انتخاب وصی پیامبر(ص)-انتصاب امام علی(ع) /

تخمین زمان مطالعه: 19 دقیقه

چرا محمد که از علم لدنی و قدرت وحی باخبر بود و از آینده ای که برای اسلام پیش می آید با خبر بود برای محکم کاری در دین اقدام نکرد و اقداماتی محکمتر از غدیر (( مثل انتقال قدرت در زمان زنده بودن خودش )) را انجام نداد تا این اختلاف و دو دستگی بزرگ شیعه و سنی در دین ایجاد نشود ؟ دامنه این اختلافات تا امروز ادامه دارد و قطعا پیامبر در این قضیه مقصر است.


الف. وظایف پیامبر رسالت اصلی پیامبر هدایت و راهنمایی و ارایه آگاهی های لازم و بهنگام است . اما پیامبر هرگز موظف نیست سازمان سیاسی را به گونه ای استوار کند که قدرت سیاسی به صورت استبدادی و در جهت مغایر با اراده و خواست مردم به حیات خود ادمه دهد. بلکه اساسا چنین چیزی مغایر با اصول تعالیم اسلام است. امیر مومنان (ع) این نکته را بخوبی باز گو نموده و فرمودند : لقد عهد الی رسول الله فقال یابن ابیطالب لک ولاء امتی فان ولوک فی عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و الا فدعهم و ما هم فیه ، ( ابن طاووس ، کشف المحجه ، ص 280) پیامبر به من فرمود : ای پسر ابوطالب ولایت امت من برعهده توست ، پس اگر امت با رضایت خاطر در باره تو اجماع کردند و قدرت را به تو سپردند بر ایشان زمامداری کن ، اما اگر درباره تو اختلاف نمودند آنان را به حال خود واگذار . این .حدیث شریف دو نکته در بر دارد : یکی اصل نصب آن حضرت به ولایت، دو دیگر اعمال و کاربست قدرت سیاسی با خواست و اراده آزاد مردم ،و این یکی از اصول عالیه نظام سیاسی اسلام است.ب.کنشهای پیامبرچگونگى پرداختن به مسأله امامت و ولایت حضرت على در سنت و سیره پیامبر گرامى اسلام از مسائل بسیار مهم است و تحقیقاتى دراز آهنگ مى طلب.پیامبر (ص) از بدو آغاز رسالت تا هنگام رحلت پیوسته اقدامات گونگون و متنوعی در راستای آگاهی بخشی و تدوین راهبرد اساسی امت اسلامی ، آشنایی با وظایف مردم ، آگاهی دادن به خطرات فرارو و تلاش در جهت خنثی سازی توطئه ها انجام دادندکه شرح آنها بالغ بر دهها جلد کتاب می شود. آنچه در اینجا می توان اشاره کرد نگاهی بسیار کوتاه و گذررا به برخی از اقدامات آن حضرت است :1.تبیین جایگاه امامت دردین .پیامبر در موارد متعدد و به تکرار به بیان جایگاه امامت و اهمیت آن در دین پرداخته اند در روایات شریف نبوى که در کتب شیعه و اهل سنت فراوان نقل شده امامت رکن دیانت و عدم شناخت و پیروى امام بر حق مساوى با جاهلیت و بى دینى تلقى شده است: «من مات و هو لایعرف امامه مات میتة جاهلیه»1؛ «کسى که بمیرد و امام خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلى مرده است».نیز از آن حضرت است: «هر که بدون داشتن امام بمیرد به مرگ جاهلى مرده است»2. 1 بحارالانوار، ج 8، ص 10 و ج 23، ص 76.2 کنزالعمال، ص 464.2.بیان بعد الهی و آسمانی امامت است .پیامبر در موارد مختلف اساس خلافت و امامت را امرى الهى و وابسته به تعیین پروردگار خوانده اند از جمله:2-1. حدیث رد درخواست خلافت؛ در سیره ابن هشام آمده است زمانى که پیامبر در مکه بودند و وضع سخت و دشوار بود رئیس یکى از قبایل به آن حضرت گفت من و قومم حاضریم به تو ایمان آوریم به شرط این که قول دهى پس از خود یکى از ما را به جانشینى برگزینى. پیامبر(ص) در پاسخ فرمود: این که چه کسى پس از من جانشین باشد در اختیار من نیست. بلکه در اختیار خداست. بنگرید: شهید مطهرى، امامت و رهبرى، ص 102 و 104 ؛ نیز: بحارالانوار، ج 9، ص 271.2-2. پس از واقعه غدیر خم برخى از مخالفان از پیامبر(ص) سوال مى کردند که از جانب خود على را ولى مؤمنان خوانده و بر دیگران سرورى و برترى داده است یا از جانب خدا؟ پیامبر در پاسخ به این پرسش مى فرمود: «سوگند به آنکه جز او خدایى نیست این مطلب از سوى خداست». بنگرید: الغدیر، ج 1، ص 246-239.3.تعیین راهبردپیامبر در موارد متعددی به تعیین راهبرد اساسی امت پرداخته اند.حدیث ثقلین و به تعبیر دیگر احادیث ثقلین از روایات متواتر و مورد اتفاق شیعه و سنى است1. این روایت بیانگر استراتژى جاودان و پایدار یعنى راهبرد پیروى از قرآن و اهل بیت است. تأکیدات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و نحوه سخن گفتن در این باره کمترین تردیدى بر کسى باقى نمى گذارد. با توجه به نقل گسترده این حدیث در منابع اهل سنت، به ذکر آن از همان منابع بسنده مى کنیم.در صحیح مسلم آمده است پیامبر فرمود: اى مردم همانا من بشرى هستم که نزدیک است پیک الهى مرا رسد و دعوت حق را اجابت کنم، پس در میان شما دو چیز گرانبها مى گذارم: «اول آنها کتاب خدا و دیگرى اهل بیتم».در مسند احمد حنبل آمده است: «همانا من در میان شما دو جانشین قرار مى دهم که یکى عظیم تر از دیگرى است: کتاب خدا، ریسمان کشیده شده ما بین آسمان و زمین و عترت خود یعنى اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدایى ناپذیرند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند».در صحیح ترمذى از پیامبر نقل شده است: «اى مردم در میان شما چیزى مى گذارم که اگر به آن تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد و آن عبارت است از: کتاب خدا و عترتم».از این سخن پیامبر چنین نتیجه مى گیریم: 1. گرانبها بودن اهل بیت ابن حجر مکى مى نویسد: «رسول خدا قرآن و عترت را ثَقَلین نامید».ثَقَل هر چیز گرانبها و پر ارج را گویند و کتاب و عترت این گونه اند زیرا هر یک از آن دو گنجینه علوم لدنى و اسرار و حکمت هاى الهى اند. از این رو پیامبر به آن دو فراخوانده و سفارش نموده است2. 2. عصمت و حجیت اهل بیت قرار دادن قرآن و اهل بیت در کنار یکدیگر و تأکید بر لزوم پیروى و انفکاک ناپذیرى آن دو آشکارا بر عصمت اهل بیت دلالت دارد؛ چرا که قرآن کتاب معصوم خداست و ابتلا به هر گناه و آلودگى انفکاک و جدایى از قرآن مى باشد و هماهنگى و انطباق کامل با کتاب معصوم الهى مساوى با عصمت است.استاد توفیق ابو اعلم نویسنده و دانشمند مصرى مى نویسد: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) اهل بیت خود را به کتاب عزیز خداوند مقرون ساخته است. کتابى که هرگز در او باطل نفوذ نخواهد کرد و هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد. واضح است که صدور هر نوع مخالفت با احکام دین افتراق و جدایى از قرآن محسوب مى گردد، در حالى که پیامبر خبر از عدم جدایى این دو داده است. از همین رو حدیث دلالتى آشکار بر عصمت اهل بیت دارد و پیامبر که این حدیث را در مواقف بسیارى ذکر کرده در پى این هدف است که امت خود را صیانت کرده و آنان را سفارش به استقامت بر تمسک به این دو نموده تا در امور مختلف اعم از اعتقادات و فروع به ضلالت و گمراهى گرفتار نشوند»3.آیةاللَّه مکارم شیرازى نیز بر آن است که: «اهل بیت معصومند زیرا جدایى ناپذیر بودن آنها از قرآن از یک سو و لزوم پیروى بى قید و شرط از آنان از سوى دیگر، دلیل روشنى بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است. چرا که اگر آنها گناه یا خطایى داشتند از قرآن جدا مى شدند و پیروى از آنان مسلمانان را از ضلالت و گمراهى بیمه نمى کرد و این که مى فرماید با پیروى از آنان در برابر گمراهى ها مصونیت دارید دلیل روشنى بر عصمت آنهاست»4. 3. پایندگى تا قیامت جدایى ناپذیرى تا حوض کوثر نشانگر این است که پیامبر در صدد تعیین یک استراتژى جاودانه و دائمى براى امت بوده و نشانگر آن است که همواره هادیان و پیشوایانى از اهل بیت در میان وجود دارند.ابن حجر آورده است: «این حدیث نشانگر وجود کسانى از اهل بیت همراه قرآن است که همچون قرآن شایستگى تمسک و پیروى تا قیامت را دارا باشند»5.آیةاللَّه مکارم شیرازى نیز مى نویسد:«این به خوبى نشان مى دهد که در تمام طول تاریخ اسلام فردى از اهل بیت وجود دارد و همان گونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است آنها نیز همیشه چراغ هدایتند. پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم»6. 4. لزوم پیروى از هر دواین که پیامبر فرمود تا به آن دو چنگ زنید گمراه نخواهید شد و برخى از دیگر تعابیر آن حضرت لزوم پیروى از هر دو را نمایان ساخته و هر حرکت و شعارى که به گسست آن دو انجامد را انحرافى و ضلالت بار معرفى مى کند.علامه مناوى مى گوید: «در این حدیث اشاره بلکه تصریح به این است که قرآن و عترت دو قلویى را مى مانند که رسول خدا آن دو را پس از خود معرفى فرموده و از امت خواسته است که به خوبى با آن دو برخورد نموده و آنها را بر خود مقدم دارند و در دین خود به آنها چنگ زنند»7.5. کیستى اهل بیت پیامبر در مواقع مختلف اهل بیت و امامان ایشان را معرفى کرده اند عمرخطاب از پیامبر پرسید: آیا باید به همه اهل بیت تمسک کنیم؟پیامبر فرمود: «خیر، بلکه به اوصیاى اهل بیتم، اول آنها برادر و وزیر و وارث و خلیفه ام در میان امت و آن کسى که ولى هر مؤمنى است (امام على (علیه السلام))، پس از او فرزندم حسن و بعد از او فرزندم حسین است، آنگاه نه نفر از فرزندان حسین یکى پس از دیگرى»8.بنابراین حدیث فوق به خوبى ولایت و لزوم تبعیت از اهل بیت (علیهم السلام) و در رأس آنان امیرمؤمنان (علیه السلام) را اثبات و آنان را براى همیشه بزرگترین مرجع دینى در کنار قرآن و همسنگ و همسوى و همراه آن معرفى مى کند.پی نوشت ها:1 در کتاب براهین اصول المعارف الالهیه و العقائد الحقه للامامیه، نگاشته ابوطالب تجلیل، ص 334-339، 65 سند از منابع اهل سنت در رابطه با این حدیث ذکر گردیده است.2 ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص 90.3 آیةاللَّه مکارم شیرازى، فاطمةالزهرا، ص 75.4 آیةاللَّه مکارم شیرازى، پیام قرآن، ج 9، ص 75 و 76.5 الصواعق المحرقة، ص 149.6 آیةاللَّه مکارم شیرازى، همان.7 فیض الغدیر، ج 2، ص 174.8 فرائد السمطین، ج 1، ص 317. نیز بنگرید: پرسش 28.4.اعلام مکرر ولایت امیر مومنانمساله اعلام ولایت و جانشینی حضرت علی (ع) منحصر به قضیه غدیر نبوده است . این مساله به تکرار در زمان پیامبر و به شیوه ها و زبانهای مختلف رخ داده است . احادیث معتبردر این زمینه بسیار زیاد و در کمال وضوح است. اکنون چند نمونه را یادآور مى شویم:4-1. حدیث منزلت؛ بنابر نقل متواتر از شیعه و سنى ولى علامه میرحامد حسین لکنهوى تواتر آن را اثبات کرده است. بنگرید: شهید مطهرى، امامت و رهبرى، ص 106 - 109. پیامبر(ص) درباره حضرت على(ع) فرمود: «انت منى بمنزله هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى»؛ شهید مطهرى، امامت و رهبرى، ص 100 و 101.؛ «تو (على) نسبت به من همانند هارون به موسى هستى جز آن که پس از من دیگر پیامبرى نیست». یعنى غیر از نبوت هر نسبتى را که هارون به موسى داشت تو نیز نسبت به من دارى و همان گونه که هارون جانشین موسى و یار و پشتیبان او بود تو نیز چنین هستى.4-2. حدیث لیله الانذار؛ این حدیث همان است که در رقم سه پیرامون خلافت امام على(ع) در نخستین جلسه اعلان رسالت بیان شد.4-3. حدیث پیشوایى (امره المومنین)؛ این حدیث در ذیل قضیه غدیر آمده است که پیامبر به اصحاب خود فرمود: «سلِّموا على على بإمره المومنین»؛ شهید مطهرى، امامت و رهبرى، ص 100 و 101.؛ «به على به عنوان پیشوا و زمامدار مسلمانان سلام بدهید».4-4. حدیث خلافت؛ از جمله سخنان پیامبر خطاب به حضرت على این است که: «انت الخلیفه من بعدى»؛ «خلیفه پس از من تو هستى». همان، ص 102.4-5 و 6. حدیث ثقلین و حدیث غدیر؛ حدیث ثقلین و غدیر از شهرت و امتیازات ویژه اى برخوردارند. لاجرم آن دو را جداگانه در پرسش هاى پسین مورد بررسى قرار خواهیم داد.4-7. احادیث دوازده امام؛ احادیث متعددى در منابع شیعه و سنى نقل شده است که پیامبر جانشیان و اوصیاى پس از خود را دوازده نفر معرفى کرده اند. یکى از این روایات به شرح زیر است:امام الحرمین جوینى به سند خود از ابن عباس و او از پیامبر نقل مى کند که فرمودند: «من سرور پیامبرانم و على سرور اوصیا. اوصیاى پس از من دوازده نفرند، اولشان برادرم و آخرشان فرزند من است.» از آن حضرت پرسیدند: برادرتان کیست؟ فرمود: «على بن ابى طالب». پرسیدند: فرزندتان کیست؟ فرمود: «مهدى، همان کسى که زمین را پر از عدل و داد کند، همانسان که از ظلم و جور پر شده است». فرائد المسطین، ج 2، ص 312.جهت آگاهى بیشتر بنگرید: پرسش 27.4-8. حدیث وصایت؛ در احادیث متعددى پیامبر(ص) امیرمؤمنان(ع) را به عنوان وصى خود معرفى کرده اند. در یکى از این روایات آمده است: «هر پیامبرى وصى و وارثى دارد و على وصى و وارث من است». شیخ سلیمان بن ابراهیم القندوزى الحنفى، ینابیع الموده، تحقیق سید على جمال اشرف الحسینى، ج 1، ص 11، الطبقه الاولى(1416)، وارالاسوه.4-9. حدیث وزارت؛ در روایات مختلفى امام على(ع) وزیر پیامبر خوانده شده است. بنابر روایتى پیامبر در سفر معراج پرسید: «اى جبرئیل! وزیر من کیست؟ پاسخ داد: على ابن بى طالب». همان، ج 2، ص 309. 5.غدیرو انتقال قدرت واقعه غدیر یک واقعه ساده و کم اهمیت نبوده است و پیامبر اسلام همه آنچه باید انجام گیرد را در آن همایش عظیم انجام داد و کوچکترین شبهه ای باقی نگذارد . افزون بر این روشهای انتقال سالم قدرت نیز درآن واقعه انجام شد یعنی پیامبر به اصحاب دستور دادند که با امام علی (ع) به عنوان زمامدار بیعت کنند و این کار انجام شد . حتی کسانی چون عمر ، ابوبکر و عثمان با حضرت علی (ع) بیعت کرده و به ایشان تبریک گفتند.شهاب الدین همدانى از عمربن خطاب چنین نقل کرده است: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) على (علیه السلام) رابه عنوان پیشوا نصب نموده و فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه...»؛ «خدایا تو گواه من بر آنان هستى». عمر گفت: «اى رسول خدا! جوانى خوش سیما و نیک بوى در کنار من گفت: اى عمر! همانا پیامبر پیمانى بست که آن را نقض نمى کند جز کسى که منافق باشد». آنگاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست مرا گرفت و فرمود: «اى عمر! او جبرییل بود، نه انسان. او مى خواست آنچه را که درباره على (علیه السلام) به شما گفتم تأکید کند»5.5 شهاب الدین همدانى، مودة القربى؛ نیز: قندوزى الحنفى، ینابیع الموده، ص 249 ق: الغدیر، ج 1، ص 57.6.پاکسازی مدینه از قدرت طلبانچنانکه در پاسخ به سوال دیگری گذشتتاریخ درباره بسیارى از حوادثِ مقطع زمانى بین غدیر و وفات پیامبراکرم(ص) ساکت مانده است؛ امّا کالبد شکافى دو پدیده مهم آن عصر ما را با شدت اهتمام پیامبر اکرم(ص) بر گزینش جانشین و گستره تلاش هاى مخالفان آن حضرت آشنا مى سازد. این پدیده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصیت مهم رسول خدا. 1. سپاه اسامه؛ پیامبر اکرم در واپسین روزهاى زندگى اش فرمان داد لشکرى عظیم به فرماندهى جوانى نورس به نام اسامة بن زید سمت دورترین مرزهاى کشور اسلامى (مرزهاى روم) رهسپار شود. واقدى، محمدبن سعد کاتب، طبقات، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ج 4، ص 54-58. کالبد شکافى دقیق این جریان نشان مى دهد رسول خدا(ص) در راستاى تثبیت جانشینى حضرت على(ع) به چنین اقدامى دست یازید؛ زیرا: الف. در آن هنگام و در آستانه وفات پیامبر اکرم(ص) خالى کردن مرکز حکومت از نیروهاى نظامى و ارسال آن به دورترین نقاط به صلاح جامعه نبود؛ چون احتمال داشت پس از وفات پیامبر اکرم(ص) بسیارى از نومسلمانان قبایل اطراف سر به شورش بردارند و کیان جامعه اسلامى در معرض تهدید قرار گیرد. آنچه این تصمیم گیرى را در نظر پیامبر اکرم(ص) منطقى جلوه مى داد، دور ساختن مخالفان جانشینى حضرت على(ع) از مدینه بود. ب. انتصاب جوانى هجده ساله، همان، ص 55. به مقام فرماندهى لشکر و عدم توجّه به اعتراضات اصحاب جز از کار انداختن مهم ترین همان، ص 54 و 56. دستاویز مخالفان جانشینى على(ع) هیچ توجیهى نداشت؛ زیرا اسامة بن زید که از جهاتى چون سابقه مسلمانى، شرافت، شجاعت و کاردانى سر آمد اصحاب به شمار نمى آمد و از نظر سنى حدود پانزده سال از على(ع) کوچک تر بود - با توجّه به آنکه در بسیارى از ویژگى ها با حضرت على(ع) قابل مقایسه نمى نمود - در مقام فرماندهى سپاهى عظیم و متشکل از بزرگان صحابه مانند ابوبکر، عمر، ابو عبیده جراح، عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقاص قرار گرفت. ج. دقّت در ترکیب سپاه اسامه نشان مى دهد تمام کسانى که احتمال داشت با جانشینى حضرت على(ع) مخالفت ورزند، ملزم بودند در این سپاه شرکت جویند. مظفر، محمدرضا، السقیفه، ص 81 و 77. و کسانى که به بهانه بیمارى پیامبر اکرم(ص) از اردوگاه به مدینه باز مى گشتند، با جمله تأکیدى «لعن الله من تخلف عن جیش اسامة» شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 14. روبه رو مى شدند. در مقابل، یاران و موافقان جانشینى حضرت على(ع) چون عمار، مقداد و سلمان از حضور در این سپاه معاف گشتند و ملزم شدند در مدینه به سر برند. السقیفه، ص 81. 2. پیشگیرى از نگارش وصیت؛ این پدیده در واپسین روزهاى حیات پیامبر اکرم(ص) تحقّق یافت. در آن روزها، پیامبراکرم(ص) که احتمالاً با بالاگرفتن زمزمه هاى مخالفت با جانشینى حضرت على(ع) به شدت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندى صریح و ماندگار برجاى گذارد و از گمراهى امت جلوگیرى کند. مخالفان که این دستور را با نقشه هاى چند ماهه خویش ناسازگار مى دیدند، به شدت نگران شدند و با هزیان گو خواندن کسى که جز وحى چیزى بر زبان نمى راند، از نگارش این سند جلوگیرى کردند. تاریخ در اینجا تنها از یک تن نام مى بَرد. عبدالرحمن احمد البکرى، من حیاة الخلیفة، عمربن الخطاب، ص 101 - 107. امّا آشکار است که تنها یک نفر - بى آنکه جریانى نیرومند پشتیبانش باشد - نمى تواند با رسول خدا(ص) مقابله کند. از این رو، بعضى از نصوص گوینده این عبارت را جمع دانسته، از کلمه «قالوا» استفاده کرده اند. همان، ص 104. 8. نخستین تشکیل دهندگان این جلسه که با هدف تعیین خلیفه اى جز حضرت على(ع) در سقیفه گرد آمدند، انصار به شمار مى آمدند. آن هم انصارى که در همه جا به پیروى محض از پیامبر اکرم(ص) زبانزد بودند و دوستى شان با خاندان آن حضرت(ص) به ویژه حضرت على(ع) بر همگان ثابت شده است. راستى چرا انصار؟ و چرا با این عجله، آن هم در حالى که هنوز بدن پیامبر اکرم(ص) غسل داده نشده است؟ شواهد تاریخى، نشان مى دهد انصار هرگز از جانشینى شخصیتى مانند حضرت على(ع) هراسناک نبودند و او را ادامه دهنده راه پیامبر اکرم(ص) مى دانستند. اقدام عجولانه آنها در درک نکته اى حیاتى ریشه دارد. آنها با تیز بینى دریافته بودند که شانسى براى به قدرت رسیدن حضرت على(ع) وجود ندارد. مخالفت یاران بزرگ پیامبر اکرم(ص) با راه افتادن سپاه اسامه و نیز مخالفت آنان با نگارش وصیت از سوى پیامبر اکرم(ص) و به احتمال فراوان، حوادث دیگرى که تاریخ ما را از آن بى خبر گذاشته است، انصار را به این نتیجه رسانده بود که مهاجران اندیشه به دست گرفتن حکومت در سر مى پرورانند و احتمال دارد قریشیانى که سرانشان در نبرد با نیروهاى انصار حامى پیامبر به قتل رسیدند، با بهره گیرى از پیوند نزدیک قریش و مهاجران در پى انتقام بر آیند. بنابراین، به سقیفه شتافتند تا طرفداران غصب حق على(ع) را دست کم از به دست گرفتن کامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاى آتى، سهمى از قدرت به دست آورند. پس انصار و مردم مدینه همگان حادثه غدیر را به یاد داشتند و دلالت آن بر تعیین جانشین را مسلم مى دانستند؛ امّا مشاهده تلاش هاى کسانى که در جهت مخالفت علنى با غدیر گام بر مى داشتند و حرکت طرفداران آن واقعه آسمانى را به شدیدترین روش ممکن سرکوب مى کردند، آنها را از هرگونه تلاش در جهت احیاى یاد غدیر باز مى داشت. بنابراین، طبیعى است که در این زمان شاهد اعتراض مردم مؤمن و استدلال آنها به این حادثه مهم تاریخى نباشیم. آنها، با توجّه به زمینه هاى قبلى، تلاش و استدلال خود را آب در هاون کوفتن مى دیدند. چنان که، بر اساس نصوص تاریخى، حضرت على(ع) نیز در آن زمان به این جریان مهم استدلال نکرد. به نظر مى رسد، در آن موقعیت، استدلال گسترده مردم به واقعه غدیر پرسش برانگیز است نه عدم استدلال؛ زیرا چنین استدلالى نمایانگر پذیرش یکباره جریان مخالف با فرمان پیامبر(ص) از سوى مردم معتقد به غدیر است و با شواهد تاریخى سازگارى ندارد.7.تبیین گفتاری و رفتاری جایگاه امام علی(ع) یک. برخورد پیامبر با حضرت على(ع) در بسیارى موارد به گونه اى ویژه بود و با نحوه برخورد آن حضرت با دیگران تفاوت معنى دارى را نشان داده است از جمله اینکه:1. به طور معمول در جنگ ها با وجود حضرت على(ع) فرماندهى جنگ را به او سپرده و به دیگران نمى داد.2. به هنگام خروج از مدینه براى جنگ تبوک حضرت على(ع) را به جانشینى خود در مدینه باقى گذاشت.3. در ابلاغ سوره برائت به مشرکان ابوبکر را از نیمه راه برگرداند و این رسالت را بر دوش على(ع) نهاد.4. در آخرین روزهاى عمر خود با تأکید فراوان همه را امر نمود که در سپاه اسامه شرکت کنند و از شهر خارج شوند و سرپیچى کنندگان را مورد لعن و نفرین قرار داد. اما در میان همه على(ع) را از این فرمان مستثنى کرد تا زمینه انتقال قدرت به او بدون مشاجره و درگیرى فراهم آید.5. در جریان مباهله على(ع) را به عنوان نفس خویش برگزید و همراه خود برد.6. در میان همه مسلمانان تنها با على(ع) عقد اخوت بست.7. در هر جاى و هرگاه بلندترین سخنان را در ستایش و بیان فضایل منحصر به فرد امیرمؤمنان(ع) بر زبان مى آورد و لحظه اىاز معرفى چهره برتر و درخشان او دم فرو نمى بست.نمونه هایى از این دست فراوان است و همه نشانگر جایگاه بلند و منزلت بدیل ناپذیر على بن ابى طالب(ع) در نظر پیامبر و شایستگى او براى بلندترین مناصب و مسئولیت ها در راستاى حفظ دین، رهبرى دینى و سیاسى امت و مدیریت جامعه اسلامى است.سه. پیامبر از نخستین مراحل دعوت و اعلان رسالت خویش به جانشینى حضرت على(ع) تصریح کرده اند. از جمله در نخستین جلسه اى که به امر خدا خویشان را گرد آورده و رسالت خود را به آنان ابلاغ نمود رو به آنان کرد و فرمود: «این جوان (على (ع)) برادر و وصى و جانشین من در مقابل شما است. پس به سخنان او گوش دهید و از او پیروى کنید». «ان هذا اخى و وصیى و خلیفتى فاسمعوا له و اطیعوا». (تاریخ طبرى، ج 2، ص 62 و 63، کامل ابن اثیر). .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image