تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه
راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص از نگاه آیتالله قرهی:
شبها قبل از خواب دقایقی با آقا حرف بزنیم
از امام(عج) بخواهیم که آقا! ما را دریاب که ما را دنیا نبرد
آیتالله قرهی ضمن اشاره به زندگی مرحوم چلویی به عنوان یک عالم و حکیم حقیقی، راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص و عوامل دور شدن از آن را برشمرد.
آیتالله روحالله قرهی در صد و نود و هشتمین جلسه درس اخلاق خود در حوزه علمیه امام مهدی عجل الله تعالی فرجهالشریف تهران به موضوع اخلاص پرداخت که مشروح آن در پی میآید:
شاخصه عالم حقیقی
بندگان پروردگار عالم، معمولاً به دنبال عملاند. اتّفاقاً اولیاء خدا، آنگاه علم را علم بیان کردند که حتماً عمل در آن باشد. از نظر آنها عالمان حقیقی آن کسانی هستند که بتوانند در معرکه عمل، فقط عمل را برای خدا انجام دهند و غیر از این را اهل علم نمیدانند.
آیتالله ملّاصدرای عزیز(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی، عارف و فیلسوف، نکته بسیار عالی را به طلبهها و شاگردانش بیان میکرد. اولاً میفرمود: اگر کسی اهل تهجّد، شبخیزی و عبادت نباشد، من شرکت در درس خودم را بر او حرام میدانم.
بعد هم ایشان در توصیههایی که به شاگردانش و طلاب میکرد، فرموده بود: اگر اهل عمل شدید، آن هم عمل برای خدا، آنوقت بدانید عالم و مجتهد میشوید، امّا اگر اهل عمل نبودید، امکان دارد باسواد شوید، امّا همین سواد عامل گمراهی شما شود و شما را بیچارهتر کند؛ یعنی به جای این که به شما رشد دهد و عامل ترقّی شما شود، شما را به ضلالت و گمراهی میرساند.
دلیل این است که آنوقت مدّعی میشوید و ادّعا میکنید: من با سوادم، من عالمم، و خدا نیاورد که انسان مدّعی شود، دیگر آن لحظه، لحظه سقوط اوست. بارها و بارها عرض کردیم: اگر کسی ولو به لحظهای بگوید: چیزی شدم، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. اگر مدّعی شد من چنین و چنانم، نمیداند فریب نفس و شیطان را خورده است و دیگر ساقط میشود.
امّا آنها که اهل عملاند، آن هم عمل برای خدا، یعنی خالصین برای خدا، به حقیقت اهل علم میشوند، نه اهل سواد.
لذا اگر خواستید بین سواد و علم تشخیص بدهید، تشخیصش این است: هرکس عملش فقط و فقط برای خدا خالص بود، بدانید اهل علم است؛ چون میوه علم، عمل خالص است.
مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) عجب نکته زیبایی را به عنوان کد حیاتی برای بشر بیان فرمودند، فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ» ثمره و میوه علم این است که من و تو را در عمل خالص کند.
هر موقع دیدیم عملمان برای خدا شد، بدانیم که حتماً این میوه علم است و به علم رسیدیم، وإلّا اگر عمل خالص نشد، امکان دارد با سواد شویم و (سوده) سیاهیها را بخوانیم؛ یعنی ما فقط سیاهیها را خواندهایم، یک قدرت حافظهای هم داریم که تا حدودی اینها را حفظ میکنیم، امّا چه درون آن هست؟ هیهات که بدانیم! نمیفهمیم.
دیگر بالاتر از این فرمایش مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) نداریم که میفرمایند: میوه علم، اخلاص در عمل است. همان اخلاصی که روایتش را خواندیم که پیامبر خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: سرّ خداست و آن را به همه کس نمیدهند. آن را به کسانی میدهند که اهل علم باشند. اهل علم به حقیقت هم کسانی هستند که در عمل به حقیقت خالصاند.
یکی از چیزهایی که، هم ملّاصدرای عظیمالشّأن و هم آیتالله العظمی میرفندرسکی، آن سیّد بزرگوار و هم شیخالعجایب، شیخ بها(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) بر آن تأکید داشتند، این بود که به طلبهها میفرمودند: اگر آمدید، برای اجتهاد درس بخوانید، اگر نیامدید، رها کنید.
همین مرد عظیمالشّأن، این سیّد بزرگوار، مرحوم آیتالله العظمی میرفندرسکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک روز فرمودند: شما برای خدا اعمالتان را انجام دهید و مراقبه کنید، تا به این مقام (مقام اجتهاد) برسید.
ثمره علم حقیقی
پس اگر کسی بخواهد به علم برسد، طبعاً باید اوّلین مراحل اخلاص را در خود بهوجود بیاورد و وقتی که به علم رسید، خود کمال علم، ثمره و میوه علم، اخلاص میشود. عملی که با اخلاص توأم است؛ یعنی عمل برای خدا.
وقتی این علم حقیقی، این علمی که میوه آن اخلاص است، بهوجود آمد، نتیجه آن این است که عالمان حقیقی آرزوهایشان کم است.
اگر کسی علم را به عنوان منبع درآمد دید، بیچاره میشود. مثلاً بگوید: درس بخوانم که قاضی شوم! اگر گفتند: تکلیف است که قاضی شوی و به قضا ورود پیدا کنی، بحثش جداست ـ دقّت کنید و تفاوت را ببینید ـ امّا اگر بگویی: علم را میخوانم برای این که قاضی شوم و اگر قاضی شوم اینقدر درآمد دارد و ... ، بیچارگی است.
متأسّفانه یک عدّه علم را منبع درآمد دیدند. گاه بیان میشود: عزیزم! فرزندم! درس بخوان و علم بیاموز برای این که فردا دستت پیش دیگران دراز نباشد و سری پیش سرها داشته باشی! معلوم است، دیگر او علم را برای عمل نمیخواند، بلکه علم را برای این میخواند که اعلان کند: من هم کسی شدم. آنوقت انسان را بیچاره میکند.
برای همین باز مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَکَ الْأَعْمَالُ »اگر میخواهی به اخلاص برسی، آرزوهایت را کم کن.
راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص
جلسات متعدّدی راجع به اخلاص صحبت کردیم و شاخصههای مخلصین و این که آنها چه کسانی هستند، را بیان کردیم. امّا در این دو جلسه (این جلسه و جلسه گذشته) راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص را داریم عرض میکنیم. چه کنیم که مخلص شویم و ما هم به این مقام برسیم؟
جلسه گذشته بیان کردیم که یک اصل این است: «الْیأْسُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ». اصل دیگر این است که آرزوها را کم کنیم. اگر کسی آرزوهایش را کم کرد، طبیعی است اعمالش خالص میشود. تمام درد ما این است که آرزو داریم.
میرداماد عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمایند: این که بزرگان به شاگردانشان بیان میفرمایند: درس بخوانید که به مقام اجتهاد برسید و اگر آمدهاید که درس را شل بگیرید، ما راضی نیستیم؛ وظیفه آنهاست، امّا اگر درس را هم خواندید که بگویید یک روز میخواهم مجتهد شوم؛ این خودش جزء آمالی است که امکان دارد شما را بیچاره کند.
نکته مهم اینجاست: باید بگویید: خدایا! تکلیف کردی که علم بدانم و فرمودی: طلب علم بر هر مسلم و مسلمهای واجب است «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» یا فرمودی: از گهواره تا گور انسان باید به دنبال دانش باشد، یا فرمودی: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» ، پس من هم برای علم آمدم؛ چون تو امر فرمودی و من این را بر خود واجب دیدم.
امّا اگر بگویید که من میخواهم مجتهد شوم، به این معنا که چنین و چنان، بیچاره میشوید و این همان آرزوست. باید بگویید: من میخواهم تکلیفم را انجام بدهم؛ چون تو فرمودی: برو به دنبال علم، چشم.
همانگونه که امثال این شهید بزرگوار، احمدی روشن، تکلیف دیدند که وارد این علم هستهای شوند تا نظام مقدّس جمهوری اسلامی سربلند باشد. آنها برای این که خودشان کارهای شوند، ورود پیدا نکردند. ملاک این است: خدا! تو گفتی، چشم. استاد میگوید: حتماً باید درس بخوانی تا اجتهاد، چشم. مطیع امرم. مهم این است.
میرداماد عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: این که اساتید میگویند: باید تا اجتهاد بخوانید، برای این است که آنها وظیفه دارند. چه طلبه و چه دانشجو نباید یک موقعی سست باشد، بلکه باید تلاش و کوشش و جهدش زیاد باشد. امّا اگر گفتی: میخواهم مجتهد شوم که دکترا بگیرم و ... که نعوذبالله، نستجیر بالله پشتش مطالب دیگر باشد، فخر باشد و ... ، این همان سوادی است که علم نیست؛ چون اخلاص در آن نیست.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ» میوه علم، اخلاص در عمل است. مخلصین عالم اینطورند، فقط برای خدا کار میکنند. آنها میگویند: امروز امر این است، چشم.
همین چیزی که اخیراً سیصد دانشجوی عزیز ما در دانشگاه صنعتی شریف بیان کردند، آنها بیان کردند: میخواهیم تغییر رشته بدهیم، اگر آنجا مهم است، چشم ما آنجا میرویم. این علم میشود و دشمن به واسطه این مطلب میلرزد.
این که کدام رشته بروم، پولدارتر میشوم، یا کدام رشته برای من عاقبت دارد، سواد میشود. امّا این که وظیفه من امروز چیست، حُکم، مِن ناحیه الله تبارک و تعالی، مِن ناحیه الحجه، مِن ناحیه الامام المسلمین، ولی فقیه چیست، هرچه باشد من همان را انجام میدهم، اخلاص در عمل است. انسان بداند که از ناحیه خدا برای او چه چیزی را میخواهند.
جوانی به من گفت: با بحث اخلاص یک تغییر و تحوّل عجیبی در من رخ داده. گفتم: چطور؟ گفت: یک موقعی میگفتم: اگر من بکوب درس بخوانم - تعبیر خودش را میگویم - استاد میشوم، بعد از این طریق میتوانم معاون دانشگاه شوم و بعد ... . در ذهنم این آرزوهای دراز بود، امّا اخلاص راه من را عوض کرد.
تناقض آرزو با عمل
لذا میرداماد عظیمالشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی فرموده بودند: این که اساتید میفرمایند و من هم میگویم که باید تا اجتهاد درس بخوانید، وظیفه است، ولی اگر کسی به این عنوان درس بخواند که مجتهد شود و این آرزویش باشد، بداند اخلاص در عمل از بین میرود. امّا اگر امر استاد است، بحثش جداست. فرق است بین این که من چه میخواهم و استاد و پروردگار عالم چه میخواهد - حرف بسیار زیبا و ظریفی است - برای همین حضرت میفرمایند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَکَ الْأَعْمَالُ»، آرزوهایت را کم کن تا به اخلاص برسی و اعمالت خالص شود.
عزیزم! تو آرزو نداشته باش، ببین خودش چگونه لطف میکند. تو فقط بگو: من دنبال تکلیفم.
این کد و نکته بسیار مهم را به ذهنتان بسپارید: اصلاً شاخصه مهم مخلصین عالم این است که فقط تکلیف الهی را انجام بدهند. آنها دنبال تکلیف الهی هستند، میگویند: تکلیف چیست؟ چشم، سمعاً و طاعتاً. هرچه تکلیف بود همان را انجام میدهند.
اگر کسی با این دید وارد شود، ببینید چه غوغایی در زندگیاش، افکارش، روشش، حرکات و سکناتش بهوجود میآید. اگر کسی فقط و فقط ملاکش تکلیف الهی بود، دیگر معلوم است، آرزویی ندارد. فقط یک آرزو میماند و آن این که چه کنم که تکلیف الهی را به خوبی انجام دهم تا حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام، از من راضی باشد. تنها آرزوی او همین است، دیگر آرزو ندارد که فلان موقع مدیر میشوم یا نه، این برای من پلّه ترقّی است یا نه و ... که عجبا! اسفا! که انسان در این وادیها باشد.
برای همین است که این شعر معروف که هم منسوب به مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) است و هم منسوب به وجود مقدّس حضرت ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)، بیان میفرماید: «یا من بدنیا اشتغل قد غرّه طول الامل» ای کسی که به دنیا مشغولی و آرزوهای بلند و زیاد تو را مغرور کرده که بعداً اینطور میشوم و ...، «الموت یأتی بغتة القبر صندوق العمل» مرگ ناگهانی میآید - «بغتة» همان بختکی است که ما میگوییم. وقتی ناگهانی آن حالت پیش میآید، میگویند: بختک افتاده که همان«بغتة» است - مرگ ناگهانی میآید، کسی هم باور نمیکند، میگوید: تا همین دیروز با ما بود، یک دفعه رفت. «القبر صندوق العمل» و قبر صندوق اعمال انسان است. آنوقت چه دارد؟ هیچ، تمامش آرزو است.
سلطانالعارفین، آیتالله العظمی سلطانآبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: کسی که با آرزوها سیر میکند، کی میرسد عمل انجام بدهد؟ - حرف بسیار عجیبی است، کوچک و بزرگ، دانشجو، طلبه، اساتید محترم، اعزّه روحانی این را یادداشت کنید و هر روز به آن نگاه کنید. جدّی تأمّل کنید، حرف زیبا و حکیمانهای است-
کسی که با آرزوها سیر میکند، دیگر نمیرسد عمل انجام بدهد، چه برسد به اخلاص در عمل. سیر در آرزوها و آمال ،جدّی اجازه ورود به عمل نمیدهد.
لذا مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «قَلِّلِ الْآمَالَ» عزیز دلم! این آرزوهایت را کم کن، «تَخْلُصْ لَکَ الْأَعْمَالُ».
مرحوم آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد عظیمالشّأن میفرمودند: پدرم، آیتالله آسیّد محمود مرعشی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همیشه به من یک تذکّری میدادند، میفرمودند: آقا شهاب! اگر میخواهی برای خدا کار کنی، اصلاً فکر این را که فردا چه میشوی، نکن. فکر نکن که فردا بناست چه بشوم.
عجب! انسان آینده را ترسیم میکند، چه بکنم، چه نکنم، میگویند: آیندهنگر باش، اصلاً یکی از مباحث همین آیندهنگری است، امّا میفرمایند: فکر این نباش که فردا من چطور میشوم، آیا به عنوان استاد حوزه هستم، مجتهدم، مرجع تقلیدم یا ... . عزیزم! اگر فکر اینها را بکنی، میمانی و در جا میزنی.
پس این کد را یادداشت کنید: هر که در آرزوها سیر کرد، در عمل درجا میزند. دیگر بعید است یک عمل الهی برای خودش داشته باشد. این آرزوها باید کم شود. اگر آرزوها کم شد، طبعاً به انسان اجازه رشد میدهد.
بستر آرزوها
اصلاً بستر آمال و آرزوها، هوی و هوس است. اگر سؤال کنند: بستر آرزوها چیست؟ چرا انسان دائم آرزوی این را دارد که اینطور شود یا آنطور شود؟ اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حق و عرفای عظیمالشّأن یکصدا بیان فرمودند: بستر آرزوها، هوی و هوس و نفس امّاره است.
معلوم است کسی که در هوی و هوس باشد، در عمل درجا میزند. دیگر کجا میتواند رشد کند، اصلاً رشدی نخواهد داشت و صددرصد برای او اثر منفی خواهد داشت.
لذا آنقدر مهم است که وجود مقدّس خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در خطبهای که خواندند، فرمودند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ یخْلِطْ مَعَهَا غَیرَهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ» ای مردم! هر کس خالصانه شهادت بدهد که خدایی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت میشود.
«یشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ یخْلِطْ مَعَهَا غَیرَهَا» فقط بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و هیچ کسی را داخل او نکند. اصلاً «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یعنی اوّل نفی همه الهها. فقط الله به عنوان معبود باشد.
نفی همه الهها چیست؟ گاه نفس امّاره و هوی و هوس، اله انسان است. اگر کسی جدّی و خالص گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و کسی را هم ولو به لحظهای درونش داخل نکرد؛ یعنی نفس امّارهاش، شیطان لعین و هیچ کس در آن داخل نبود، «لَمْ یخْلِطْ مَعَهَا غَیرَهَا»، اگر با این حال خدا را دیدار کند، معلوم است وارد بهشت میشود. «مَنْ لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
عامل دوری از اخلاص
مگر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نفرمودند: «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا»[۷]؟ یک «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوییم، تمام است؟ خیر.
همانگونه که حضرت داشتند ثواب اذکار را میگفتند، فرمودند: با گفتن هر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یک درخت برای شما در بهشت غرس میشود. یکی از اصحاب بلند شد، گفت: یا رسولالله! اگر اینطور باشد که خیلی عالی است! ما میتوانیم باغهایی برای بهشت خودمان درست کنیم. فرمودند: امّا یک شرط دارد و آن این که با آتش گناه، درختانتان را نسوزانید؛ چون گناه، آتش است.
درست است هر ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» درختی است در بهشت امّا یک شرط دارد، اگر گناه کردی، درحقیقت گویی تو آن درختان را آتش زدی. اگر این را رعایت کردی، رستگار میشوی «تفلحوا».
حضرت میفرمایند: هر کس «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را خالصانه بیان کرد و هیچ کسی را هم در آن شریک قرار نداد، پروردگار عالم را ملاقات میکند و وقتی پروردگار عالم را اینطور ملاقات کرد، طبعاً وارد بهشت میشود.
در این لحظه مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) قیام کردند، «فَقَامَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ ص بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» و فرمودند: یارسول الله! پدر و مادرم به فدایت - ادب را ببینید. مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) است، برادر پیامبر و باب علم الهی است، امّا اینگونه میفرماید -
بعد فرمودند: «وَ کَیفَ یقُولُهَا مُخْلِصاً لَا یخْلِطُ مَعَهَا غَیرَهَا»، چطور خالصانه بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و آنوقت با آن کسی نباشد؟ «فَسِّرْ لَنَا هَذَا حَتَّى نَعْرِفَهُ» سرّ این مطلب را برای ما بیان کن تا ما بشناسیم؟ - حضرت دارند نکته اساسی را سؤال میکنند، البته ایشان میدانند امّا این سؤال را کردند که ما بفهمیم. پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم چه جواب عالی و زیبایی را مرحمت فرمودند –
حضرت در جواب فرمودند: «فَقَالَ نَعَمْ حِرْصاً عَلَى الدُّنْیا وَ جَمْعاً لَهَا مِنْ غَیرِ حِلِّهَا وَ رَضًى بِهَا» آن چیزی که باعث میشود انسان از اخلاص، عمل خالص و این که به حقیقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفته باشد، دور شود، این است که به دنیا حریص باشد و دنیا را از راه غیر حلال جمع کند. اصلاً اخلاص با آزمندی و حرص به دنیا به وجود نمیآید.
راه حکیم شدن
در باب حکمت روایتی است که خیلی مهم است. میدانید انبیاء عظیمالشّأن آمدند که همه ما حکیم شویم. اصلاً پروردگار عالم میخواهد همه ما حکیم باشیم، خودش در قرآن فرمود، فرمود: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین»، انبیاء آمدند که ما را در نهایت به حکمت برسانند و حکیم شویم، امّا ما حکیم نیستیم و برای همین است که وقتی از حکمای عالم میشنویم، تعجّب میکنیم که چرا اینها این حالات را دارند و چه کردند که به این مقامات و مقام حکمت رسیدند!
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ»، هر کس از دنیا دوری جست، زاهدانه در دنیا زندگی کرد و حریص نبود - به قول مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بعضی وقتی به سجده میروند، به جای «سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه »، میگویند: «سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَى وَ به مَن دِه!!!» دائم به فکر خود هستند - دنبال دنیا و دنیاطلبی نبود، پروردگار عالم حکمت را در قلبش ثابت و استوار میکند «أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ» و معلوم است، چنین کسی تا شروع به گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم » میکند، این منابع حکمت، جوشان میشود و از قلبش به زبانش جاری میشود«وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ».
عزیز دلم! راه حکیم شدن این است: حریص به دنیا نباشیم. مخلصین عالم هم همینگونه هستند، حضرت میفرمایند: حریص به دنیا نیستند. تا میگویند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم »، مطالب میآید؛ چون همان «بِسْمِ اللَّهِ» تمام است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم » هست کلید در گنج حکیم
گنجینه حکمت با یک «بِسْمِ اللَّهِ»، باز میشود، همه مطالب از قلب به لسان جاری میشود و دُرّافشانی میشود.
راه همین است که انسان به دنیا اعتنا نکند؛ چون دنیا فریب میدهد. این روایت بسیار عجیبی است. همه ما باید حکیم باشیم؛ چون پروردگار عالم میفرماید: هدف بعثت این است که اوج انسانیّت به حکمت برسد، « هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ».
پس چرا ما حکیم نشدیم؟ دلیل این است: با دنیا زاهدانه برخورد نکردیم.
اینجاست که وجود مقدّس پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرمایند: معلوم است کسی که حریص به دنیا باشد و مال جمع کند، آن هم از راه غیر حلال و به این رزق و روزی راضی باشد، «وَ رَضًى بِهَا»، دیگر هیچ موقع نمیتواند به این مقام برسد.
عرض کردیم، این لقمه انسان را بیچاره میکند. معلوم است، با این حال، اعمالش هم اعمال جبابره میشود. ولو به این که بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، طبعاً در دنیا نخواهد بود إلّا به این که با دنیاست و دنیا به عنوان «مزرعة الآخرة» برای او نمیشود و نمیتواند وارد بهشت شود.
برای همین است که به ما بیان میکنند باید آرزوها کم شود و حرص به دنیا نباشد تا بتوانیم به عمل خالص برسیم. تا بتوانیم واقعاً با یک «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، جدّی همه الهها را بیرون بریزیم. مگر میشود در این خانه دل، در این قلب، هم خدا باشد، هم شیطان؟! هم خدا باشد و هم نفس امّاره ؟! محال است.
باید خالص کرد و راهش هم همین است: آرزوها کم شود، حریص به دنیا نباشیم، لقمه را مواظبت کنیم، در دنیا زاهدانه زندگی کنیم که اگر زاهدانه زندگی کردیم، دیگر حریص به دنیا هم نمیشویم.
خدا مرحوم حاج آقای حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان میفرمودند: آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ما گفتند: وقتی حبّ به خانه آنچنانی نداشتی، باعث شد بتوانی با ما باشی - ایشان عجیب ثروتمند بود، امّا رها کردند -
وابستگان به دنیا، آبشان با اولیاء الهی در یک جوی نمیرود. اصلاً نمیتوانند در یک خط حرکت کنند. مدام میآیند، امّا نمیتوانند. برای همین هم عملشان خالص نمیشود و جلوات دنیا فریبشان میدهد. برای همین است که اگر یک موقعی به تنگنا افتادند، خدای ناکرده به حرام میافتند.
خیلی عجیب است، مرحوم چلویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکته بسیار عالی و بکری را بیان فرموده بودند، فرموده بودند: از آن روزی که نیّت کردم و برای خودم تعیین کردم که هر موقع وارد مغازه میشوم، خادم مردم هستم و هر موقع از مغازه بیرون میآیم که دیگر بروم، میگویم: این دیگر مال من نیست، معلوم نیست صبح میآیم یا نه؛ همین نیّت باعث شد که وابستگیام به دنیا کم شود.
گفتند: چگونه است که شما اینقدر در بازار هستید ولی وابسته به دنیا نیستید؟! فرمودند: وقتی داخل مغازه میآیم، میگویم: من خادم هستم و مغازه برای من نیست. از مغازه هم که بیرون میروم، میگویم: فردا دیگر معلوم نیست برگردم، مغازه بی مغازه. این مغازه من نیست.
لذا آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: ایشان ولو به لحظهای به این مغازه خودش و ... نگاه نکرد!
موقعی که انسان میمیرد، بدن را میآورند در خانه میچرخانند و میبرند، بعضیها به اموالشان نگاه میکنند، میبینند مثلاً کسان دیگری دارند وسیله نقلیّهشان را سوار میشوند، یا خانهاشان مال کس دیگری شده - مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) در قبرستان آمدند و فرمودند: ای اهل قبور! من سه چیز را به شما میگویم، بعد از شما اموالتان را بردند، همسرانتان ازدواج کردند، فرزندانتان نام و نشانی برایتان نگذاشتند. من خبرها را دادم. شما به من خبر دهید – آنها که وابستهاند، وقتی میخواهند بروند، دل بکنند، روح اجازه نمیدهد، امّا آنهایی که وابسته نیستند، همین که رفتند، دیگر رفتند، راحت هستند؛ چون احساس تعلّق به دنیا نمیکنند، چیزی ندارند.
عزیز دلم! اگر فکر کردیم که به دنیا وابسته شویم و با این راهها میتوانیم سری از سرها در بیاوریم، اشتباه کردیم و این ما را بیچاره میکند. بارها گفتم: هر کس ما را به دنیا دعوت کرد، بدانید حسب روایات «قُطَّاعُ الطَّرِیقِ»است. بگذاریم، راحت برویم.
بزرگوارانی مثل آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله العظمی آسیّد محمّدرضا بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بیان فرمودند: اگر کم داشتی راحت میروی.
اصلاً خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این را بیان فرمودند. مگر پولی را به اصحابش نداد، گفته بود: آتش بکشید، اصحابشان رفتند و آمدند، هر کدام تعریف کنند چه کردند. مثلاً این را خریدند، آن را خریدند، این کار را کردند، آن کار را کردند، امّا اباذر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تا رفت، گفت: همه را در راه خدا دادم، تمام شد.
این خیلی مهم است که انسان بداند، حرف اولیاء این است که اگر یک خانه داشتی، به اندازه آن وابستهای، امّا اگر یک خانه داشتی، یک ویلا هم در فلان جا داشتی، وابستگیات دو برابر میشود.
روایت داریم، شیطان ملعون موقع جان کندن اموال را جلوی چشم انسان میآورد. چگونه دل بکنم؟! خانه، ویلا، مغازه آنچنانی، پاساژ، وسیله نقلیّه آنچنانی و ... . همه اینها موقع جان کندن مدام جلوی چشم میآید، میگوید: از این دل بکنم، از آن دل بکنم، از آن چه؟! هر چه وابسته بودیم، بیچارهتر میشویم.
خصایص مخلصین عالم این است: وابسته به دنیا نیستند، حریص نیستند، آرزوهای زیاد آنها را نمیگیرد، میگویند: خدا چه میخواهد؟! تکلیف چیست؟ آن را انجام بدهند.
در محضر معدن تقوا
همیشه عرض کردم، یک راه هم برای این که وابسته نشویم، این است که در حصن حصین برویم؛ پیش اولیاء خدا، آنهایی که ما را عوض میکنند، متّقین عالم؛ چون عاقبتبهخیری فقط برای متّقین است، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین».
پیش این معدن تقوا برویم. پیامبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «لِکُلِّ شَی ءٍ مَعْدِنٌ»برای هر شیئی معدن است، طلا معدن دارد، نقره معدن دارد، ذغال سنگ هم معدن دارد، امّا «وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِین»، معدن تقوا قلوب عارفین است! - عرض کردم من این روایت را روزی چندبار برای خودم تکرار میکنم و مخصوصاً هر از گاهی به آن اشاره میکنم که برای شما هم تذکار شود
انسان باید بزرگانی مثل آیتالله العظمی بهجت، آیتالله العظمی بهاءالدّینی، آیتالله العظمی مولوی قندهاری، آیتالله العظمی ادیب، أب العرفا، آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین)، بزرگان و کسانی که مردان الهی هستند، را رها نکند و در حصن حصین باشد.
مهمتر از همه این حصن حصینها، خود وجود مقدّس آقاست. عرض کردیم شبها قبل از خواب دقایقی با آقا حرف بزنیم و ثمراتش را ببینیم. خیلیها دیدند و به من گفتند که چه ثمراتی دارد. هر شب، موقعی که تاریک شد، از همحجرهای ات، اگر در خوابگاه هستی، از دوستانت، در منزل هستی، از همسرت، فرزندانت، پدر و مادرت جدا شو، در خاموشی، شروع کن به صحبت کردن با آقا. یک مقدار خودمانی با آقا جان حرف بزن.
از او بخواهیم که آقا! ما را دریاب که ما را دنیا نبرد. آقا جان! دست ما به دامن شماست، ما خودمان نمیتوانیم. نمیدانم هر شب یک طوری با آقا حرف بزن، یک شب پهلوی شکسته مادرش را قسم بده، یک شب آن سیلی را قسم بده، یک شب مادرش نرجس خاتون(علیها الصّلوة و السّلام) را قسم بده، یک شب هم رگهای بریده أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را قسم بده، اینطور با آقا حرف بزن.
آنقدر آقا جان دوست دارد با ایشان حرف بزنیم. نمیدانید چقدر خوشحال میشود. خیلی دوست دارد. بگو آقا جان! دست ما را بگیر، ما جز شما کسی را نداریم.
7
مرجع : خبرگزاری رسا
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.