پیشینه تثلیث /

تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه

تثلیث چگونه و توسط چه کسی وارد مسیحیت شد؟ ضمنا معنای دقیق آن چیست؟


تثلیث از آموزه های بنیادین الاهیات مسیحی با تفاسیر گوناگون عمدتاً راجع به تعارض یا عدم تعارض آن با اعتقاد به توحید و یگانگی خداوند است. در میان مسلمانان در حوزه های قرآنی و کلامی به این بحث پرداخته شده است. این واژه در قرآن به کار نرفته اما مفهوم اصطلاحی آن ذکر و بصراحت نفی و انکار شده است. مفسران نیز به تبع قرآن، در پی تدقیق در این اعتقاد، با توجه به آگاهی از گزارشی خاص دربارة تثلیث به بحث دربارة آن پرداخته اند. در مباحث کلامی، این اصل اعتقادی و تفاسیر آن عمدة توجه متکلمان را در مواجهه با مسیحیان به خود معطوف داشته و به مناظراتی گسترده انجامیده است. در این مقاله، پس از بررسی تثلیث در حوزة الاهیات مسیحی، به بحث دربارة واژة تثلیث و مباحث قرآنی و کلامی آن پرداخته می شود.1) بحث الاهیات مسیحی. به آموزة بسیار مشهور مسیحیان، مبتنی بر سه شخص یا سه اُقْنوم در خدا، تثلیث گفته می شود. واژة تثلیث معادلی است که در منابع اسلامی برای اصطلاح لاتینی trinitas انتخاب شده است. ترتولیانوس (ح 160ـ220 میلادی ) برای نخستین بار این واژة لاتینی را در قرن سوم برای بیان مفهوم تثلیث به کار برد. این واژه ریشة کلمة trinity در انگلیسی، trinit در فرانسه و trinitجt در آلمانی است. در همان دوره، تئوفیلوس در یونانی واژة trias (سه تایی) را برای بیان این مفهوم برگزید.در عهد جدید کلمة تثلیث و بحث دربارة رابطة میان سه شخصِ تثلیث مطرح نشده و تنها در جملاتی نام این سه شخص درکنار هم ذکر شده است. برخی از مهمترین آن جملات، در نامة دوم پولوس به قُرِنْتیان (13:13) و انجیل مَتّی (28: 19) آمده است. صرف نظر از احتمال افزوده شدن این عبارات در مراحل بعدیِ تدوین کتاب مقدّس ، این جملات حاوی تبیینی از تثلیث یا اشارة صریحی بدان نیستند.در نگاهی کلی ، مسیحیت اساساً اعلام ایمان به نجاتی است که عیسی مسیح برای بشر به ارمغان آورده است. این اعلام ساختاری سه گانه دارد؛ به اعتقاد مسیحیان این نجات که به وسیلة عیسی مسیح آورده شده، از طرف خدا می آید و عمل آمرزش و تطهیر نفس از گناه پس از عروج عیسی به وسیلة روح القدس ادامه می یابد. به اعتقاد ایشان خدای واحد سه شخص پدر و پسر و روح القدس است، پدر منشأ است، پسر صادر از پدر و خالق و منجی است و روح القدس ِ صادر از این دو، تسلاّ دهنده خوانده می شود. این سه شخص دارای جوهر و اراده و عمل واحدند و جوهر واحد، اساس وحدت آنها را به عنوان خدای واحد تشکیل می دهد. به این ترتیب اعتقاد به تثلیث سبب خروج از توحید نمی شود و بر سه خدایی دلالت ندارد.در توجیه و تبیین مفهوم تثلیث، تاریخ تفکر مسیحی در دوره های مختلف شاهد آرای گوناگونی بوده است. در سه قرن اول میلادی، عمدة توجه متفکران معطوف به درک مقام عیسی مسیح و بررسی شخصیت و ظرف وجودی وی به عنوان منجی انسان و جهان بود، در قرون بعد به بررسی وجودی روح القدس و تعیین جایگاه آن به عنوان اقنوم سوم پرداخته شد.در قرن اول میلادی عده ای عیسی مسیح را فقط پیامبر می دانستند، گروهی معتقد بودند که او واقعاً پسر خداست و گروهی دیگر او را پسرخواندة خدا می خواندند. بنا به گزارشهای تاریخی، الوهیت عیسی در نوشته های پولوس و در نظریة لوگوس ِ یوحنا مطرح شد و شکل فلسفی یافت. بر اساس گزارش پولوس از شخصیت و پیام عیسی مسیح، که متأثر از تفکر یونانی مآبی است، نظریة تثلیث درصورت بسیار ابتدایی و با تأکید بر رابطة پدر و پسر در جهان شناسی خاص این تفکر ارائه گردید، بدین ترتیب خدا با سه شخصیت و سه عملِ متفاوت تعریف شد.در اواخر قرن اول و نیمة اول قرن دوم میلادی، در دورة پدران رسول یا مبلّغ که غالباً خود را از شاگردان حواریون می دانستند، دو پرسش ِ جهان شناختی و مسیح شناختی مطرح بود، یکی اینکه آیا خداوندِ خالق همان عیسی مسیح است و دیگر اینکه طبیعت و ماهیت عیسی علیه السلام و جایگاه او در نظام جهانی و الاهی چیست؟ برخی مسیحِ نزدیک به سه انجیلِ هم نگر (مَرْقُس، مَتّی و لُوقا) را می پذیرفتند که کمتر بر افعال و طبیعت الاهی عیسی تکیه داشت و برخی مسیح شناسی پولوس و یوحنا یا «مسیح شناسی بلندمرتبه » را می پذیرفتند. در اوایل قرن دوم میلادی، دیدگاه اخیر طرفداران بیشتری داشت. در دوران پدران مدافع، در نیمة دوم قرن دوم میلادی، سعی بر این بود تا برای یونانیان و یونانی مآبانِ تحصیل کرده مسیحیتی پذیرفتنی ارائه شود. از متفکران این دوره یوستینوس (متوفی 160 میلادی) و تئوفیلوس بودند. یوستینوس با به وام گیری نظریة لوگوس ِ فیلون اسکندرانی و جمع میان دو مفهوم خدا در کتاب مقدّس و فلسفة افلاطونی، درصدد تبیین رابطة پدر و پسر برآمد. از نظر وی پسر با پدر هم ذات نیست، او درجه ای فروتر از پدر دارد، روح القدس نیز نیرویی از طرف خداست. این دیدگاه که از فلسفه و فکر یونانی بهره می گرفت، با اعتراض و انتقاد گروههایی از مسیحیان روبرو شد. به نظر منتقدان، «مسیح شناسیِ لوگوسِ» پدرانِ مدافع به دو خدایی می انجامد و مردود است. این معترضان که به مونارکیانیستها معروف اند به وحدت اصل و سلطنت الاهی اعتقاد داشتند. دسته ای از آنان به رهبری تئودوتوس (زنده در 190) عیسی مسیح را انسانی می دانستند که روح خدا بر او فرود آمد و در عین حال پسر خدا بود زیرا خدا او را به فرزندخواندگی پذیرفت. این اعتقاد پیروان کمی یافت، زیرا امید به نجات در آن اندک است. دستة دیگر از مونارکیانیستها در پی اثبات وحدت خدا و الوهیت کامل مسیح بودند، اما برای تأیید نظر خود شاهدی از کتاب مقدّس در دست نداشتند. حاصل این مباحثات آن بود که مسیح شناسی لوگوس با نظریه پردازی ترتولیانس و اوریگنس بر دیگر آرا فایق آمد. ترتولیانوس این اعتقاد سنّتی مسیحی را ابراز داشت که پسر از پدر صادر می شود و روح القدس را نیز او می فرستد. وی برای فرار از توهّم دو خدایی، در ابتدا وحدت جوهر الاهی را تأیید کرد و واژة لاتینی substantia (جوهر، ذات) را در ترجمة واژة یونانی ousia به کار برد. ترتولیانس برای بیان بسط وحدت در پدر و پسر و روح القدس از واژة لاتینی persona (شخص) به عنوان معادل واژه های یونانی hypostasis (اُقْنوم) و prosopon (شکل ، صورت) استفاده کرد. بنابراین به نظر ترتولیانس، خداوند سه شخص است در یک جوهر واحد، و چنانکه گفته شد او اولین بار کلمة trinitas (تثلیث) را به کار برد.ترتولیانوس برای تبیین رابطة پدر و پسر به تمثیل روی آورد؛ همانطور که نهال از ریشه و شعاعِ نور از خورشید نشئت می گیرد ولی از آن جدا نیست، پسر نیز از پدر صادر شده و از او جدا نیست و در عین حال پسر در مرتبه ای پایینتر از پدر قرار دارد، پدر و پسر از یکدیگر جدا نیستند، یکی هم نیستند، پدر همة جوهر است در حالی که پسر قسمتی از آن است. پس از نظریه پردازی ترتولیانوس، آرای اوریگنس (ح 185 ـ پس از 250 میلادی) در تبیین تثلیث، مرجعی فلسفی برای مسیح شناسی لوگوس شد. او برخلاف ترتولیانس سخن خویش را از تثلیث سه اقنوم آغاز کرد. به نظر وی پسر بدون آنکه از خدا جدا شود، از او صادر می گردد. رابطة پسر با پدر مانند رابطة شعاع است با منبع نور که از آن ساطع می شود اما جدا نمی گردد، پسر واسطه ای است بین انسان و پدر. اوریگنس نظریة تقسیم جوهر الاهی را که ترتولیانس پیش کشیده بود، رد کرد و آن را با غیرمادّی بودن خدا غیرقابل جمع دانست. او در تبیین رابطة پدر و پسر، به نظریة تولد روحانی گرایید، به این معنا که این تولد ازلی و بدون تأخر است. پسر خارج از ذات نیست، بلکه به واسطة جوهر، پسر اوست، او را کلمه می خوانند زیرا بیان کنندة اسرار عقل خداست. اوریگنس برای بیان اتحاد جوهری بین پدر و پسر لفظ یونانی homoousia (هم جوهر) را به کار برد، ولی تأکید کرد که با وجود این اتحاد، آنها دو اقنوم اند که تساوی مطلق ندارند، پسر تابع پدر است، پدر علتِ پسر و پسر معلول اوست. دیگر اینکه پسر به عنوان عقل و حکمت دارندة تمام صور و مُثُل است، بنابراین کاملاً بسیط نیست، در حالی که پدر بسیط مطلق است. اصولاً مسیح نزد اوریگنس به عنوان «خدای دوم» ظاهر می شود. به نظر وی روح القدس از پدر است اما به واسطة پسر، او موجودی الاهی است و به هیچ وجه مخلوق نیست، او یک جوهر است نه فعل و فعالیت. روح القدس به مثابه یکی از اقانیم سه گانه، تابع دو اقنوم دیگر است و از لحاظ وجودی در مرتبة پایینتری قرار دارد.در اواخر قرن سوم میلادی لوگوس در جملاتی که ایمان را با آن اعلام می کنند، وارد شد، ولی استفادة متکلمان از نظریة لوگوس، یکسان نبود؛ عده ای لوگوس را کمکی می دانستند برای بیان ساختار ایمان، در حالی که دیگران آن را بنیان و اساس نظریه ای در بارة خدا و جهان، که با مبانی مسیحیت سازگار است، تلقی می کردند. در هر حال سعی اصلی متکلمان بر این بود که هرچه بیشتر، مسیح شناسی لوگوس را از موضوعات و مفاهیمِ بغایتْ فلسفی بپیرایند.در نیمة دوم قرن دوم و اوایل قرن سوم میلادی، متکلمان از خدا بودن مسیح سخن می گفتند و در عین حال او را تابع خدای پدر قرار می دادند. عمدة بحث بر سر چگونگی و حدود این رابطة الوهی با پدر بود. در ابتدای قرن چهارم میلادی آریوس اظهار داشت که مسیح مخلوق است و الوهیت ندارد. این رأی، وحدت نظریِ کلیسا را به خطر افکند. آریوس در مقابل اسقف شهر اسکندریه، که به پیروی از اوریگنس معتقد به اتحاد سه اقنوم بود، به مخالفت برخاست. به اعتقاد وی یک خدا وجود دارد که واجب و ازلی و حکیم و خیر و قادر است، او همیشه پدر نبوده است؛ قبل از زمان و آفرینش مخلوقاتِ دیگر، پسر خود را از عدم خلق کرد و به وسیلة او جهان را آفرید. پسر مانند دیگر مخلوقات نیست، او مخلوق کامل است ولی به رغم آنکه قبل از زمان به وجود آمده، ازلی نیست. بدین ترتیب، پسر به هیچ روی با پدر هم جوهر نیست و جوهر الاهی ندارد. نکتة جدید نظام کلامی آریوس این بود که انسان بودن مسیح را بار دیگر مطرح ساخت و بر جوهر کاملاً متفاوت او با پدر تأکید ورزید.عقاید آریوس در شورای نیقیه در 325 میلادی محکوم شد. این شورا که به دستور و در حضور امپراتور قسطنطنین برگزار گردید، اولین شورای عمومی مسیحیت شناخته می شود، آریوس و پیروانش نیز نتوانستند به این شورا راه یابند و با طرد آریانیسم (نظریة آریوس) در این شورا، طرفداران الوهیت مسیح با طرح مفاهیم خلقت و نجات به نظریة تثلیث شکل بخشیدند. در شورای نیقیه به رغم مطرح شدن بحث ایمان به روح القدس، دربارة بنیان وجودی آن گفتگویی صورت نگرفت و آتاناسیوس، روح القدس را با پدر و پسر هم جوهر دانست و از رهگذر آن راه برای تشکیل شورای عمومی قسطنطنیه گشوده شد. شورای قسطنطنیه، در 381 میلادی، الوهیت و هم جوهری روح القدس را تأیید کرد و با تأیید هم جوهریِ این سه، اعتقاد به اینکه مسیح یا روح القدس تابع پدرند یا در مرتبة وجودی پایینتر قرار دارند بدعت شمرده شد.متکلمان مسیحی پس از اعلان آرای شوراهای کلیسا در بارة تثلیث، به تفسیر چگونگی ارتباط سه شخص یا اقنوم الاهی در جوهر واحد پرداختند؛ تفسیر غرب لاتینی از اعتقادنامة قسطنطنیه با آنچه مسیحیان یونانی زبان از آن می فهمیدند، متفاوت بود. استناد یونانیان به متن اعتقادنامه بود که طبق آن روح القدس فقط از پدر صادر شده است، در حالی که تفسیر لاتینیان این بود که روح القدس از پدر و پسر صادر شده است، بدین معنا که پسر، هم تراز پدر، علت وجودی روح القدس است. در غرب، آوگوستینوس (354ـ430 میلادی ) و پس از آن بوئتیوس (480ـ524 میلادی ) از مقولات ارسطویی برای تبیین چگونگی وحدت و تمایز سه شخص در جوهر واحد کمک گرفتند. هر دو برخلاف متکلمان یونانی زبان که با بحث در باب اقانیم سه گانه در تثلیث، به اثبات جوهر واحد خدا می پرداختند، بحث در باب تثلیث را با اثبات وحدت جوهری اشخاص الاهی، شروع می کردند و سپس دربارة تمایز بین آنها گفتگو می نمودند. این دو، برای تبیین تمایز بین اشخاص تثلیث، با تقسیم بندی سه گانة مقولات ده گانة ارسطو به استدلال پرداختند. هدف این دو متفکر آن بود که در عین اثبات تمایز بین سه شخص در تثلیث، کثرت را در خدا رد کنند و به تعبیر دیگر، نشان دهند که نظریة تثلیث با وحدت خدا ناسازگار نیست. بوئتیوس اظهار داشت که کثرت از غیریت ( alteritas) است و غیریت نیز بر جنس و نوع و عرَض مبتنی است و چون در خدا جنس و نوع و عرض وجود ندارد، پس کثرت نیز در او نیست. شورای عمومی کلیسای کاتولیک در شهر تولدو در قرن هفتم میلادی، اصطلاحات trinitas (تثلیث)، substantia (جوهر)، divinitas (الوهیت) و persona (شخص) را در باب موضوع تثلیث به کار برد و با تأیید اینکه روح القدس از پدر و پسر صادر شده، واژة «و از پسر» ( filioque) را به صدور روح القدس اضافه کرد. پدر، پسر و روح القدس را نیز اسمهایی از مقولة اضافه دانست که بر اساس نسبت ( relatio) از یکدیگر متمایزند. این نظر موجب اختلاف بین کاتولیکها و ارتدوکسها در مسئلة تثلیث شد؛ کلیسای ارتدوکس به ظاهرِ متن شورای قسطنطنیه وفادار ماند و روح القدس را صادر از پدر، و البته به واسطة پسر، دانست. این نظر که تمایز اشخاص تثلیث مستقیماً از رابطه و نسبت نشئت می گیرد تا قرن دوازدهم میلادی مقبولیت عام داشت تا اینکه سن ویکتوری آکاردوس (1170ـ1171 میلادی ) با توجه به کتاب مقولات ارسطو اظهار داشت که صِرف رابطه، موجد افراد جدید نیست و رابطه فقط بر جواهری که موجودند، حمل می شود. وی بر این اساس، ابتدا ملکیت یا خصوصیتِ ( proporietas ) هریک از اشخاص را مطرح کرد و آن را اساس تمایز و کثرت ( pluralitas) در نظر گرفت و با حمل رابطه بر ذات هریک از این اشخاص، پدر بودن و پسر بودن و روح القدس بودن را در هریک مشخص کرد. آکاردوس بصراحت از کثرت در خدا سخن گفت و آن را اساس کثرت موجودات دانست، او سعی داشت این کثرت را در وحدت جوهر خداوند جای دهد.توماس آکوئینی (1225ـ1274 میلادی ) با توجه به نقد اثبات تمایز اشخاص تثلیث و خطر اظهار کثرت در ذات خدا، تمایز بر اساس رابطه را که اساس تعلیمات کلیسا بود پذیرفت ولی از طریقی دیگر در باب تثلیث سخن گفت. او نیز مانند اکثر متکلمان مسیحی پذیرش خدای واحد را در سه شخص تثلیث امری اعتقادی می دانست و در کتاب (تفسیر رساله در باب تثلیث بوئتیوس) اظهار داشت که چون انسان خدا را از طریق معلولهایش می شناسد و ممکن نیست که تثلیث اشخاص الاهی از طریق استدلالهای مبتنی بر اصل علیت درک شود، به هیچ وجه نمی توان آن را با برهان عقلی اثبات کرد؛ هرچند در کتاب (جامع الهیات) با تفکیک بین صدور خارجی و صدور درونی ، برای صورت بندی معقول تثلیث تلاش کرد. در بیان او لازمة صدور درونی جدایی فاعل از موجود صادر شده نیست، و عقل خدا و عشق خدا به عنوان فعل درونی و عقلی و متحد با منشأ خود بترتیب عبارت اند از پسر و روح القدس. به بیان او، صدور درونی موجب جدایی بین فاعل و موجودِ صادرشده نمی شود و عالیترین صدور درونی، صدور در عقل به واسطة فعل ادراک است، مانند صدور مفهومی عقلی در عقل انسان. آنچه صادر می شود، هرچه کاملتر باشد به منشأ صدور نزدیکتر است؛ یعنی مفهوم عقلی به فاعل مدرِک نزدیکتر است و با آن اتحاد بیشتری دارد و چون فعل الاهیِ ادراک، کمال متعالی خداوند است، کلمة خدا (عقل الاهی ) بالضروره با منشأیی که از آن صادر می شود یکی است. به نظر توماس می توان این صدور را زایش نامید، زیرا این زایش بر اساس فعلی عقلی است و شباهت تام بین زاینده و زاده شده وجود دارد و از اینرو کلمة خدا پسر نام گرفته است. توماس صدور عشق را بر اساس فعل اراده، به صدور نخستین اضافه کرد، زیرا اراده چیزی را دوست دارد که قبلاً عقل ادراک کرده باشد. صدور دوم، که از آن به روح القدس تعبیر می شود، بر اساس زایش نیست، بلکه فقط صدور است. به نظر توماس افعال درونی خدا فقط این دو فعل اند و افعال دیگر همچون قدرت روی به خارج دارند. بنابراین نزد توماس، خدا و عقل خدا و عشق خدا به نام پدر، پسر و روح القدس، تثلیث را تشکیل می دهند.شورای عمومی کلیسای کاتولیک در شهر فلورانس (1438ـ 1445 میلادی ) آخرین شورایی است که در تأیید و تبیین تثلیث نقش تعیین کننده داشت و سعی کرد کلیسای ارتدوکس را نیز به پیروی از نظریة «و از پسر» ترغیب کند. در دوران معاصر سه مکتب عمدة کلامی دومینیکنها، فرانسیسکنها و یسوعیان سعی در تبیین نظریة تثلیث در چارچوب اعتقادنامه های کلیسا و شوراهای آن دارند. اصلاحگران پروتستان با نقد فلسفه و کلام اسکولاستیک در قرن شانزدهم میلادی، ایمان را امری غیرقابل اکتساب با عقل دانستند و معتقد شدند که تبیین فلسفی آن باعثِ غفلت و گمراهی می شود. آنان از بحثهای نظری در باب تثلیث خودداری کردند و همانند آبای کلیسا بر سه شخص در وحدت جوهر و اراده و عمل تأکید کردند. لوتر در تبیین نظرش در باب تثلیث اظهار داشت که خدای پدر خالق آسمانها و زمین است، عیسی مسیح خدای پسر به عنوان خدای واقعی، مولودی سرمدی از پدر است و به عنوان انسان واقعی و خدای واقعی از مریم باکره متولد شده است و روح القدس با کتاب مقدّس انسان را فرا می خواند و با لطفش به انسان ایمان اعطا می کند و او را مقدّس می گرداند. هرچند برخی متکلمان پروتستان سعی کردند محدودة تثلیث را به بحثهای نظری بکشانند، ولی در این مذهب روحیة ایمان گرایی به صورت گرایش حاکم ماند، چنانکه کارل بارت (1886ـ1969) گفت که اصل اعتقادی تثلیث رازی است که وحی به انسان شناسانیده و هرگونه ادعای بررسی آن در کلام طبیعی و یا جستجوی رد و اثر آن در طبیعت مردود است.کلیسای ارتدوکس به آرای آبای کلیسا و اعتقادنامه های شوراهای نخستین کلیسا پایبند ماند و در تبعیت از بزرگترین نظریه پردازانش، یوحنای دمشقی (متوفی ح 749 میلادی ) و فوتیوس (ح 820 ـ891 میلادی )، بر وحدت ذات و تمایز اقانیم تأکید کرد و در مخالفت خود با نظر «و از پسر» پایدار ماند، چنانکه آنثیموس هفتم رهبر کلیسای ارتدوکس در نامه ای به پاپ لئوی سیزدهم اظهار کرد که اضافه کردن «و از پسر» به اعتقادنامه های نخستین مسیحی نقطة افتراق دو کلیسا در موضوع تثلیث است.پس از دوران اصلاحگری، در مخالفت با نگرشهای اسکولاستیک، نهضتهای متعددی از جمله نهضت ضدتثلیث پدید آمد. اغلب پیروان این ایده از میان آناباپتیستها و معنویت گرایانِ مقیم در ایتالیا و سوئیس و لهستان و مجارستان و ترانسیلوانی بودند. اعضای فرهیخته و نظریه پرداز این نهضت فکری، از جمله مایکل سروتوس و للیلو سوزینی لهستانی، در نقد تثلیث بر این دو نکته تأکید داشتند که اولاً تثلیث و اصطلاحات جانبی این آموزه در کتاب مقدّس ذکر نشده است و ثانیاً این آموزه با اصول عقلیِ منطقی سازگاری ندارد.پس از عصر روشنگری، آیین تورع، دئیسم و تجربه گرایی از دیگر جریانهای عمده ای بودند که در معرفی آموزة تثلیث به عنوان امری نامعقول و غیرموجه بسیار کوشیدند. از عوامل مهم در تقلیل گرایی تثلیث در قرون جدید، ظهور جریان نقد کتاب مقدّس بود، به گونه ای که اشتراوس منابع قایلان به تثلیث، از جمله اناجیل چهارگانه، را شدیداً نقد کرد و در بارة تمامی آموزه های عهد جدید، از جمله تثلیث، که به اتکای مرجعیت وحیانیِ کتاب مقدّس و اعلان شوراها حجیت یافته بود، از اساس مناقشه کرد. از طرف دیگر، روش متفاوتی که شلایرماخر، متألة پروتستان آلمانی در قرن نوزدهم، در پیش گرفت، به انکار تثلیث انجامید و پیروان وی در الاهیات لیبرال همین روش را ادامه دادند. با ظهور کارل بارت و مکتب ارتدوکسی جدید، الاهیات شلایرماخر و تقلیل گرایی تثلیث سیطرة خود را از دست داد.نظریة تثلیث، منطقاً نظریه ای نامنسجم است، چرا که در این نظریه، «اینْهمانی» (هو هویة ) نسبتی متعدی نیست. در تثلیث گفته می شود پدرْ خداست، نیز گفته می شود پسرْ خداست، با اینهمه گفته می شود که پدر، پسر نیست، در حالی که این همانی نسبتی متعدی است، یعنی اگر «الف» «ب» است و «پ» «ب» است، منطقاً «الف» «پ» است. بعضی فلاسفه کوشیده اند از انسجام منطقی تثلیث دفاع کنند، از جمله ریچارد سوئینبرن و پیتر گیچ، که اولی راه حل مشکل را در سه خدای متمایز شمردن «پدر» و «پسر» و «روح القدس» دانسته است و دومی با تبیین متفاوتی از این همانی کوشیده است مشکل را منتفی کند. راه حل سوئینبرن هرچند عدم انسجام منطقی را مرتفع می کند، با تاریخ عقاید مسیحیت چندان سازگار نیست و به نفی توحید می انجامد. راه حل گیچ نیز مبتنی بر پیش فرضی است که نزد همة فلاسفه مقبول نیست و به حل منطقی مسئله نمی انجامد.در کتاب عهد جدید نصّى که بر تثلیث دلالت کند، وجود ندارد و عباراتى نظیر «پدر، پسر(متى، 28 : 19) که در انجیل متى آمده است نیز دلالت روشنى بر آن ندارد. به نظر برخى از محققان، مسیحیان قرن اول و دوم خداى یگانه را مى پرستیدند و از قرن سوم به بعد انگاره تثلیث و روح القدس» الوهیت حضرت عیسى(ع) در مسیحیت راه یافت.1یافت نشدن نصّى بر تثلیث در عهد جدید، برخى جاهلان را تحریک کرد تا آن کتاب بشر ساخته را تحریف کنند و تثلیث را در آنجا دهند. آنان نتوانستند براى این اناجیل که محتویات معروفى داشتند، دستبرد بزنند؛ از اینرو، به سراغ رساله اول یوحنا (5:7-8) رفتند و متنى را مبنى بر وحدت «پدر»، «کلمه» و «روح القدس» به آنجا افزودند. با بررسى نسخه هاى خطى واجد و فاقد این عبارت، معلوم مى شود که عبارت مذکور تنها در برخى از نسخه هاى خطى متأخر یافت مى شود.2تثبیت تثلیث در شوراى نیقیه؛ یافت نشدن نصى بر تثلیث و محدودیت و ابهام عبارات مربوط به الوهیت عیسى، مسیحیان را بر آن داشت که اصطلاح «پسر خدا» را در مورد آن حضرت توسعه دهند و این اصطلاح را از معناى تشریفى به معناى حقیقى متحول کنند. در اوایل قرن چهارم اسقفى برجسته به نام آریوس بر ضد اعتقاد به الوهیت عیسى قیام کرد، او بر آن بود که «پسر» (عیسى) اولین و کامل ترین مخلوق است و چون متأخر از «پدر» (خدا) است، پس پیش از آنکه به وجود آید، وجود نداشت. بنابراین پرستش حضرت مسیح، پرستش یک انسان و مقدمه بت پرستى است. به دنبال این مسأله مجادلات بالا گرفت، قریب 300 اسقف به دعوت قسطنطین، نخستین قیصر مسیحى، در شهر نیقیّه آسیاى صغیر به سال 325م. شورایى تشکیل دادند. این شورا قول به الوهیت عیسى را با اکثریت قاطع پذیرفت و نظر آریوس را مردود دانسته و او را تکفیر کرد.در قطعنامه آن شورا که به نام «قانون نیقاوى» معروف است در مورد حضرت عیسى(ع) چنین مى خوانیم: «عیسى مسیح پسر خدا، مولود از پدر، یگانه مولود که از ذات پدر است، خدا از خدا، نور از نور، خداى حقیقى از خداى حقیقى، که مولود است نه مخلوق، از یک ذات با پدر، ... او به خاطر ما آدمیان و براى نجات ما نزول کرد و مجسم شده، انسان گردید... لعنت باد بر کسانى که مى گویند زمانى بود که او وجود نداشت و یا اینکه پیش از آنکه وجود یابد نبود، یا آنکه از نیستى به وجود آمد و بر کسانى که اقرار مى کنند وى از ذات یا جنس دیگرى است و یا آنکه پسر خدا خلق شده، یا قابل تغییر و تبدیل است».3از نخستین اوان مسیحیت تا دوران معاصر عالمان و دانشمندان بسیارى در میان مسیحیان به توحید روى آورده و با انگاره تثلیث به مخالفت برخاسته اند از جمله:ایرانائیوس (130 - 200م)، اریجن (185 - 254م)، لوسیان (مت 313م). این افراد همگى به جهت حمایت از توحید مورد آزار و شکنجه واقع شده و در این راه به شهادت رسیدند.ترتولیان (160 - 220) وسابلوس (قرن سوم میلادى) از مدافعان و مبلغان برجسته اندیشه توحیدى بوده اند.از موحدان عصر جدید نیز مى توان فرانسیس دیوید (1510م)، میخائیل سروتوس (1511م) ماریا سوزینى (1525م) و سوسیانوس(1539) را نام برد.4از این جمع میخاییل سروتوس در اکتبر 1553 در 42 سالگى به جرم تثلیث گریزى و توحیدباورى زنده زنده در آتش سوزانده شد.ب. محمد ظهورى فر، خدا در ادیان ابراهیمى (یهودیت، مسیحیت، اسلام) از سوى دیگر لازم به یادآورى است که تاکنون هیچ یک از عالمان و یا فرقه هاى مسیحى نتوانسته اند شرح مبسوط و روشنى از تثلیث به تحریر آورند و به سبب نفوذ برخى از افکار یونانى و آیین هاى غیرالهى این دین الهى را به شرک آلودند.منابع:1. مرضیه شنکایى، بررسى تطبیقى اسماى الهى، صص 248 - 263، تهران: سروش، اول، 13812. حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، ص 176 و 1773. میلر، و.م، تاریخ کلیساى قدیم در امپراتورى روم و ایران، ترجمه على نخستین، تهران، انتشارات حیات ابدى، 1981، ص 244 ؛ حسین توفیقى، آشنایى با ادیان بزرگ، صص 176 - 180، قم، طه، سمت، مرکز جهانى علوم اسلامى، چاپ هفتم، 13844. احمد بهشتى، عیسى پیام آور اسلام، بخش ششم. (پایان نامه)، صص 101 - 1035. (ادیان و مذاهب، حمید رضا شاکرین، مجموعه پرسمان، چاپ نمایندگی نهاد رهبری در دانشگاه هاعلاوه بر کتاب مقدّس . عهد جدید؛ محمد ایلخانی ، «پولُس »، ارغنون ، سال 2، ش 5 و 6 (بهار و تابستان 1374)، ص 393ـ409؛ همو، «تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه »، معارف ، دورة 12، ش 3 (آذر ـ اسفند 1374)، ص 73ـ100؛ همو، متافیزیک بوئتیوس ، تهران 1380 ش ، ص 237ـ277؛St. Augustin, De Trinitate (La trinitإ ), texte latin et traduction francaise, Etudes Augustiniennes, vol. 15-16, Paris 1991; Boethius , The theological tractates , London 1973; D. Brown, The divine Trinity , London 1985; EI 2 , s.v. ـ I ¦sa ¦ (by G. C. Anawati); Edmund J. Fortman, The triune God , London 1973; J. Gill, The council of Florence , Cambridge 1959; M. Ilkhani, La thإologie de la crإation chez Achard de Saint-Victor , Bruxelles 2000; The International standard Bible encyclopedia , ed. Geoffrey W. Bromiley, Michigan: William B. Eerdmans, 1979- 1988, s.v. Trinity (by C. Plantinga); J. N. D. Kelly, Early Christian doctrine , New York 1968; M. Luther, Luthers works , ed. J. Pelikan, St. Louis 1959-1967; The Oxford encyclopedia of the reformation , ed. Hans J. Hillerbrand, New York 1996, s.v. Antitrinitarianism(by Lech Szczucki); J. Quasten, Patrology , 6th. ed. Westminister, Maryland 1992; Th. de Regnon, Etudes de thإologie positive sur la Saint Trinitإ, Paris 1892-1898; Routledge encyclopedia of philosophy , ed. Edward Craig, London: Routledge, 1998, s.v. Trinity (by Peter Van Inwagen); Thomas Aquinas, Summa theologiae , translated by Fathers of the English Dominican Province, Chicago: Encyclopaedia Britannica, 1971, vols. 19-20; C. Welch, Trinity in contemporary theology , London 1953./ محمد ایلخانی / .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image