شرور وزشتی /

تخمین زمان مطالعه: 23 دقیقه

آفرینش نظام احسن یکى از مهم ترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنى، مقتضى عنایت خداوند آن است که نظامى خلق شود که موجب تحقق کمالات وجودى بیشتر و بالاترى باشد؛ یعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونه اى آفریده شوند که هر قدر ممکن است مخلوقات بیشترى از کمالات بهترى بهره مند گردند.


آفرینش نظام احسن یکى از مهم ترین اقتضائات عنایت خداوند، آفرینش نظام احسن است؛ یعنى، مقتضى عنایت خداوند آن است که نظامى خلق شود که موجب تحقق کمالات وجودى بیشتر و بالاترى باشد؛ یعنى، عوالم گوناگون و موجودات آن، به گونه اى آفریده شوند که هر قدر ممکن است مخلوقات بیشترى از کمالات بهترى بهره مند گردند. این احسن بودن نظام آفرینش را مى توان از راه هاى دیگر نیز اثبات کرد؛ مثلاً یکى از دلایل آن است که اگر خداى متعال، جهان را با بهترین نظام نیافریده باشد، یا بدین جهت است که علم به بهترین نظام نداشته، یا آن را دوست نمى داشته، یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است. حال آنکه هیچ کدام از این فرض ها در مورد خداى حکیم فیّاض، صحیح نیست. پس ثابت مى شود که عالم، داراى بهترین نظام است؛ نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 392 ؛ المبدأ و المعاد، همان صص 193 - 222. چنان که قرآن کریم نیز بدان تصریح دارد: «الَّذِى أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ»؛ سجده (32)، آیه 7.؛ «همان کسى که هر چیزى را که آفریده، نیکو آفریده است» و «صُنْعَ اللَّهِ الَّذِى أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ» نمل (27)، آیه 88.؛ «صنع خدایى است که هر چیزى را در کمال استوارى، پدید آورده است».با توجّه به تحلیل عنایت خداوند و خلقت نظام احسن، این پرسش مطرح مى شود که وجود شرور و نقایص در عالم، با احسن بودن نظام خلقت سازگار نبوده و چگونه با تحلیل مفهوم عنایت خداوند، سازگار است؟ به بیان دیگر، عنایت خداوند، مستلزم خلقت نظام احسن است؛ ولى شرور و نقایص توجیه کننده نظام احسن نبوده و در نتیجه با مقتضى آن؛ یعنى، عنایت خداوند سازگار نیست! این تنافى را به صورت هاى زیر باید توجیه کنیم:یکم. جواب این را در تحلیل عنایت خداوند گفتیم؛ یعنى، اهتمام جدّى خداوند به آفرینش مخلوقاتى که هر چه بیشتر داراى خیر و کمال باشند؛ نه اینکه مطلق خیر و کمال باشند (آن تنها بر ذات اقدس الهى اطلاق دارد). در مقتضاى عنایت نیز، بیان کردیم که نظام احسن؛ یعنى، بهترین نظامى که ممکن است با مخلوق بودن آن و با خصایص و خصلت هاى ذاتى جهانِ امکان، سازگار باشد؛ نه حسن مطلق (این امر نیز تنها برازنده خالق هستى است، نه مخلوق آن).دوم. برگشت تمام شرور، نواقص و بدى هاى عالم، به نیستى است؛ نه به هستى. بنابراین هستى هاى عالم دو گونه نیست (هستى هاى خوب و هستى هاى بد) که بعد گفته شود آن کسى که فاعل هستى است و هستى هاى خوب را آفرید، چرا هستى هاى بد را آفرید. نگا: مطهرى، مرتضى، توحید، ص 287 و 288.سوّم. اقتضاى عالم براى اختلاط خیر و شر در یکدیگر است؛ یعنى، اصول آن دو از یکدیگر تفکیک ناپذیر است و اگر در این دنیا حیات هست، موت هم باید در کنار آن باشد؛ اگر غنا هست، فقر هم باید در کنار آن باشد؛ اگر قدرت هست، ضعف هم باید در کنار آن باشد و... عالمى که ما در آن به سر مى بریم، عالم ماده، حرکت، تغییر، تبدّل، تضاد و تزاحم است. این خصایص لازمه ذات این عالم مادى است؛ نه اینکه لازمه ذات هستى باشد؛ زیرا در این جهان هستى - چنان که در جاى خود اثبات شده است عوالم دیگر نیز هست که اصلاً قوانین عالم مادى در آن حاکم نیست (مانند عوالم تجرد و تا حدى عالم مثال). نگا: عروج روح، صص 42 - 44.توضیح مطلب: هستى - که از مبدأ کل سریان پیدا مى کند به حکم طبیعت علیت و معلولیت - که به صورت یک قانون کلى بر جهان هستى حاکم است مرتبه به مرتبه نازل تر مى شود و در این نزول، هر معلولى از علت خود متأخر و هر علتى بر معلول خود مقدم است؛ تا آنکه این مراتب وجودى، به مرتبه اى مى رسد که وجود آن قدر ضعیف بوده که با نیستى آمیخته است. توجّه به این نکته، از آن جهت ضرورى است که خیال نشود اصلاً لازمه هستى وجود نقصان است! نه؛ بلکه لازمه اصل هستى نامحدودیت و اطلاق و کمال است. هستى در ذات خودش، نیستى را طرد مى کند؛ ولى در عین حال هستى در مراتب نزول خودش - که لازمه معلولیت است [با نیستى توأم است ]. به بیان دیگر، لازمه هر معلولیتى - که معلول از ذات علّت ناشى شده باشد و علت، منشأ ایجاد آن باشد این است که مرتبه بعدى ناقص تر باشد. خود این نقصان، راه یافتن عدم است؛ باز از آن مرتبه به مرتبه دیگرى که از آن ناقص تر است، نزول مى کند تا به دنیاى ما مى رسد؛ یعنى، حالتى که به آن مى گوییم ماده. این عالم به لحاظ مرتبه خاص وجودى خود، قوانین خاصى دارد. حرکت، تغییر، تدریج، قبول کردن، اثر پذیرفتن، وجود نواقص و... همه لازمه ذات این عالم است؛ آن که غیر از این قوانین بر او حاکم است، در غیر این عالم است، در جاى دیگر است و در مرتبه دیگر از وجود است.به هر روى باید توجه داشت عالمى که ما اکنون در آن هستیم، آخرین تنزل نور وجود و آخرین حدّ قوس نزول است؛ منتها عالم کمال و تکامل است. هستى در همین عالم، رو به تکامل و پر کردن نیستى ها مى رود که روى قوس اوّل خودش و به هستى اوّل برمى گردد: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»؛ بقره (2)، آیه 157.؛ «ما ز آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم». نگا: توحید، صص 290 - 292. چهارم. در همین عالم مادى، امور خیر بر شرور غالب است و ترک خیر کثیر براى پدید نیامدن شرّ قلیل، خلاف حکمت و نقض غرض است.پنجم. همین شرور قلیل نیز فواید فراوانى براى بشر دارد که شمارش آنها امکان ندارد. نگا: همان، صص 293 و303- 316 ؛ آموزش فلسفه، ص 424 و 425.حال پاسخ پرسش اوّل و دوم با توجه به آنچه که در بالا تبیین شد و با دقت در آنچه که در ذیل طرح مى گردد، روشن مى شود. شرور و نیستى هاوجود نواقص و شرور و نیستى ها و خلأها، حاصل نظام و قوانین حاکم بر عالم مادى و جبرى است و این به دلیل قرار گرفتن عالم مادى، در پایین ترین مراتب هستى است. اگر عالم طبیعى مى خواهد طبیعت را داشته باشد که هست و مى خواهد همین عالمى باشد که هست؛ اینها نیز در آن وجود دارد. امّا اگر بخواهیم بگوییم که خوبى هاى این عالم باشد؛ ولى بدى ها و نواقص آن نباشد؛ در این صورت اصلاً این عالم، این عالم نخواهد بود؛ بلکه جهانى همانند عالم فرشتگان بوده و از نظام جامعه انسانى به دور خواهد بود.باید توجّه داشت موجودات در مراتب خودشان، عیناً مثل اعداد در مراتب خودشان هستند. مراتب هستى، مثل مراتب اعداد است و هر عددى مرتبه اش مقوم ذات آن است؛ یعنى، هر عددى این طور نیست که خودش یک چیز باشد و مرتبه اش یک حالت عارضى براى آن. مثل اینکه هر کدام از ما که در جایى قرار داریم و سکونت گزیده ایم، این مکان ها مقوم ما نباشد؛ یعنى، ممکن است من، من باشم؛ ولى در قم سکونت نداشته باشم پس اینجاها و مرتبه ها براى ما یک حالات عارضى و جدا از اصل وجود ما است.اما اعداد، مرتبه مقومشان است. عدد پنج مرتبه اى دارد که بعد از چهارو قبل از شش است. آیا معقول است که جاى عدد پنج عوض بشود؛ ولى پنج، پنج باشد؟ مثلاً فرض کنیم جاى این عدد پنج، میان چهار و شش نباشد، میان پانزده و هفده باشد و پنج باشد!؟ اگر میان هفده و پانزده قرار گرفت، نه فقط جایش عوض شده؛ بلکه اصلاً دیگر خودش، خودش نیست. آن دیگر پنج نیست، آن همان شانزده است. شانزده بودن شانزده، فقط به این است که میان پانزده و هفده باشد. پنج بودن پنج هم به این است که میان چهار و شش باشد. این طور نیست که اعداد خودشان یک چیز باشند و مرتبه شان چیز دیگر و ما این طور اصطلاح کرده ایم؛ بلکه هر مرتبه اى حقیقتاً مقوّم ذات آن مرتبه است.تمام عوالم هستى و همه موجودات آن نیز مرتبه شان، مقوم خودشان است. اگر تمام خصوصیات عالم مثال را بگوییم و توقّع داشته باشیم در مرتبه عالم مادى باشد و در مرتبه خودش نباشد؛ آن وقت اصلاً عالم مثال نیست و چیز دیگرى است. توحید، ص 294 و 295.چنان که عالم ماده، آمیختگى با نیستى، نواقص و شرور، مقوّم ذاتشان است. و تدریج، حرکت، تغییر و... همه از لوازم مرتبه وجودى عالم مادى است. بنابراین، نواقص موجود، حاصل نظام و سنن حاکم بر عالم مادى است و منشأ آن نیز مرتبه وجودى عالم مادى در جهان هستى است که نازل ترین و پایین ترین آن به شمار مى رود.یکى از نکات بدیع خلقت، آفرینش انسان در این عالم مادى است. درست است که عالم مادى، قابلیت رهایى از نواقص را ندارد؛ ولى در آفرینش انسان، با توجه به روح او - که خصیصه اى فرا مادى است مکانیزمى قرار دارد که قابلیّت تکامل و عوض شدن را دارا بوده و اگر این قابلیت در او وجود نداشت، مؤاخذه او در جهان دیگر بى معنا بود.این از عدالت خداوند است که آدمى را به صورتى بیافریند که بتواند در همین عالم مادى، جایگاه خود را در عوالم برتر گزینش کرده و به سوى آن حرکت کند.مسئله خیر و شر یکی از مباحث مهم فلسفی و کلامی است . اکنون به اندازه ای که باعث طولانی شدن کلام و ملالت نشود, چند نکته را عرض می کنیم : الف ) خیر به چیزی گفته می شود که هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت تکامل ماست . در مقابل شر چیزی است که ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگی و انحطاط گردد. ب ) خیر و شر بر سه گونه است : خیر مطلق , شر مطلق , خیر و شر نسبی ; خیر مطلق آن است که هیچ جنبه منفی نداشته باشد و شر, عکس آن ; یعنی هیچ جنبه مثبت ندارد, خیر و شر نسبی بین آن دو است .ج ) از دیدگاه یک خداپرست , از این اقسام که بر شمردیم , دو قسم امکان وجود دارد: یکی خیر محض و دیگری آنچه خیرش بیشتر است ; اما آنچه شر محض یا شرش بیشتر از خیر باشد, امکان وجود آن از سوی خداوند نیست , چون خداوند حکیم است و از حکیم , کار قبیح تحقق پیدا نمی کند. معروف میان فلاسفه و دانشمندان این است که شر در تحلیل نهایی بازگشت به امر عدمی می کند و امر وجودی که سرچشمه أا عدم است . شاید نخستین کسی که این نظریه را ابراز داشت , افلاطون بود بنابراین خیر, چیزی جز وجود نیست , از این رو خلقت و آفرینش خدا به موجودات تعلق گرفته , نه عدم ها. د ) اگر در بعض روایات خداوند به عنوان خالق شر و خیر ذکر شده (مثل آن چه از امام صادق (ع ) نقل شد که : الخیر و الشر کله من الله ) مقصود شرهای نسبی است , که به امر وجودی بر می گردد ; مثل حیوانات موذی , که گرچه از نظر ما (افراد ظاهربین ) شر و بد هستند, ولی منافعی دارند ولو اینکه آن منافع از نظر ما مخفی است . در روایتی آمده است اگر مارها و عقرب ها و حیوانات گزنده نبود که سموم هوا را جذب کنند, هیچ موجودی , زنده روی زمین باقی نمی ماند. و یا مثلا باران از نظر منافعی که برای انسان و حیات همه موجودات دارد, خیر است , گرچه از نظر آن کسی که ضرری به خانه او می رسد, شر محسوب می شود. مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی که استاد الفلاسفه است , به نقل از مرحوم علامه مجلسی (ره ) در ((مرآت العقول )) در شرح این روایات فرموده است منظور از شر اموری است که با طبع انسان سازش ندارد, هر چند دارای مصلحت است , چون شر دو معنی دارد: چیزی که ملایم و هماهنگ با طبایع نیست , مانند حیوانات موذی , و چیزی که موجب فساد است و در آن مصلحتی وجود ندارد. آنچه از خدا نفی می شود, قسم دوم است . ه ) لذا بعضی گفته اند ما در عالم , بد مطلق نداریم و هر چه که لباس وجود و هستی پوشیده , به نحوی خیر دارد ولو بر ما پوشیده باشد. ملای رومی در مثنوی گفته است : پس بد مطلق نباشد در جهان     بد به نسبت باشد این را هم بدانزهر مار آن مار را باشد حیات     نسبتش با آدمی باشد ممات(مدرک این مطالب کتاب تفسیر پیام قرآن , جلد 4 است , که برای اطلاع بیشتر می توانید به آن کتاب مراجعه کنید.) راز آفرینش شیطان در ابتدا گفتنى است: اگر چه شیطان از فرمان خداوند روگردانى کرده، اما در هر صورت آفریده خداست و در جهان هستى نقشى دارد. برخى از بزرگان عرفان و حکمت، شیطان را به سگ آموزش دیده تشبیه کرده اند که بیگانگان را آزار مى دهد و به خودى ها کارى ندارد.قرآن مجید نیز درباره کسانى که سزاوار وسوسه و آزارهاى شیطانى اند؛ مى گوید: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»؛ مریم (19)، آیه 83 .؛ «آیا ندانستى که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم، تا آنان را (به گناهان ) تحریک کنند؟» و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»؛ نحل (16)، آیه 100 . «تسلّط او فقط بر کسانى است که وى را به سرپرستى برمى گیرند، و بر کسانى که آنها به او (خدا) شرک مى ورزند».از این آیات به خوبى آشکار مى شود: کسانى که با سوء اختیار خود، از ولایت الهى روى گردان شده اند، سزاوار اسارت شیطانى اند؛ اما درباره پاکان و انسان هایى که بهره مند از الهامات رحمانى اند، مى فرماید: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ »؛ حجر (15)، آیه 42 . «در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلّطى نیست، مگر کسانى از گمراهان که تو را پیروى کنند».حال در این پرسش سه موضوع (خداوند، انسان و شیطان) مطرح است. گرچه بعضى از مباحث آنها با هم تداخل دارد، اما در اینجا جداگانه به بررسى آنها مى پردازیم.الف. خداوند1. هدف خداوند از خلقت انسان، به کمال رساندن او است؛ یعنى، هدف به فعل خدا مربوط مى شود، نه به فاعل؛ زیرا خداوند خود کامل على الاطلاق است و نمى توان غایت و هدفى براى ذات او تصوّر کرد.2. تبلور کمال انسان، «معرفت الهى» است و شناخت نیز در گرو عبادت او است. از این رو خداوند فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»؛ ذاریات (51)، آیه 56 - 51.؛ «جن و انس را تنها براى عبادت خود آفریدم». با عبادت و معرفت ذات کامل على الاطلاق (خداوند)، کمال انسان تحقّق مى یابد.3. انسان عبادت گر را تنها در صورتى مى توان در حال حرکت به سوى کمال برین به حساب آورد که آگاهانه و با اختیار، این مسیر را انتخاب نماید؛ نه آنکه مانند فرشتگان، به صورت تکوینى عبادت کند و قدرت بر عصیان و نافرمانى خدا نداشته باشد: «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُون»؛ انبیاء(26)، آیه 21 و 27..جلوه اى کرد رُخش، دید ملک عشق نداشت      غرق در غیرت شد و آتش به سراپرده آدم زد ز این رو خداوند، انسان را موجودى مختار آفرید و انتخاب راه سعادت و شقاوت را در اختیار او قرار داد: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا»؛ انسان (76)، آیه 3.؛ «ما راه را به انسان نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد یا ناسپاس».4. از اینجا است که مسئله امتحان به عنوان یکى از اهداف واسطه اى خلقت انسان مطرح مى شود. امتحان، تبلور اختیار انسان است و جاى تعجب ندارد که در آیات فراوانى از قرآن کریم، طرح این مسئله به گونه هاى مختلف مشاهده مى شود: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیه»؛ انسان (76)، آیه 2.؛ «ما انسان را از نطفه اى اخلاط آفریدیم تا او را بیازماییم» همچنین مراجعه شود به محمد) 31 :) 47؛ انبیاء) 35 :) 21؛ بقره) 155 :) 2؛ کهف) 7 :) 18؛ انعام) 165 :) 6؛ هود) 7 :) 11؛ ملک) 2 :) 67، فجر) 15 :) 89 و....5. برقرارى یک امتحان واقعى، تنها در صورت قدرت بر انتخاب هر یک از دو طرف خیر و شرّ، توسط انسان میسر است. خداوند انسان را گل سر سبد مخلوقات خود مى داند و تنها براى خلقت او به خود تبریک گفته است: «فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِین»؛ مؤمنون (23)، آیه 114.. از این رو در جهت انتخاب مسیر کمال و خیر، امکانات فراوانى را در اختیار او گذاشته است که از آن جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد:الف. آفرینش او بر اساس فطرت و گرایش ذاتى به خداوند: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»؛ روم (30)، آیه..ب. ورود خداوند به صحنه، براى کمک به هدایت انسان: «قُلِ اللَّهُ یَهْدِى لِلْحَقِّ»؛ یونس (10)، آیه 35..ج. الهام خوبى ها و بدى ها به انسان، به منظور گزینش آگاهانه او: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»؛ شمس (91)، آیه 28..د. محبوب قرار دادن ایمان به خداوند، در نهاد انسان: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمانَ وَ زَیَّنَهُ فِى قُلُوبِکُم»؛ حجرات (49)، آیه 7..ه . یارى رساندن ویژه به مؤمنان در مسیر زندگانى: «إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا»؛ مؤمن (40)، آیه 56 ؛ با استفاده از المیزان، ج 12، ص 159..و. گشودن راه هاى هدایت به تناسب تلاش انسان: «اَلَّذینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِین»؛ ابراهیم (14)، آیه 12..6. با وجود این همه امکانات در جانب خیر، وجود نیرویى در جانب شرّ نیز لازم بود تا مسئله اختیار و امتحان واقعى محقّق شود. این نیروها در مقابل الهامات خداوندى، انسان را به سوى شرّ وسوسه مى کنند تا او در میان دو دعوت، خود مسیرى را انتخاب و با عوامل گرایش به شرّ مبارزه و مجاهده کند و با این مجاهدت به عالى ترین درجات کمال اختیارى دست یازد. از این رو به منظور تحقق هدف الهى از خلقت انسان، آفرینش چنین نیروهایى در کل نظام هستى لازم بود، تا امکان تشخیص خیر از شر، زیبا از زشت و خوب از بد و مجاهده و مبارزه در راه حق وجود داشته باشد.7. با نافرمانى ابلیس و رانده شدن از درگاه خداوند و تقاضاى او براى مهلت داشتن، به منظور اغواى انسان، خداوند او را بهترین گزینه براى انجام هدف خود دانست و با تقاضایش مبنى بر درخواست مهلت، به صورت اجمالى موافقت کرد تا در مقابل عوامل هدایت الهى، وسوسه گر انسان به جانب شرّ باشد. اما بیش از این به او قدرت نداد تا در راستاى هدف خود، مبنى بر امتحان انسان و شناخت مؤمنان از غیرمؤمنان عمل کند: «وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِى شَکٍّ»؛ سبأ (34)، آیه 21 ب. انسان 1. انسان موجودى دو بعدى و ترکیبى از جان و تن است. او به مقتضاى جان خود - که نفخه اى از روح الهى است ؛«نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِى»؛ (ص (38)، آیه 72. میل به سوى کمال و حرکت به سوى هدف آفرینش خود دارد. قرآن این مسئله را با این آیه بیان کرده است: «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیه»؛ انشقاق (84)، آیه 6.؛ «اى انسان تو کوشنده به سوى پروردگارت هستى که او را ملاقات خواهى کرد». انسان به مقتضاى تن خود - که از خاک و گل آفریده شده است میل به عالَم پایین و طبیعت مادى دارد.میل جان اندر ترقى و شرف      میل تن، در کسب اسباب و علل 2. از آنچه گذشت، معلوم مى شود در نهاد انسان، دو نیرو وجود دارد: نیرویى که او را به سمت بالا مى کشاند و نیرویى که او را به ورطه سقوط سوق مى دهد که گاهى از آن با تعبیر نفس امّاره (نفس امر کننده به بدى) یاد مى شود: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّى»؛ یوسف (12)، آیه 54..3. دو نیروى فوق، ذات انسانى را ذاتى مختار قرار مى دهد تا در بین دو گزینه خیر و شرّ، یکى را انتخاب کند. از اینجا است که مى توان مسئله امتحان را با تحلیل ذات انسانى به خوبى درک کرد.4. نیروى درونى راهنماى خیر، از سوى نیروهاى بیرونى با امکانات فراوان حمایت مى شود. در بخش قبلى به حمایت هاى ویژه خداوندى اشاره شد. در این جا به ذکر نمونه اى دیگر از این حمایت ها (کمک ویژه فرشتگان) اشاره مى گردد. خداوند این نیروها را به یارى استقامت گران در مسیر حق مى فرستد: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ»سجده (32)، آیه 31. .5. در مقابل مى بایست نیروى درونى متمایل به شرّ، از سوى نیروى بیرونى حمایت مى شد؛ پس شیطان بهترین گزینه براى این مأموریت تشخیص داده شد.6. نتیجه آنکه شیطان گرچه دعوت کننده به سوى شرّ است؛ اما وجود آن در کلّ نظام هستى، امرى خیر محسوب مى شود؛ زیرا ناخودآگاه باعث رسیدن انسان هاى کمال جو، به عالى ترین مدارج کمال - در کشاکش جدال درونى میان حق و باطل مى شود. ج. شیطان 1. شیطان که توصیف گر هر موجود متمرّدى است، تبلور اولیه اش در «ابلیس» بود که به تصریح قرآن، از جنیان به شمار مى رفت: «کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه»؛ کهف (18)، آیه 50.2. جنّ همانند انسان، موجودى مختار است که هدف از آفرینش او، رسیدن به کمال از راه معرفت و عبادت است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون»؛ ذاریات (51)، آیه 51 و 56.. بنابراین آفرینش شیطان براى وسوسه گرى و گمراهى نبوده؛ بلکه گزینش این مسیر براساس سوء اختیار خودش بوده است. خداوند نیز در این جهت او را مانند هر موجود مختار دیگر، مأذون داشته است.3. ابلیس با اختیار خود، مدت طولانى به عبادت خداوند پرداخت تا جایى که خداوند او را در میان فرشتگان قرار داد. حضرت على(ع) این مدت را شش هزار سال مى داند که معلوم نیست آیا از سال هاى دنیوى است یا اخروى نهج البلاغه، خطبه 192. که هر روز آن، برابر با هزار سال دنیوى است: «فِى یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّون»؛ سجده (32)، آیه 5..4. شیطان با سوء اختیار خود و به دنبال قیاسى باطل (اینکه خداوند او را از آتش آفریده و انسان را از گل و آتش برتر از گل است و من برتر از اویم) ؛ «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»؛ ص (38)، آیه 76. تکبر ورزید و از فرمان خدا براى سجده بر آدم، سرپیچى کرد. این فرمان، خود نوعى امتحان براى او بود و با اختیار مسیر شرّ، این موجود به ظاهر آسمانى، به ورطه سقوط افتاد و از درگاه قدس الهى و همراهى با فرشتگان به پایین رانده شد تا به همگان نشان داده شود که لازمه اختیار آن است که مختار همیشه در حالت بیم و امید، به سر برد و هیچ گاه از خود مطمئن نباشد و همیشه از ذات اقدس الهى استمداد کند.5. خداوند عادل است و ذره اى ظلم روا نمى دارد و اجر عمل هر کس را زیادتر از استحقاقش مى دهد. ابلیس نافرمانى کرد و از در مقابله با خداوند در آمد و روشن است که چنین موجودى، نمى تواند در بهشت جاى گیرد. اما از سوى دیگر او مقدار زیادى عبادت کرد و خداوند به مقتضاى عدلش، باید پاداشى براى آن در نظر گیرد. این پاداش طبیعتاً پاداشى دنیوى است و چه عادلانه است که این پاداش، خواسته خود شیطان باشد که در راستاى بهره گیرى او در رسیدن به هدفش - که همانا اغوا و فریب نوع آدم است - مورد نیاز او است. درخواست باقى ماندن و طلب امکاناتى براى به گمراهى کشاندن انسان ها نیز از خواسته هاى او بود که در روایات به آن اشاره شده است المیزان، ج 8، ص 61، به نقل از تفسیر قمى از امام صادق(ع)..6. با اجابت خواسته هاى شیطان از سوى خداوند؛ او تهدیدهاى خود را بیان کرد و سخن از فریب نوع آدم و نشستن بر سر راه مستقیم الهى و کشاندن انسان ها به بیراهه را داد اعراف (7)، آیه 16 و 17؛ حجر (15)، آیه 40.! خداوند در مقابل تهدید کرد که جهنم را از او و پیروان او پر خواهد کرد. «لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِین»؛ اعراف (7)، آیه 18. و از شیطان خواست تا هر چه در توان دارد، به کار گیرد تا بندگان خالص خداوند از ناخالصان شناخته شوند: «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ أَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شارِکْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَعِدْهُم»؛ اسراء (17)، آیه 67..در پایان توجه به دو نکته لازم است:یکم. شیطان تنها قدرت فریب کسانى را دارد که با اختیار خود ولایت او را بپذیرند و تحت سرپرستى او درآیند: «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدِیهِ إِلى عَذابِ السَّعِیر»؛ حج (22)، آیه 3. و «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ»؛ نحل (16)، آیه 100.. او به گفته خود، بر بندگان مخلص خداوند، هیچ تسلطى ندارد: «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»؛ ص (38)، آیه 84 و حجر (15)، آیه 39..خداوند نیز در آیات متعدد این سخن را تأیید کرده و بندگان خاص خود را از شمول وسوسه هاى شیطانى به دور دانسته است: «انّ عِبادى لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ»؛ حجر (15)، آیه 42.؛ زیرا این بندگان با اختیار خود، مسیر الهى را انتخاب کرده و با اتکا به وعده هاى الهى، خود را از وسوسه ها و فریب ها و وعده هاى شیطانى به دور نگه داشته اند.دوم. شیطان هیچ گونه تسلّط تکوینى بر انسان ندارد؛ زیرا موجودى هم عرض و چه بسا فروتر از انسان است. خداوند نیز به او قدرت تسلط تکوینى نداده است. طبق آیات قرآنى، قدرت او تنها در محدوده وسوسه است که آن را از راه هایى همچون وعده هاى دروغین و وسوسه براى کشاندن انسان به فحشا «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ»؛ بقره (2)، آیه 272. و زینت دادن کارهاى زشت «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِى الْأَرْض»؛ حجر (15)، آیه 39. انجام مى دهد. جالب است که پس از آن که انسان با وعده هاى او فریب خورد، شیطان از او بیزارى جسته، او را به جاى خود رها مى کند «کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّى بَرِى ءٌ مِنْک»؛ حشر (59)، آیه 16..جالب تر اینکه در روز قیامت، پیروان شیطان او را به سبب فریب خود، مورد ملامت قرار مى دهند؛ ولى او به صراحت اعلام مى دارد تنها کار من وعده هاى خلاف واقع بود که شما آن را باور کردید و به وعده هاى الهى اطمینان نکردید. بنابراین شما حق ملامت مرا ندارید و باید خود را سرزنش کنید. در اینجا نه من مى توانم فریادرس شما باشم و نه شما مى توانید کمکى به من کنید. «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِى عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِى فَلا تَلُومُونِى وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ»؛ ابراهیم (27)، 14 و 28..به همین جهت خداوند کید و مکر شیطان را در مقابل ریسمان هاى محکم الهى، ضعیف شمرده است: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفًا»؛ نساء (4)، آیه 76..ولى انسان نیز موجودى ضعیف است. «وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفًا»؛ نساء (4)، آیه 28. و جز با اتکال به قدرت الهى، در انتخاب مسیر خیر و حرکت در آن، راه به جایى نمى برد.نکته پایانى اینکه وسوسه گرى شیطان، پس از روى گردانى انسان از نداى فطرت و الهامات رحمانى است و کسانى که با اختیار و انتخاب خود، کفر ورزیده و قابلیت محبت و همراهى با پاک ترین انسان هاى روى زمین را از دست داده اند، سزاوار آن هستند که به وسوسه هاى شیطانى گرفتار شوند. این نوعى مجازات الهى نسبت به آنان در همین دنیا است: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَى الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا»؛ مریم (19)، آیه 83.؛ «آیا ندانستى که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم، تا آنان را شدیداً تحریک کنند». .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image