ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

يکي از دلايلي که اهل سنت براي شايستگي ابوبکر براي جانشيني پيامبر مي آورند مصاحبت ابوبکر با رسول خدا(ص) در غار ثور می باشد(توبه/40) د ر برابر این دلیل چه جوابی می توان داد؟


در پاسخ به سئوال لازم است به نکاتي اشاره نمائيم: الف: به تصريح قرآن، مقام خلافت الهي و امامت به کساني نمي رسد که در طول زندگي به هر نحوي مرتکب ظلم شده باشند، آن جا که حضرت ابراهيم خليل ـ عليه السلام ـ بعد از موفقيت در آزمون هاي سخت الهي از خداوند درخواست کرد امامت را به ذريه من نيز بده خداي تعالي در پاسخش فرمود: اين عهد من به ظالمين نمي رسد: وَإِذِ ابْتَلَي إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُک لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ «و چون پروردگار ابراهيم وي را با صحنه هايي بيازمود و او به حد کامل، آن امتحانات را انجام داد به او فرمود: من تو را امام خواهم کرد. ابراهيم گفت: از ذريه‌ام نيز کساني را به امامت برسان فرمود: عهد من به ستمگران نمي رسد.» در اين آيه افزون بر اين که امامت و خلافت الهي را يک منصب و مقام خدايي مي داند که بايد از ناحيه خداوند متعال به افراد خاص که شايستگي اين مقام را دارند اعطا شود، عصمت و پاکي از هر گونه ظلم و ستم را از ويژگي هاي امام و خليفه الهي به شمار مي آورد. علامه طباطبايي(ره) مي‌گويد: مردم به حکم عقل از چهار قسم بيرون نيستند و قسم پنجمي هم براي اين تقسيم نيست، يا در تمامي عمر ظالم اند و يا در تمامي عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبه کارند، و يا به عکس، در اول صالح و در آخر ظالم اند، و ابراهيم ـ عليه السلام ـ شأنش، اجل از اين است که از خداي تعالي در خواست کند که مقام امامت «و خلافت الهي» را به دسته اول و چهارم، از ذريه اش بدهد، پس به طور قطع دعاي ابراهيم شامل حال اين دو دسته نيست. باقي مي ماند دوم و سوم، يعني آن کسي که در تمامي عمرش ظلم نمي کند. و آن کسي که اگر در اول عمر ظلم کرده، آخر توبه کرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفي کرده، باقي مي ماند يک قسم و آن کسي است که در تمامي عمرش هيچ ظلمي «گناهي» مرتکب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم از خدا نخواست، و از دو قسمي که خواست يک قسمش مستجاب شد، و آن کسي است که در تمامي عمر معصوم باشد. و اين شخصيت ممتاز و بي نظير بعد از رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ کسي جز علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ نيست، همان کسي که ابن ابي الحديد معتزلي درباره او از زبان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل مي کند که به آن حضرت فرمود: «خدا را بندگي و پرستش کردي پيش از آن که احدي از امت او را پرستش کند» و اين بدان جهت است که آن بزرگوار در زمان بعثت نبي مکرم اسلام 13 سال داشت و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ او را در سن 6 سالگي از پدرش گرفت. و تحت تعليم و تربيت خويش قرار داد. و اين در حالي است که ابوبکر همانند بقيه مسلمانان صدر اسلام مدت ها و سال هاي طولاني از عمرش را با مشرکين و در حال بت پرستي سپري کرده بود. ب: ماجراي مصاحبت ابوبکر با پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در هنگام خروج آن بزرگوار از مکه و اشارات سر بسته که در آيه 40 سوره مبارکه توبه به اين موضوع شده، در ميان مفسران شيعه و اهل تسنن بحث هاي مختلفي را برانگيخته است. بعضي راه افراط را پوييده اند و برخي راه تفريط را. فخر رازي در تفسير خود با تعصب خاصي کوشش کرده که دوازده فضيلت! براي ابوبکر از اين آيه استنباط کند و براي تکثير عدد آسمان را به ريسمان بافته است، به طوري که پرداختن به شرح آن شايد مصداق اتلاف وقت باشد. بعضي ديگر نيز اصرار دارند که مذّمت هاي متعددي از آيه استفاده مي شود. نخست بايد ديد که آيا کلمه «صاحب» دليل بر فضيلت است؟ ظاهرا چنين نيست زيرا از نظر لغت «صاحب» به معناي «همنشين» و «همسفر» به طور مطلق است، اعم از اين که اين هم نشين و هم سفر شخص خوبي باشد يا بدي، چنان که در آيه 37 سوره کهف در داستان آن دو نفر که يکي با ايمان و خدا پرست و ديگري بي ايمان و مشرک بود مي خوانيم: قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَکفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَک مِن تُرَابٍ ...؛ رفيقش به او گفت: آيا به خدايي که تو را از خاک آفريده کافر شدي...؟ بعضي نيز اصرار دارند که ضمير «عليه» در جمله «فانزل الله السکينة عليه» به ابوبکر باز مي گردد، زيرا پيامبر نياز به سکينه و آرامش نداشت، بنابراين نزول سکينه و آرامش براي هم سفر او (ابوبکر) بود. در حاليکه با توجه به جمله بعد که مي گويد: «و ايّده بجنود لم تروها؛ او را با لشکري نامرئي ياري کرد». و با توجه به اتحاد مرجع ضميرها روشن مي شود که ضمير «عليه» نيز به پيامبر بر مي‌گردد، و اين اشتباه است که ما تصوّر کنيم «سکينه» مربوط به موارد حزن و اندوه است، بلکه در قرآن کرارا مي خوانيم که سکينه بر شخص پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل گشت هنگامي که در شرايط سخت و مشکلي قرار داشت، از جمله در آيه 26 همين سوره در جريان جنگ حنين مي خوانيم: ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكينَتَهُ عَلى‏ رَسُولِهِ وَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذينَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرين‏؛ آن گاه خدا آرامش خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد، و سپاهيانى فرو فرستاد كه آنها را نمى‏ديديد، و كسانى را كه كفر ورزيدند عذاب كرد، و سزاى كافران همين بود» در حالي که در جمله هاي قبل در اين دو آيه هيچ گونه سخني از حزن و اندوه به ميان نيامده است، بلکه سخن از پيچيدگي اوضاع به ميان آمده است. در هر حال آيات قرآن نشان مي دهد که نزول سکينه به هنگام مشکلات سخت صورت مي گرفته و بدون شک پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در غار ثور لحظات سختي را مي گذراند. بنابراين نفس مصاحبت ابوبکر را نمي توان يک فضيلت مهم براي او تلقي نمود چه آن که ديگر مسلمانان حاضر در مکه نيز مي توانستند در صورت لزوم اقدام به چنين کاري نمايند. ج: اگر فرضا با يک تحليل خوشبينانه به گونه اي که برادران اهل سنت هم آن را مي پذيرند بگوئيم که همراهي ابوبکر با رسول گرامي اسلام در آن شرايط حساس براي او يک فضيلت محسوب مي شود، با اين که هر کدام از مسلمانان مي توانستند چنين کاري انجام دهند، آيا وجود يک يا چند فضيلت مي تواند دليل بر خلافت شخصي بشود؟ و اگر وجود فضيلتي در شخصي دليل بر خليفه بودن او بعد از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ باشد، پس چگونه آن شخصيتي که به اعتراف بزرگاني از اهل سنت، مجمع الفضايل و سرآمد همه فضيلت ها بعد از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد، خليفه و امام بعد از رسول خدا نيست؟! کسي که برادر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و پسر عم و داماد و باب علم اوست و در شأن او آيه تطهير و ولايت نازل شده است و ولايت‌اش به تصريح قرآن اتمام نعمت الهي و اکمال دين خدا ناميده شده است. و ابن ابي الحديد معتزلي از دانشمندان معروف اهل سنت درباره او چنين مي گويد: امّا فضايل او (علي ـ عليه السلام ـ) به گونه اي از عظمت و شکوه رسيده (و در ميان مردم) منتشر و مشهور (است) که توضيح و تبيين آن در زمره توضيح واضحات به حساب مي آيند و يا در اثر کثرت و عظمت هر کسي قادر به تبيين و تحديد آن نيست، چه بگويم درباره مردي که همه‌ی فضيلت‌ها به او بار مي گردد و منتهي مي شود... پس او اساس و اصل و رئيس همه فضايل بوده و منبع و چشمه سار زلال آن به حساب مي آيد. نتيجه: اولا امامت و خلافت الهي يک منصب و مقام خدايي و انتصابي است، ثانيا خلافت و امامت شرايط ويژه مانند عصمت از هر گونه گناه و خطا و آلودگي دارد، ثالثا در ميان صحابه افرادي بافضيلت وجود دارند و چه بسا افراد جليل القدر و شايسته هم باشند امّا وجود برخي فضايل و شايستگي ها هيچ گاه دليل بر خلافت آنان نيست و اگر فرض کنيم که وجود تعداد فضيلت مي تواند استحقاق خلافت را به وجود آورد بايد به اولويت قطعيه عقليه آن کسي خليفه و جانشين رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ باشد که داراي فضايل بيشتر و شباهت بيشتر به رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داشته باشد. اگر برادران اهل سنت اين راه را هم طي کند، انصاف اقتضاء مي کند که پايان اين راه هم ولايت و امامت و خلافت امير المؤمنين علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ است که ابوالفضايل و مجمع الفضايل مي باشد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image