شب­ها قبل از خواب دقایقی با آقا حرف بزنیم /

تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه

راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص از نگاه آیت‌الله قرهی: شب­ها قبل از خواب دقایقی با آقا حرف بزنیم از امام(عج) بخواهیم که آقا! ما را دریاب که ما را دنیا نبرد آیت‌الله قرهی ضمن اشاره به زندگی مرحوم چلویی به عنوان یک عالم و حکیم حقیقی، راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص و عوامل دور شدن از آن را برشمرد. آیت‌الله روح‌الله قرهی در صد و نود و هشتمین جلسه درس اخلاق خود در حوزه علمیه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه‌الشریف تهران به موضوع اخلاص پرداخت که مشروح آن در پی می‌آید: شاخصه عالم حقیقی


راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص از نگاه آیت‌الله قرهی: شب­ها قبل از خواب دقایقی با آقا حرف بزنیم از امام(عج) بخواهیم که آقا! ما را دریاب که ما را دنیا نبرد آیت‌الله قرهی ضمن اشاره به زندگی مرحوم چلویی به عنوان یک عالم و حکیم حقیقی، راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص و عوامل دور شدن از آن را برشمرد. آیت‌الله روح‌الله قرهی در صد و نود و هشتمین جلسه درس اخلاق خود در حوزه علمیه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه‌الشریف تهران به موضوع اخلاص پرداخت که مشروح آن در پی می‌آید: شاخصه عالم حقیقی بندگان پروردگار عالم، معمولاً به دنبال عمل­اند. اتّفاقاً اولیاء خدا، آن­گاه علم را علم بیان کردند که حتماً عمل در آن باشد. از نظر آن­ها عالمان حقیقی آن کسانی هستند که بتوانند در معرکه عمل، فقط عمل را برای خدا انجام دهند و غیر از این را اهل علم نمی­دانند. آیت­الله ملّاصدرای عزیز(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد الهی، عارف و فیلسوف، نکته بسیار عالی را به طلبه­ها و شاگردانش بیان می­کرد. اولاً می­فرمود: اگر کسی اهل تهجّد، شب­خیزی و عبادت نباشد، من شرکت در درس خودم را بر او حرام می­دانم. بعد هم ایشان در توصیه­هایی که به شاگردانش و طلاب می­کرد، فرموده بود: اگر اهل عمل شدید، آن هم عمل برای خدا، آن­وقت بدانید عالم و مجتهد می­شوید، امّا اگر اهل عمل نبودید، امکان دارد باسواد شوید، امّا همین سواد عامل گمراهی شما ­شود و شما را بیچاره­تر کند؛ یعنی به جای این که به شما رشد دهد و عامل ترقّی شما شود، شما را به ضلالت و گمراهی می­رساند. دلیل این است که آن­وقت مدّعی می­شوید و ادّعا می­کنید: من با سوادم، من عالمم، و خدا نیاورد که انسان مدّعی شود، دیگر آن لحظه، لحظه سقوط اوست. بارها و بارها عرض کردیم: اگر کسی ولو به لحظه­ای بگوید: چیزی شدم، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. اگر مدّعی شد من چنین و چنانم، نمی­داند فریب نفس و شیطان را خورده است و دیگر ساقط می­شود. امّا آن­ها که اهل عمل­اند، آن هم عمل برای خدا، یعنی خالصین برای خدا، به حقیقت اهل علم می­شوند، نه اهل سواد. لذا اگر خواستید بین سواد و علم تشخیص بدهید، تشخیصش این است: هرکس عملش فقط و فقط برای خدا خالص بود، بدانید اهل علم است؛ چون میوه علم، عمل خالص است. مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) عجب نکته زیبایی را به عنوان کد حیاتی برای بشر بیان فرمودند، فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ» ثمره و میوه علم این است که من و تو را در عمل خالص کند. هر موقع دیدیم عمل­مان برای خدا شد، بدانیم که حتماً این میوه علم است و به علم رسیدیم، وإلّا اگر عمل خالص نشد، امکان دارد با سواد شویم و (سوده) سیاهی­ها را بخوانیم؛ یعنی ما فقط سیاهی­ها را خوانده­ایم، یک قدرت حافظه­ای هم داریم که تا حدودی این­ها را حفظ می­کنیم، امّا چه درون آن هست؟ هیهات که بدانیم! نمی­فهمیم. دیگر بالاتر از این فرمایش مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) نداریم که می­فرمایند: میوه علم، اخلاص در عمل است. همان اخلاصی که روایتش را خواندیم که پیامبر خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: سرّ خداست و آن را به همه کس نمی­دهند. آن را به کسانی می­دهند که اهل علم باشند. اهل علم به حقیقت هم کسانی هستند که در عمل به حقیقت خالص­اند. یکی از چیزهایی که، هم ملّاصدرای عظیم­الشّأن و هم آیت­الله العظمی میرفندرسکی، آن سیّد بزرگوار و هم شیخ­العجایب، شیخ بها(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) بر آن تأکید داشتند، این بود که به طلبه­ها می­فرمودند: اگر آمدید، برای اجتهاد درس بخوانید، اگر نیامدید، رها کنید. همین مرد عظیم­الشّأن، این سیّد بزرگوار، مرحوم آیت­الله العظمی میرفندرسکی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک روز ­فرمودند: شما برای خدا اعمالتان را انجام دهید و مراقبه کنید، تا به این مقام (مقام اجتهاد) برسید. ثمره علم حقیقی پس اگر کسی بخواهد به علم برسد، طبعاً باید اوّلین مراحل اخلاص را در خود به­وجود بیاورد و وقتی که به علم رسید، خود کمال علم، ثمره و میوه علم، اخلاص می­شود. عملی که با اخلاص توأم است؛ یعنی عمل برای خدا. وقتی این علم حقیقی، این علمی که میوه آن اخلاص است، به­وجود آمد، نتیجه آن این است که عالمان حقیقی آرزوهایشان کم است. اگر کسی علم را به عنوان منبع درآمد دید، بیچاره می­شود. مثلاً بگوید: درس بخوانم که قاضی شوم! اگر گفتند: تکلیف است که قاضی شوی و به قضا ورود پیدا کنی، بحثش جداست ـ دقّت کنید و تفاوت را ببینید ـ امّا اگر بگویی: علم را می­خوانم برای این که قاضی شوم و اگر قاضی شوم این­قدر درآمد دارد و ... ، بیچارگی است. متأسّفانه یک عدّه علم را منبع درآمد دیدند. گاه بیان می­شود: عزیزم! فرزندم! درس بخوان و علم بیاموز برای این که فردا دستت پیش دیگران دراز نباشد و سری پیش سرها داشته باشی! معلوم است، دیگر او علم را برای عمل نمی­خواند، بلکه علم را برای این می­خواند که اعلان کند: من هم کسی شدم. آن­وقت انسان را بیچاره می­کند. برای همین باز مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) می­فرمایند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَکَ الْأَعْمَالُ »اگر می­خواهی به اخلاص برسی، آرزوهایت را کم کن. راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص جلسات متعدّدی راجع به اخلاص صحبت کردیم و شاخصه­های مخلصین و این که آن­ها چه کسانی هستند، را بیان کردیم. امّا در این دو جلسه (این جلسه و جلسه گذشته) راهکارهای عملی رسیدن به اخلاص را داریم عرض می­کنیم. چه کنیم که مخلص شویم و ما هم به این مقام برسیم؟ جلسه گذشته بیان کردیم که یک اصل این است: «الْیأْسُ مِمَّا فِی أَیدِی النَّاسِ». اصل دیگر این است که آرزوها را کم کنیم. اگر کسی آرزوهایش را کم کرد، طبیعی است اعمالش خالص می­شود. تمام درد ما این است که آرزو داریم. میرداماد عظیم­الشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان می­فرمایند: این که بزرگان به شاگردانشان بیان می­فرمایند: درس بخوانید که به مقام اجتهاد برسید و اگر آمده­اید که درس را شل بگیرید، ما راضی نیستیم؛ وظیفه آن­هاست، امّا اگر درس را هم خواندید که بگویید یک روز می­خواهم مجتهد شوم؛ این خودش جزء آمالی است که امکان دارد شما را بیچاره کند. نکته مهم این­جاست: باید بگویید: خدایا! تکلیف کردی که علم بدانم و فرمودی: طلب علم بر هر مسلم و مسلمه­ای واجب است «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» یا فرمودی: از گهواره تا گور انسان باید به دنبال دانش باشد، یا فرمودی: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» ، پس من هم برای علم آمدم؛ چون تو امر فرمودی و من این را بر خود واجب دیدم. امّا اگر بگویید که من می­خواهم مجتهد شوم، به این معنا که چنین و چنان، بیچاره می­شوید و این همان آرزوست. باید بگویید: من می­خواهم تکلیفم را انجام بدهم؛ چون تو فرمودی: برو به دنبال علم، چشم. همان­گونه که امثال این شهید بزرگوار، احمدی روشن، تکلیف دیدند که وارد این علم هسته­ای شوند تا نظام مقدّس جمهوری اسلامی سربلند باشد. آن­ها برای این که خودشان کاره­ای شوند، ورود پیدا نکردند. ملاک این است: خدا! تو گفتی، چشم. استاد می­گوید: حتماً باید درس بخوانی تا اجتهاد، چشم. مطیع امرم. مهم این است. میرداماد عظیم­الشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف) می­فرمایند: این که اساتید می­گویند: باید تا اجتهاد بخوانید، برای این است که آن­ها وظیفه دارند. چه طلبه و چه دانشجو نباید یک موقعی سست باشد، بلکه باید تلاش و کوشش و جهدش زیاد باشد. امّا اگر گفتی: می­خواهم مجتهد شوم که دکترا بگیرم و ... که نعوذبالله، نستجیر بالله پشتش مطالب دیگر باشد، فخر باشد و ... ، این همان سوادی است که علم نیست؛ چون اخلاص در آن نیست. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ» میوه علم، اخلاص در عمل است. مخلصین عالم این­طورند، فقط برای خدا کار می­کنند. آن­ها می­گویند: امروز امر این است، چشم. همین چیزی که اخیراً سیصد دانشجوی عزیز ما در دانشگاه صنعتی شریف بیان کردند، آن­ها بیان کردند: می­خواهیم تغییر رشته بدهیم، اگر آن­جا مهم است، چشم ما آن­جا می­رویم. این علم می­شود و دشمن به واسطه این مطلب می­لرزد. این که کدام رشته بروم، پولدارتر می­شوم، یا کدام رشته برای من عاقبت دارد، سواد می­شود. امّا این که وظیفه من امروز چیست، حُکم، مِن ناحیه الله تبارک و تعالی، مِن ناحیه الحجه، مِن ناحیه الامام المسلمین، ولی فقیه چیست، هرچه باشد من همان را انجام می­دهم، اخلاص در عمل است. انسان بداند که از ناحیه خدا برای او چه چیزی را می­خواهند. جوانی به من ­گفت: با بحث اخلاص یک تغییر و تحوّل عجیبی در من رخ داده. گفتم: چطور؟ گفت: یک موقعی می­گفتم: اگر من بکوب درس بخوانم - تعبیر خودش را می­گویم - استاد می­شوم، بعد از این طریق می­توانم معاون دانشگاه شوم و بعد ... . در ذهنم این آرزوهای دراز بود، امّا اخلاص راه من را عوض کرد. تناقض آرزو با عمل لذا میرداماد عظیم­الشّأن(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌، آن مرد الهی فرموده بودند: این که اساتید می­فرمایند و من هم می­گویم که باید تا اجتهاد درس بخوانید، وظیفه است، ولی اگر کسی به این عنوان درس بخواند که مجتهد شود و این آرزویش باشد، بداند اخلاص در عمل از بین می­رود. امّا اگر امر استاد است، بحثش جداست. فرق است بین این که من چه می­خواهم و استاد و پروردگار عالم چه می­خواهد - حرف بسیار زیبا و ظریفی است - برای همین حضرت می­فرمایند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَکَ الْأَعْمَالُ»، آرزوهایت را کم کن تا به اخلاص برسی و اعمالت خالص شود. عزیزم! تو آرزو نداشته باش، ببین خودش چگونه لطف می­کند. تو فقط بگو: من دنبال تکلیفم. این کد و نکته بسیار مهم را به ذهنتان بسپارید: اصلاً شاخصه مهم مخلصین عالم این است که فقط تکلیف الهی را انجام بدهند. آن­ها دنبال تکلیف الهی هستند، می­گویند: تکلیف چیست؟ چشم، سمعاً و طاعتاً. هرچه تکلیف بود همان را انجام می­دهند. اگر کسی با این دید وارد شود، ببینید چه غوغایی در زندگی­اش، افکارش، روشش، حرکات و سکناتش به­وجود می­­آید. اگر کسی فقط و فقط ملاکش تکلیف الهی بود، دیگر معلوم است، آرزویی ندارد. فقط یک آرزو می­ماند و آن این که چه کنم که تکلیف الهی را به خوبی انجام دهم تا حضرت حق، ذوالجلال و الاکرام، از من راضی باشد. تنها آرزوی او همین است، دیگر آرزو ندارد که فلان موقع مدیر می­شوم یا نه، این برای من پلّه ترقّی است یا نه و ... که عجبا! اسفا! که انسان در این وادی­ها باشد. برای همین است که این شعر معروف که هم منسوب به مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) است و هم منسوب به وجود مقدّس حضرت ابی­عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام)، بیان می­فرماید: «یا من بدنیا اشتغل قد غرّه طول الامل» ای کسی که به دنیا مشغولی و آرزوهای بلند و زیاد تو را مغرور کرده که بعداً این­طور می­شوم و ...، «الموت یأتی بغتة القبر صندوق العمل» مرگ ناگهانی می­آید - «بغتة» همان بختکی است که ما می­گوییم. وقتی ناگهانی آن حالت پیش می­آید، می­گویند: بختک افتاده که همان«بغتة» است - مرگ ناگهانی می­آید، کسی هم باور نمی­کند، می­گوید: تا همین دیروز با ما بود، یک دفعه رفت. «القبر صندوق العمل» و قبر صندوق اعمال انسان است. آن­وقت چه دارد؟ هیچ، تمامش آرزو است. سلطان­العارفین، آیت­الله العظمی سلطان­­آبادی بزرگ(اعلی اللّه مقامه الشّریف)‌ بیان فرمودند: کسی که با آرزوها سیر می­کند، کی می­رسد عمل انجام بدهد؟ - حرف بسیار عجیبی است، کوچک و بزرگ، دانشجو، طلبه، اساتید محترم، اعزّه روحانی این را یادداشت کنید و هر روز به آن نگاه کنید. جدّی تأمّل کنید، حرف زیبا و حکیمانه­ای است- کسی که با آرزوها سیر می­کند، دیگر نمی­رسد عمل انجام بدهد، چه برسد به اخلاص در عمل. سیر در آرزوها و آمال ،جدّی اجازه ورود به عمل نمی­دهد. لذا مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) می­فرمایند: «قَلِّلِ الْآمَالَ» عزیز دلم! این آرزوهایت را کم کن، «تَخْلُصْ لَکَ الْأَعْمَالُ». مرحوم آیت­الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد عظیم­الشّأن می­فرمودند: پدرم، آیت­الله آسیّد محمود مرعشی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همیشه به من یک تذکّری می­دادند، می­فرمودند: آقا شهاب! اگر می­خواهی برای خدا کار کنی، اصلاً فکر این را که فردا چه می­شوی، نکن. فکر نکن که فردا بناست چه بشوم. عجب! انسان آینده را ترسیم می­کند، چه بکنم، چه نکنم، می­گویند: آینده­نگر باش، اصلاً یکی از مباحث همین آینده­نگری است، امّا می­فرمایند: فکر این نباش که فردا من چطور می­شوم، آیا به عنوان استاد حوزه هستم، مجتهدم، مرجع تقلیدم یا ... . عزیزم! اگر فکر این­ها را بکنی، می­مانی و در جا می­زنی. پس این کد را یادداشت کنید: هر که در آرزوها سیر کرد، در عمل درجا می­زند. دیگر بعید است یک عمل الهی برای خودش داشته باشد. این آرزوها باید کم شود. اگر آرزوها کم شد، طبعاً به انسان اجازه رشد می‌دهد. بستر آرزوها اصلاً بستر آمال و آرزوها، هوی و هوس است. اگر سؤال کنند: بستر آرزوها چیست؟ چرا انسان دائم آرزوی این را دارد که این‌طور شود یا آن‌طور شود؟ اولیاء خدا، خصّیصین حضرت حق و عرفای عظیم‌الشّأن یک­صدا بیان فرمودند: بستر آرزوها، هوی و هوس و نفس امّاره است. معلوم است کسی که در هوی و هوس باشد، در عمل درجا می‌زند. دیگر کجا می‌تواند رشد کند، اصلاً رشدی نخواهد داشت و صددرصد برای او اثر منفی خواهد داشت. لذا آن‌قدر مهم است که وجود مقدّس خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در خطبه‌ای که خواندند، فرمودند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ یخْلِطْ مَعَهَا غَیرَهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ» ای مردم! هر کس خالصانه شهادت بدهد که خدایی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت می‌شود. «یشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ یخْلِطْ مَعَهَا غَیرَهَا» فقط بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و هیچ کسی را داخل او نکند. اصلاً «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یعنی اوّل نفی همه اله‌ها. فقط الله به عنوان معبود باشد. نفی همه اله‌ها چیست؟ گاه نفس امّاره و هوی و هوس، اله انسان است. اگر کسی جدّی و خالص گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و کسی را هم ولو به لحظه‌ای درونش داخل نکرد؛ یعنی نفس امّاره‌اش، شیطان لعین و هیچ کس در آن داخل نبود، «لَمْ یخْلِطْ مَعَهَا غَیرَهَا»، اگر با این حال خدا را دیدار کند، معلوم است وارد بهشت می‌شود. «مَنْ لَقِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ». عامل دوری از اخلاص مگر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نفرمودند: «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا»[۷]؟ یک «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوییم، تمام است؟ خیر. همان‌گونه که حضرت داشتند ثواب اذکار را می‌گفتند، فرمودند: با گفتن هر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» یک درخت برای شما در بهشت غرس می‌شود. یکی از اصحاب بلند شد، گفت: یا رسول‌الله! اگر این‌طور باشد که خیلی عالی است! ما می‌توانیم باغ‌هایی برای بهشت خودمان درست کنیم. فرمودند: امّا یک شرط دارد و آن این که با آتش گناه، درختانتان را نسوزانید؛ چون گناه، آتش است. درست است هر ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» درختی است در بهشت امّا یک شرط دارد، اگر گناه کردی، درحقیقت گویی تو آن درختان را آتش زدی. اگر این را رعایت کردی، رستگار می­شوی «تفلحوا». حضرت می‌فرمایند: هر کس «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را خالصانه بیان کرد و هیچ کسی را هم در آن شریک قرار نداد، پروردگار عالم را ملاقات می‌کند و وقتی پروردگار عالم را این‌طور ملاقات کرد، طبعاً وارد بهشت می‌شود. در این لحظه مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) قیام کردند، «فَقَامَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ ص بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» و فرمودند: یارسول الله! پدر و مادرم به فدایت - ادب را ببینید. مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) است، برادر پیامبر و باب علم الهی است، امّا این‌گونه می‌فرماید - بعد فرمودند: «وَ کَیفَ یقُولُهَا مُخْلِصاً لَا یخْلِطُ مَعَهَا غَیرَهَا»، چطور خالصانه بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و آن‌وقت با آن کسی نباشد؟ «فَسِّرْ لَنَا هَذَا حَتَّى نَعْرِفَهُ» سرّ این مطلب را برای ما بیان کن تا ما بشناسیم؟ - حضرت دارند نکته اساسی را سؤال می‌کنند، البته ایشان می‌دانند امّا این سؤال را کردند که ما بفهمیم. پیامبر عظیم‌الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم چه جواب عالی و زیبایی را مرحمت فرمودند – حضرت ‌در جواب فرمودند: «فَقَالَ نَعَمْ حِرْصاً عَلَى الدُّنْیا وَ جَمْعاً لَهَا مِنْ غَیرِ حِلِّهَا وَ رَضًى بِهَا» آن چیزی که باعث می‌شود انسان از اخلاص، عمل خالص و این که به حقیقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفته باشد، دور شود، این است که به دنیا حریص باشد و دنیا را از راه غیر حلال جمع کند. اصلاً اخلاص با آزمندی و حرص به دنیا به وجود نمی‌آید. راه حکیم شدن در باب حکمت روایتی است که خیلی مهم است. می‌دانید انبیاء عظیم‌الشّأن آمدند که همه ما حکیم شویم. اصلاً پروردگار عالم می‌خواهد همه‌ ما حکیم باشیم، خودش در قرآن فرمود، فرمود: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین»، انبیاء آمدند که ما را در نهایت به حکمت برسانند و حکیم شویم، امّا ما حکیم نیستیم و برای همین است که وقتی از حکمای عالم می­شنویم، تعجّب می­کنیم که چرا این­ها این حالات را دارند و چه کردند که به این مقامات و مقام حکمت رسیدند! وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) می­فرمایند: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ»، هر کس از دنیا دوری جست، زاهدانه در دنیا زندگی کرد و حریص نبود - به قول مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بعضی وقتی به سجده می­روند، به جای «سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه »، می­گویند: «سُبْحَانَ رَبِّی الْأَعْلَى وَ به مَن دِه!!!» دائم به فکر خود هستند - دنبال دنیا و دنیاطلبی نبود، پروردگار عالم حکمت را در قلبش ثابت و استوار می­کند «أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ» و معلوم است، چنین کسی تا شروع به گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم » می­کند، این منابع حکمت، جوشان می­شود و از قلبش به زبانش جاری می­شود«وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ». عزیز دلم! راه حکیم شدن این است: حریص به دنیا نباشیم. مخلصین عالم هم همین­گونه هستند، حضرت می­فرمایند: حریص به دنیا نیستند. تا می­گویند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم »، مطالب می­آید؛ چون همان «بِسْمِ اللَّهِ» تمام است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم » هست کلید در گنج حکیم گنجینه حکمت با یک «بِسْمِ اللَّهِ»، باز می­شود، همه مطالب از قلب به لسان جاری می­شود و دُرّافشانی می­شود. راه همین است که انسان به دنیا اعتنا نکند؛ چون دنیا فریب می­دهد. این روایت بسیار عجیبی است. همه ما باید حکیم باشیم؛ چون پروردگار عالم می­فرماید: هدف بعثت این است که اوج انسانیّت به حکمت برسد، « هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ». پس چرا ما حکیم نشدیم؟ دلیل این است: با دنیا زاهدانه برخورد نکردیم. این­جاست که وجود مقدّس پیامبر عظیم­الشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) می­فرمایند: معلوم است کسی که حریص به دنیا باشد و مال جمع کند، آن­ هم از راه غیر حلال و به این رزق و روزی راضی باشد، «وَ رَضًى بِهَا»، دیگر هیچ موقع نمی­تواند به این مقام برسد. عرض کردیم، این لقمه انسان را بیچاره می­کند. معلوم است، با این حال، اعمالش هم اعمال جبابره می­شود. ولو به این که بگوید: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، طبعاً در دنیا نخواهد بود إلّا به این که با دنیاست و دنیا به عنوان «مزرعة الآخرة» برای او نمی­شود و نمی­تواند وارد بهشت شود. برای همین است که به ما بیان می­کنند باید آرزوها کم شود و حرص به دنیا نباشد تا بتوانیم به عمل خالص برسیم. تا بتوانیم واقعاً با یک «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، جدّی همه اله­ها را بیرون بریزیم. مگر می­شود در این خانه دل، در این قلب، هم خدا باشد، هم شیطان؟! هم خدا باشد و هم نفس امّاره ؟! محال است. باید خالص کرد و راهش هم همین است: آرزوها کم شود، حریص به دنیا نباشیم، لقمه را مواظبت کنیم، در دنیا زاهدانه زندگی کنیم که اگر زاهدانه زندگی کردیم، دیگر حریص به دنیا هم نمی­شویم. خدا مرحوم حاج آقای حلوایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان می­فرمودند: آیت­الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ما گفتند: وقتی حبّ به خانه آن­چنانی نداشتی، باعث شد بتوانی با ما باشی - ایشان عجیب ثروتمند بود، امّا رها کردند - وابستگان به دنیا، آبشان با اولیاء الهی در یک جوی نمی­رود. اصلاً نمی­توانند در یک خط حرکت کنند. مدام می­آیند، امّا نمی­توانند. برای همین هم عملشان خالص نمی­شود و جلوات دنیا فریبشان می­دهد. برای همین است که اگر یک موقعی به تنگنا افتادند، خدای ناکرده به حرام می­افتند. خیلی عجیب است، مرحوم چلویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نکته بسیار عالی و بکری را بیان فرموده بودند، فرموده بودند: از آن روزی که نیّت کردم و برای خودم تعیین کردم که هر موقع وارد مغازه می­شوم، خادم مردم هستم و هر موقع از مغازه بیرون می­آیم که دیگر بروم، می­گویم: این دیگر مال من نیست، معلوم نیست صبح می­آیم یا نه؛ همین نیّت باعث شد که وابستگی­ام به دنیا کم شود. گفتند: چگونه است که شما این­قدر در بازار هستید ولی وابسته به دنیا نیستید؟! فرمودند: وقتی داخل مغازه می­آیم، می­گویم: من خادم هستم و مغازه برای من نیست. از مغازه هم که بیرون می­روم، می­گویم: فردا دیگر معلوم نیست برگردم، مغازه بی مغازه. این مغازه من نیست. لذا آیت­الله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: ایشان ولو به لحظه­ای به این مغازه خودش و ... نگاه نکرد! موقعی که انسان می­میرد، بدن را می­آورند در خانه می­چرخانند و می­برند، بعضی­ها به اموالشان نگاه می­کنند، می­بینند مثلاً کسان دیگری دارند وسیله نقلیّه­شان را سوار می‌شوند، یا خانه­اشان مال کس دیگری شده - مولی­الموالی(علیه الصّلوة و السّلام) در قبرستان آمدند و فرمودند: ای اهل قبور! من سه چیز را به شما می­گویم، بعد از شما اموالتان را بردند، همسرانتان ازدواج کردند، فرزندانتان نام و نشانی برایتان نگذاشتند. من خبرها را دادم. شما به من خبر دهید – آن­ها که وابسته­اند، وقتی می­خواهند بروند، دل بکنند، روح اجازه نمی­دهد، امّا آن­هایی که وابسته نیستند، همین که رفتند، دیگر رفتند، راحت هستند؛ چون احساس تعلّق به دنیا نمی­کنند، چیزی ندارند. عزیز دلم! اگر فکر کردیم که به دنیا وابسته شویم و با این راه­ها می­توانیم سری از سرها در بیاوریم، اشتباه کردیم و این ما را بیچاره می­کند. بارها گفتم: هر کس ما را به دنیا دعوت کرد، بدانید حسب روایات «قُطَّاعُ الطَّرِیقِ»است. بگذاریم، راحت برویم. بزرگوارانی مثل آیت­الله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیت­الله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیت­الله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیت­الله العظمی آسیّد محمّدرضا بهاءالدّینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیت­الله قاضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آیت­الله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بیان فرمودند: اگر کم داشتی راحت می­روی. اصلاً خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این را بیان فرمودند. مگر پولی را به اصحابش نداد، گفته بود: آتش بکشید، اصحابشان رفتند و آمدند، هر کدام تعریف کنند چه کردند. مثلاً این را خریدند، آن را خریدند، این کار را کردند، آن کار را کردند، امّا اباذر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تا رفت، گفت: همه را در راه خدا دادم، تمام شد. این خیلی مهم است که انسان بداند، حرف اولیاء این است که اگر یک خانه داشتی، به اندازه آن وابسته­ای، امّا اگر یک خانه داشتی، یک ویلا هم در فلان­ جا داشتی، وابستگی­ات دو برابر می­شود. روایت داریم، شیطان ملعون موقع جان کندن اموال را جلوی چشم انسان می­آورد. چگونه دل بکنم؟! خانه، ویلا، مغازه آن­چنانی، پاساژ، وسیله نقلیّه آن­چنانی و ... . همه این­ها موقع جان کندن مدام جلوی چشم می­آید، می­گوید: از این دل بکنم، از آن دل بکنم، از آن چه؟! هر چه وابسته بودیم، بیچاره­تر می­شویم. خصایص مخلصین عالم این است: وابسته به دنیا نیستند، حریص نیستند، آرزوهای زیاد آن­ها را نمی­گیرد، می­گویند: خدا چه می­خواهد؟! تکلیف چیست؟ آن را انجام بدهند. در محضر معدن تقوا همیشه عرض کردم، یک راه هم برای این که وابسته نشویم، این است که در حصن حصین برویم؛ پیش اولیاء خدا، آن­هایی که ما را عوض می­کنند، متّقین عالم؛ چون عاقبت­به­خیری فقط برای متّقین است، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقین». پیش این معدن تقوا برویم. پیامبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «لِکُلِّ شَی ءٍ مَعْدِنٌ»برای هر شیئی معدن است، طلا معدن دارد، نقره معدن دارد، ذغال سنگ هم معدن دارد، امّا «وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِین»، معدن تقوا قلوب عارفین است! - عرض کردم من این روایت را روزی چندبار برای خودم تکرار می­کنم و مخصوصاً هر از ­گاهی به آن اشاره می­کنم که برای شما هم تذکار شود انسان باید بزرگانی مثل آیت­الله العظمی بهجت، آیت­الله العظمی بهاءالدّینی، آیت­الله العظمی مولوی قندهاری، آیت­الله العظمی ادیب، أب العرفا، آیت­الله العظمی شاه­آبادی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین)، بزرگان و کسانی که مردان الهی هستند، را رها نکند و در حصن حصین باشد. مهم­تر از همه این حصن حصین­ها، خود وجود مقدّس آقاست. عرض کردیم شب­ها قبل از خواب دقایقی با آقا حرف بزنیم و ثمراتش را ببینیم. خیلی­ها دیدند و به من گفتند که چه ثمراتی دارد. هر شب، موقعی که تاریک شد، از هم­حجره­ای ­ات، اگر در خوابگاه هستی، از دوستانت، در منزل هستی، از همسرت، فرزندانت، پدر و مادرت جدا شو، در خاموشی، شروع کن به صحبت کردن با آقا. یک مقدار خودمانی با آقا جان حرف بزن. از او بخواهیم که آقا! ما را دریاب که ما را دنیا نبرد. آقا جان! دست ما به دامن شماست، ما خودمان نمی­توانیم. نمی­دانم هر شب یک طوری با آقا حرف بزن، یک شب پهلوی شکسته مادرش را قسم بده، یک شب آن سیلی را قسم بده، یک شب مادرش نرجس خاتون(علیها الصّلوة و السّلام) را قسم بده، یک شب هم رگ­های بریده أبی­عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را قسم بده، این­طور با آقا حرف بزن. آن­قدر آقا جان دوست دارد با ایشان حرف بزنیم. نمی­دانید چقدر خوشحال می­شود. خیلی دوست دارد. بگو آقا جان! دست ما را بگیر، ما جز شما کسی را نداریم. 7 مرجع : خبرگزاری رسا .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image