دین پژوهی /

تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه

شرط صدق معارف ديني چيست و كدام يك از نظريات در باب صدق در معرفت ديني جريان دارد؟


شرط صدق معارف ديني مطابق آموزه‌هاي آن با واقع است. يعني معارف ديني زماني درست و صادق هستند كه مطابق با واقعيت جهان باشند. ناگفته نماند كه اين ملاك براي تمام دانسته‌هاي بشري است و اختصاص به معارف ديني ندارد. براي دقيق‌تر شدن بحث بايد به پرسشهاي زير پاسخ داد: مراد از واقع چيست؟ واقعيت‌ گزاره‌هاي ديني چيست و چگونه مي‌توان دريافت كه كدام گزارة ديني مطابق با واقع است و كدام غير مطابق؟ و در نهايت آيا نظريه‌هاي ديگري دربارة صدق گزاره‌ها ـ غير از مطابقت با واقع ـ مطرح شده است؟ 1. واقع مراد از واقع همان چيزي است كه قضيه از آن حكايت مي‌كند و به اين جهت واقع هر قضيه به اقتضاي نوع آن قضيه مختلف است و ممكن است امري مادي، مجرد، ذهني، اعتباري و... باشد. مثلاً واقع در قضية «من فرزندي ندارم» نبود (عدم) فرزند من است. چنين گزاره‌اي (قضية سالبه) از هيچ چيزي در خارج حكايت نمي‌كند؛ بلكه حكايت از آن دارد كه چنين چيزي در خارج از ذهن موجود نيست. واقع در قضاياي ذهني هم تنها يك امر ذهني است. در قضاياي اعتباري، واقع امري اعتباري و در قضايايي كه از عالم ماده سخن مي‌گويند، امري صادق است که با عالم ماده مطابق باشد و به اين جهت گفته مي‌شود: «واقع كل شيء بحسبه»؛ واقع هر چيز بر حسب خود آن چيز است. 2. انواع معارف ديني معارف ديني را مي‌توان به دو دستة «هست‌ها و نيست‌ها» و «بايدها و نبايدها» تقسيم كرد. به عبارت ديگر بخشي از گزاره‌هاي ديني اِخباري هستند و دسته‌اي انشايي. گزاره‌هاي اخباري مانند: «خداوند يكي است»؛ «رستاخيز انسان‌ها رخ خواهد داد» مستقيماً از واقع خبر مي‌دهند و شرط درستي و صدق آنها اين است كه مطابق با واقع باشند و واقعيت آنها متناسب با مفاد آنهاست. مثلاً گزاره‌ «خداوند يكي است» در صورتي صادق است كه موجودي كه با اوصاف خاص در دين، خدا ناميده مي‌شود، تنها يكي باشد نه دو تا و نه چندتا. اگر بيش از يك خدا وجود داشته باشد، اين گزاره نادرست وغلط است. گزاره‌هاي انشايي دين مانند: «از دستورات خداوند اطاعت كن»؛ «بايد ماه رمضان را روزه بگيري» و... اين گزاره‌ها مستقيماً از واقعيتي خبر نمي‌دهند و به تعبيري اعتباري هستند؛ البته نه اعتباري محض، بلكه ضرورت آنها با توجه به نتايج واقعي آنها اعتبار شده است. يعني چون داراي نتايج واقعي بوده‌اند، دين آنها را وضع كرده است. 3. ارزيابي مطابقت معارف ديني با واقع بحث مستقلي است كه ممكن است در اينجا به ذهن آيد. اجمالا مي‌توان گفت: مطابقت گزاره‌هاي مبنايي دين يا به عبارت ديگر اصول دين بايد با معيارهاي عقل سليم مورد ارزيابي قرار گيرد، پس از آن كه اصول اساسي دين مثل: شناخت خدا، مسأله نبوت و شريعت، معاد و مانند آنها، به شيوة عقلي اثبات و حل شد، مي‌توان صدق گزاره‌هاي جزئي يا فروع دين را از طريق تعبد و اطاعت پذيرفت. مثلاً كسي كه با استدلال عقلي نياز به نبوت و لزوم عصمت پيامبر را دريافت و دانست كه قرآن معجزة الهي و كلام خداست، با اطمينان از دستورات پيامبر و قرآن پيروي مي‌كند. 4. معيارهاي ديگر براي صدق گفته شد كه معيار صدق معارف ديني مطابقت آنها با واقع است. اكنون خاطرنشان مي‌كنيم كه اين ملاك ـ مطابقت با واقع ـ تنها معياري نيست كه انديشمندان ارائه كرده‌اند؛ هر چند مشهورترين ملاك و به نظر اكثر انديشمندان مسلمان تنها ملاك صحيح و دقيق است. معرفت شناسان غربي در كنار معيار مطابقت با واقع براي صدق گزاره‌ها، معيارهاي ديگري چون نظريه‌هاي انسجام‌گرايي (تلائم)، عملگرايي (پراگماتيسم)، نسبيت، كاهشگرايي و... را مطرح كرده‌اند كه اينك به مهمترين آنها اشاره مي‌شود. الف. انسجام‌گرايي (تلائم) اين نظريه دو تقرير دارد: 1. تقرير جامعه شناختي: صدق و حقيقت آن است كه مقبوليت، تلائم همگاني و هويت جمعي داشته باشد، برخي محققان غربي براي مستدل ساختن اين نظريه به مثالي تمسك كرده‌اند: «مثلاً اگر من در سكوت شب صداي ارتعاش مداومي را بشنوم و بخواهم بدانم كه اين صدا واقعي است يا دچار توهم شده‌ام، از افرادي كه با من هستند مي‌پرسم كه آيا آنها هم چنين صدايي را مي‌شنوند يا نه. اگر ديگران هم آن را بشنوند، حكم گوشهاي خود را باور خواهم كرد...» بنابراين ملاك صدق، اجماع و قبول همگاني است. اشكالات اين تقرير 1ـ1. مراد از توافق مردم مبهم است. آيا توافق همة مردم در همة زمانها و مكانها مقصود است يا توافق عده‌اي خاص درزمان و مكاني خاص منظور است؟ اولي دست نيافتني و فرض دوم مستلزم تن دادن به تضاد و تناقض آراء است. زيرا گروه‌هاي مختلف، نظريات متضاد و متناقضي را پذيرفته‌اند. 1ـ2. توافق همگاني، گاه نشانه و علامت صدق است، امّا عين واقعيت و يا علت آن نيست، ممكن است عموم مردم به دلايلي يك نظريه اشتباه (مانند هيئت بطلميوس) را بپذيرند. همچنان كه اختلاف انديشه‌ها، دليل بطلان همة آن‌ها نيست. 2. تقرير ايدئاليستي: قضيه‌اي حقيقي و صادق است كه با قضاياي قبلي كه مورد پذيرش واقع شده‌اند، توافق داشته باشد. اگر انديشه‌اي با ساير انديشه‌ها ناسازگار باشد، غلط شمرده مي‌شود. باورهاي نو بايد با معارف قبلي سنجيده شوند. در صورت هماهنگي، صادق و در غير اينصورت كاذبند. اشكالات تقرير ايدئاليستي 2ـ1. منظور از انسجام و هماهنگي دقيقاً مشخص نيست. آيا منظور انسجام با همة معرفت‌هاي بشري است يا دسته‌اي از آنها. فرض اول دست نيافتني است و دومي هم نمي‌تواند ملاك صدق قرار گيرد، زيرا چه بسا دو قضية متناقض، هر كدام با نظامي از باورها كاملاً هماهنگ باشند در حالي كه تنها يكي با واقعيت مطابق است. 2ـ2. اين نظريه مستلزم تسلسل است، اگر قضية جديد در صورتي صادق است كه با قضاياي قبلي هماهنگ باشد، ‌دليل صدق قضاياي گذشته و اوليه چيست؟ براي يافتن معيار صدق آنها يا بايد تن به تسلسل داد يا از معيار انسجام‌گرايي دست برداشت. 2ـ3. افسانه‌ها و قصه‌هاي خيالي بسياري مي‌توان ساخت كه گزاره‌ها و اجزاء آن با هم هماهنگند، امّا عاري از واقعيت‌ مي‌باشند. ب. عملگرايي (پراگماتيسم) در اين نظريه تلاش مي‌شود هر مفهومي به كمك رد‌گيري پيامدهاي عملي مربوط به آن تفسير شود و قضية صادق قضيه‌اي معرفي مي‌شود كه در زندگي فرد كارآمد و سودمند باشد. اشكالات اين نظريه 1. اصطلاحات و مفاهيم سودمندي، كارآمدي و مانند آنها مفاهيم مبهم و كيفي‌اند. علاوه بر آن قلمرو كارآيي و فايدة عملي نيز معلوم نيست. آيا منفعت فردي فقط مقصود است يا سود يك جامعه يا همة جوامع؟ آيا فقط سود دنيوي را بايد مورد نظر داشت يا نفع اخروي نيز مورد توجه است. 2. كارآيي و سودمندي يك گزاره يا نظريه همواره مستلزم صدق آن نيست، گاهي ممكن است قضيه يا نظريه‌اي نادرست در حوزه‌اي خاص، كارآمد و مفيد باشد، مانند هيئت بطلميوس، فيزيك نيوتني و مانند آنها كه بسياري از مشكلات علمي را حل مي‌كند. 3. اگر سودمندي را ملاك صدق قضايا بدانيم، مصادره به مطلوب رخ مي‌دهد؛ زيرا مي‌پرسيم ملاك صدق اين قضيه كه «سودمندي ملاك صدق قضايا است» چيست؟ يا بايد ملاك صدق ديگري انتخاب كنند و يا آن كه بگويند معيار صدق همان كارآيي و سودمندي است كه معناي آن اين خواهد بود كه سودمندي معيار صدق سودمندي است و اين مصادره به مطلوب است. ج. نظريه نسبيت: نسبي‌گرايان ادراكات مطلقه را انكار كرده و به نسبيت معرفت و فهم بشر حكم مي‌كنند و معرفت را نتيجة فعل و انفعالات ذهني مي‌شمرند. آنان معتقدند واقعيت خارجي آن چنان كه هست در دستگاه ذهني بشر ظاهر نمي‌شود، بلكه هر كس از دريچة ذهن خود واقعيت‌ها را تفسير مي‌كند. در تقريرهاي جديدتر اين نظريه، ضمن تأييد ناتواني انسان در دستيابي به واقعيت، اديان و آراء مختلف، جلوه‌هايي از حقيقت معرفي مي‌شوند كه هر كدام بخشي از واقعيت را درك كرده و همه درست مي‌باشند. اشكالات اين نظريه 1. اين نظريه خود متناقض است، يعني با پذيرش اين نظريه خود اين تئوري هم نسبي و غيرواقعي مي‌شود. 2. حقيقت و واقعيت با شناخت ما از آن متفاوت است. شناخت ممكن است نسبي و دچار خطاي احتمالي باشد، ولي حقيقت ثابت است. 3. اين نظريه مخالف اصل بديهي اجتماع نقيضين است. حقيقت نمي‌تواند دو چيز متناقض باشد. 4. بشر توان دستيابي به واقع را دارد و واقعيت واحد است. خلاصه: معيارهاي متفاوتي براي صدق معارف بشري و از جمله معارف ديني مطرح شده است. مثل انسجام‌گرايي، عملگرايي، مطابقت با واقع، نسبيت، رجوع به شواهد تاريخي و... كه معيار صحيح و مورد پذيرش، مطابقت گزاره‌هاي صادق با واقع است. انسجام و هماهنگي معارف با يكديگر، فايده و كارآيي داشتن، داشتن تأييدات علمي و مانند آنها گاهي مي‌تواند نشانه‌هاي واقع باشند، امّا شرط لازم و كافي براي صدق نيستند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image