درمان خشکی چشم /

تخمین زمان مطالعه: 12 دقیقه

یافته های علمی و پزشکی می گوید: دل نازکی و گریه بر اثر کاهش هورمون سروتونین در خون (در اثر گرسنگی و کمبود بعضی ویتامین ها در بدن) به وجود می آید حالا احادیث می گویند: در مجالس اهلبیت هر کی قلبش سنگ است یا گناهکار است و مورد توجه خدا نیست اشک چشم ندارد ... کدام صحیح است؟و اثبات علمی و پزشکی و تجربه این که رذایل و فضایل اخلاقی عشق و محبت و حسادت و غرور و ... با افزایش یا کاهش بعضی هورمون ها در خون به وجود می آید نه تاثیرات دین و معلمان اخلاق. احتمال کافر شدن من وجود دارد مرا قانع کنید؟ چرا که مومنان و آیت الله هایی دیدم که با تاثیرات دین تاثیراتی چون: محبت، ایثار، دل نازکی و... در آنها نیست و کافران و گناهکارانی هستند که تاثیرات هورمونی چون: محبت به دیگران دل نازکی و ایثار در آنها دیده می شود. تجربه خودم در این مورد یک نمونه از درستی روش تجربه و آزمایش است. لطفا با دقت و تخصص جواب دهید.


1ـ فرموده اید: « احادیث می گویند: در مجالس اهلبیت هر کی قلبش سنگ است یا گناهکار است و مورد توجه خدا نیست اشک چشم ندارد »ما هر چه گشتیم چنین حدیثی نیافتیم. آنچه ما یافتیم چنین است: رسول اللَّه (ص) فرمودند: « مِنْ عَلَامَاتِ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَ قَسْوَةُ الْقَلْبِ وَ شِدَّةُ الْحِرْصِ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ وَ الْإِصْرَارُ عَلَى الذَّنْبِ ـــ از علامات شقاوت است، خشکی چشم و قساوت قلب و شدّت حرص در طلب روزی و پافشاری بر گناه » (بحار الأنوار،ج 67،ص52)طبق این حدیث، دو مورد از علامات شقاوت، نداشتن اشک و قساوت قلب است. امّا معنای این حرف آن نیست که هر کس اشک چشم نداشت حتماً شقی هم هست. اگر گفتیم « خشکی چشم از علامات شقاوت است» لازمه ی منطقی آن این نیست که « تنها علّت خشکی چشم شقاوت است». مثل اینکه بگوییم: « یکی از کارکردهای خورشید گرم نمودن محیط است» آنگاه نتیجه بگیریم که: « چون این اتاق گرم است، پس حتماً خورشید در آسمان می تابد». چه بسا شب باشد و اتاق هم گرم باشد. پس روشن است که این گونه نتیجه گیری غلط است. چون خورشید تنها علّت گرما نیست تا بتوانیم چنین نتیجه ای بگیریم. شقاوت نیز تنها علّت خشکی چشم نیست. بلکه برای خشکی چشم علل دیگری نیز مطرح است، که برخی از آنها علل روانی اند و برخی دیگر علل مادّی. امام صادق (ع) فرمودند: « بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ ص جَالِسٌ فِی مُصَلَّاهُ إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ التَّیِّهَانِ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْلِسُ إِلَیْکَ کَثِیراً وَ أَسْمَعُ مِنْکَ کَثِیراً فَمَا یُرِقُّ قَلْبِی وَ مَا تُسْرِعُ دَمْعَتِی فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ ص یَا ابْنَ التَّیِّهَانِ عَلَیْکَ بِالْعَدَسِ فَکُلْهُ فَإِنَّهُ یُرِقُّ الْقَلْبَ وَ یُسْرِعُ الدَّمْعَةَ وَ قَدْ بَارَکَ عَلَیْهِ سَبْعُونَ نَبِیّاً ــــ رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله و سلم بر نمازگاهش نشسته بود که مردى به نام عبد اللَّه بن تیهان از انصار نزد از او آمده و گفت: یا رسول اللَّه! من بسیار در حضور تو می نشینم و سخنت را بسیار می شنوم و دلم نرم نمی شود و اشکم به زودى نمی آید. پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمودند: اى پسر تیهان! بر تو باد خوردن عدس که دل را رقیق می کند و زود اشک می آورد. همانا هفتاد پیغمبر بر آن برکت داده اند.» (بحار الأنوار ،ج 63،ص258)وقتی ابن تیهان، از خشکی چشم شکایت نمود، حضرتش نفرمود که تو شقی هستی؛ بلکه دانست که علّت خشکی چشم او گرمی مزاج است که در اثر غلبه ی خون و زیادی ترشّح صفرا حاصل می شود. امروزه از سردی و گرمی مزاج با عنوان PH خون یاد می شود. اگر PH بین 72 دهم و 74 دهم باشد، در حدّ اعتدال است. فوق آن را قلیایی (مزاج گرم) و زیر آن را اسیدی (مزاج سرد) می گویند. آنها که مزاج گرم دارند، معمولاً قابلیّت گریه در آنها کم می باشد. لذا حضرتش به وی توصیه نمود که عدس بخورد. چون عدس مزاجش سرد است( حالت اسیدی دارد) و گرمی را به اعتدال می آورد. عدس، هم هیجان خون را می کاهد، هم مانع از ترشّح زیاد صفرا می شود؛ و صفرای موجود در بدن را خنثی می کند. لذا قابلیّت گریه را در فرد زیادتر می کنند. زیاد خوردن عدس نیز مضرّ است، چون موجب زود رنجی و افسردگی می شود. افراد سوادوی هم نباید زیاد عدس بخورند. چرا که آنها به طور طبیعی گرایش به افسردگی و گریه دارند. مزاج سودا، سرد و خشک می باشد. معادل خشکی در طبّ جدید ، زیادی پتاسیم و معادل تری ، زیادی سدیم در بدن است. حاصل کلام آنکه:برای خشکی چشم عوامل گوناگونی وجود دارد، که شقاوت و انحطاط روحی یکی از آنهاست. لذا « هر کس شقی است، خشک چشم است» ولی « هر خشک چشمی ، شقی نیست». ضمناً منظور از خشکی چشم در این گونه روایات، تضرّع نداشتن به درگاه خدا و نگریستن برای امور معنوی است، نه مطلق خشکی چشم. لذا چه بسا کسی هم شقی باشد هم زیاد گریه کند؛ امّا نه برای خدا و اولیاء ، بلکه برای اموری دیگر. اگر فردی شقی دارای مزاج سوایی باشد، و غلبه ی سودا در او زیاد باشد، او به طور طبیعی تمایل به گریه خواهد داشت. امّا چنین کسی به خاطر شقاوتش، برای خدا و امور معنوی گریه نمی کند. چنین کسی چه بسا از دیدن اینکه سر حیوانی را می برند، ناراحت شود، ولی این را نمی گویند نرمی دل؛ بلکه می گویند: ضعف و سستی دل. چنین کسی قساوت قلب دارد، اگر چه احساساتی هم باشد.2ـ قساوت و صلابت و نرم دلی و سستی قلب.مردم اغلب بین صلابت قلب و قساوت قلب و همچنین بین نرمی دل و سستی دل خلط می کنند. حال آنکه صلابت قلب و نرمی دل، فضیلتند و قساوت قلب و سستی قلب، رذیلت می باشند. صلابت قلب، در عین نرمی دل آن است که شخص در برابر ناگواری ها خم به ابرو نیاورد و دردها و رنجها و گرسنگی ها و تشنگی ها و طعنه ها و ... او را نشکند، ولی در برابر حقّ سر فرود آورد و دل ببازد. چنین کسی اگر ببیند که خاری بر پای کودکی رفت دلش ریش می شود، و از عمق جان، آخ می گوید، امّا در میدان جهاد، به تیغ تیز سر از تن دشمنان خدا جدا می سازد. چنین کسی اگر بیچاره ای ساعتها به او التماس کند، ذرّه ای از حقّ دیگری به او نمی دهد، امّا اگر مالی داشته باشد، از آن، به وفور می بخشد. امّا قساوت قلب در عین سست دلی آن است که شخص در مسیر حقّ تحت تأثیر قرار نمی گیرد، اگر چه بسیار احساساتی است و از امور حزن آور به سرعت تأثیر می پذیرد. چنین کسی چه بسا از شکستن دل یک ولیّ خدا پرهیز ندارد ولی اگر گدایی فریبکار را ببیند کمکش می کند. امّا نه برای خدا، بلکه برای اینکه دل خودش را آرام نماید و وجدان خودش را راحت سازد. برای این که دلش می سوزد؛ لذا می خواهد خود را از سوزش دل رها سازد. حاصل کلام آنکه:مرز بین فضائل و رذائل، چون موی باریک است و چون شمشیر تیز و برّان. لذا با اندک بی دقّتی ممکن است انسان رذائل را فضائل بپدارد یا بالعکس. صلابت قلب آری ولی قساوت قلب هرگز. رقّت قلب آری و ضعف قلب هرگز. خود را بزرگ دیدن (کرامت نفس) آری ولی خود را بزرگتر دیدن (تکبّر) هرگز. تواضع ( ترجیح ندادن خود بر دیگری) آری ولی داشتن حسّ حقارت هرگز. و ... .3ـ غفلت از تاریخ علم و انفکاک علوم، عامل حیرت نسل جدیدفرموده اید: « یافته های علمی و پزشکی می گوید: دل نازکی و گریه بر اثر کاهش هورمون سروتونین در خون (در اثر گرسنگی و کمبود بعضی ویتامین ها در بدن) به وجود می آید ... »در این که بروز حالات روانی در انسان، همراه با ترشّح یا عدم ترشّح برخی هرمونهاست، چیزی نیست که پزشکان امروزی اثبات کرده باشند. این مطلب را اطبای قدیم نیز می دانسته اند، حتّی قبل از اسلام هم اطبّا از آن خبر داشته اند؛ در طبّ اسلامی نیز این حقیقت بیان شده است. آنچه پزشکان امروزی کشف نموده اند، تفصیل آن باور طبّی است نه اصل آن. قدما می دانستند که بالا یا پایین بودن برخی موادّ خاصّ در بدن، موجب بیماری های جسمی و روانی می شود، امّا از ترکیب دقیق آن خبر نداشتند. لذا آنچه دانشمندان امروزی کشف نموده اند، ترکیب این موادّ است نه اصل مساله. حتّی فراتر از این، در روایات اهل بیت(ع) تصریح شده که حالات روانی و رفتاری افراد، با نوع غذا و آب و هوا و حتّی با رنگ و جنس لباسشان نیز ارتباط دارد. مثلاً:امیرمومنان(ع) فرموده اند: « خوردن عدس، دل را نازک می کند و اشک را می افزاید.» (دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، حدیث 327) باز روایت شده که: « یکی از پیامبران بنی اسرائیل از سخت دلی و کمی اشک به درگاه خدا شکایت نمود. خداوند وحی نمود که: عدس بخور. او چنین کرد و از آن پس دلش نازک و اشکش جاری شد» (دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، حدیث 328) یعنی خوردن عدس در ترکیب شیمیایی بدن تأثیراتی دارد و موجب ترشّح هرمونهایی می شود که حالت رقّت قلب را سبب می شود. امروزه می دانیم که عدس به خاطر داشتن حالت اسیدی (مزاج سر) موجب می شود که حالت قلیایی بدن (مزاج گرم) تعدیل شود. به تعبیر دیگر عدس، صفرای موجود در بدن را که محرّک یا دافع برخی هرمونهاست، به اعتدال می آورد.رسول خدا(ص) فرمودند: « بر شما باد خوردن بهْ که دل را جلا می دهد و سنگینی و تاریکی سینه را از میان می برد» (دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، حدیث 330) و باز فرمودند: « بهْ بخورید که دل را استوار و نشاط می بخشد، قلب را شجاعت می دهد و فرزند را نیکو می سازد» (دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، حدیث 331)یعنی خوردن مرتّب میوه ی بهْ تغییراتی در ترکیب شیمیایی بدن ایجاد می کند که موجب حالتی در وجود انسان می شود که شخص احساس می کند درونش روشن است؛ بر خلاف حالت افسردگی و اندوه که انسان در درون خود حالت سیاهی و سنگینی حسّ می کند. همچنین هرمونهایی را برمی انگیزد که حالت شجاعت در انسان ایجاد می کنند. امام صادق(ع) فرمودند:« سرکه خورشتی است؛ زرداب (تلخه) را می شکند، صفرا را فرو می نشاند و قلب را زنده می کند.» (دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، حدیث 324)یعنی خوردن سرکه ترشّح صفرا را کم می کند، و در نتیجه موجب پیدایش حالتی می شود که شخص احساس نشاط و سرزندگی می کند. چرا که ترشّح زیاد صفرا ایجاد حالت بی قراری و نگرانی و دلشوره می کند.در فرهنگ پزشکی اهل بیت(ع) دقیقاً روشن است که حالات روانی انسانها با ترکب شیمیایی بدن آنها در ارتباط می باشد. در پزشکی امروز نیز ثابت شده که کار هرمونها تنظیم ترکیب شیمیایی بدن است. همچنین در نظام پزشکی اهل بیت(ع) کاملاً روشن است که نوع غذای شخص بر نوع ترکیب شیمیایی بدن او تأثیر دارد. بر همین مبنا اهل بیت(ع) راه تنظیم بدن از راه غذا و امور دیگر را یاد داده اند. امّا این تمام مطلب نیست؛ چون اهل بیت(ع) به حالت عکس نیز باور داشتند؛ یعنی معتقد بودند که حالات روانی نیز بر ترکیب شیمیایی بدن تأثیر می گذارند؛ یعنی رابطه ی متقابل و دو طرفه بین روان و بدن وجود دارد. علم پزشکی جدید نیز این مطلب را تأیید می کند، لکن از آنجا که رشته ی روانشناسی و روان پزشکی از رشته های دیگر پزشکی جدا افتاده اند، در کلاسهای پزشکی تن ، تنها یک جهت مطلب گفته می شود، کما اینکه در کلاسهای روانشناسی و روان پزشکی نیز تنها جهت دیگر مطلب گفته می شود. امّا اهل بیت(ع) این دو را باهم ذکر می کنند. مثلاً روانشناسان از طریق تحریک روان می توانند موجب کاهش یا افزایش برخی هرمونها شوند، و از این طریق می توانند برخی بیماریهای روانی را درمان کنند؛ بلکه حتّی می توانند با روشهای روانشناختی در عملکرد ژنها نیز تأثیر بگذارند. مثلاً وسواس نوعی بیماری است که ریشه در ژنتیک فرد دارد. همان گونه که فعّال شدن ژن مربوطه در شخص حالت وسواسی را نمودار می سازد، روانشناسان نیز از طریق تلقینات روحی و روانی می توانند، ژن مربوطه را غیر فعّال بنمایند. برخی روانشناسان، حتّی از طریق روان درمانی توانسته اند در درمان سرطان نیز توفیقاتی داشته باشند. حال کلام آنکه:رابطه ی بین تن و روان ، رابطه ای دو طرفه است؛ یعنی همانگونه که ترشّح فلان هورمون مثلاً موجب بروز گریه می شود، با تباکی (خود را به گریه زدن) هم می توان بدن را وادار نمود که هورمون مربوط به گریه را ترشّح نماید. لذا امام صادق(ع) فرمودند: « إِنْ لَمْ یَکُنْ بِکَ بُکَاءٌ فَلْتَتَبَاکَ ــ اگر گریه ات نمی آید، خود را به گریه بزن» (عدة الداعی و نجاح الساعی،ص 173) و امیر مومنان(ع) فرمودند: « إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُم ـــ اگر بردبار نیستى، خود را به بردبارى بزن ، زیرا کم می شود که کسى خود را همانند گروهی بکند و از جمله ی آنان نشود. »(نهج البلاغه، حکمت203) یعنی اگر کسی که حلیم نیست، سعی کند مثل افراد حلیم رفتار نماید، بعد از مدّتی حقیقتاً حلیم می شود. امروزه زیست شناسان دریافته اند که خواستهای روحی ما بر مغزمان تأثیر می گذارند؛ و مغز ما شبکه های ارتباطی خود را مطابق بینشها و خواستهای ما تنظیم می کند. لذا بیش از آنکه روح و روان تحت تأثیر بدن باشد، بدن تحت تأثیر روح و روان می باشد.شواهدی دیگر از تأثبرات روان بر بدنامیرمومنان(ع) فرمودند: « اندوه، بدن را فرسوده می سازد». و فرمودند: « اندوه یکی از دو پیری است». (دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، حدیث 110 و 113)می دانیم که یکی از عوامل پیری، ترشّح افراطی برخی هرمونهاست که موجب تخریب زیاد سلولها می شوند. و اندون روحی موجب می شود که این هرمونها زیاده از حدّ ترشّح شوند. رسول الله(ص) فرمودند: « هر که جاودانگی می خواهد ـ و البته جاودانگی جز برای خدا نیست ـ باید که چاشت را زودتر بخورد، کفش خوب بپوشد، ردای سبک برگیرد، و کمتر با زنان بیامیزد. پرسیدند: ای رسول خدا! ردای سبک چیست؟ فرمودند: کم بودن بدهی» (دانشنامه احادیث پزشکی، ج1، حدیث 98)آمیزش زیاد با زنها موجب ترشّح زیادتر هرمونهای جنسی می شود، که نتیجه اش استهلاک بیشتر سلولهاست. و بدهی زیاد غصّه می آورد و غصّه نیز موجب ترشّح برخی هرمونها می شود که آنها نیز نظم بدن را به هم می ریزند. لذا هم هرمونها بر حالات روحی اثر دارند و هم بالعکس. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر

آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image