واقع گرایی اخلاقی، شک گرایی اخلاقی /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

الف. واقع گرایی اخلاقی، (Moral Realism) (۱)


الف. واقع گرایی اخلاقی، (Moral Realism) (1)واقع گرایی اخلاقی مدعی است که حقایق اخلاقی (2) و به تبع آن، اوصافی نظیر خوب، بد، درست، نادرست، فضیلت و رذیلت، که به حقایق یا اوصاف غیراخلاقی تحویل پذیر نیستند، در عالم وجود دارد.بر اساس این نظریه، این حقایق و اوصاف از آگاهی ما، از حالتی که در آن حالت می اندیشیم و صحبت می کنیم، از باورها و گرایش های ما و از احساسات و امیال ما مستقل اند.اوصاف اخلاقی می توانند از طریق اشخاص، اعمال، نهادها و مانند این ها تحقق یابند; تمثل و تحقق این اوصاف، حقایق اخلاقی هستند که تطابق با آن ها سبب صدق احکام اخلاقی می شود.«ضد واقع گرایی کمال یافته » نیازی به انکار تمام این مطالب و فرض ها ندارد.این دیدگاه می تواند پس از تفسیر دوباره این فرض ها، به ویژه این مساله که «صدق » یعنی تناظر و تطابق با حقایق، همه یا برخی از این فرض ها را بپذیرد.معقولیت و موجه نمایی واقع گرایی اخلاقی موجب این گونه تفاسیر مجدد شده است و تنها هنگامی که واقع گرایی به طور جدی ناقص ارزیابی شود، مورد نیاز واقع می شوند.واقع گرایی اخلاقی معمولا «شناخت گرایی » (3) نامیده می شود، اما اگر بخواهیم به بیانی دقیق سخن بگوییم، شناخت گرایی دیدگاهی است که می گوید: باورها و گزاره های اخلاقی بیانگر معرفت اند یا دست کم می توانند معرفت بخش باشند و شاید برخی حقایق اخلاقی در عالم وجود داشته باشند که درباره آن ها نمی توانیم شناخت و معرفت داشته باشیم; مثل این که آیا کاری خاص می تواند در مجموع خوبی بیش تری از کارهای دیگر تولید کند یا نه.شناخت گرایی نقطه مقابل شک گرایی اخلاقی (4) است، نه واقع گرایی اخلاقی.از سوی دیگر، اگر منظور از شناخت گرایی صرفا این باشد که گزاره های اخلاقی قابلیت صدق و کذب دارند، به شرط این که این دیدگاه معتقد باشد برخی گزاره ها صادق اند، ممکن است با واقع گرایی اخلاقی مطابقت کند.مشکلات و مسائلی که واقع گرایی اخلاقی مطرح می سازد و اساسا مابعد طبیعی اند عبارتند از:مساله اول این که، واقعی بودن چیزی به چه معناست؟ آیا به معنای جزئی از شبکه علی زمانی و مکانی (5) بودن است که علم آن را بررسی می کند؟ البته باید اضافه کرد که مراد و منظور ما حتما یک شبکه واقعی است، نه یک شبکه موهوم و خیالی [بنابراین، این سؤال مطرح می شود که مراد از واقعی در شبکه «واقعی » چیست؟ ] که در این صورت، دچار دور می شویم.بی توجهی به این فرض مابعد طبیعی، هر دیدگاه واقع گرایانه یا ضد واقع گرایانه (6) را بدون توجه به متعلق آن ها تخریب می کند.مساله دوم این که، آیا اصلا در عالم چنین ماهیاتی به عنوان اوصاف وجود دارند؟ و اگر وجود دارند، چه چیزهایی هستند؟ به ویژه آن که آیا آن اوصاف عام و کلی اند; (7) یعنی قابلیت این را دارند که با افراد متعددی در زمان واحد و مشابهی تحقق یابند، همان گونه که افلاطون، (Plato) و جورج ادوارد مور، (Edward Moore George) بیان کرده اند؟مساله سوم، درباره ارتباط بین اوصاف اخلاقی و اوصاف غیراخلاقی می باشد (8) که بر حسب آن ها، اوصاف اخلاقی می توانند به موارد خاص و جزئی نسبت داده شوند; چه آن اوصاف غیراخلاقی، اوصاف طبیعی باشند یا غیرطبیعی.خوب اخلاقی تنها وقتی به شخص نسبت داده می شود که وی اوصاف غیراخلاقی معینی - مثل مهربانی - را با خود داشته باشد.ارتباط بین اوصاف اخلاقی و اوصاف غیراخلاقی راچگونه باید فهمید؟ اگر اوصاف اخلاقی بر حسب اوصاف غیراخلاقی تعریف شوند، آن گاه واقع گرایی اخلاقی کنار گذاشته شده است.اگر ادعا کنیم ارتباطی شبه قانونی بین آن اوصاف وجود دارد، آن گاه باید پرسید ماهیت چنین قوانینی چه باید باشد; این قوانین نمی توانند قوانین علمی باشند و در هر حال، ماهیت قوانین علمی مبهم تر و جدلی تر از آن هستند که بتوانند شباهتی مفید را تقویت کنند.اگر به برآمدگی صوری (9) اوصاف اخلاقی از اوصاف غیراخلاقی تمسک جوییم - به این معنا که در مواردی خاص، اوصاف اخلاقی نمی توانند متفاوت شوند مگر این که اوصاف غیراخلاقی متفاوت باشند - اما از سوی دیگر، ارتباط ذاتی از پیش فرض گرفته شده منطقی (12) ندانیم، شاید واقع گرای اخلاقی باشیم، اما به رابطه ای تمسک جسته ایم که دست کم به اندازه صفت «خوبی » غیرطبیعی، مبهم و مرموز است، به خصوص اگر اضافه کنیم که اوصاف غیراخلاقی باید اوصافی مادی و طبیعی باشند.دیدگاه دیگر این است که اوصاف غیراخلاقی، اوصاف اخلاقی را به شیوه ای متمایز از اوصاف خاصی (مثل قرمزی) ، که اوصاف نوعی خودشان (مثل رنگ) را تحقق می بخشند، ایجاد می کنند; یعنی آن جزئیات (از قبیل اشخاص و اعمال) ، اوصاف اخلاقی را تنها به صورت غیرمستقیم تحقق می بخشند; به عبارت دیگر، با ایجاد اوصاف غیراخلاقی، اوصاف اخلاقی را به صورت مستقیم پدید می آورند.مهربانی یک شخص نوعی از خوبی است، خود خوبی نیست و شخص، خوبی را به طور غیرمستقیم ایجاد می کند; خوبی ای که با مهربانی به طور مستقیم تحقق یافته است.اما یک جنس مثل خوبی بر حسب انواعش قابل تعریف نیست، مگر به صورت ترکیبی فصلی (13) [به این که بگوییم خوبی عبارت است از: مهربانی یا نیکوکاری یا ترحم یا...]; حالتی که به ندرت امکان دارد و ناقض مفهوم تعریف است، حتی اگر خود جنس ما را در برگزیدن این ترکیب فصلی رهنمایی کرده باشد.(رنگ نمی تواند با ترکیب فصلی درجات خاص رنگ تعریف شود; درجاتی که شاید بی نهایت باشند.در حالی که، انواع خوبی احتمالا از حیث تعداد بی نهایت نیستند.ترکیب فصلی شان تنها پس از درکی پیشین از جنس آن ها حاصل می گردد.) به هر حال، ارتباط میان نوع و جنس نیازمند توضیح مابعد طبیعی وسیعی است.تمام این مسائل سه گانه متافیزیکی فقط در متافیزیک به طور شایسته ای قابل حل و بررسی اند، نه در فلسفه اخلاق.دلیل اصلی واقع گرایی اخلاقی این است که این دیدگاه مدلول ضمنی بنای عقلاست; (14) با این بیان که گاهی دقیقا درمی یابیم که مثلا چیزی، کاری یا شخصی اخلاقا خوب یا بد است، درست است یا خطاست.ما احکام اخلاقی را صادق یا کاذب تلقی می کنیم، درباره آن ها اختلاف نظر داریم و درباره شان به بحث می پردازیم و گاهی هم تلاش می کنیم مطابق آن ها زندگی کنیم.در این هنگام، تصور نمی کنیم که معنای آن احکام یا کاربرد آن ها بیان گرایش ها یا توصیه های رفتاری باشند یا این که آن ها درباره اندیشه های خاص و احساسات ویژه ای هستند.حتی یک ضد واقع گرای اخلاقی مثل مکی، (J.L. Mackie) این مطلب را می پذیرد، ولی معتقد است که بنای عقلا در احکام اخلاقی اش به خطا رفته است; زیرا در حقیقت، چیزی وجود ندارد که سبب صدق این احکام اخلاقی شود. [اما] آیا بنای عقلا در این مورد خطاست؟ در برابر واقع گرایی اخلاقی، استدلال هایی فلسفی وجود دارد.در اخلاق، همانند سایر رشته ها، باید از بنای عقلا آغاز کرد، ولی ضرورتی ندارد که کار را با همان بنای عقلا خاتمه دهیم.یکی از استدلال هایی که در برابر واقع گرایی اخلاقی مطرح شده، استدلال پدیدارشناسانه (15) است.هیوم، ( D.Hume ) گفته است: وقتی قتلی را مشاهده می کنیم، شرارت را در آن نمی بینیم، همچنین این شرارت را با هیچ اصلی از اصول عقلی استنباط از آنچه شاهد آن بوده ایم، به دست نمی آوریم.پاسخ به استدلال مزبور این است که [اولا] چنین دیدگاهی در مقایسه با پدیدارشناسی - مثلا - ماکس شلر، (Max Scheler) متکی بر یک پدیدارشناسی ابتدایی است، [ثانیا ]احتمالا این دیدگاه متکی بر غفلت از این نکته است که اوصاف اخلافی به عبارتی دقیق، اوصاف اوصاف اند.بنابراین، به آن روشی که اوصاف (اوصافی که به طور مستقیم از جانب ایجاد کنندگانشان تحقق یافته اند) قابل تشخیص اند، قابل درک نیستند.(ما به همان سبکی که طیف خاصی از رنگ قرمز را می بینیم، [خود ]رنگ را مشاهده نمی کنیم، البته به گونه ای که ابهامی در آن نیست، نسبت به رنگ آشنایی داریم یا این که اگر تامل کنیم، نسبت به آن آشنایی پیدا خواهیم کرد، همچنین وسوسه نمی شویم که رنگ را با قرمز یکی بدانیم، زیرا [در جای دیگری ]باید رنگ را با سبز، آبی و...یکی بدانیم که در نتیجه، این رنگ ها، رنگ های متفاوتی نخواهند بود.) استدلال شده است که آگاهی ما نسبت به اوصاف اخلاقی صرفا «فرافکنی » (16) گرایش های ماست.اما این استعاره سینمایی نیازمند بیان فلسفی مفصلی است که ارائه نشده است.استدلال دوم این است که اوصاف اخلاقی در «تصور علمی » عالم، جایگاهی ندارد، به خصوص آن که وجود اوصاف اخلاقی با فیزیک گرایی (17) که می گوید تمام موجودات فیزیکی اند، سازگار نیست.این اوصاف بخشی از موضوع علم فیزیک نیستند و نمی توانند در هیچ یک از ارتباطات علی وارد گردند و حتی با توجه به دیدگاه های اخلاقی که واقعا داریم، تمسک به آن ها هیچ گونه ارزش تبیینی ندارد.اما خدا و اعداد هم موجودات فیزیکی نیستند و انکار وجودشان صرفا به این دلیل کاری گستاخانه و غیر فیلسوفانه است.همچنین هیچ کس نشان نداده است که واقعیت [داشتن] یک چیز، نیازمند داشتن نقشی علی یا تبیینی است.به هر حال به طور کلی، روشن نیست که اوصاف اخلاقی چنین نقشی را ندارند.بسیاری از مطالب بستگی به این دارند که ما و تبیین explanation را اراده نماییم، عناوینی که آن قدر مبهم و بحث برانگیزند (چنانچه در فلسفه علم، آن جا که این امور و مباحث واقعا به آن جا تعلق دارند، آشکار است) که یک دیدگاه مهم در فلسفه اخلاق نمی تواند بر نظرات آن ها متکی باشد.(خود واقع گرایی علمی (18) به این علت که تبیین کافی از مشاهدات و باورهای علمی ما ارائه نمی کند، از جانب عده ای مورد انکار قرار گرفته است.) چرا نمی توانیم به طور دقیق آدم سوزی (19) و نیز باورهای خویش را مبنی بر این که این آدم سوزی شر و بد بود تا حدودی با شرارت شخصیت هیتلر، (Hitler) تبیین کنیم؟ و چرا نمی توانیم تبیین کنیم که شرارت شخصیت وی علت آدم سوزی و نیز لت باور ما بر این که این عمل شر است، نبود؟سومین استدلال توجه ما را به وجود اختلاف های اخلاقی، به ویژه در میان فرهنگ ها، معطوف می سازد.در برابر این استدلال، سه پاسخ مشهور وجود دارد:اول این که، وسعت و عمق این اختلاف ها تنها بیرون از حوزه فلسفه اخلاق - یعنی به دست مردم شناسان (20) - به طور شایسته ای مورد ارزیابی قرار می گیرد.دوم این که، اختلاف ها ممکن است معلول جهل آدمیان نسبت به حقایق اخلاقی باشد، نه ناشی از عدم وجود آن ها.اختلاف ها عمدتا درباره جزئیات اخلاق است، مانند اختلاف هایی که درباره رفتار جنسی مطرح اند.ما درباره این جزئیات، به خصوص اوصاف غیراخلاقی آن ها، آگاهی اندکی داریم.در باب سیاست اقتصادی و تعلیم و تربیت کارآمد نیز اختلاف نظر وجود دارد، اما آیا این اختلاف دلیلی بر انکار واقع گرایی در اقتصاد و روان شناسی کودک محسوب می شود؟سوم این که، بیش تر اختلاف ها در اخلاق ناشی از بدفهمی است; زیرا مفاهیم به کارگرفته شده، چه اخلاقی باشند و چه غیراخلاقی، معمولا بسیار مبهم و پیچیده اند; [یا این که] ناشی از عدم رشد و بلوغ اخلاقی است و [یا] ناشی از تعارض منافع و علاقه شخصی است; مثلا، ثروتمندان و فقرا در عدالت توزیعی (21) ممکن است اختلاف نظر داشته باشند.چهارمین استدلال این است که، ارتباط میان حقایق اخلاقی و انگیزش و در نتیجه، رفتار مبهم است و شاید چنین ارتباطی اساسا وجود نداشته باشد.پاسخ مشهور به این استدلال آن است که این استدلال نیز به طور شایسته ای تنها خارج از حوزه فلسفه اخلاق است; یعنی این باور در روان شناسی می تواند مورد ارزیابی قرار گیرد; زیرا این استدلال با انگیزش سرو کار دارد.(مگر آن که مساله این باشد که آیا تصدیق حقایق اخلاقی به طور منطقی، انگیزه های مناسبی را در بردارد یا نه; چیزی که واقع گرایی اخلاقی نیازی به بیان آن ندارد و نباید هم بیان کند؟ اما روان شناسی [هم ]آن قدر توسعه پیدا نکرده است که پاسخی ارائه کند و اگر تصور می کنیم که روزی عصب شناسی (22) پاسخی را تدارک خواهد دید، خیالی واهی در سر پرورانده ایم. ب. شک گرایی اخلاقی، (Skepticism Moral) (23)دو صورت عمده شک گرایی اخلاقی عبارتند از: (الف) شک گرایی درباره حقایق اخلاقی (24) و (ب) شک گرایی درباره ادله رعایت قیود و تاملات اخلاقیاین آموزه های شک گرایانه با معنای شناخت اخلاقی و وثاقت عقلانی آن به چالش برمی خیزند.شک گرایی درباره حقایق اخلاقی منکر این مطلب است که گزاره های اخلاقی (یا حقایق اخلاقی) صادقی وجود دارند (و یا این که ما می توانیم مطلع شویم که وجود دارند) که مستلزم متصف شدن برخی امور به صفتی اخلاقی هستند.این گونه شک گرایی به نظر می رسد اشاره به این مطلب دارد که فاعل های عاقل و با اطلاع، ادعاهای اخلاقی بدون اعتبار ارائه می نمایند.این دیدگاه به وسیله دسته ای از استدلال ها تقویت شده است که در میان آن ها، استدلال هایی درباره اختلاف های اخلاقی نیز دیده می شود.یکی از انگیزه های مهم این رویکرد آن است که تبیین هنجاری بودن یا راهنمای عمل بودن سرشت ادعاهای اخلاقی دشوار است.غیر شناخت گرایان (25) سعی دارند که هنجاری بودن احکام، اخلاقی را با فرض این که کارکرد آن احکام، بیان حالات گوینده آن احکام و متاثر ساختن رفتار [دیگران ]می باشد نه این که بخواهد گزاره ای را بیان کند، تبیین نمایند. غیرشناخت گرایان احتمالا با این مطلب، که گزاره های اخلاقی صادقی وجود ندارد، موافق اند; زیرا معتقدند ادعاهای اخلاقی بیانگر گزاره ای نیستند.با این حال، آنان ادعاهای اخلاقی راناقص ومعیوب نمی دانند.به نظر غیرشناخت گرایان، کسی که ادعایی اخلاقی را مثل «صداقت اخلاقا لازم است » مطرح می سازد، گرایشی اخلاقی یا پذیرش یک هنجار اخلاقی را بیان می کند.شناخت گرایان نقادانه می گویند که درک تفکر اخلاقی بدون این فرض که ادعاهای اخلاقی بیانگر گزاره ای باشند، ممکن نیست.شناخت گرایان برای پرهیز از شک گرایی، باید معتقد باشند که اوصاف اخلاقی ای وجود دارند که گاهی آن اوصاف تحقق پیدا می کنند; زیرا اگر هیچ صفت اخلاقی ای وجود نداشته باشد یا هیچ کدام از آن ها تحقق پیدا نکنند، دیگر هیچ الزام، خوبی یا بدی، فضیلت و رذیلت اخلاقی ای وجود نخواهد داشت.در نتیجه، ممکن است - مثلا - هیچ شخص با شرافتی در عالم نباشد، هرچند اشخاص با صداقت فراوان یافت شوند.یک شک گرا می تواند معتقد باشد که اوصاف اخلاقی وجود دارند، ولی هیچ کدام از آن ها تحقق پیدا نمی کنند.اما این دیدگاه غیرموجه است; زیرا اگر صفت «خطابودن » وجود دارد، حیرت انگیز خواهد بود اگر هیچ چیزی خطا نباشد، یا آن که شکاک بتواند ادعا کند که اصلا صفت اخلاقی ای وجود ندارد.اما بر اساس دیدگاه هایی که درباره گزاره ها به طور گسترده ای مورد پذیرش قرار گرفته اند - مثلا، این گزاره که دروغ گویی خطاست - «خطابودن » را به عمل دروغ گویی نسبت می دهد.این صفت می تواند از مقومات گزاره باشد.از این رو، اگر صفت اخلاقی ای وجود نداشته باشد، این دیدگاه در زمینه گزاره ها ممکن است به این نتیجه منجر شود که جملاتی از قبیل «دروغ گویی خطاست » گزاره ای را بیان نمی کنند.جی ال.مکی مدعی است که اوصاف اخلاقی وجود ندارند، ما اوصاف اخلاقی را اصیل و حقیقی تصور می کنیم; یعنی اگر عملی خطاست، آن عمل «به خودی خود» خطاست.همچنین ما اوصاف اخلاقی را ذاتا راهنمای عمل می دانیم; می توانیم به طریقی مناسب و شایسته صرفا با علم یه این که کاری می تواند خطا باشد، به انجام عملی به گونه ای مناسب برانگیخته شویم، بی آن که چیزی از انگیزه های پیشین خود را در نظر آوریم.با این حال، به نظر مکی، معقول نیست که این ذاتی یک فعل باشد که صرف آگاهی از وصف ذاتی آن فعل بتواند انسان را به عمل وادار سازد.[به گمان مکی] اندیشه وجود صفت اخلاقی معقول نیست و اوصاف اخلاقی از دیدگاه مابعدطبیعی مشکوک و عجیب (26) می باشند.گیلبرت هارمن، (Gilbert Harman) بر تقریری معرفت شناسانه ازشک گرایی سبت به حقایق اخلاقی، استدلال آورده است.او می گوید: دلیل خوبی برای تایید هیچ یک از گزاره های اخلاقی وجود ندارد; زیرا فرض های اخلاقی هرگز بخشی ازبهترین تبیین هیچ مشاهده ای قرار نمی گیرند.همیشه تبیین غیراخلاقی بهتری وجود دارد.بنابراین، این باور که گزاره های اخلاقی صادقی وجود دارند، ناموجه و غیرمجاز است.شک گرایی درباره حقیقت اخلاقی ظاهرا مستقل از استدلال های شک گرایانه، تاریخ خاص خود را در فرهنگ های سکولار دارد.برخی از مردم معتقدند که فرمان های الهی پایه حقایق اخلاقی اند.اما فرهنگ سکولار مدعی است که تمام حقایق اصیل و ذاتی، حقایقی تجربی و طبیعی اند و حقایق طبیعی آن گونه که حقایق اخلاقی هنجاری اند، هنجاری نیستند. بنابراین، درک این که چگونه یک حقیقت طبیعی می تواند حقیقت اخلاقی باشد، دشوار است.دومین آموزه شک گرایانه عبارت است از این فرض که رعایت قیود اخلاقی دلیلی ندارد.طبق این فرض، فاعل های عاقل در تصمیم گیری درباره این که چگونه زندگی کنند به قیود اخلاقی - از آن حیث که اخلاقی اند - توجه نمی کنند.قطعا ممکن است بخواهیم به گونه ای اخلاقی زندگی کنیم و این خواست می تواند دلیلی برای زندگی اخلاقی به ما بدهد، یا این که ممکن است خود را در فضایی بیابیم که در آن فضا، زندگی اخلاقی به نفع ماست.با این حال، این احتمالات نشان نمی دهند که حتما دلیلی برای رعایت قیود اخلاقی وجود دارد.این احتمالات نمی توانند - مثلا - بین قیود اخلاقی و تاملات و قیود آداب و معاشرت تفکیک و تمایز قایل شوند.شک گرایی درباره رعایت قواعد اخلاقی از جانب این اندیشه که اخلاق می تواند اعمالی را از فاعل ها تفاضا کند که به سود آنان نیست، برانگیخته است.بر فرض آن که ادله ای وجود داشته باشد مبنی بر این که شخص اعمالی را فقط به علت آن که به سود اوست انجام می دهد، مستلزم آن است که ممکن است دلیلی بر رعایت اخلاق وجود نداشته باشد.این دو آموزه شک گرایانه مهم و اصلی به شیوه خاصی از تفکر باهم کاملا مرتبط اند: اول آن که ممکن است به نظر برسد ما نمی توانیم به داشتن ادله ای برای رعایت وپذیرش ملاحظات اخلاقی مطمئن باشیم، مگر این که حقایق اخلاقی، که به آن ها معرفت داریم، وجود داشته باشند.دوم آن که نوعی از نظریات «درون گرایانه » (27) می گویند که حقایق اخلاقی توسط ادله و استدلال ها تشکیل شده اند.بر اساس این دیدگاه، واقعیت اخلاقی ای وجود نخواهد داشت، مگر این که استدلال های مناسبی بر آن ها وجود داشته باشد.نظریات ضد شک گرایانه درون گرایانه به یک باره سعی در ابطال هر دو نوع نظریات شک گرایی دارند.در نتیجه، ایمانویل کانت می گوید: اگر الزامی اخلاقی مطابق با یک حقیقت شد، این تطابق بر این اساس است که این الزام باید توسط هر فاعل عاقلی رعایت شود.نظریات «برون گرایانه » (28) سعی می کنند که با شک گرایی نسبت به حقایق اخلاقی به طوری جدای از شک گرایی درباره رعایت و پذیرش [اخلاق] برخورد کنند; مثلا آنان معتقدند حقایق اخلاقی مبتنی بر فرمان های الهی اند، می توانند تصور کنند که خداوند ضرورتا به ما ادله ای برای رعایت آن ها خواهد داد.فیلسوفانی که یکی از آموزه های شک گرایی را پذیرفته اند، نوعا سعی در خنثی کردن آن دارند.شک گرایان درباره رعایت و پذیرش عقلانی، ممکن است استدلال کنند: مردمی که دارای حالات روانی معمولی اند، همواره ادله ای برای رعایت اخلاق دارند. شک گرایان ممکن است نسبت به حقیقت اخلاقی ادعا کنند.با وجود این مطلب، برای پرداختن به داوری اخلاقی درباره اشیا ادله ای وجود دارد.پی نوشت ها:1. By: ButchvarovPanayot.2. moral Facts.3. Cognitivism.4. Moral Skeplicism.5. CausalSpatiotemporalnetwork6. AntiRealism.7. Universal.8. non moral properties.9. Formal Supervenience.10. Causal.11. Semantical.12. Logical.13. disjunction.14. Common Sense.15. Phenomenological.16. Projection.17. Physicalism.18. Scntific realism.19. Holoc aust.20. Anthropologists.21. distributive Justice.22. neuro science.23. By: David Copp.24. Moral truths.25. Non Cognitivists.26. queer.27. Internalist.28. Externalist.منبع:فصلنامه معرفت، شماره 46، پانایوت باچواروف / مترجم: سید اکبر حسینی؛به نقل از پایگاه اخلاق .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image