فیضی از ورای سکوت - رهنمود های آیت الله بهجت /

تخمین زمان مطالعه: 131 دقیقه

فیضى از وراى سکوت (رهنمودها و ارشادات شیخ الفقهاء و العرفا حضرت آیت الله العظمى بهجت ) نام نویسنده : مسعود دلاور تهرانى فهرست مطالب مقدّمه ناشر


فیضى از وراى سکوت (رهنمودها و ارشادات شیخ الفقهاء و العرفا حضرت آیت الله العظمى بهجت ) نام نویسنده : مسعود دلاور تهرانى فهرست مطالب مقدّمه ناشر مقدمه حضرت آیة اللّه استاد محمود امجد حفظه اللّه تعالى مقدّمه 1 - پایندگى اسلام به وجود امام و ولایت معصوم علیه السلام 2 - ملازمه شهادت بر توحید با شهادت بر ولایت 3 - تمسک به ثقلین 4 - حقانیت تشیع 5 - اصلاح نفس تنها راه نجات است 6 - کرامت شیعه 7 - سلب توفیق نصارى از حقیقت عبادت و بندگى 8 - آثار یقین 9 - عا براى مؤ منین 10 - راه حلال و راه حرام در لذتهاى مادى 11 - آثار پرداخت خمس و زکات 12 - برکات پرداخت زکات و خواندن نماز 13 - نجات شیعه گرفتار 14 - نقش عزادارى سیدالشهداء علیه السلام در بقاء مذهب 15 - بزرگداشت غدیره و اطعام اغنیاء در ان روز 16 - کرامتى از مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى 17 - کرامتى دیگر از مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى 18 - عنایت حضرت امیرالمؤ منین 19 - رشوه 20 - مساجد مرحومه و مساجد ملعونه کوفه 21 - زهد و قناعت شیخ انصارى اعلى اللّه مقامه 22 - اهمیت رفع حوائج مؤ منین 23 - حکایت وفات خواجه ربیع 24 - معاویه در حالیکه صلیب در گردن داشت مرد 25 - بذل و بخشش و سوء استفاده خلفاء از بیتالمال 27 - مقام اجتهاد روزى است 28 - سخاوت و مهمان نوازى اعراب 29 - عدم صداقت بعضى از فقرا 30 - دوام ابتلائات بشرى 31 - مراتب فقر و مسکنت 32 - ذلّت ستمگران در آخرت 33 - توکّل و استغناء طبع 34 - حسن ظن مرحوم آخوند و مرحوم شیخ عبدالکریم 35 - بلند طبعى و بزرگوارى مرحوم آخوند 36 - زهد و قناعت علماء گذشته 37 - دورى از ریاست و مرجعیت 38 - کرامت میرزاى قمى 39 - نقش مبلغان در اصلاح جامعه 40 - وظیفه و مسئولیت مبلّغان 41 - شیوه تبلیغ 42 - روش فراخوانى کفار بسوى اسلام 43 - ساعتى در محضر استاد 44 - پرسش و پاسخ فهرست مطالب مقدّمه ناشر مقدمه حضرت آیة اللّه استاد محمود امجد حفظه اللّه تعالى مقدّمه ولایت و محبّت زیارت و تشرّف به حرم نماز بُعد علمى 1 - پایندگى اسلام به وجود امام و ولایت معصوم علیه السلام 2 - ملازمه شهادت بر توحید با شهادت بر ولایت 3 - تمسک به ثقلین 4 - حقانیت تشیع 5 - اصلاح نفس تنها راه نجات است 6 - کرامت شیعه 7 - سلب توفیق نصارى از حقیقت عبادت و بندگى 8 - آثار یقین 9 - عا براى مؤ منین 10 - راه حلال و راه حرام در لذتهاى مادى 11 - آثار پرداخت خمس و زکات 12 - برکات پرداخت زکات و خواندن نماز 13 - نجات شیعه گرفتار 14 - نقش عزادارى سیدالشهداء علیه السلام در بقاء مذهب 15 - بزرگداشت غدیره و اطعام اغنیاء در ان روز 16 - کرامتى از مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى 17 - کرامتى دیگر از مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى 18 - عنایت حضرت امیرالمؤ منین 19 - رشوه 20 - مساجد مرحومه و مساجد ملعونه کوفه 21 - زهد و قناعت شیخ انصارى اعلى اللّه مقامه 22 - اهمیت رفع حوائج مؤ منین 23 - حکایت وفات خواجه ربیع 24 - معاویه در حالیکه صلیب در گردن داشت مرد 25 - بذل و بخشش و سوء استفاده خلفاء از بیتالمال 1 بذل و بخشش هاى عثمان 2 بذل و بخشش هاى معاویه 3 سلیمان بن عبدالملک و بیت المال 26 - وجوب تحصیل علوم دینى 27 - مقام اجتهاد روزى است 28 - سخاوت و مهمان نوازى اعراب 29 - عدم صداقت بعضى از فقرا 30 - دوام ابتلائات بشرى 31 - مراتب فقر و مسکنت 32 - ذلّت ستمگران در آخرت 33 - توکّل و استغناء طبع 34 - حسن ظن مرحوم آخوند و مرحوم شیخ عبدالکریم 35 - بلند طبعى و بزرگوارى مرحوم آخوند 36 - زهد و قناعت علماء گذشته 37 - دورى از ریاست و مرجعیت 38 - کرامت میرزاى قمى 39 - نقش مبلغان در اصلاح جامعه 40 - وظیفه و مسئولیت مبلّغان 41 - شیوه تبلیغ 42 - روش فراخوانى کفار بسوى اسلام 43 - ساعتى در محضر استاد امتیاز مذهب شیعه دسیسه استعمار براى تفرقه بین مسلمین علماى گذشته اهل کرامت بودند. استخاره مرگ آسان 44 - پرسش و پاسخ مقدّمه ناشر بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ولا حول و لاقوة الاّ باللّه العلى العظیم وصلّى اللّه على محمّد وآله الطیّبین سرآغاز به نام خداى رحمان و رحیم که هر جنبش و نیرویى تنها از خداى بزرگ و والاست . پرورگارا بر محمّد و اهل بیت پاکش سلام و درود فرست . نشر این کتاب توفیق الهى است که نصیب شده است و خداى را بر این نعمت بزرگ شکر مى گوئیم ، ان شاء اللّه به لطف خودش موفق خواهیم بود. براى پیروان مکتب اسلام و پیامبر عزیز و اهل بیت گران قدر رسول اللّه ، مایه افتخار و مباهات است که این مکتب در طى قرون و اعصار هنوز پویا، زنده و انسان ساز است . براى پیروان مکتب اسلام و پیامبر عزیز واهل بیت گران قدر رسول اللّه ، مایه افتخار و مباهات است که این مکتب در طى قرون و اعصار هنوز پویا، زنده و انسان ساز است . و قادر است در برنامه هاى تربیتى خود، انسان هاى والامقام و بزرگ پرورش ‍ دهد که وجودشان درخشندگى ویژه اى دارد و دنیاى خاکیان را منور و گرم مى کند. پیامبر بزرگ اسلام کیست ؟ على بن ابى طالب پرورده رسول خدا کیست ؟ که نام و یاد و مکتب تربیتى شات چنین انسان هایى نمونه در هر عصر و زمان مى پروراند. امیرمؤ منان ، سرور عالمیان على بن ابى طالب علیه السلام مى فرماید: شما مى دانید من در نزد رسول گرامى خدا چه جایگاهى دارم ؟ از آن گاه که کودک بودم و از غذاى خودشان لقمه در دهانم مى گذاشتند. هرگز دروغى در گفتارم و اشتباهى در کردارم نیافتند. پیامبر گرامى را از همان لحظه اى که از شیر گرفتند؛ خداوند بزرگترین فرشته اش را بر او بگمارد؛ تا در شب و روز ایشان را در طریق مقارم و محاسن اخلاق اسلام رهنمون باشد. و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزندى که از مادرش جدا نشود. پیامبر هر روز براى من از اخلاق و رفتار زیباى خود نمونه هایى ارائه مى فرمودند. و مرا به پیروى از آن فرا مى خواندند. و هر سال پاسى از زمان را در کوه حرا به سر مى بردند. تنها من ایشان را مى دیدم و جز من کسى ایشان را نمى دید. آن هنگام تنها خانه اسلام ، خانه پیامبر و خدیجه بود. و من سومین آنان بودم . نور وحى و پیامبرى را مى دیدم و شمیم خوشبوى نبوت را مى بوئیدم . در هنگام نزول وحى ناله شیطان را شنیدم . و پرسیدم : اى رسول خدا! این ناله چه بود؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خود ناامید شده . على جان تو مى شنوى آن چه من مى شنوم ، و مى بینى آن چه را که من مى بینم . تو پیامبر نیستى ولى وزیر و وصى من هستى و در راه خیر و خوبى مى باشى .( 1) خاتم النبیین پرورش یافته خداست و على و مکتب اهل بیت مهد پرورش ‍ انسان هاى والا و بزرگ است . حماسه اسلام جهانى دیگر فراروى بشریت مى نهد. اکنون پیروان گسترده این مکتب در فراسى مرزها نیاز به الگوهایى این چنین دارند. تربیت شدگان مکتب پیامبرو على علیه السلام . و آنگاه که این دو بزرگوار در سرآغاز حرکت ایمانى اسلام با بى مهرى از سوى مردمان روبرو شده بودند؛ امیرالمؤ منین وعده دیدار چنین تریبیت شدگانى را مى دهد: صحبوا الدنیا با بدان ارواحها معلقة بالملا الاعلى . آه آه شوقا الى رؤ یتهم . دنیا انسان هایى را به خود مى بیند که روحشان به ملا اعلى پیوسته است . خدایا خدایا چه بسیار به دیدارشان مشتاقم .( 2) منم که دیده به دیدار دوست کردم باز چه شکر گویمت اى کردگار بنده نواز طهارت ار نه به خون جگر کند عاشق به قول مفقى عشق اش درست نیست نماز ز مشکلات طریقت عنان متاب اى دل که مرد راه نیاندیشد از نشیب و فراز از این دست فرزانگان و فرهیختگان حضرت آیة اللّه العظمى بهجت حفظه اللّه تعالى و نیز شاگرد ارزشمندشان استاد بزرگوارمان آیة اللّه امجد، مى باشند. امروز، به گفته حضرت آیة اللّه امجد جوانان عزیزمان ، که زلال و پاک اند. بهتر و شایسته تر مى توانند از رهنمودها و ارشادات ابدى امثال این نوادر روزگار بهره مند گردند. همواره در تشنه کامى زمان انسان هایى اینچنین جارى بوده و هستند. اینان از سرچشمه بى پایان فیض اهل بیت علیه السلام سیراب گشته و دیگران را بهره مند مى کنند. درباره اسوه اى همانند آیة اللّه العظمى بهجت حفظه اللّه تعالى کتاب و اوراق بسیارى نگاشته شده و انتشار یافته است که باید از سعى و کوشش همه دوستانى که در نشر آثار تربیت شدگان مکتب اهل بیت علیه السلام مى کوشند تشکر نمود. امّا ویژگى کتاب حاضر این است که غالب مطالب کتاب از زبان خود حضرت آیة اللّه العظمى بهجت حفظه اللّه تعالى مى باشد و گردآورنده محترم جناب آقاى مسعود دلاور تهرانى با سعى بلیغ خود مطالبى را در پاورقى به مناسبت اضافه نموده اند. در طول تاریخ همواره مردان بزرگ به طریق مختلف خود را از برکت اسلام مستفیض نموده اند از این دست شهیدان والامقام اسلام در طول قرون وبالاخص انقلاب کبیرمان مى باشند. در زمان فراهم نمودن مقدمات چاپ و نشر این اثر واقعه غیر منتظره شهداى غدیر بوقوع پیوست . زمان را مغتنم شمرده یادى از دوست عزیز و گرامیمان سردار مهدى پیرانیان که در این واقعه جان خود را تسلیم حضرت حق نمود و به لقاؤ اللّه پیوست و همچنین دیگر همراهان آن شهید عالیقدر مى نمائیم . یادشان گرامى باد و راهشان پر رهرو. امید است ما هم بتوانیم با عمل خالصانه پیرو مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام باشیم . با ذکر این چهار بیت شعر از آیة اللّه فیض کاشانى که همواره مورد توجه حضرت آقاى امجد مى باشد و مى فرمایند که همه چیز در آن است ، مقدمه را به پایان مى بریم . یا رب تهى مکن ز مى عشق جام ما از معرفت بریز شرابى به کام ما از صدق بندگیت به دل دانه اى فکن شاید که عشق و معرفت آید به دام ما بى صدق بندگى نرسد معرفت به کام بى ذوق معرفت نشود عشق رام ما از بندگى به معرفت و معرفت به عشق دل مى نواز تا که شود پخته خام ما مقدمه حضرت آیة اللّه استاد محمود امجد حفظه اللّه تعالى سخن پیرامون شخصیت بزرگان دین کار بسیار دشوار و مشکلى است . زیرا افق بلند و ادبیات وسیع و عرفان بالایى لازم است ، تا به گوشه هایى از عظمت و نورانیت آن بزرگواران اشاره اى شود. حضرت آیة اللّه العظمى بهجت دامت برکاته از نوادر روزگار و از فقها و عرفاى بزرگى مى باشند که نیل به شخصیت نورانى و آنِ معظم له براى عده معدودى هم ممکن نیست . ما کجا و آن فرشته روى زمین تا بتوانیم مطلبى عرضه بداریم . امید است با لطف و کرم حضرت حق تعالى همگان ، خصوصا نسل جوانِ زلال و پاک از رهنمودهاى نورانى و پر ارزش و ابدى آن بزرگوار بهره مند شوند. خاک پاى بندگان مخلص خداى سبحان محمود امجد مقدّمه سپاس بى کران خداوندى را که به لطف و عنایت خویش چراغ هدایت را به دست بندگان خاص و صالح خود سپرد تا هدایتگر و راهنمایى در ظلمات جهل و نادانى باشند. و والاترین درودها بر روان پاک پیامبر اکرم حضرت محمّد صلى الله علیه و آله وسلم ووصىّ راستین او، صاحب ولایت کبرى على مرتضى و اولاد بزرگوارش ائمه اطهارعلیه السلام خصوصا قطب دایره امکان حضرت بقیة اللّه الا عظم حجّة بن الحسن العسکرى (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء). و با درود و سلام به روان پاک شهداى راه تشیّع به ویژه شهداى جنگ تحمیلى و امام الشهداء حضرت امام خمینى رحمة الله علیه . پیامبران و حضرات معصومین علیه السلام الگوهاى راستین و ناب بشریت در طول تاریخ بوده اند، امّا همواره سالکان طریق حق ، از ایشان بعنوان اسطوره یاد مى کنند، کسانى که دست نایافتنى مى نمایند و وصول به ایشان امر محال است ، از این رو برآنیم تا با ذکر احوالات یکى از اصحاب پاک و راستین آن حضرات و بیان احادیث پیشوایان دین از لسان ایشان ، طریقى واسط را در نیل به حقیقت کلام معصومین بپیمائیم . پیشتر لازم دانستم که براى درک گوشه اى از ابعاد شخصیت عارف کامل عالم ربّانى حضرت آیة اللّه العظمى بهجت که بر شوق سالکین و ترغیب ایشان در سیر و سلوک مى افزاید، سخنى کوتاه در باب کرامات و شخصیت آن وجود مبارک بیان نمایم ، هر چند قلم قاصر است و سخن بسیار، امّا تنها تسلّى در انجام این مهم آنست که : آب دریا اگر نتوان کشید هم بقدر تشنگى باید چشید در این مقدّمه به خلاف سیره جار در بیان احوال بزرگان از دوران کودکى تا کهنسالى و کهولت ، تلاش شده که شخصیت حضرت استاد را در لابلاى موضوعاتى نظیر ولایت ، نماز، زیارت و... آنهم بطور کاملا موجز و مختصر جستجو نمائیم . لازم بذکر است ، مطالب این بخش صرفا بر اساس مشاهدات و یافته هاى شخصى تنظیم گردیده و از بیان سایر بزرگان بدلیل پرهیز از اطاله کلام اجتناب گردیده است . ولایت و محبّت حافظ اگر قدم زنى در ره خاندان به صدق بدرقه رهت شود همّت شحنه نجف در محضر گرامى ایشان هر چه مى رود در باب محبّت است و ولایت ، دو بذرى که از کودکى در دل و جان این عالم ربّانى به ودیعه گذاشته شده است . ضمیر ایشان با ولایت امیرالمؤ منین علیه السلام عجین شده است قلب و روح ایشان با محبّت اولاد بانوى دو عالم فاطمه زهرا(س ) خو گرفته ، محبّتى که با معرفت آمیخته است ، لذا در تمام احوالات سخن از ولایت است و محبّت مخصوصا ولایت آقا امام زمان (عج ) که عین اللّه الناظرة واءذنه الواعیة هستند. امّا محبّت حسین بن على علیه السلام سرور آزادگان جهان محبّتى است که کلک ناقص این جانب در برابر عظمتش در قلب آیة اللّه عاجز است . زیارت عاشورى هر روزه ایشان گواهى است بر این مدعا، همچنین مجلس ‍ عزادارى امام حسین علیه السلام که هر جمعه و در ایام سوگوارى در مسجد ایشان برگزار مى شود بطوریکه حتّى در ایّام کسالت و بیمارى شرکت در اینگونه مجالس را بر خود فرض مى دانند. باز هم مى گویم هر چه از محبّت ایشان به امام حسین علیه السلام و اولاد گرامى ایشان بنگارم تنها قطره اى است در برابر اقیانوسى بیکران که لایُدرک ولا یوصف زیارت و تشرّف به حرم سلامٌ على آل طه و یس سلامٌ على آل خیر النبیّین سلامٌ على روضة حلّ فیها امامٌ یُباهى به الملک والدین برنامه هر روزه ایشان نیم ساعت بعد از طلوعین تشرف به بارگاه کریمه اهل بیت فاطمه معصومه (س ) و ذکر و زیارت و دعا در آن مکان شریف است . در ایّام تابستان حرم مقدّس رضوى پذیراى ایشان است ، باز هم بعد از طلوعین و این بار خضوع و خشوع را به مراتب بیشتر مى توان دریافت . براى مثال در هنگام تحویل کفشها به کفشدارى مقدارى از گرد و خاک باقیمانده از کفشهاى زائرین را برداشته و طوطیاى چشمان مبارک خود مى کنند. اگر خواهى ارى به کف دامن او برو دامن هر چه جز اوست برچین سکوت و دائم الذکر بودن هر که را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند سکوت نامى آشنا براى آن مرد خداست . غیر از ساعاتى که مشغول تدریس ‍ و پاسخگویى به مسائل فقهى و اعتقادى و... هستند بقیه اوقات سکوتى به ژرفاى هستى ایشان را فرا مى گیرد، سکوتى که در آن خدا را مى توان دید و در آن سکوت تنها لبهاى مبارک ایشان با حرکتى آرام مشغول ذکر گفتن است ، زیرا ایشان عقیده دارند مردم را باید با عمل موعظه کرد نه با حرف . دام الذکر بودن یکى از خصوصیات برجسته ایشان است که در صورت مصاحبتى هر چند کوتاه به راحتى مى توان آن را دریافت . ذکرى که همیشه ورد زبان ایشان است یا هادى است ، البته گاهى اوقات از ذکر یا ستّار استفاده مى کنند که در این هنگام به کمتر کسى نگاه مى کنند. نماز در نمازم خم ابروى تو در یاد آمد حالتى رفت که محراب به فریاد آمد نماز ایشان را باید دید که این عریضه تاب بیان آن نماز راستین را ندارد. نماز ایشان همراه با ابتهال و تضرعى خاص است ، تضرّعى که از سر نیاز است و بندگى و ابتهالى که حتما هدیه ذات باریتعالى به بندگان محبوب خود است و عروج او دیدنى است و نه شنیدنى ، که الصلاة معراج المؤ من . حضرت امام خمینى رحمة الله علیه شرکت در نماز جماعت ایشان را توصیه کرده بودند.( 3) مسجد کوچکى که ایشان در آن اقامه جماعت مى فرمایند پر است از سجّاده هاى عالمان بزرگى که درک جماعت ایشان را فرصتى مغتنم براى خود مى دانند. در وصف کمالات معنوى حضرت آیة اللّه العظمى بهجت هر چه گویم کم است پس چه بهتر که زبان درکشم و به همین جمله از امام بسنده کنم که ایشان فرمودند: حضرت آیة اللّه العظمى بهجت به مرتبه اى از کمالات رسیده اند که صاحب موت اختیارى مى باشند.( 4) بُعد علمى حضرت آیة اللّه العظمى بهجت عمرى را براى فراگیرى علوم آل محمّد صلى الله علیه و آله وسلم در حوزه هاى نجف اشرف ، کربلاى معلّى و قم سپرى نموده و از محضر اساتیدى والا مقام همچون آیة اللّه العظمى غروى اصفهانى ، آیة اللّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى ، آیة اللّه العظمى نائینى ، آیة اللّه العظمى شیخ کاظم شیرازى ، آیة اللّه العظمى آقا ضیاء عراقى ، آیة اللّه العظمى حجت کوه کمره اى و آیة اللّه العظمى بروجردى (اعلى اللّه مقامهم الشریف ) بهره جسته اند و با استفاده از نبوغ ذاتى و حافظه قوى و دقّتى مثال زدنى داراى روش تدریس و کیفیت استدلال خاص شده اند که باعث گردیده دروس عالیه اى که ایشان تدریس مى کنند داراى امتیازات خاص ‍ نسبت به بقیه دروس حوزه باشد. حضرت آیة اللّه به هنگام تدریس تا جائیکه امکان پذیر است ، از ضروریات ، یقینیات ، بدیهیات ، ارتیازات متشرّعه استفاده مى کنند و مى فرمایند: در فهم مسائل فقهى همین معلومات و وجدانیات به کار مى آید، و در استنباط احکام حتّى المقدور باید اوّل ارتیازیات و ضروریات را بدست آورد. زیرا مطالب واضحه قابل مناقشه نیست و ظنّیات و اجتهادیات را مى بایست براى مواقع ضرورى گذاشت . معظّم له در استنباط احکام به دلیل عقلى عنایت خاصّى دارند. ایشان نقل مى فرمایند: هنگامیکه در مقام اشکال به مرحوم میرزاى شیرازى گفته مى شد شما این مطلب را از کجا و به چه دلیل مى فرمائید؟ ایشان در جواب مى فرمودند: از عقل مى گویم . و نیز به کلام مرحوم صاحب جواهر در مورد مرحوم کاشف الغطاء که فرموده بود: لم اءجد اءقوى حدسا منه فى زمانه (کسى را در زمان کاشف العظاء قوى تر از او در حدسیات پیدا نکردم ) استناد مى کنند و از قوه حدس ‍ خود استفاده کرده و مطالب را به دست مى آورند و به سر منزل مقصود مى رسانند. به تعبیر ناقص حقیر ایشان حقیقت فقه را استشمام مى نمایند. معظم له به روایات حضرات معصومین علیه السلام تسلّطى کامل داشته و در فهم کلام اوصیاء و خلفاء النّبى صلى الله علیه و آله وسلم دقّت نظر و بینش قوى دارند. ایشان با تسلّط کافى بر آراء و نظرّات عامه و با استفاده از شهرت و اجماع علماء شیعه با ذوقى لطیف بین روایات متعارضه را جمع و مطلب را به فهم نزدیک مى سازند. ایشان به آراء و فتاواى علماء گذشته (قدماء و متاءخرین ) اشراف کامل دارند و احترام آن بزرگان را لازم مى دانند تا جائیکه مى فرمایند: علماء سابق اهل کرامت بودند و عصمت از خطیئه داشتند گر چه عصمت از خطا نداشتند و مقام عصمت از خطا فقط مخصوصا ائمه اطهار علیه السلام است . از این رو نظرات علماء سلف را مورد نقد و بررسى و امعان نظر قرار مى دهند. گاهى در خلال مباحث علمى و در درس خارج فقه و اصول به مناسبت ، مطالبى را در اعتقادات و اثبات ولایت و وصایت حضرات معصومین علیه السلام بخصوص ولایت مولى الموحدین حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام و ولایت وجود مقدّس صاحب العصر والزمان (عج ) ایراد مى فرمایند. و اظهار مى دارند: موضوع بحث ما اینها نیست ( 5) لکن از باب درد دل این جملات معترضه را مى گوئیم . یا اینکه مى فرمایند: غرض اقامه برهان است والاّ ما نمى خواهیم به وحدتى که حضرات معصومین علیه السلام به آن امر کرده اند، خللى وارد کنیم ... ایشان در مسائل سیاسى و اجتماعى با ژرف اندیشى و کیاست خاصى در رابطه با چگونگى عملکرد استعمار در مورد مسلمانان ، و ایجاد شکاف و رخنه در میان آنان مطالبى را بیان داشته و به پیشامدهایى مانند حمله نظامى امریکا به افغانستان و... اشاره مى نمایند. همچنین در مورد عبرت و تجربه آموزى از تاریخ گذشتگان و گرفتاریها و ابتلائات آنها، و به خصوص در تاریخ اسلام و تاریخ تشیّع و تاریخ زندگانى علماء و زحماتى که آن بزرگان براى اعتلاى کلمة اللّه و حقانیت شیعه متحمّل شده اند، بیاناتى را ایراد مى فرمایند. حقیر همواره با شنیدن مطالب نغز استاد، احساس مى کردم این اندوخته هاى گرانبها در نوع خود بسیار بدیع و تازه مى باشد و مى توان گفت تا کنون مطالبى با این عمق و جامعیت از دیگران دیده نشده است تا جائیکه استاد بزرگوار خود نیز در قسمتى از فرمایشاتشان در رابطه با اثبات ولایت وجود مقدّس امام زمان (عج ) مى فرمودند: بنده کسى را سراغ ندارم که این مطالب را اینگونه بیان کرده باشد.... معظّم له بعضى از مباحث ولایت را کرارا بیان مى فرمایند با اینکه همه مى دانند ایشان به قدر ضروریات و موجز صحبت مى کنند. بطوریکه روزى یکى از دوستان بعد از درس به ایشان عرضه داشتند: در صورت امکان توضیح بیشترى در مورد این بحث بفرمائید. ایشان در جواب فرمودند: من از یک بار حرف زدن اباء دارم تا چه رسد به تکرار آن . لذا با شناختى که از حضرت استاد داشتیم مى دانستیم که ایشان تعمّدى در این کار دارند و مى خواهند مطالب را براى ما بدیهى و یقینى و روشن کنند. هر چند ایشان مى فرمودند: این مسائل جزء واضحات است . یا تعبیر مى کردند که : از کرامات حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام است که مخالفان ایشان هم به فضائل حضرت اذعان دارند یا از کرامات شیعه اینکه اکثر روایاتى که در فضیلت اهل بیت علیه السلام بلکه همگى آنها در کتب عامه آمده است ( 6) حضرت آیة اللّه مصباح نیز در این خصوص فرموده اند: گاهى ما تعجّب مى کردیم مگر (به طور مثال ) شکّى در تشیّعمان هست که ایشان این قدر اصرار دارند دلایل امامت امیرالمؤ منین علیه السلام را براى ما بیان کنند. یک مقدار در دلمان گله مند بودیم که چرا به جاى این مطالب یک چیزهایى را که بیشتر مورد حاجت ما هست مانند امور اخلاقى و معنوى بازگو نمى کنند. وقتى به سنّ پنجاه ، شصت سالگى رسیدیم دیدیم که آن نکته هایى را که ایشان چهل سال پیش در درسشان درباره امامت امیرالمؤ منین علیه السلام مى فرمودند امروز در بسیارى از بحثها به درد مى خورد. گویا ایشان آن روز، این زمان را مى دیدند و پیش بینى مى کردند که مسائلى در آینده مورد غفلت قرار مى گیرد و شبهه هایى در آن مسائل ایجاد مى شود. و ایشان از همان وقت ما را براى امروز ساخته اند که بتوانیم با این افکار و شبهه ها مقابله کنیم . شاید اگر ایشان آن توصیه ها را نداشتند ما براى مطالعه و بحث در اینگونه مسائل انگیزه نداشتیم .( 7) آرى ایشان را دریایى ژرف و بحرى عمیق در معارف الهى یافتم . با همه نارسایى و عدم شایستگى در صدد برآمدم مطالبى را که در محضر استاد بهره جسته و گردآورى کرده بودیم در زمان مقتضى و در صورت امکان در اختیار پویندگان راه حق و طالبات معارف الهیه قرار دهم . لذا در ایام دهه باقریه (دهه اوّل ذى الحجة ) 1380 شمسى در محضر آیة اللّه امجد (حفظه اللّه ) اراده خود را مطرح کرده و از ایشان استجازه نمودم . ایشان فرمودند: این کار فوق العاده پسندیده و عالى است ، مطالب حضرت آیة اللّه العظمى بهجت جدّا قابل استفاده است . ایشان مستجمع همه خوبیها و کمالات علماى سلف هستند. بطوریکه هر فضیلت و هر خوبى که در علماء سابق لحاظ کنیم ، همه آنها در ایشان جمع شده است به اضافه فضائل دیگر... این بیان و تشویق ایشان ، مرا مصمّم ساخت تا تمام همّت خود را جهت انجام این مهم مبذول دارم و به تنظیم آن مبادرت ورزم . کتابى که پیش رو دارید مجموعه اى از بیانات و ارشادات عارف کامل ، سالک واصل شیخ الفقهاء و المجتهدین حضرت آیة اللّه العظمى بهجت (حفظه اللّه تعالى ) مى باشد که در طول سالهاى متمادى در کرسى تحقیق و تدریس براى اساتید و فضلاى حوزه علمیه قم ایراد شده است . در این رابطه چند نکته را متذکّر مى شوم : 1 بیانات معظم له در جلسه درس خطاب فضلا و اساتید حوزه علمیه قم مطرح شده است و بصورت گفتارى بوده و بعضا کلمات و عبارتهاى سنگین و اصطلاحات علمى به کار برده اند. لهذا براى اینکه عامه مردم بتوانند از مطالب آن استفاده کنند تصرّف کمى در بیانات ایشان صورت گرفته که از حالت گفتارى به حالت نوشتارى تبدیل شده است و از هر گونه دخل و تصرّف در اصل مطلب پرهیز شده است . 2 مطالب حاضر از بیانات و ارشادات عمومى ایشان گرفته شده است ، از این رو از درج تذکّرات خصوصى و مرودى ایشان که جنبه عمومى نداشته و براى افرادى با شرائط و ویژگیهاى خاص ایراد نموده اند، خوددارى نموده ام . 3 بمنظور استفاده بیشتر از بیانات معظم له پاورقیهایى را براى روشن شدن زمینه مباحث مثل شرح حال علماء و شخصیتهایى که ایشان به مناسبتى از آنها نام برده اند اضافه نموده ام . 4 چنانکه گفته شد بیانات ایشان به طور شفاهى و در ضمن درس خارج انجام شده لذا به منظور استفاده بیشتر اهل تحقیق در حدّ وسع خود سعى کرده ام آدرس منابع فرمایشات معظم له را بصورت پاورقى در اختیار علاقمندان قرار دهم تا در صورت تمایل به مطالعه بیشتر به آنها رجوع کنند. 5 معظّم له بعضى از مطالب را در جلسه هاى مختلف مکرّرا مطرح کرده اند، که حقیر قسمتى از آنها را تحت یک عنوان آورده ام و قسمتى دیگر را به خاطر اهمیت و یا به جهت نکته خاصى که در آن بوده ذکر نموده ام . 6 انشاء اللّه این کتاب نخستین جلد از این مجموعه مجلّدات خواهد بود که به بیان فرمایشات استاد مى پردازد بنابر این مباحث این کتاب ممکن است تحت عناوین مختلف تکرار شود که إ ن شاء اللّه در پایان این مجلّدات ، جلد مستقلى به عنوان فهرست موضوعى و اعلام در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت . در خاتمه از همه کسانیکه مطالبى را در اختیار این جانب گذاشته و یا در تدوین و انتخاب و موضوع بندى این مجموعه و... حقیر را مساعدت نموده اند کمال تشکر را داشته و در عین حال از انتقادات و پیشنهادت همه بزرگواران استقبال مى نمایم . شهر مقدس قم مسعود دلاور تهرانى عید قربان 1423 مطابق با 23 آبان ماه 1381 1 - پایندگى اسلام به وجود امام و ولایت معصوم علیه السلام ( 8) حقیقت اسلام در ایمان مى باشد به دلیل آیه الیوم اءکملت لکم دینکم ( 9) و إ نما ولیکم اللّه و رسوله والذین امنوا( 10) و امثال اینها. انسان عاقل متوجه مى شود که نبىّ وصىّ مى خواهد، و وصایت تکوینا بقاء نبوّت است . بنده ندیده ام که کسى اینگونه بگوید، ولى حقیقت مطلب همین است که : دلیل بر وجود بقیة اللّه (عج ) در این زمان ، از ابتداى غیبت صغرى تا کنون ، همان روایت ثقلین با ضمیمه اى که در آن است مى باشد إ نى تارک فیکم الثقلین ، کتاب اللّه وعترتى ... ساءلت ربّى اءن یجمع بینهما و اءن لایفرق بینهما، فاستجاب لى ( 11) این روایت با ضمیمه ساءلت ربى ... دلیل است بر اینکه در هر جا و هر زمانى که قرآن هست و ماءمورٌ به است ، بطوریکه مرجع است ، حالا یا صورتا یا واقعا، یا بعضا یا تماما، هر جا که قرآن باشد شارح قرآن هم باید باشد، وصى پیغمبر هم باید باشد یعنى بقاء خود صاحب قرآن که إ نما یعرف القرآن من خوطب به ( 12) خودش باید باشد. هر زمان که اسلام و قرآن هست در همان زمان قائم و ولى و عالم به اسلام و شارح قرآن که خود خدا معیّن کرده است باید باشد، لایفرّق بینهما، نمى شود قرآن باشد ولى شارح قرآن نباشد. لذا در خود روایات اءهل تسنن إ لى ماشاء اللّه مواردى را ملاحظه مى کنید که در مورد آیه شریفه قرآن یا در مورد احکامى که آنها صادر کرده اند حضرات معصومین خصوصا حضرت امیر علیه السلام ، آنها را توضیح و تبیین کرده اند. بطوریکه اءهل سنت نقل کرده اند که عمر در 70 موضع گفته است : لولا على لهلک عمر.( 13) یا مثلا زمانیکه وجود مقدس رسول اللّه صلى الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت . برادر ابوبکر آمد و گفت : محمّد لایموت ( 14) ابوبکر براى اثبات مرگ پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم به این آیه شریفه اءفان مات اءو قتل انقلبتم على اءعقبکم ( 15) و حال اینکه این نکته را نفهمیده که إ ن در آیه شریفه قرآن إ ن شرطیه است ، و به این معنا نیست که پیامبر مى میرد یا کشته مى شود. بلکه باید به این آیه شریفه قرآن کل نفس ذاقة الموت ( 16) استدلال مى گردد. این آیه براى مرگ کلیه نفوس دلیل است نه آن آیه شریفه اءفان مات ... واقعا آیا اینها شارح قرآن بودند؟! همین شارح بودن اءهل البیت صلى الله علیه و آله وسلم براى آیات شریفه قرآن که موارد عدیده اى از آنرا خود اءهل تسنن نقل کرده اند، دلیل قطعى بر ولایت و وصایت حضرات معصومین علیه السلام است . روایت ثقلین با آن ضمیمه اى که در آن است دلیل قطعى بر وجود امام زمان حىّ إ لى زمان ظهوره مى باشد، نه اینکه بعدا موجود و متولّد مى شود.( 17) آنها اشکال مى کنند که : از کجا معلوم است که حضرت متولّد شده است ؟! مى گویند زنى ( 18) خبر داده است که اتاق نورانى شد و...؟! راوى فقط یک زن است . (جواب این اشکال اولا اینکه :) بله راوى یک زن است . آیا این همه مدت که حضرت در میان مردم ظاهر بوده کسى از اصحاب او را ندیده و مشاهده نکرده است ؟! (ثانیا:) خود امام حسن عسکرى علیه السلام و دیگر امامان علیه السلام خبر داده اند و بعد از آن هم إ لى ماشاء اللّه شیعه از وجود مقدسش اینهمه کرامات دیده و مى بینند. ما چه مى دانیم همین امروز در کجاها چه اغاثه هایى براى مستغیثها و چه اجاره هایى براى مستجیرها از طرف حضرت انجام مى شود؟! ما چه مى دانیم که چه کارهایى هر روز دارد مى شود؟! بله ، حضرت از اءعین ظالمین محجوب است المحجوب عن اءعین الظالمین . اما کسانیکه نه ظالمند و نه رفیق ظالمند و نه با ظالمین معاشرند و نه در خانه و محله ظالمین هستند، آنحضرت از دیده آنها محجوب نیستند. (ثالثا:) دیدن با چشم موضوعیت ندارد، بلکه این طریق و وسیله اى است براى حصول یقین . اگر آدم از پشت پرده صدائى را شنید، فهمید، و بودن گوینده اى را یقین کرد، او براى ما خبرهائى داد و آن خبرها مطابق با واقع شد، از سابق ولاحق ما خبر داد، به وجود گوینده یقین پیدا مى کنیم ولو چشمانمان او را نبیند. (رابعا:) همین دیدم را خیلى از بزرگان علماء ما هم ادّعا کرده اند. که اگر ما بگوئیم آنها دروغگو بوده اند که دیگر معلوم است که ما در چه حالى هستیم ؟!؟ مقصود اینکه ، ایمان یک مطلب است و آن هم اسلام است . و باید بگوئیم که اسلام هم همان توحید است ، تمام انبیاء مثل یک نبى واحد و تمام اوصیاء مثل یک وصى واحد هستند. و همه اینها هم از توحید نشاءت گرفته اند. ولذا در اول امر حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: قولوا لا إ له إ لاّ اللّه تفلحوا، هیچ چیز دیگرى نفرمودند. در اول امر همین کلمه را فرمودند. و بعد از مدتى فرمودند: هر کس دعوت مرا اجابت کند او وزیر و وصى من خواهد شد. کسى جواب نداد. حضرت این کلام را دو یا چند بار تکرار کردند. آخر کار حضرت امیر علیه السلام بلند شدند و گفتند: من حاضرم و اجابت کردند. بعد هم ابولهب عموى پیامبر به تمسخر گفت : براى مثال تو و دعوت تو، یک چنین طفلى باید اجابت کند و حرف تو را قبول کند. براى این ما را دعوت کرده بودى ؟( 19) ببینید برادر و برادرزاده چقدر با هم متفاوتند! یکى جهنمى محض و دیگرى بهشتى محض . همین حدیث ثقلین را اگر کسى تماما قبول کند، این حدیث خودش اءقوى دلیل است بر این که امام زمان (عج ) از همان زمانیکه پدر بزرگوارش وفات کردند موجود بوده و تا کنون حىّ و زنده اند. مخالفین این را قائل نیستند، و این اشکالات را هم بیخود مى کنند همچنانکه آن یازده امام دیگر را قائل نبودند. در روایات داریم که ما منّا إ لاّ مقتول اءو مسموم ( 20) . حضرات معصومین علیه السلام یا کشته شدند و یا زهر خورانده شدند. البته مراد این نیست که در اثر زهر فورى بمیرند و همه فهمیده باشند که حضرت امروز زهر خورده و امروز هم وفات کرده است . همچنانکه در رابطه با حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم هم نقل مى کنند که به حضرت زهر داده شده بود. بلى در مورد حضرت موسى بن جعفر علیه السلام یا حضرت جواد الائمه علیه السلام معلوم شد که در همان شب یا در همان روز با آن وسائل مسموم و شهید شدند (ولى در مورد بقیه حضرات معصومین علیه السلام اینگونه معلوم نشد). حضرات معصومین علیه السلام براى اثبات ولایت و وصایت خودشان اقامه برهان مى کردند. لکن مى فرمودند براى غیر خودتان اظهار نکنید. امّا در زمان حضرت موسى بن جعفر علیه السلام با اینکه حضرت این معنى را به اصحاب فرموده بودند امّا آنها فرامین ایشان را رعایت نکردند و مطالب حضرت را اظهار کردند. لذا به خاطر عدم رعایت حدود فرامین امام علیه السلام ، حضرت فرمودند: به من الهام شد که یا باید تو کشته شوى یا همه شیعیان حضرت هم فرمودند من حاضرم فداى مجموع شیعیان شوم ( 21) 2 - ملازمه شهادت بر توحید با شهادت بر ولایت ( 22) آیا در این اختلاف داریم که حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم فرموده است : قولوا لا إ له اللّه تفلحوا؟! همین کلمه لا إ له إ لاّ اللّه همه را درست مى کند. اگر کسى راستى راستى از اصنام و انداد جدا شود و موحّد شود مسلمان مى شود و اگر کسى به درستى مسلمان شد براى خاطر اینکه موحّد است مؤ من مى شود. و اگر کسى راستى راستى مؤ من و شیعه شود، براى اینکه نصّ نسبت به وصایت وصّى و وصّى الوصى همینطور تا به آخر قطعى است وصایت همه اوصیاء علیهم السلام را مى پذیرد، پس قهرا مى شود گفت گه توحید همه اینها را در بر دارد و همه اینها پشت سرش مى آید. پس اگر حقیقت را بخواهیم همان شهادت اولى ( 23) از براى شهادت به وصایت خاتم الاوصیاء( 24) کافى است چون همه اینها سلسله وار بر یک دیگر مترتب مى باشند. اگر خدا را قائل هستید و یقین و اطمینان پیدا کرده اید به اینکه او کسى را فرستاده ، امر و نهیى هم دارد باید همه اینها را قائل باشید. وإ لاّ یا خدا را قائل نیستید یا علم خدا یا مثلا حکمت خدا یا یک چیز از اوصاف حقیقیه خداوند را منکر مى باشید. بله ، بعضى از مردم نسبت به بعضى دیگر اکفر( 25) هستند. اگر کسى بخواهد وصى یکى از اوصیاء را رد کند با وجود اعتقاد و یقین به ثبوت وصایت او، در واقع همان وصى را رد کرده است ، و همینطور کسى را هم که او این وصى را تعیین کرده ، رد کرده است تا به آخر. از پیرمردها و مشایخ مى شنیدیم حالا نمى دانیم آیا آنها این مطلب را خودشان فهمیده بودند یا اینکه از شیوخ و پیرمردهاى دیگر نقل مى کردند بعضیها که مثلا یک راهى براى ارتباط با جنها داشته اند از آنها حرف عجیب و غریبى نقل کرده اند که آنها گفته اند: در طایفه ما اجنّه ، شیعه هست و کافر، امّا سنّى نداریم . از روى تعجب به آنها گفته بودند که : یا شما کافرید که بدتر از سنّى هستید یا شیعه ، اما سنى ندارید؟ آخر این چطور مى شود؟ این چه حرفى است که شما مى زنید؟! آنها در جواب گفته بودند: پیرمردهایى از جن الان در پیش ما اجنّه هستند که آنها روز غدیر خم را درک کرده بوده اند، و مى فرمایند که ما دیدیم حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم ، حضرت على علیه السلام را بعد از خودش نائب و ولى امر قرار داد، پس همه آمدند سلام کردند به حضرت امیر علیه السلام و تبریم گفتند. اجنّه مسلمان حرف پیرمردهاى خودشان را قبول دارند، لذا شیعه هستند. اما کافرهاى اءجنه اگر هم همین کار حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم را در غدیر خم دیده باشند قبول نمى کنند. حال این را بنده عرض مى کنم (وإ لاّ در نقلى که از اجنّه شده است ، دخلى ندارد): حتّى آن فلانى هم که آمد و گفت : بخّ بخّ یابن اءبى طالب اءصبحتَ مولاى و مولى کل مؤ من ومؤ منة ( 26) بنابراین این هم یک حجّتى دیگر بر علیه خود آنها و بر تابعینشان است . بنده شنیده ام اما ندیده ام ، گفته اند: عده اى از علماى اءهل تسنن براى مرحوم علامه امینى ( 27) صاحب الغدیر و همچنین براى غیر علامه امینى از متقدمین بر ایشان ، پیغام داده بودند: مطلبى براى ما نقل شده و ثابت مى باشد که براى شما شیعیان این مطلب نقل نشده است و آن این است که : در روز غدیر خم وقتى حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم مى خواستند بالاى جهاز شترها که به عنوان منبر آماده کرده بودند بروند، چون هوا خیلى گرم و سوزان بود نمى شد حضرت پایشان را روى جهاز شترها بگذارند، ایشان عباى مبارک خودشان را درآورده و روى آن جهازها انداختند، سپس روى آن عبا ایستاده و دست حضرت امیر علیه السلام را بلند کردند و ایشان را بعنوان ولى و جانشین خود براى مردم معرفى کردند. مقصود اینکه اگر حسابش را بکنیم باید هر موحدى به خاتمیت وصایت دوازدهمین ولى خدا اقرار داشته باشد والاّ باید اشکال همینطور برود بالا و به توحیدشان اشکال کرد. لذا دعوت حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم از همان اوّل بسم اللّه به همان توحید بوده و ایشان ماءمور بود که توحید را به مردم برساند. پس اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم راستگو است ، و در اینکه مى گوید رسول اللّه صلى الله علیه و آله وسلم مى باشد راستگو هم هست همان پیامبر وصى و ولّى بعد خود را تعیین کرده است و به مردم رسانده است . یایها الرسول بلغ ما انزل من ربک و ان تفعل فما بلغت رسالته ( 28) و اگر نعوذ باللّه دروغگو است پس در توحیدى که حضرت منادى آنست اشکال دارید. چون خود آن حضرت توحید را در میان مردم نشر داده و آورده است . اگر کسى به یکى از ائمه اطهار علیه السلام اعتقاد نداشته باشد در حقیقت همان اصل توحید را ایمان ندارد. بالاخره مقصود این است که ایمان به توحید از براى اثبات وصایت آن حضرت که الان تشریف دارد کافى است . عین اللّه الناظرة واذنه الواعیة ( 29) این حرفهایى که ما با هم مى زنیم آن حضرت جلوتر مى شنوند. ما قائل هستیم به اینکه حضرات معصومین علیه السلام خلیفه پیغمبر هستند و از طرف پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم منصوب شده اند. اما مخالفین مى گویند ما خودمان خلیفه شدیم ، کسى ما را خلیفه نکرده است . باطنا و حقیقتا مشرکین با منکرین و مخالفین امام حىّ غایب یکى هستند به جهت اینکه اینها رفیق نیمه راه هستند. همینطور فرق مختلف شیعه از نبود توحید درست و از انحراف از آن به وجود آمده اند یک امامى دو امامى سه امامى ... واقفیه ، فطحیه ، اسماعیلیه ( 30) و همچنین تا به آخر. مثلا امام صادق علیه السلام از افراد مختلف خواستند که شهادت بدهند اسماعیل بن جعفر وفات کرده است براى اینکه حضرت مى دانست همین سبب مى شود که عده اى منحرف بشوند (و فرقه اسماعیلیه را بوجود آورند). به خاطر اخبار از مغیّبات ( 31) به آنحضرت صاق لقب داده اند. براى اینکه آتیه را مى دید و مى گفت ، یعنى بیش از دیگران مى گفت . حالا ببینید فرقه اسماعیلیه مى گویند: آیا تا بحال دیده شده است که کسى براى مرگ کسى شهادت بطلبد؟ پس این عمل امام صادق علیه السلام تقیه بوده است !! کسانیکه اءهل ولایت نیستند من حاد اللّه و رسوله ( 32) در حقیقت همان کافرانند، کفر باطنى دارند. اشکال بر امام حى غایب مى کنند که : امامى که در خانه اش بنشیند و در خانه را ببندد امام نیست و قدر یک خردل هم فایده ندارد!! بعد هم یک شعر گفته اند: کل امامٍ لایرى بالبصر لایسوى خردلة ( 33) یک نفر سنى هم در جواب او گفته بود: که هم تو بر باطلى و هم آنهاى دیگر. خوب چه کسانى از ظهور حضرت مانع شده اند؟ مى خواهید بگوئید با اینکه مانع وجود دارد حضرت در را باز کنند و آنها بیایند و بگیرند و ببرند؟! مقصود شما این است ؟! همین را مى خواهید؟! یا، ذهبى ( 34) به شیعه اثنى عشرى ایراد مى کند و در مقام نقض مى گوید: ما به آنها مى گوئیم نمى شود فردى این مقدار طویل العمر باشد. و آنها در مقابل به ما مى گویند: چطور حضرت خضر طویل العمر است ؟ در روایت داریم که خداوند از باب حجّة واحتجاج ایشان را معمّر( 35) کرده است تا کسى نگوید که نمى شود کسى معمّر باشد. حضرت خضر، حضرت الیاس ، حضرت ادریس ، حضرت عیسى علیه السلام ، همه اینها معمّر هستند. به ما نقض مى کنند و مى گویند چطور اینها معمّر هستند؟ در جوابشات مى گوئیم : آخر حضرت خضر ضامن تکلیف نیست .امّا امام حىّ ضامن تکلیف است . لذا اگر موجود باشد باید بیاید و امر به معروف و نهى از منکر بکند... پایان کلام ذهبى جواب : اولا همانطور که آن یازده امام نهى از منکر و امر به معروف کردند و تو و دوستانت ایمان آوردید ایشان هم اگر بیایند، شماها هم ایمان مى آورید!! بالاخره هم بنى امیّه و هم بنى عباس هر که را توانستند کشتند. حتّى بعضى مى گ .یند بنى العباس بدتر هم کرده اند، به جهت اینکه بنى العباس دو یا سه امام را حقیقتا خودشان کشتند. آن شاعر هم مى گوید: ما فعلت امیة فیهم معشار ما فعل بنو العباس ( 36) مثلا آنها خواستند امام را بکشند دیدند، حضرت شهید شده است و دفن کرده اند و نمى شود او را کشت . بر قبر مبارکش آب بستند و امثال این کارها.( 37) ثانیا اینکه مى گوئید امام ضامن تکلیف است ، شاید آن کسى که امام است از تو تقلید نکند و وظیفه اش را بهتر بداند!! ضامن تکلیفند، اما اینها (مخالفین شیعه ) در صدد هستند یک نفر شیعه را شناسائى کنند و بکشند!! بله ، نبوت مترتب است بر توحید، و وصایت مترتب است بر نبوت ، که در حقیقت وصات بقاء نبوت است . بطوریکه اگر نبوت لازم باشد، وصایت و ایصاء هم لازم است . و اگر نبوت لازم نباشد اینها هم لازم نیست . بین حدوث و بقاء وصایت نباید فرق گذاشت . پس قهرا اینها با رسالت مخالفند و با رسالت مخالف نیست مگر کسیکه با توحید مخالف باشد. لذا زمخشرى در شعرش مى گوید: وإ ن حنبلیا قلت .... ( 38) مى گوید: نباید از انسان سؤ ال کرد از چه کسى تقلید مى کنى ؟ اگر بگویى از ابو حنفیه تقلید مى کنم ، او یبیح الطّلى وهو الشراب المحرّم مالک فلان جور مى گوید، شافعى فلان جور مى گوید، ابن حنبل فلان مى گوید که قائل به جسم (مجسم ) بودن خداوند تبارک و تعالى (نعوذ باللّه ) هستند. مجسّمه از اءهل تسنن در زمان امام جواد الائمه علیه السلام که همان زمان ابن حنبل باشد بوده اند. و لذا مى بینیم که مرحوم اقا شیخ عبدالحسین رشتى ( 39) در اوایل تاءسیس دار التقریب بین المذاهب براى آنها نوشت که : چطور ما مى توانیم با اءهل تسنن نزدیک شویم و حال آنکه آنها خدا را جسم مى دانند. مرحوم آقاى بروجردى فرمودند که : این نامه آقا شیخ عبدالحسین را به دار التقریب در مصر فرستادیم ، که شما چه جوابى دارید؟ مسئولین دار التقریب هم براى تمام ممالک اسلامى این مطلب را فرستادند که شما چه جوابى دارید؟ ایشان مى فرمود که : چهار ماه طول کشید تا اینگونه جواب دادند: الیوم علماء اتفاق دارند که خدا جسم نیست عجب ! شما قائل به تجسّم را یکى از ائمه اربعه خودتان مى دانید بعد مى گویئد الیوم علماء اتفاق دارند بر خلاف او!؟ یعنى با او حالا مخالفید؟! این هم از ابن ابى الحدید( 40) که مى نویسد: استادم مى گفت : فرج و لحیه را اسم نبر، ولى هر چه را مى خواهى بگو من ثابت مى کنم که خدا آن را دارد!؟! خداوند چشم دارد، گوش دارد... اما فرج و لحیه را دیگر نگو!؟!! اعفنى عن الفرج واللحیه واساءل ماشئت ابن ابى الحدید مى گوید: إ نه ذکره فى کتابه ( 41) !؟! استاد: کجا فرج و لحیه را ذکر کرده است ؟! ابن ابى الحدید مى گوید: در آنجا که خداوند مى فرماید ولیس الذکر کالانثى ( 42) ذکر اشرف است از انثى و خداوند یقینا اشرفیت را اختیار مى کند و نمى شود که خداوند غیر اشرف باشد. آن استاد هم گفت : اءصبت واءجدت واءثبته فى کتابه ( 43) که نه خیر این هم هست ، این هم دیگر براى خداوند ثابت شد. چه عرض بکنیم راه که گم شد. خدا مى داند که انسان آخر کارش به کجا مى رسد. 3 - تمسک به ثقلین ( 44) تمام تشریعات از اول دین تا آخر آن براى یک کلمه است و آن بندگى خداست و نباید آنى از این کلمه غفلت کنیم . کار بندگى به جایى مى رسد که مى فرماید: ولا فرق بینک و بینهم الاّ انّهم عبادک هر کدام از ما به انبیاء و اوصیاء و صىّ وقت (عج ) شبیه تر باشیم به هدف نزدیک هستیم و هر کدام از این وصایت و از این یادگار که ثقلین باشند دورتر باشیم از خدا دورتریم و هر چه به این دو ثقل که قرآن و عترت است نزدیکتر باشیم به خدا و هدف خلقت نزدیک تریم . ما نباید خیال کنیم که توانائى اتکاء به افکار و آراء خودمان را داریم . کسانیکه به این ثقلین اعتماد و تمسک ندارند از هدف خلقت که همان بندگى خداست دور هستند. کسانى که مى گویند: ما قرآن را مى خواهیم ولى عترت را نمى خواهیم در واقع قرآن را هم نمى خواهند. در قرآن آمده است : الیوم اءکملت لکم دینکم و اءتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسم دینا( 45) چه چیزى خصوصیّت دارد که آن موجب اکمال است ، و چه چیزى سبب اکمال اسلام است ؟ همیشه اسلام دین مرضى خداست . پس امروز( 46) روز تکمیل و اکمال این دین است و تمام رضاى خدا در این مى باشد وگر کسى هم بگوید من عترت را مى خواهم و قرآن را نمى خواهم ، در واقع عترت را نمى خواهد و عترت را ندارد. عترت و قرآن شى ء واحدند. عترت شارح (احکام ...) قرآن براى ما است و قرآن شارح (تعلیمات ...) عترت است و ما نمى توانیم با تمسک به یکى از تمسک به دیگرى مستغنى شویم . اگر کسى بگوید: کتاب خدا ما را بس است ( 47) این به معناى اینست که کتاب خدا از کتاب خدا کفایت مى کند! آیا مى شود یک هم چنین چیزى را گفت ؟! و اگر کسى هم بگوید: نه خیر عترت براى ما کافى است ، به قرآن کارى نداریم این فرد در واقع با عترت کارى ندارد زیرا عترت اول و آخرش ‍ قرآن است ، متشابهات قرآن برگشت به عترت مى کند و تعلیمات از عترت برگشت به قرآن دارد. به طورى که حضرات معصومین در روایات فرموده اند: ما خالف کتاب اللّه لم اءقله ...( 48) بالاخره ما باید در اعتقادات و اعمال ، چه عمل شخصى مان و یا عمل نوعى و اجتماعى مان و در عباداتمان از تحصیل رضایت خدا لحظه اى غافل نشویم و مسامحه نکنیم . که اگر مسامحه بکنیم در همان آن خاسر و زیانکار شده ایم . این مطلب کى براى مردم معلوم شود؟ ممکن است طول بکشد، اما در واقع و نفس امر همان آنى که ما خودمان را از ثقلین دور کنیم ، از خدا خود را دور کرده ایم پس قهرا براى رسیدن به خدا باید به همین وسائل یعنى مقربین درگاه الهى متوسل شویم . الا قرب فالا قرب تا برسد به امام زمان (صلوات اللّه علیه ). باید بدانیم که مطلب فقط یکى است و آن بندگى خداست و بندگى خدا در طاعت خداست و طاعت خدا در ترک معصیت خدا در اعتقادات و در عمل است . به طورى که ما جز طاعت خدا و یا چیزى که بوجود آورنده طاعت خداست مثل عقاید و تفکرات حقّه ، و یا چیزى که طاعت خداوند بوجود آورنده آنهاست مثل دور شدن از محرمات الهیه از قبیل کبر و حسد و... نداشته باشیم . طاعت خدا چیزى جز طاعت نمى آورد و طاعت جز از طاعت به وجود نمى آید. ما باید به این معنا معتقد باشیم . مبادا که آنى غفلت کنیم که در همان آن گرگها آماده هستند. عالم غفلت عالم مهیّا شدن براى شیاطین انس و جن است . پس قهرا ما باید از خدا بخواهیم که ما را آن به ان از جمیع آفات و بلّیات معنویه و صوریه ، ظاهریه و باطنیه ، دنیویه و اخرویه سالم و محفوظ بدارد. از سعادت محروم نباشیم و در آن روز واپسین از تمامى عمر خودمان پشیمان نباشیم . مطلبى از عمروعاص ملعون نقل شده همان کسى که این همه کارها را کرد، تا به روز قیامت راه را برگرداند، سرچشمه را خون آلود و زهر آلود کرد بطوریکه بشر تا آخر مبتلا به این بلا باشد مگر آنکه ظهور ولى مطلق (عج ) آنرا جبران کند در همان آخر حیاتش انگشت خود را به دندان گرفت و به آن حال هم وفات کرد و گفت : اگر من به حقوق و حدود خودم قانع مى شدم این همه بلاها بر سر خودم و بر سر بشریت تا روز قیامت نمى آوردم ( 49) من این مطلب را از کسى دیگر نشنیده ام و در کتابى هم ندیده ام حتّى از کسانیکه راه اءهل بیت صلى الله علیه و آله وسلم را نرفته و عملى نکرده اند بلکه ضد آنرا طى کرده اند. خدا ما را حفظ کند تا کارى نکنیم که آخر کار پشیمان شویم . کارى نکنیم که آخرش دست خالى برویم . کارى نکنیم که براى خوشحالى چند روزه دنیا از آن هدف اصلى که تمام انبیاء و اوصیاء به آن هدف دعوت مى کنند، غافل باشیم . اگر به شما بگویند: یکى از این دو را انتخاب کنید، یا یک مقدار سختى امروز را تحمل کنید (حفّت الجنة بالمکاره )( 50) و تا ابد خوشحال باشید و یا خوشحالى چند روزه دنیا را ترجیح دهید هیچ عاقلى نمى گوید: من خوشحالى امروز را بر خوشحالى اءبدى ترجیح مى دهم . قهرا ما باید از این وسائطى ( 51) که بین ما و بین مبداء اءجل و اءعزّ هستند هیچوقت دور نباشیم . الحمدللّه الّذى جعلنا من التمسّکین بولایة اءمیر المؤ منین علیه السلام والا ئمّة الا طهار علیه السلام من ذریّته . 4 - حقانیت تشیع ( 52) براى اثبات حقانیت تشیّع ، روایات اءهل تسنن کفایت مى کند. و این از واضحات است . روایات معتبره پیش اءهل سنت براى اثبات تشیع به قدرى زیاد است که دیگر نیازى به مراجعه به منابع تشیّع نیست . یادم مى آید زمانى روایاتى را به این مضمون الائمّة بعدى اثنا عشر، تسعة منهم من ولد الحسین علیه السلام ، تاسعهم المهدى (عج ) بطوریکه در بسیارى از این روایات اسم آن تسعه را هم ذکر کرده است از منابع اءهل تسنن یادداشت مى کردم نظرم هست بیست روایت از آنها را ضبط کردم با توجه به اینکه هیچکدام از این بیست روایت از نظر سندى با دیگرى هیچگونه تداخلى نداشت . و این روایات به بیست نفر از صحابى رسول اللّه صلى الله علیه و آله وسلم منتهى مى شوند، که حضرت على علیه السلام جزء این صحابه نیست و در بین آنها نیاورده اند. حتّى ابوبکر، عمر، عثمان و... جزء همان صحابه ناقلین در این روایات هستند. و در واقع این روایات پیش آنها متواتر است ، زیرا تواتر در نزد اءهل سنت نسبت به شیعه خیلى آسانتر ثابت و حاصل مى شود. حتّى اگر کسى از شیعیان بگوید: براى اثبات حقانیت تشیع فقط روایات واضحه از منابع و مصادر اءهل تسنن تمسک کرده ام ، ابدا گزاف نگفته است .( 53) 5 - اصلاح نفس تنها راه نجات است ( 54) ما باید فکر کنیم و ببینیم که این همه گرفتاریهاى داخلى و خارجى براى چه پیش مى آید و ما چه کار کرده ایم که به این همه بلاها مبتلا مى شویم ؟ و در رفع اینگونه ابتلائات چه باید بکنیم ؟ فکر این را باید بکنیم که آخر ما چه کار کرده ایم که بى سرپرست مانده ایم ؟ جهت و علّت این است که ما خودمان را اصلاح نکرده ایم و نمى کنیم و نخواهیم کرد و حاضر هم نیستیم خودمان را اصلاح کنیم . اگر ما خودمان را اصلاح مى کردیم به این بلاها مبتلا نمى شدیم . حضرت نبى اکرم صلى الله علیه و آله وسلم فرمودند: اءلااءخبرکم بدائکم و دوائکم ، دائکم الذنوب و دوائکم الاستغفار( 55) ما مى خواهیم هر کارى دلمان مى خواهد بکنیم ، به نزدیکانمان ، به دوستانمان هر کارى مى خواهیم بکنیم ، امّا دیگران ، دشمنان ، حق ندارند به ما اسائه اى بکنند. ما اگر خودمان را اصلاح کنیم ، خداوند کافى و هادى است . ما نمى خواهیم خودمان را درست کنیم ، آنوقت نمى خواهیم از دیگران آزار ببینیم . آنهائیکه طبعشان آزار رساندن هست کار خودشان را مى کنند، مگر اینکه یک کافى و یک حافظ از شر و آزار آنها جلوگیرى بکند. ما اگر به راه بودیم و در راه مى رفتیم چه کسى امیرالمؤ منین علیه السلام را مى کشت ؟ چه کسى امام حسین علیه السلام را مى کشت ؟ چه کسى همین امام حىّ حاضر را که هزار سال است از دیده ها غایب است ، مغلول الیدین مى کرد؟ ما خود حاضر نیستیم خودمان را اصلاح کنیم که اگر خود را اصلاح کنیم به تدریج همه بشریت اصلاح مى شود. ما مى خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوئیم ، امّا کسى حق نداشته باشد به ما دروغ بگوید. ما به خوبان و دوستان خودمان آزار و اذیت بکنیم امّا بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند. انسان اگر با خدا بسازد، خداوند کار را درست مى کند. چرا در خلوت و جلوت هر چه دلت مى خواهد مى کنى ؟ مگر خداوند نمى فرماید: و من یتق اللّه یجعل له مخرجا* و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل على اللّه فهو حسبه ان اللّه بلغ اءمره ى قد جعل اللّه لکل شى ء قدرا؟( 56) آیا مى شود ما با خدا نباشیم و در عین حال خداوند در امور داخلى و خارجى ، جزئى و کلى یار ما باشد؟! پس هیچ چاره اى در گرفتاریهاى دنیوى و اخروى ، داخلى و خارجى نیست جز بوسیله خدائى بودن و با خدا بودن و با خدائیها معیت داشتن و از آنها تبعیّت کردن . ما اگر از انبیاء و اوصیاء علیه السلام دور شویم ، گرگهاى داخل و خارج بلافاصله ما را مى خورند. اگر ما خدا ترس باشیم ، کسانیکه اصلا ما را نمى شناسند که ما چه کسى و چه کاره هستیم ، از ما مى ترسند. هراس دارند کارى بکنند که ما بر آنها غضبناک شویم . زیرا اگر ما با خدا باشیم دیگر غضب ما غضب خداست . طایفه اى از اجنّه در روز عاشورا به حضرت سیدالشهداء علیه السلام عرض ‍ کردند: اگر شما اذن بدهید، همین حالا پیش از آنکه شما را جایتان حرکت کنید همه دشمنانتان را هلاک مى کنیم حضرت فرمودند: واللّه قدرت من از قدرت شما بیشتر است .حضرت کسى است که اسم اعظم را مى داند لکن اگر من کشته نشوم این مردمى که اینگونه هستند به چه وسیله اى امتحان شوند؟ دنیا منزلگاه امتحان است . شما باید در این فکر باشید که خودتان را اصلاح کنید، و بین خودتان و خدایتان مانعى پیدا نشود. که اگر شما خودتان را اصلاح کردید و موانعى که بین خودتان و بین خدا و انبیاء و اولیاء هست از بین بردید، خداوند بین شما و خلق را اصلاح مى کند. خودمان و پیشینیانمان در ثقیفه و جلوتر از آن ، در آن حجره و پیش از آن ، کار را به جائى رساندیم که اکنون وجب به وجب با هم دشمنیم . همه این کارها کار خودمان است . والاّ چرا مسلمانها باید با هم دشمن باشند تا چه رسد به اینکه انتظار داشته باشیم غیر مسلمانها با مسلمانها دشمنى نکنند؟! همه را مى بینیم کار خودمان است . ما باید از کارهایمان توبه کنیم و خودمان را اصلاح کنیم . هیچ چیز اصلح از این نیست که ما باید خودمان را اصلاح کنیم . باید توبه و تضرّع به آن باب عالى و اءعلى کنیم ، باید بسوى او برویم تا خداوند ما را نجات بدهد، اوّل از شرّ خودمان و داخله خودمان ، سپس از شرّ خارجیها. اءعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک ( 57) این شهوات و غضبهاى بیجا، همه از جنود شیاطین و کفّارند، که اینها در داخل خودم آدم هست . حالا که کار را به اینجا رساندیم خودمان مى دانیم که دوایش استغفار است . امّا آیا استغفار مى کنیم ؟! چاره اى نیست جز اینکه باید بسوى خدا برویم . اگر بسوى خدا نرفتیم ، موانع اگر هم رفع شود، موقتا رفع مى شود، براى همیشه رفع نمى شود. باید بدانیم که علاج ما درهمه مراحل بطوریکه از آن مستغنى نخواهیم بود و بدون آن مشکل کار ما تمام نخواهد شد اصلاح نفس است . با اعتراف به اینکه عمل از خودمان است ، که به سرمان آمده و مى آید، و با اعتراف به اینکه تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا و با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم ، کارمان درست نمى شود، دیگر با امروز فردا و پس ‍ فردا انداختن ، کار درست نمى شود. تا رابطه ما با ولى امر امام زمان (عج ) قوى نشود کار ما درست نخواهد شد. و قوّت رابطه ما با ولى امر (عج ) هم در اصلاح نفس است . آیا واقعا تا خودمان را اصلاح نکنیم کار درست مى شود؟ آیا تا در عالم ، راشى و مرتشى هست کار اصلاح مى شود؟ خوارزمى از مورّخین اءهل سنّت نوشته است : یک نفر از رؤ ساى سپاه امیرالمؤ منین علیه السلام در صفّین به نزدیکى خیمه معاویة بن ابن سفیان لعنة اللّه رسید، بطوریکه کشتن معاویه تا چه رسد دستگیر کردن او، برایش مثل آب خوردن بود در این نقل خوارزمى اسمى از مالک اشتر نمى برد و قضیه مربوط به یکى دیگر از سرداران سپاه حضرت امیر علیه السلام است ( 58) در همین حال معاویه به این فرمانده پیغام مى فرستد که : ما اعتراف داریم که تو بر ما غالب شدى ، امّا بگویم ، که اگر عقب نشینى کنى ، حکومت خراسان با تو است این بدبخت شقى عقب نشینى کرد، او خراسان را مى خواست ، درست مانند عمر سعد که حکومت رى را مى خواست ، و آخر سر هم به هیچ چیزى نرسید. این بدبخت شقى دین خودش را به دنیا فروخت و پیش از آنکه ملک خراسان به دست معاویه بیفتد، به درک واصل شد و به این سردار هیچ چیزى نرسید، نه به خراسان و نه به بهشت ، بلکه جهنم را هم خرید، مثل عمر بن سعد خسر الدنیا والاخرة شد. آیا تا خودمان را اصلاح نکنیم مى توانیم جامعه را اصلاح بکنیم ؟! تو اگر خودت را اصلاح نکنى ، در آخرِ کار، کارِ خودن را مى کنى . همان آخر کار یک کلمه زیر گوشت مى گویند، مى گویند فلان قدر بطورى که در خواب هم ندیده باشى . آیا مى شود بدون اصلاح خود، کارمان را تمام بکنیم ؟ مملکتى که در آن ، جاسوس یا رشوه خوار و رشوه ده واسطه باشد، آیا ممکن است کس بگوید برویم اصلاح بکنیم ؟! محال است ، بدتر مى کنیم . بالاخره راه رهائى منحصر به اینستکه ما خودمان را اصلاح کنیم ، والاّ مگر در ایران پهلوى رشوه نخورد؟ آیا ایران را به او ندادند به شرط اینکه او نوکرشان باشد؟ مگر ترکیه را به مصطفى کمال ندادند به شرط اینکه براى آنها نوکرى کند و مستعمرات را در اختیار کفّار بگذارد؟ و یا آن یکى در حجاز، مگر حجاز را به عنوان رشوه به او ندادند و گفتند هر چه ما مى خواهیم تو گوش کن ؟! کار ما هم همین است . آیا آنها از جهنم آمده بودند و ما از بهشت ؟ ما باید از خودمان هم بترسیم . الحمدللّه تا حالا چنین قضایایى پیش نیامده که مثلا به ما بگویند به تو یک چیزى مى دهیم ، که ما چنین چیزى را در خواب هم نمى بینیم . البتّه آنها بلدند چه جورى چیزى از ما بگیرند، و چند برابر آنرا مى گیرند. بالاخره ممکن نیست بدون اصلاح نفس کارى پیش برود، و براى جامعه مان کارى بکنیم . همان رفیق نیمه راه خواهیم بود. در وقتش با هم خداحافظى مى کنیم . حالا اصلاح فعلى ما در چیست ؟ به بازگشت و توبه (استغفار) از کارهایى که خودمان مى دانیم در داخل و یا در خارج انجام مى دهیم . با خارجیها ارتباط پیدا مى کنیم ، ارتباطى که به نفع آنهاست نه ارتباطى که به نفع ما باشد. والاّ با این قرآن واضح و اءشباه آن صحیفه سجادیه و نهج البلاغه که ما داریم اگر دیوار از طرف خدا ماءذون بود حرف ما را تصدیق مى کرد چطور شده با این وجود ما اینجا مانده ایم ، دست گدایى به یک عده و حوش ، حیوانات ، درنده ها، دراز مى کنیم ، و میل داریم به ما قرض بدهند؟ پس این کارها، کارهایى است که خودمان کرده ایم و در آینده جز اینکه دیگر این کارها را نکنیم . تدبیر و چاره دیگرى نیست . باید خودمان را بشناسیم و نگذاریم دشمن از طریق داخله ما وارد شود و بر علیه ما کارهایى بکند. بالاخره باید به همدیگر معرفى بکنیم که فلانى رفیق است ، فلانى بالفعل رفیق است امّا تا کى ، معلوم نیست . خدا میداند تا چه باشد، تا چقدر به ما نفع بدهد، تا چقدر ما را اشباع کند، تا چقدر ما راه ، میل ما را، نفسانیت ما را ابقاء بکند. براى دین و براى خدا نگران باشد و بترس ، و با کسیکه او را نمى شناسى همراهى نکن ، کاملا دور خودت را حفظ کن . یک آقائى (خرم آبادى بود) گفت : یک نفر در بازار تهران پیش او آمد که آقا این (مثلا) ده تومانى را خورد کن . گفت : من کیفم را درآوردم دیدم فقط ده تومان پول دارم . گفتم : ببین آقا من توى کیفم همه اش یک ده تومانى است ، من خورد ندارم به شما بدهم . این آقا مى گفت این شخص جلوى چشم من جورى پولهاى مرا از توى کیف من درآورد و رفت که من متحیّر ماندم که این شخص چه جورى پولها را برد؟! آیا سحر کرد؟ چه جورى برد؟! نفهمیدم . آن آقا مى گفت : حالا هر کس از من سؤ الى بکند تمام اطرافم را خیلى خوب نگاه مى کنم هر کس از من سؤ الى بکند تمام اطاقم را خیلى خوب نگاه مى کنم و عبایم را هم جمع مى کنم بعد جواب مى دهم . حالا ما این همه قضایا را مى بینیم باز هم از کسى نمى ترسیم ! آیا توکّل ما بر خدا زیاد است یا قوّت ایمان ما زیاد است و بگوئیم کسى نمى تواند ما را گول بزند؟!! باید بدانید از طریق دوستان شما به شما نزدیک مى شوند و مواصلت کى کنند نه از راه دشمنانتان . بالاخره باید همیت کارها را بکنیم تا در بین خودمان اختلاطى نشود، آب آلوده نشود تا ماهیها گرفته بشود. در بین خودمان فساد از این بالاتر نرود. مطلب دوم آنکه : در خلوتمان با خدا، در تضرّعاتمان و توبه مان ، در نمازهایمان و عباداتمان ، دعاها خصوصا دعاى شریف عظم البلاء وبرح الخفاء را بخوانیم و از خدا بخواهیم صاحب کار را برساند و با او باشیم و حالا اگر خداوند حضرت را رساند که رساند وإ لاّ از کنار حضرت و از رضاى او دور نرویم . حضرت حرفهایى را که ما به همدیگر مى زنیم مى شنوند و مى دانند. ایشان عین اللّه الناظرة واءذنه الواعیة مى باشند. جلوتر از ما حرفهاى ما را مى شنوند. بلکه خودمان که حرف مى زنیم ، این صدا ازلب تا به گوش برسد فاصله اى دارد، حضرت جلوتر از این فاصله حرف خودمان را مى شنود. آنوقت آیا ما مى توانیم کارى کنیم که حضرت متوجّه نشود و نداند؟ نقل کرده اند: دو نفر بودائى بودند و با اینکه در دینشان عقد ازدواجى وجود دارد، با هم وعده فحشاء کردند و گفتند باید یک مکان خلوتى پیدا کنیم ، و یک خانه اى هم پیدا کردند. و در این خانه هم یک اتاقى پیدا کردند که اگر فرضا کسى داخل خانه شود، نتواند داخل این اتاق بشود، یکى از آنها فهمید در این اتاق بتى هست ، جامه اى بداشت و روى آن انداخت که مثلا بت قضایاى آنها را نبیند. خداى دروغى نبیند که دارند چکار مى کنند. آیا ما مى توانیم از خداى حقیقى کارهایمان را مخفى کنیم ، بطوریکه کارهایمان را نبیند و نداند که چه انجام دادیم ؟ گاهى مى آیند به انسان مى گویند: چیزى نیست ، یک نوشته اى را اجازا بده ما امضاء بکنیم لازم نیست شما زحمت بکشید و امضاء بکنید. همینکه شما اذن بدهید ما از جانب شما امضاء بکنیم کافى است و کار تمام است . این هم فردش ، آهم بهایش ، آن هم ...!! بالاخره نمى توانیم اعمال خودمان را از خدا مخفى کنیم ، او قادر است ، ناظر است ، علیم است ، حکیم است . تا با او نسازیم کارتان درست نمى شود. حالا چه کار بکنیم ؟ خودمان از خودمان بترسیم تا چه رسد از دیگران ، به جهت اینکه ما چه مى دانیم به ما چه مى گویند بالاخره بادى خودمان از خودمان در محافظت باشیم . خوب ملتفت باشیم که از خودمان اغوا و تهدید و تطمیع نشویم . وقتیکه همه این مطالب احراز شد، بین خودمان و خدایمان در خلوات از تضّعات ، از إ نابه و از توبه و از طلب توبه ، و طلب توفیق به توبه ، دست برنداریم . از خدا مى خواهیم توسط انبیاء علیه السلام و وصىّ حاضرش (عج ) که در پیش عارفین حاضر است ، که ما را از خدائى بودن و از خدائیان و از وسائط امداد خدا، منحرف نکند، بصیر و بینا بکند. خودشناس باشیم ، خودیها را بشناسیم ، خدائیها را بشناسیم ، آن وقت خلاف اینها هم شناخته مى شوند. 6 - کرامت شیعه از کرامت شیعه اینکه اکثر روایاتى که در فضیلت اءهل بیت علیه السلام به ما رسیده بلکه همگى آنها در کتب عامّه آمده است . و ما براى اثبات خلافت اوصیاء هیچ نیازى به روایات خاصّه (شیعى ) نداریم . خود عامه روایت کرده اند که حضرت رسول اللّه صلى الله علیه و آله وسلم فرموده اند: اذا راءیتم على منبرى فاقتلوه ( 59) بعد به رواى مى گویند مگر خودت این روایت را نشنیدى و خودت روایت نمى کردى ؟ در جواب گفت : بله شنیدم . خوب آن کار را نکردیم ، تا این همه بلاها بر سرمان آمد. به تازگى در کتب خود عامه دیدم که روایت کرده اند: الصدیقون ثلاثة : مؤ من آل فرعون الّذى قال : اءتقتلون رجلا اءن یقو ربّى ، مؤ من آل یاسین الّذى : یا قوم اتّبعوا المرسلین ، و علىّ علیه السلام و هو اءفضلهم (اءفضل الثلاثة ).( 60) پس صدیق و فاروق دیگر کیانند؟ فراموش شد دیگر؟!! صدّیقین سه نفرند و سومى که على علیه السلام باشد افضل این سه نفر است . آن وقت ممکن است که دیگرى صدیق باشد؟! بلى مى شود گفت این کرامتى است براى شیعه اینکه روایات فضل حضرت على علیه السلام از طریق خود عامه نقل شده است مثل این روایت : على علیه السلام خیر البشر فمن اءبى فقد کفر( 61) همین روایت از طرق و روایات خود آنها و در کتابهاى خود عامه نقل شده است . 7 - سلب توفیق نصارى از حقیقت عبادت و بندگى ( 62) عبادت دو گونه اند: یکى عبادتى است که به آن امر تعلّق گرفته است و دیگر عبادت ذاتى است . عبادت امرى مثل واءقیموا الصلوة و ءاتوا الزکوة ( 63) . در واقع خود این آیه شریفه قرآن مرز بین اسلام و کفر است . خداوند یک چیزى را مى گوید که بت پرستها و کفّار ابدا این چیزها را ندارند. بله ، متدیّنین از ادیان الهى ولو به دین یهود و نصارى ، صلاة و زکاة دارند اءو صنى بالصلوة والزکوة ما دمت حیا( 64) . منتها در خصوصیت و کیفیت عمل ، با مااختلاف دارند. عبادات ذاتى مانند رکوع و سجود و قیام البته قیام وصولى همانند وصول عبد پیش مولاى خویش این اعمال تعظیم ذاتى است و محتاج به امر نیست . ولذا پیش ملوک دست به سینه مى ایستادند، چنانکه آن خلیفه هم گفت : چه بهتر که ما هم این کار را بکنیم و پیش خدا دست به سینه بایستیم ( 65) البته اگر از آنهائى نباشیم که دست به سینه مى ایستند و طرف را با پا لگد مى زنند و دور مى کنند!؟ از مفاخر اسلام این که نماز مشتمل بر عبادات خالصانه وجدانى ذاتى است . عرض کردیم قیامش تعظیم ذاتى است و نیاز به دست به سینه ایستادن نیست . بلکه در روایت آمده است که التّکتّف عمل ولیس فى الصلاة عمل ( 66) بعد از قیام ، فرد نمازگزار به سوى منتصف الدائرة ( 67) رکوع و خضوع مى کند. همین خضوع و رکوعى است که مردم در مقام تعظیم نسبت به مخدومین خودشان انجام مى دهند، منتهى طبق حدّى که در شرع مقرّر است . مثلا زن باید کمتر و مرد بیشتر خم شود و سرش را پائین بیاورد. بعد از رکوع نماز گزار به سجده مى رود و این سجده غایت خضوع است . یعنى ما هیچ و در پیش تو خاک هستیم . این هم از مفاخر اسلام است . بلکه در محروم بودن نصارى از روح صلاة و از اعظم اجزاء صلاة ، این بس ‍ که شنیده ام در انجیلها نوشته اند: و اما السجود فى الکنائس فمن البدع .( 68) و شیده ام که نماز آنها همین شبه رکوع است ، ولى دیگر سجود انجام نمى دهند. سجود را که اعظم عبادات صلاتیه است مى گویند بدعت است . الحمدللّه این از .اضحات و از مطالب آشکار است . از مردم بپرسید حتّى از کسانیکه مشرکند که چگونه به سلاطین و ملوک خودشان تعظیم مى کنند، غایت خضوعشان همین به خاک افتادن است . الحمد للّه بفضل خدا پروردگار عالمیان ، مسلمانان به یک عبادت ذاتى مفتخرند که غیر مسلمانان از آن محرومند. این سجودى که همه دینداران مى دانند که سجده از خوف خدا، طریقه تمام انبیاء بوده است ، و تمام انبیاء آنرا انجام مى دادند. امّا نصارى مى گویند: خیر اءمّا السجود فى الکنائس فمن البدع یا اینکه مى گویند: نماز را باى در کلیسا خواند، و دیگر به جعلت لى الا رض مسجدا وطهورا( 69) کار ندارند. حتّى مى شود گفت : آن دسته عباداتى که ذاتى نیستند و امر دارند، آنها را هم مى توان به عبادات ذاتیه ارجاع داد. 8 - آثار یقین ( 70) یقین چگونه حاصل مى شود؟ حضرت آیة اللّه العظمى بهجت فرمودند: به اسباب آن که علم و عمل باشد، عمومات آن را هم مى دانیم . در مورد حضرت مسیح علیه السلام آمده است : لوازداد یقینه لمشى فى الهواء کما مشى على الماء( 71) در نجف اشرف ما استادى داشتیم و آقاى طباطبایى ( 72) هم پاى درس ایشان بودند، ایشان مى فرمودند: کسى ندیده است که او سوار ماشین شود (براى رفتن به کربلا) ما تعجب کردیم ، گفتیم : این همه سال با هم بودیم و با هم وارد مشاهد مشرفه مى شدیم و اعمال را انجام مى دادیم ولى متوجه به ین معنا نبودیم . یک وقت از پسرشان سؤ ال کردیم که : آیا دیده اید پدرتان سوار ماشین شوند؟ فرمودند: خیر، ما در این اواخر مى خواستیم ماشین تهیه کنیم و ایشان اولین فردى باشند که آنرا متبرک کنند ولى نشد. ولى دیدیم که سوار کشتى مى شدند. حضرت آیة اللّه العظمى بهجت فرمودند: از کوفه تا طویریج با کشتى 3 ساعت راه است و در یک روز امکان ندارد فردى با کشتى برود و برگردد و در عین حال اعمال عبادى حرم مطهّر سید الشهداء علیه السلام را انجام بدهد. علاوه بر این از طویریج تا کربلا کیلومترها راه است ! 9 - عا براى مؤ منین ( 73) اگر انسان راستى راستى براى مؤ منین و مؤ منات دعا کند و براى خودش دعا نکند، ملک براى او دعا مى کند. اگر کسى براى خودش دعا بکند، ممکن است به دلیل وجود موانع ونبودن شرایط دعا، به اجابت نرسد، ولى اگر ملک دعا بکند در دعاى او شرایط لحاظ نمى شود و موانع نیست ، حتما به استجابت مى رسد( 74) دعا براى اءهل ایمان و کسانى که در حکم اءهل ایمان هستند، دعا بر قائد اعظم (عج )، ولىّ مطلق و منجى عصر است ، دعا براى ایشان ، دعا براى همه بشریت است . دعا براى کفار آنها را از مخلّد بودن در نار جهنم نجات مى دهد مرحوم سید بن طاووس ( 75) فرموده اند: در شب قدر دعا کردن براى کفار اولى است ، چون خدا مى خواهد آنها را از خلود در نار نجات دهد.( 76) براى دوستان خدا و دوستان دوستان خدا دعا کنید. 10 - راه حلال و راه حرام در لذتهاى مادى ( 77) خداوند تبارک و تعالى در هر چیزى مقدارى را به خودش و مقدارى را به بندگانش اختصاص داده است . بقیت اللّه خیر لکم ( 78) شاید عام باشد. خداوند تبارک و تعالى در هر جایى مقدارى از چیزى را براى مردم باقى گذاشته و مقدارى دیگر را به خودش اختصاص داده است . در استماع ( 79) ، غنا را حرام کرده است ، اما غیر غنا مانند تحسین صوت و... مانعى ندارد. در تکلم ، غیبت ، تهمت ، ایذاء( 80) و... نباید باشد. مکلّف از آنها محروم است اما بقیه و غیر اینها هر چه مى خواهد بگوید. حتّى اگر انسان بخواهد لغویات را هم بگوید معاقب نمى شود، بلکه اگر گفتن این لغویات باعث شود که واجبى از انسان ترک شود، تنها بر ترک واجب معاقب است . لا یؤ اخذکم اللّه باللغو فى اءیمنکم ( 81) تا چه رسد به غیر اءیمان . لباس حریر و لباس طلا هذان محرّمان على ذکور اءمتى ( 82) . اصلا کار خدا نیست که یک جنس و یک نصف از بندگانش را از لذّت بردن محروم کند. مثلا زنا که اینهمه گناه عظیم و زشت است ولى در مقابل اگر انسان هزار مملوک و هزار همسر انقطاعى و چهار همسر دائم داشته باشد، همه مباح و حلال است . کار خدا و سنّتش در تمام تکالیف اینگونه است به طورى که انسان از لذتهاى دنیوى مطلقا محروم نیست منحرم زینة اللّه التى اءخرج لعباده ى والطیبت من الرزق ( 83) اما در آخرت همین طیبات مخصوص به اءهل ایمان است . قل هى للذین ءامنوا فى الحیوة الدنیا خالصة یوم القیمة کار به جایى رسیده که خداوند تعالى در احادیث قدسیه مى فرمایند: اگر هم و غم مؤ منین را ملاحظه نمى کردم و آنها دلگیر نمى شدند ابنیه ( 84) کفار را یک خشتش را از طلا و یک خشتش را از نقره قرار مى دادم چون آنها مصالحه کرده اند عاقبت و سعادت ابدیه دائمیه را به همین دنیا. کفّار و اءهل دنیا مى گویند: این دنیا را درست بکن هر چه شد شد. 11 - آثار پرداخت خمس و زکات ( 85) پرداختن زکات (و خمس ) از آن معانى ظریف و لطیفى است که فقط اءهل اسرار آن را مى فهمند. در روایت آمده است : پرداخت زکات موجب نمو مال است ( 86) و حال اینکه به ظاهر مال را کمتر مى کند، عدد کمتر مى شود، مگر مى شود ما بگوییم : حساب بلد نیستیم ؟ ولى در روایت مى گوید: مال را بیشتر مى کند باید صبر کرد و دید که عاقبت مالى که حقوق الهى آن را پرداخت کرده اند چه مى شود و عاقبت آن مال دیگر که حقوق واجبه آن پرداخت نشده است چه مى شود؟ مثلا مى گویند: پرداخت زکات نقص مال است ولى مال را تهذیب مى کند. همان طورى که با زدن شاخ و برگ اضافى درختان ثمره آنها بهتر و بیشتر مى شود، زکات هم ، همینگونه است . مرحوم کلباسى از سهم امام (عج ) و امثال آن استفاده نمى کرد، بلکه از طریق تجارت زندگى خود را مى چرخاند، و در دادن سهم امام (عج ) به دیگران هم خیلى خیلى با احتیاط بود بر عکس مرحوم حجة الاسلام سید شفتى ( 87) . به مرحوم کلباسى خبر دادند که مال التجاره شما در فلان کشتى بود و در فلان جا طوفان شد و کشتى غرق شد و مال شما هم در کشتى از بین رفت . ایشان فرمود: مال من غرق نمى شود به جهت اینکه حقوقش را پرداخت کرده ام . گفتند: کار از کار گذشته است ، خبر صحیح آمده که کشتى غرق شده و مال شما هم در داخل همان کشتى بوده ، شما مى گویید: خیر، حقوقش را داده ام و غرق نمى شود..؟! ایشان فرمودند: همان که گفتم ، مال من غرق نمى شود، حقوقش را داده ام . بعد از مدتها خبر آوردند که : ابراهیم نامى ، مال او محفوظ مانده است . ایشان فرمود: نگفتم حقوقش را داده ام و مال من از بین نمى رود. در زمانى هم که ما در نجف اشرف مشرّف بودیم ، مشابه این قضیه براى یک تاجرى اتفاق افتاد. این تاجر عادتش این بود که تجارتش را در سال یک هفته تعطیل مى کرد و تمامى بود و نبودش را حساب مى کرد و خمس آن را به یکى از مراجع نجف پرداخت مى کرد و بعد از ان ، تجارتخانه خود را باز مى کرد و مشغول به کار مى شد. در یک سالى ، مقدارى شکر از طریق بصره براى یک جایى فرستاده بود، نمى دانم براى خود بصره بوده یا براى جاى دیگر. براى ایشان خبر مى آورند که فلان کشتى غرق شده و شکرهاى ایشان هم داخل کشتى بوده و همه اموال کشتى از بین رفته است . تجار نجف که در آن کشتى مالى داشته اند همه مى روند براى تماشا و براى اینکه ببینند آیا راهى براى جلوگیرى از تلف اموالشان هست ، و یا چیزى از اموالشان باقى مانده است که استفاده کنند، و آیا اصلا قضیه صحت دارد یا خیر؟ و امثال اینها. بعد از آنکه به بصره مى رسند مى بینند که مطلب صحیح است و کشتى با تمام اموال غرق و تلف شده است . فقط مال این تاجر نجفى که ظاهرا 50 کیسه شکر بوده است سالم مانده است ، آن هم به این صورت که گویا کسى آمده و تمام این 50 کیسه را یکى یکى برداشته و همه را درکنار شط مرتب روى هم چیده است ! مقصود اینکه پرداخت حقوق الهى سبب نمو مال و تهذیب آن است و اگر کسى این کار را بکند مالش ترقى کرده و زیاد مى شود. 12 - برکات پرداخت زکات و خواندن نماز( 88) پرداخت زکات و خمس سبب تنمیه و مبارک بودن مال است و اینکه شارع مقدس مى فرماید: زکات و خمس بدهید به خاطر این است که مى داند عینکهاى ما آلوده است و ما نمى توانیم تشخیص بدهیم که پرداخت اینگونه حقوق الهى مبارک کردن مال است . مى دانیم که خداوند تبارک و تعالى از روى لطف و احسان فرموده است زکات بدهید. با پرداختن زکات و امثال اینها مال زیاد مى شود و مبارک مى شود. استنزلوا الرزق بالصدقة ( 89) بالوجدان فرد کیسه اش را دارد خالى مى کند ولى شارع مقدس مى فرمایند که : دارى کیسه ات را پر میکنى ! زیرا ما نمى فهمیم که فردا چه مى شود، فردا اگر یک ریال هم نصیحت شود از ده ریال امروز براى تو مبارک تر است . همچنین صرف اوقات در نمازهاى پنجگانه سبب برکت است ، افراد در کارخانه ها و کارگاهها این قدر کار مى کنند بجائى نمى رسند. اروپاییها براى کار کردن از این شهر به آن شهر مى روند و براى هر ساعتشان مقدار زیادى حقوق مى گیرند، آن وقت آنها به ما مى گویند: شما مسلمانها مى گویید نماز را باید در پنج وقت خواند خوب همه این نمازها را در 20 دقیقه جمع کرده وقتى که منزل رفتید بخوانید، چرا نماز مزاحم وقت کار بشود که تمام اوقات کار استفاده هاى مالى بسیار دارد؟! لیکن چه کار کنیم مثل یک بچه اى که از جایى خبر ندارد چطور به او بفهمانیم اگر این دواى تلخ را بخورى صحّت و عافیت در آن است . این نقص فعلى محسوس موجب ازدیاد است سبب تنزیل و استنزال رزق است . بالاخره وقتى اینها را ما ملاحظه مى کنیم مى فهمیم که شارع مقدس با واجب کردن واجبات بر ما منّت گذاشته است . نه اینکه ما مستحق آن بوده و طلبکار باشیم . آرى شارع به واسطه این آثار بر ما خیلى منّت گذاشته است . اصلا آنچه که از مقامات معنوى نصیب انسان مى شود با آنچه که از او به واسطه صرف وقت یا خالى شدن کیسه فوت مى شود قابل قیاس ‍ نیست . ما چه مى دانیم ، شاید نماز بجز تاءثیر در روح در چیزهاى دیگر نیز تاءثیراتى داشته باشد. یکى از دوستان ما مى گفت : دکتر به من گفته است ورزش بکنید ولو به زیاد نماز خواندن ، این هم ورزشى است .( 90) این هم یکى از فوائد من حیث لایحتسب است . پنج نوبت نماز خواندن در روز واجب شده است و چقدر براى امراض نافع و سودمند است . حتّى بعضیها گفته اند سر درد داشتیم ، نماز خواندیم رفع شد. 13 - نجات شیعه گرفتار( 91) در زمانى که ما در نجف اشرف مشرّف بودیم ، یادم مى آید که مرحوم آقا شیخ محمد حسین کاشف العظاء منبر رفت و خطاب به آنهائى که در عید الزهراء علیه السلام مجالس آنچنانى برگزار مى کردند که با شؤ ونات مناسبت نداشت فرمود: حضرت زهراعلیه السلام از شما برى ء است این چه کارى است که شما دارید انجام مى دهید؟! با این همه آنها دست از کارهایشان بر نمى داشتند و از نصف شب به بعد مى آمدند و کارهاى عجیب و غریبى انجام مى دادند. در زمان مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى ( 92) ، دو نفر کاسب بوده اند که بین هم کارهاى تجارتى و معاملاتى داشته اند، یکى در نجف اشرف مى زیسته و شیعه بوده ، دیگرى سنى و در بغداد زندگى مى کرده است . یک روزى رفیق بغدادى به نجف مى آید و اتفاقا با شب عید الزهراعلیه السلام مصادف بوده است . رفیق نجفى او را به یکى از این مجالس مى برد، کاسب بغدادى که سنى بوده ، وقتى وارد مجلس مى شود مى بیند یک مجسمه اى درست کرده اند و در شکمش یک چیزى قرار داده و جاسازى کرده اند، سپس یک نفر در شکم مجسمه چیزى فرو کرد و شیره هایى شبیه خون که در آن تعبیه کرده بودند خارج شد. رفیق بغدادى از این مجلس ‍ بسیار ناراحت مى شود و تصمیم بر انتقام مى گیرد. بعد از مدتى آن رفیق نجفى براى کار و معامله به بغداد مى رود و مى خواسته پیش همان رفیق بغدادیش برود. در بین راه یکى از دوستان خود را مى بیند که از سادات بوده ، او مکبّر نماز جماعت مرحوم آقا سید محمد کاظم یزدى و فردى بسیار قوى و تنومند بوده است . سید مکبر مى گوید که من امروز با شما مى آیم . مرد نجفى مى گوید: رفیق بغدادى از ما نیست ، علاوه بر این من اجازه ندارم که تو را با خودم ببرم . ولى سید خیلى اصرار مى کند، او هم ناچار او را با خودش ‍ مى برد. نزدیک غروب آفتاب به خانه تاجر بغدادى مى رسند. هنگام ورود به خانه متوجه مى شوند که بیرون منزل عده اى نشسته اند. (منزل نزدیک به شط دجله و مُشرف به آن بود). آن دو نفر در اتاق نشسته بودند، که مى بینند رفیق بغدادى به درون اندرونى مى رود و هر بار یک چیزى با خود مى آورد، بند و طناب و اسباب دیگر. در همین بین هم مى گوید: شما بودید که آن شب آن کارها را مى کردید، خنجر به شکمش مى زدید که یعنى این همان است ، الان معلومتان مى کنم . در اتاق را هم بسته است در اتاق فقط یک پنجره اى هست که مُشرف به شط است . بالاخره مرد نجفى مى فهمد که رفیق بغدادى مى دانسته است که او امشب به اینجا مى آید و وسائل کشتن او را مهیا کرده است . و آن چند نفر هم که در بیرون منزل نشسته بودند براى همین منظور آمده اند، خلاصه آنها یقین کردند که او قصد کشتن آنها را دارد. سید مکتبر مى گوید: این بار که او داخل اتاق آمد، من او را مى گیرم و از پنجره توى شط مى اندازم . یک بار دیگر که میاید تا چیز دیگرى از وسائل را بیاورد، آن سید تنومند او را محکم مى گیرد و دست و پایش را جمع کرده و در شط مى اندازد. آنهائى هم که دم در خانه منتظر بودند، بخیال اینکه کار دیگر تمام شده است پراکنده مى شوند و مى روند. مرد نجفى و سید در را باز مى کنند و از منزل خارج مى شوند تا به نزدیکى جسر بغداد( 93) مى رسند. در همین هنگام یک بلمچى از آن دور آنها را صدا مى زند، آنها مى بینند که بلمچى در اینجا منتظر آنها بوده است تا از طریق رودخانه آنها را به کاظمین ببرد، تا از طریق پل که راه دورتر مى شود، نروند. مى پرسند: شما چطور اینجا آمدید، چه کسى شما را فرستاده است ؟! بلمچى جواب مى دهد:من در خواب دیدم که حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمودند که : برو در کنار جسر بغداد و اسم حسین را صدا بزن و او و دوستش را سوار کن و بیاور بطرف کاظمین . 14 - نقش عزادارى سیدالشهداء علیه السلام در بقاء مذهب ( 94) در زمان مرحوم شیخ عبدالکریم حائرى ( 95) به ایشان عرض مى کنند: که رضاخان مى خواهد روضه خوانى را ممنوع کند البته این کار را هم کرد روضه خوانى مخفیانه صورت مى گرفت . منبریها بدون عمّامه و عبا براى روضه خوانى مى رفتند، آنهم چه روضه اى ، براى اینکه کسى نفهمد، یک پرده ضخیمى از فرش جلوى در نصب مى کردند بطوریکه کسى نتواند به راحتى داخل آنجا شود. و مجلس روضه هم در زیرزمین برگزار مى شد. فردى از اءهل مجلس گفته بود: روضه خواندن یک امر مستحبى است ، اینکه واجب نیست ؟! مرحوم شیخ عبدالکریم که از عملکرد رضاخان خیلى ناراحت شده بود، این گفته را که از آن فرد مى شنوند مى فرمایند: بله ، یک امر مستحبى است که هزار واجب در درون آن است . بله در ضمن همین مستحب ، مساءله مى گویند و مهمتر از آن احیاء تشیع است ، احیاء مذهب حقه است . با اءهل بین علیه السلام بودن و بر علیه دشمنان آنها بودن است . این خودش دین است هل الدّین الاّ الحبّ والبغض ؟!. در شوروى سابق که قریب هفتاد سال در لامذهبى و بى دینى زندگى مى کردند بطوریکه اصلا واجبات مهمه را نمى دانستند، حتّى الان هم نمى دانند که باید افرادى بروند آنجا و به آنها واضحات از واجبات را تعلیم بکنند و بالاخره حکومت کمونیستى براى از بین بردن دین هر کارى کرد ولکن در منطقه قفقاز و مناطق دیگر در ماه محرم همین عزادارى سید الشهداء علیه السلام را حفظ کرده اند و بلد هستند و آخرین اثرى که از شیعه در آن مناطق باقى مانده همین عزادارى سید الشهداء علیه السلام است که در عاشورا از آنها ترک نشده است و حفظ همین معنا، بسیارى از چیزهاى دیگر را نیز به دنبال خود مى آورد. 15 - بزرگداشت غدیره و اطعام اغنیاء در ان روز( 96) مذهب تشیع ، حقیقت دین است . مى دانیم که زنده نگاه داشتن غدیر خم ترویجى از براى دین است . کسى گفت : در وقف نامه یکى از موقوفات آستان قدس رضوى آمده است که باید در روز عید غدیر فلان عده ، جمعیت زیادى را دعوت کنید و از منابع این موقوفه ، آنها را ضیافت کنید، شیرینى و غذا و امثال اینها بدهید. به شرط اینکه این جمعیت غنى باشند، فقیر نباشند. ظاهرا از یکى از مراجع سؤ ال کرده بودند که آیا این شرط لازم الوفا است یا نه ؟ ایشان هم فرموده بودند، بله این شرط لازم الوفاء است . یعنى ، این مسئله اینقدر مهم است و این کشف مى کند از اهمیت دوستى با امیرالمؤ منین علیه السلام و اءهل بیت علیه السلام چون همیشه و در همه جا فقراء را اطعام مى کنند ولى براى این هدف (مطلوب ) مهم (حب اءهل بیت علیه السلام و امیرالمؤ منین علیه السلام ) به اغنیاء اطعام مى دهند. در روز غدیر متمولین و ثروتمندان قوم را دعوت کردن و اکرام و احسان آنها، خودش تعظیمى از تعظیم هاى آن غایت است . یعنى براى شرافت این روز حتّى همه شما را هم اکرام مى کنیم ، و چه بسا براى آنها یک تشریفات فوق العاده اى هم قائل شده باشند. خلاصه ، گاهى هم مى شود براى یک امرى اغنیاء را جمع بکنیم و این خودش تجلیل و تعظیم آن امر است . گفته اند مرحوم آقا سید محمد باقر( 97) در اصفهان چند کیسه یک تومانى در مسجد خودشان (مسجد سید) گذاشته بودند در آن زمان یک تومان خیلى ارزش داشته است و قرار گذاشته بودند که در روز غدیر هر کس از فلان در وارد شود و از فلان در خارج شود (بطوریکه تکرار نشود) به هر کدام یک تومان بدهند. بالاخره در آخر روز شمارش کرده بودند، دیده بودند که ایشان 20 هزار تومان آن زمان را، براى غدیر پرداخت کرده است . خرج کردن براى مصالح خصوصا مصالحى که اءهل مذهب حقه تشخیص ‍ بدهند، مثل روضه خوانى ها، مجالس مداحى و مجالس عید و امثال آن ، ترویج و تعظیم مذهب است . و لذا خواستند با شیعه مقابله کنند، تصمیم گرفتند عشره عاشورا را به عشره فاروقیه تبدیل کنند. فهمیده بودند که دهه محرم چه کارهائى مى کند، تا جائیکه در همین روز عاشورا چه بسا افرادى داخل در اسلام بلکه داخل در مذهب هم مى شدند، به همین جهت با عاشورا مقابله مى کردند. 16 - کرامتى از مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى ( 98) مرحوم صاحب جواهر( 99) فرموده بود:من فقط به چهار نفر اجازه اجتهاد داده ام که یکى از آنها مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى ( 100) است .( 101) ایشان مردى بسیار فاضل و عالمى بسیار قوى بوده اند و بسیارى از علماى معروف آن زمان جزء شاگردان ایشان هستند، ولو به مدت کمى هم بوده در درس ایشان شرکت جسته اند. و کرامات زیادى از ایشان ظاهر شده که از جمله کرامات ایشان این بوده که : زمانى ایشان از طرف مرحوم صاحب جواهر متصدى تعمیر و احیاى گنبد عسکریین علیه السلام ، در سامرا مى شوند و در این رابطه مجاز بوده اند که از ثلث سهم امام یکى از خیّرین که چیزهاى مهمى را براى خیرات و مبرّات وصیت کرده بود، استفاده نمایند. روزى مرحوم شیخ عبدالحسین وسط مسجد متوکّل ( 102) رفته ، مى گویند: اینجا را حفر کنید. بعد از حفارى مى بینند سنگهاى مرمر عجیب و غریبى آنجا دفن شده است ، آنها را در آورده و از همگى آنها در سامرا در قبه عسکریین علیه السلام استفاده کرده و تمام حرم را با آن سنگ ها فرش ‍ مى کنند. 17 - کرامتى دیگر از مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى ( 103) مرحوم شیخ عبدالحسین زمانى که متولى تعمیر قبّه و گنبد عسکریین علیه السلام در سامرا بوده اند روزى با اصحابشان به بغداد مى روند. وقتى در مقبره شیخ عبدالقادر نشسته بودند که رئیس دستگاه نقابت ( 104) ایشان را مى بیند. با دیدن مرحوم شیخ عبدالحسین تصمیم مى گیرد از ایشان پذیرایى نماید. دستور مى دهد که براى شیخ قهوه درست کنند و به همراهان او هم قهوه بدهند. وقتى قهوه چى ، قهوه را به شیخ مى دهد مرحوم شیخ یکصد لیره طلا به او مى دهد که به نقیب بدهد. اصحاب و همراهان شیخ بسیار شگفت زده شده و به او مى گویند: چگونه به یک نفر مخالف در قبال یک قهوه این مقدار طلا مى دهید؟! مرحوم شیخ هیچ نمى گوید. دو یا سه روز بعد خبر مى آورند که دو نفر از شیعیان را در سرحدّات ( 105) به حرم سَب ( 106) به خلفا گرفته اند و آنها را مى خواهند در بغداد اعدام کنند. مرحوم شیخ به محض اطلاع روى کاغذ ته سیگار آن کاغذ مختصرى که از ته سیگار باقى مى ماند خطاب به نقیب بغداد مى نویسد:این دو نفر را خلاص کنید! نقیب هم به محض دیدن آن کاغذ، آن را به شُرطه مى دهد که این دو نفر را خلاص کنند. بعد از آزادى آن دو نفر، مرحوم شیخ به اصحابش گفته بود: پولى را که آن روز من به نقیب دادم خونبهاى این دو نفر بود. این قضیه را از کرامات مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانى دانسته اند. البته ایشان کرامات ظاهره بسیارى داشته است . 18 - عنایت حضرت امیرالمؤ منین ( 107) علما در نجف براى امرار معاش خود بسیار در سختى و مشقت بودند. یکى از آقایان مى گفت : تازه وارد نجف شده و بسیار گرسنه بودم . صبح داشتم از بازار بصره عبور مى کردم دیدم سبزى فروشى جلوى دکانش مقدار زیادى از این برگهاى چغندر گذاشته است . من هم گرسنه بودم . از آنها زیاد خوردم و مرا مریض کرد. در نجف دیده مى شد از بس که طلبه ها از این چیزها خورده بودند شکمهایشان سبز شده بود، شاید حضرت ابوذر هم کارش به خوردن علفها و سبزیها رسیده بود.( 108) مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم قمى ( 109) مى فرمود: زمانى که ما رفته بودیم نجف اشرف ، اغنیا هفته اى یک پختنى گیرشان مى آمد و مى خوردند و فقرا ماهى یکبار و متوسطین هر 15 روز یک بار. ایشان مى فرمودند که : یکدفعه من از دم حجره بعضى از طلاب گذشتم ، دیدم بوى آبگوشت مى آید. آنها به من گفتند: بسم اللّه بفرمائید. گفتم : من سیرم . واقعا هم سیر شده بودم از بس از این تربچه ها و امثال آنها خورده بودم . چون چیز دیگر نداشتم که بخورم . ایشان مى فرمود که کار به من خیلى سخت شد (البته قضیه اش یک مقدار مفصّل است ) رفتم حرم حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام . به حضرت عرض کردم : آقا اقلا ماهى یکبار به ما گوشت بدهید! بعد آمدم به طرف کفشدارى که بروم دیدم یکى از این بکتاشهاى ( 110) متصرّفه در نجف بکتاشها تکیه اى داشتند که تا زمان ما هم تکیه شان بود. بعدا شنیدم که مرحوم آقاى حکیم تکیه آنها را جزء صحن کرده است . آنها در تکیه ها سکنى مى کردند و بسیار هم متشخص بودند. دولت عثمانى هم از آنها حمایت مى کرد. و در هر شهرى از این تکیه ها زده بودند و به خدّام حرم هم پول مى دادند در بالاى پشت بام کفشدارى ایستاده است (پشت بام کفشدارى خیلى نزدیک به صحن و ایوان حرم آقا امیرالمؤ منین علیه السلام مى باشد.) و مى گوید: اللهم احشرنى مع ذى النّورین .( 111) آن بکتاش سنى بود. من هم یکدفعه از دهانم در رفت و گفتم : آمین خدّام حرم به من رسیدند و گفتند: این چه حرفى بود که گفتى ، الان مى آید و کارت را تمام مى کند. اینجا نمان و فرار کن . من هم گفتم : اصلا هیچ جا غیر از حرم امیرالمؤ منین علیه السلام نمى روم . هر چه مى خواهد بکند و هر چه مى خواهد بشود. برگشتم به طرف حرم حضرت . چیزى نگذشت که دیدم آن بکتاش آمد توى حرم و به من گفت : اءنت الّذى قلت آمین .( 112) من هم زود گفتم : نعم ، من بودم . او گفت : رحمک اللّه تعالى دعاء اءخیک بظهر الغیب ( 113) بعد هم یک لیره طلاى عثمانى به من داد. یک لیره عثمانى بصورت معمول خرج یک ماه او را اداره مى کرد. مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم قمى از حضرت امیر علیه السلام ماهى یکدفعه گوشت خواسته بود، ولى به عنایت حضرت بیشتر از آن رسید، خدا مى داند که با آن یک لیره چند ماه در آن زمان اداره اموراتش مى شد. 19 - رشوه ( 114) میان رشوه و هدیه ، تفاوت از زمین تا آسمان است و تشخیص آن بسیار مشکل ، و کار آدم بسیار عاقل است که در کمال عقل باشد. یکجورى رشوه را به کسى مى دهند که اصلا متوجه نمى شود و گمان این مطلب را نمى کند که فردا با انسان کار دارد. ما لایجوز را مى خواهد به اسم مایجوز بدهد. حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام مى فرمایند که ملفوفه اى را فردى پیش من آورد، به او گفتم چیست ؟ اءصدقة اءم زکوة ؟ فذلک محرم علینا اءهل البیت علیه السلام ( 115) ! گفت : لا ذا ولا ذاک ( 116) ولکن هدیه است ! حضرت فرمود: ثکلتک الثّواکل حضرت با قرائن فهمیده بود که این رشوه است . فردى مى گفت : شخصى قصد کرد خدمت یکى از علماء برسد تا ایشان سندى را مهر کند، جلوتر یک سینى (مثلا هدایایى ) براى اندرونى ایشان فرستاد. این عالم هم نگاه کرد و متوجه شد که صلاح نیست اجابت آن شخص را بکند.( 117) گفت : من اینرا نمى توانم مُهر کنم ، در ضمن آن سینى را هم با خود ببرید. یا مثلا مرحوم آقا شیخ ابوالقاسم قمى مى فرمود: در خانه یکى از علماء بنّایى مى کردم ، شنیدم که فردى در کوچه صدا مى زند، دوغ داریم . ایشان رفت و یک کاسه دوغ خرید و نان خشکى در آن ریخت و مرا صدا زد که بسم اللّه بفرمائید با هم میل کنیم . همینکه مشغول خوردن شدیم ، دیدم که در خانه را مى زنند. یکى از ملاّکین قم قباله اى را آورده بود که آقا مهر کنند، ایشان نگاه کرد و دید صلاح نیست . گفت :بروید و به فلان آقا بگوئید، ما با نان و دوغ ساخته ایم و براى ما از این قبالجات نفرستید. خدا باید انسان را حفظ کند، بقدرى این رشوه عمومیت دارد که دیدیم در همین نزدیکهاى ما مملکتى را رشوه بر باد داد. البته رشوه هر کسى مناسب اوست ، کس که وزیر است به او رشوه مى دهند که رئیس جمهورش کنند، یا یک کسى که امیر یک ناحیه است رشوه به او مى دهند که او را مثلا امیر حرمین حجاز بکنند. در بسیارى از جاها مطالب اینگونه است . 20 - مساجد مرحومه و مساجد ملعونه کوفه ( 118) نقل مى کنند که : یکى از ائمه جمعه مخالفین در خطبه نماز جمعه سب ( 119) حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام را فراموش کرده بود. بعد از آن که نماز تمام شده و مردم متفرق شده بودند در جاده اى که به طرف منزلش مى رفته است ناگهان به خاطر مى آورد که این کار را انجام نداده است . مى گوید: مسلمانها در اینجا جمع شوید با شما کار دارم . وقتى مردم جمع مى شوند مى گوید که : من فریضه اى را در نماز جمعه که همان سب حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام (نعوذ باللّه باشد فراموش ‍ کرده ام و حالا یادم آمده است شما اینجا بنشینید گوش کنید و شهادت بدهید به اینکه من این فریضه را تدارک کردم . آنها هم نشسته و گوش ‍ مى دهند، و مى گویند: چون در اینجا به یاد این فریضه مهمّه الهیّه افتادیم ، خوب است که در اینجا مسجدى درست کنیم ، و اسمش را هم مسجد الذّکر مى گذارند. چون در اینجا یادشان آمده بود که آن فریضه از یادشان فراموش ‍ شده است . و این مسجد تا مدّتهاى زیادى بوده است ولى الان دیگر اثرى از آن نیست . در تعبیر ما 3 یا 4 مسجد را در کوفه مساجد مرحومه و بقیّه را مساجد ملعونه ( 120) مى گویند. مسجد کوفه و مسجدى که در کنار آن مسجد به نام مسجد حضرت یونس ‍ علیه السلام که ظاهرا قبلا مسجد الحمراء بوده است جزء مساجد مرحومه هستند. در آن زمانى که ما بودیم این مسجد نبى یونس علیه السلام یک مسجد خیلى قدیمى با سقف پائین و تاریک بود. با این احوال انسان از آن مسجد یک چیزى را درک مى کرد که از مساجد دیگر نمى فهمید، آن قدر که این مسجد با شرافت است . البته در آن زمان نماز جماعت نیز در آن مسجد خوانده مى شد. 21 - زهد و قناعت شیخ انصارى اعلى اللّه مقامه ( 121) در نجف اشرف بخاطر گرمى هوا، باید هر روز یک مُبرِدى ( 122) تناول کرد و این جزء ضروریات است . البته آنهایى که قدرى کار و کسبشان خوب است هر روز مثلا هندوانه یا بطّیخ ( 123) و امثال آن را مثل خیار آبى تناول مى کنند، البته این خیارهائى که در سرزمین ما هست ، خیار چنبر نیست ، یک خیار آبى مخصوص در آنجا هست ، بعد از آن هم همین خیار چنبر، آنهم انواعش ‍ مختلف است بعضى هایش خیلى ارزان است ، بطّیخ هم یکى از اینهاست . البته بطیخ آنجا غیر از خربزه هاى ماست بطیخ خیلى خنک است ، در هر صورت باید یکى از اینها تناول کرد. نقل شده است که فردى مى گفت : در زمانى که هنوز مدرسه آخوند ساخته نشده بود یک بقالى بود (که البته بعد از ساخته شدن مدرسه آخوند هم بود) یک حاجى بازارى و کاسب آمده و گفته بود: ملا مرتضى ( 124) در طول سال هر چه از شما بخواهد به او بده ، و آنها را یادداشت کن من قبول دارم . بعدا سر سال مى آیم با تو حساب مى کنم . آن تاجر فرد معتبرى بوده ، به مرحوم ملا مرتضى مى گویند و ایشان هم قبول مى کند. سر سال که مى شود تاجر آمده و مى گوید: دفترت را بیاور، ببینم امسال چقدر از شما جنس گرفته است . مى بیند در تمام سال جناب مرحوم شیخ 25 پول دوغ از این دکان خرید کرده است البته یک پول دوغ آن زمان زیاد نبوده است . ببینید مرحوم شیخ چند روز این دوغ را خورشت نانش قرار مى داده است . 22 - اهمیت رفع حوائج مؤ منین ( 125) گاهى اعتبار جاه و مقام بالاتر و اقوى از اعتبار مال است . در زمانى که مرحوم آقا شیخ زین العابدین مازندرانى ( 126) در کربلا مرجع بودند به طورى که مورد رجوع عامّه مردم بودند حتّى هندى ها خلى مفصّل به ایشان مراجعه مى کردند. ایشان هم خیلى بذل و بخشش داشتند از این رو کلیه مستمندین و نیازمندان به ایشان رجوع مى کردند و ایشان هم در حدّ وسع خود رفع حاجت آنها را مى کردند. یک وقتى مال و اموالشان کم شد و دیگر چیزى به ایشان نرسید و این مدت طول کشید. آن مرحوم خیلى ناراحت شده به طورى که مریض حال شد. سپس براى زیارت و توسل به عسکریین علیه السلام به سامّرا مشرف شدند. مرحوم میرزاى شیرازى ( 127) در آن موقع در سامرا مشرف بودند وقتى شنیدند که ایشان مبتلا به دیون و قرض و امثال اینها شده اند و دیگر نمى توانند در کربلا انفاقاتى انجام دهند، خیلى ناراحت و مریض شده اند و براى استشفاء و توسل به سامرا مشرف شده اند. مرحوم میرزاى شیرازى گفته بودند:که چرا انسان این کارها را بکند. خوب ، دارد مى دهد، ندارد نمى دهد معنا ندارد که انسان قرض بگیرد و به این و آن برساند و امثال اینها. چرا انسان این کارها را بکند تا مبتلا به این چیزها شود؟ کانه ، این بیان مرحوم میرزا به گوش آقا شیخ زین العابدین مازندرانى رسیده بود. مرحوم میرزا براى عیادت و دیدن ایشان به منزلشان مى رود مرحوم آقا شیخ زین العابدین قطیفه اى ( 128) رویشان بوده ، بر مى دارد و مى گوید: من شرمم مى آید که اگر بگویند، تو که اعتبار داشتى چرا قرض نکردى و رفع حاجت محتاجین را نکردى . بعد قطیفه را روى خودشان مى کشند چون مریض احوال بودند و حال نداشتند. 23 - حکایت وفات خواجه ربیع ( 129) معاویه به ربیع بن زیاد عامل خودش در خراسان نامه اى نوشت که غنائم و زکواتى که بدست مى آید هر چه طلا و نقره باشد براى ما بفرست و اموال دیگر را همانجا بفروش و به طلا و نقره تبدیل کن یا براى ما بفرست ، و یا در مصرف خودش صرف کن . البته آن زمان غنائم و زکوات به این صورت تقسیم مى شد که مقدارى را به خلیفه و بقیه را بین مردم تقسیم مى کردند. ربیع بن زیاد دید که این دستور معاویه بر خلاف سنت و رسمى است که تا به آن روز معمول بوده است ، لذا بالاى منبر رفت و گفت : از شام به من دستور رسیده که بین غنائم و زکوات تبعیض انجام دهم . طلا و نقره را براى آنها بفرستم و بقیه را در همینجا مصرف کنم . و این خلاف شرع است و من این کار را نمى کنم . باید اجناس مثل سابق تقسیم شود. (البته خلاف شرعى که خودشان تا به آن روز عمل مى کردند). ولکن مخالفت با معاویه کار خیلى مشکلى بود، چون معاویه با ایجاد رعب و وحشت حکومت مى کرد. ابن اثیر نوشته است که : از خوف و هول معاویه خواجه ربیع به خانه نرسیده وفات کرد.( 130) حالا او را کشتند یا فوت کرد معلوم نیست . و بعد از او پسرش والى خراسان شد، البته ظاهرا بدون اذن و امر از شام ، و به چهل روز نکشید که او هم وفات کرد. البته اینکه او را کشتند یا خودش ‍ وفات کرد، آنهم معلوم نیست . ابن اثیر نوشته است : ظاهرا این خواجه ربیع که در مشهد مقدس مدفون است ، همین ربیع بن زیاد است که عامل معاویه بود، نه ربیع بن خثیم که یکى از زهّاد ثمانیه است .( 131) با توجه به این نقل ابن اثیر، بنظر مى رسد که مطلب ایشان قویا درست باشد. البته بعضیها بر این مطلب ادّعاى یقین کرده اند. 24 - معاویه در حالیکه صلیب در گردن داشت مرد( 132) معاویه و خلفاء در انجام کارها مقید به شرع نبودند. فاضل نعمان صاحب شرح الاخبار( 133) نوشته است : اسقف نجران براى معاویه نامه اى نوشت که ما مى خواهیم کلیسایى بنا کنیم و شما هم به ما مساعدت کنید! معاویه در جواب ، دویست هزار درهم از بیت المال را براى بناى کلیسا پرداخت کرد!!! با اینکه از شروط اءهل ذمّه این است که نباید کلیسا بنا کنند و امثال این کارها. خوب معاویه و امثال او معلوم الحال هستند. همین فاضل نعمان نوشته است : که معاویه در مرض وفاتش ، یک طبیب نصرانى را براى درمان احضار کرد، این طبیب هر چه مى کرد فایده نداشت . نهایتا معاویه ملعون به او گفت : واى بر تو که هر وقت مى آیى و هر چه علاج مى کنى عوض اینکه بهتر بشوم ، مرض من بدتر مى شود! طبیب گفت : من این معالجاتى که براى تو مى کنم ، براى دیگران هم انجام مى دهم و آنها خوب مى شوند، با همین کارها و همین دستورات ، ولى تو خوب نمى شوى ، خوب من چه کار کنم ؟ بعد در دنباله گفت : در بین ما نصارى این عمل شایع است که هر گاه مریضى ، مرض سختى دارد صلیب در گردنش مى بندند و او زود خوب مى شود! معاویه گفت : صلیب بیاور ببینم ! او هم صلیب آورد و در گردنش ‍ بست . فاضل نعمان مى گوید: معاویه ملعون همان شب با همان حالت که صلیب در گردنش بود، از دنیا رفت آرى این را هم مى شود از فضائل او حساب کرد!!! 25 - بذل و بخشش و سوء استفاده خلفاء از بیتالمال 1 بذل و بخشش هاى عثمان ( 134) خلفاى جور همه چیز را ملک طلق خودشان مى دانستند. زهرى نقل مى کند: عثمان آیه شریفه واعلموا اءنما غنمتم من شى ء فان للّه خمسه و للرسول ولذى القربى والیتمى والمسکین وابن السبیل ( 135) را تاءویل مى کرد و مى گفت : ذى القربى یعنى ذى القرباى خلیفه ، هر کس که مى خواهد باشد.( 136) یعنى اگر خلیفه بیت المال را به قوم و خویشان خودش بدهد مانعى ندارد. ذى القربى دیگر ذى القرباى حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم نیست ؟! اگر دو نفر فاسق آمدند با هم جنگیدند، یکى مغلوب و دیگرى غالب شد و حکومت را در دست گرفت خمس غنائم و اموال دیگر، مال ذى القرباى همان فرد فاسق غالب خواهد شد!؟ لذا مى بینیم که خلیفه خمس غنائم افریقا را که بسیار هم مهم بوده است ، در مجلس واحد به مروان بخشیده است .( 137) حتى نقل مى کنند که این گونه بذل و بخشش را دوبار براى مروان انجام داده است . کجاها را به برادر مروان بخشید، چه قدر را به بنى امیه بخشید؟! اینهم یکى از جمله ایرادهایى است که بر او وارد است . حتى خودش ‍ تصریح کرده است که : لاقد من علیهم بنى اءمیة ( 138) . حتى بنى امیه را بر بنى هاشم هم مقدّم مى داشت . آنهم مثل شخصى از بنى امیّه را، که طرید( 139) و رانده شده رسول خدا صلى الله علیه و آله وسلم بود به او چه قدر اموال بخشید، زیرا حکم بن عاص عموى او (عثمان ) بود. براى خلیفه مهم نبود که طف ، مسلمان واقعى باشد یا نباشد، ملعون باشد یا نباشد. طبق مبناى او بین المال مال ولى امر است ، اختیارش در دست اوست ، به هر کس که بخواهد مى تواند بدهد. خوب آنها مى گویند: خلافت او در لوح محفوظ معلوم و ثابت بوده است . لازمه اش این است که هر کارى بخواهد مى تواند بکند. آیه شریفه را تاءویل بکند و امثال اینها... معارضه حضرت ابوذر هم با او براى همین موارد بود. او مى گفت : غنائم اموال را جمع مى کنم ، ثمّ على راءیى ( 140) ابوذر مى گفت : آخر تو که اءهل اینکار نیستى ، تو که حق ندارى مال مردم را بگیرى و آنها را جمع کنى و بعد بین نزدیکانت پخش کنى ، آن هم چه نزدیکانى . خدا مى داند که خلفاى جور حاضر بودند براى حطام ( 141) دنیا هر کارى را بکنند. حاضر بودند هزاران نفر را به قتل برسانند تا به منصب و مقامى و یا مالى برسند. 2 بذل و بخشش هاى معاویه ( 142) سهم ذى القربى را که به حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام و اءهل البیت علیه السلام متعلق بود به بهانه هاى واهى از آنها گرفتند و بین اءقربا و نزدیکان خود پخش کردند. فدک را از حضرت زهرا(س ) و امیرالمؤ منین علیه السلام گرفتند به عنوان اینکه فدک جزء بیت المال است و باید از درآمد آن اسلحه و لوازم جنگ گرفته شود. البته عبارت اخراى لوازم جنگ آن بود که معاویه تمام فدک را به مروان بخشید و این فدک در دست اولاد مروان بود تا زمان عمر بن عبدالعزیز که وى آن را دوباره به اءهل البیت علیه السلام برگرداند.( 143) طبق شمارشى که انجام شده شاید فدک یازده بار در میان بنى امیه و بنى عباس دست به دست شده و رد و بدل گردیده است . معاویه طى نامه اى که به پسر عثمان نوشت تمام خراسان را به او بخشید. او هم در جواب گفت : من خراسان را مى خواهم چه کنم . معاویه در جوابش نوشت : نان خانه اى است براى تو. او وقتى این جواب را شنید فهمید که این بخشش یک چیز مهمّى است و شعرى هم در مدح معاویه به این مضمون سرود: آنچه را که خواستم او به من داد و بیشتر از آنچه را که متوقع بودم داد. مروان در مجلسى نشسته بود از شنیدن این خبر خیلى ناراحت شد که چرا معاویه خراسان را به او بخشیده و به من چیزى نداده است با این که این همه کار برایش انجام داده و زحمات بسیارى را براى او تحمل کرده ام . و گفت : همه را مى خرند ولى مرا نمى خرند البته معاویه فدک را به او بخشیده بود. و از جمله زحماتش که براى معاویه کشیده بود این بود که وقتى فهمید عثمان کشته شدنى است از خانه او فرار کرد تا عثمان را بکشند و خود جان سالم بدر برد. و اگر عثمان را نکشته بودند دیگر معاویه نمى ماند، مروان و بنى مروان دیگر نمى ماندند که روى کار بیایند. اگر عثمان زنده مى ماند و توبه میکرد البته توبه اى که آنها قبول داشتند مروان مى دانست که شرط توبه اش این بود که حداقل مروان را کنار بگذارد یا بکشد. او هم چون این معنى ار مى دانست از عثمان تعهد گرفت که به گناهش اقرار نکند به او گفت : لاتقرّ لهم بالخطیئة چون خطیئة عمده اش همین مروان بود. حضرت امیر علیه السلام در این رابطه مى فرمایند: انّ له امرة کلعقة الکلب اءنفه ( 144) معاویه هم جواب عجیب و غریبى به او داد: انّما یشترى لک یعنى تو خود من هستى . او گفت : اءصبحت اءبا عشرة و اءخا عشرة ، مؤ ونتى کثیرة ( 145) یعنى من ده برادر و خواهر دارم ، ده اولاد دارم ، عائله من زیاد است . قهرا یک چنین کسى این چنین کارها را مى کند. مى آید و وارد مدینه مى شود، یک نفر از اءهل مدینه را پیدا مى کند به او مى گوید که صد شتر به تو مى دهم براى اینکه راه را براى من باز کنى . او هم راه را باز مى کند و مى رود. واقعه حرّة هم مال همین مروان است ( 146) 3 سلیمان بن عبدالملک و بیت المال ( 147) نقل مى کنند در بین بنى مروان و بنى امیّه بعد از عمر بن عبدالعزیز( 148) ، سلیمان بن عبدالملک از همه آنها بهتر بود. همین سلمیان بن عبدالملک براى عامل حکومت در افریقا که فتوحات بسیارى داشته و حتى یک بار در زمان ولید سى نفر از پادشاهان آفریقا را به شام آورده بود پیغام مى دهد که : غنائم را به شام نباور زیرا ولید سخت مریض بود و او مى خواست قبل از وفات او غنائم به شام نرسد و همه آنها به خودش برسد. عامل در جواب گفت : خیر، در حال حاضر ولید حاکم است و او هنوز نمرده است و براى اراده کسیکه هنوز هیچ کاره است نمى توانم غنائم را تاءخى بیندازم . سلیمان هم که چنین دید قسم خورد یا نذر کرد که یا او را مى کشم و یا بلائى مثل کشتن بر سرش مى آورم . على اىّ حال آن غنائم را آوردند و سلیمان و اصحابش در خانه ولید هر چه که برگزیده و ارزنده بود برداشتند. چون آنها یک چیزهایى را مخصوص ‍ خودشان مى دانستند و برمى داشتند. بالاخره سلیمان جانشین ولید شد و دستور داد آن عامل ( 149) را بکشند یا بلائى را که مثل کشتن باشد بر سرش بیاورند. لذا دستور داد او را در آفتاب نگه دارند. قریب یک روز این بیچاره را درآفتاب نگه داشتند او از حال رفته بود، نزدیک مردنش بود. که عمر بن عبدالعزیز پیش سلیمان امد، سلیمان به او گفت : آیا به نذر خود وفا کردم !؟ عمر بن عبدالعزیز به او گفت : این پیرمرد را چه کارش دارى ؟ آزادش ‍ کن بالاخره او را آزادش کرد در حالى که دیگر جان و حالى براى او باقى نمانده بود. 26 - وجوب تحصیل علوم دینى ( 150) از جمله مصالح اجتماع یکى این است که باید عده اى در علوم دینیه متفقّه و متتبّع بشوند تا براى مردم نافع باشند. خصوصا اگر واجب باشد دیگر نمى توانند واجب را ترک کنند. تحصیل مقدارى از علوم دینیه واجب عینى است که اگر نیاز پیدا کردند بتوانند به کتب فتوا مراجعه کنند و مسائل خود را بفهمند. یکى از آقایان مى گفت : در شیراز وقتى بعضى از تجار در مسئله اى گیر مى کردند براى دیگر تجّار همان کاروانسرا مساءله را مى نوشتند. و آنها آن مسئله را به همدیگر نشان داده و بین خودشان آن را حل مى کردند و جواب را مى نوشتند زیرا همگى مسئله دان بودند. باید هر کسى در شبانه روز مقدارى از وقت خود را صرف تحصیل علوم دینیه کند، ولو به فرض یک ساعت در شبانه روز. بله ، کسیکه به مقام اجتهاد و فقاهت مى رسد یا مى خواهد به آن مقام برسد باید معظمى از وقت شبانه روزى خود را صرف این مطلب کند. بلکه چه بسا ممکن است به حدّى برسد که نتواند تحصیل علوم دینیه را با هیچ کار دیگرى جمع کند، و باید متمحّض در این کار بشود. تحصیل علوم دینیه واجب کفائى است و همین واجب کفائى براى بعضى ها ممکن است واجب عینى باشد و آن کسى است که اگر اشتغالش را ادامه دهد به مقام فقاهت مى رسد و مى تواند یک شهر یا بیش از یک شهر را با نظریات خودش اداره کند. 27 - مقام اجتهاد روزى است ( 151) در بعضى از روایات آمده است که خداوند تبارک و تعالى رزق و روزى طالبین علوم الهیّه را ضمانت کرده است . ضمنت لاهل العلم اءرزاقهم ( 152) مى دانیم که باید وجوهى از زکات یا بیت المال به طالبین علوم دینیه پرداخت شود. بطوریکه اگر این وجوه را به آنها ندهیم نمى توانند طلب علم کنند، و در این صورت همه چیز بر باد است . طلب علم ، طلب معرفت یک قانون الهى و فطرى است . نمى شود مردم جاهل و نادان بمانند. خدا مى داند که جاهل بودن به حکم شرع چه عواقب وحشتناکى را در پى دارد. بسیارى از ظالمین به علت جهلشان مرتکب خیلى از ظلمها مى شوند، که اگر عالم بودند آن همه ستمکارى را که براى آنها سودى ندارد انجام نمى دادند. البته ظلم و ستم چه منفعتى براى کسى داشته باشد و چه منفعتى نداشته باشد حرام است و نباید آنرا انجام داد. بنابراین مسئله تعلیم و تعلّم ، از واجبات و از مهمّات شرع است و لایقاس ‍ به شىّ، مخصوصا تعلیم و تعلّم علوم دینیه . تعلّم علوم دینیه واجب است چه متعلم به درجه اجتهاد برسد یا نرسد و اگر نتواند به آن درجه برسد، همین مقدارى را که خوانده و مادون اجتهاد است ، همین ها را به دیگران تعلیم کند. یکى از آقایان مى گفت : (زمانیکه براى تعلیم علوم دینیه وارد حوزه نجف شدم ، به حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام توسّل کردم که به مقام اجتهاد برسم . حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام را در خواب دیدم که حضرت فرمودند: اجتهاد مثل روزى است ، قسمت هر کسى نیست ، قسمت شما هم نشده است . پیش خود گفتم خواب که حجّیت ندارد، لذا فردا همان توسّلى را که داشتم ادامه مى دهم . فردا شب هم حضرت را در خواب دیدم که فرمودند: مگر به تو نگفتم که اجتهاد روزى است ، هر روزى قسمت هر کسى ، نیست . باز هم گفتم خواب که حجّت نیست ، لذا باز هم توسّلم را ادامه شب سوم باز امیرالمؤ منین علیه السلام را در خواب دیدم ، حضرت فرمودند: مگر نگفتم اجتهاد روزى است و قسمت شما نشده و روزى تو نیست . براى چه این اجتهاد را مى خواهى ؟ گفتم : براى اینکه به مقامات عالیه اى که از اجتهاد بدست مى آید برسم . حضرت فرمود: تا آنجا که مى توانى درسى را که خواندى و یاد گرفتى تا به همان جا را تعلیم دیگران بکن ، به آن مقام مى رسى . او مى گفت : من هم تا رسائل و کفایة ، خواندم . دیدم نمى توانم بیشتر از آنرا استفاده کنم . لذا به تدریس آن چیزى که خوانده بودم مشغول شدم )( 153) خدا مى داند که در نجف تقریبا کسى نبود که در درس او حاضر نشده و از او استفاده نبرده باشد. دروس مقدمات ، ادبیات ، منطق ، ریاضیات ، همه را تدریس مى کرد و تقریبا مثل اینکه حافظ همه آنها هم بود. بالاخره طلب علم یا راجح است و یا واجب ، و یک وقت واجب کفائى است و یک وقت هم ممکن است واجب عینى باشد. یکى از آقایان که آقا نجفى اصفهانى (ره )( 154) را درک کرده بود از ایشان نقل مى کرد که او هم از مرحوم شیخ انصارى نقل مى کرده که : شخصى از مرحوم شیخ انصارى سؤ ال کرده بود که در یک بلد چند نفر مجتهد لازم است بطورى که عینیّت وجوب تحصیل اجتهاد از دیگران ساقط شود. یعنى در واقع مقدار من به الکفایة را سؤ ال کرده بوده . لابد بلد متعارف آن موقع را هم در نظر گرفته بوده است . مرحوم شیخ در جواب فرموده بود: براى هر شهرى بیست مجتهد لازم است . مى توان گفت که درجات و مراتب و چگونگى فقه هم رزق و روزى است . مثلا یکى رزقش در مرتّب گویى است و یکى دیگر در تصرّفات . مثلا صاحب مدارک ( 155) و صاحب معالم ( 156) در بین فقهاء در منظّم گوئى و مرتّب گوئى بهره وافر دارند. و از طرف دیگر، کسى در میان متقدمین و متاءخرین و معاصرین مثل صاحب جواهر (ره ) نامرتب گو و مضطرب گو نیست . اما در تصرفات ما شاء اللّه خداوند به او عنایت فرموده است . و در این خصوص خیلى قوى است . اما اینکه واقعا کسى در این خصوص به پایه او مى رسد یا نمى رسد چه عرض کنیم ؟ مقصود اینکه اینها از قسمتها و روزیهاى الهى است که خداوند به فقهاء عنایت کرده است . 28 - سخاوت و مهمان نوازى اعراب ( 157) پیش اعراب معمول بوده آنهائیکه متمکن بودند محلّى را نزدیک خانه اى درون خانه شان بعنوان مهمان خانه مى ساختند و در آنجا از افراد مختلف پذیرایى مى کردند. اعراب در سخاوت معروف هستند، و تقریبا در درجه اول هستند و دیگران در این اخلاق به آنها نمى رسند. مثلا اگر معمانى از جلوى منزل آنها رد شود بر آنها وارد نشود، خیلى ناراحت مى شوند و دنبال مهمان مى روند تا از او پذیرائى کنند. تا آنجا که ما اطلاع داریم اعراب براى سادات خیلى خیلى احترام قائل مى شوند، بطوریکه اگر در مجلسى سیّدى باشد، او را بر همه مقدّم مى دارند و به جهت وجود آن سیّد در آن مجلس بیشتر از حدّ متعارف اءهل آن مجلس ‍ را ملاحظه مى کنند. فردى مى گفت : عموى من در بین عشایر بصره مهمانخانه اى داشت و در طول سال صد طغار (آنهم از طغارهاى بسیار مفصّل ) جو یا گندم یا از هر دو در آن مهمانخانه براى کسانیکه وارد آنجا مى شدند مى گذاشتند. و گاهى هم در بعضى سالها کم مى آورد، بیست طغار دیگر هم قرض مى کرد تا تکمیل خرجى سال اضیاف و مهمانها را بکند. در سخاوت عربها نقل شده که گاهى فردى بعنوان مهمان وارد منزل کسى شده و یک سال آنجا مانده است و او هم در اطعام و احترامش هیچ کوتاهى نکرده است . از خود اعراب شنیدم که صاحبخانه بعد از یک سال به مهمان گفت : آقا جان معلوم مى شود شما مایل هستید اینجا بمانید، حالا من به شما مى گویم شما هم مثل ما، این زمین و این خانه ، با خدم و حشم ، با آن گاو گوسفندها و غیره ... متعلق به شما است ، ما هر کارى و هر استفاده اى مى کنیم شما هم همان کار و همان استفاده را بکنید. مقصود اینکه این از اخلاق کریمان است و انسان با ملاحظه اینها عبرت بگیرد خوب است . لذة الکرام فى الاطعام ولذّة اللئام فى الطعام ( 158) 29 - عدم صداقت بعضى از فقرا( 159) بعضى از افراد فقیر هستند و باید از زکوات و صدقات و بیت المال ارتزاق کنند ولى گاهى دیده مى شود که بعضى از فقرا دروغ مى گویند، مخصوصا دروغهائیکه در متنش شاهد کذب است . مثلا نسخه طبیبى را مى آورد که پول دوا و درمان و... را ندارم تحقیق که مى کنید مى بینید این طبیبى که نسخه اش را آورده ، دو سال پیش فوت کرده است . مرحوم آقاى بروجردى (ره ) مى فرمودند: آن زمانیکه ما در بروجرد بودیم ، فردى در مسجد آمد و ادّعا کرد که زن و بچّه را در فلان محل گذاشته ام و هیچ نداریم ، مى خواهیم برویم مسافرت ، به ما کمک کنید. آقاى بروجردى مى فرمودند: به یکى از دوستان گفتم برو تفحّص بکن و حاجتش را برآورده کن . بعد از مدتى طولانى آمد و گفت : آن فرد مرا از این کوچه به ان کوچه ، و از آن کوچه به کوچه دیگر برد. و نتوانست جائى را که خانواده اش آنجا باشد پیدا کند. و در بین راه گاهى مى گفت مى خواهیم برویم فلان جا و گاهى مى گفت مى خواهیم فلان کار را بکنیم و امثال اینها. بعد از مدتى که با او بودم از او ماءیوس شده و برگشتم . 30 - دوام ابتلائات بشرى ( 160) در روایت داریم : مسکینّ ابن آدم ( 161) یعنى انسان همیشه نیازمند است ، محل ابتلاء است . اگر از جهتى احتیاجش ‍ رفع شود، از جهت دیگر مبتلا مى شود. مثلا اگر فقرش رفع شود، مریض ‍ مى شود. اگر مریض هم نشد مثلا به زندان و امثال آن مبتلا مى شود، حالا یا با جهت یا بدون جهت ، با وجود اینجور بلاها آسایش و امان از دستش ‍ مى رود. لذا در بعضى از روایات آمده است که خداوند مى فرماید: عبادت فردا را از تو نخواستم ، تو هم روزى فردا را از من نخواه . ظاهرا روایتى به این مضمون داریم : من اءصبح مخلّى فى سربه ، معافى فى بدنه ، وعنده قوت یوم فقد اءصبح ملکا( 162) 31 - مراتب فقر و مسکنت ( 163) فقر و مسکنت مراتبى دارد. کلمه فقر طبق وضع لغوى همان فقر مالى است در مقابل غنا، که مقصود غناى مالى است . و اگر کلمه فقر و غنا در غیر امور مالى استعمال شود، قرینه مى خواهد. مثل آیه شریفه قرآن اءنتم الفقرآء الى اللّه هو الغنى الحمید( 164) که در اینجا فقر و غناى مالى مقصود نیست . و کلمه مسکین بر کسیکه ذلیل و مقهور در غیر امور مالیه باشد اطلاق مى شود و اگر در امور مالیه استعمال شود قرینه مى خواهد. و مسکین به این معنى ، یعنى کسیکه حاجتش بیشتر از فقیر و نیازمندتر از او باشد. هر فقیرى نسبت به کسیکه وضع مالیش از او بهتر است مسکین است . و نسبت به پائینتر از خودش وضع مناسبترى دارد. آقا امیرالمؤ منین علیه السلام مى فرماید: انظر الى من هو دونک و لاتنظر الى من هو فوقک ( 165) یکى از آقایان مى فرمود: همین کلام حضرت امیر علیه السلام در جواب تمام شیوعیها و کمونیستها و امثال آنها کافى است . هر کسى اگر به پائینتر از خودش نگاه کند مى گوید بله وضع و کار ما خیلى خوب و درست است یکى از اءهل منبر که خیلى متدیّن بود مقیّد بود به فقرا و ایتام کمک کند و به این جور کارها همیشه اقدام داشت ، او که چشمانش درست نمى دید، دیوارها را به دست مى گرفت و چند قرص نان را به خانه فقرا و ایتام و آنهائیکه به این نان محتاج بودند مى برد. هر کس به پائینتر از خودش نگاه کند و بگوید الحمدللّه اصلا خود همین شکرگزارى سبب غناء مى شود. اشکرلى تزدد نعمتک ( 166) لن شکرتم لازیدنکم ( 167) خود این شکر موضوعیت و سببیت براى غنى شدن فقیر دارد. مرتبه اى از فقر نعوذ باللّه صبر انسان را از بین مى برد و حضرت ایوب علیه السلام مى خواهد که بر آن صبر داشته باشد. کاد الفقر اءن یکون کفرا( 168) و از طرف دیگر غنى هم نباید طورى باشد که به حدّ طغیان برسد. کلا ان الانسن لیطغى# اءن رءاه استغنى ( 169) 32 - ذلّت ستمگران در آخرت ( 170) عزّت و ذلّت هر دو مطلوب است . عزّت در برابر مردم مطلوب است ذلة فى نفسى مع اللّه هم مطلوب است و اینها با هم منافات ندارند. و لذا داریم ذلّلنى بین یدیک واءعزّنى عند خلقک ( 171) اءهل آتش که در دنیا ستمگرى مى کنند، خدا مى داند که فرداى قیامت در چه مذلّت و خوارى و بیچارگى خواهند بود. آنها به مقام فقراى اءهل بهشت رشک مى برند. راوى مى گوید: در خدمت حضرت باقر علیه السلام نشسته بودم ، دیدم شخصى را با غل و زنجیر خدمت حضرت آوردند. به حضرت عرض کرد: یا محمد بن على اسقنى ! حضرت فرمود این همان معاویة بن ابى سفیان است که ظاهر شده و از من طلب آب مى کند( 172) و آن دو نفر دیگر هم با او هستند. اما آنها این روح را هم ندارند که بیایند سؤ ال کنند... ویا آنها کارشان را مشکل تر مى دانند. 33 - توکّل و استغناء طبع ( 173) بعضى از فقرا حیثیت و شرافت خود را حفظ مى کنند یحسبهم الجاهل اءغنیاء من التعفف ( 174) عده اى توکّل را براى خودشان روزى مى دانند و اینها در واقع غنى هستند. احراز کرده اند که اگر بر خدا توکّل کنند روزیشان به آنها مى رسد، و اگر نرسید کشف مى کنند که لازم نبوده است . غنى و تمکن مالى جنبه مقدمیت دارد و براى اینست که انسان راحت زندگى کند، فرد متوکّل بر خدا بدون داشتن آن مقدمه ، راحت زندگى مى کند. حاضر است مدتى گرسنه باشد و اگر هم اضطرارى پیدا کرد با همان سبزیهاى بیابان خودش را اشباع کند، مثل حضرت 3. نقل شده و بلکه خودمان کسانى را دیدیم کسانى را که علم کیمیا( 175) را بلد بودند ولى بکار نمى بستند و استفاده نمى کردند. مى گفتند مى خواهیم یک روز نداشته باشیم و از خدا بخواهیم و یک روز داشته باشیم و شکر خدا کنیم . یکى از آقایان مى گفت : فلان پیرمرد در تبریز مد منزل ما و مقدارى پیش ‍ پدرم نشست و رفت . بعد از رفتنش پدرم فرمود: مى دانى براى چه آمده بود؟ او بمن گفت : من این صنعت (علم کیمیا) را یاد دارم و به شما هم یاد مى دهم امّا جزء اعظمش فلان چیز است ، که اگر کسى آن را بداند بقیه دیگر خیلى سهل است . پدرم به او گفته بود: من اءهل این عمل نیستم . مى خواهم یک روز داشته باشم و خدا را شکر کنم ، و یک روز نداشته باشم و از خدا بخواهم پدرم به من گفت : جزء اعظم را به شما نمى گویم ، از ترس اینکه مبادا به این بلا مبتلا شوید فرد دیگرى از آقایان مى گفت : یکى از آقایان علماء که از اوتاد زمانش هم بود و در کاظمین زندگى مى کرد، فهمیدم که او این علم را دارد. از نجف به دیدار ایشان رفتم و در ضمن سخن به صورت اشاره به ایشان گفتم بد نیست انسان این علم را داشته باشد. ایشان در جواب گفت : توکّل زیادى لازم دارد. دیگر من هم تعقیب نکردم ، ایشان هم چیزى نفرمود. سپس من به نجف آمدم . بعد از مدّتى این آقا وفات کرد. یکى از دوستان به من گفت که یک هفته به وفاتش مانده بود، ایشان دنبال جنابعالى کسى را فرستاد بود و با شما کارى داشت . من فهمیدم که او ظاهرا مى خواسته آن علم را به ما یاد بدهد. کسانیکه از طریق شاگردان مرحوم آخوند کاشى ( 176) از احوال ایشان مطلع و باخبر باشند، مى دانند که ایشان توکّل خیلى قوى داشتند. ایشان در مدرسه اصفهان تنها زندگى مى کردند و براى خودشان هیچ چیزى نهار و شام و صبحانه درست نمى کردند. هر چند وقتى یک غذایى براى او به حجره اش مى فرستادند. توکّل ایشان به حدّى بود که مى پرسید این غذا از کجاست ؟... با وجود نهایت نیاز خیلى از غذاهایى را که برایش مى فرستادند قبول نمى کرد. آن کسى را که غذا برایش مى فرستاد باید خوب مى شناخت که چه کاره است . با همین توکّل تمام امور و زندگیش را مى گذراند. آیا گاهى به همین شاگردان و علماء و مشایخى که نوعا پیش او درس ‍ خوانده بودند مثل مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى ( 177) ، همین آقاى بروجردى ( 178) یا آقا سید جمال گلپایگانى ( 179) و... که پیش او معقول و منقول را درس خوانده بودند، مى گفته است : که مثلا فلان چیز را براى من درست بکن یا نه ؟ نمى دانم . على اىّ حال او توکّل بر خدا را روزى خودش قرار داده بود. 34 - حسن ظن مرحوم آخوند و مرحوم شیخ عبدالکریم ( 180) حسن ظن و سوء ظن در خیلى مطالب و در بسیارى از تشخیصها با هم فرق مى کنند. عده اى خدمت یکى از بزرگان ( 181) رسیدند و عرضه داشتند که طلبه اى سرقت کرده است . ایشان فرمودند: خیر، سارق طلبه شده است ، نه اینکه طلبه سرقت کرده باشد. مرحوم آقا سید محمد خوانسارى ( 182) مى فرمودند: زمانیکه ما در نجف بودیم و در درس مرحوم آخوند( 183) حاضر مى شدیم ، یکى از علماء ایران از مرحوم اجازه امور حسبیّه را تقاضا کرده بود و براى من نوشته بود که شما واسطه این اجازه بشوید. و من چون او را نمى شناختم و نمى دانستم که آیا واقعا براى این مطلب اهلیت دارد یا نه ، نمى توانستم پیش مرحوم آخوند براى اهلیت شهادت دهم . لذا گفتم :عین این نوشته را به دست مرحوم آخوند مى دهم ، ایشان هر جور که تشخیص بدهند و صلاح بدانند عمل مى کنند. وقتى مرحوم آخوند درسشان تمام شد نوشته را به ایشان دادم . ایشان تا نامه را خواند به کاتبش گفت : مهر را بیاور، و مهر کرد. من پیش خود گفتم : اى واى ، شاید اینکه من این نوشته را دادم ایشان به حساب تاءیید و شهادت تلقى کردند. من چه کار بکنم ؟! لذا به ایشان عرض کردم : آقا من او را نمى شناسم . مرحوم آخوند گفت :مگر ملبّس به لباس روحانیت نیست ؟ گفتم :بله ملبّس است . ایشان فرمود: مگر مى شود که آدم ناجور باشد؟ نقل مى کنند که در دوران مشروطیت وقتى که ایشان باى تدریس از پله ها بالا مى رفت و فکرش هم منصرف به درس بود و وقت فکر کردن نداشت نامه مشروطه را به ایشان مى دهند و ایشان تا آن را مى بیند همانجا مهر مى کند! اصلا آنها نقشه شان همین بوده . آنها در سیاست کار کشته و زرنگ بوده اند و پیش خود مى گفتند نامه مشروطه را باید همانجا به مرحوم آخوند بدهیم تا ایشان مهر و امضاء کنند. آنهم چه کسانى این نامه را آورده بودند. همانهائى که وجوه شرعیه به ایشان مى دادند.( 184) 35 - بلند طبعى و بزرگوارى مرحوم آخوند( 185) نقل مى کنند شخصى براى مرحوم آخوند قبضى را مى آورد، و ایشان فورى آنرا امضاء کرده و مهر زده و به او برمى گرداند. آنهائى که پیش ایشان بودند و در خیلى کارها دخالت مى کردند، وقتى مبلغ آن قبض را فهمیدند، بعد از رفتن آن فرد به ایشان عرض کردند: آقا شما هفتصد تومان به یک نفر مى دهید و دیگران باید بمیرند! ایشان در جواب فرموده بود: اگر این 700 تومان گیر شما مى آمد، به کسى مى دادید؟! بگذارید این فرد تا یکسال راحت زندگى کند. 36 - زهد و قناعت علماء گذشته ( 186) نقل مى کنند مرحوم سید رضى ( 187) مالى پیش ایشان بوده که ایشان مى فرمایند: هر کس احتیاج دارد این مال را بردارد. کسى برنمى دارد جز یک نفر که او هم نصف آن مال را برداشته و نصف دیگرش را سر جایش مى گذارد و مى گوید: من به همین مقدار نیازمند بودم ! ببینید چه زمان خوبى بوده که مردم این قدر سالم الایمان بوده اند. در همین زمان نزدیک یعنى نزدیک به زمانى که ما در نجف اشرف بودیم گر چه من ایشان را ندیده بودم ظاهرا ایشان تا زمان ما هم در قید حیات بوده اند مرحوم آقا شیخ ابراهیم سالیانى ، خیلى معروف به زهد و تقوى بوده اند، وفاتشان هم در عتبات بوده است . ایشان در منزلشان تدریس مى کرده اند. زمانى مقدار زیادى قماش به منزل ایشان مى آورند که ایشان بین طلاب مستحق تقسیم کنند. به طلابى که در درسش حاضر بوده اند مى فرماید: این قماشها را آورده اند، هر کسى استحقاق دارد به مقدار استحقاق خودش بردارد. من که نمى دانم چه کسى استحقاق دارد و چه کسى ندارد. حالا چه کسى برمى دارد و چه کسى برنمى دارد! بنده یادم نمانده است . مقصود اینکه آن آقا فرموده بود هرکس احتیاج دارد بردارد. خانواده اش هم گفته بودند به هر کدام از ما یک چادرى و... از این قماشها بدهید. ایشان فرموده بودند: این بار که قماش آوردند به یک نفر شما چادرى مى دهم . دفعه بعد اگر باز هم بیاورند به آن یکى مى دهم این بار به همگى شما نمى دهم . بالاخره راستگویى که غالب باشد تحصیل ظن خیلى آسان مى شود به خلاف زمان ما که خدا مى داند چه خبر است . با چه وسائلى و چه ابزارهایى و... چه مى گویند ما نمى دانیم . ما هم هر کدام وظیفه و تکلیف را به دیگران حواله مى دهیم ، خودمان امر به معروف و نهى از منکر نمى کنیم . نمى دانیم که اگر ما امر به معروف و ناهى از منکر نباشیم همین بلاها بر سر خودمان مى آید! 37 - دورى از ریاست و مرجعیت ( 188) مرحوم فاضل اردکانى ( 189) در دانش و تقوى بسیارى قوى بوده اند حتى بحث استصحاب کلى نوع دوم ( 190) را به مرحوم شیخ انصارى گفته بود و شیخ آن را قبول کرده بود با این حال از ریاست و مرجعیت اعراض ‍ مى کرده اند و به میرزا محمد حسن شیرازى ارجاع مى کرده است . منتهى یک چیزى هم دارد که البته اگر در سرجایش به غیر آدم گفته شود او هم آدم مى شود.( 191) 38 - کرامت میرزاى قمى ( 192) در زمان مرحوم میرزا ابوالقاسم قمى ( 193) یکى از مؤ منین از طریق دریا به زیارت عتبات عالیات سفر مى کند در بین راه همیانش ( 194) به دریا مى افتد. به نجف اشرف مشرف مى شود و به حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام متوسل مى شود. در خواب مى بیند که حضرت امیرعلیه السلام به او مى فرماید: برو قم و همیانت را از میرزا ابوالقاسم قمى بگیر. او هم به قم مى آید و بعد از پرس ‍ و جو خانه میرزاى قمى را پیدا مى کند. همینکه دق الباب مى کند، مرحوم میرزا میآید و از سوراخى که در کنار در بوده همیانش را به دست او مى دهد. اینجور چیزها از کرامات بعضى از علماى بزرگ ما است . 39 - نقش مبلغان در اصلاح جامعه ( 195) وفقنا اللّه للعلم النافع وللعمل الصالح وللتّوفیق لما یحبّ ویرضى انصاف این که کسانیکه براى تبلیغ و تعلیم و... مى روند مقام و منصب خیلى بالایى دارند و بسیار باید مواظب خودشان باشند، زیرا مؤ منین همه نگاهشان به همین مبلغین و معلمین است . و باید آنها بدانند که درجه ایمان مردم به درجه ایمان این مبلغین بستگى دارد. مبلغین اگر ذره اى اشتباه یا مسامحه بکنند همان مسامحه و اشتباه در همه آنها (مردم ) مستمر مى شود. اگر مردم اینها را راستگو، صحیح القول و صحیح العمل بدانند، خودشان هم همین راه را مى روند. پس تقریبا مى شود گفت : اصلاح جامعه به اصلاح معلمین و مبلغین است . همه به اینها نگاه مى کنند. کسیکه خودش خرابکار است حضورش در اینجا هم جز خرابکارى اثر دیگرى ندارد. پس اگر معلمین اصلاح شدند فقط چیزى را که رضاى خدا در آنست مى گویند و برخلاف رضاى خدا نمى گویند، و چیزى که موجب سخط خدا باشد نمى گویند. رضاى خدا را دنبال مى کنند، کلمة فکلمة . فردا مسئول هستند از اینکه چرا این را گفتى و چرا این را نگفتى ، اگر چه کلمه هم باشد. یک نعم یا یک لا باشد. ببینید مهمّات همین اصول و فروع با یک نعم و یا لا کارش از بالا به پائین و از پائین به بالا برمى گردد. مبلّغان باید بدانند که آنها داراى مقام بزرگى هستند. نوشته اند مرحوم سید مهدى قزوینى ( 196) در حلّه منبرى رفت (شاید مرحوم آقا شیخ عباس قمى هم در کتابهایش نوشته باشد). همان یک مجلس سبب شد که چهار هزار نفر مستبصر شدند. خدا مى داند که این عمل چه قدر ارزش دارد. مرحوم صاحب جواهر فرموده است : اجر کتاب جواهر مرا در نامه عمل ازرى ( 197) بنویسید و ثواب همین یک قصیده او را که در آن قصیده هست : انّما المصطفى مدینة علم و هو الباب ، من اءتاه اءتاها تا آنجا که مى گوید: بنت من ؟ اءمّ من ؟ حلیلة مَن ؟ ویلٌ لمن سنّ ظلمها واءذاها در نامه عمل من بنویسید. مبلغین و معلمین چقدر مقام بزرگى دارند، بشرط اینکه هر چه را که مى دانند بگویند و هر چه را که نمى دانند نگویند، مشکوک را هم احتیاط بکنند و نگویند. وفقنا اللّه للعلم والتعلیم وللتبلیغات الصحیحة وللتعلیمات الصحیحة ولعدم الخروج عن رضا اللّه اءبدا. 40 - وظیفه و مسئولیت مبلّغان ( 198) انشاء اللّه تعالى آقایان توفیق پیدا مى کنند و براى تبلیغ مى روند. ان شاء اللّه در بیاناتى که خواهند داشت اول خودشان را مخاطب بدانند، تا نتیجه بگیرند. و اگر نتیجه نگرفتند و این عدم نتیجه به مستمعین و مردم مستند شد خوب آنها (مردم ) مختار هستند، آنها را اجبار که نمى شود کرد. اما به خود گوینده نباید اشکال وارد شود، که تو چرا اینطور وارد شدى ، قول لیّن نیاوردى ، اهم و مهم را رعایت نکردى ، کارى نکردى که بدانى یقینا شارع مقدس راضى به این کار است . با سبّ و طعن نباید با مردم برخورد کرد که مثلا شما چرا منحرف مى شوید، سبّ و طعن و امثال اینها اثرى ندارد، از مجلس که خارج شدند این حرفها یادشان مى رود. و علاوه بر آن به سبّ و طعن شما ترتیب اثرى قائل نمى شوند، در توى دلشان ردّ به مثل مى کنند. عل اىّ مقصود این است که باید تبلیغ طورى باشد که در ابلاغات و تبلیغات و در نصیحتها طریقه انبیاء و اوصیاء را در پیش گیریم و خودمان را به آنها شبیه سازیم . از یقینیات تجاوز نکنیم و مردم را به همین یقینیات بعث و تحریص کنیم . تا بفهمند که همین یقینیات کافى است . و این یقینیات غیر یقینیات را روشن مى کند، غیر یقینیات را مى فهماند، به همان دلیل که خودشان یقینى شدند. بالاخره تبلیغ ما طورى باشد که غانما برگردیم ، یعنى کارى کرده باشیم . این گونه تبلیغات و تعلیمات همان تبلیغاتى است که بزرگان ما داشتند. مثل اینکه به مرحوم سید مهدى قزوینى نسبت داده شده است که در مجلسى منبر رفته بوده که 4 هزار نفر یکجا مستبصر مى شوند. باید تبلیغ یک جورى صورت گیرد که مطابق شرع باشد و اشکال شرعى نداشته باشد، فائده اى داشته باشد. اگر به برکت تبلیغ شما یک نفر غیر مسلمان شود، یا غیر شیعه شیعه شود، یا غیر مستبصر مستبصر شود، خیرٌ لک مما طلعت علیه الشمس ( 199) . خدا مى داند کسیکه این کار را بکند در پیشگاه خدا چه مقامى دارد.و من اءحیاها فکانما اءحیا الناس جمیعا( 200) . شاید روزى همین خیر و برکت او که سبب استبصار و اسلام کسى شده به عده کثیرى سرایت کند، و ممکن است جماعتى از ناحیه او مسلمان شوند. خداوند بر توفیقات همه بیفزاید. 41 - شیوه تبلیغ ( 201) ونفعنا اللّه بالعلم النافع و وفقنا اللّه بالعمل الصالح دیگر یک روز بیشتر نمانده است که انشاء اللّه آقایان مهیا و آماده شوند. خدا توفیق بدهد که از یقینیات خارج نشویم و در سفر و حضر، در همه احوال فقط یقینیات را دنبال کنیم ، که این کار پشیمانى ندارد. بخلاف اینکه اگر از یقینیات تجاوز کنیم آنوقت دیگر خودمان مسئول آن هستیم که چرا آن حرف را زدیم و چرا آن حرف را نزدیم . از یقینیات نباید تجاوز کرد. امروز مردم به همان یقینیات کمال احتیاج را دارند. 42 - روش فراخوانى کفار بسوى اسلام ( 202) کفار وقتى از مسلمانان احسان بینند، خیلى به اسلام نزدیک مى شوند. الانسان عبید الاحسان ( 203) نزدیک کردن افراد به اسلام مطبى است بسیار مهم ، اینگونه نیست که امر مستحبى باشد که بگوئیم شد شد، نشد هم نشد.یهدى اللّه على یدک عبدا من عباد اللّه خیر لک مما طلعت علیه الشمس ( 204) اگر انسان کسى را مسلمان کند ذریّه او تا روز قیامت به برکت این شخص ‍ مسلمان مى شوند. و خدا مى داند این فرد تا روز قیامت چقدر نسل خواهد داشت ؟ البته ممکن است دیگران هم بیایند و بعضى از اینها را به کفر برگردانند. خوب آنها به دین خود، ما هم به دین خود. لکن مسلمان کردن کفّار بسیار امر مهمّى است . شنیده ام در امریکا بعضى از این جوانان و دانشجویان تمایل بسیارى دارند که مسلمان شوند لکن مى گویند: از این نماز صبح اسلام مى ترسیم ، این نماز براى ما خیلى شاق و مشکل است و ما نمى توانیم آن را انجام دهیم . حتى بعضیها مى گویند: اصلا تمام نمازها در اوقات پنجگانه براى ما سخت است . البته براى حلّ این مطلب بعضیها یک احتیال شرعى ( 205) انجام داده بودند. در بمبئى یک عالمى که نزدیک به زمان ما هم بود براى اینکه کفّارى را که در انجا بوده اند مسلمان کند یک راه و حیله شرعى پیدا کرده بود، که انصافش ‍ این است که راه عجیبى است . چون کفّار در آنجا تنها مشکلشان براى مسلمان شدن همین نمازهاى پنجگانه بوده ، به آنها گفته بود:لازم نیست خودتان را به زحمت بیندازید، روزى یک نماز هم بخوانید کافى است آنها گفته بودند: عجب ، روزى یک نماز کافى است ؟! ایشان هم گفته بود: بله کافى است . و مدتها کار به این صورت بوده که آنها روزى یک نماز مى خواندند. بعد از مدتى به آنها گفته بود: بد نیست شبها هم یک نماز دیگر بخوانید. آنها گفته بودند، عیب ندارد، در روز یک نماز، در شب هم یک نماز، مشکلى نیست . البته خوب براى مسلمان کردن آنها راهى غیر از این نبوده است . مدتها به همین منوال بوده تا وقتى به آنها گفته بود: عصر هم یک نماز بجا آورید و بیش از این براى شما چیزى لازم نیست . آنها گفته بودند: طورى نیست . بجا مى آوریم . بعد از مدتها که اینها سه نمازى بوده اند، به آنها نماز صبح را پیشنهاد کرده بوده و بعد از مدتى آنها را پنج نماز مى کند بالاخره راههاى مختلف براى مسلمان کردن کفّار وجود دارد. 43 - ساعتى در محضر استاد( 206) امتیاز مذهب شیعه از امتیازات مذهب شیعه این است که رؤ ساى مذهب ائمه علیهم السلام که مبیّن و مفسر مذهب هستند، هم در عقلیات رئیس هستند و هم در شرعیات ، و به آنها توسل مى کنیم و از آنها شفاعت مى جوئیم . لذا عده اى از علماى اءهل تسنن تعجب مى کنند که چگونه شما هم عقلیات را و هم شرعیات را از امام صادق علیه السلام مى گیرید و به آنها متوسل مى شوید؟ آنها مى گویند ما عقلیات را مثلا از امام فخر رازى و احکام شرعى را هم از ابو حنیفه اخذ مى کنیم ، امّا ائمه ما هم مبین احکام و هم هادى امورند. و در گرفتاریها هم به آنها توسل مى کنیم ، وسیله اى هستند براى قضاء حوائج . اما آنها (سنّیها) درباره ائمه شان چنین چیزى ندارند و تعجب مى کنند که شیعیان در تمام مسائل عقلى و شرعى و غیره مرجعشان یکى است . ائمه اطهار علیهم السلام در روز قیامت کارهایشان کار خدائى است زیرا که خداى متعال شفاعتهاى آنها را قبول مى کند. روز قیامت روز مجازات است . کار ائمّه اطهارعلیهم السلام در آن روز شفاعت از شیعیان است . عمده چیزى که براى ما هست دعا براى تعجیل فرج است . دسیسه استعمار براى تفرقه بین مسلمین در زمانهاى گذشته فرنگیها هر سال بین شیعه و سنى جنگ راه مى انداختند و این یک راهى براى ضعف اسلام به دسیسه آنها بود و در این بین خونهاى زیادى از مسلمانها ریخته مى شد. مثلا یک نفر را به محله شیعیان مى فرستادند که در اذان بگوید الصلاة خیرٌ من النوم و شیعیان او را بکشند و جنگ شروع شود. و کسى را به محلّه سنیها مى فرستادند تا در اذان حىّ على خیر العمل ( 207) بگوید و جنگ و خونریزى راه بیفتد. (این اتفاق در عراق پیش آمد). یک زمانى سنیها مى گفتند چرا شیعیان این قدر به زیارت ائمه خودشان مى روند و دستجات عزا راه مى اندازند و توسل مى جویند. بیائید ما هم این کار را بکنیم . لذا تصمیم گرفتند در شهر بصره به زیارت مصعب بن زبیر که از یاران پیامبر و داماد امام حسین علیه السلام هم بوده بروند و دسته هم راه بیندازند. و مخصوصا از محله شیعه نشینان هم بروند. شیعیان هم به عدم مزاحمت و عدم تحریک نسبت به آنها توافق مى کنند. سنّیها براى نشان دادن شوکتشان یک فیل چوبى درست کرده و در جلوى دسته به راه مى اندازند و به زیارت مى روند. بعد از انجام زیارت باز مى گردند، شیعیان هم تصمیم بر عدم مزاحمت داشته بودند. در راه بازگشت یک پاى فیل چوبى مى شکند. یکى از افراد خودشان ناخود آگاه یک دفعه آیات سوره فیل را با صداى بلند مى خواند. اءلم تر کیف فعل ربّک ( 208) وقتى آیات را مى شنوند یک دفعه دسته آنها به هم مى ریزند و پراکنده مى شوند. بعد از آن دیگر دسته به راه نمى اندازند. یک دفعه علماى اءهل تسنن تصمیم مى گیرند جلوى زیارت و توسل به اءهل بیت علیهم السلام شیعیان را بگیرند که این مطلب در کتاب تجارب السّلف آمده است ) در این راستا تصمیم مى گیرند قبر شریف امام موسى کاظم علیه السلام را در کاظمین تخریب کنند و قبر حضرت را نبش کرده و بدن حضرت را در بیاورند و در کنار قبر ابن حنبل در بغداد دفن کنند که شیعیان قبر بزرگان اءهل تسنن را هم زیارت کنند. این هم یک اشتباه دیگر آنها بوده زیرا که در نزدیکى حرم کاظمین قبر یکى از بزرگان آنها بنام ابویوسف که از شاگردان ابو حنیفه ( 209) بوده و بر این حنبل مقدم است چنان که در اوصاف او گفته اند امام المشرق والمغرب هست با این وجود آنها تصمیم گرفتند بدن حضرت را به بغداد ببرند. کاظمین کجا بغداد کجا. این هم اشتباه دیگر آنها. اشتباه دیگر آنها اینکه به تخریب حرم مطهر مشغول شدند و همه در و دیوار ضریح مطهر را خراب کردند یک دفعه به خود آمدند که اینهمه مصالح که روى قبر حضرت ریخته دستشان به قبر حضرت نمى رسد حالا چگونه مى توانند نبش قبر کنند؟! لذا از تصمیم خود برگشتند. علماى گذشته اهل کرامت بودند. بزرگانى در قدیم بودند، نه خیلى قدیم از همین متاءخرین ، آیا واقعا ما فرزندان آنها هستیم ؟ آیا ما خلف صالح آنها هستیم ؟ مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائرى مى فرمودند: زمانیکه ما در سامراء بودیم من و عده اى دیگر از دوستان مثل آقا شیخ فضل اللّه نورى ( 210) و... خدمت میرزا محمد تقى شیرازى ( 211) بودیم در آن هنگام یکدفعه یک شیخ ژولیده با عمامه اى غیر متعارف و با لباسهاى غیر نظیف آمد، اما او را زیاد تحویل نگرفتیم ولى مرحوم میرزا آن شیخ ژولیده را خیلى احترام کرد بطوریکه باعث تعجب ما شد. یکدفعه آن شیخ ژولیده رو به من نموده از من یک سؤ ال شرعى کرد، من او را تحویل نگرفتم و جوابش را ندادم . مرحوم میرزا از این برخورد من خیلى ناراحت شد و خودش شروع کرد به جواب دادن و فرمود: علماء اینگونه مى فرمایند. آن شیخ ژولیده گفت : حکم الهى این نیست حکم الهى این است که من مى گویم و شروع کرد به بیان کردن آن . با کمال تعجب دیدیم که میرزاى شیرازى مطالب آن شیخ را تقریر کرده و مشغول نوشتن شد. و سپس رو به آن شیخ کرده و گفت : مطلبى که شما فرمودید اینگونه بود؟! آقا شیخ عبدالکریم مى گوید این سبب تعجب بعدى ما بود. یکدفعه آن شیخ رو به میرزا کرد و گفت این آقایان را معرفى نکردى ، میرزا گفت ایشان شیخ فضل اللّه نورى مى باشد. آن شیخ گفت : ایشان همان شیخ فضل اللّه نورى مى باشد که در جریانات مشروطه در ایران به دار آویخته مى شود (این هم سبب تعجب دیگر ما) سپس میرزا گفت ایشان هم آقا شیخ عبدالکریم یزدى مى باشند. آن شیخ فرمود: نکند ایشان همان آقا شیخ عبدالکریم حائرى باشند که علم مرجعیت را در قم بر دوش مى گیرند و حوزه علمیه قم را احیاء و تاءسیس ‍ مى کنند. آقا شیخ عبدالکریم مى فرمود در این هنگام تعجب ما بیشتر شد. پیش خود گفتیم ما که در حوزه نجف جزء طلاب درجه دو هم نیستیم ، داعیه مرجعیت داشته باشیم !؟ سپس آن شیخ خداحافظى کرد و رفت و میرزا کفشهاى او را جفت کرد. (این هم باعث تعجب بیشتر ما شد). بعد از آن رو به میرزا کردیم و گفتیم ایشان که بود که اینگونه با او برخورد نمودید، فرمودند: آخوند ملا فتحعلى سلطان آبادى .( 212) یا مرحوم آقا سید جمال گلپایگانى زمانیکه در نجف بود و در منزلش نماز مى خواند یکدفعه به حضار در مجلسش رو مى کند و مى گوید همین حالا یا همین امروز آیت اللّه آقا سید محمد حجت در قم وفات کرد. یا مرحوم آقا سید جمال آقا مى فرمود: دو هفته بعد از رحلت آقا ضیاء عراقى در نماز وتر ایشان (آقا ضیاء) آمد و گفت همین امشب آقا شیخ محمد حسین اصفهانى ( 213) وفات کرد. آیا ما واقعا فرزندان این علما هستیم ؟ استخاره از استخاره عجائب و غرائبى شنیده و دیده ایم . مثلا یکى از علماء رشت انگشتر فیروزه اى داشت که از آباء و اجدادش بیش از صد سال قبل از این قضیه و واقعه که نقل مى کنیم به او رسیده بود. که در آن زمان سى تومان ارزش داشته ، ایشان مى گفت که در بین مسجد کوفه و سهله این انگشتر را گم کردم با توجه به اینکه فاصله این دو مسجد سه ربع فرسخ است ماندم که در کجا دنبال آن بگردم . در آن حال شروع کردم به استخاره کردن به این ترتیب که آیا نصف راه به طرف مسجد سهله را دنبال انگشتر بگردم یا نصف راه به طرف مسجد کوفه را؟ یک طرف معین شد و آن را هم نیز نصف کردم . یک طرف باز معین شد دوباره استخاره بر تصنیف دیگر کردم همینطور ادامه دادم بعد از لحظاتى انگشتر را در پهلوى خود پیدا کردم . یا مثلا یکى از علماء مى فرمود در شب نیاز به اجابت مزاج پیدا کردم استخاره کردم که بروم استخاره بد آمد، بعد از لحظاتى فشار بر من زیاد شد. استخاره کردم که با چراغ بروم ، استخاره بد آمد. بعد از مدتى فشار بر من خیلى زیاد شد استخاره کردم که با چراغ و عصا بروم خوب آمد. وقتیکه وارد بیت الخلاء شدم دیدم که مارى در آنجا کمین کرده است مار را با عصا کشتم . اصل استخاره به یقین و اطمینان فرد بستگى دارد. ملاک این نیست که در آیه امرى باشد بلکه مضمون کلّى مطلوب است . آیه والسارق والسارقة ( 214) و یا آیه الزانیة والزانى ( 215) شاید خوب نباشد. ولى بعضیها گفته اند خوب است چون ثمره اش تطهیر است . مرگ آسان یکى از علما همیشه مى گفت من از سکرات موت مى ترسم و همیشه در توسلاتش به آقا امام حسین علیه السلام از آقا این را مى خواست راحتى عند الموت تا اینکه ایشان مى میرد و در عالم رویا به یکى از علماء مى گوید: خود را در مجلسى حاضر مى بینم که در آن مجلس حضرات معصومین صلوات اللّه علیهم اجمعین شرف حضور داشتند. یکدفعه رو به آقا ابا عبداللّه الحسین علیه السلام کرده و عرضه داشتم : یا ابا عبداللّه اءنا میّت ؟( 216) حضرت در جواب مى فرمایند نعم من تکرار مى کنم . حضرت در جواب همان را مى گویند نعم و من از این بیان حضرت یقین به موت خود نکردم ، تعبدا قبول کردم که من مرده ام . 44 - پرسش و پاسخ ( 217) سئوال :برادر بنده دچار بیمارى سختى شده است بطورى که همه دکترها جوابش کرده اند؟ جواب : براى شفاى مریض آب زمزم و تربت حضرت سید الشهداء به مرّات عدیده ، صدقه به مرات عدیده به افراد زیاد اگر چه مبلغش زیاد هم نباشد داده شود، سوره حمد هم از یک مرتبه تا صد مرتبه افراد متعهد بخوانند خیلى تاءثیر دارد، علاوه بر این به رفقا بگوئید دعا کنند، در روایت است که اءسرع الدعا اجاب ء دعاء الغائب للغائب ( 218) سئوال : چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم ؟ جواب : آسانترین روش ، براى حضور قلب بطورى که کسى نگوید نمى توانم این است که البته بین نماز و غیر نمار فرقى نیست ، حضور قلب همیشه باید باشد ولى در نماز اهمیتش بیشتر است اگر متوجه خدا و نماز شد اختیارا خود را از این توجهش منصرف نکند البته غفلتا اشکالى ندارد و مثل دیگر موارد غفلت است . اگر انسان یک لحظه یاد خدا افتاد و قلب خودش را منصرف نکرد، کافى است . هر چه هست و نیست این اختیار کارگر است . این را یا باید به عمل بفهمد یا به برهان (انسان در شبانه روز چقدر متوجه خدا مى شود) توجه به خدا هم از طریق برهان ممکن است و هم از راه تجربه و عمل ممکن است این را بفهمد. سئوال : چه کنیم تمرکز فکر پیدا کنیم ؟ جواب : اءذکارى که براى جمع کردن فکر مؤ ثر است مثل لا اله الاّ اللّه را زیاد بگویید. سئوال : آیا خروج سفیانى نزدیک است ؟ جواب : بله چیزیکه باعث شرمندگى و خجالت زدگى ما مى شود این است که حضرت همه چیز را مى داند همه چیز را مى شنود. آنها عین اللّه الناظره ، اءذن اللّه السامعة (الواعیة )( 219) مى باشند. ما چه کار کردیم براى قرب و نزدیک شدن به آنها؟ شما پکه طالب حضور و ظهورید چرا کارى نمى کنید که همیشه خودتان را پیش آن حضرت ببینید؟ او ما را مى بیند ما او را نمى بینیم ، پس چرا اینقدر دوریم ؟ سئوال : در این جنگ آمریکا در افغانستان چه باید کرد؟ جواب : در این فتنه هاى اخیر، مخصوصا فتنه جنگ آمریکا و افغانستان باید دعاى اللهم اشغل الظالمین بالظالمین ... را زیاد خواند، ظالمین به بهانه هاى بیهوده ، و دروغ ، به هر بهانه اى مى خواهند مسلمین را از بین ببرند، باید به حضرت ولى عصر (عج ) توسل کرد، و درخواست نمود که این فتنه ها بر خود ظالمین بازگردد. سئوال : چرا ما در جا مى زنیم ؟ جواب : براى اینکه انسان همیشه استغفار بکند. سئوال : ما چه کنیم که گناه نکنیم ؟ جواب : حتما باید شما را کوک بکنند، فضیلت در این است که انسان از روى اختیارش گناه نکند. سئوال : زن و شوهرى که بینشان خیلى اختلاف است چه باید بکنند؟ (براى رفع اختلاف زن و شوهر چه باید کرد؟) جواب : هر کدامشان که مى خواهد رفع اختلاف شود یا فرد دیگر، صدقه متعدد به افراد متعدد، به دفعات زیاد بدهند و براى اصلاح ذات البین ، زیاد هم دعا بکنند.( 220) سئوال : ما زیاد غصّه رزق و روزى را مى خوریم . جواب : خداوند تعالى در قرآن به همان طریقى که معاد، قیامت ، بهشت و جهنم را بیان نموده اند، به همان طریق مى فرمایند:رزق و روزى همه بندگان را من مى دهم یکى از علماء در نجف مى فرمود: فشار رزق و روزى بر من بسیار شد، یکدفعه از دهانم خارج شد ما الحیلة چه کار و حیله اى را بخرج دهم ، در همان حال صدائى را شنیدم که فرمود: ترک الحیلة حیله ها را ترک کن . وفقنا اللّه بالعلم النافع والعمل الصالح بحق محمد وآله الطاهرین . .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image