مائده، آیه ۳۲-کشتن همه-نجات همه /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

چرا در قرآن نجات یک نفر برابر نجات همه مردم و کشتن یک نفر برابر با کشتن همه مردم قلمداد شده؟


« مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنى إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِى الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِى الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ » 1 . « به همین جهت ، بر بنى اسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس ، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد ، چنان است که گویى همه انسان ها را کشته و هر کس ، انسانى را از مرگ رهایى بخشد ، چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است . و رسولان ما ، دلایل روشن براى بنى اسرائیل آوردند ، اما بسیارى از آنها ، پس از آن در روى زمین ، تعدّى و اسراف کردند » . {J مقدمه J} هر کس جرأت کند خطاى کوچکى را انجام دهد ( و بر آن اصرار ورزد ) جسارت ارتکاب جرم هاى بزرگ در او ریشه مى دواند و هرکس به خود جرأت بدهد حق یک نفر را ضایع کند ، در واقع زمینه جسارت و تجاوز به حقوق همگان را در خود ایجاد کرده است . این اصل از ظاهر آیات ، روایات و تحقیقات روان شناسى اثبات شده است . و در ادبیات مثل مشهور شده که « تخم مرغ دزد شتر دزد مى شود ! » علاوه بر این که گاهى یک خطا و جنایت تاریخى پایه گذارى خطاها و جنایات طول تاریخ مى شود . چنان که قساوت قابیل و کشته شدن مظلومانه هابیل در طول تاریخ تأثیرى منفى بر جاى گذاشت در این میان اگر آزار و قتل نسبت به ولى خدا و یا پیامبر خدا انجام گیرد نشانه قساوت بیشتر است ، و اگر نسبت به طفل به ویژه طفل شیرخوار انجام گیرد نشانه شدت قساوت است . جهت توضیح بیشتر پیرامون آیه ابتدا به بحث درباره قتل نفس از نگاه قرآن مى پردازیم : {J قتل در لغت J} راغب مى گوید 2 : قتل به معناى خارج کردن روح از بدن است . آن گاه که شخصى دیگر مقصر و متولى کشتن باشد اما خارج شدن روح به طور طبیعى را موت گویند . چنان که در قرآن مجید مى خوانیم : « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ » 3 . {J کاربرد واژه « قتل » در قرآن J} « وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فى سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ » 4 . « یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِى الْقَتْلى » 5 . « وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرینَ » 6 . « فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ » 7 . {J روایات تفسیرى J} 8 و در تفسیر قمى مى گوید : پدرم از حسن بن محبوب از هشام بن سالم از ابى حمزه ثمالى از ثویربن ابى فاخته براى ما حدیث کرد که وى گفت : من از على بن الحسین علیه السلام شنیدم که براى رجالى از قریش سخن مى گفت ، تا آنجا که فرمود : هنگامى که دو پسران آدم قربانى خود را انتخاب مى کردند یکى از آن دو از میان گوسفندانى که خود پرورش داده بود گوسفندى چاق تر قربانى کرد و دیگرى یک دسته سنبل قربانى کرد ، در نتیجه قربانى صاحب گوسفند ( هابیل ) باشد قبول شد و از آن دیگرى قبول نشد و بدین جهت قابیل بر هابیل خشم کرد و گفت به خدا سوگند تو را مى کشم ، هابیل گفت : خداى تعالى تنها از متقیان قبول مى کند و تو اگر براى کشتن من دست به سویم دراز کنى من هرگز دست به سویت نمى گشایم که به قتلت برسانم ، براى اینکه من از رب العالمین مى ترسم ، من مى خواهم تو هم گناه مرا به دوش بکشى و هم گناه خودت را ، تا از اهل آتش شوى و سزاى ستمکاران همین است . سر انجام هواى نفس قابیل ، کشتن برادر را در نظرش زینت داد ، و در قالب امر پسندیده اى جلوه گر ساخت ولى در اینکه چگونه برادر را بکشد سرگردان ماند و ندانست که چگونه تصمیم خود را عملى سازد ، تا آنکه ابلیس به نزدش آمد و به او تعلیم داد که سر برادر را بین دو سنگ بگذارد و سپس بر سر او بکوبد قابیل بعد از آنکه برادر را کشت نفهمید جسد او را چه کند در این حال بود که دو کلاغ از راه رسیده و به یکدیگر حمله ور شدند ، یکى از آنها دیگرى را کشت و آن گاه زمین را با پنجه اش حفر کرد و کلاغ مرده را در آن چاله دفن نمود ، قابیل چون این منظره را دید فریاد بر آورد که : واى بر من ! آیا من عاجزتر از یک کلاغ بودم که نتوانستم به قدر آن حیوان بفهمم که چگونه جسد برادرم را دفن کنم ، در نتیجه از پشیمانان شد ، و گودالى کند و جسد برادر را در آن دفن نمود ، و از آن به بعد دفن مردگان در میان انسان ها سنت شد . سپس قابیل به سوى پدر برگشت ، آدم هابیل را با او ندید از وى پرسید : پسرم را کجا گذاشتى ؟ قابیل گفت : مگر او را به من سپرده بودى ؟ آدم گفت : با من بیا ببینم کجا قربانى کردید ؟ در این لحظه به دل آدم الهام شد که چه اتفاقى رخ داده ، همین که به محل قربانى رسید همه چیز برایش روشن شد ، لذا آدم آن سرزمین را که خون هابیل را در آن ریخته شده بود لعنت کرد و دستور داد قابیل را لعنت کنند و از آسمان ندایى به قابیل شد که تو ، به جرم کشتن برادرت ملعون شدى . آدم از آن نقطه برگشت و چهل شبانه روز بر هابیل گریست ، چون بى تابیش طاقت فرسا شد ، شکوه به درگاه خدا برد ، خداى تعالى به وى وحى کرد که من پسرى به تو مى دهم تا جاى هابیل را بگیرد ، چیزى نگذشت که حوا پسرى پاک و پربرکت بزاد ، روز هفتم میلاد آن پسر ، خداى تعالى به آدم وحى کرد که اى آدم این پسر هبه و بخششى است از من به تو ، بنابراین او را « هبه‌اللَّه » نام بگذار و آدم چنین کرد 9 . مؤلف درالمنثور مى گوید : این روایت معتدل ترین روایات وارده در این قصه و ملحقات آن است . از احمدبن محمدبن خالد از عثمان بن سماعه از ابى عبدالله علیه السلام نقل شده که در مورد آیه : « مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِى الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً » فرمود : « کسى که خارج کند کسى را از ضلالت و گمراهى به هدایت و رستگارى مثل این است که او را زنده کرده و کسى که شخصى را خارج کند از هدایت به ضلالت و گمراهى به تحقیق او را به قتل رسانده » . در کتاب احتجاج مرحوم طبرسى آمده از امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث طولانى ذکر شده است که فرمود : حضرت رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرمود : کسى که سنت حقى و نیکى را پایه گذارى کند براى اوست اجر آن عمل نیک و سنت حق و اجر کسانى که عمل مى کنند به آن سنت تا روز قیامت و کسى که یک سنت باطلى را پایه گذارى مى کند بار سنگین گناه آن عمل باطل براى اوست و گناه هرکس که تا قیامت به آن عمل مى کند . {J تفسیر آیه J} 10 از ظاهر سیاق برمى آید که اشاره کلمه « ذلک » به داستان هابیل و قابیل پسران حضرت آدم علیه السلام است ، که در آیات قبلى سخن از آن رفت ، و بنا بر این معناى جمله مورد بحث چنین مى شود که : پیش آمدن حادثه فجیع پسران آدم باعث شد که ما بر بنى اسرائیل چنان حکمى بکنیم ، . . . و مى توان گفت داستان حضرت آدم علیه السلام و گفت و گوى فرشتگان و شیطان و داستان قابیل و هابیل و هم چنین داستان بنى اسرائیل که بیشترین لطف و نعمت و اعجاز از طرف خدا به سوى آنها سرازیر شد و بنى اسرائیل بیشترین بهانه جویى را انجام دادند این داستان ها ، نماد و شاخص جامعه بشریت هستند به طورى که سنت هاى ثابت خداوند در این داستان ها بیشترین نمود را داشته است . و مبناى پایه گذارى سنت حسنه و سنت سیئه شده اند . در اینجا سؤال مهمى پیش مى آید که چگونه قتل یک انسان مساوى است با قتل همه انسانها و نجات یک نفر مساوى با نجات همه انسانها مى باشد ؟ مفسران در اینجا پاسخ هاى زیادى داده اند . در تفسیر « تبیان » شش پاسخ و در « مجمع البیان » پنج پاسخ و در « کنز العرفان » چهار پاسخ به آن داده شده است ولى پاره اى از آنها از معنى آیه بسیار دور است . آنچه مى توان در پاسخ سؤال فوق گفت این است که : قرآن در این آیه یک حقیقت اجتماعى و تربیتى را بازگو مى کند زیرا : اولاً ، کسى که دست به خون انسان بى گناهى مى آلاید در حقیقت چنین آمادگى را دارد که انسان هاى بى گناه دیگرى را که با آن مقتول از نظر انسانى و بى گناهى برابرند مورد حمله قرار دهد و به قتل برساند ، او در حقیقت یک قاتل است و طعمه او انسان بى گناه ، و مى دانیم تفاوتى در میان انسان هاى بى گناه از این نظر نیست ، همچنین کسى که به خاطر نوع دوستى و عاطفه انسانى ، دیگرى را از مرگ نجات بخشد این آمادگى را دارد که این برنامه انسانى را در مورد هر بشر دیگرى انجام دهد ، او علاقمند به نجات انسان هاى بى گناه است و از این نظر براى او این انسان و آن انسان تفاوت نمى کند و با توجه به اینکه قرآن مى گوید « فَکَأَنَّما . . . » استفاده مى شود که مرگ و حیات یک نفر اگر چه مساوى با مرگ و حیات اجتماع نیست اما شباهتى به آن دارد . ثانیاً ، جامعه انسانى در حقیقت یک واحد بیش نیست و افراد آن همانند اعضاى یک پیکرند ، هر لطمه اى به عضوى از اعضاى این پیکر برسد اثر آن کم و بیش در سایر اعضاء آشکار مى گردد زیرا یک جامعه بزرگ از افراد تشکیل شده و فقدان یک فرد خواه ناخواه ضربه اى به همه جامعه بزرگ انسانى است . فقدان او سبب مى شود که به تناسب شعاع تأثیر وجودش در اجتماع ، محلى خالى بماند ، و زیانى از این رهگذر دامن همه را بگیرد ، همچنین احیاى یک نفس سبب احیاى سایر اعضاى این پیکر است ، زیرا هر کس به اندازه وجود خود در ساختمان مجتمع بزرگ انسانى و رفع نیازمندى هاى آن اثر دارد . و اگر در بعضى از روایات مى خوانیم که مجازات چنین انسانى در قیامت مجازات کسى است که همه انسان ها را کشته اشاره به همین است نه اینکه از هر جهت مساوى یکدیگر باشند و لذا در ذیل همین روایات مى خوانیم اگر تعداد بیشترى را بکشد مجازات او به همان نسبت مضاعف مى شود ! از این آیه اهمیت مرگ و حیات یک انسان از نظر قرآن کاملاً آشکار مى شود ، و با توجه به اینکه این آیات در محیطى نازل گردید که خون بشر چندان ارزشى نداشت عظمت آن آشکارتر مى گردد . . . سؤال دیگرى که در آیه باقى مى ماند این است که چرا نام بنى اسرائیل به خصوص در این آیه آمده ؟ ( - ( با اینکه مى دانیم حکم مزبور اختصاصى به آنها ندارد ) - ) . در پاسخ مى توان گفت ذکر نام بنى اسرائیل به خاطر آن است که مسئله قتل و خونریزى مخصوصاً قتل هایى که از حسد و تفوق طلبى سرچشمه مى گیرد در میان آنها فراوان بوده است ، و هم اکنون نیز قربانیان بى گناهى که به دست آنها کشته مى شوند رقم بزرگى را تشکیل مى دهند ، به همین جهت نخستین بار این حکم الهى براى آنها رقم خورده است . {J پیام ها J} . 1 گاهى حوادث تاریخى ، عامل صدور فرمان ها و سنت هاى الهى مى شود « مِنْ أَجْلِ ذلِکَ » . . 2 انسان ها و سرنوشتشان در طول تاریخ به هم پیوند دارند « مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنِى إِسْرائِیلَ » . . 3 احکام الهى حکمت دارد و گزاف نیست « مِنْ أَجْلِ ذلِکَ » . . 4 براى جلوگیرى از سنگدلى و پرهیز از تکرار حادثه ، کیفر و مجازات لازم است « مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا » . . 5 جان همه انسان ها از هر نژاد و منطقه که باشند ، محترم است « نَفْساً » . . 6 اعدام مفسد ، در قانون بنى اسرائیل نیز بوده است « کَتَبْنا عَلى بَنِى إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِى الْأَرْضِ » . . 7 جان کسى که در زمین فساد مى کند یا براى جان مردم ارزشى قائل نیست و آنان را به قتل مى رساند ، بى ارزش است و باید از بین برود « بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ » . . 8 کشتن انسان در دو مورد جایز است : الف : به عنوان قصاصِ قاتل « بِغَیْرِ نَفْسٍ » . ب : براى از بین بردن مُفسد « أَوْ فَسادٍ » . . 9 تجاوز به حقوق یک فرد ، تهدید امنیّت جامعه است « فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً » . . 10 آنان که کارشان هدایت انسان ها و یا نجات جان انسان هاست ، مانند معلمان و پزشکان ، پرستاران ، امدادگران ، و . . . باید قدر خود و ارزش کار خویش را بدانند « وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً » . {J ذکر مصیبت حضرت على اصغرعلیه السلام J} خداوند متعال در آیه شریفه فرمود : هرکس یک نفر را مظلومانه و از روى فساد بکشد مانند این است که همه مردم را کشته است و گناه کشتار مردم دامن گیر او مى شود . حال اگر پاک ترین افراد کشته شوند چه عذابى دامن گیر قاتلان مى شود ؟ حق نوشیدن آب و حق حیات را مى توان « اولى ترین و کم ترین حق بشر » نامید و حال آنکه در صحنه کربلا حتى از نوشیدن آب نیز مضایقه کردند و حیات سپیدرویانى را هدف تیرهاى سهمگین خود قرار دادند که هر کدام براى روشن کردن آسمان بشریت کفایت مى کردند و کشتن هر کدام نابود کردن یک اجتماع بزرگ انسانى بود . شدت و پلیدى و قساوت دشمن هنگامى بیشتر آشکار شد که حتى از رساندن آب به کودک شش ماهه دریغ کردند و نه تنها آب ندادند که گلوى کودک را هدف تیر قرار دادند . وقتى یاران و جوانان بنى هاشم همگى شهید شدند حضرت در میدان جنگ ندا دادند : H هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرمِ رسولِ الله ؟ E « آیا حمایت کننده اى هست که از حریم پیامبرصلى الله علیه وآله دفاع کند ؟ ! » H هَل مِن مُوحِّد یَخافُ اللَّهَ فینا ؟ E آیا خداشناسى هست که به خاطر ظلم به ما از خدا بترسد ؟ ! و یا به خاطر ترس از خدا به کمک ما بیاید ؟ ! » H هل مِن مُغیثٍ یَرجو اللَّهَ باغاثَتِنا ؟ E آیا فریاد رسى هست که با کمک به ما امید به رحمت خدا داشته باشد ؟ ! » H هَل مِن مُعین یَرجو ما عِنداللَّهِ فى اِعانتنا ؟ E آیا کمک کننده اى هست که با یارى ما ، امید به ثواب از طرف خدا داشته باشد ؟ ! » H فارْتَفَعتْ اصواتَ النِّساء بالعَویل ، فتقدَّم اِلى بابِ الْخَیْمه و قال لِزینب : H ناوِلینى وَلدى الصَّغیر حَتى اُوَدِّعَه E پس صداى زنان ( خیمه گاه ) بلند شد . و امام حسین علیه السلام به سوى خیمه رفت و به حضرت زینب گفت : فرزند کوچکم را بده تا از او خداحافظى کنم » . H فَاخذه و اَوْ مَأَ الیهِ لیُقبِّلَه ، فَرماه حرملهُ‌بن الکاهِل بِسَهْمٌ ، فوقَع فى نَحرِه فَذَبَحه . قال لزینب : « خُذیه » . E « پس او را گرفت تا ببوسد که حرمله طفل را نشانه گرفت و تیر به گلوى او اصابت کرد . . . . H ثم تَلْقى الدَّم بکَفیهِ حتى امْتَلَأَتا ، وَ رمى بِالدَّم نَحْو الَّسماء و قال : هو على ما نزل بى ، انه بعین الله » . E « پس خون کف دست خود را به سوى آسمان پرتاب کرد و گفت : « آسان است آنچه از سختى بر من نازل شده که در برابر خداست » . H قال الباقرعلیه السلام : فلم یسقط من ذلک الدَّم قَطرهٌ الى الارض ! E امام باقرعلیه السلام فرمود : « از آن خون قطره اى به زمین نیفتاد » . {S اى فداى غنچه لبهایت على # حسین محو تماشایت على S} {S اصغرم شیرین زبانى مى کنى # با تلظّى جان ستانى مى کنى S} {S اى على اصغرم نور دو عین # من حسینم من حسینم من حسین S} ( 1 ) مائده ( 5 ) ، آیه . 32 ( 2 ) المفردات فى غریب القرآن ، ص . 655 ( 3 ) آل عمران ( 3 ) ، آیه . 144 ( 4 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 154 ( 5 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 178 ( 6 ) بقره ( 2 ) ، آیه . 191 ( 7 ) مدثر ( 74 ) ، آیه . 19 ( 8 ) برگرفته از ترجمه المیزان ، ج 5 ، ص . 526 ( 9 ) الدر المنثور ، ج 2 ، ص . 275 ( 10 ) تفسیر نمونه ، ج 4 ، ص . 357 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image