اخلاق /

تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه

برای پیدا کردن خود گمشده و نیز خود باوری و تقویت ایمان و نزدیکی به خدا چه باید کرد؟


از قرآن کريم استفاده مي شود که دو راه کلي براي شناخت خداوند وجود دارد: 1. معرفت از طريق آيات آفاقي (عالم طبيعت)؛ 2. شناخت از راه آيات و نشانه هاي انفسي. توضيح اینکه سراسر عالم سرشار از آيات و نشانه هاي روشن پروردگار کريم استو شناخت صحيح اين آيات، موجب درک عظمت او خواهد بود. اين آيات و نشانه ها يا در آفاق عالم پراکنده است، که آيات آفاقي ناميده شده و يا در درون و باطن انسان است که به آن آيات انفسي گفته شده است. که خود انسان نیز یکی از آیات آفاقی پروردگار است. در راه تحصيل معرفت الهي، مطالعة آيات آفاقي ارزش والایي دارد. همانطور که قرآن مجيد تفکر در پديده هاي آفرينش را بسيار توصيه و تأکيد نموده است. چنانکه مي فرمايد: ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لَاياتٍ لاولي الالباب؛ «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز نشانه هايي براي صاحبان اندیشه است». اما با اين همه، سير در آيات انفسي و نشانه هاي دروني، فايده و اهميت بيشتري دارد. حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: معرفة النفس انفع المعرفتين، از آن دو معرفت (معرفت آفاقی و انفسی)، معرفت نفس نافع تر است. حال سؤال اينست که مسير دروني و باطني انسان چيست؟ در پاسخ باید گفت که سير انسان براي شناخت خود از دو مرحله تشکيل مي شود. 1. شناخت اعضاء و جوارح که مربوط به جسم و امور مادي انسان است. انسان با انديشه در وجود خود و عجايب خلقت خويش به شناخت و علم و قدرت بي انتهاي خداوند متعال دست مي يابد. در ابتدا با دقت در اعضاء و اجزاء بسيار دقيق و ظريف فرد و سپس با تفکر در عملکرد و هماهنگي بين آنها، نشانه هاي عظمت پروردگار را در وجود خويش درک مي کند. و با ديدن زيبايي هاي وجود خود، جمال و زيبائي بي انتهاي آفريننده خود را مشاهده مي کند. لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم؛ «ما انسان را در زيباترين صورت وجودي خلق کرديم». 2. در مرحلة دوم شناخت انسان به روح و روان خويشتن است. پس از شناخت بعد جسماني، نوبت به معرفت روح و نفس، و مراتب و مراحل سير در آن مي رسد. سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم حتي يتبيّن انه الحق؛« ما آيات قدرت و حکمت خويش را در آفاق جهان و جانهاي بندگان هويدا و روشن مي گردانيم، تا ظاهر و آشکار شود که خداوند بر حق است». يا ايها الذين امنوا عليکم انفسکم؛« اي کساني که ايمان آورده ايد بر شما باد توجه به نفس خود». در اين آيه شريفه، در واقع به شناخت نفس و آگاهي از حقيقت آن، و اصلاح و مراقبت از آن، دستور داده است. زيرا انسان در اين راه با شناخت توانائي ها و ابزار و امکانات روح در مرحلة اول، و تهذيب و پاک کردن آن از خصلت ها و صفت هاي ناپسند در مرحلة دوم، مي تواند معرفت به خداوند متعال پيدا کند. اي آينة جمال شاهــي کــه تــــوئي و اي مظـــهر اسرار الهي کــه تـــوئي بيرون ز تو نيست هر چه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهي که توئي اين سير دروني به اين گونه است که انسان با شناخت خود حقيقي (که از خداست) و متمايز کردن آن از خوديّت کاذب خويش، سعي مي کند با عبادت و بندگي حق تعالي، پشت پا به خود وهمي و خيالي خويش زده و با تصفيه نفس و روح، از غير حق تعالي، پاک شود، تا معرفت شهودي حق در دل او طلوع کرده، و با ديدن فقر، نياز و ذلت خويش، عظمت و جلال خداوند را در درون خويش مشاهده کند. توضيح اين مطلب اين است که اين سير در نفس انسان، دو گونه است. 1. مرحلة عملي 2. مرحلة نظري. در مرحلة عملي انسان با شناخت حقيقت وجودي خود، که روح اوست و تنزيه و تهذيب آن از آلودگيها، آينة وجود خود را آمادة تابش انوار معرفت الهي مي نمايد. زيرا آنچه که بين انسان و خداي متعال، فاصله ايجاد مي کند، و باعث محجوب شدن انسان مي شود، اعمال و اخلاق ناپسند اوست، امام سجاد ـ عليه السلام ـ در دعا به خداوند عرض مي کنند: «و انَّک لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِک الاّ اَن تحجُبَهُمُ الاَعمالُ دُونَک؛ همانا حجابي بين تو و خلق، نيست مگر اعمال ايشان، که بين آنها و تو، فاصله ايجاد مي کند». انسان با کنار زدن حجاب ها و ظلمات از دل، زيبائي و جمال حق را مشاهده کرده، و به مقام يقين نائل مي شود. «واعبد ربّک حتي يأتيک اليقين»، پروردگار خود را عبادت کن تا به يقين برسي. در اين راه انسان، بسوي رهائي از خوديّت خيالي، و رسيدن به معرفت هر چه بيشتر نسبت به خداوند، پيش مي رود، به گونه اي مي شود که هر لحظه خود را فقير و محتاج محض، نسبت به خداوند مي يابد. و در اين راه خود را و اعمال خويش را براي او قرار مي دهد. و اين شناخت، البته معرفتي حضوري و شهودي است نه استدلالي و حصولي. براي واضح شدن اين مطلب عرض مي شود که فرق بين علم حصولي و علم حضوري آنست که علم و معرفت حصولي محتاج به استفاده از برهان و ترتيب قياس بوده و پايداري معرفت حصولي به اين مقدمات است. ولي معرفت حضوري چنين نيست. چون مراد از آن، عارف شدن به نفس خود و نيروها و عوالم وجودي آن است و اين علم، از قبيل مشاهده دل است. به عبارت ديگر در مورد مطلب مورد بحث، وقتي انسان به مطالعه و سير در نفس خود مي پردازد، احتياج خود را به پروردگارش مي بيند. و مي فهمد که چگونه در تمامي مراحل وجود خود، نيازمند و محتاج به حضرت حق است و در باطن خويش مي يابد که وجود او از خداوند است. و البته اين شهود در معرفت در اثر بندگي و عبوديّت حق تعالي حاصل مي شود. و اما در مرحلة معرفت نظري هم انسان، اگر سير در نفس کند، بر اساس دلايلي که در عرفان نظري مطرح مي شود، مي تواند با توجه به نفس و روح خود، ظهور حق تعالي را در وجود خود مشاهده کند. بر اساس آيات قرآن، روح انسان از خداست. «و نفخت فيه من روحي؛ در انسان از روح خود دميدم». پس در حقيقت، روح انسان از جلوه هاي وجود بي انتهاي خداست و انسان از خود هيچ ندارد؛ بلکه مرتبه اي از تجلّي و ظهور حق است. لذا آنچه که انسان از نفس خود دريافت مي کند يعني (منِ) او، که حقيقت اوست و در همة لحظات وجودش آن را احساس و مشاهده مي کند، اين (خود) غير از بدن مادي است که در بند احکام و شرائط ماده است. انسان از اين جهت که انسان است، چنين شعور و درکي از خود دارد، و نفس خود را وجداناً درک مي کند. اين انسان، که حقيقت او روح و نفس اوست، به تعبير قرآن از روح خداست يعني جلوه حق تعالي و پرتوي از وجود اوست. پس وقتي که انسان خود را درک مي کند در واقع، نموداري از قدرت و عظمت الهي را مورد ادراک قرار مي دهد. زيرا وجود او از حق است. پس در حقيقت، توجه به (نفس) و سير در آن، مشاهدة جلوه اي از هنر نمائي و ظهور حق تعالي است. در نتيجه (مَن) در انسان به عنوان موجود مستقل وجود ندارد. بلکه (خرد) انسان از خداست و مشاهدة روح و نفس، در حقيقت، شهود جلوه و کمالي از وجود بي انتهاي حق است، در اين صورت، انسان فقر و بي چاره‌گي خود و عظمت و علم بي پايان الهي را در وجود خود درک مي کند. طريقه عملي معرفه النفس و معرفه الرب: اما آنچه در ارتباط شناخت خود با معرفت خداوند بايد گفت آن است که شناخت خود، مي تواند طريقي باشد که ما را به شناخت خالق و سرآغازمان رهنمون باشد. اما خود اين شناخت، انواعي دارد که هرکدام به نوعي ما را با آن حقيقت آشنا مي‌کند، که بحثي طولاني را در پي دارد - که برای مطالعه در مورد آن مي‌توانيد به تفسير الميزان ذيل آيه «عليکم انفسکم» مراجعه نماييد.- لکن يکي از انواع سير باطني آن است که انسان از همه چيز منقطع مي شود و به حقيقت خود بر مي گردد و حقيقت نوري وي تجلي مي کند و آنگاه باب معرفت و شهود به روي وي باز مي شود و آن پيش مي آيد که در گفته نمي آيد. البته طي اين مراحل نياز به اشاره و تعليم راهنماي کاملي دارد تا درست انجام شود و نبايد خود سرانه عمل کرد و نه با کلام مدعيان دروغين فريب خورد. قطع اين مرحله بي همرهي خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهي البته براي شناخت راهنما ملاک هايي هست؛ مانند اينکه کلامش برخلاف عقل و شرع نباشد، مدعي نباشد و در اين مورد مي توان با علماي راستين مشورت کرد. اما در اين مجال به اختصار به بيان کيفيت اين سير معنوي دروني که در تعميق و تحکيم اعتقاد موثر است مي‌پردازيم: خلوت تنهايي: با تامل در خود خواهيم ديد که تنها هستيم و منقطع از همه آنچه خود را با آنها مي دانستيم؛ هميشه در يک «خلوت خاص تنهايي» قرارداريم و فقط «خود» هستيم و آنچه در «خود» داريم. اينجاست که حقايق بعضي از آيات قرآني ـ براي ما تا حدودي روشن مي گردد؛ آياتي که از «تنهايي » ما خبر مي دهد. اينکه تنها هستيم؛ ليکن به آن توجه نداريم و به هنگام مرگ و ورود به محضر پروردگار، در قيامت خواهيم فهميد. خلوت با حضرت حق: در خلوت تنهايي، انسان فقط خود را با «قيوم» خود خواهد ديد؛ يعني با کسي که «خالق»، «مدبر» و «قوام بخش» ما است، خواهيم ديد که فقط با حضرت حق هستيم و با او سخت در ارتباط. هميشه در حال «خلوت» با حضرت او بوده و فقط او با ماست و نه غير او. در اين مقام، اگر در سير خود موفق باشيم، نور توحيد شروع به تجلي در باطن ما مي کند؛ بساط شرک متزلزل مي گردد؛ احکام ايمان به ميدان مي آيد؛ حجاب ها از روي حقيقت کنار مي رود و بيدار مي شويم. جز حضرتِ او را «ولي» و «مدبر» خويش نمي بينيم. همه سود و زيان را از او دانسته حکم را مخصوص او يافته، جمال و جلال مطلق را براي او ديده و او را معبود خود قرار خواهيم داد. در اين مرحله در مي‌يابيم که جز خداي متعال «ولي»، «نصير» و «معبود» نيست و انسان ها به خيال باطل خويش غير او را براي خود «ولي» و «نصير» شمرده و براي خود «معبود» اتخاذ کرده و راه گمراهي در پيش گرفته اند. دوري از وطن خود: در خلوت تنهايي، اگر انسان به «خود» برگشته، در «خود» سير کند؛ در عين اينکه «خود» را فقط با «قيوم» خويش مي‌بيند همچنين به شهود عيني پي مي برد که از موطن قرب و جايگاه اصلي خويش دور افتاده و چيزي يا چيزهايي از دست داده است. به عبارتي احساس غربت مي کند مي بيند بين او و جايگاه اصلي اش ـ که موطن قرب و شهود کامل است ـ فاصله بسيار افتاده و حجابي يا حجابها بين او و مقام اصلي او پيدا شده است. تنگناي غربت و غم فراق را به وضوح احساس مي کند. احساسي که کيفيت آن را اهل آن مي دانند و در گفته و نوشته نيايد؛ و اگر به مقتضاي انبساط حال چيزي گفته شود، همانند گفته حافظ خواهد بود که مي گويد: ياد باد آن که سرکوي توام منزل بود ديده را روشني از خاک درت حاصل بود وصال و هجران خود: سالک با ادامه سير به اين حقيقت نائل خواهد شد که در عين فراق و محجوب بودن از او، به «جناب او» بسيار نزديک است، يعني «او» به ما نزديک بوده و ما نيز به «او» نزديک هستيم. مي بينيم آنچه ما تا به حال مي پنداشتيم جز اينکه ما را محجوب تر و نيل به مقصد را مشکل تر کرده، چيزي نبوده است. آنچه حق است اقرب ازحبل الوري تو فکندي تير فکرت را بعيد اي کمان و تيرها بر ساخته صيد نزديک و تو دور انداخته خلاصه آنکه مي بينيم در عين مهجوري ما، او از همه چيز نزديک تر است حتي از «خود» ما به «خود» ما نزديک تر مي باشد، اينجا است که متوجه مي شويم حايل و حجاب، يا حايل ها و حجاب‌هايي که در اين بين هست با خود ما و در خود ما است؛ وگرنه چرا در عين نزديکي از او مهجور و از شهود او محروميم؟ او که از ما به ما نزديکتر، به همه جا و همه چيز محيط و در همه جا و همه چيز حاضر است؟! اين حجاب يا حجاب ها، اعمال ونيات، خُلق ها، تعلق ها و ساير تيرگي ها و به علاوه اينها، توجه به اين و آن و نيز توجه به خود است. راه نجات نيز، پاک کردن خود از همه و دور ساختن همه از خود و با طهارت و انقطاع از همه به ذکر و طلبِ جناب او پرداختن و با سلوک باطني به موطن شهود شتافتن است. (البته واضح است که اين انقطاع به معناي انزوا و گوشه گيري نيست بلکه بايد در بين مردم بود ولي با مردم نبود، یعنی ارتباط با مردم هم در راستای ارتباط و اطاعت از خدا باشد.) حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «عارف کسي است که خود را بشناسد سپس «خود» را آزاد و پاک گرداند از همه آنچه او را دور مي سازد». به هر روي، آنچه معرفت نفس را پلي براي معرفت خداوند مي شناساند، همان سلوک عملي و شرعي است که با عمل به دستورهاي دين و شرع مقدس محقق مي شود. در حقيقت، امري که انسان را به شهود وجه حق مي رساند، شناخت حقيقت خود و حرکت به سوي مقام اصلي خود است و اين امر جز با تحصيل تقوا ميسر نخواهد بود. البته چون ممکن است وسعت و تنوع اين اعمال و دستورات اخلاقي و عرفاني انسان مشتاق به معنويت را به تحير و سرگرداني مبتلا کند، که در اين مورد توصيه اين است که انسان با توکل و توسل و همچنين استفاده از راهنماي مناسب قدم در راه نهد و درحد توان عمل کند، باشد که خداوند او را سرپرستي نموده به سوي نور رهنمون شود. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّور اما درتوصيه اي عمومي مي توان گفت که براي تزکيه نفس و خودسازي بايد به امور زير توجه نمود: 1. ترک محرمات: براي شروع در اين مسير ابتدا ترک گناهان و محرمات الهي و پاک نمودن خود از گناهان گذشته ـ هر چند کوچک و ناچيز ـ مي باشد. در قرآن کريم آمده است: إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ؛ «خداوند، توبه کنندگان و کساني را که کوشا در پاکي هستند را دوست دارد.» 2. انجام واجبات الهي: از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل است که بعد از بيان قرب نوافل فرمودند: خداي عزوجل چنين فرموده است که محبوبترين چيزهائي که بندگان من بوسيله آنها به من نزديک مي شوند، انجام اعمالي است که به ايشان واجب نموده ام. 3. سير مطالعاتي و افزايش اطلاعاتي که منتهي به آگاهي و بيداري انسان مي شود. در اين زمينه شرکت در جلسات مذهبي و استماع سخنراني ها و مواعظ و همچنين تلاوت مداوم قرآن کريم و خواندن روايات اسلامي و شرح زندگي بزرگان و اهل عرفان و سلوک و مباحث مربوط به معاد و رستاخيز نيز بسيار مفيد است. 4. پاکسازي و تهذيب نفس از عادت هاي بد و دلبستگي ها و وابستگي ها و اموري که مانع کمال و سير و سلوک انسان به سوي خدا تلقي مي شود. و آراسته شدن به فضايل اخلاقي از طريق راهکارهاي علم اخلاق و تمرين آن ها در معاشرت با مردم و رعايت اخلاق اجتماعي. 6. تفکر شخصي در سوال هاي اساسي انسان که در بينش ديني مطرح مي شود مانند، خداشناسي و انسان شناسي و هستي شناسي و دين شناسي و معاد شناسي. زیرا این امور پایه‌های معرفت دینی ما را تشکیل می‌دهند و تا این امور برای انسان روشن نشود انگیزه کافی برای عمل ایجاد نمی‌شود. و از طرفی شناخت علمی تنها، موجب ایمان نمی‌شود بلکه باید این امور وارد قلب انسان شود و انسان در دل خود این امور را تصدیق کند تا مومن به حساب آید اگر شناخت خداوند فقط از طریق علم حصولی باشد این تنها خدایی ذهنی را برای انسان ایجاد می‌کند که در حافظه انسان است در کنار هزاران شیء دیگر، در حالی که خداوند، مصدر همه امور است نه یک چیزی در کنار امور دیگر، و شناخت خدا کار دل و روح انسان است. 7. انجام عبادات با توجه به معاني عميق و اسرار آن و آثاري که از آن انتظار مي رود. که در این راستا مطالعه کتب اسرار عبادات و عمل مرحله به مرحله به آن توصیه می‌شود. 8. طلب هدايت از خداوند و توسل به وجود مقدس پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ که يگانه طريق و هدايتگر درمسير الهي هستند، هم با فرا گيري سيره ايشان و اتباع از آن و هم ارتباط قلبي و عاطفي (مانند زيارات، اقامه عزا در غم آنها و شادي درايام سرور ايشان). 9. در مسير الهي انسان بايد از ديدن خود بر حذر باشد چرا که اگر سالک، منيت خود را کنار نگذارد هر چه سعي بيشتر کند بر ضلالتش افزوده مي شود. و نيز نبايد توکل يعني واگذاري امور به خداوند را فراموش کند. تکيه بر تقوا و دانش در طريقت کافري است رهرو گر صد هنر دارد توکل بايدش 10. از افراط و تفريط بايد خود داري نمود و بدانید که مومن جامع است یعنی تک بعدی و منزوی نیست بلکه در عین توجه دائمی به خداوند به امور خانوادگی، رفت و آمد و صله رحم، مسافرت و تفریح، کار و فعالیت اجتماعی، سیاسی و ... نیز توجه دارد؛ لکن همانطور که قبلا هم اشاره کردم همه این امور را در راستای اطاعت و ارتباط با خداوند می‌بیند یعنی ذکر عملی است. به عنوان نمونه به روایتی از امام كاظم(سلام الله علیه) توجه نمایید که می‌فرمایند: جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ. جهاد زن، خوب شوهر دارى كردن است. 11. در اين وادي بويژه در تزکيه نفس بايد از راهنمايي صالحان برخوردار بود. 12. به تدریجی بودن سیر و کمال توجه داشته باشید و توقع نداشته باشید که این امور در مدت کوتاهی حاصل شود. بلکه مهم این است که انسان در مسیر رشد باشد. و بدانید که کمال گرائی افراطی در وادی سلوک می‌تواند موجب دلسردی انسان شود. 13. توصیه به داشتن استاد به این معنا نیست که در صورت نیافتن استاد مناسب، دست از تلاش کشید و خود را رها کرد، زیرا خداوند متعال راه را برای ما روشن کرده است و آن، راه تقوی یعنی انجام واجب وترک حرام است که در رساله های عملیه بیان شده است. و مرحله تقوی اولین قدم در سیرو سلوک است. پس ما وظیفه داریم که این مرحله را بطور کامل اجرا کنیم و قطعا خداوند کسی را که در راه او تلاش کند رها نمی‌کند و هدایت بدست اوست. امام باقر(عليه السلام) در این‌باره می‌فرمایند: مَن عَمِلَ بما يَعلَم عَلَّمَهُ الله ما لَم يَعلَم؛ هر كس به آنچه كه مي داند، عمل كند، خداوند آنچه را كه نمي داند، به او خواهد آموخت. آيت الله العظمي بهجت در جواب شخصي که سؤال کرده بود آيا در سير به سوي خداوند بايد استاد داشت؟ مي‌فرمايند: «باسمه تعالي، استاد تو علم تو است، به آنچه مي داني عمل کن، آنچه را نمي داني کفايت مي شود». .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image