فصل [۱۱]: [در سکوت و خاموشى] /

تخمین زمان مطالعه: 15 دقیقه

فصل [۱۱]: [در سکوت و خاموشى] و از جمله وصایا سکوت است که به جز از ذکر حق تعالى زبان را نجنباند و حدیث من صمت نجا(۲۱۷) را بخواند. لب ببند و چشم بند و گوش بند گر نبینى سرها بر من بخند


فصل [11]: [در سکوت و خاموشى] و از جمله وصایا سکوت است که به جز از ذکر حق تعالى زبان را نجنباند و حدیث من صمت نجا(217) را بخواند. لب ببند و چشم بند و گوش بند گر نبینى سرها بر من بخند قیل : کثرة الکلام یرد القلب عن الصفاوة . و قیل لواحد: ما لک لا تتکلم ؟ قَالَ: لان قلبى یتکلم . قیل : مع من یتکلم ؟ قَالَ: مع مقلب القلوب . گفته شده : پرحرفى ، دل را از صفا باز گرداند. به شخصى گفتند: تو را چه شده است که سخن نمیگویى ؟ گفت : زیرا دلم سخن مى گوید. گفته شد: با که در سخنى ؟ گفت : با مقلب القلوب (خدایى که گردش و تحول آن ها به دست اوست). قؤ اد المحب کلیم کلیم و شوق المحب مقیم مقیم و من کان بى شوقه محدثا فشوقى الیه قدیم قدیم و اءنْ کان دائى لاجل اللقائى فدایى و سقمى لئیم لئیم و اءنْ کان جرمى الیک الهوى فجرمى و ذنبى عظیم عظیم و اءنْ کنت لست باهل له فماوى ثم جحیم جحیم طعامى ضریع و نار اللظى شرابى هناک حمیم حمیم دل محب همیشه در سخن است ، و شوق او مقیم و پایدار. و هر که شوقش به من تازه است ، شوق من به وى قدیمى و دیرپاست . و اگر از دیدار دوست دردمندم ، پس چه درد پست و بى ارزشى است ! و اگر جرم من میل دیدار توست ، این جرم و گناهم بسیار بزرگ است . و اگر شایسته دیدار او نیستم ، پس در آن جا (قیامت) جایگاهم حتما دوزخ بوده ، و خوراکم ضریع (علفِى بدبو) و آتش ‍ زبِاءَنَّهُ دار، و شرابم آب جوشان جهنم خواهد بود. قَالَ بعض الحکماء: من علم اءن لسانِهِ جارحة من جوارحه اقل من اعمالها و استقبح من ادامة تحریکها کما یستقبح اءن یحرک راسه او منکبه دائما. یکى از حکما گفته : هر کس بداند که زبانش یکى از اعضا و جوارح اوست از کار آن مى کاهد و ادامه حرکت آن را زشت مى شمارد، چنان که حرکت دادن دائمى سر و شانه هاى خود را زشت مى داند. نام زر چون صامت است از بهر آن عزتش باشد به هر محفل تمام گر همه در آب و آتش مى رود سنگ خود به خود همى دارد مدام و فِى ((العیون)) عن الرضا علیه السلام : من علامات الفقه : الحلم و العلم و الصمت ، اءنّ الصمت باب من ابواب الحکمة ، اءنّ الصمت یکسب المحبة ، اءِنَّهُ دلیل على کل خیر.(218) در ((عیون)) از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده است که : از نشانه هاى فقه و دانایى : بردبارى و علم و سکوت است . سکوت یکى از درهاى حکمت است ، سکوت محبت آورد، سکوت رهنماى هر خیرى است . و فیه عن الرضا علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : یا على محبوک معروفون فِى السماء السابعة و الارض السابعة السفلى و ما بین ذلک ؛ هم اهل الدین و الورع و السَّمت الحسن و التواضع لله عز و جل ، خاشعة ابصارهم وجلة قلوبهم لذکر الله عز و جل .(219) و در همان کتاب از آن حضرت ، از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که : اى على دوستان تو در آسمان هفتم و زمین هفتم زیرین و در میان آسمان و زمین معروف و شناخته شده اند. آنان اهل دین و پرهیز و خوشرویى و تواضع در برابر خداى با عزت و جلالند، چشمهاشان به زیر، و دلهاشان از یاد خداى عز و جل بیمناک است . و فِى ((العیون)) عن الرضا علیه السلام یَقوُل : کان العبد من بنى اسرائیل لا یتعبد حتّى یصمت عشرین سنة .(220) و در همان کتاب است که حضرت رضا علیه السلام فرمود: در بنى اسرائیل شخص عابد به عبادت (هاى مستحب) نمى پرداخت تا این که نخست بیست سال سکوت اختیار مى کرد. و فِى ((اثنا عشریه)) قَالَ النبى صلى الله علیه و آله و سلم : کلام ابن آدم کله علیه لا اله الا امرا بالمعروف او نهیا عن المنکر او ذکر الله تعالى .(221) و من هنا قَالَ المعروف الکرخى : کلام العبد فیما لا یعنیه خذلان من الله ؛ و من کثر کلامه کثر سقطه . و در ((اثناعشریه)) رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: ((تمام سخنان فرزند آدم بر ضرر اوست جز سخنى که در زمینه امر به معروف یا نهى از منکر یا ذکر خداى متعال گفته باشد.)) و از همین رو معروف کرخى گفت : سخن بیجا و بى فایده بنده نشانه این است که خدا او را رها ساخته است ؛ و هر که سخنش ‍ زیاد باشد لغزشش فراوان گردد. و این خاموشى اگر چه مشکل است ، چه کلام را شهوتى است چون شهوت طعام و غیره ، و لکن قیل لعارف : متى اتکلم ؟ قَالَ: اءِذَا احببت اءن تسکت ، قَالَ: متى اسکت ؟ قَالَ: اءِذَا احببت اءن تتکلم . ... و به عارفِى گفته شد: چه وقت سخن گویم ؟ گفت : آن گاه که دوست دارى ساکت باشى . گفت : کى سکوت کنم ؟ گفت : آن گاه که دوست دارى سخن گویى . و فِى المکاتیب و ثانیا اعلام مى رود که صمت معد القاء حکمت و فاتح باب فکرت است . اگر مذاکره حکمت بر وجهى که خالى از بحث و مخالفت باشد اتفاق افتد با تذکار احوال اولیاء الله و امثال این سخنان ، فبها و نعمت ،(222) و اگر جهت ضروریات دنیویه قدرى سخن لازم گردد خالى از تطویل و ترجیع ،(223) امید که مکفور(224) و مغفور باشد، ما عداى این دو نوع ، سخن نگفتن و به جاى آن سکوت و صموت که فاتح باب حکمت و فکرت و عبرت است گزیدن اولى است . مجلس اخوان باید شبیه مجلس اهل جنت باشد که : لا یسمعون فیها لغوا و لا تاثیما الا قیلا سلاما سلاما.(225) و در آن (بهشت) هیچ سخن لغو و بزهى نشنوند، مگر سلام و تحیت . و فِى النبوى صلى الله علیه و آله و سلم : من سره اءن یسلم فلیلزم الصمت .(226) و در حدیث نبوى صلى الله علیه و آله و سلم است ؛ هر که شادمان است که در سلامت باشد، باید ملازم سکوت گردد. و عن امیرالمؤ منین علیه السلام : لسان العاقل وراء قلبه ، و لسان الاحمق وراء قلبه .(227) و امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: زبان عاقل پشت قلب اوست ، و زبان نادان جلو قلبش است . بیان : وراء الاول بمعنى الخلف ، و الثانى بمعنى قدام و امام ، و الکلمة من الاضداد، هکذا قیل ، فتامل . ((وراء)) اول به معنى پشت ، و ((وراء)) دوم به معنى جلو و پیش ‍ است ، و گفته اند که این کلمه از اضداد است که معانى ضد یکدیگر دارند. دقت شود. و قَالَ ابوذر رحمة الله : اءنّ هَذَا اللسان مفتاح کل خیر و شر، فاختم على لساءِنَّکَ کما تختم على ذهبک و فضتک .(228) و ابوذر (ره) فرموده : این زبان کلید هر خیر و شرى است ، پس بر زبانت مهر بزن چنان که بر سیم و زرت مهر مى نهى . خل جنبیک لرام وامض عنه بسلام انما السالم من الجم فاه بلجام مت بداء الصمت خیر لک من رد الکلام رب قول جرّ آجال فئام ففئام از آن کس که تو را به باد تهمت و ناسزا مى گیرد رو گردان و با گفتن یک سلام (یا با سلامتى و ملایمت) از کنارش بگذر، که تنها کسى سالم ماند که دهان خود را لجام کند. اگر به درد سکوت بمیرى به از آن است که پاسخ دهى ، چه بسا سخنى که اجل افراد بسیارى را سر آورد. و فِى النبوى صلى الله علیه و آله و سلم : لا یستکمل احدکم حفیفة الایمان حتّى یخزن لسانه .(229) و در حدیث نبوى صلى الله علیه و آله و سلم است که : هیچ یک از شما به کمال حقیقت ایمان نرسد تا این که زبان خود را حبس ‍ کند. و سئل محمد بن واسع : هل عرفت ربک ؟ فسکت ساعة ثم قَالَ: من عرف الله قَلّ کلامه و دام تحیره . از محمد بن واسع پرسیدند: آیا پروردگارت را را شناخته اى ؟ زمانى سکوت کرد، سپس گفت : هر کس خدا را شناخت سخنش ‍ اندک و حیرتش (در عظمت حق) دائم گشت . و قیل ((العارفون على الحقیقة صم و بکم)). معناه : اءنّ من عرف الله حق معرفته قلّ کلامه و سماعه و نظره فِى غیر ذات الله سبحانه ، و فنى عن رؤ یة الاعمال ، و صار متحیرا مع الاتصال و مستقرا الیه فِى جمیع الاحوال ، و منقطعا عن الحال الى ولىّ الحال ، قائما بالامور بحقایقها لا بالحسبان فانها راءس الخسران و به زلت عن منازل الصدیقین اقدامهم . و گفته شده : ((عارفان در حقیقت کر و لالند)). معناى این سخن این است که : هر کس خدا را چنان که بایسته است شناخت ، گفتن و شنیدن و دیدنش در غیر مورد خداى سبحان اندک شود، و از دیدن اعمال فانى گردد، و با اتصال به حضرت او حیران و واله شود، و در تمام حالات در مقام حضور استقرار یابد، و از حال بریده به صاحب حال پیوندد، و حقیقتا به انجام امور پردازد نه با پندار که آن سر زیانکارى است و قدم هاى چنین کسانى (که با پندار سر و کار دارند) از منازل صدیقان لغزیده و به دور افتاده اند. قَالَ بعض اهل المعرفة : ((من عرف الله حق معرفته کَلّ لسانِهِ و دهش عقله)). و اى دهشة اشد من دهشة العارف ؟ اءنْ تکلم بحاله هلک و اءنْ سکت احترق . یکى از اهل معرفت گفته : ((هر کس که خدا را آن چنان که بایسته است شناخت ، زبانش گنگ و عقلش مدهوش گردد)). و کدام دهشتى از دهشت عارف بیشتر است ؟ اگر از حال خود گوید هلاک شود، و اگر سکوت کند جانش آتش گیرد! و فِى (( نهج البلاغه)): اللسان سبع اءن خلى عنه عقر.(230) اءِذَا تم العقل نقص الکلام .(231) و من علم اءن کلامه من عمله قلّ کلامه الا فیما یعنیه .(232) در ((نهج البلاغه)) آمده : ((زبان درنده اى است که اگر آزاد گذارده شود مى درد)). و فرموده : ((چون عقل کامل شود سخن کاهش ‍ یابد)). و فرموده : ((و هر کس بداند سخن او از اعمالش محسوب است سخنش جز در موارد لازم کاهش یابد.)) قَالَ بعض الحکماء: لساءِنَّکَ سبع ، فان خلیته و لم تحفظه اکلک . یکى از حکماء گفته : زبانت درنده اى است که اگر آزادش نهى و حفظش نکنى تو را مى خورد. و فِى ((مجالس الصدوق)) (ره) عن الصادق عن آبائه علیهم السلام ، عن رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : من عرف الله و عظّمته منع فاه من الکلام ، و بطنه من الطعام ، و عنى نفسه بالصیام و القیام . قَالَوا: بآبائنا و امهاتنا انت یابن رسول الله ! هؤ لاء اولیاء الله ؟ قَالَ: اءنّ اولیاء الله سکتوا فکان سکوتهم فکرا، و تکلموا فکان کلامهم ذکرا، و نظروا فکان نظرهم عبرة ، و نطقوا فکان نطقهم حکمة ، و مشوا فکان مشیهم بین النَّاس برکة ؛ لولا الآجال اَلَّتِى قد کتبت علیهم لم تستقر ارواحهم فِى اجسادهم خوفا من العذاب و شوقا الى الثواب .(233) و در ((مجالس صدوق)) از امام صادق ، از پدرانش علیهم السلام ، از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که : هر کس خدا را شناخت و او را بزرگ داشت ، دهانش را از سخن ، و شکمش را از طعام باز دارد، و خود را با روزه و نماز به زحمت و ریاضت اندازد. گفتند: پدر و مادرمان فدایت اى رسول خدا! اینان اولیاى خدایند؟ فرمود: اولیاى خدا سکوت کنند و سکوتشان تفکر است ، و سخن گویند و سخنشان ذکر است ، و نظر کنند و نظرشان عبرت است ، و به نطق آیند و نطقشان حکمت است ، و راه روند و راه رفتنشان میان مردم برکت است . اگر اجلهایى که خداوند بر ایشان معین فرموده نبود، از بیم عذاب و شوق به ثواب ، روحشان در کالبدهاشان آرام نمى گرفت . و عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم : اربع لا یصیبهن الا المؤ من : الصمت و هو اول العبادة ، و التواضع لله سبحانه ، و ذکر الله تعالى على کل حال ، و قلة الشى ء - یعنى المال -.(234) و از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روایت است که : چهار چیز است که جز مؤ من بدان ها دست نیابد: سکوت ، که آن آغاز عبادت است ، و تواضع در برابر خداى سبحانه ، و ذکر خدا در هر حال ، و کمى مال . و عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم : سکوت اللسان سلامة الانسان .(235) و فرمود: سکوت زبان ، سلامت انسان است . و قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : بلاء الانسان من الانسان .(236) و فرمود: بلاى انسان از زبان است . و قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : سلامة الانسان من حفظ اللسان .(237) و فرمود: سلامت انسان از نگهدارى زبان است . قَالَ بعض الحکماء: احفظ لساءِنَّکَ عن خبیث الکلام و فِى غیره لا تسکت اءن استطعت . فاما السکینة و الصمت فهو هیئة حسنة رفیعة عند الله عز و جل لاهلها و هم امناء اسراره فِى ارضه .(238) یکى از حکماء گفته : زبان خود را از کلام زشت نگه دار، و اگر مى توانى در غیر سخن زشت سکوت مکن . و اما وقار و سکوت براى اهل خود هیئت زیبا و بلندى مرتبه نزد خداى عز و جل است ، و آنان امینان اسرار خداوند در زمین اویند. و قَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : طوبى لمن انفق فضلات ماله ، و امسک فضلات لسانه .(239) و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خوشا حال کسى که زیادیهاى مالش را انفاق کند، و زیادى هاى زبانش را نگه دارد. و فِى کتاب ((الشهاب)) عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم : املاء الخیر خیر من السکوت ، و السکوت خیر من املاء الشر.(240) و در کتاب ((شهاب)) از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که : سخن گفتن خیر بهتر از سکوت است ، و سکوت بهتر از سخن گفتن شر است . و فیه عنه صلى الله علیه و آله و سلم : اءنّ الله عند لسان کل قائل .(241) و فرمود: خداوند نزد زبان هر گوینده اى حاضر است . و قَالَ امیرالمؤ منین علیه السلام : المرء مخبوء تحت لسانه . فزِن کلامک و اعرضه على العقل و المعرفة ، فان کان لله و فِى الله فتکلم به ، و اءنْ کان غیر ذلک فالسکوت خیر منه .(242) و امیر مؤ منان علیه السلام فرمود: شخصیت مرد زیر زبانش پنهان است ، پس سخن خود را بسنج و آن را بر عقل و معرفت عرضه دار، پس اگر براى خدا و در راه خداست ، بگو، و اگر جز این است پس سکوت بهتر از آن است . و فِى ((الکافى)) عن ابى الحسن علیه السلام : من علامات الفقه : الحلم و العلم و الصمت ، اءنّ الصمت باب من ابواب الحکمة ، اءنّ الصمت یکسب المحبة ، اءِنَّهُ دلیل على کل خیر.(243) و در ((کافى)) از حضرت رضا علیه السلام روایت کرده است که فرمود: از نشانه هاى دانایى : بردبارى و دانش و سکوت است ، سکوت درى از درهاى بهشت است ، سکوت محبت مى آورد، راستى که سکوت راهنماى هر خیرى است . و فِى آخر: انما شیعتنا الخُرس .(244) و در حدیث دیگرى است که شیعیان ما بى زبانند. و فِى آخر عن ابى عبدالله علیه السلام : لا یزال العبد [المومن] یکتب محسنا مادام ساکتا، فاءِذَا تکلم کتب محسنا او مسیئا.(245) و در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام است که : پیوسته بنده نیکوکار نوشته شود تا زمانى که ساکت باشد و چون سخن گوید نیکوکار یا بدکار نوشته شود. و فِى ((التحصین)) عن عکرمة ، عن عبدالله بن عمر قَالَ: بینا نحن حول رَسول اللَّه صَلَّى اللَّه عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم : اذ ذکرت عنده الفتنة ، قَالَ: فقَالَ صلى الله علیه و آله و سلم : اءِذَا رایت النَّاس مرجت عهودهم ، و خفرت اماناتهم ، و کانوا هکذا - و شبّک اصابعه - قَالَ: فقمت الیه فقُلْتُ: الله اکبر! کیف افعل عند ذلک جعلنى الله فداک ؟ قَالَ: الزم بیتک ، و امسک علیک لساءِنَّکَ، و خذ ما تعرف ، و ذر ما تنکر، و علیک بامر خاصة نفسک ، و ذر عنک امر العامة .(246) و در ((تحصین)) از عکرمه ، از عبدالله بن عمر روایت کرده است که گفت : ما اطراف رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نشسته بودیم که سخن از فتنه در میان آمد، آن حضرت فرمود: فتنه زمانى است که ببینى پیمان هاى مردم شکسته شود و در امانتهاشان خیانت شود - و انگشتان خود را درهم نموده ، فرمود - و همه اینگونه شوند. من برخاستم و گفتم : الله اکبر، فدایت شوم من در آن وقت چه کنم ؟ فرمود: در خانه بنشین و زبان خود در کش و آن چه [از دین] مى شناسى عمل کن و آن چه را نمى شناسى رها ساز، و به شخص ‍ خود پرداز و کار عموم را رها کن . و عن ابن عباس : لا تکثروا الکلام بغیر ذکر الله فان الکلام بغیر ذکر الله تعالى قوة للقلب ، و اءنّ ابعد الخلق من الله تعالى القلب القاسى .(247) و ابن عباس گفته : به غیر ذکر خدا سخن زیاد مکنید، که سخن در غیر یاد خدا موجب سنگدلى است ؛ و دورترین آفریدگان از خداى متعال دل سخت است . و لما اهبط الله تعالى آدم علیه السلام فاوحى الیه : یا آدم اقلّ کلامک ترجع الى جوارى .(248) و چون خداوند متعال آدم علیه السلام را از بهشت فرو فرستاد به او وحى فرمود که : اى آدم ! از سخنت بکاه تا به جوار من باز گردى . قیل لعیسى علیه السلام : دُلّنا على عمل ندخل به اَلْجَنَّة ، فقَالَ علیه السلام : لا تنطقوا ابدا.(249) به عیسى علیه السلام گفتند: ما را به عملى رهنمون شو تا به آن داخل بهشت شویم . فرمود: هرگز سخن مگویید [گفتند: نمى توانیم ، فرمود: پس جز خوبى سخن مگویید]. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image