداد نظام سرمایه داری لیبرال بوده است. از دست آوردهای نظام سرمایه داری لیبرال بایستی از: از خود بیگانگی، فرمانروایی کالا، حاکمیت ارزش های سودگرایانه و برتری پول یاد کرد. آلن دونبوآ در این جا متذکر می گردد که از همین رواست که لیبرالیسم همگانی ماندنی تر از کمونیست همگانی نخواهد بود. تباهی بافت اجتماعی، حاشیه نشین شدن و کنار گذاسته شدن فقیران جدید، ناپایداری نظام پولی، شکست توسعه، بحران زیست محیطی، بیداری ملت ها و دین ها، از جمله بحران هایی است که در آینده می توان پیش بینی کرد. در خاتمه باید گفت، آنچه که معتقدان اولیه لیبرالیسم مطرح نموده اند، گذشته از تحقق کامل آزادی، تحقق کامل مفهوم انسانیت نیز بوده است. حتی اگر به اصول مندرج در انقلاب کبیر فرانسه هم بنگریم، ملاحضه خواهیم کرد که درکنار اصل «آزادی»، دو عنصر «برابری» و «برادری» نیز قویا مطرح بوده است. به عبارت دیگر دو عنصر مذکور را می توان در همان مفهوم تحقق انسانیت خلاصه نمود. آن چنان مورد نظر هگل و تا حدودی مارکس در مورد جامعه نهایی و غایی آنها بوده است. متاسفانه با این که لیبرالیسم در ابعاد اقتصادی و سیاسی اش تا حدودی توسعه مترفیانه پیدا نموده است، اما از یک بعد اساسی یعنی عنصر اخلاقی عاری شده است. به عبارت دیگر آن نگرانی ای که مارکس و دیگران از سلطه اشیاء یا ساخته و پرداخته های انسانی بر خود او صحبت می کردند و از پیدایش انسانیت زدایی و از خود بیگانگی انسان هشدار می دادند، امروزه به صورت شدیدی در روابط جوامع متصف به آیین لیبرالیسم تجلی خارجی نموده است. همین امر که موجب نوعی ایجاد سردرگمی روانی و افزایش روز افزون خودکشی های فردی در جوامع پیشرفته صنعتی گردیده است، برخی از اندیشمندان را بر آن داشته که درصدد چاره جویی این نقیصه بزرگ اجتماعی برآیند. (ر.ک: دکتر محمد توحید فام، چرخش های لیبرالیسم) در آخر باید گفت که عدالت در نظریه اصالت فرد، بیشتر به یک آرمان و در مقام نظر تبدیل شده است یا یک واقعیت در مقام عمل. چرا که لیبرالیسم و اصالت فرد واکنش هایی است در مقابل تسلط جامعه بود که در برهه ای از زمان خواستار آزادی مطلق می شود اما در برهه ای دیگر که خود حاکم می گردد دست به محدود کردن آزادی افراد می زند. ژ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image