ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه

لطفاً درباره عقايد شيعه و اهل تسنن و موارد اختلافی آنهاتوضيح بدهيد؟


بعد از رحلت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مسلمانان به دو دسته تقسيم شدند، دسته اول همان مسلمانان واقعي و راستين بودند که رسول خدا آن ها را شيعيان خود و علي ـ عليه السلام ـ خوانده و علي را امام آنان تعيين کرده بود، و بعد از رحلت آن حضرت از امير المومنين علي ـ عليه السلام ـ پيروي کردند و به صراط مستقيمی که از سوي پيامبر (ص) ترسیم شده بود ادامه دادند و بدين جهت به نام شيعه علي ـ عليه السلام ـ معروف شدند، دسته دوم کساني بودند که بعد از رحلت آن حضرت از صراط مستقيم فاصله گرفته و امامت امام علی(ع) و سایر امامان را بر نتافتند و به سمت و سوي ديگر رفتند، که بعد ها در زمان خلفاي عباسي به اهل سنت معروف شدند. شيعه و سني در بسياري از عقايد باهم متفق و متحد اند مثل توحيد و يگانگي خداوند، نبوت و معاد و تمام ضروريات دين از قبيل نماز، روزه، زکات، حج، امر به معروف و نهي از منکر و... . اما دربرخي از شاخه ها و فروعات با هم اختلاف دارند. ما هم در پاسخ سوال موارد اختلاف را بيان نموده و آن را در دو بخش اصول دين و فروع دين دسته بندي می‌کنیم، نخست به موارد اختلاف در بخش اصول و سپس به موارد آن در بخش فروع، اشاره خواهيم کرد: بخش اول: موارد اختلاف در اصول دين به قرار ذيل است: الف: توحيد در صفات: خدا پرستان در چگونگي اجراء صفات ذاتي خداوند بر ذات حق سبحان دو قول دارند؛ 1. عينيت صفات با ذات: اين اساس توسط ائمه اهل بيت(ع) پايه ريزي شده، و لذا شيعه، اين قول را اختيار نموده اند. يعني عقيده شيعه اين است که صفات ذاتي خداوند مثل علم، حيات، اراده و قدرت عين ذات خدا هستند و جداي از ذات تصور ندارند. 2. زايد بودن صفات بر ذات: مشبهه و اشاعره که اهل سنت هستند، اين قول را اختيار کرده اند يعني عقيده اهل سنت بر اين است که صفات ذاتي زايد بر ذات خدا مي باشند. ميان اين دو قول، قول اول درست و صحيح است، زيرا لازمه قول دوم اين است که خداي سبحان، در علم به اشياء و خلقت اشياء نياز به امري خارج از ذات خويش پيدا کند، چون علم و قدرت خارج و زايد بر ذات او است، در حالي که واجب بالذات منزه از احتياج به غير است. اميرالمومنين در اين رابطه مي فرمايد: کمال اخلاص آن است که صفات براي خداوند عالم، تصور نشود، زيرا هر صفتي گواهي مي دهد که آن غير از موصوف است، و هر موصوفي گواهي مي دهد که آن غير از صفت است، کسي که خدا را وصف کند، قريني براي او قرار داده است، و کسي که قريني براي او قرار دهد او را دو تا دانسته، و کسي که او را دو تا بداند، او را تجزيه و تقسيم کرده است، و کسي که او را تقسيم کند او را نشناخته است. ب: عدل: نخستين و مهم ترين مساله در باب عدالت خداوند متعال، مساله حسن و قبح عقلي است، اگر کسي اين مساله را بپذيرد، مي تواند مساله عدالت و حکمت خداوند و مساله تکليف و آزادي انسان را حل کند، و اگر کسي حسن و قبح عقلي را انکار کند به ناچار بايد قائل به جبر گردد، شيعه اماميه مي گويد: حسن و قبح افعال عقلي و ذاتي است، يعني پاره اي از افعال ذاتاً حسن بوده، و برخي ذاتاً قبيح هستند، و عقل ما با قطع نظر از خطاب شارع مي تواند حسن برخي افعال و يا قبح آن ها را ادراک کند، همانند حکم عقل به حسن عدالت و قبح ظلم و ... و مي گويند شارع مقدس امر نمي کند مگر به کارهايي که حسن باشند و نهي نمي کند مگر از کارهايي که قبيح باشند، روي همين اصل شعار عدليه اين است که احکام شرعيه تابع مصالح و مفاسد واقعيه است، يعني هر چيزي که در واقع داراي مصلحت باشد شارع به آن امر مي کند، و از هر چيزي که در واقع داراي مفسده باشد شارع از آن نهي مي کند. اهل سنت مي گويند: حسن و قبح افعال ذاتي نبوده، بلکه اعتباري است، يعني هيچ عملي با قطع نظر از خطاب شرعي حسن يا قبيح نيست، بلکه همه کارها با قطع نظر از بيان شارع، مساوي اند، عدل و ظلم ذاتا فرقي ندارند، صدق و کذب مثل هم اند و... و مي گويند حسن و قبح افعال صددرصد تابع اعتبار شارع است، يعني هر کاري را که شارع تحسين کند حسن پيدا مي کند و لو آن کار ظلم، زنا و قتل نفس باشد، و هر کاري را که شارع تقبيح کند آن کار قبيح مي شود ولو عدالت، احسان و نماز باشد، نتيجه و لازمه اين تفکر اين است که اگر خداوند انبيا و اوليا و صالحان را به جهنم و نمرود و فرعون و کفار را به بهشت ببرد، عين عدالت است. شيعه اماميه مي گويد: حسن و قبح بعضي از افعال از بديهيات است، زيرا با مراجعه به عقلاء عالم مي بينيم تمام افراد بشر بدون استثنا از ماديون و خدا پرستان، در سراسر دنيا، عدالت را تحسين نموده و ظلم را تقبيح مي کنند، اگر حسن و قبح افعال فقط و فقط شرعي بود، نبايد منکرين خدا و شرايع آسماني چنين قضاوت و حکمي داشته باشند و حال آن که دارند. مسائلي که ذيلاً ذکر مي شود از فروعات مساله حسن و قبح عقلي است: 1. يکي از فروعات مساله حسن و قبح عقلي، اثبات عدالت خداوند در افعال و احکامش هست، زيرا مقتضاي حسن و قبح عقلي اين است که عقل مستقلاً درک مي کند که اين فعل بدون هيچ قيد و شرطي، حسن يا قبيح است، در موضوع اين حکم عقلي، فاعل عاقل مختار، بدون فرق بين واجب و ممکن اخذ شده است، بنابراين خداي سبحان عادل و منزه از ظلم است، چون ظلم قبيح است، قبيح از نظر عقل بر خداي حکيم محال است. 2. يکي ديگر از فروعات مساله حسن و قبح عقلي اين است که آيا خداوند در افعال خود غرض دارد يا نه؟ اهل سنت اشعري مذهب بر اساس عدم قبول حسن و قبح عقلي مي گويند: خداوند در افعال خود غرض ندارد، شيعه اماميه مي گويد: غرض دارد، زيرا اگر فعلي براي غرض معيني انجام نگيرد، از نظر عقلاء عبث و لغو است، و فعل عبث از نظر عقلي قبيح است، و کار قبيح بر خداي حکيم محال است. و لذا خداوند خود می‌فرماید: پروردگار من، تو اين زمين و آسمان را باطل نيافريدي. 3. يکي ديگر از مسائل مبتني بر مساله حسن و قبح عقلي اين است که آيا تکليف ما لا يطاق، يعني تکليف فوق توان انسان جايز است يا نه؟ اهل سنت تکليف فوق قدرت را جائز مي دانند، اما شيعه آن را جايز نمي دانند، زيرا تکليف خارج از توان و قدرت مکلف ظلم به او است و قبح ظلم از نظر عقل از ضروريات اوليه است، پس بر خداي حکيم محال است که بنده خود را به چيزي مکلف کند که قدرتی بر آن ندارد. ج: نبوت: در بعثت انبيا به دو مساله اشاره مي شود: 1. آيا بعثت انبيا ضرورت دارد، اهل سنت مي گويند: بر خداوند فرستادن انبيا واجب و لازم نيست، اما شيعه مي گويد بر خداوند حکيم واجب است که پيامبراني را براي هدايت و سعادت بندگانش بفرستد، زيرا فرستادن انبيا لطف است و لطف بر خدا واجب است، پس فرستادن انبيا بر خدا واجب است. 2. آيا عصمت در انبيا شرط است؟ : اهل سنت مي گويند: ممکن است هر گناهي، چه کبيره و يا صغيره، چه سهواً يا عمداً، از انبيا صادر شود، و تنها دو معصيت است که از انبيا صادر نمي شود يکي کفر و ديگري کذب است، شيعه معتقدند که انبيا از همه گناهان صغيره و کبيره چه در حال سهو يا عمد منزه و مبرا، و معصوم اند، زيرا اگر انبيا معصوم نباشند و احتمال کذب و عصيان در مورد آن ها برود، اعتماد از آنان سلب مي شود، چون هر امر و يا نهي اي را که از جانب خداوند براي ما ابلاغ کنند، در مورد آن احتمال دروغ مي دهيم، و در نتيجه از آنان متابعت نخواهيم کرد وقتي متابعت نکرديم نقض غرض لازم مي آيد، و نقض غرض قبيح است و از مولاي حکيم صادر نمي شود، پس انبيا بايد معصوم باشند. د: امامت: اولين و مهمترين اختلافي که بعد از رحلت رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوجود آمد، اختلاف در مسئله‌ی امامت و خلافت بود، شيعه حقيقت امامت را بر خلاف اهل سنت، منصب الهي و ادامه تمام وظائف نبوت، مي دانند، يعني اعتقاد شان بر اين است که امام و خليفه رسول خدا به دستور خداوند و با معرفي و توسط رسول خدا(ص) تعيين گرديده و مردم در انتخاب امام هيچ نقشي ندارند. به تبع آن تمام شرائط لازم در پيامبر را در امام معتبر مي دانند، بر اين اساس راه ثبوت امام را تصريح خداوند و نصب پيامبر يا امام پيشين مي دانند، از نظر شیعه واجد اين خصوصيت تنها علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ است که خداوند او را براي امامت تعيين و پيامبر او را به امامت نصب نمود، بدين جهت شيعه او را امام و جانشين پيامبر مي دانند، اما اهل سنت مي گويند: امامت به بيعت اهل حل و عقد و انتخاب مردم و حتي با زور نيز ثابت مي شود، و بر اين اساس ابوبکر را جانشين پيامبر مي دانند. و بعد از آن عمر و عثمان را و امام علي ـ عليه السلام ـ را خليفه چهارم قرار داده اند. و نيز به خلافت بني اميه و بني عباس هم معتقد هستند. دومين مسئله در امامت، عصمت امام است: اهل سنت بالاتفاق عصمت را در امام شرط نمي دانند، تفتازاني مي گويد: اصحاب ما استدلال کرده اند بر عدم وجوب عصمت، به اجماع بر امامت ابوبکر و عمر و عثمان، با اين که اجماع دارند که عصمت آن ها واجب نيست ... نتيجه اين ادعا اجماع بر عدم اشتراط عصمت در امام است. اما اماميه بالاجماع عصمت را در امام شرط مي دانند، شيخ مفيد مي فرمايد: شيعه اماميه اتفاق دارند بر اين که امام دين بايد معصوم باشد. و نيز مي گويد: اماماني که جانشين انبيا در اجراي احکام و اقامه حدود و حفظ شرايع و تربيت مردم هستند بايد مانند انبياء معصوم باشند. بخش دوم، موارد اختلاف در فروع و احکام عملي بدين قرار است: 1. يکي از مسائل مورد اختلاف بين شيعه و اهل سنت، مساله مسح يا شستن پاها در وضو است، علامه حلي مي فرمايد: همه علماي اماميه قائل به وجوب مسح پا شده و شستن آن دو را در وضو در حال اختيار باطل مي دانند. همه اهل سنت شستن پاها را واجب مي دانند، متقي هندي مي گويد: اختلاف در وضو از زمان خلافت عثمان بن عفان شروع شده است. 2. شيعه و اهل سنت در نماز تراويح اختلاف دارند، شيخ طوسي مي فرمايد: نافله هاي ماه رمضان فرادا خوانده مي شود و جماعت در آن بدعت است. بخاري به سندش از عبد الرحمن بني عبد قاري نقل مي کند: در يکي از شبهاي ماه رمضان با عمر به مسجد رفتم، ديديم مردم دسته دسته و پراکنده هستند. هر کسي براي خود يا با گروه خود نماز مي خواند، عمر گفت: به نظر من اگر اين ها به يک امام اقتدا کنند بهتر است، لذا تصميم گرفته و دستور داد ابي بن کعب پيش نماز همه باشد، شب ديگر با وي به مسجد رفتيم ديديم مردم نمازهاي مستحبي شبهاي رمضان را به جماعت مي خوانند، آن گاه عمر گفت اين بدعتي خوبي است. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image