تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
خیانتها وضربه های انگلستان به ایران در طول چند قرن اخیر بی شمار است وتحقیق در این زمینه نیازمند نوشتن کتابهای فراوانی می باشد.تنها چند مورد از نقش و دخالت این دولت استعماری که سرکردگان آن یهودیان ثروتمند صهیونیست هستند در قرون اخیر به قرار زیر است :- نقش انگلیس در کودتای 1299 و روی کار آوردن رضا خان - نقش انگلیس در کودتای 28 مرداد سال 1332 - نقش انگلیس در غارت نفت ایران در قراردادهای استعماری متعدد- نقش انگلیس در اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و قحطی در ایران در دوره پهلوی که موجب مرگ میلیونها ایرانی شد (هولوکاست واقعی در ایران) - نقش انگلیس در قرار دادهایی که باعث از دست رفتن و واگذاری بخشهای از ایران به بیگانگان شد-نقش انگلیس در جدا کردن هرات وافغانستان از ایران -نقش انگلیس در جدا کردن استان چهاردهم ایران یعنی بحرین از ایران در زمان پهلوی دوم - انحراف نهضت مشروطیت به دلیل دخالتهای انگلیس - نقش انگلیس در قتل مبارزان ایرانی علیه استعمار همچون امیر کبیر - غارت آثار باستانی ایران توسط انگلیس - نقش انگلیس در وارد کردن مواد مخدر در ایران - حمایت مادی و معنوی انگلیس از فرقه ضاله و حزب منحرف بهائیت وتقویت مکتب وهابیت در عربستان وزمینه سازی برای ایجاد تفرقه بین مسلمانان .- حمایت از صدام و گروههای ضد انقلاب- دخالت انگلیس در قضایای هسته ای ایران - دخالت اشکار انگلیس در اشوبهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88- حمایت انگلیس از سازمان تروریستی منافقین وخارج کردن گروهک منافقین از لیست گروههای تروریستی توسط اتحادیه اروپا با تعزیه گردانی دولت انگلیس و بسیاری موارد دیگر ... .حال به طور خلاصه به یکی از این خیانتها یعنی توطئه انگلستان در جداسازی بحرین از ایران می پردازیم : در دهه ی ۱۳۵۰ انگلستان که بساط خود را از خلیج فارس برچیده بود، برپایه ی سیاست همیشگی خود و یارانش هوادار تکه تکه شدن سرزمین های پهناور و بزرگ، و تشکیل دولت ها و امیرنشین های کوچک بود، که نتوانند دردسرهایی در آینده، برای آنها پدید آورند. این بود که انگلیسی ها تصمیم گرفتند کار بحرین را که سالها مانند استخوانی در گلوی ایشان گیر کرده و برپایه هیچ قرارداد و پیمان رسمی از ایران جدا نشده بود و حتی در دوران نخست وزیری دکتر اقبال در لایحه بودجه کل کشور، آن جا را « استان چهاردهم!» نامیده بودند یکسره کنند، و یک شیخ نشین کوچک و بظاهر مستقل ولی زیر سلطه خود، پدیدآورند. تا آن زمان، معمولاً رفت و آمد ایرانیان به بحرین و بحرینی ها به ایران، نیازی به گذرنامه نداشت و روادید نمی خواست و حتی بهای تمبر پست از ایران به بحرین نیز همانند بهای تمبر پست برای پاکت های شهری داخلی ایران حساب می شد .دشواری مهم آن بود که چگونه صورت ظاهر داستان را به شیوه ای بیارایند و سر و سامان دهند که هنگامی که مسئله آفتابی شد، مردم ایران از جدا شدن بخشی از خاک کشورشان دچار شوک و ناراحتی نشوند و نگویندکه چگونه شد که «استان چهاردهم» را از دست دادید؟ زیرا همانگونه که آمد، هیچ پیمان نامه و قراردادی دایربر جدا شدن بحرین در طول تاریخ وجود نداشت که بدان استناد کنند می بایست راهی را می یافتند که یک چهره ی قانونی بی دردسر به این تجزیه داده شود.. در اینجا نیز انگلیسی ها که همیشه مشکل گشای فرمانروایان ما بودند! راهنمایی جالبی کردند. بدینسان که دولت ایران انجام و نتیجه ی یک «همه پرسی» در بحرین را بپذیرد، و در صورتی که در این همه پرسی مردم بحرین خواهان استقلال باشند، ایران از ادعای مالکیت بحرین چشم بپوشد ،و این چشم پوشی را به مجلس شورای ملی ببرد، و در آنجا یکی از وکلای مجلس با آموزش های از پیش داده شده، دولت را استیضاح کند، و دولت هم یک پاسخ سطحی به آن بدهد، آنگاه برابر با آئین نامه های موجود، دولت درخواست رأی اعتماد از مجلس می کند. رأی اعتماد حاصل می شود و بحرین هم بی دغدغه از ایران جدا می شود.کار مسخره ای که در هیچ جای جهان پیشینه ندارد این است که ناگهان و بی هیچ مقدمه و درگیری ای ، با یک همه پرسی بخواهند بخشی از پیکر یک کشور کهن را از سرزمین اصلی جدا کنند. برای نمونه، بیایند و از مردم خراسان یا کرمان بپرسند که آیا می خواهید جزیی از خاک ایران باشید، یا نه؟! در سال 1347، پس از توجیه شاه مخلوع توسط انگلیسیها، موضوع برگزاری همهپرسی در بحرین مطرح میشود تا به واسطه آن، بحرین از ایران جدا شود، اما همین همهپرسی بدون توجیه نیز انجام نمیشود و صرفا کار با بستن دو باشگاه فرهنگی «نادر» و «فردوسی» و زندانی کردن و کشتن چند هوادار ایران و بله گرفتن از چند رئیس و شیخ قبیله بحرین به پایان رسید و بعد هم شاه ایراندوست! و نمایندگان وطنپرست! مجلس هم این نظرخواهی ساختگی را تأیید کردند.نظر انگلیسیها از روز اول راجع به بحرین این بود که بحرین مستقل شود ولی ایران بحرین را استان چهاردهم میخواند، و سالها ادعا مالکیت آن را داشت. انگلیسیها که تازه به دلیل همکاری با آمریکاییها نفوذ خود را در خلیج فارس کم کرده بودند، نمیخواستند ایران که کرانه وسیعی در خلیج فارس دارد، در این طرف خلیج فارس هم نفوذی داشته باشد.برای اینکه صورت قانونی به این جدایی بدهند، «سرویلیام لوس» Sir William Loos مأمور بلندپایه وزارت خارجه انگلستان چندبار بیسر و صدا به ایران آمد، و با مقامات گوناگون از جمله محمدرضا شاه دیدار کرد. از سوی دولت ایران «خسرو افشار» مأمور گفتگوها و برنامهریزی با او شد، و به زودی مسئله بسیار ساده و آسان توسط ردههای بالای هر دو کشور حل شد!...در دی ماه 1347 محمدرضا شاه سفری به هندوستان داشت، و در فرودگاه دهلی به خبرنگارانی که در این زمینه از او سؤال کرده بودند، گفت: اگر انگلیسیها از در جلو خارج میشوند، نباید از در عقب وارد شوند و ما نمیتوانیم قبول کنیم که جزیرهای که توسط انگلستان از کشور ما جدا شده توسط آنها ولی به حساب ما، به دیگران واگذار شود! (مفهوم این سخن را هیچکس نفهمید)او سپس گفت: سازمان ملل متحد سه پرسش را برای مردم بحرین مطرح کرده است.1ـ رأی به باقی ماندن در چارچوب مرزهای ایران؛ 2ـ رأی به باقی ماندن در تحت الحمایگی انگلستان و 3ـ رأی به استقلال بحرین.و زمانی که خبرنگاری از او پرسید که اگر مردم بحرین رأی به جدا شدن از ایران بدهند، آیا میپذیرید؟ پاسخ داد: من که نمیتوانم در کنار هر یک از مردم بحرین یک سرباز بگمارم که شورش نکنند!!و ... شاه بدینگونه راهنمایی شایسته را نسبت به به نمایندگان مجلس انجام داد.پس از انجام وظیفه از سوی دولت ایران! (سال 1349 خورشیدی) «ویتوریو گیچاردی» (رییس دفتر اروپایی سازمان ملل متحد) به نمایندگی از سوی دبیر کل آن سازمان به بحرین میرود و در آنجا هم ضمن یک نمایشنامه از پیش نوشته شده، و یک نظرخواهی ساختگی (نه از یکایک مردم . بلکه از رؤسای قبیلهها و سرپرستان گروهها و شیخهای بحرینی، که همه سرسپردههای بریتانیا بودند) مسئله را حل میکند. بدینگونه که از آنها میپرسید: آیا میخواهید مستقل شوید؟!و آنها هم، هماواز میگفتند به! به! چه بهتر از این که ما مستقل شویم.ناگفته نگذاریم که هنگام سفر «گیچاردی» دو باشگاه فرهنگی «نادر» و «فردوسی» را بستند و شمار چشمگیری از مردم آن جزیره را که هوادار ایران و ایرانی مانده بودند، به زندان افکندند و تنی چند از آنها را کشتند و یک جو خفقان و ترس در آن منطقه پدید آوردند... .گزارش نماینده اعزامی سازمان ملل متحد به بحرین، به دبیرکل آن سازمان داده شد و آقای «اوتانت» دبیر کل سازمان چنین اظهار نظر کرد که: «نتایج حاصله مرا متقاعد کرد (!) که اکثریت قریب به اتفاق مردم بحرین مایلند که آن سرزمین رسماً به صورت کشوری کاملاً خودمختار و مستقل شناخته شود!» آنگاه آقای دبیرکل ضمن سپاسگزاری از دولتهای ایران و انگلیس که راه حل مسالمتآمیز (!) در مورد بحرین را برگزیدند، گزارشی به شورای امنیت داد و در تاریخ 11 ماه می 1970 شورای امنیت به اتفاق آراء این گزارش را تصویب کرد.سپس نتیجه همهپرسی (!) و گردش کار در سازمان ملل متحد از سوی آقای «اوتانت» به دولت ایران ابلاغ شد و از سوی دولت به آگاهی مجلس رسید و مجلس ایران نیز در اردیبهشت 1349 آن را تصویب کرد و به خجستگی!! و فرخندگی! یک صندلی در سازمان ملل متحد به دولت! بحرین داده شد و ایران نخستین کشوری بود که استقلال بحرین را به رسمیت شناخت. در نتیجه آبها از آسیابها فرو افتاد و برگ سیاه دیگری بر تاریخ کشورمان افزده شد. بدین ترتیب جزیرهای که همیشه ایرانی بود، از پیکر خاک اصلی میهن جدا شد.منبع : سایت اطلاع رسانی فردا نیوز 12/8/86 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100134190) .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.