تاریخ /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

آیا بزرگترین دلیل شیعه بر حقانیت شان همان چیزی است که حدیث غدیر می نامند؟


تنها استناد شیعه حدیث غدیر نیست؛بلکه برای جانشینی علی (ع) دلایل دیگری نیز وجود دارد که اشاره می شود ؛ امام اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ پس از رحلت پيامبر با شرايطي روبرو شد كه به كلي كنار گذاشته شد. جمعي او را رها كردند و در سقيفه جمع شدند، اين قضيه به قدري عجولانه بود كه اساساً نه تنها مي خواستند واقعه غدير به فراموشي سپرده شود بلكه خود علي ـ عليه السلام ـ را نيز به فراموشي بسپارند تا هيچ نقشي در اين ماجرا نداشته باشد لذا او را با پيكر پاك رسول خدا تنها گذاشتند كه بايد به احترام مقام رسالت و زحمات چندين ساله ابتدا بدن مطهر رسول خدا غسل داده شده و كفن و دفن مي شد و به اولياء مصيبت و يگانه دختر پيامبر تسليت مي گفتند و پس از آن نوبت پرداختن به امور ديگر مي شد. توطئه گران براي اينكه منكر غدير و جانشيني علي باشند بلافاصله كودتايي عليه علي ـ عليه السلام ـ انجام دادند. همين كودتاگران منكر غدير بودند كه وقتي پيامبر براي نوشتن قلم خواست به آن حضرت جسارت كردند بنابراين جهت گيري به گونه اي بوده است كه غدير بازگو نشود با اين همه، نه تنها امير مؤمنان بلكه از مهاجرين و انصار با ابوبكر مخالفت نموده و به حقانيت خلافت علي پافشاري كردند و غدير را يادآوري نمودند. خود اميرمؤمنان نيز بارها به غدير استناد كرده و حقانيت خويش را اظهار و حق خويش را مطالبه نموده است كه به مواردي اشاره مي شود: 1. در جريان احتجاج به ابوبكر فرمود: تو را به خداوند سوگند مي دهم كه بگوئي آيا طبق حديث غدير رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روز غدير من مولاي تو و هر مسلماني هستم يا تو؟ ابوبگر گفت: بلكه تو. 2. روزي امام علي در جمع اصحاب رسول خدا فرمود هركس در غدير بود به حقانيت من شهادت دهد در اين روز 30 نفر بلند شدند و شهادت دادند. 3. در شورای عمر نيز امام علي به اين حديث استناد نمود تا حق خويش را پس از سالها دريابد، آن حضرت به اهل شورا قسم داد آيا رسول خدا غير از من كسي را در غدير خم به ولايت برگزيد؟ همه گفتند نه؟ 4. حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ نيز به غدير استناد کرد اگربه خطبه آن حضرت درباره فدک که در مسجد ايراد فرمود مراجعه کنيد. (کتاب شرح خطبه ی حضرت زهرا آيت الله سيد عزالدين زنجانی). از اين روی بارها امام اميرمؤمنان صلوات الله علیه به غدير استناد فراوان نمود كه هيچ كس آنرا انكار نمي كرد ولي به آن عمل ننمودند علاوه بر حضرت امير حضرت زهرا و برخي از ياران امير مؤمنان نيز به غدير استناد كردند. شیخ طبرسي نقل كرده است روزي اميرمؤمنان از اصحاب درباره غدير شهادت خواست. عده اي اقرار كردند و برخي از آنها كه حاضر بودند، انكار كردند از جمله زيد بن ارقم وانس بن مالک بود، كه امير مؤمنان در حق او نفرين كرد و فرمود اگر دروغ گفته باشی خداوند تورا به دردی مبتلا کند که قادر به پنهان کردن آن نباشی. زيد بن ارقم چون دروغ گفته بود نا بینا شد،انس که منکرشد از پيشانيش زخم يادملی درآمد که عمامه اش را روی آن قرار می داد تا بپوشاند ولی فايده ای نبخشيد (مرض پيسي مبتلا شد) زخم يا غده به قدری بزرگ شد که جلو بينايي او را گرفت تا آن را، از دست داد. و کور از دنيا رفت. بسياری از منکران حق اميرمومنان به اين دردها مبتلا شده و با کوری، ازدنيا رفته اند. اين واقعه بلافاصله پس از سقيفه بوده است كه حضرت به غدير استناد كرده است ولي هيچ گوش شنوايي بنا نداشت اين استنادات را بشنود. به خوبی می دانيد که وقتی کسی يا گروهی خواستند کودتا کنند (مثل برخی از کشورهای کنونی قانون سرشان نمی شود ولو کسی ده روز پيش بر اساس قانون رئيس جمهور منتخب باشد کنار گذاشته می شود.) ديگر به هيچ آئين و نوشته ای پايبند نخواهد بود. در اصول كافي ج8، ص27 نيز خطبه اي از حضرت نقل شده كه جريان غدير را متذكر شد. ابوحامد محمد بن محمد غزالي از علماي بزرگ اهل سنّت است، درباره واقعه غدير مي گويد: همه اجماع دارند و اتفاق بر متن حديث دارند كه در خطبه روز غدير خم، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: هر كس من مولا و آقاي او هستم، بعد از من علي مولا و آقاي اوست. عمر فوري مبادرت به تظاهر كرد و تبريكات لازمه را در ضمن بخّ بخّ لك يا علي تقديم كرد. سپس نفس اماره بر آنان غلبه كرد و حبّ رياست و جاه طلبي عواطف و مزاياي انسانيت را از آنها سلب كرد و در سقيفه به خليفه تراشي پرداختند و جام شراب هواي نفساني را نوشيدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر انداختند و احكام و سنّت پيامبر را ملعبه خود نمودند. بعد اشاره مي كند به جريان مخالفت كردن عمر از آوردن قلم و كاغذ براي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ كه اين جريان مي رساند كه آنهايي بعد از پيامبر مخالفت فرمايش پيامبر كردند، كار تازه اي نكرده بودند. در زمان خود پيامبر هم مخالفت ها كردند، مثل مخالفت كردن از حضور و ماندن در لشكر اسامه و ديگر جريانات... . سپس غزالي مي گويد، دين را به دنيا فروختند و چه زشت معامله اي كردند و اگر چنين نبود چرا در مرض موت پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ وقتي آن حضرت كاغذ و دوات طلب كرد، براي نوشتن دستور جامع مخالفت كردند و در پاسخ گفتند: «إن الرّجل ليهجُر» نعوذ بالله گفت: پيامبر هذيان مي گويد. بعد غزالي مي گويد: حكومت ابي بكر فاقد منطق و دليل است و اگر اجماع را به منظور به كار بريد (كه همه اجماع كردند بر ابوبكر) اين هم نقض مي شود، چون كه عباس و پسران و علي ـ عليه السّلام ـ و زن و فرزندانش هيچ كدام شركت در اجماع (ساختگي) نداشتند، هم چنين بعضي حاضرين سقيفه نيز متمرد و مخالفت با آن اجماع نمودند. بيعت با خزرجي ننموده و از سقيفه خارج شدند ، پس از آن انصار هم مخالفت كردند. ناگفته نماند كه همان كساني كه ابابكر را مقدم كردند بعداًاز اين كار تعبير به كاري عجولانه و فتنه انگیز تعبير كردند. در اين مورد عمر مي گويد: «همانا بيعت با ابابكر كاري بي رويّه و اتفاقي و بدون تدبير بود كه خداوند شر آن را نگاه داشت، پس هر كس اين اشتباه را بكند او را بكشيد». خود ابابكر در اين مورد مي گويد: «بيعتي كه بامن شد ناگهاني و بدون فكر بود، خداوند شر او را برطرف ساخت و من از فتنه مي ترسم». کدام عقل سالم می پذيرد که پيامبر پس از اين همه رنج کسی را به جای خود نصب نکند و آن را رها سازد، در حالي که تاريخ به ماثابت می کند وقتی آن حضرت می خواست بطور موقت از مدينه خارج شود کسی را به جای خود می گذاشت. ابن اثير در اسد الغابه، به صراحت مي گويد وقتي پيامبر مي خواست به غزوات برود علي را به جاي خود در مدينه انتخاب کرد. از اين موارد فراوان است. اگر به منابع اهل سنت مراجعه شود، حقيقت روشنتر خواهد شد. علاوه بر غدير بارها جانشينی حضرت علی (ع) توسط رسول الله (ص) مطرح شد برای نمونه به چند مورد اشاره می شود: 1. حديث يوم الأنذار هنگامي كه «و انذر عشيرتك الأقربين؛ قوم و خويشان نزديك را انذار فرما» نازل شد آنان را به خانه عمويش ابوطالب دعوت كرد و در پايان بعد از آن كه فقط علي ـ عليه السلام ـ به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ لبيك گفت، به او اشاره كرد و فرمود: «ان هذا خي و وصي و خليفتي، فيكم فاسمعوا له و اطيعوا؛ اين (علي) برادر، وصي و جانشين من در ميان شما خواهد بود، پس به او گوش فرا دهيد و از او اطاعت كنيد». در اين حديث به طور صريح علي ـ عليه السلام ـ علاوه بر برادر وصي، خليفه و جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معرفي شد. قرائن روشن بر اين مطلب: 1. اكثر لغويين خليفه را به معناي «جانشين و قائم مقام» گرفته اند، پس حديث صراحت دارد كه علي ـ عليه السلام ـ جانشين و قائم مقام پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از بين آنان است. 2. اگر " خليفتي " معنايي غير از جانشيني در امر امامت داشت، صحيح نبود كه در ذيل حديث گفته شود «فاسمعو له و اطيعوا». 2. حديث منزلت از طريق فريقين روايت شده كه رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمودند: «اما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي الا انك لست بنبي؛ آيا راضي نيستي كه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي باشي مگر اين كه تو نبي نيستي». با كمي دقت و واقع بيني روشن مي شود كه اين حديث دليلي قاطع و برهاني روشن بر جانشيني و خلافت علي ـ عليه السلام ـ بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي باشد، چرا كه: 1. از روشن ترين مقام هاي هارون نسبت به موسي مقام وزارت، پشتيباني و شركت در امر رسالت و خلافت بوده چنانچه حضرت موسي مي گويد: و اجعل لي وزيراً من اهلي هارون اخي اشدد به أزري و اشركه في امري؛ خداوند وزيري از اهلم قرار بده و بوسيله برادرم هارون پشتم را محكم كن و او را در كارم شريك ساز». سپس خداوند فرمود: اي موسي آنچه خواستي به تو داده شد. پس علي ـ عليه السلام ـ وزير و پشتيبان و شريك در برنامه هاي رهبري و جانشين پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بوده است. 2. در آيات فوق آمده: «و اشركه في امري»، اگر منظور از اين عبارت شركت در امر ارشاد و دعوت مردم به به سوي حق و به عبارت ديگر همان امر به معروف و نهي از منكر باشد كه اين وظيفه تمام مسلمانان است، پس اين چيزي نبوده كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ براي علي ـ عليه السلام ـ بخواهد و از سوي ديگر مي دانيم كه منظور شركت در امر نبوت هم نبوده، پس نتيجه مي گيريم كه منظور مقام خاصي بوده كه همان امامت و رهبري امت است. 3. حديث غدير طبق نقل فريقين: پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در روز غدير خم چنين خطبه خواند: اي مردم نزديك است كه من به سوي خدا دعوت شوم، من مسئولم و مورد پرسش قرار خواهم گرفت، شما نيز مسئول هستيد و باز جويي خواهيد شد، در آن جا چه خواهيد گفت؟ گفت: گواهي مي دهيم كه تبليغ رسالت فرمودي... فرمود: آيا شهادت مي دهيد كه بهشت، جهنم، مرگ و زندگي پس از مرگ حق است و قيامت بدون ترديد خواهد آمد، گفتند: بلي، پس فرمودند: اي مردم خداوند مولاي من است و من مولاي مؤمنان و من از خودشان نسبت به آنها اولي هستم «من كنت مولاه فعلي مولاه» دلائل و شواهد روشن بر امامت علي ـ عليه السلام ـ در اين حديث عبارتند از: 1. اگرچه لفظ مولي معاني متعددي دارد، همچون: پسر عمو، همسايه، ناصر، دوست و لكن معناي صحيح در اين جا اولي به تصرف و ولايت و رهبري است چون علي ـ عليه السلام ـ پسر عموي پيامبر و بهترين دوست و ياري كننده پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در سخت ترين لحظات بوده و لزومي ندارد در چنين شرايطي همان موارد تكرار شود، پس پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي خواسته او را ولي و سرپرست مردم قرار بدهد. سبط ابن جوزي ، از علماي اهل سنت و شيخ مفيد بعد از بيان ده معنا براي مولي، معناي فوق را مي پذيرند. 2. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به مردم فرمودند كه من نسبت به مردم از خودشان اولي هستم كه منظور اولي به تصرف و ولايت بر مردم است و پس با فاء كه دلالت بر اتصال دارد جمله «من كنت مولاه...» را بيان فرموده اند، پس در اين جمله هم معناي مولي، اولي به تصرف بودن و ولايت و سرپرستي مردم است. 3. پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در آن گرماي شديد هزاران نفر را از حركت باز داشت تا آنان كه پيشا پيش رفته بودند باز گردند و آنان كه عقب مانده بودند باز گردند و سخن از مرگ خويش را به ميان آورد و از حقانيت بهشت و جهنم و مرگ و زندگي پس از مردم سؤال نمود و از مسؤوليت خود و مردم در روز قيامت صحبت كرد و... آيا هيچ انسان منصف و آزاده اي مي پذيرد كه تمام اين وقايع براي اين بوده كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فقط به مردم بگويد علي ـ عليه السلام ـ دوست و ياور من است و شما هم او را دوست بداريد؟!! نه چنين نيست، و اين حديث جز با معناي ولايت و سرپرستي و امامت با هيچ معناي ديگر سازگار نيست. 4. حديث ولايت علي ـ عليه السلام ـ بعد از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : جمع كثيري از شيعه و اهل سنت از پيامبر گرامي اسلام نقل كرده اند كه خطاب به علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ فرمود: «انت وليي و في كل مؤمن بعدي؛ تو بعد از من ولي و سرپرست مؤمنين خواهي بود». استدلال به اين حديث با توجه به حديث غدير كه در آن لفظ «مولي» به كار رفته بود، بسيار روشن است و ديگر نيازي به بحث مستقل ندارد. و نمي توان گفت که پيامبر قصور داشته چون پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ کاملاً مورد تأييد قرآن و خداوند است چنانکه اگر قوم موسي و يهود اين همه جنايت مي کند آیا مي توان گفت که موسي قصور داشته است ؟ خیر ،، وقتي هواي نفس به آنان غالب شد به هر جنايتي دست مي زند.درتاريخ معاصر نيز سرپيچی کامل از رهبران الهی فروان مشاهده می شود. نتیجه : برای اثبات خلاقت امیر المومنین (ع) صدها دلیل عقلی ، روایی ، تاریخی و قرآنی وجود دارد که طی سالیان متمادی مورد تصریح ف علمای سنی و شیعه قرار گرفته است. بله واضح ترین دلیل روایی مسئله غدیر است چراکه رسول الله (ص) در جمع بیش از صد هزار نفری مردم اقصی نقاط ، خلافت علی (ع) را اعلام کردند ، اما ااگر این دلیل را نیز اکنون نداشتم ، حکم عقل سلیم ، همین بود که رسول الله (ص) نظیر تمام انبیای دیگر ، وصی را برگزیده است تا زحماتش را به هدر نرود و قطعاً آن وصی شایسته ترین فرد امتش می بود. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image