تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه
روسیه و آمریکا؛ نه دوست، نه دشمن
وقوع حادثهی 11 سپتامبر، تغییراتی بنیادی در سیاست خارجی آمریکا ایجاد کرده و همزمان فرصتهای زیادی را در اختیار روسیه قرار داد. روسیه با قدرت گرفتن پوتین، در پی احیای گذشتهی پرعظمت خود بوده و تلاش کرد تا با اتخاذ سیاستهایبعضاً دوگانه، از فرصت پیش آمده بهترین استفاده را داشته باشد.
گروه بینالملل برهان/ راضیه حضرتی؛ وقوع حوادث 11 سپتامبر، ایالات متحدهی آمریکا را وادار به بازتعریف روابط خود با دیگر قدرتهای بزرگ از جمله روسیه نمود. اما با وجود رقابت شدید بین دو قدرت در عرصههای نظامی و استراتژیکی، واقعاً چه عواملی روسیه را در جهت همکاری با ایالات متحدهی آمریکا سوق داده و باعث گردیده است روسیه در طی دو جنگ در خاورمیانه، جنگ با افغانستان و جنگ با عراق، از سوی ایالات متحدهی آمریکا به همراهی با این کشور بپردازد؟
حوادث 11 سپتامبر نیازهای امنیتی و سیاسی آمریکا را در چه مسائلی مطرح کرده که همکاری روسیه در این زمینهها منجر به اعتلای جایگاه منطقهای و بینالمللی آن پس از دوران جنگ سرد گردیده است. از یک طرف، شخص ولادیمیر پوتین و همچنین دیمیتری مدودف یک نوع استراتژی عمومی را طرحریزی میکنند که روسیه به عنوان یک ابرقدرت در نظام بینالملل به ایفای نقش بپردازد.[1]
از طرف دیگر، نو محافظهکاران دمکرات در دستگاه رهبری ایالات متحدهی آمریکا، که با وقوف به کیفیت مادی و روانی این کشور و ذهنیت حاکم بر ساختارهای قدرت در روسیه و چین قدرت ایالات متحدهی آمریکا را مخاطرهآمیز و تهدیدکنندهی ارزشهای حیاتی خود نمییابند، قدم در حیات دادن به صلح آمریکایی میگذارند. این طرز فکر دربارهی روسیه از کجا نشئت گرفته است؟
در بخش نخست این مقاله، با تکیه بر رئالیسم تهاجمی، چارچوب نظری ارائه میشود. در بخش دوم، نیازهای امنیتی و سیاسی ایالات متحدهی آمریکا در پی حوادث 11 سپتامبر در نظام بینالملل مورد بررسی قرار میگیرد و در بخش سوم، تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر جایگاه روسیه در نظام بینالملل تجزیه میشود و در نهایت، مقاله با این نتیجهگیری به پایان میرسد که روسیه، با اعتقاد بر چندجانبهگرایی در نظام بینالملل، مصمم به احیای گذشتهی پرعظمت خود میباشد.
چارچوب نظری
چارچوب مفهومی برای این نوشتار، نظریهی رئالیسم تهاجمی در تئوریهای روابط بینالملل است. رئالیسم تهاجمی، همانند رئالیسم تدافعی، ساختار آنارشی و فقدان قدرت مرکزی را مهمترین مشخصهی نظام بینالملل میداند. قائلین به رئالیسم تهاجمی معتقدند که این وضعیت، قدرتها را از جنگ و توسعهطلبی گریزان نمیکند، بلکه شرایطی را پدید میآورد که آنان هرگاه بتوانند برای افزایش نفوذ، قدرت و در نهایت هژمونی خود اقدام کنند. بنابراین در وضعیت آنارشی، که ناامنی دائمی را به دنبال دارد، مهمترین راه برای رسیدن به امنیت، افزایش قدرت و مقهور کردن دیگر دولتهایی است که ممکن است تهدیدی برای آنها باشند.
به نظر جان میر شایمر، 3 دلیل در نظام به هم پیوستهی بینالملل وجود دارد که باعث شده است دولتها نسبت به هم هراس داشته باشند:
1. فقدان اقتدار مرکزی که بالای سر دولتها قرار گیرد و آنها را در برابر یکدیگر حمایت کند.
2. این واقعیت که دولتها اغلب دارای توانایی و ظرفیت نظامی تهاجمی هستند.
3. این واقعیت که دولتها هرگز نمیتوانند از نیات هم آگاه باشند.[2]
با توجه به آنچه که مطرح گردید، همکاری در این وضعیت اگر غیرممکن نباشد، در سطح آنارشی بسیار مشکل است. متحدین وقتی با دشمن مشترک روبهرو شوند و بقایشان را تهدید کند همکاری بر اساس دشمن مشترک در شرایط خاص شکل خواهد گرفت.[3]
آنچه که بعد از حوادث 11 سپتامبر در جهت مبارزه با تروریسم و شناسایی شبکههای تروریستی از جمله القاعده از سوی ایالات متحدهی آمریکا و همراهی دیگر قدرتها از جمله روسیه صورت گرفت، در این مقوله جای میگیرد. همچنین از یک سو این دو کشور بر اساس رئالیسم تهاجمی در راستای مبارزه با دشمن مشترک، یعنی تروریسم، به همکاری میپردازند. به عنوان نمونه، روسیه برای انتقال تجهیزات آمریکا از قلمروی خود برای نیروهای آمریکایی و ناتو در افغانستان و سلاحها برای کنترل منطقه اقدام به همکاری میکند، رویهای که در دوران رئیسجمهور باراک اوباما ادامه مییابد[4]
و آمریکا در مبارزهی روسیه علیه استقلالطلبان چچنی اظهار همدردی میکند. از سوی دیگر، چون کشورها از نیات یکدیگر آگاهی ندارند، در حالت تهاجمی به سر میبرند. رقابت شدیدی بین ایالات متحدهی آمریکا و جمهوری فدراتیو روسیه بر سر مسائلی چون استقرار سپر دفاع موشکی، نفوذ ایالات متحده به حیات خلوت روسیه و گسترش ناتو به شرق به وجود آمده است که بر اساس مفروضههای رئالیسم تهاجمی، برای روسیه، لااقل به عنوان یک قدرت فرامنطقهای در جهت افزایش ظرفیتهای نظامی از اهمیت فراوانی برخوردار است.
با توجه به نقش ایالات متحدهی آمریکا در روابط بینالملل، سیاست خارجی روسیه در نظام جهانی بر چندجانبهگرایی متمرکز میشود. روسیه از سازمانهای بینالمللی برای کنترل منازعات قومی، مذهبی و جلوگیری از تسری این منازعات به روسیه استفاده میکند و به این سازمان در روابط با غرب به عنوان وسیلهای برای برقراری موازنهی قدرت و اثبات چندقطبی نظام بینالملل نگاه میکند.
نیازهای امنیتی و سیاسی ایالات متحدهی آمریکا بعد از حوادث 11 سپتامبر
حوادث 11 سپتامبر بارقهی جدیدی از نیازهای امنیتیـسیاسی در نظام بینالملل گشوده است. قبل از آن، تأکید بر سیاست داخلی منسجم و برطرف کردن ضعفهای داخلی آمریکا در حیطهی اقتصادی و رفع احتیاجات مردم، به عنوان مقدمهای ضروری برای ایجاد یک آمریکای قوی و درگیری برای دمکراسی در عرصهی سیاست خارجی، به عنوان رکن سیاست خارجی پرابهام ایالات متحدهی آمریکا، از نخستین سخنرانیهای بیل کلینتون در دسامبر 1991، در دستور کار قرار گرفته بود.[5]
با وقوع حادثهی 11 سپتامبر، با تغییر فاز دستور کار سیاستمداران آمریکا از نگرانیهای داخلی به مسائل خارجی مواجه میشویم که عمدهترین نیازهای سیاسی و امنیتی ایالات متحدهی آمریکا در حوزههای زیر تعریف میشود:
1. نفوذ در منطقهی خاورمیانه؛
واقعهی یازدهم سپتامبر و متعاقب آن تحولات عمیق در عرصهی بینالملل و حملهی نظامی آمریکا به افغانستان و سپس عراق، به طور فزایندهای، بر موقعیت حساس و مهم منطقهی خاورمیانه تأثیر داشته است. خاورمیانه به خاطر نقش تاریخی، سیاسی و اقتصادی از گذشته تا به امروز و همچنین حضور تعدادی از متحدین ایالات متحدهی آمریکا از مسائل امنیتی برای این کشور محسوب میشود. مقامات آمریکایی ادعا میکنند عدم پیشرفتهای سیاسی و اقتصادی کشورهای واقع در این منطقه شرایطی را ایجاد خواهد کرد که به افزایش افراطگرایی و حرکتهای تروریستی در میان گروهها و تشکلهای سیاسی منجر میشود و منافع آمریکا را به خطر میاندازد.
لذا برای پیشگیری از چنین اقداماتی باید با نفوذ در جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا و برقرای رابطه با کشورهای منطقه، با تأکید بر مؤلفههای نرمافزاری قدرت از قبیل دمکراسی، حقوق زنان، برابری و...، سعی در اصلاح ساختارهای این کشورها در جهت گسترش ارزشهای جهانشمول خود در طولانیمدت نماید. در دورهی باراک اوباما، این مؤلفهها با تحولات اخیر خاورمیانه جلوهی بیشتری یافت؛ اما حضور بازیگرانی مانند ایران، حزبالله لبنان و سوریه، آمریکا را در رسیدن به اهداف خود با ناکامی مواجه ساخته است. روسیه در این منطقه خواهان ایفای نقش و کسب پرستیژ، با تأکید بر دیپلماسی چندمرحلهای با برقراری رابطه با دولتهای منطقه، میباشد.
این کشور، به عنوان رقیب دوران جنگ سرد ایالات متحدهی آمریکا، با تأکید بر چندجانبهگرایی در نظام بینالملل با تحکیم رابطهی خود با ایران، سوریه و دولت فلسطین به رهبری حماس و با نزدیکتر شدن بیشتر به متحدان سنتی آمریکا در خاورمیانه شامل عربستان، قطر، امارت متحدهی عربی، اردن و مصر به نوعی آمریکا را در وضعیت مذاکرهپذیری قرار داده است و نفوذ آن را در آسیای مرکزی، قفقاز، خاورمیانه با محدودیت روبهرو ساخته است.[6]
از سوی دیگر روسیه در زمینهی اقتصادی، فروش تسلیحات و همکاریهای انرژی سعی در بهبود جایگاه خود در نزد کشورهای خاورمیانه دارد؛ به گونهای که در فروش تسلیحات از ایالات متحدهی آمریکا نیز پیشی گرفته است.کشورهای عربی نیز تمایل زیادی برای خرید از خود نشان دادهاند. این موضوع در سند پروژهی 2020 شورای امنیت ملی ایالات متحدهی آمریکا هشدار داده شده است که بسیاری از کشورهای خاورمیانه به روسیه به عنوان وزنهی متعادلکنندهای در برابر نفوذ ایالات متحده در منطقه چشم دوختهاند. روسیه، به دلیل وجود منابع سرشار نفت و گاز طبیعی و همچنین تحقیقات نظامی و توسعهی تسلیحاتی، در آیندهی نزدیک بازیگر مهمی در عرصهی جهانی خواهد بود.
2. گسترش ناتو به شرق.
حوادث 11 سپتامبر به تغییراتی در رابطه با نگرش سازمانهای مختلف از جمله سازمان پیمان آتلانتیک شمالی به مسائل امنیتی منجر گردید. این واقعه بهانهای شد تا تروریسم در دستور کار ناتو قرار بگیرد. ظرف 24 ساعت پس از حملات، اعضای ناتو پیمان تضمین متقابل را به امضا رساندند. تأکید بر تروریسم به عنوان تهدید اصلی به گسترش حوزهی مأموریتهای ناتو منجر شد. این سازمان به طور اعم و ایالات متحدهی آمریکا به طور اخص، با استفاده از فرصت بهوجودآمده، با طرح گسترش ناتو به شرق تلاش کردهاند تا به ساختار نظامی رقیب، یعنی مجموعهی فروپاشیدهی شوروی سابق، نفوذ نمایند.
در این راستا، ناتو در تکاپوی اثبات این نکته به مقامات کرملین است که فعالیتهای این منطقه علیه دولت ثالث نبوده است و افزایش امنیت منطقه ناشی از فعالیتهای ناتو به افزایش امنیت روسیه نیز کمک خواهد کرد. از آنجا که منافع اقتصادی حاصل از همکاری با نهادهای غربی برای مسکو حائز اهمیت است، صنعت دفاعی روسیه نیز از تماسهای فعال کاری با ناتو منتفع میشود.[7]
بنابراین این کشور همواره به همکاری با این سازمان تمایل نشان داده است. با این اقدام، موانع اصلی برای رسیدن به اهداف و ارزشهای آمریکایی از بین رفته و روسیه به عنوان شریک استراتژیک ایالات متحده درآمده است؛ به گونهای که 3 قاعدهی مثلت ناتو، ایالات متحدهی آمریکا و روسیه در یک راستا باید اقدام به فعالیت در نظام بینالملل بنمایند. مقامات آمریکایی اصل را بر ارزشهای آمریکایی قرار دادهاند و در گذشته نیز در قراردادهای مهم به آن اشاره کردهاند، از جمله در پیمان پاریس که در 28 می 1997 بین ناتو و روسیه بسته شد و هنری کسینجر بر آن تأکید کرد آمده است: هر نوع عملی که توسط فدراسیون روسیه و ناتو با هم یا به تنهایی انجام شود باید در سازگاری با اهداف آمریکا باشد.[8]
تأثیر حوادث 11 سپتامبر بر جایگاه روسیه در نظام بینالملل
با وجود قدرتطلبی و منفعتمحوری روسیه، این کشور از فرصتهای پس از جنگ سرد به منظور افزایش قدرت خود بهره میگیرد.
حوادث 11 سپتامبر نیز فرصت قابل ملاحظهای در اختیار روسیه قرار داده است تا آن کشور، با استفاده از فرصت بهوجودآمده، جایگاه بینالمللی خود را ارتقا دهد. عوامل مؤثر در ارتقای جایگاه روسیه بعد از این حوادث عبارتاند از:
1. سیاست یکدست سنپترزبورگیها؛
ولادیمیر پوتین در پی شکل دادن به یک سیاست خارجی برای داشتن استراتژی عمومی از اواسط دههی 1990 و توجه به روسیه به عنوان یک قدرت بزرگ بر آمده است که دستیابی به این امر در دورهی انتقال به دیمیتری مدودف افزایش یافته و در دور جدید به قدرت رسیدن پوتین دنبال میشود. به عنوان نمونه، پوتین در سخنرانی سالیانهی خود در مجمع فدرال آن کشور در سال 2005 فروپاشی شوروی را بزرگترین فاجعهی ژئوپلیتیک توصیف نمود[9]و همواره بازگشت به دوران پرعظمت شوروی از نگاه سیاستمداران روسی پنهان نمانده است.
ولادیمیر پوتین و سیاستمداران همفکر او نوعی از عملگرایی را در پیش گرفتند که سیاست یکدست سنپترزبورگی، با عنوان سیاست گرایش به غرب در روسیه، نام گرفت. با وجود گروههای متفاوت درون روسیه و نوع نگاه متفاوت به عملکرد این کشور در همکاری با غرب، پوتین و همفکران او برای بازسازی روسیه و رسیدن به جایگاهی مطلوب به همکاری گسترده با غربیها روی آوردهاند، به طوری که برخی از تحلیلگران معتقدند این همکاری باعث شده است ولادیمیر پوتین و غربگرایان نسبت به برخی از تصمیمات استراتژیک آمریکا همچون ورود کشورهای بالتیک به ناتو در سال 2004 و نیز خروج از پیمان موشکهای ضدبالتیک در سال 2002 نرمش نشان دهند.[10]
2. توجه ویژه به پتانسیلهای داخلی و ساماندهی وضعیت اقتصادی؛
با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین و تعیین دستور سیاست داخلی، سازماندهی اقتصادی در اولویت قرار گرفت. از زمان نخستوزیری پوتین تا پایان دورهی ریاست جمهوری وی، که تا سال 2008 در نظر گرفته شده است، رشد پروژههای داخلی 103 تریلیون، یعنی 6 برابر رشد، بیش از 1999 بوده است. همچنین رشد دستمزد از 65 دلار در سال 1999 به بیش از 540 دلار رسیده است.[11]
پوتین و همفکران او، که گرایش به غرب دارند، خواهان تأثیرگذاری بر غرب هستند. در زمینهی اقتصادی لابیهای تجاری روسیه به عنوان ستون پنجم، که در زمان بعد از جنگ سرد غیرقابل مشاهده بودند، ظاهر شدهاند. سرمایهگذاران غربی در روسیه روابط خوبی را با کرملین برقرار کردهاند، چرا که میلیاردها دلار سرمایهی روسی به سمت اروپای غربی و آمریکای شمالی سرازیر میشوند. روسیه، برای رسیدن به جایگاه شایسته و رقابت با سایر قدرتها، نیازمند ساماندهی وضعیت اقتصادی در درجهی اول میباشد.
روسیه برای ایالات متحدهی آمریکا نه دوست است و نه دشمن، بلکه در موقعیتهای مختلف رابطه و موضع آن نسبت به آمریکا تغییر میکند. ضمناً بر خلاف نظر بسیاری از سیاستمداران آمریکایی، روسیه هنوز یک قدرت بینالمللی است و نمیتوان آن را از معادلات قدرت حذف کرد یا نادیده گرفت. روسیه میخواهد نظم جهانی به وسیلهی یگ گروه چهار عضوی شامل روسیه، آمریکا و اتحادیهی اروپا و سازمان ملل برقرار شود.
3. تأکید بر چندجانبهگرایی در قالب سازمانهای بینالمللی؛
روسیه در نظام بینالملل بنا را بر چندجانبهگرایی قرار داده است و زمانی حاضر به فعالیت در عرصهی بینالمللی است که سازمانهای بینالمللی مثل شورای امنیت سازمان ملل و گروه 8 و بلوکهای قدرتهای بزرگ حاکمیت روسیه را محدود نمیکنند و بالعکس محدودیتهایی را بر ایالات متحدهی آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ تحمیل میکنند.[12]
با توجه به نقش ایالات متحدهی آمریکا در روابط بینالملل، سیاست خارجی روسیه در نظام جهانی بر چندجانبهگرایی متمرکز میشود تا جایگاهی را برای خود در معادلات امنیتی تعریف کند. عضویت در سازمانهای بینالمللی در جهت شناساندن این جایگاه برای روسیه، مانند همکاری با سازمان همکاری شانگهای، در این راستاست. روسیه از سازمان همکاری شانگهای به عنوان ابزاری برای کنترل منازعات قومی، مذهبی و جلوگیری از تسری این منازعات به روسیه استفاده میکند و از عضویت سایر کشورها، از جمله ایران، حتی به عنوان عضو ناظر حمایت میکند و به این سازمان در روابط با غرب به عنوان وسیلهای برای برقراری موازنهی قدرت و اثبات چندقطبی نظام بینالملل نگاه میکند.[13]
4. استراتژی انرژی.
جمهوری فدراتیو روسیه، به عنوان دارندهی بزرگترین ذخایر نفت و گاز در جهان، در عرصهی بینالمللی توانسته است قدرت چانهزنیاش را در برابر اتحادیهی اروپا و ایالات متحدهی آمریکا افزایش دهد، به گونهای که سیاستهای غیرشفاف و تهدیدآمیز روسیه در حوزهی انرژی باعث شده است مقامات کاخ کرملین متقاعد شوند که غرب به خاطر نیاز مبرم به انرژی روسیه در برابر این کشور ضعیف است و انرژی به ابزار قدرتمندی برای کنترل سیاستهای انرژی اتحادیهی اروپا و سایر مناطق در خاورمیانه و آسیای مرکزی از سوی روسیه در بیاید.
روسیه استراتژی انرژی را در تابستان 2003 طرحریزی کرده است که این استراتژی توسط ولادیمیر پوتین در مرکز دیپلماسی روسیه قرار گرفت و برای اینکه روسیه به عنوان بازار بینالمللی گاز باقی بماند، از متنوع ساختن ذخایر و منابع انرژی به ویژه گاز کشورهای اروپایی جلوگیری کرد.[14]
توجه ویژهی پوتین به حوزهی انرژی و تأثیر آن بر سیاست خارجی روسیه از عوامل تأثیرگذار برای رسیدن روسیه به جایگاهی شایسته در میان سایر قدرتها به شمار میرود، به گونهای که این امر ایالات متحدهی آمریکا را در دورهی ریاست جمهوری اوباما به فکر پیدا کردن راهحلی برای مشکلاتی که از بیتوجهی دولت بوش نسبت به گسترش نفوذ روسیه در بازار جهانی انرژی به وجود آمده واداشته است.
توجه گسترده برای نفوذ در بازارهای جهانی از سوی روسیه و افزایش قیمت نفت، که در جولای 2008 قیمت یک بشکهی آن از 18 دلار به 147 دلار رسید، نشان از تأثیر حوزهی اقتصادی بر سیاست میباشد.[15]اما روسیه با مشکلاتی نیز مواجه است از جمله قدیمی و فرسوده بودن زیرساختهایش در صنعت نفت، که نیاز مبرم به غرب و سرمایهگذاران غربی دارد، تا جایگاه خود را در انرژی حفظ کند. بر اساس بر آوردی که نیروهای غربی کردهاند، صنعت نفت روسیه نیاز به 60 میلیون سرمایهگذاری بیش از 10 سال دارند.[16]
نتیجهگیری
روسیه همواره در پی احیای گذشتهی پرعظمت خود بوده است و با روی کار آمدن ولادیمیر پوتین به عنوان شخص اول روسیه، شعار رسمی وی یعنی «روسیهی قدرتمند» مطرح گردید که در راستای تحقق این شعار فدراسیون روسیه، در عرصهی روابط بینالملل، همسویی با کشورهای بزرگ قدرتمند جهان چون ایالات متحدهی آمریکا را در رأس سیاست خارجی خود قرار داد. این امر پس از واقعهی یازدهم سپتامبر 2001 به اوج خود رسید، چنانکه در حملهی نظامی آمریکا علیه افغانستان شاهد این توافق بودیم.
در واقع، حوادث 11 سپتامبر یکسری نیازهای امنیتی و سیاسی برای ایالات متحدهی آمریکا تعریف نمود و فرصتی برای روسیه به وجود آورد تا از کلیهی عوامل و اهرمهای بهارثرسیده از زمان اتحاد شوروی بهره بَرد و قدرت از دست رفتهی خود را احیا کند و برای رسیدن به این مرحله در چارچوب سیاستگذاریاش تلاش میکند.
ایالات متحدهی آمریکا بعد از حوادث 11 سپتامبر در رابطه با روسیه با چند حقیقت روبهروست:[17]
1. روسیه برای ایالات متحدهی آمریکا نه دوست است و نه دشمن، بلکه در موقعیتهای مختلف رابطه و موضع آن نسبت به آمریکا تغییر میکند.
2. بر خلاف نظر بسیاری از سیاستمداران آمریکایی، روسیه هنوز یک قدرت بینالمللی است و نمیتوان آن را از معادلات قدرت حذف کرد یا نادیده گرفت.
3. روسیه میخواهد نظم جهانی به وسیلهی یگ گروه چهار عضوی شامل روسیه، آمریکا و اتحادیهی اروپا و سازمان ملل برقرار شود.
[1]Jeffrey Mankoff, Russian Foreign policy, The Return of great politics (New York: Rowman Little field publisher, 2009), p 12.
[2]John Mearsheimer, The Tragedy of Great power politics (New York: Norton, 2001), p 3.
[3]Shiping Tang, A Theory security Strategy for our Time Defensive Realism (New York: Palgrave Macmillan, 2010(, p 20.
[4]David J.kramer,”Resetting U.S.-Russian Relation: It Takes Two” Washington Quarterly, January 2010, p 61.
[5]Bill Clinton,”American Foreign Policy and Democratic Idea”,Orbis, Vol 37, No 4, Fall 1993, p 655.
[6]George,Friedman, ”The Middle East and RUSSIA New Cam”, February 14, 2006, see at: wwww.stratfor.com.
[7]Eugence ,Kogan, ”The state of the Russia Aviation Industry and Export opportunities (Camberley, Surry: Conflict Studies Research center, 2006), p19.
[8]Jerrold. L. Schecter, Russian Negotiating Behavior (Washington DC: united states Institute of PEACE, 2005), P 55.
[9]Vladimir Putin,”Annual Address to the Federal Assembly of the Russian Federation”, April 25, 2005, see at www.kremlin.ru.
[10]Jeffery mankoff, ”Russia and the west: Taking the langer view "وWashington Quarterly, vol 30, N. 2. Spring 2007, p 127.
[11]Edward Lucas, The new cold war :Putins Russia and the threat to the west (New York: Palgrave Macmillan ,2009(, p 87.
[12]Mankoff et al, Russian Foreign policy, The Return of great politics, P 14.
[13]F. W. Stakelbeck,”the shanghai cooperation organization, Front page magazine, available at: www.fron pagemag.com, 5/7/2008.
[14]Lucas. Ibid, p 163.
[15]Ibid, 87.
[16]Schecter.et al, p 164 and 165.
[17]Michael Rywkin, ”Russias place in world” ,American Foreign policy, VOL 30, n.5, September, octobr 2008, P 313.
*راضیه حضرتی؛ کارشناس ارشد روابط بینالملل/ برهان/۱۳۹۱/۷/۵ .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.