محمدرضاشاه و دغدغه‌ی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

نگاه محمد رضا شاه به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چگونه بود؟


گرایش محمد رضاشاه پهلوی به آمریکا، به ویژه بعد از کودتای 28 مرداد 1332، بر کسی پوشیده نیست. در زمان محمدرضاشاه، ایران به عنوان عضوی از جبهه‌ی غرب همیشه در کنار آمریکا بود. نکته‌ی جالب توجه آن است که علاوه بر اینکه به واقع حکومت ایران دست‌نشانده‌ی آمریکا بود، برای محمدرضاشاه مهم بود که کدام حزب آمریکا در رأس قدرت باشد؛ دموکرات‌ها یا جمهوری‌خواهان. مطلب حاضر به کالبدشکافی این بحث می‌پردازد که چرا و چگونه محمدرضاشاه به سمت گروه و حزب خاصی گرایش می‌یافت؟ برای پاسخ‌گویی به پرسش مذکور، این نوشتار به 3 بهره تقسیم شده است: در بهره‌ی اول به تشریح نظام دوحزبی آمریکا، در بهره‌ی دوم به تفاوت دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان و در نهایت در بهره‌ی سوم به سیاست خارجی جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها در قبال رژیم محمدرضاشاه پرداخته می‌شود. نظام دوحزبی در ایالات متحده هنگامی که مؤسسان آمریکا، اساسنامه‌ی این کشور را در سال 1787 میلادی می‌نوشتند، نقش احزاب سیاسی را در ساختار حکومت پیش‌بینی نکرده بودند؛ چرا که آن‌ها می‌خواستند حکومتی شبیه انگلستان تشکیل دهند و تشکیل فراکسیون‌های پارلمانی (به جای حزب) برای آن‌ها اهمیت فراوانی داشت. علاوه بر این، آن‌ها از تمرکز قدرت در دست گروهی خاص بیمناک بودند؛ حتی جورج واشنگتن در خطابه‌ی پایان دوره‌ی ریاست جمهوری‌اش اعلام کرد احزاب سیاسی باعث تمرکز قدرت در دست گروه خاصی می‌شود و به صورت مانعی بر سر دموکراسی درمی‌آید.[1] با وجود این، آمریکا از سال 1800 اولین کشوری شد که احزاب سیاسی در سطح ملی آن شکل گرفت. طی دهه‌های بعد، هر یک از دو حزب بزرگ دموکرات و جمهوری‌خواه، که ریشه در فرقه‌های فدرالیست و ضد‌فدرالیست داشت، اقتدار سیاسی را به دست آورد و توانست حمایت بعضی از گروه‌های منطقه‌ای، قومی، نژادی و طبقاتی را جلب کند. دموکرات‌ها حمایت سیاه‌پوستان، کاتولیک‌ها، اقشار کم‌درآمد، اسپانیایی‌زبان‌ها، کارگران فاقد اتحادیه‌ی ثابت و اهالی و ساکنان شهرهای جنوب را از آن خود کردند و جمهوری‌خواهان نیز متقابلاً از حمایت ثروتمندان، پروتستان‌های ساکن روستاها و شهرهای کوچک و اهالی غرب میانه و کرانه‌ی اقیانوس آرام برخوردار شدند.[2] این دو حزب، از دهه‌ی 1860 تا کنون، نه تنها سیاست‌های انتخابی آمریکا را انحصاری و کنترل کرده‌اند، بلکه بر تمام جنبه‌های ساختاری و فرآیندی نظام سیاسی و همچنین سازمان‌های دولتی مسلط بوده‌اند و نهاد ریاست جمهوری، کنگره، فرمانداری‌ها و نهاد قانون‌گذاری ایالتی را در اختیار خود دارند.[3] البته باید اشاره کرد که نهضت‌های مهمی برای ایجاد حزب سیاسی سوم، در طول تاریخ سیاسی آمریکا، ظاهر شده‌اند و حتی امروز هم تعدادی از احزاب کوچک وجود دارند. رابرت لافایت (1924)، جورج والاس (1968)، جان اندرسون (1980) و راس پورت (1992) نامزدهای حزب مستقل در آمریکا بودند و توانستند بخشی از آرا را از آن خود کنند، اما حقیقت آن است که احزاب مستقل هرگز نتوانسته‌اند جایگاه خود را در نظام دوحزبی آمریکا تثبیت کنند. در واقع، دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه، بدون وجود رقیبی جدی، بر صحنه‌ی سیاسی آمریکا سلطه دارند و اقتدار قوه‌ی مجریه دائماً بین این دو حزب جابه‌جا می‌شود.[4] تفاوت بازها و کبوترها (جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها) بین دموکرات‌ها که عمدتاً لیبرال هستند و جمهوری‌خواهان که دارای مشی محافظه‌کاری‌اند، تفاوت‌های زیادی در ایدئولوژی و نحوه‌ی برخورد با مسائلی چون مهاجرت، آموزش، مالیات و مخارج دولت، اقتصاد، دفاع ملی، سیاست خارجی و... وجود دارد.[5] در نتیجه، رؤسای جمهور آمریکا، بسته به اینکه از کدام حزب باشند، سیاست‌های متفاوتی را در پیش می‌گیرند؛ بدین معنا که رؤسای جمهور دموکرات معمولاً تمرکزشان روی مسائل داخلی است، طرفدار افزایش مالیات، پررنگ بودن نقش دولت، افزایش توزیع درآمدها، حمایت از مهاجران و کاهش هزینه‌های نظامی هستند[6] و در سیاست خارجی بسیار معتدل‌تر از جمهوری‌خواهان عمل می‌کنند و تا آنجا که به منافع ایالات متحده ضرری وارد نشود، حاضر به همکاری با کشورهای دیگر هستند و از یک‌جانبه‌گرایی خودداری می‌کنند. برای مثال، دموکرات‌ها در زمان ترومن از جنبش ملی شدن نفت در ایران حمایت کردند و حکومت آربنز را نیز در گواتمالا تحمل کردند؛ اما جمهوری‌خواهان، برعکس دموکرات‌ها، طرفدار کاهش مالیات، نقش دولت و توزیع درآمدها و مهاجرت هستند و از افزایش هزینه‌های نظامی و یک‌جانبه‌گرایی حمایت می‌کنند. آن‌ها معتقدند که نظام سیاسی آمریکا به نحوی سازمان داده شده است که مسائل داخلی خودبه‌خود در آن حل‌وفصل می‌شوند و کار رئیس‌جمهور تمرکز بر سیاست خارجی است. به همین جهت است که تغییرات عمده در سیاست خارجی آمریکا در زمان جمهوری‌خواهان رخ می‌دهد. حزب جمهوری‌خواه همواره از سیاست افزایش بودجه و هزینه‌های نظامی حمایت می‌کند. در نظر گرفتن این مسائل، از یک سو و رقابت استراتژیک آمریکا با شوروی بعد از جنگ جهانی دوم، از سوی دیگر، به خوبی مشی سیاست خارجی دولت‌های جمهوری‌خواه آیزنهاور و نیکسون را در قبال دولت دست‌نشانده‌ی محمدرضاشاه روشن می‌سازد. آنچه باعث جلب توجه جمهوری‌خواهان به مسائل سیاست خارجی می‌شود این است که آن‌ها حفظ منافع شرکت‌های بزرگ در خارج و داخل ایالات متحده را در صدر اولویت‌های خود قرار می‌دهند. حمایت از شرکت‌های بزرگ آمریکایی یا تلاش برای نفوذ اقتصادی در کشورهای دیگر تا سرحد حمایت از دیکتاتوری‌های طرفدار آمریکا و سرنگونی حکومت‌های مخالف سلطه‌ی آمریکا گسترش می‌یابد. سرنگونی حکومت مصدق (1953)، آربنز (1954) و آلنده (1973) در راستای این استراتژی صورت گرفت. جمهوری‌خواهان، برای حفظ منافع سرمایه‌داران بزرگ، حتی با اتحادیه‌های کارگری، تعیین حداقل دستمزد و برنامه‌های رفاهی در داخل خود آمریکا نیز مخالفت می‌کنند.[7] با مشخص شدن نظام دوحزبی آمریکا و تفاوت‌های دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه، به ویژه در مشی سیاست خارجی، می‌توان دلیل گرایش دولت دست‌نشانده‌ی محمدرضاشاه به دولت‌های جمهوری‌خواه (آیزنهاور و نیکسون) و عدم گرایش به دموکرات‌ها (کندی و کارتر) را کالبدشکافی کرد. سیاست خارجی جمهوری‌خواهان و دمکرات‌ها در قبال رژیم محمدرضاشاه الف) جمهوری‌خواهان اشاره شد که از لحاظ تاریخی، حزب جمهوری‌خواه آمریکا از حمایت ثروتمندان برخوردار است و به شرکت‌های بزرگ آمریکایی، به ویژه شرکت‌های نفتی و مجتمع‌های نظامی، بسیار نزدیک است و همواره برای تأمین منافع آن‌ها توجه زیادی به سیاست خارجی آمریکا دارد. علاوه بر این، حزب جمهوری‌خواه همواره از سیاست افزایش بودجه و هزینه‌های نظامی حمایت می‌کند. در نظر گرفتن این مسائل، از یک سو و رقابت استراتژیک آمریکا با شوروی بعد از جنگ جهانی دوم، از سوی دیگر، به خوبی مشی سیاست خارجی دولت‌های جمهوری‌خواه آیزنهاور و نیکسون را در قبال دولت دست‌نشانده‌ی محمدرضاشاه روشن می‌سازد.در جریان کودتای 28 مرداد 1332 و براندازی نهضت ملی نفت ایران، تشکیل کنسرسیوم نفت، که شرکت‌های نفتی آمریکایی 40 درصد سهم آن را به دست آوردند، فروش تسلیحات نظامی به ایران در قبال دلارهای نفتی که سود سرشاری برای مجتمع‌های نظامی آمریکا داشت و کمک‌های متعدد مالی به دیکتاتور ایران، همگی در راستای اهداف کلان آمریکا در رقابت با شوروی و در چارچوب سیاست‌های جمهوری‌خواهان سازمان‌دهی شد. البته بلندپروازی‌ها و قدرت‌نمایی‌های محمدرضاشاه نیز آمریکایی‌ها را در رسیدن به اهدافشان یاری می‌نمود؛ به طوری که ایران در دوران ریاست جمهوری نیکسون (از حزب جمهوری‌خواه) به صورت متحد ممتاز آمریکا درآمد. شاه، ضمن آنکه نفت مورد نیاز اسرائیل و ناوگان ششم آمریکا در مدیترانه را در زمان تحریم نفتی اعراب فراهم می‌کرد، به صورت بهترین مشتری صنایع جنگی آمریکا درآمده بود؛ به طوری که بیش از نیمی از 20 میلیارد دلار درآمد سالانه‌ی نفت ایران را در برابر اسلحه به آمریکایی‌ها می‌داد و یا به دستور آنان به کشورهای دیگر می‌بخشید. اظهارنظرهای صریح جیمی کارتر، نامزد حزب دموکرات، در انتخابات 1976، درباره‌ی مسائل مربوط به حقوق بشر در کشورهای جهان سوم و مخالفت با فروش بی‌بندوبار اسلحه به کشورهای دیکتاتوری، بر ترس و نگرانی شاه از رئیس‌جمهور احتمالی آمریکا افزود و پیروزی کارتر یک دوران عدم اطمینان و بلاتکلیفی در روابط ایران و آمریکا به وجود آورد. دکترین نیکسون نیز در راستای اهداف آمریکا و سیاست‌های حمایتی جمهوری‌خواهان از صنایع بزرگ نظامی این کشور، به تشویق دولت‌های وابسته به آمریکا (از جمله ایران)، برای مسلح شدن بیشتر ارائه شد. این سیاست، علاوه بر آنکه پول‌های نفت را به آمریکا بازمی‌گرداند، تئوری جنگ برای آمریکا، اما به دست دیگران را به مرحله‌ی اجرا درمی‌آورد.[8] ب) دموکرات‌ها رویه‌ی دموکرات‌ها در سیاست خارجی با رویه‌ی جمهوری‌خواهان متفاوت بود. آن‌ها، ضمن آنکه به مسائل داخلی توجه بیشتری داشتند، در سیاست خارجی خود عنصر لیبرالیسم و اصول اخلاقی را منظور می‌کردند و بیش از جمهوری‌خواهان به مسائل اخلاقی توجه داشتند. به قدرت رسیدن کندی از این حزب، در سال 1961، پشت زمامداران رژیم پهلوی را به لرزه درآورد؛ چرا که رژیم کودتا خواهان روی کار آمدن جمهوری‌خواهان بود. محمدرضاشاه، که با کمک جمهوری‌خواهان به قدرت رسیده بود، اکنون با روی کار آمدن رئیس‌جمهوری لیبرال ‌ـ‌که دیدگاه‌های متفاوتی نسبت به جمهوری‌خواهان محافظه‌کار داشت‌ـ به شدت نگران شده بود.[9] محمدرضاشاه همواره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را به دقت زیر نظر داشت. وی، که با روی کار آمدن جمهوری‌خواهان بهتر می‌توانست به خودسری‌هایش جامه‌ی عمل بپوشاند، به زیر نظر داشتن جریان انتخابات آمریکا بسنده نمی‌کرد و هر 4 سال میلیون‌ها دلار از درآمد حاصل از فروش نفت را به جای آنکه صرف آبادانی کشور کند، صرف هزینه‌های انتخاباتی جمهوری‌خواهان می‌کرد.[10] حکومت دموکرات کندی طرفدار آن بود که در ایران رفرم‌های مهمی‌ انجام شود. از جمله‌ی این مسائل، اصلاحات ارضی در ایران بود. شاه ایران هم هرچند تا مدت‌ها با این مسئله مخالف بود و در مقابل آن مقاومت می‌کرد، اما در نهایت مجبور شد برخی از این رفرم‌ها را اجرا کند. این مسئله خود به عامل روانی مهمی در گرایش بیش از پیش دیکتاتور ایران به حزب جمهوری‌خواه تبدیل شد و از این موقع به بعد، محمدرضاشاه هرگز در ارتباط با رؤسای جمهور دموکرات آمریکا احساس راحتی و آرامش نکرد و رابطه‌ای که با حزب جمهوری‌خواه پیدا کرد رابطه‌ی بسیار بهتری نسبت به حزب دموکرات بود.اظهارنظرهای صریح جیمی کارتر، نامزد حزب دموکرات، در انتخابات 1976، درباره‌ی مسائل مربوط به حقوق بشر در کشورهای جهان سوم و مخالفت با فروش بی‌بندوبار اسلحه به کشورهای دیکتاتوری، بر ترس و نگرانی شاه از رئیس‌جمهور احتمالی آمریکا افزود و پیروزی کارتر یک دوران عدم اطمینان و بلاتکلیفی در روابط ایران و آمریکا به وجود آورد.[11]می‌توان گفت تلاش جمهوری‌خواهان برای تأمین منافع شرکت‌های نفتی و مجتمع‌های نظامی آمریکا و توجه آن‌ها به کشور نفت‌خیزی چون ایران، که علاوه بر دارا بودن منابع غنی نفتی، تحت حکومت دیکتاتوری بلندپرواز، خودسر و نامشروع بود، و همچنین خاطره‌ی بدی که شاه ایران از دوران ریاست جمهوری جان اف. کندی داشت، این تصور را در ذهن محمدرضاشاه به وجود آورد که جمهوری‌خواهان بهتر از دموکرات‌ها هستند. بدین ترتیب، هر وقت جمهوری‌خواهان زمام امور آمریکا را در دست داشتند، رژیم شاه احساس راحتی می‌کرد و بر قدرت‌نمایی و خشونتش در داخل کشور می‌افزود؛ اما همین که دموکرات‌ها روی کار می‌آمدند، احساس خطر می‌کرد و می‌کوشید خودش را با سیاست دموکرات‌ها تطبیق دهد و در داخل کشور فضای باز سیاسی به وجود آورد.[12] بدیهی است در چنین شرایطی، برای رژیم پهلوی انتخابات آمریکا اهمیت داشت و وی میلیون‌ها دلار از بیت‌المال را صرف هزینه‌های انتخاباتی حزب جمهوری‌خواهان آمریکا می‌کرد.(*)پی‌نوشت‌ها: [1]محمد امجد، سیاست و حکومت در ایالات متحده، تهران، سمت، 1386، صص 101 و 102.[2]یان داربی شر، تحولات سیاسی در ایالات متحده‌ی آمریکا، ترجمه‌ی رحیم قاسمیان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1369، ص 16. [3]سید نصرالله ابراهیمی، برترین مقام حکومتی و چگونگی گزینش آن، گفت‌وگوها و مقالات، سال یازدهم، شماره‌ی دوم، صص 166 و 167. [4]ام. جی. سی. وایل، سیاست و حکومت در ایالات متحده‌ی آمریکا، ترجمه‌ی قربانعلی گنجی، تهران، نشر قومس، 1384، صص 65 و 66. [5]Prabhakar Pillai, Differences Between the Democratic and the Republican Party, http://www.buzzle.com/articles /differ ences- between-the-democratic-and-the-republican-party.html, pp1-2 [6]Differences Between Republicans and Democrats, www.svgop.com, p 1-5 [7]امجد، همان، صص 172 و 173. [8]عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران: از پایان جنگ جهانی دوم تا سقوط رژیم پهلوی، تهران، نشر مؤلف، 1368، صص 246 تا 250. [9]مهدوی، همان، ص 162. [10]صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران، نشر روزنه، 1384، ص 170. [11]مهدوی، همان، صص 286 و 287. [12]مهدوی، همان، ص 151. *فاطمه تقیان؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/برهان/۱۳۹۱/۸/۱۷ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image