کلام /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

آيا قائل بودن به تعيين جانشين پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مسئله ختم نبوت را زير سوال نمي برد؟ اصولا آيا در قرآن يا متون معتبر تاريخي صحبت از تعيين جانشين پيامبر به ميان آمده است؟


اين سئوال ضمن دو بخش قابل پي گيري و پاسخ است که در ذيل مي‌آيد: الف: شکوفايي استعدادهاي نهفته انسان و رشد و تکامل او درگرو دو اصل اساسي مي باشد. يکي راهنمايي و هدايت مصون از خطا و لغزش؛ و ديگري رهبري و مديريت معصومانه و عقلائي و هر يکي از ايندو اصل در حقيقت از وظائف دو مقام نبوت و امامت مي باشد و تفاوت وظيفه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امام نيز در همين دو اصل نهفته است: وظيفه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از آن حيث که پيامبر خداست در پافشاري وحي و پيام خدا و ابلاغ آن و اخبار از غيب و اطلاع دادن و آگاهي بخشيدن، اتمام حجت و راهنمائي است يعني صراط مستقيم را به انسان نشان مي دهد ولي از آنجا که انسان از نظر غرايزي که او را از داخل خود رهبري کند فقير ترين و ناتوان ترين موجود است، علاوه بر هدايت و راهنمائي، نيازمند آن است که فرد يا گروه يا دستگاهي قوا و نيروهاي وي را بسيج کند و حرکت بدهد و به استعدادهاي نهفته او سامان بدهد و او را به سوي راه نجات به حرکت درآورد و اين کار وظيفه مقام امامت است البته بديهي است پيشوائي و رهبري که اسلام از آن سخن مي گويد فوق رهبري است که بشريت مي شناسد: رهبري که بشريت مي شناسد از حدود رهبري در مسائل اجتماعي تجاوز نمي کند ولي منظور اسلام از رهبري علاوه بر رهبري اجتماعي، رهبري معنوي يعني رهبري به سوي خداست و اين مقام عالي ترين درجه و پُستي است که از طرف خدا به يک انسان واگذار مي شود و مدالي که به اين نام به سينه کسي مي زند عالي ترين مدال هاست که قرآن از آن به عهد الهي ياد نموده و آن را مخصوص انسان معصوم دانسته است. (بقره / 124). بنابراين نبوت و امامت دو منصب و موهبت الهي است که خدا به هر کسي که آن را لايق آن ببيند عطا مي کند اين دو موهبت در انبياء بزرگ جمع است يعني هم امام و هم پيامبر است اما برخي ديگر از انبياء مقام امامت را نداشته کما اينکه در ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ امامت و رهبري در همه ابعاد آن هست ولي نبوت يعني راهنمائي جديد نيست چون راه همان است که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نمايانده است و با رسيدن پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به مقام نبوت رفيع ترين قله راهنماي و هدايت فتح شده و آخرين حلقه نبوت به دست بشر رسيده و جامع ترين کتاب آسماني بر بشر عرضه شده است.و ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ مردم را در همان راه که پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از طرف خدا ارائه کرده است، حرکت مي دهد و رهبري مي کنند. از آن چه در مورد مقام نبوت و امامت و نياز انسان به هدايت و راهنمايي و امامت و رهبري گفته شد به اين مطلب پي مي بريم که چرا نياز بشر به هدايت جديد هميشگي نبوده ولي نياز او به رهبري هميشگي است: بشر در مسيرتکاملي خود دوران هاي مختلفي را پشت سر گذاشته تا به تدريج رسيده به مرحله اي که نقشه کلي راه هدايت و صراط مستقيم و جامع وکامل ترين نقشه و کتاب آسماني را به وسيله آخرين سفير حق تعالي دريافت کرده و خود با استفاده از آن نقشه براي هميشه از راهنمائي و هدايت جديد بي نياز شده و ديگر نياز به پيام و پيامبر جديد ندارد چون فرض اين است آنچه را دريافت کرده کامل ترين و جامع ترين نقشه راه براي پيمودن طريق است و با دريافت آن، جا براي نقشه ديگري نمي ماند و لذا سلسله نبوت و شريعت خاتمه پيدا مي کند. اين امر همان مطلبي است که در روايات خاتميت به اين عبارت بيان شده که پيامبر اسلام آخرين آجر ساختمان زيبا و مستحکم نبوت است. اما مسأله رهبري و امامت، سامان بخشيدن به قواي انسان، تحريک آن در صراط مستقيم، نظارت کلي بر اجراي اصول و قوانين الهي، دستگيري از واماندگان راه و...، امري است که انسان هيچگاه از آن بي نياز نخواهد شد زيرا بر اساس اعتقاد شيعيان مقام امامت و رهبري، مقام مرجعيت در امور ديني و مقام تبيين و توضيح مصون از خطای اصول و آموزه هاي دين و عينيت بخشيدن به آن مي باشد و روشن است که تحقق خارجي آنها بدون يک رهبر معصوم الهي ممکن نيست، بنابراين با پايان يافتن نبوت و مهر شدن سلسله شرايع آسماني، امامت استمرار مي يابد و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ پس از قطع وحي و تکميل و تتميم خطوط دين به دست پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ، به پاسداري و حفاظت از دين و تربيت نفوس و تبيين حقايق ديني و اصول اعتقادي، اخلاقي و... مي پردازند و همان کارهاي پيامبر را انجام مي دهند بدون آن که حکم جديدي بياورند و بدون آنکه از وحي تشريعي برخوردار باشند. از آنچه گفته شد به اين نتيجه مي رسيم که هيچ ملازمه بين پايان يافتن سلسله نبوت و قطع شدن يا نشدن سلسله امامت وجود ندارد بلکه هر کدام فلسفه خاص خودش را دارد که در جاي خود بايد مطالعه شود. با رشد و بلوغ فکري بشر وتوانائي او بر دريافت کامل ترين هدايت ها و پيام هاي الهي و حفاظت از آن، نياز بشر به پيام جديد خاتمه پيدا مي کند، اما امامت نه تنها نبايد قطع بشود بلکه به دليل آنکه از جمله وظائف امام ـ عليه السلام ـ (بخاطر ولايت تکويني که دارد) ايصال به مطلوب و نيز حفظ ميراث هاي انبياء و اقامه حکومت عدل و تحقق بخشيدن به اهداف انبياء مي باشد از نظر عقلي بايد استمرار يابد هم چنانکه روايات زيادي به اين مضمون در منابع اسلامي وجود دارد که زمين هيچگاه از حجت خدا خالي نخواهد بود. و اگر حجت خدا نباشد زمين اهلش را فرو مي برد. چون حجت خدا علت دوام استمرار عالم و واسطه فيض خداست. ب: اما بخش ديگري از سئوال و اينکه آيا در منابع معتبر ديني سخن از تعيين جانشين پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به ميان آمده يا نه؟ در پاسخ بايد گفت در اين قسمت دو دسته روايات که فراوان هم هستند در منابع روايي ما ديده مي شود: يکي رواياتي که وصي داشتن پيامبر را مسلم گرفته و فقط سخن از اين است که وصي، بهترين فرد بعد از پيامبر است مثل اينکه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرموده است حضرت موسي ـ عليه السلام ـ به آن جهت يوشع بن نون را وصي خود انتخاب کرد که اعلم امت بعد از موسي بود. دسته ديگر رواياتي که هم اوصياء پيامبران را نام مي برد و هم مي گويد هر پيامبر وصي داشته و او بهترين فرد امت بوده است که نمونه اين دسته روايات از اين قرار است: پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي فرمايد: خدا براي هر نبي وصي قرار داده شيث را وصي آدم و يوشع را وصي موسي و شمعون را وصي عيسي و علي ـ عليه السلام ـ را وصي من قرار داده که وصي من افضل اوصياء است. و نيز محمد صالح کشفي ترمذي حنفي به سند خود از عمر بن خطاب از سلمان روايت نموده که من بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در لحظات آخر عمرش وارد شدم سخن از وصيت به ميان آمد پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: « اي سلمان ميداني اوصياء چه کساني اند؟ عرض کردم خدا و رسول بهتر مي داند فرمود: «وصي آدم شيث و او بهترين فرد بعد از آدم و از فرزندان آدم بود وصي نوح «سام» و بهترين فرد بعد از نوح بود، وصي موسي (بعد از فوتش) يوشع و بهترين فرد بعد از موسي بود، وصي سليمان آصف بن برخيا و بهترين فرد بعد از سليمان بود، وصي عيسي شمعون بن صفا و بهترين فرد بعد از عيسي بود وصي من علي ـ عليه السلام ـ است که بهترين فرد بعد از من است. و در حديثي از امام صادق ـ عليه السلام ـ آمده است که وصي داود، سليمان نبي بود. آنچه از اين روايات استفاده مي شود مطالبي است که بيان مي گردد: 1. وصي پيامبر به دستور خدا و به وسيله پيامبر خدا تعيين مي شود زيرا بر اساس اعتقاد شيعيان جانشين پيامبر همه مقامات آن حضرت به جز وحي را دارا هست بنابراين يکي از ويژگي هايي که در امام بعد از پيامبر بايد باشد عصمت او است که در جاي خود بايد مطالعه شود و اين ويژگي نتيجه سيطره علمي امام بر تمام مسائل تشريع و امور مربوط به زندگي انسان ها و نيز نتيجه صبر امام ـ عليه السلام ـ مي باشد و از اين خصوصيت جز خدا کسي آگاهي ندارد لذا تعيين امام تنها از سوي خدا مقدور و مقبول است و هيچ ربطي به انتخاب مردم، اجماع امت و انتصاب از سوي عده اي خاص ندارد زيرا تشخيص عصمت از عهده بشر خارج است پس راه تعيين جانشين پيامبر منحصرا همان انتصاب الهي است و اين انتصاب از طريق پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوده و به دستور خدا صورت مي گيرد و خدا اين دستور را به پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داده (مائده /67) و آن حضرت مطابق روايات متواتر و از جمله حديث غدير جانشين خود را معين نموده است و هنگام برگشت از حجة الوداع فرموده است: هر کس من مولاي اوهستم همانا اين علي مولاي او است. پس تعيين جانشين پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به دستور خدا صورت مي گيرد زيرا بر اساس آيه 124 انعام، خدا آگاه است و مي داند که موهبت رسالت را مطابق حکمتش به چه کسي عطا کند و همان طوري که اشاره شد خلافت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و امامت نيز موهبت الهي است و خدا مي داند چه کسي لياقت اين مقام را دارد و چه کسي ندارد. 2. مطلب دوم اين است همان طوري که در روايات مربوط آمده است جانشين پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بهترين فرد از ميان امت مي باشد حال اين جانشين ممکن است پيامبر باشد چنانکه مطابق آيه 142 سوره اعراف در جريان ميقات و زمان حيات موسي هارون برادرش خليفه آن حضرت بود و نيز نظير سليمان پيامبر که وصي داود پيامبر بود. و ممکن است پيامبر نباشد نظير خلافت امام علي ـ عليه السلام ـ از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که حضرت خاتم النبيين خطاب به امام علي ـ عليه السلام ـ فرموده است: آيا راضي نيستي که نسبت تو به من همان نسبت هارون به موسي ـ عليه السلام ـ باشد جز اينکه بعد از من پيامبري نيست. از اين کلام و تشبيه پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ دو نکته استفاده مي شود يکي اينکه امام علي ـ عليه السلام ـ همه مقامات هارون را دارا هست و همان طوري که هارون هنگام رفتن موسي ـ عليه السلام ـ به ميقات خدا، خليفه و جانشين موسي ـ عليه السلام ـ بود و قرآن بر اين امر تصريح فرموده است (اعراف / 142) امام علي ـ عليه السلام ـ نيز به موجب داشتن معيار خلافت خليفه پيامبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ است. نکته دوم: اينکه امام علي ـ عليه السلام ـ به جهت اينکه جانشين خاتم پيامبران است و نبوت خاتمه يافته است، مقام نبوت را دارا نيست لذا پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ آن را استثناء کرده است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image