تخمین زمان مطالعه: 19 دقیقه
براى دانستن پاسخى کامل نیاز به ارایه جواب در دو بخش داریم : الف - کیفیت وضو به شکل رایج وضو یکى از احکام تعبدى الهى است . احکام تعبدى الهى غیر از اینکه ممکن است از نظر ظاهر با برخى اعمال طبیعى انسان همسان باشد داراى حکمت هاى معنوى و لطایف غیر مادى است . یعنى داراى اسرارى ماوارء ظاهر است . اگر چه وضو گرفتن واستحمام هر دو موجب پاکیزگى دست و صورت مى گردد ولى وضو داراى حقیقتى ماوراء نتیجه ظاهرى است . حکمت هایى دارد که بسیارى از آن ها از دسترس علوم تجربى و عقل بشرى دور مانده است . احکام تعبدى الهى داراى حقایقى هستند که : لایمسه الا المطهرون . ( واقعه ، آیه 79 ) اگر حقیقت قرآن را جز افراد با طهارت نمى فهمند حقیقت این عبادت را هم جز افراد پاک نمى فهمند . در وضو شستن صورت با صابون کافى نیست شستن باید با نیت همراه باشد . امام رضا علیه السلام در روایتى سِرّ شستن دست و صورت و مسح سروپا را اینگونه بیان فرموده اند . « أَنَّ عِلَّهَ الْوُضُوءِ الَّتِى مِنْ أَجْلِهَا صَارَ عَلَى الْعَبْدِ غَسْلُ الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَیْنِ وَ مَسْحُ الرَّأْسِ وَ الْقَدَمَیْنِ فَلِقِیَامِهِ بَیْنَ یَدَىِ اللَّهِ تَعَالَى وَ اسْتِقْبَالِهِ إِیَّاهُ بِجَوَارِحِهِ الظَّاهِرَهِ وَ مُلَاقَاتِهِ بِهَا الْکِرَامَ الْکَاتِبِینَ فَیَغْسِلُ الْوَجْهَ لِلسُّجُودِ وَ الْخُضُوعِ وَ یَغْسِلُ الْیَدَیْنِ لِیُقَلِّبَهُمَا وَ یَرْغَبَ بِهِمَا وَ یَرْهَبَ وَ یَتَبَتَّلَ وَ یَمْسَحُ الرَّأْسَ وَ الْقَدَمَیْنِ لِأَنَّهُمَا ظَاهِرَانِ مَکْشُوفَانِ یَسْتَقْبِلُ بِهِمَا کُلَّ حَالاتِهِ وَ لَیْسَ فِیهِمَا مِنَ الْخُضُوعِ وَ التَّبَتُّلِ مَا فِى الْوَجْهِ وَ الذِّرَاعَیْن ( من لایحضره الفقیه ، ج 1 ، باب 12 ، حدیث 2 ) علت وضو که در آن صورت و دستان شسته و سر و دو پا مسح مى شود آن است که انسان با این جوارح ظاهرى نزد خداوند متعال حاضر مى گردد و با این به ملاقات کرام الکاتبین مى رود . صورت خود را براى سجود و خضوع در مقابل پروردگارش پاک مى نماید و دستان و سر و پا را مى شوید و مسح مى کند به خاطر اینکه به وسیله این دستان به استقبال او مى رود و با این دستان خواهش و دعا مى نماید . ب - علت تفاوت وضوى شیعه وسنى 1 - چرا شیعه دست را از بالا به پایین مىشوید ؟ 2 - چرا شیعه در وضو سر و پا را مسح مىکند و با توجه به آیه وضو ، آیا شستن پا معقولتر نیست ؟ بخش اول : از دیدگاه فقهى ، منشأ اختلاف شیعه و سنى در مسأله مسح پا ، ریشه در آیه مبارکه 6 « سوره مائده » دارد ( از دیدگاه تاریخى ، ریشه اختلاف چیز دیگرى است که در پایان این پاسخ ذکر خواهد شد ) . خداوند متعال در این آیه مىفرماید : یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى اَلصَّلاهِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى اَلْمَرافِقِ وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ « اى کسانى که ایمان آورده اید ، هرگاه به نماز ایستادید ، صورت ها و دست هایتان را تا آرنج بشویید » . فقها در کیفیت شستن دست ها اختلاف نظر دارند ، پیشوایان اهل بیت : و پیروانشان معتقدند دست ها از آرنج تا نوک انگشتان شسته شود و سنت همین است . دلیلشان نیز ظاهر آیه است که به نظر عرفى همین به ذهن مى آید چون در موارد مشابه این گونه ترکیب ، شروع از بالا به پایین است . مثلاً اگر پزشک به بیمار بگوید : پایت را تا زانو با آب سرد بشوى ، بیمار آنچه را در عرف رایج است انجام مى دهد ، یعنى شستن از بالا به پایین ، یا وقتى صاحب خانه به رنگ کار مى گوید : دیوارهاى این اتاق را تا سقف رنگ آمیزى کن ، آنچه در عرف معمول است انجام مى شود ، یعنى رنگ کردن دیوارها از بالا به پایین و هرگز به ذهن رنگ کار یا بیمار این نمى آید که صاحب خانه و پزشک که گفته « تا » ، مقصودش بیانِ آخرِ محلّ رنگ زدن یا شستن است ، بلکه از کلمه « تا » مى فهمد که صرفاً محدوده مورد نظر را در رنگ زدن و شستن تعیین کرده است . در آیه وضو نیز چنین است ، وقتى آیه مى گوید دست ها را تا مرفق بشویید ، بیان محدوده شستن مورد نظر است نه چگونگى آن . و این را به نظر معمول عرف واگذاشته و در عرف هم بدون تردید ، آنچه راحت تر است ، شستن از بالا به پایین است . آرى ، آنچه اساس اختلاف است ، در این است که متعلقِ « تا آرنج » چیست . آیا یعنى بشویید تا آرنج . دست ها را تا آرنج بشویید ؟ یعنى « تا » قید براى شستن است یا دست ها ؟ اگر قید براى دست ها باشد ، از این جهت براى تعیین محدوده دست است که دست ، به انگشتان تا مچ ، مچ تا بازو هم گفته مى شود و آیه مى خواهد مقدار معین و مشخص دست را که باید شسته شود بیان کند و اگر دست بین مراتب یاد شده مشترک نبود ، نیازى به گفتنِ « تا » نبود و این قید براى بیان مقدار مشخص از دست است که باید شسته شود . و اگر قیدِ « تا » براى شستن باشد ، شاید به ذهن چنین بیاید که باید از سر انگشت ها تا آرنج را شست ، گویا خداوند فرموده است ، دست ها را تا مرفق بشویید . اما روشن است که این غیر متعارف و مبهم است و در این گونه موارد آنچه متعارف است یعنى شستن از بالا به پایین عمل مى شود . افزون بر اینکه بر فرضِ اینکه « تا » قیدِ شستن باشد ، چنین نیست که انتهاى شستن را برساند ، بلکه احتمال دارد به معناى « با » باشد ( إلى به معناى مَعَ ) یعنى دست ها را همراه با آرنج بشویید . اینگونه کاربردهاى لفظى در قرآن و ادبیات عرب وجود دارد . ( مثل آیه 2 نساء ( وَلا تَأْکُلُوا أَمْوالَهُمْ إِلى أَمْوالِکُمْ ) که به معناى مَعَ است ، یعنى اموال آنان را با اموال خود نخورید ، یا آیه 52 آل عمران ( مَنْ أَنْصارِى إِلَى اللهِ ) که به معناى مع الله است ) در عرف نیز چنین است که وقتى گفته مى شود فلانى ولایت کوفه تا بصره را برعهده دارد ، یعنى با بصره . چنین تعبیراتى در اشعار عرب هم به کار رفته است . به هر حال ، دلیل قاطع در چنین مواردى همان عرف رایج است که از بالا به پایین مى شویند و از همین روش باید تبعیت کرد . أئمه اهل بیت ( علیهم السلام ) ، وضوى پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) را اینگونه نقل کرده اند : به نقل شیخ طوسى از بکیر و زراره ، این دو از امام باقر ( علیه السلام ) درباره وضوى پیامبرخدا ( صلى الله علیه وآله ) سؤال کردند . حضرت طشت یا ظرف آبى طلبید ، کف دو دست را شست ، دست خود را در آب فرو برد و با مشت آبى صورت خود را شست و با دست چپ کمک گرفت بر شستن صورت . سپس کف دست چپ را در ظرف آب فرو برده ، آب برداشت و دست راستش را از آرنج تا انگشتان شست ، به نحوى که آب به طرف آرنج ها برنگردد . بعد کف دست راست را پر از آب کرد و بر دست چپ ریخت و از آرنج تا کف دست شست به نحوى که آب به طرف آرنج برنگردد ، مثل دستِ راست . سپس با همان آبى که در دست ها بود ، سر و پاها را تا برآمدگى روى پا مسح کشید ، بدون آنکه آب تازه اى بریزد . ( تهذیب الأحکام : ج 1 ، ص 59 ، شماره 158 ) بخش دوم : منشا برداشت فقها کلمه ارجلکم است زیرا کلمه « أَرْجُلَکُمْ » : در آیه به دو صورت قرائت شده است : 1 - ابن کثیر ، حمزه ، ابوعمر و عاصم ( در روایت ابوبکر ) آن را به جرّ « ارجلکم » قرائت کردهاند . طبق این قرائت « ارجلکم » به « رؤوسکم » عطف شده است زیرا « رؤوسکم » نیز مجرور است . پس حکم آن نیز باید مانند حکم « رؤوسکم » مسح باشد . 2 - نافع و ابن عامر ( در روایت حفص ) آن را به نصب ( ارجلکم ) خواندهاند . اهل سنت مىگویند طبق این قرائت « ارجلکم » به « ایدیکم » عطف شده است زیرا « ایدیکم » نیز منصوب است . پس باید حکم آن نیز مانند حکم « ایدیکم » غسل یعنى شستن باشد . شاید در ابتدا چنین توهم شود که شیعه به قرائت اول و اهل سنت به قرائت دوم عمل کرده است و هر یک قرائت دیگر را قبول ندارد اما چنین نیست . هم شیعه و هم اهل سنت فتواى خود را بنا بر هر دو قرائت تفسیر مىکنند . در این نوشتار نخست رأى شیعه بنا بر هر دو قرائت به طور مستقل تبیین گشته ، اشکالهاى اهل سنت پاسخ گفته مىشود ، سپس به تاریخچه اختلاف در مسح پا اشاره مىشود : بنا بر قرائت جر : واضح است که « ارجلکم » عطف به « رؤوسکم » است و چون فعل معطوف علیه « امسحوا » است حکم پا نیز وجوب مسح مىشود . اشکال : شاید « ارجلکم » عطف به « ایدیکم » باشد و به دلیل مجاورت با یک اسم مجرور ( یعنى رؤوسکم ) جر گرفته است مانند « حجر و ضبٍ خرب » که « خرب » صفت « حجر » است و باید مرفوع باشد ولى به دلیل مجاورت با « ضب » مجرور شده است ( حجر : لانه ضب : سوسمار خرب : ویران ) پاسخ : اولاً جر به دلیل مجاورت غلط است و فقط به دلیل ضرورت شعر مانند مثال مذکور جایز است و قرآن کریم از استعمال غلط مبرى است . ثانیاً : جر به دلیل مجاورت فقط در جایى است که قرینهاى بر آن باشد مانند مثال مذکور چرا که معلوم است « خرب » نمىتواند صفت « ضب » باشد و فقط مىتواند صفت « حجر » قرار گیرد ولى در آیه مبارکه چنین جرى باعث اشتباه مىشود و قرینهاى بر آن وجود ندارد . ثالثاً : جر به دلیل مجاورت فقط بدون حرف عطف در کلام عرب صحیح است اما با حرف عطف به هیچ وجه صحیح نیست . بنا بر قرائت نصب : در وهله اول دو احتمال وجود دارد : 1 - عطف به « ایدیکم » که حکم آن وجوب غَسل مىشود . 2 - عطف به محل « رؤوسکم که حکم آن وجوب مسح مىشود . اما با دقت در ادبیات عرب مىفهمیم که فقط احتمال دوم صحیح است زیرا : اولاً : عطف محل در کلام عرب صحیح و شایع است مانند « لیس هذا بعالم و لا عالماً » که « عالماً » عطف به محل « بعالم » شده است و محل « بعالم » نصب است و این در کلام عرب شایع است و اختصاص نیز به ضرورت شعر ندارد ( . ک : ابن هشام ، مغنىاللبیب ) . ثانیاً : عطف « ارجلکم » به « ایدکم » جایز نیست زیرا باعث فاصله شدن یک جمله فعلیه اجنبى بین معطوف و معطوفعلیه است و این در کلام عرب غلط است . پس عطف به محل « رؤوسکم » متعین است و در نتیجه حکم « ارجلکم » نیز وجوب مسح مىشود . آنچه درباره ظاهر آیه مبارکه بنا بر هر دو قرائت گفته شد تنها رأى شیعه نیست و مفسرین اهل سنت نیز آیه مبارکه را بنا بر هر دو قرائتش مطابق رأى شیعه در وجوب مسح مىدانند و آنچه از تحلیل ادبى آیه گفته شد تماماً از تفاسیر اهل سنت بود که مىتوانید به کتاب تفسیر کبیر ، فخر رازى ، دارالکتب العلمیه تهران ، ج 11 ، ص 161 ، ذیل آیه 6 سوره مائده ، مسأله 38 رجوع کنید . علاوه بر قرآن روایات فراوانى نیز در وجوب مسح وارد شده است : منابع شیعى : وسائلالشیعه ، ج 1 ، کتابالطهاره ، باب 25 از ابواب الوضوء ، ص 294 ( دار احیاء التراث العربى ) . منابع سنى : علاوه بر اقوال مسح از سوى صحابه که در پاسخ ذکر خواهد شد ، مسند احمد ، ج 1 ، ص 108 و 158 ( دارالفکر ) - کنزل العمال ، ج 9 ، ص 448 ، ح 26908 ( مؤسسه علوم القرآن ) - سنن ابى داود ، ج 1 ، ص 42 ، ح 164 ( داراحیاء التراث العربى ) - الغارات به نقل از امالى شیخ مفید ( مصنفات شیخ مفید ، ج 13 ، ص 267 - مسند احمد ، ج 1 ، ص 67 ( دارالفکر ) . در اینجا این سؤال مطرح مىشود که چگونه اهل سنت با وجود تفسیر آیه به وجوب مسح حکم به وجوب غسل مىکنند ؟ در این جواب به اختصار سوالهایى که اهل سنت براى فتواى وجوب غسل دادهاند مطرح مىکنیم : سوال اول : زمخشرى در تفسیر آیه به قرائت جر مىگوید : پا از اعضایى است که باید در وضو شسته شود ، لذا امکان اسراف در آن زیاد است خداوند براى جلوگیرى از اسراف « ارجلکم » را به « رؤوسکم » عطف کرده است نه براى این که مسح شود بلکه براى این که بفهماند در شستن آن اسراف نکنید ( زمخشرى ، الکشاف ، دارالمعرفه ، ج 1 ، ص 326 ، ذیل آیه 6 مائده ) . نقد : در صورت و دستها نیز امکان اسراف هست . گذشته از این که این مطلب فلسفهبافى است و به هیچ وجه با ظاهر قرآن سازگارى ندارد . سوال دوم : پس از « أَرْجُلَکُمْ » قید « إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ » دارد و این قید قرینه وجوب غسل است . این قرینیت را به دو صورت بیان کردهاند : 1 - بیان حد فقط در غسل مىآید نه در مسح . مقصود آنان این است که چون در « ایدیکم الى المرافق » حد به « الى » ذکر شده است و اینجا نیز در « أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ » حد به « الى » آمده است پس حکم هر دوغسل است ، ( . ک : فخر رازى ، التفسیر الکبیر ، ج 11 ، ص 162 والقرطبى ، الجامع لأحکام القرآن ، دارالفکر ، ج 6 ، ص 91 ) . نقد : « الى » در « أَیْدِیَکُمْ إِلَى اَلْمَرافِقِ » و در « أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ » هر دو براى بیان حد است اما این نکته که در جمله اول براى بیان حد وجوب غسل است از فعل آن یعنى « اغسلوا » فهمیده مىشد نه از « الى » پس « الى » هیچ قرینیتى در غسل ندارد . در جمله دوم نیز باید از فعل آن یعنى « امسحوا » فهمیده شود . این نکته را برخى از مفسرین اهل سنت نیز تصریح کردهاند ، ( . ک : ابن حزم ، المحلى ، دارالآفاق الجدیده ، بیروت ، ج 2 ، ص 56 ، مسأله 200 ) . سوال سوم : محمد رشید رضا در تفسیر المنار ، ج 6 ، ص 234 مىگوید : وجوب مسح معقول نیست زیرا اگر باترى دست پاى کثیف و گرد و غبارى را مسح کنید کثیفى پا به دست نیز سرایت مىکند و این با حکم وضو که پاکیزگى است مخالف است . نقد : اولاً اعضاى وضو باید قبل از مسح پاک باشند و پاکیزگى آن قبل از شروع در وضو حاصل مىشود . ثانیاً : شستن دستان و پاها بعد از اتمام وضو نیز ممکن است و بلکه پاکیزگى در بدن و لباس نمازگزار از مستحبات نماز است . ثالثاً : حکمت وضو فقط پاکیزگى نیست اگر این گونه بود چرا این ترتیب خاص و این اعضاى خاص و با نیت قربت باید انجام شود ؟ سوال چهارم : صاحب المنار مىگوید ( همان ، ص 233 ) قوىترین دلیل بر علیه شیعه این است که غایت رجلین « إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ » است و این جز با شستن حاصل نمىشود . نقد : اولاً مراد از کعبین نزد شیعه استخوان روى پاست و استخوان اطراف مچ پا . ثانیاً ، به فرض که چنین باشد چرامسح الى الکعبین ممکن نیست . شاید او تصور کرده است که رطوبت دست تا به کعبین برسد خشک مىشود ! ! ! سوال پنجم : روایاتى هست که در آن غسل رجلین آمده است مانند روایت عثمان خلیفه سوم که مردم را جمع کرد و جلوى آنان وضو گرفت : دست راستش را داخل ظرف کرد و بر دست چپش ریخت و سه بار شست ، سپس سه بار مضمضه کرد و سه بار استنشاق کرد ، سپس سه بار صورتش را شست ، سپس سه بار دستش را تا مرفق شست ، سپس سرش را مسح کرد ، سپس پاهایش را خوب شست ، سپس گفت دیدم رسول خدا اینگونه وضو گرفت ، ( کنزالعمال ، ج 9 ، ص 441 ، ح 268883 ) . نقد : اولاً ، از بین صحابه پیامبر اکرم به نقل خود اهل سنت ، بسیارى از آنان قائل به مسح بودهاند مانند : ابن عباس که گفت الوضوء غسلتان و مسحتان یعنى وضو دو شستن دارد و دو مسح کردن و انس که مسح بر پاى کرد و زمانى که حجاج گفت پاهاى خود را در وضو بشویید گفت خدا راست گفت و حجاج دروغ گفت و آیه « وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى اَلْکَعْبَیْنِ » را خواند . و عکرمه که گفت : پاها را نباید شست بلکه باید مسح کرد و شعبى که گفت جبریل مسح را نازل کرد نمىبینى که در تیمم آنچه در وضو شسته مىشود مسح مىشود و آنچه را در وضو مسح مىکنند رها مىشود و عامر که گفت جبرئیل درباره پا مسح را نازل کرد . قتاده که گفت خدا دو شستن و دو مسح کردن را واجب کرد . و بسیارى از صحابه دیگر . ( براى این اقوال . ک : 1 - طبرى ، تفسیر طبرى ، ج 6 ، ص 82 2 - قرطبى ، الجامع لاحکام القرآن ، ج 6 ، ص 92 3 - فخر رازى ، التفسیر الکبیر ، ج 11 ، ص 161 4 - ابن حزم ، المحلى ، ج 2 ، ص 59 براى مثال ابن حزم مىگوید : و قد قال بالمسح على الرجلین جماعه من السلف ، منهم على بن ابیطالب و ابن عباس والحسن و عکرمه والشعبى و جماعه غیرهم ) . ثانیاً ، روایات اهل سنت در این زمینه متعارض است و هنگامى که روایات در یک مسأله متعارض شد وظیفه آن است که به قرآن کریم رجوع شود و روایتى که مطابق قرآن بود اخذ شود و قرآن طبق اعتراف اهل سنت مسح را واجب کرده است . اشکال : برخى از این مسأله پاسخ دادهاند که حال که روایات در این زمینه متعارض است ، اگر نتوان احتیاط کرد باید به قرآن رجوع کنیم ولى خوشبختانه در اینجا احتیاط ممکن است . برخى از اینها ، احتیاط را در غسل دانستهاند زیرا مىگویند شستن مشتمل بر مسح کردن هم هست پس کسى که پاهایش را بشوید هم به فتواى غسل عمل کرده و هم به فتواى مسح ، ( . ک : محمد رشید رضا ، تفسیر المنار ، دارالفکر ، ج 6 ، ص 234 ) . برخى دیگر نیز احتیاط را به مسح و شستن دانستهاند یعنى اول مسح کند و سپس بشوید ( این قول در جمیع منابع مذکور در این جزوه به صاحب تفسیر طبرى یعنى ابن جریر طبرى نسبت داده شده است ) . پاسخ : مسح و غسل در آیه وضو در مقابل هم به کار رفته است پس معنا ندارد که بگوییم غسل شامل مسح هم مىشود . گذشته از این که شیعه مسح را با رطوبت وضو قائل است نه با رطوبت جدید . پس غسل و مسح ضد هم هستند نه یکى شامل دیگرى . و احتیاطى که از طبرى نقل شده نیز فقط براى کسى که ادله مسح را تمام نداند معنا دارد ولى اگر ادله مسح را تمام و صحیح بداند جایى براى این احتیاط نیست واین احتیاط بدعت محض است . پس خود طبرى در این احتیاط معذور است ولى ما ادله کافى در مسح داریم . ثالثاً : وضوى همه مسلمانان تا خلافت عثمان صورت واحدى داشته و مانند وضوى کنونى شیعه بوده است . این مسأله با آیه قرآن نیز تطبیق دارد که مىفرماید : وَ اِمْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ ( مائده ، آیه 6 ) در این آیه خداوند امر به مسح سر و پاها نموده است ، در حالیکه اهل تسنن پاها را مىشویند ، علت تغییر وضو این بود که عثمان در اواسط دوران خلافت خود نسبت به چگونگى وضوى پیامبر گرفتار تردید شد ، او سپس وضوى پیامبر را به شکلى که اکنون در میان اهل سنت مرسوم است اعلام نمود . این قضیه مورد مخالفت بسیارى از صحابه پیامبر واقع شد ، لکن حکومت اموى بنا به اغراض سیاسى در نقاط مختلف اسلامى شیوه عثمان را تبلیغ کردند و جوى به وجود آوردند که برخى از صحابه جرأت مخالفت با روش دستگاه حاکم را نداشت و در نتیجه این گونه وضو گرفتن رواج یافت . ( براى آگاهى بیشتر . ک : بخارى ، محمد بن اسماعیل ، صحیح بخارى ، دارالفکر ، بىتا ، بیروت ، ج 1 ، ص 48 وضوءالنبى من خلال ملابسات التشریع ، علىالشهرستانى ، نشر مشعر متقى هندى ، کنزالعمال ، ح 26863 تفسیر نمونه ، ج 4 ، ص 288 ج 285 ) نتیجه نهایى : وضوى پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام همانند وضویى بوده که شیعیان انجام مى دهند ولى متاسفانه اهل سنت به جاى پیروى از پیامبر اکرم و قرآن کریم از وضوى عثمان تبعیت کرده اند .
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.