تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

ميرزا ملكم خان ناظم الدوله که بود و چه نقشی در مشروطه داشت؟


وى در منطقه ى ارمنى نشين جلفاى اصفهان متولد شد.[1] پدرش ميرزا يعقوب مسيحى بود كه در جوانى به خارج رفت و تحصيلات خود را در جامعه ى ارمنى هند به اتمام رساند و به سال 1845 م. به ايران بازگشت و به عنوان مترجم سفارت روس در تهران مشغول كار شد. ميرزا يعقوب در سفارت روس با عده اى از مقامات ايرانى آشنا شد[2] و به ظاهر ادعاى مسلمانى كرد، ولى در باطن بر ديانت مسيحيت باقى بود و قبول دين اسلام تنها يك عمل فرصت طلبانه بود[3]. ميرزا يعقوب از نظر سياسى و اعتقادى كارنامه ى سياهى دارد كه يكى از آنها جاسوسى براى انگلستان است[4]. وى با استفاده از نفوذى كه بر ميرزا آقاخان نورى داشت، توانست پسرش ملكم را، با هزينه ى دولت، همراه عده اى از شاگردان منتخب به فرانسه بفرستد. ملكم در ده سالگى وارد پاريس شد و در يك مدرسه ى ارمنى ثبت نام كرد. پس از اتمام دوره ى دبيرستان، ابتدا به تحصيل در رشته ى علوم طبيعى و مهندسى روى آورد، ولى به زودى توجه او به علوم سياسى جلب گرديد.[5] وى در سال 1268 ق. در حالى كه بيش از 18 سال نداشت، به تهران بازگشت و عمليّات غربى كردن ايران را آغاز نمود. او ابتدا به عنوان مترجم استادان خارجى وارد دارالفنون شد و اندك اندك كرسى استادى گرفت. ملكم در حين ديدار ناصرالدين شاه از دارالفنون با نشان دادن چند چشمه از شعبده بازى و چشم بندى هايش توجه شاه را به خود جلب كرد و از آن پس گاه به عنوان مترجم وارد دربار مى شد.[6] وى در سال 1272 ق. همراه هيئت اعزامى براى حل اختلاف ايران و انگليس به پاريس رفت و چون زبان فرانسه را خوب مى دانست و با اوضاع اروپا آشنا بود كارهايش مورد توجه قرار گرفت.[7] او در سال 1276 ق. اقدام به تأسيس «فراموش خانه»، يا «جمعيت فراماسون» كرد،[8] ولى به علت درگير شدن با سياست هاى نظام، خشم ناصرالدين شاه را برانگيخت و فراموش خانه تعطيل شد.[9] او چند ماه هيچ فعاليتى نداشت، ولى پس از مدتى فراموش خانه را به نام «جامع آدميت» تشكيل داد و در همين اوقات دست خط هزارتومان مواجب با امضاى ساختگى شاه را براى خودش جعل كرد، ولى شاه متوجه خيانت او شد و در نتيجه، او را از ايران به بغداد تبعيد كرد.[10] وى در سال 1288 ق. به دعوت سپه سالار به تهران بازگشت و به عنوان مشاور شخصى صدراعظم مشغول كار شد. پس از دو سال با وساطت سپه سالار، وزير مختار ايران در لندن شد. در سفر شاه به فرنگ عنايت شاه به ملكم بيشتر شد و وى از آن پس به دلاّلى براى انعقاد قراردادهاى ننگين ميان ايران و انگليس پرداخت[11]. نخستين دلاّلى او در جريان قرارداد ننگين رويتر و[12] دومين واسطه گرى او در جريان اعطاى امتياز قمار لاتارى خودنمايى كرد. طبق نقل برخى از گزارشگران مشروطه، وى لاتارى را، كه نوعى قمار بود، براى شاه نوعى صرّافى معرفى كرد. شاه تصميم نهايى تأييد يا لغو اين قرارداد را به بازگشت خويش به تهران موكول كرد و به ملكم دستور داد هيچ گونه استفاده اى از قرارداد نكند. با صدور فتواى تحريم لاتارى، شاه قرارداد را ملغى نمود، ولى ملكم به خاطر منفعت شخصى خويش نتوانست از اين قرارداد صرف نظر كند. وى 6 روز تلگراف شاه را مخفى نگاه داشت و در طول اين مدت امتياز لغو شده را به قيمت 50000 ليره به يك شركت انگليسى فروخت و به وزارت خارجه ى ايران اطلاع داد كه امتياز واگذار شده و لغو آن ممكن نيست. به دنبال اين ماجرا ملكم عزل، تمامى عناوينش سلب و امتياز لغو گرديد و همين امر، زمينه ى دشمنى وى را با دربار فراهم آورد. ابتدا تلاش كرد از راه مسالمت جويانه به مناصب خويش دست يابد، ولى وقتى تلاش او به نتيجه نرسيد اقدام به تأسيس روزنامه ى قانون كرد.[13] اين روزنامه كه در ترويج انديشه ى مشروطه ى غربى و زمينه سازى فكرى مشروطه خواهى سهم به سزايى داشت به سال (1307 ق) تأسيس شد و در مدت 4 سال 41 شماره از آن منتشر گرديد.[14] وى پس از قتل ناصرالدين شاه، بار ديگر با وساطت امين الدوله به وزير مختارى ايران در روم منصوب شد و تا پايان عمر در اين منصب باقى ماند و در نهايت تقريباً دو سال پس از انقلاب مشروطه، يعنى به سال 1326 ق.، در سوئيس درگذشت.[15] ملكم نه تنها به اسلام حتى به دين خانوادگى ارمنى اش پاى بند نبود، ولى معتقد بود با صراحت نبايد در جوامع دينى دست به انكار دين زد. شاهد گوياى بى اعتقادى او به اسلام و مسيحيت اين است كه خان ملك ساسانى كه خود به هنگام مردن ملكم در سوئيس حضور داشت و در تشييع جنازه اش حاضر بود، مى نويسد: طبق وصيت خودش او را به شهر بُرن كه داراى دستگاه سوزاندن اجساد است منتقل كردند و خاكسترش را براى تسليم به وراث در كوزه اى ريختند.[16] اين خبر شاهد گويايى بر عدم تعبّد او به مناسك كفن و دفن اسلام و مسيحيت است. وى هويت ثابت و شخصيت باثباتى نداشت؛ هم دزدى مى كرد هم دم از اصلاحات مى زد؛ همه چيز براى او ابزارى بود كه سرانجام شكم و زندگى مادّى اش تأمين شود. ملكم در نامه اى به ناصرالدين شاه مى نويسد: به همه حالت راضى هستم، مگر بى كارى؛ حتى بى كارى را هم قبول خواهم كرد، اما به شرط اين كه اسباب گذران من مهيّا باشد. اگر بخواهند هم گرسنه باشم و هم بى كار بمانم، اين نخواهد شد. من اگر حقّه بازى كنم، سالى هفت، هشت هزار تومان عايد من مى شود. اگر فراموش خانه بر پا كنم سالى بيست، سى هزار تومان مداخل مى كنم....[17] اين جملات كاملا نشان مى دهد كه ملاك نهايى و ارزيابى او در كار سياسى و يا روزنامه نگارى و انديشهورزى، تنها ماديّات بود، نه اصلاحات واقعى اقتصادى و فرهنگى و رشد تمدّن ايرانى. به رغم عدم حضور ملكم در ميان مردم ايران در خلال انقلاب مشروطه، انديشه هاى او تأثير شگرفى در رهبران سياسى مشروطه ى غربى داشت. شاهد گوياى اين مطلب اين است كه تقى زاده فراماسون معروف و طلايه دار مشروطه خواهان تندرو به صراحت اعلام مى كند كه شديداً تحت تأثير افكار ملكم قرار داشته[18] و يا مستشارالدوله نيز با ملكم ملاقات داشته است.[19] پی نوشتها:[1]. احمد الگار، ميرزا ملكم خان، ص 1. [2]. ر.ك: همان، ص 6. [3]. ر.ك: همان، ص 7. [4]. ر.ك: همان، ص 55. [5]. ر.ك: همان، ص 17. [6]. ر.ك: ابراهيم صفايى، رهبران مشروطه، ج 1، ص 42. [7]. ر.ك: همان، ص 43. [8]. همان، ص 44. [9]. ر.ك: همان، ص 47. [10]. ر.ك: همان، ص 47 ـ 48. [11]. ر.ك: همان، ص 49 ـ 50. [12]. ر.ك: همان، ص 50. [13]. ر.ك: همان، ص 53 ـ 54. [14]. ر.ك: همان، ص 56. [15]. ر.ك: همان، ص 57 ـ 58. [16]. ر.ك: خان ملك ساسانى، سياستگران دوره ى قاجار، ج 1، ص 145. [17]. محمدرضا فشاهى، از گاتها تا مشروطيت، ص 441. [18]. ر.ك: زندگى طوفانى، به كوشش ايرج افشار، ص 383. [19]. ر.ك: يحيى آرين پور، از صبا تا نيما، ج 1، ص 282، نهضت مشروطيت ايران، (مجموعه مقالات)، ج 1، ص 156.منبع: از عدالت خانه تا مشروطه ى غربى، جواد سليمانى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1384). .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image