توهم تعارض در آیات قرآن (بخش دوم) / قرآن / تأویل و تفسیر قرآن /

تخمین زمان مطالعه: 17 دقیقه

زندیقی از امام در باره آیاتی از قرآن پرسید که به زعم وی باهم در تضاد هستند که در بخش پاسخ هم به سوالات زندیق و هم پاسخ امام اشاره می شود:


زندیق گفت: تضاد در این آیات است: (قل یتوفّیکم ملک الموت الَّذی وُکل بکم)[1]. و در جای دیگر: (الله یتوفَّی الانفس حین مَوتها)[2]. (الَّذین تَتَوَفّاهم الملائکة طَیبن)[3]. در آیه ای فعل ستاندن جان را به فرشته مرگ و در جای دیگر به خود و در جای دیگر به ملائکه نسبت داده است. و دو آیه متضاد دیگر یکی: (فَمَن یعملُ مِن الصّالحات وهو مُؤمنٌ فلا کفران لِسَعیه)[4]. و دیگری: (وإنّی لَغَفّارٌ لِمَن تابَ وآمَن وعمِل صالحاً ثُمَّ اهتَدی)[5]. حضرت حق در آیه نخست خبر می دهد که اعمال صالحه کفران نمی شود (از بین نمی رود). و در آیه دوم ایمان و اعمال صالحه، بدون هدایت شدن عاری از هر نفع و سودی می ماند. و آیه دیگر این است: (واسئَل مَن أرسَلنا مِن قبلک من رُسُلِنا)[6]. چگونه پیش از قیامت فرزند زنده ای قادر است از مردگان سئوال کند؟ و در آیه دیگر می فرماید: (إنّا عَرَضنا الامانة علی السَّموات والارض والجِبال فأبَین أن یحمِلنَها وأشفَقن منها وحملها الانسانُ إنَّه کان ظَلوماً جَهولاً)[7]. این امانت چیست؟ و این انسان چه کسی می باشد؟ و خداوند عزیز و علیم منزه از تلبیس بر بندگان است. خداوند در آیات گوناگون انبیای خود را به صفات پسندیده مشهور داشته مثل آیه: (وعَصی آدمُ ربَّهُ فَغوی)[8]. و در آیه: (إنَّ ابنی مِن أهلی)[9] حضرت نوع را تکذیب کرده که: (إنَّه لیس مِن أهلِک)[10]. و ابراهیم را به ترتیب به ستاره، ماه و خورشید معرفی کرده و یوسف را این گونه تعریف کرد که: (ولقد هَمَّت به وهمَّ بِها لَو لا أن رَأی بُرهان ربِّه)[11]. و موسی را در این آیه تهجین فرموده که: (ربُّ أرِنی أنظُر الیک قال لن ترانی)[12] و به دلیل فرستادن جبرییل و میکاییل به سوی داود که از محراب بالا روند تا آخر قصه. و این که یونس را به دلیل اینکه با غضب و ذنب از شهر خارج شد در شکم ماهی حبس کرد و با این آیات خطایا لغزش انبیا را نمودار ساخته، سپس به صورت مکتوم اشاره به فردی دارد که فریب خورده، شیادی کرده، گمراه ساخته، گمراه شده و نامش را در این آیه نبرده: (ویوم یعَضُّ الظّالِمُ علی یدیه یقول یالَیتنی اتَّخذتُ مع الرَّسول سبیلاً یاوَیلَتی لَیتنی لم أتَّخِذ فُلاناً خلیلاً لقد أظلَّنی عن الذِّکر بعد إذ جاءَنی)[13] آیا فرد ظالم در آیه اسم یکی از انبیا است که نامش را نبرده؟ و در آیات: (وجاءَ ربُّک والملک صفّاً صفّا)[14]. و: (هل ینظُرون إلا أن تأتیهم الملائکة أو یأتی ربُّک أو یأتی بعضُ آیات ربِّک)[15]. و: (لقد جِئتُمونا فُرادی)[16] یک بار آمدن را نسبت به ذات مقدس خود داد و در بار دیگر نسبت آمدن را به خلایق داده است. در آیه یافتم که کار پیغمبر خود را شاهدی دنبال می کند، آنکه دنبال کار نبی را می گیرد روزی از ایام عمرش بت پرست بوده است. و نیز در آیه: (ثُمَّ لتُسئَلُنَّ یومئذ عن النَّعیم)[17] مراد از نعیمی که بندگان از آن سئوال خواهند شد چیست؟ و نیز در آیه: (بقیة الله خیرٌ لکم)[18] این بقیه چیست؟ مراد از جنب، وجه، یمین و شمال در آیات: (یاحَسرتی علی ما فَرَّطتُ فی جنب الله)[19]. و: (فَأینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وجهُ الله)[20]. (کلُّ شیءٍ هالک إلا وجهه)[21]. (وأصحاب الیمین ما أصحاب الیمین)[22]. (وأصحاب الشِّمال ما أصحابُ الشِّمال)[23] چیست؟ زیرا مطلب آن زیاد ملتبس است. و در آیات: (الرَّحمن علی العَرش استَوی)[24]. و: (ءأمِنتُم مَن فِی السَّماء)[25]. (وهُو الَّذی فی السَّماء إلهٌ وفی الارض إلهٌ)[26]. (وهُو معکم أینَما کنتم)[27]. (ونحن أقربُ إلیه مِن حبل الورید)[28]. (ما یکونُ مِن نَجوی ثلاثةٍ إلا هو رابِعُهُم)[29]. مکان های مختلفی برای خدا معین ساخته: و در آیه: (وإن خِفتم ألا تُقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طابَ لکم مِن النِّساء)[30]هیچ شباهتی در عدل و انصاف یتیمان در نکاح زنان نیست؟ همه زنان که یتیم نیستند، پس معنی آیه مذکور چیست؟ و در آیه: (وما ظَلَمونا ولکن کانوا أنفسهم یظلِمون)[31] چگونه خداوند مورد ظلم واقع شده و این گروه ظالمان کیانند؟ و مراد از آیه: (قُل إنَّما أعِظُکم بواحدة)[32] چیست؟ و در این آیه می فرماید: (وما أرسَلناک إلا رحمةً للعالمین)[33] مشاهده می کنیم مخالفان اسلام و ایمان همیشه بر مذهب باطل خود بوده و استقامت دارند، و هیچ میلی به بازگشت به دین محمد ندارند و نیز ارباب اسلام که اهل فسادند در عقیده با هم اختلاف داشته و همدیگر را لعن می کنند. در این اوضاع دیگر چه جایی برای رحمت عامه و مشتمل بر همگان می ماند؟ قرآن رسول خدا را بر تمام انبیا تفضیل داده ولی بیشتر از آن تعاریف او را مخاطب به آزار و جفا و بدی ساخته و از سر سرزنش و ملامت به نوعی خطاب کرده که هیچ پیامبری را اینگونه نگفته مانند: (ولو شاء اللهُ لجمعهم علی الهُدی فلا تَکونَنَّ مِن الجاهلین)[34]: و اگر خدا می خواست به یقین آنان را بر هدایت گرد می آورد؛ پس زنهار و از نادانان نباش. (ولو لا أن ثَبَّتناک لقد کدتَ تَرکنُ إلیهم شیئاَ قلیلاً)[35]: و اگر تو را استوار نمی داشتیم به طور قطع نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی. و: (إذن لاذَقناک ضِعف الحیاة وضعف الممات ثُمَّ لا تجد لک علینا نصیراً)[36] در آن صورت به یقین تو را دو برابر در زندگی و دو برابر پس از مرگ، عذاب می چشانیدیم آنگاه در برابر ما برابر خود یاوری نمی یافتی. و (وتُخفی فی نفسک ما الله مُبدیه وتخشی النّاس واللهُ أحقُّ أن تخشاه)[37]: و آنچه را که خدا آشکار کننده آن بود، در دل خود نهان می کردی و از مردم می ترسیدی با اینکه خدا سزاوارتر بود که از او بترسی. و در آیات: (وما أدری ما یفعَلُ ولا بِکم)[38]: و نمی دانم با من و با شما چه معامله ای خواهد شد؟ و (ما فَرَّطنا فی الکتاب مِن شیءٍ)[39]: ما هیچ چیزی را در کتاب فروگذار نکرده ایم. و (وکلَّ شیءٍ أحصَیناه فی إمامٍ مُبین)[40]: و هر چیزی را در کارنامه ای روشن برشمرده ایم. اگر همه چیز در امام محدود و محسوب است. همان وصی پیامبر است و آن حضرت سزاوارتر است که از صفت (نمی دانم با من و با شما چه معامله ای خواهد شد) دور باشد و خلاصه این ها صفاتی مختلف، احوالی متناقض و اموری مشکل است؛ پس چنانچه رسول و کتاب حق درستند، من به جهت شک در این امور به هلاکت افتاده ام. و اگر هر دو باطلند که دیگر هیچ یأس و باکی نیست. جواب امام (ع) حضرت فرمود: تأویل آیاتی که سئوال کردی برایت بیان خواهم کرد. هیچ توفیقی در پرتو خداوند میسر نمی باشد. بر او توکل کرده و به سوی او بازمی گردم و متوکلان باید بر او توکل کنند. اما آیه: (الله یتوفّی الانفُسَ حین موتِها) و (قل یتوفّیکم ملک الموت) و (توفَّته رُسُلُنا) و (الَّذین تَتَوَّفاهم الملائکة ظالمی أنفسهم)[41] خداوند تبارک و تعالی، اجل واعظم از آن است که خود متولی این امور شود و فعل رسولان و ملائکه او همان فعل خداوند است؛ زیرا اینان عمل به امر او می کنند؛ بنابر این خداوند جلیل، گروهی از ملائکه را به عنوان رسول و سفیر میان خود و خلق برگزیده است. ایشان همان کسانند که می فرماید: (الله یصطَفی مِن الملائکة رُسُلاً ومن النّاس)[42] بنابراین تولی قبض روح اهل طاعت را ملائکه رحمت به عهده دارند، و قبض روح اهل معصیت را ملائکه عذاب انجام می دهند. و ملک الموت یارانی از فرشتگان رحمت و عذاب دارد که تحت فرمان او بوده و فعل ایشان همان فعل اوست. پس سراغ هر که می روند کارشان منسوب به ملک الموت است. در این صورت کار ملک الموت نیز همان فعل خداست؛ زیرا پروردگار قبض روح، بر هر کسی که خواهد جاری کرده، عطا می کند و منع می فرماید. پاداش و عقوبت را در دست هر که خواهد روان می کند. چرا که فعل افراد امین او همان فعل خداوند است. (وَما تَشاءونَ إلا أن یشاء الله)[43]: تا خدا نخواهد نخواهید خواست. و اما دو آیه: (فَمَن یعمل من الصّالحات وهو مؤمنٌ فلا کفران لسعیه) و (إنّی لَغَفّارٌ لمن تاب وآمن وعمِل صالحاً ثُمَّ اهتدی): عمل صالح فقط با اهتدا سامان می یابد. اینطور نیست هر که نام ایمان بر او آمد، شایسته نجات و رهایی باشد، با اینکه مرتکب اعمال هلاکت گردنکشان شده باشد. اگر این گونه بود، باید قوم یهود نجات می یافتند. با اینکه اعتراف به توحید داشته و معتقد به الله بودند، و نیز سایر یکتاپرستان نیز باید خلاص و رها می شدند. از ابلیس گرفته تا پایین ترین افراد در کفر. پس مطلب به خوبی در این آیه مشهود است که: (الَّذین آمَنوا ولم یلبِسوا إیمانهم بظلمٍ اولئک لهم الامنُ وهم مهتدون)[44] و در این آیه: (مِن الَّذین قالوا آمَنّا بأفواهِهِم ولم تُؤمن قلوبهم)[45]. ایمان حالات و منازلی دارد و شرح آن طول می کشد، ایمان دو وجه دارد: یکی ایمان به قلب، یکی ایمان به زبان، ایمان منافقان در زمان رسول خدا (ص) وقتی مقهور شمشیر شده و ترسیدند. [پس ایمان] به زبان بود نه با قلوب و دل ها. و ایمان قلبی تسلیم پروردگار شدن است. هر که امور خود را به اربابش تسلیم کند، از فرمانش استکبار نخواهد بود. مثل استکبار ابلیس بر سجود آدم. و بسیاری از امت ها که از فرمان پیامبرشان استکبار ورزیده و توحیدشان هیچ مفید نیفتاد. همچنانکه آن سجده های طولانی ابلیس که یکی از آن ها چهار هزار سال طول کشید، سودی به او نرساند. چرا که از آن فقط قصد زخرف دنیا و ریا داشت. پس به همین دلیل هیچ نماز و زکاتی جز به هدایت در راه نجات و راه های حق سود و نفعی نخواهد داشت. خداوند با تبیین این آیات و ارسال رسولان، جای هیچ عذر و بهانه ای را برای خلایق باقی نگذاشته تا خلایق هیچ حجتی پس از رسولان بر خداوند نداشته باشند. و زمین را از هیچ عالم نیازمند به او یا متعلم در راه نجات، خالی نگذاشته با اینکه اینان از نظر تعداد بسیار کم و اندکند. خداوند این موارد را در امت های پیامبران بیان داشته و آن را مثلی برای پیشینیان قرار داده است. مانند آیه ای که درباره قوم نوح فرموده: (وَما آمَنَ معه إلا قلیل)[46]. و فرموده اش درباره افرادی که از قوم موسی به او ایمان آوردند: (ومِن قوم موسی أمَّةً یهدون بالحقِّ وبه یعدلون)[47]. و آیه ای که درباره حواریون عیسی خطاب به سایر بنی اسرائیل فرستاده: (مَن أنصاری الی الله قال الحواریون نحن أنصارُ الله آمَنّا بالله واشهد بأنّا مُسلمون)[48]. مطلب حضرت عیسی این بود که معلوم گردد که کدام یک از ایشان فضل خود را تسلیم اهل فضل کرده و از فرمان پروردگار استکبار نمی کنند. فقط حواریون جواب مثبت دادند. و خداوند برای علم اهلی را در این آیه برگزید و طاعت ایشان را بر همه واجب فرمود: (أطیعوا الله وأطیعوا الرَّسول وأولی الامر منکم)[49]. و آیات: (ولَو رَدُّوه إلی الرَّسول وإلی أولی الامر مِنهم لعلمه الَّذین یستَنبِطونه منهم)[50] و (اتَّقوا الله وکونوا مع الصّادقین)[51] و (ما یعلم تأویلَه إلا الله والرّاسخون فی العلم)[52] و (وأتوا البیوت مِن أبوابها)[53]، مراد از بیوت همان علمی است که به پیامبران سپرده و درب آن بیوت اوصیا می باشند و هر عمل خیری مانند: عهد، حدود، شرایع، سنن و معالم دین از دستی غیر از دست برگزیدگان انجام شود همه و همه رد و غیر مقبول است و اهل آن کافرند. هر چند مشمول صفت ایمان باشند. مگر این آیه را نشنیده ای که می فرماید: (وما مَنَعهُم أن تُقبل مِنهم نفقاتهم إلا أنَّهم کفروا بالله وبرسوله ولا یأتون الصَّلاة إلا وهُم کسالی ولا ینفِقون إلا وهُم کارهون)[54]؟ بنابر این هر مؤمنی را که به راه نجات هدایت نشده ایمانش به خدا سودی را عایدش نمی کند. با اینکه حق اولیای او را دفع و عملشان را نابود می کند. او در آخرت از زیانکاران خواهد بود. همچنین است فرموده خداوند که: (فلم یک ینفعهم ایمانهم لمّا رأوا بأسَنا)[55]. از این موارد در قرآن بسیار است و هدایت همان ولایت است. همان طور که در این آیه فرموده است: (ومَن یتولَّ الله ورسوله والَّذین آمَنوا فإنَّ حزبَ الله هم الغالبون)[56]. اهل ایمان در این آیه همان امامانی اند که خداوند عهد رسول خدا (ص) را به ایشان سپرده همان حجت هایی که امین مردم و در هر زمان از اوصیا می باشند. پس این طور نیست هر که از اهل قبله شهادتین بگوید مؤمن باشد. منافقان نیز شهادت به وحدانیت خدا و رسالت حضرت محمد (ص) داده و نیز رعایت عهد آن حضرت را در باب آیین خداوند، مفروضات، شرایع و براهین نبوت او که درباره وصی خود کرده بود را به ظاهر پذیرفتند. ولی به محض دست یافتن به قدرت همه را زیر پا گذاشته و نقض عهد کردند. این ها را خداوند به پیامبرش در این آیه فرموده: (فَلا وربِّک لا یؤمنون حتّی یحَکموک فیما شجر بینهم ثُمَّ لا یجِدوا فی أنفسهم حَرَجاً مِمّا قَضَیتَ ویسَلِّموا تَسلیماً)[57]. و در این آیه فرموده است: (وما محمَّدٌ إلا رسولٌ قد خَلَت مِن قبله الرُّسُل أفإین مات أو قُتِلَ انقَلَبتُم علی أعقابکم)[58]. و همچون این آیه: (لَتَرکبُنَّ طبقاً عن طَبَق)[59]، یعنی راه امت های سابق به اوصیا را که پس از انبیا در پیمان خود خیانت کردند را پیش خواهید گرفت. و از این موارد در قرآن بسیار است. سرانجام کار به رسول خدا (ص) بسیار گران آمد و هنگامی که خداوند عالم به ضمیر او بود. در این آیه خطاب به او فرمود: (فلا تَذهَب نفسُک علیهم حسراتٍ)[60] و (فَلا تَأسَ علی القوم الکافرین)[61]. و اما آیه: (وسئَل مَن أرسَلنا مِن قبلک مِن رُسُلِنا) از جمله دلایل و براهینی است که خداوند فقط به پیامبر مرحمت و عنایت کرده و حجت او را بر سایر مردم واجب داشته؛ زیرا حضرت حق آن رسول را خاتم انبیا کرد و رسول برای تمام امت ها و ملل قرار داد و او را به صعود در آسمان هنگام معراج مخصوص داشته و در آن روز تمام انبیا را برایش جمع کرد و آن حضرت به تمام مأموریت های ایشان و تکالیف شان از حمل عزایم و آیات و براهین الهی بر همه واقف و آگاه شد. تمام آن ها به فضل و برتری او اعتراف کرده و به فضل تمام اوصیا و حجت های زمین پس از او اقرار کرده و به فضل شیعیان وصی او از مردان و زنان مؤمن معترف شدند. همان ها که منقاد و فرمانبر اهل فضیلت بوده و کوچک ترین استکباری از فرمانشان نکردند. در آن مکان به حال تمام مطیعان و نافرمانان از امت خود و سایر پیشینیان از امت های گذشته و آینده همه و همه را پی برده شناخت. لغزش و خطاهای انبیا که در قرآن مذکور است و نیز خطاهای افرادی که به ظاهر جرمشان از انبیا بزرگ تر است ولی به صورت ضمیر و مکتوب از آنان نام برده شد، همه و همه از بهترین دلایل بر حکمت خیره کننده خداوند عزوجل و قدرت قاهره و عزت ظاهره اوست؛ زیرا حضرت حق بدین نکته نیک واقف بودکه براهین انبیا در قلب و سینه های امت های خود به غایت بزرگ و گران است به همین دلیل برخی آنان را به خدایی عبادت می کنند. مانند کار نصاری نسبت به عیسی بن مریم. به این جهت این اشارات را دلیل بر تخلف ایشان از کمالی قرار داده که معبود نشوند. آیا این آیه را در وصف عیسی که درباره او و مادرش آمده نشنیده ای که (کانا یأکلان الطَّعام)[62] یعنی هر که غذا تناول کند، ناگزیر از دفع است. و هر که دفع کند از مقامی که نصاری برای عیسی قائلند دور است. پس نام انبیا را از سر عیب و ملامت نگفت... اما آیه (وجاءَ ربُّک والملک صفّاً صفّاً) و (ولقد جِئتُمونا فُرادی) و (هَل ینظُرون إلا أن تأتیهم الملائکة أو یأتی ربُّک أو یأتی بعض آیات ربِّک) همه و همه صحیح و درست است. فعل آمدن در مورد خداوند عزوجل همچون خلایق نیست، زیرا که تأویل برخی از آیات قرآن غیر از تنزیل آن است. آن مانند کلام و فعل بشر نیست و برای تفهیم مطلب مثالی برایت می زنم که تو را به خواست خدا کفایت کند. و آن حکایت خداوند از ابراهیم می باشد در این آیه: (وقال إنّی ذاهبٌ إلی ربّی سیهدین)[63]. فعل رفتن او به سمت خداوند در اصل توجه او به پیشگاه حضرت حق در عبادت و اجتهاد بود. حال دیدی که تأویل آن غیر از تنزیل بود. در آیه: (وأنزلَ لکم مِن الانعام ثمانیة أزواجٍ)[64] و (وأنزَلنا الحدید فیه بأسٌ شدیدٌ)[65]. مراد از انزال خلق آن می باشد. و نیز در آیه: (قل إن کان لِلرَّحمن ولدٌ فأنا أوَّل العابدین)[66] مراد از عابدین جاحد و انکار کننده آن می باشد، و باطن تأویل در این آیه مخالف ظاهر آن می باشد. و مخاطب در آیه: (هَل ینظُرون إلا أن تأتیهم الملائکة أو یأتی ربُّک أو یأتی بعض آیات ربِّک) هر آینه حضرت محمد (ص) است. آیا اهل نفاق و شرک منتظر چیزی غیر از آمدن ملائکه و رؤیت ایشان یا آمدن پروردگارت یا برخی از آیات او بودند؟ مراد از امر پروردگارت همان عذاب های دنیوی است که مشمول امت های پیشین نیز گردیده و در آیه: (أوَلَم یرو أنا نأتی الارض ننقُصُها مِن أطرافها)[67] همان هلاک اقوام گذشته بود که با فعل اتیان آمده است و در آیه: (قاتلهم الله أنّی یؤفکون)[68] یعنی خدا آنان را لعنت کند. چگونه برگردانیده می شوند. پس در این آیه لعنت را قتال نامید و همچنین است آیه: (قُتل الانسانُ ما أکفره)[69] یعنی لعنت بر انسان و در آیه: (فلم تَقتلوهم ولکنَّ الله قتلهم وما رمیتَ إذ رَمَیت ولکنَّ الله رَمی)[70] فعل پیغمبر را فعلی از خود نامید. آیا می بینی که تأویل آن غیر از تنزیل است؟ و مانند آیه: (بل هم بلقاء ربِّهم کافرون)[71] بعث را لقا نامید. و همچنین آیه: (الَّذین یظُنُّون أنَّهم ملاقوا ربِّهم)[72] یعنی یقین کردند که مبعوث خواهند شد. و مثل آیه: (ألا یظُنُّ اولئک أنَّهم مبعوثون لیومٍ عظیم) یعنی: آیا یقین نمی کنند که مبعوث خواهند شد و لقا نزد مؤمن، حشر و بعث و نزد کافر رؤیت و دیدن است. و شروع کرد در توضیح دادن این جهت که مراد غیر تنزیل است. اما معنی آیه: (ویتلوه شاهدٌ منه)[73] مراد از شاهد همان حجت خداست که بر خلق اقامه می فرماید و می فهماند که هیچ کس جز جانشین پیغمبر شایستگی خلافت او را ندارد و تنها کسی می تواند دنباله رو پیغمبر باشد، که مانند او مطهر و پاک باشد. دلیل آنکه حضرت حق جایگاه ولایت و امامت را گسترش نداد تا اگر فردی کفر اختیار کرد، باید بداند که خود را مستحق قائم مقامی پیغمبر نکند... امام (ع) بعضی اموری که مربوط به آن بود بیان فرمود: اما آن امانتی که ذکر کردی امری است که نه تنها جایز بلکه واجب است که آن در انبیا و اوصیا باشد؛ زیرا که خداوند تبارک و تعالی تنها این گروه را رهبران خلق خود قرار داده و آن ها را حجت های خویش در زمین مقرر فرموده... برای آنچه تا آخر ذکر کرده است. اما آنچه در قرآن از صفت گاهی مخاطب به انفراد، گاهی خطاب به جمع واقع است. برای این که خداوند تبارک و تعالی، همان گونه که خود را وصف کرده، نوری ازلی و قدیمی است که چیزی مانند او نیست. دست خوش تغییر نشده و هر چه اراده و اختیار کند عملی کرده و هیچ کس قادر بر رد حکم و قضای او نیست. آفرینش او موجب ازدیاد ملک و عزت او نشود. و عدم ایجادشان نیز هیچ نقصی را متوجه او نمی کند و تنها اراده به آفرینش کرد تا قدرت خود را اظهار، سلطانی خود را نمایان، براهین حکمت خود را ظاهر و آشکار کند. پس آنچه در مشیت حق بود، به هر وجه که خواست خلق فرمود و انجام برخی از کارها را به دست برگزیدگان امنای خود جاری گرداند و فعل آنان همان فعل حضرت حق است. همچنان که در قرآن است: (مَن یطع الرَّسول فقد أطاع الله)[74] آسمان و زمین را ظرف و جایگاهی برای خلق خود قرار داد تا خبیث از طیب را تمیز دهد، هر چند همه آن دو گروه در علم حضرت حق بود... امام به صورت کامل از امامت و ضرورت آن و آنچه مرتبط به موضوع بود بحث کرد و فرمود: اما آیه: (کلُّ شیءٍ هالک إلا وجهَه)[75] هر آینه این گونه نازل شد: (کلُّ شیءٍ هالک إلا دینه). زیرا محال است که هر چیزی از او هلاک شود، و وجه وی باقی بماند. خداوند بسی جلیل و اکرم و بزرگ تر از این کلام است. هر آینه همه چیز جز او هلاک شوند. مگر این آیه را ندیده ای که فرموده: (کلُّ مَن علیها فان. ویبقی وجهُ ربِّک ذو الجلال والاکرام)[76] هر آن کس که بر روی زمین است فناپذیر است، و تنها دین او ذوالجلال، گرامی پروردگارت باقی می ماند.   .

پایگاه اطلاع رسانی حوزه

مرجع:

ایجاد شده در 1401/04/17



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image