دين پژوهي /

تخمین زمان مطالعه: 3 دقیقه

رابطه پست مدرنيسم با مسيحيت را بيان کنيد.


با توجه به اين که پست مدرنيسم داراي اصولي چون نفي توانايي شناخت حقيقت و ديگر اصولي از اين دست مي باشد، ولي مسيحيت (و چنان که پيش تر گفتيم هر ديني) قائل به نوعي حقيقت ثابت مي باشد، مي توان در نگاه اول چنين گفت که پست مدرنيسم، مسيحيت را نيز بسان ساير اديان به کنار مي زند. اما اين احتمال تنها احتمال موجود نيست، بلکه احتمال ديگري هم وجود دارد. مثلاً، «باب بيرد» (Bob Baird) در مقاله «پست مدرنيسم و مسيحيت» به بيان دو احتمال در اين مورد مي پردازد:1. پاسخ کساني که پست مدرنيسم را دشمن تمام عيار مسيحيت مي دانند؛ چرا که انجيل تجسمي از حقيقت غايي و مطلق و جوهري است، در حالي که پست مدرنيسم شالوده و بنيان هرگونه حقيقت غايي را زير سؤال مي برد. در ديدگاه پست مدرن، به مقولاتي چون پراکندگي، تکثر، نسبيت، عدم قطعيت و ابهام بر مي خوريم. علاوه بر آن، پست مدرن «حقيقت» را مقوله اي ايجاد شدني مي انگارد و نه کشف شدني؛ در حالي که در مسيحيت، درست در نقطه مقابل آن، به مفاهيمي چون اجتماع (در برابر پراکندگي)، وحدت، مطلق بودن، قطعيت و وضوح بر مي خوريم. از آن گذشته، مطابق با چنين تلقي اي از مسيحيت، حقيقت مقوله اي کشف شدني است نه ايجاد شدني، و تفاوت بين اين دو بسيار مهم است.2. پاسخ کساني که با استدلال هاي گوناگون، تقابل بين مسيحيت و پست مدرنيسم را چندان جدي و قطعي تلقي نمي کنند، بلکه به نوعي سازگاري بين اين دو، باور دارند. مثلاً، ممکن است برخي از مسيحيان همنوا با «سورن کي يرکه گارد» (Soren Kierkigaard 1813 _ 1885) شناخت قطعي را با ايمان پرشور و متعصبانه ناسازگار بدانند، و از همين رو، چندان اهميتي براي شناخت قائل نبوده و بدين قرار با جنبه ابهام آميز و عدم قطعيت پست مدرنيسم سازگار باشند. چنين کساني ابهام را چاشني زندگي دانسته و اجزا و عناصر پست مدرنيسم را مأمن راحت و مناسبي خواهند دانست.[1]طرفداران چنين ديدگاهي، در عرصه عمل و تحقيق نيز پاي گذارده، درصدد اثبات آن به لحاظ تئوري برآمده اند؛ از جمله دسته اي از صاحب نظران پست مدرنيسم سعي کردند قرائتي پست مدرنيستي از کتاب مقدس به ويژه «عهد جديد» عرضه نمايند، که حاصل کار خود را در قالب کتابي با عنوان انجيل پست مدرن: انجيل و اجتماع فرهنگ[2] ارائه کرده اند. آنها اين کتاب را از منظري پست مدرنيستي و براي آشنايي با شيوه ها، نظريه ها و کاربست هاي انتقادي متنوعي که موجب تحول در پژوهش هاي اخير درباره انجيل شده اند، نگاشته اند. چنان که از عنوان فرعي کتاب (اجتماع فرهنگ) پيداست، نويسندگان کتاب درصدد اجتناب آگاهانه و عامدانه از الگوي نويسندگي فردگرايانه، که به طور سنتي و به گونه اي ديرپاي بر عرصه تحقيق در علوم انساني و اجتماعي سيطره دارد، هستند و کوشيده اند که اثري حاصل تلاش نوعي «اجتماع فرهنگ» ارائه دهند، که در واقع بيانگر تحول و دگرگوني پست مدرنيستي در عرصه مطالعات درباره انجيل باشد.[3]آنها به معرفي و انتقاد از هفت راهکار عمده در امر قرائت پرداخته اند. بسياري از اين راهکارهاي تفسيري و بياني ـ نظير نقد کلامي و نقد فمينيستي ـ در تحول و دگرگوني مطالعات اخير درباره انجيل تأثيرگذار بوده اند. همچنين بسياري از راهکارهاي ديگر نظير نقد فمينيستي و زَن گرايانه (Womanist)، نقد ايدئولوژيک و نقد روانکاوانه، وعده تداوم روند تحول و دگرگوني مطالعات مذکور را در آينده مي دهند.[4]نويسندگان اين کتاب، با تکيه بر قرائت هاي موجود از عهد عتيق و عهد جديد، به تحليل و بررسي مناقشات بين رشته اي برآمده از پست مدرنيسم پرداخته، مواضع بحث انگيز معرفت شناختي، سياسي و اخلاقي را در قلمرو مطالعات انجيل شناختي روشن مي سازند.[5] .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image