تاريخ و سيره /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

ابو مسلم خراساني و ابو سلمه داماد بكير بن ماهان كه خلافت عباسيان را پذيرفته بودند اندكي بعد از عباسيان رويگردان شدند و در صدد بر آمدند كه يكي از بزرگان آل علي از جمله امام جعفر صادق ـ عليه السّلام ـ را به خلافت فرا خوانند، امام ششم اين دعوت را نپذيرفت و ديگر خاندان خود را نيز از قبول اين تكليف منع كرد. چرا امام نپذيرفت و خاندان خود را نيز از قبول آن منع نمود؟


ابو سلمه پس از مرگ ابراهيم امام، دو نامه به يك مضمون پيش ابو عبدالله جعفر بن محمد الصادق(ع) و ابو محمد عبدالله بن حسن فرستاد و هر دو را دعوت به پذيرش رهبري قيام نمود كه در صورت قبول، از مردم خراسان بيعت بگيرد. قاصد (محمد بن عبدالرحمان بن اسلم) شبانگاه خدمت امام صادق ـ عليه السّلام ـ رسيد و نامه را به ايشان داد. امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «من با ابوسلمه چه كار دارم، ابو سلمه كه شيعه ديگران است». قاصد گفت: «من قاصدم نامه را بخوان و هر چه مي خواهي جواب بده». امام ـ عليه السّلام ـ چراغي خواست و نامه را برداشت و روي چراغ گرفت تا سوخت و به قاصد فرمود: «آنچه را ديدي به رفيق خود بگو». سپس شعر كميت ابن زيد را به تمثيل خواند: «اي كه آتشي مي افروزي و روشنايي آن براي ديگري است و اي هيزم چيني كه هيزم ديگران را فراهم مي كني».قاصد نامه ديگر را پيش عبدالله بن حسن برد سپس عبدالله براي گرفتن مشورت نزد امام ـ عليه السّلام ـ آمد و گفت: «اين نامه ابوسلمه است. مرا دعوت مي كند كه پيش او بروم و شيعيان خراساني ما نيز پيش وي آمده اند. امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: «اي ابو محمد از چه وقت خراساني ها شيعه تو بوده اند؟ مگر تو ابومسلم را سوي خراسان فرستاده اي؟ مگر تو گفته بودي سياه بپوشند؟ اينها كه سوي عراق آمده اند تو سبب آمدنشان بوده اي يا كسي را پيش آنها فرستاده اي؟ آيا كسي از آنها را مي شناسي؟»[1]اما عبدالله به سخنان امام ـ عليه السّلام ـ گوش نداد و به قاصد پاسخ مثبت داد. سرانجام قيام عبدالله سركوب و كشته شد.اما دلايلي كه مي توان در عدم پذيرش رهبري قيام توسط امام ـ عليه السّلام ـ و ممانعت عبدالله از اين كار ذكر نمود به شرح ذيل است:1. شيعيان امام صادق ـ عليه السّلام ـ در آن دوران در اطاعت از رهبري از وحدت نظر و هماهنگي لازم برخوردار نبودند. چون به فرقه هاي گوناگون مذهبي تقسيم شده بودند: كيسانيه 1. (گروه افراطي)، 2. زيديه (گروه ميانه)، 3. شيعياني كه پيرو شخص امام ـ عليه السّلام ـ بودند.[2] در نتيجه اگر در مقابل نهضت عباسيان قيام مي كردند و رهبري را عهده دار مي شدند و بر امويان غلبه مي نمودند، دچار شكست مي گشتند. لازم به ياد آوري است كه از اركان مهم پيروزي يك انقلاب، وحدت و انسجام نيروها و اطاعت از رهبري مي باشد.2. يكي از دلايل مهم ايشان را مي توان وضع فكري و فرهنگي جامعه اسلامي در آن روزگار دانست. واضح است كه قبل از ايجاد و پيدايش هر انقلاب و نهضتي، آگاهي و تحول فكري و فرهنگي مردم امر ضروري محسوب مي شود. بحث‌هاي كلامي تند، ورود آثار فكري و فرهنگي از راه ترجمه، عقايد برخي فقهاء به «ارجاء» و حمايت حكام و خلفاي اموي، اعتقادات و بدعت هاي خوارج از جمله موارد بازار آشفته فكري و سياسي آن ايام بود و بدون هماهنگي و انسجام فكري جامعه اقدام به قيام ميسر نبود. از اين رو امام ـ عليه السّلام ـ مانند پدرانش در مركز حديث، مدينه، مكتب فكري و فرهنگي اصيل اسلامي را بنيان نهاد و به تربيت شاگردان مبرز و ماهر با تخصصهاي مختلف پرداخت. شريعت اسلام و آئين محمدي در قالب مذهب تشيع تشكل و انسجام فكري محكم تري يافت و پيروان آنان به نام شيعه دوازده امامي يا جعفري شهرت يافتند و اين كار با استفاده از اغتنام فرصت توسط امام ـ عليه السّلام ـ كه درگيري ميان امويان و عباسيان بر سر حكومت بود، تحقق پذيرفت.[3]3. امام ـ عليه السّلام ـ با درك وضعيت سياسي و اوضاع و احوال اجتماعي مي دانستند كه طراحان و هدايتگران قيام، عباسيان هستند و ابومسلم و ابو سلمه وسيله قدرت گيري آنها مي باشند؛ عباسيان پس از استفاده كامل از طرفدارانشان آنها را كنار گذاشته يا نابود خواهند كرد؛ و اينكه ابو مسلم و ابو سلمه دنبال چهره روشني از اهل بيت مي گردند تا از وجهه و محبوبيت او در راه رسيدن به اهداف خود بهره برداري نمايند و به امامت آن حضرت اعتقاد ندارند وگرنه نبايد نامه هايي با يك مضمون به شخصيت هايي از خاندان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بنويسند![4]نكته قابل توجه اين كه، پيش از دريافت پاسخ نامه امام به ابو سلمه، سرداران ابومسلم در كوفه و در خانه وليد بن سعد ازدي با عبدالله سفاح بيعت كرده بودند.[5] لذا پيش بيني هاي امام كاملاً منطقي و استوار بود و بر اين اساس قبول نكرد اساساً قيام نكردن بهتر است از اينكه اقدام به قيامي كند كه شكست آن معلوم است.4. يكي ديگر از دلايل امام ـ عليه السّلام ـ عدم وجود ياران با وفا و قوي بود. لذا اگر امام ـ عليه السّلام ـ دست به قيام مي زد، ياران مبارز در حد يك قيام وجود نداشت. چنانچه سهل بن حسن خراساني به امام ـ عليه السّلام ـ اعتراض كردند كه با وجود صد هزار نفر شيعه چرا قيام نمي فرمائيد؟ حضرت فرمود: اي حنيفه تنور را گرم كن. وقتي تنور گرم شد و مانند آتش سرخ گرديد، امام ـ عليه السّلام ـ فرمودند: اي خراساني برخيز و به درون تنور برو! مرد خراساني امتناع كرد. در اين حال هارون مكّي يكي از ياران با اخلاص امام وارد شد و امام همين دستور را به او فرمود او بلافاصله از دستور امام اطاعت كرد و وارد تنور شد. سپس امام ـ عليه السّلام ـ با سهل به گفتگو ادامه داد. پس از مدتي هارون بدون اينكه صدمه ببيند از تنور به دستور امام خارج شد.[6] در حاليكه مرد خراساني نگران حال و سلامتي او بود با تعجب ديد كه او از تنور به سلامت در آمد. اين روايت با كمي تغيير در چند منبع معتبر موجود است.در نتيجه: چون براي قيام و يا قبول نامه شرايطي لازم بود كه وجود نداشت و امام از عاقبت اين كار نيز آگاهي كامل داشت ازاينروي خودش امتناع و خاندان خود را نيز منع فرمود. تا در اين فتنه گرفتار نشوند. شاهد درك درست امام از اوضاع زمان، آنست كه عبدالله بن حسن به توصيه امام توجه نكرد و دعوت ابوسلمه را قبول كرد.و ولي عاقبت شكست خورد و كشته شد.معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:1. دولت عباسيان، نويسنده: محمد سهيل طقوش.2. زندگاني امام صادق،نويسنده: سيدمحمدتقي مدرسي. .

سامانه پاسخگویی به سوالات و شبهات

مرجع:

ایجاد شده در 1400/12/28



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image