تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
مفسران و قرآن پژوهان در معنا و تفسیر این آیه اختلاف نظر دارند : الف - «قاب» به معنى اندازه است و« قوس» به معنى كمان، بنا بر اين « قاب قوسين» يعنى به مقدار طول دو كمان (كمان يكى از سلاح هاى قديم براى تيراندازى بوده است). بعضى« قوس» را از ماده « قياس» و به معنى« مقياس» دانستهاند، و چون مقياس عرب اندازه ذراع (فاصله نوك انگشتان تا آرنج) بوده، بنا بر اين قاب قوسين به معنى دو ذراع مىشود. در بعضى از كتب لغت« قاب» به معنى ديگرى ذكر شده و آن فاصله ميان محلى از كمان كه به دست مىگرفتند تا نوك برگشته كمان (كمانها به صورت قوسى شكل بود كه دو انتهاى آن برگشته بود) بنا بر اين «قاب قوسين» به معنى مجموعه انحناء كمان مىشود. ب - نظريه مشهور مفسران اين است كه معلم پيامبر (ص) همان جبرئيل امين پيك وحى خدا بود، كه قدرت فوق العادهاى داشت. او كه معمولا به صورت انسانى خوش چهره بر پيامبر (ص) ظاهر مىگشت، و پيام الهى را ابلاغ مىنمود دو بار در تمام عمر آن حضرت ص به قيافه و چهره اصليش بر او ظاهر گشت: مرتبه اول همان است كه در آيات فوق مىخوانيم كه در افق بالا ظاهر گشت (و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آن چنان با عظمت بود كه پيامبر( ص ) به هيجان آمد) و هم او بود كه به پيامبر نزديك شد تا آن حد كه فاصله چندانى ميان آن ها نبود، و تعبير به « قاب قوسين» كنايه از نهايت نزديكى است. مرتبه دوم در جريان معراج پيامبر ص بود كه در آيات آينده از آن گفتگو شده است، و به خواست خدا در باره آن سخن خواهيم گفت. بعضى از مفسران كه اين نظر را برگزيدهاند تصريح كردهاند ديدار اول پيامبر ص با جبرئيل به صورت اصليش در كنار غار حرا در جبل النور واقع شده.ولى اين تفسير با تمام طرفدارانى كه دارد خالى از اشكالات مهمى نيست زيرا: 1- در آيه فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى (آنچه وحى كردنى بود بر- بندهاش وحى كرد) مسلما مرجع ضميرها (مخصوصا ضمير عبده) خدا است، در حالى كه اگر شديد القوى به معنى جبرئيل باشد تمام ضميرها به او باز مىگردد، درست است كه مىتوان از قرائن خارج فهميد كه حساب اين آيه از بقيه جدا است ولى به هم خوردن يك نواختى آيات و مرجع ضميرها مسلما خلاف ظاهر است. 2- « شَدِيدُ الْقُوى» به معنى كسى كه تمام قدرت هايش فوق العاده است تنها مناسب ذات پاك پروردگار است، درست است كه در آيه 20 سوره تكوير از جبرئيل به عنوان ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ ياد شده، ولى ميان« شديد القوى» كه مفهوم عام و گستردهاى دارد با« ذى قوة» كه «قوة» در آن به صورت مفرد و نكره ذكر شده تفاوت بسيار است. 3- در آيات بعد آمده است كه پيامبر او را نزد« سدرة المنتهى» (بر- فراز آسمان ها ديد) اگر منظور جبرئيل باشد او در سفر معراج از آغاز و از روى زمين با پيامبر همراه بود، و تنها در اوج آسمان او را نديد، مگر اين كه گفته شود در آغاز او را به صورت انسانى مشاهده كرد و در آسمان به صورت اصليش در حالى كه قرينهاى بر اين مطلب در آيات نيست. 4- تعبير به" علمه" يا مانند آن در قرآن مجيد هيچگاه در مورد جبرئيل به كار نرفته، و اين تعبير در مورد خداوند نسبت به پيامبر اسلام ص و پيامبران ديگر بسيار زياد است، و به عبارت ديگر جبرئيل معلم پيامبر ص نبود بلكه واسطه وحى بود و معلمش تنها خدا است. 5- درست است كه جبرئيل فرشتهاى است والا مقام ولى مسلما پيامبر اسلام ص مقام والاترى دارد، چنان كه در داستان معراج نيز آمده است كه او در سير صعودى معراج در محضر پيامبر ص بود به نقطهاى رسيد و از حركت باز ماند، و گفت: اگر يك سر انگشت بالاتر روم پر و بالم مىسوزد! ولى پيامبر ص هم چنان به سير خود ادامه داد. با اينحال مشاهده كردن جبرئيل در صورت اصليش متناسب آن چنان اهميتى كه در اين آيات به آن داده شده نيست و به تعبير سادهتر براى پيامبر ص زياد مهم نبود كه به چنين ديدارى نائل گردد، با اينكه اين آيات اهميت فوق- العادهاى براى اين ديدار قائل شده است. 6- جمله « ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى» قلب پيامبر (ص) آنچه را ديده خلاف نمىگويد. نيز دليل بر يك شهود باطنى است نه مشاهده حسى با چشم نسبت به جبرئيل. 7- از همه اينها گذشته در روايات متعددى كه از منابع اهل بيت نقل شده اين آيات تفسير به جبرئيل نشده بلكه روايات موافق تفسير دوم است كه مىگويد منظور از اين آيات شهود باطنى خاصى نسبت به ذات پاك خدا است كه براى پيامبر ص در اين صحنه روى داد و در معراج بار ديگر تكرار شد و رسول اللَّه فوق العاده تحت تاثير جذبه معنوى اين ديدار قرار گرفت «1». مرحوم شيخ طوسى درکتاب امالى از ابن عباس از پيامبر اسلام ص نقل مىكند: «لما عرج بى الى السماء دنوت من ربى عزو جل حتى كان بينى و بينه قاب قوسين او ادنى» هنگامى كه به آسمان معراج كردم آن چنان به ساحت قدس پروردگارم نزديك شدم كه ميان من و او فاصله قوسين يا كم تر بود!. مرحوم صدوق درکتاب علل الشرائع همين مضمون را از هشام بن حكم از امام موسى بن جعفر ع نقل كرده است كه در ضمن يك حديث طولانى مىفرمايد: «فلما اسرى بالنبى (ص) و كان من ربه كقاب قوسين او ادنى رفع له حجاب من حجبه» هنگامى كه پيامبر به معراج برده شد و فاصله او از ساحت قدس پروردگارش به اندازه قوسين يا كمتر بود حجابى از حجاب ها از برابر ديدگان او برداشته شد!. در تفسير على بن ابراهيم نيز آمده است: « ثم دنى يعنى رسول اللَّه من ربه عز و جل» سپس نزديك شد، يعنى رسول خدا به پروردگار متعال!. اين معنى در روايات متعدد ديگرى نيز آمده است و ناديده گرفتن اينهمه روايات ممكن نيست. در روايات اهل سنت نيز در روايتى در در المنثور همين معنى از ابن عباس به دو طريق نقل شده است. مجموع اين قرائن سبب مىشود كه تفسير دوم را كه مىگويد منظور از شديد القوى خداوند است و نزديك شدن پيامبر (ص) نيز نسبت به ذات پاك او بوده است برگزينيم. به نظر مىرسد چيزى كه سبب شده غالب مفسران از اين تفسير روى برتابند و به سراغ تفسير اول بروند اين است كه اين تفسير بوى تجسم خداوند و وجود مكان براى او مىدهد، در حالى كه مسلم است او نه مكانى دارد و نه جسمى، لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصار چشم ها او را نمىبيند و او همه چشم ها را مىبيند . فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ به هر سو نگاه كنيد خداوند آنجا است. وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم هر كجا باشيد او با شماست. و نيز شايد مجموع اين مسائل سبب شده كه بعضى از مفسران از تفسير اين آيات اظهار عجز و ناتوانى كنند و بگويند اين از اسرار غيب است كه از همه ما پوشيده و پنهان است! مىگويند: از يكى از دانشمندان تفسير اين آيات را پرسيدند گفت: جايى كه جبرئيل ناتوان گردد من كيم كه قادر بر درك اين معنى باشم! ولى با توجه به اينكه قرآن كتاب هدايت است و براى تفكر و تدبر و تذكر انسانها نازل شده قبول اين معنى نيز مشكل است. اما اگر آيات را به معنى دوم يعنى يك نوع شهود و قرب خاص معنوى تفسير كنيم تمام اين مشكلها برطرف خواهد شد. توضيح اينكه: بدون شك رؤيت حسى در مورد خداوند نه در دنيا و نه در آخرت امكانپذير نيست، چرا كه لازمه آن جسمانيت و مادى بودن است، همچنين لازمه آن تغيير و تحول و فسادپذير بودن، و نياز به زمان و مكان داشتن است، و ذات واجب الوجود از همه اين امور مبرا است. ولى خدا را از طريق ديد دل و عقل مىتوان مشاهده كرد، و اين همان است كه امير مؤمنان على ع در پاسخ" ذعلب يمانى" به آن اشاره فرمود «لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلوب بحقائق الايمان» چشم ها با مشاهده حسى هرگز او را نديده، ولى دلها با حقيقت ايمان او را دريافته است. اما بايد توجه داشت كه ديد باطنى بر دو گونه است: يكى ديد عقلانى است كه از طريق استدلال حاصل مىشود، و ديگرى مقام شهود قلبى است كه دركى ما فوق درك عقل و ديدى ما وراء ديد آن است. اين مقامى است كه آن را مقام استدلال نبايد نام گذاشت، بلكه مقام" مشاهده" است، اما مشاهدهاى با دل، و از طريق درون، اين مقامى است كه براى اولياء اللَّه با تفاوت مراتب و سلسله درجات رخ مىدهد، زيرا شهود باطنى نيز مراتب و درجات بسيارى دارد البته درك حقيقت آن براى كسانى كه به آن نرسيدهاند مشكل است. از آيات فوق با توجه به قرائنى كه ذكر شد مىتوان اينچنين استفاده كرد كه پيامبر اسلام ص در عين اينكه داراى مقام شهود بود، در طول عمر مباركش دو مرتبه چنان اوج گرفت كه به مقام شهود كامل نائل گرديد. يكى احتمالا در آغاز بعثت بود و ديگرى به هنگام معراج، آن چنان به خدا نزديك شد و بر بساط قرب او گام گذاشت كه بسيارى از فاصلهها و حجابها برچيده شد، مقامى كه حتى جبرئيل امين، يعنى مقربترين فرشته الهى، از وصول به آن عاجز بود. روشن است تعبيراتى مانند فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى همه به صورت كنايه و بيان شدت قرب است، و گرنه او با بندگانش فاصله مكانى ندارد، تا با قوس و زراع سنجيده شود، و نيز منظور از رؤيت در اين آيات رؤيت با چشم نيست بلكه همان شهود باطنى است. چنان چه در مباحث تفسير« لقاء اللَّه» (ملاقات پروردگار) كه در آيات مختلف قرآن به عنوان يكى از مشخصات روز قيامت كرارا روى آن تكيه شده است آمده است كه اين ملاقات نيز- بر خلاف آنچه بعضى از كوتهفكران پنداشتهاند- ملاقات حسى و مشاهده مادى نيست، بلكه يك نوع شهود باطنى است هر چند در مراحل پائين تر است و هرگز به مرحله شهود اولياء و انبياء نمىرسد، تا چه رسد به مرحله شهود كامل پيامبر ص در ليله معراج.و با توجه به اين توضيح اشكالاتى كه پيرامون اين تفسير به نظر مىرسد برطرف خواهد شد، و اگر پارهاى از خلاف ظاهرها به حكم تنگى بيان و الفاظ ما از شرح اين مسائل ما وراء مادى در كار باشد در برابر اشكالاتى كه بر تفسير اول است ناچيز به نظر مىرسد. نتيجه : با توجه به آن چه گفته شد مجددا مرورى بر آيات مورد بحث مىكنيم و مضمون آيات را از اين ديدگاه بررسى مىنمائيم:طبق اين تفسير قرآن نزول وحى را بر پيامبر ص چنين شرح مىدهد: خداوند شديد القوى و پر قدرت او را تعليم فرمود، در حالى كه او به صورت كامل و در حد اعتدال درآمد و در افق اعلى قرار گرفت .سپس نزديك شد، و نزديكتر شد، آن چنان كه ميان او و پروردگارش به اندازه دو قوس بيشتر نبود، و در همين جا بود كه آنچه وحى كردنى بود خداوند به بندهاش وحى كرد. و از آنجا كه براى جمعى اين شهود باطنى سنگين مىآمد تاكيد مىكند كه قلب پيامبر ص آنچه را ديده به حق و راستى ديده است و نبايد شما در برابر اين سخن با او به مجادله برخيزيد. همانگونه كه گفتيم تفسير اين آيات به شهود باطنى پيامبر ص نسبت به خداوند صحيحتر و با روايات اسلامى موافقتر، و براى پيامبر (ص) فضيلتى است برتر، و مفهومى است لطيف تر (و اللَّه اعلم بحقائق الامور). و حديثى پايانی از اميرالمومنين (عليه السلام ) : از پيغمبر اكرم (ص) پرسيدند: هل رأيت ربك؟ آيا پروردگارت را هرگز ديدهاى؟! در پاسخ فرمود:« رأيته بفؤادى» من او را با چشم دل ديدهام.و در نهج البلاغه در صدر همان خطبه ذعلب يمانى آمده است كه از آن حضرت سؤال كرد: هل رأيت ربك يا امير المؤمنين؟! آيا هرگز پروردگارت را اى امير مؤمنان ديدهاى؟!در پاسخ فرمود:أ فأعبد ما لا أراه؟!:" آيا كسى را كه نمىبينم پرستش كنم؟! سپس به شرحى كه قبلا نقل كردهايم كه اشاره به شهود باطنى است پرداخت .
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.