دین پژوهی /

تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه

مي گوئيم ايدئولوژي اعم از جهان بيني است و حال آنكه ايدئولوژي از جهان بيني نشأت گرفته و به قول شهيد مطهري ايدئولوژي زائيده جهان بيني است. چطور ممكن است جهان بيني زير مجموعه ايدئولوژي باشد؟


قبل از بيان و بررسي رابطه ايدئولوژي با جهان بيني، به لحاظ روش منطقي بحث، ابتدا تعاريف و معاني هر يك را مشخص نموده و سپس رابطه آنها را بررسي مي كنيم چون برخي از اين قبيل شبهات و اشكالات از اينجا ناشي مي شود كه معنا و مقصود از هر يك از واژه ها دقيقاً مشخص نيست و همين سبب مغالطه مي گردد بنابراين اصرار داريم كه ابتدا معناي اصطلاحي آنها را معين نموده و از يكديگر تفكيك كنيم تا در تشخيص نوع رابطه بين آنها دچار خلط و اشتباه نشويم. جهان بيني چيست؟ جهان بيني عبارت است از "يك سلسله اعتقادات و بينش هاي كلي هماهنگ درباره جهان و انسان و به طور كلي درباره هستي". بنابراين جهان بيني به معناي نگرش كلي به هستي و انسان است، كه پاسخ گوي سؤالات انسان مي باشد از قبيل اين كه: 1. آيا جهان آفريدگاري حكيم و توانا دارد، يا خود به خود به جود آمده است؟ 2. آيا جهان غايتي دارد و به سوي هدفي تعيين شده در حركت است؟ 3. آيا انسان در اعمال و رفتار خود مختار و مسؤول است يا مجبور و فاقد مسؤوليت؟ 4. آيا انسان پس از مرگ نابود مي شود و مرگ به معناي فناي حيات آدمي و يا تغيير شكل حيات انسان است و آدمي حياتي جاودان دارد؟ 5. اگر حيات آدمي جاوداون است، نيكبختي و شوربختي در حيات پس از مرگ چگونه است و به چه عواملي بستگي دارد؟ جهان بيني ها به اعتبارات گوناگوني قابل تقسيم اند كه مهمترين آنها عبارت است از: الف) از جهت روش و متد: جهان بيني به چهار دسته تقسيم مي شود: جهان بيني علمي، جهان بيني فلسفي، جهان بيني عرفاني و جهان بيني ديني (وحياني). ب) از نظر محتوا: از ديدگاه محتوايي جهان بيني به دو دسته تقسيم مي شود: الهي و مادي. ايدئولوژي چيست؟ ايدئولوژي لفظي است مركب از ايده + لوژي كه به معناي عقيده شناسي است ولي به معناي خود عقيده و طرز تفكر هم به كار مي رود. ولي براي معناي اصطلاحي آن تفسيرهاي گوناگوني ارائه شده است خصوصاً از دهه چهل (حدود سال 1340 به بعد) به دليل تلقي هاي گوناگون روشنفكران غير مذهبي و روشنفكران مذهبي، اين واژه افت و خيزهاي فراوان را در تحليل و تبيين خود شاهد بوده است. اما مي توان گفت در يك برآيند كلي دو تلقي از ايدئولوژي وجود دارد كه يكي اعم از ديگري است: 1. معناي اخص: ايدئولوژي عبارت است از "خصوص سيستم فكري است كه شكل رفتار انسان را تعيين مي كند" به عبارت دقيق و فني عبارت است از "يك سلسله آراء كلي هماهنگ درباره رفتارهاي انسان". طبق اين معنا و طبق معنايي كه براي جهان بيني ذكر شد مي توان جهان بيني را بر اصول دين و ايدئولوژي را بر فروع دين تطبيق كرد ولي بايد توجه داشت كه ايدئولوژي شامل احكام جزئي نمي شود همچنانكه جهان بيني شامل اعتقادات جزئي نمي شود. بنابراين دايره كاربرد جهان بيني "وسيع" از عقايد ديني است زيرا شامل عقايد الحادي و التقاطي و مادي گرايانه مي شود چنانكه ايدئولوژي نيز اختصاص به مجموعه احكام ديني ندارد. بررسي طبق اين معنا همانطور كه از كلام استاد شهيد مطهري نقل كرديد "ايدئولوژي زاييده جهان بيني و ناشي از آن است و تكيه گاه ايدئولوژي ها، جهان بيني ها هستند" پس جهان بيني مربوط به اعتقادات و بينش است و ايدئولوژي مربوط به عمل و رفتار برخاسته از آن جهان بيني است و به قول شهيد مطهري "جهان بيني به منزله زيربناي فكري است و ايدئولوژي به منزله روبنا، يعني در يك دستگاه فكر و انديشه، جهان بيني حكم طبقه زيرين و ايدئولوژي حكم طبقه بالايي را دارد كه بر اساس آن و بنا بر اقتضائات آن ساخته شده است". بنابراين همانطور كه متوجه شديد در اين اصطلاح جهان بيني اعم از ايدئولوژي است نه اينكه برعكس باشد هم چنين روشن مي شود كه معناي ايدئولوژي در ادعاي شما كه گفتيد "مي گوييم ايدئولوژي اعم از جهان بيني است" اين معناي اخص نيست و الا نادرست است و كلام شهيد بزرگوار مطهري نيز ناظر به همين معناي اخص است. 2. معناي اعم: ايدئولوژي عبارت است از "مطلق سيستم فكري و عقيدتي" كه هم شامل افكار نظري (يعني افكاري كه بيانگر واقعيات خارجي است و مستقيماً ناظر به اعمال و رفتار انسان نيست) است و هم شامل افكار عملي (يعني افكاري كه ناظر به اعمال و رفتار انسان است) مي شود. و ايدئولوژي اسلامي به اين معنا مجموعه هماهنگ و سازوار بينش ها، گرايش ها و كنش ها است كه شامل دو بخش جهان بيني (اصول دين) و ايدئولوژي به معناي اخص (فروع دين و اخلاقيات) مي باشد. اين معنا از ايدئولوژي اسلامي مرادف با كلمه "مكتب اسلام" است. و يك انسان به عنوان مسلمان بايد معتقد به همه اصول دين از روي علم و تحقيق و عامل به همه اخلاقيات و فروع دين (از روي اجتهاد يا تقليد) باشد. بررسي: بر طبق اين معنا ايدئولوژي اعم از جهان بيني است و مقصود كساني كه مي گويند: ايدئولوژي اعم از جهان بيني است اين معناي از ايدئولوژي را اراده مي كنند نه آن معناي اخص را، بنابراين فكر مي كنم كه شبهه شما نيز از اينجا ناشي شده است كه مي گوييد با اينكه ايدئولوژي اعم از جهان بيني است چطور مي شود كه ايدئولوژي زاه جهان بيني باشد؟ بنابراين اگر مقصود شما از ايدئولوژي كه ادعا كرديد "مي گوييم ايدئولوژي اعم از جهان بيني است" همين معناي دوم باشد كلامي صحيح است ولي اگر مقصودتان معناي اخص است، اين ادا صحيح نيست و دچار تناقض است يعني مي گوييد ايدئولوژي اي كه اخص از جهان بيني است اعم از جهان بيني است و پر واضح است كه اين كلام خطا است و كساني كه اين ادعاي شما را كرده اند همان معناي دوم را در نظر دارند و ديگر ايدئولوژي را زاده جهان بيني نمي دانند تا اشكال شما وارد شود بلكه جهان بيني را بخشي از ايدئولوژي مي دانند. داوري در مورد ايدئولوژي اگر ايدئولوژي را، آن طور كه انديشمندان مسلمان به كار برده اند يعني، مجموعه اي سازوار و منسجم از بينش ها (عقايد، جهان بيني، هستي شناسي)، كنش ها (فروع دين و مجموعه نظام عملي و بايدها و نبايدها در روابط انسان با خدا، جامعه و طبيعت) و گرايش ها (خصلت ها، ملكات و آنچه مربوط به رابطه انسان با خود مي باشد) بدانيم، در اين صورت همه انديشمندان و متفكران اسلامي، در طول تاريخ، اسلام را ايدئولوژيك مي دانند. در عين حال به نظر ما كلمه "ايدئولوژي" تعبير مناسبي براي دين نيست، چون اين واژه اي غربي است و در زبان مبدأ داراي مبهم و چند پهلو است و باعث سريان بارهاي منفي اين واژه در نگرش به دين مي شود. رابطه ايدئولوژي با جهان بيني پيرامون رابطه جهان بيني و ايدئولوژي سه ديدگاه قابل تصور است: 1. نظريه گسست كامل: بر اساس اين نظريه هيچ پيوندي بين ايدئولوژي و جهان بيني وجود ندارد. بر اين مبنا هر گونه ايدئولوژي را بايد بتوان بر هر جهان بيني اي استوار ساخت، به عبارت ديگر ايدئولوژي ابداً ارتباطي به جهان بيني ندارد و با داشتن هر گونه جهان بيني مي توان ايدئولوژي هاي مختلف را پذيرفت هم چنانكه اختلاف سليقه مردم در انتخاب رنگ لباس، ربطي به جهان بيني ايشان ندارد. در حالي كه بطلان اين فرض روشن و بديهي است و هر جهان بيني با ايدئولوژي يا ايدئولوژي هاي خاصي تلائم دارد و ايدئولوژي هاي ديگر را بر نمي تابد. 2. نظريه زايش مستقيم: اين نظريه مي گويد كه جهان بيني خودبخود ايدئولوژي خاصي را به وجود مي آورد و هر جهان بيني بدون دخالت هيچ ضميمه اي، ايدئولوژي خاصي را در بطن خود مي پرورد و اختلاف ايدئولوژي ها تنها از اختلاف جهان بيني ها ناشي مي شود. بديهي است كه صدق و كذب اين نظريه مربوط به نظريه ديگري در فلسفه اخلاق است كه ميان "هست" و "بايد"، چه رابطه اي حكمفرماست. طبيعي است كساني كه بايدها و ارزش ها را برآيند مستقيم هست ها و شناخت ها مي دانند، در رابطه با اين نظريه نيز نظر مثبتي دارند. 3. نظريه سازواري و انسجام: اين نظريه بر آن است كه جهان بيني، زاينده ايدئولوژي نيست، و به عبارت ديگر از هر "هست" مستقيماًَ "بايدي" انتزاع نمي شود بلكه مقدمات ديگري نيز لازم است، ولي در عين حال هر جهان بيني با ايدئولوژي هاي خاصي تلائم دارد و ديگر ايدئولوژي ها را طرد مي كند. بين ايدئولوژي و جهان بيني ارتباط هست ولي نه آنگونه رابطه اي كه ميان علت تامه با معلول و ميان شرط كافي با مشروط وجود دارد بلكه از قبيل رابطه علت ناقصه با معلول و يا رابطه شرط لازم با مشروط مي باشد يعني ايدئولوژي نيازمند جهان بيني است ولي جهان بيني به تنهايي كافي نيست كه خودبخود ايدئولوژي را مشخص سازد بلكه بايد مقدمات ديگري ضميمه شود مثلاً از اين قضيه "خدا وجود دارد" به تنهايي نمي توان نتيجه گرفت "پس خدا را بايد ستايش كرد" ولي بدون داشتن قضيه اول هم نمي توان قضيه دوم را اثبات كرد. به نظر ما اين ديدگاه بهتر از ديدگاه پيشين قابل دفاع است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image