بیعت علی ع با خلفا -بیعت از امام علی(ع) -هجوم به خانه فاطمه(س) /

تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه

آیا بیعت امام علی (ع) در همان زمان حیات حضرت زهرا(س) و همان هنگامی که به خانه اش هجوم بردند که به زور صورت گرفته یا شش ماه پس از وفات زهرای اطهر(س)، چون در صحیح بخاری۶ ماه بعد ذکر شده.


بدون تردید حضرت على(علیه السلام) تا پیش از رحلت حضرت زهرا(علیها السلام)با ابوبکر بیعت نکردند. در این باره زهرى از علمای بزرگ اهل سنت مى گوید:«تا پیش از درگذشت فاطمه(علیها السلام)، نه تنها على بلکه هیچ یک از بنى هاشم با ابوبکر بیعت نکردند».[1]در تاریخ آمده است که پس از خوددارى حضرت على(علیه السلام) از بیعت، ابوبکر، عمر بن خطاب را نزد آن حضرت فرستاد و به عمر گفت: «او را با خشونت تمام نزدمن بیاور!» عمر نزد على(علیه السلام) آمد و بین آنان سخنانى رد و بدل شد و وقایعى اتفاق افتاد; از جمله حضرت على(علیه السلام) خطاب به او فرمود: «بدوش شیرى را که بخشى از آن سهم توست! به خدا سوگند، این شوق وافر تو به امارت او براى چیزى نیست مگر آن که تو را پس از خود به خلافت برگزیند».[2]پس از این رخدادها و هنگام جنگ با مرتدان، عثمان نزد امام على(علیه السلام) آمد و گفت: «تا وقتى تو بیعت نکنى، کسى به جنگ این افراد نخواهد رفت. امام باز هم خوددارى کرد، ولى سرانجام پذیرفت و مسلمانان خوشحال شدند».[3]با توجه به آنچه گفته شد، بى گمان انگیزه بیعت امام على(علیه السلام) با خلیفه اول چیزى غیر از صلاحیت خلیفه بوده است. آن حضرت مصالح امت اسلام را بر حق مسلم خود ـ یعنى ولایت و جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) ـ مقدم داشته اند; چرا که اگر امام على(علیه السلام) ابوبکر را براى خلافت مسلمانان شایسته مى دانست، دلیلى نداشت که در آغاز خلافت او با وى مخالفت کنند و سرانجام با در نظر گرفتن مصالح مسلمانان و رخ دادن وقایعى که در تاریخ به طور مشروح بیان شده است، با ابوبکر بیعت نمایند و در این کار، بنى هاشم و گروهى از اصحاب خاص پیامبر همچون سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد وعمار یاسر نیز ایشان را همراهى کنند.توجه به استدلال عثمان در متقاعد کردن امیر مؤمنان(علیه السلام) براى بیعت با خلیفهاول نشان مى دهد که یکى از دلایل مصلحت اندیشى امام(علیه السلام) در بیعت با ابوبکر بیم تفرقه در بین مسلمانان و عدم رغبت آنان در جهاد با مرتدان بوده است.همانا حفظ اتحاد مسلمانان براى آن حضرت چنان ارزشمند بوده است که وقتى ابوسفیان با انگیزه هاى خاص پس از جریان سقیفه درخواست مى کند تا با آن حضرت بیعت نماید، او را طرد مى نماید وبیعت او را نمى پذیرد.[4]توجه به رفتار و گفتار آن حضرت نشان مى دهد که ایشان پس از درگذشت پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز کسى را براى خلافت شایسته تر از خود نمى دانسته اند. آن حضرت هنگام به خلافت رسیدن و پس از مخالفت طلحه و زبیر به ایشان مى فرماید: فَوَاللهِ ما زِلْتُ مَدْفوعاً عَنْ حَقّى، مُستَأثَراً عَلىَّ، مُنْذُ قَبَضَ اللهُ نَبِیَّهُ(صلى الله علیه وآله)...»;[5] پس سوگند به خدا، من همواره از حق خویش محروم ماندم. از هنگام وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا امروز حق مرا از من باز داشته و به دیگرى اختصاص داده اند.آنحضرت، در خطبه سوم نیز حقانیت خود را براى جانشینى پیامبر این گونه بیان مى فرماید: «و آگاه باشید به خدا سوگند که فلانى (ابن ابى قحافه)،[6] جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامى، چون محور آسیاب است به سنگ آسیاب که دور آن حرکت مى کند.اومى دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت را رها کرده، دامن جمع نمودم و از خلافت کناره گیرى کردم و همواره در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکى که به وجود آورده اند، صبر پیشه سازم؟ محیطى که پیران رافرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیام قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى دارد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و با دیدگان خود مى نگریستم که میراث مرا به غارت مى برند.[7]اینها همه نشان مى دهد که حضرت على(علیه السلام) هرگز ابوبکر و دیگران را شایسته خلافت نمى دانسته و بیعت آن حضرت با وى تنها براى حفظ اسلام و کیان مسلمانان بوده است. نگاهى گذرا به خطبه هاى نهج البلاغه نشان مى دهد که آن حضرت همواره سعى نموده اند تا این واقعیت را با الفاظ و عبارات گوناگون به مردم بفهمانند و گوشزد کنند که تکیه دیگران بر مسند خلافت، غصب و ربودن میراث حقیقى ایشان بوده است. [1]. تاریخ الطبرى، ج 2، ص 448، (مؤسسة الاعلمى، بیروت).[2]. اسباب الاشراف، بلاذرى، ج 1، ص 587، (نشر دارالمعارف، مصر).[3]. ر.ک: امام على و زمامداران، على محمد میرجلیلى، ص 79، (انتشارات وثوق). به نقل از انساب الاشراف، بلاذرى، ج 1، ص 587، (نشر دارالمعارف، مصر).[4]. فروغ ولایت، جعفر سبحانى، ص 146 ـ 177، بخش چهارم، فصل 1 و 2.[5]. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 6، (مؤسسه فرهنگى تحقیقاتى امیرالمؤمنین(علیه السلام)).[6]. مراد خلیفه اول ـ ابوبکر ـ است.[7]. همان، خطبه 3. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image