زرتشت در عصر ساسانیان /

تخمین زمان مطالعه: 14 دقیقه

چرا ساسانیان آیین زرتشت را به رسمیت اعلان کردند؟


ساسانیان سیاست کشور خود را بر اساس مذهب نهاده بودند و آیین زردشتى را مذهب رسمى اعلان کردند، با روحانیان و مؤبدان زردشتى میانه خوبى داشتند و این رابطه و محبت در میان دین زردشتى و دولت ساسانى تا آخر، استحکام داشت. بنا به روایت «دینکرت» اردشیر اول پس از جلوس «هیربدان هربدتنسر» را فرمان داد که متون پراکنده اوستایى عهد اشکانى را جمع و تالیف کند تا آن را کتاب رسمى و قانونى قرار دهند. پسرش شاپور اول (241-272) نیز کار پدرش را دنبال کرد. آشفتگى اوضاع ایران در دوره ساسانیانسعید نفیسى مى نویسد: مهمترین سبب آشفتگى اوضاع ایران در دوره ساسانیان این بوده است که پیش از پادشاهى این خاندان همه مردم ایران پیرو دین زردشت نبودند و اردشیر بابکان چون مؤبد زاده بود و به یارى روحانیان دین زردشت به سلطنت رسید به هر وسیله که بود دین نیاکان خود را در ایران انتشار داد و چون پایه ى تخت ساسانیان بر پشتیبانى مؤبدان قرار گرفت از آغاز، مؤبدان نیروى بسیارى در ایران یافتند و مقتدرترین طبقه ایران را تشکیل دادند وحتى بر پادشاهان برترى یافتند چنان که پس از مرگ هر پادشاهى تا از میان کسانى که حق سلطنت داشتند کسى را برنمى گزیدند و به دست خود تاج بر سرش نمى گذاشتند به پادشاهى نمى رسید» سپس نفیسى مى افزاید: «به همین جهت است که از میان پادشاهان این سلسله تنها اردشیر بابکان پسرش شاپور را به ولیعهدى برگزیده است و دیگران هیچ یک جانشین خود را اختیار نکرده و ولیعهد نداشته اند؛ زیرا اگر پس از مرگشان «مؤبدان مؤبد» به پادشاهى وى تن در نمى داد به سلطنت نمى رسید. در تمام این دوره، پادشاهان همه دست نشانده ى «مؤبدان مؤبد» بودند و هر یک از ایشان که فرمانبردار نبود دچار مخالفت مؤبدان مى شد و او را بدنام مى کردند، چنان که یزدگرد دوم که با ترسایان بدرفتارى نکرد و به دستور مؤبدان به کشتار ایشان تن در نداد او را «بزهکار» و «بزهگر» نامیدند و همین کلمه است که تازیان «اثیم » ترجمه کردند و وى پس از هشت سال پادشاهى ناچار شد مانند پدران خود با ترسایان ایران بدرفتارى کند». همچنین مى گوید: «... در ارمنستان... ساسانیان سیاست خشنى پیش گرفته بودند و به «زور شمشیر» مى خواستند «دین زردشتى » را در آنجا رواج دهند. ارمنى ها در نتیجه همین «خون ریزى »ها قرنها پایدارى و لجاجت کردند، نخست در مذهب بت پرستى خود پا فشرده و سپس در حدود سال 302 میلادى اندک اندک، بناى گرویدن به دین عیسوى را گذاشتند...». از «کرتیر» مؤبدان مؤبد زمان شاپور اول، سه کتیبه در «نقش رجب » و «سر مشهد» و«کعبه زردشت » باقى است و جزئیات اقداماتى را که به «زور شمشیر» براى انتشار دین زردشت در نواحى مختلف به کار برده است بیان مى کند». دیدگاه کریستن سنکریستن سن مى گوید: «روحانیان زردشتى بسیار متعصب بودندو هیچ دیانتى را در داخل کشور تجویز نمى کردند، لیکن این تعصب بیشتر مبتنى بر علل سیاسى بود، دین زردشت دیانت تبلیغى نبود و رؤساى آن داعیه ى نجات و رستگارى کلیه ابناء بشر را نداشتند اما در داخل کشور مدعى تسلط تام و مطلق بودند، پیروان سایر دیانات را که رعیت ایران به شمار مى آمدند محل اطمینان قرار نمى دادند خاصه اگر هم کیشان آنها در یکى از ممالک خارجه داراى عظمتى بودند».ساسانیان براى تحکیم سلطنت خودشان از وجود مؤبدان بیشتر استفاده مى کردند و در اطراف و اکناف مملکت پهناور ایران، آتشکده هاى مفصلى بنا کرده و در هر آتشکده تعداد زیادى مؤبد جاى داده بودند، چنان که نوشته اند خسرو پرویز آتشکده اى ساخت 12 هزار هیربد در آنجا گماشت که سرود مذهبى و نماز بخوانند. و لذا مى بینیم آیین زردشتى در همان اوج موفقیتش به صورت برنده ترین ابزار دست زورمداران است. مذهب را به صورت یک عامل ضد انسانى و تخدیر درآوردند و وسیله توجیه وضع موجود کردند. آنان با تمام قدرت خود مى کوشیدند طبقات محروم و زحمتکش جامعه را آرام نگه دارند و طورى کنند که مردم بدبختیهاى خود را حس نکنند. فشار و اختیارات نامحدود مؤبدان، مردم را از آیین زردشتى گریزان مى ساخت و توده مردم مى خواستند دینى غیر از دین اشراف و دربار براى خود بیابند. دیدگاه سعید نفیسی«نفیسى» مى نویسد: «... ناچار مردم ایران از فشار ایشان... مى کوشیدند که از زیر بار گران این ناملایمات خود را بیرون آورند به همین جهت در مقابل طریقه رسمى «مزدیسنى زردشتى» که مذهب دولت و دربار بود و به آن «بهدین» مى گفتند دو طریقه ى دیگر در میان زردشتیان پیدا شده بود. آرى در اثر فشار و سخت گیریهاى اشراف و مؤبدان بود که در ایران ساسانى مذاهب مختلف یکى بعد از دیگرى پیدا مى شد «مانى» و پس از وى «زردشت فسائى» و سپس «مزدک» براى آن که تحولى در اوضاع روحانى و دینى خود پدید آورند، قیام کردند اما نتیجه نگرفتند. انقلاب مزدکانقلابى که به وسیله «مزدک» در ایران ساسانى به وجود آمد و از طرف توده مردم مورد قبول وپذیرش واقع شد، هیچ تصادفى نبود بلکه از سالهاى قبل، مقدمات این جنبش فراهم شده بود و این قیامها براى آن بود که مردم به حق مشروع خود برسند. سرانجام صداى اصلاح طلبانه «مزدک» مانند بسیارى از فغانهاى رنج موقتا در دهلیز مرگ ساسانى، خفه شد و با نهایت بى رحمى و قساوت از طرف مؤبدان به حمایت دولت از بین رفت و نابود گردید و موجب فتنه و تباهى اوضاع ایران گشت. همچنین اواخر عهد ساسانى، آیین زردشتى کاملا حقیقت خود را از دست داده بود و اصول عقاید آن را بیشتر خرافات و افسانه ها تشکیل مى داده که نمونه بارزى از ضعف عقلى و انحطاط فکرى بود. در این دوره حقایق این دین جاى خود را به یک مشت شعار پوچ و بیهوده اى داده بود که مؤبدان پیوسته براى تقویت مرکز خویش به تشریفات آن مى افزودند، افسانه هاى ساده و خرافات دور از عقل به اندازه اى در آن راه یافته بود که حتى خود مؤبدان را هم که معمولا آخرین کسانى هستند که به سستى این خرافات پى مى برند، نگران مى ساخت. در بین جامعه زردشتى از خیلى پیش کسانى یافت مى شده اند که بى مغزى آن شعایر را فهمیده و خواسته اند از زیر بار آنها شانه خالى کنند. و بدون شک نهضتهایى هم که به نام دین مى شده تا اندازه اى ناشى از این مطلب بوده است. از زمان انوشیروان به بعد راه تفکر در ایران باز شده بود و در نتیجه نفوذ فرهنگ یونانى و هندى و همچنین تماس عقاید زردشتى با عقاید مسیحیت و مذهبهاى دیگر بیش از پیش این امر تقویت مى شد و سبب بیدارى مردم ایران مى گشت و لذا بیش از هر وقت دیگر از خرافات و مطالب واهى و بى اساس آیین زردشتى رنج مى بردند. بالاخره، فسادى که در جامعه روحانیت زردشتى پدید آمده بود و خرافات و افسانه هاى دور از عقل و خرد که در آیین زردشتى راه یافته بود، اینها همه سبب تشتت و اختلاف در عقاید و آراى ملت ایران شدند با بروز این اختلافات و شیوع مذاهب گوناگون روح شک و تردید در بین طبقه روشنفکر ریشه دوانید، از ایشان نیز رفته رفته به دیگران سرایت نمود، در نتیجه توده مردم، ایمان قطعى و اعتقاد کاملى که قبلا به دین داشتند، به کلى از دست دادند. پرفسور کریستن سن مى نویسد: اسباب پیشرفت اسلام در ایران متعدد است از آن میان سببى نفسانى است که فى الجمله در کتب اخلاقى عهد انوشیروان آثار آن پدیدار و بهتر از همه از خلال افکار برزویه طبیب آشکار است و برزویه یکى از فاضلترین مردمان و یکى از بزرگترین متفکران آن قرنى است که پس از آن ولت ساسانى منهدم و منقرض گردید. «برزویه طبیب» از جمله کسانى است که در دوره انوشیروان گرفتار این شک وحیرت شده است مى گوید: «... و همت و نهمت بر طلب علم دین مصروف گردانیدم والحق راه آن را دراز و بى پایان یافتم و سراسر مخاوف و مضایق و آنگه نه راهبرى معینى و نه شاهراهى پیدا... وخلاف میان اصحاب ملتها هر چه ظاهرتر بعضى به طریق ارث دست در شاخى ضعیف زده و طایفه اى از جهت متابعت پادشاهان و بیم جان پاى بر رکنى لرزان نهاده و جماعتى از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردمان دل در پشتوان پوسیده بسته، و تکیه بر استخوان توده کرده و اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتداى خلق و انتهاى کار بى نهایت هر چه ظاهرتر بود و راى هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم من مبطل و مخطى و با این فکرت در بیابان تردد و حسرت یک چندى بگشتم و در فراز و نشیب آن لختى پوییدم البته نه راه سومى مقصد توانستم برد و نه بر سمت راه حق دلیلى نشان یافتم به ضرورت عزیمت مصمم گشت بر آن که علماى هر صنف را بینم و از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافى کنم و بکوشم تا بینتى صادق دلپذیر به دست آید، این اجتهاد بجاى آوردم و شرایط بحث اندر آن به غایت رسانیدم و هر طایفه اى که دیدم در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنى مى گفته و گرد تقبیح ملت و نفى حجت مخالفان مى گشتند، به هیچ تاویل بر پى ایشان نتوانستم رفتن و درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که بناى سخن ایشان بر هوا بود و هیچ چیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردى...». برزویه پس از این گونه تفکرات گوید: راى من بر عبادت قرار گرفت لکن «با خود گفتم اگر بر دین اسلاف بى ایقان و تیقن ثبات کنم، همچون آن جادو باشم که بر آن نابکارى مواظبت مى نماید و به تبع سلف رستگارى طمع مى دارد و اگر دیگر بار در طلب ایستم عمر وفا نمى کند که اجل نزدیک است و اگر در حیرت روزگار گزارم فرصت فائت گردد و ناساخته رحلت باید کرد، صواب آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر، که زبده ى همه ادیان است اقتصار نمایم ». کریستن سن پس از نقل این مطالب از برزویه مى گوید: این نتیجه که برزویه از بحث خود حاصل کرده بسیار پر معنى است؛ زیرا اعراض از این جهان، مخالف اصول اساسى دیانت زردشتى است، لکن عیسویان و گنوستیکها و مانویان و مزدکیان به قدرى در باب زهد و ترک دنیا بحث کرده بودند که رفته رفته اذهان زردشتیان هم انس گرفته بود، نفوذ فکر هندى که بزرگترین و عالیترین نماینده ى آن برزویه است نیز بر آن عوامل افزوده مى شد.آرى ایرانیان با هوش در جستجوى حقیقت به چندین مکتب سر مى زنند و سرانجام ناکام و ناامید نمى دانند به چه چیز امید بندند. آنچه در این شرایط مؤبدان زردشتى را سخت نگران مى داشت، تنها شک وحیرت مردم نبود بلکه آیین هایى از داخل و خارج دین زردشتى را تهدید مى کرد و هر روز در مقابل رقیبهاى سرسخت خود عقب نشینى مى کرد. اگر اسلام از راه جزیرة العرب به ایران نمى رسید، آیین زردشت یکسره خود را در برابر نفوذ مسیحیت و کیشهاى مزدکى و مانوى از داخل و خارج، باخته بود، اما اسلام با روح تازه و منطق محکم از راه رسید و اوضاع را دگرگون ساخت، قدرت و شکوه اسلام، ادیان دیگر را خاضع کرد و طومار آنها را درنوردید. یکى از نویسندگان مغرض، ناگزیر در این باره انصاف به خرج داده، چنین مى نویسد: «در اثر فشار و ستمهایى که از جانب طبقه فرادست و زورمند ایران که مرکب از دولت و مؤبدان بودند، در تاریخ ایران واکنشهاى شدیدى چون نهضت مانى و مزدک به وجود آمد و هرج و مرج مذهبى در زمان ساسانیان به اوج خود رسید و بالاخره نهضت جدیدى به نام اسلام دوره اى را تمام شده و زمانى نو را آغاز شده اعلام کرد». دین زردشتی در دوره ساسانیساسانیان در برابر توسعه طلبی های روم از یک سو برای ایجاد شرایط مناسب در امر بازرگانی میان خاور و باختر جهان آن روز که نیاز به امنیت و وحدت سیاسی، نظامی و مرتب بودن راه ها و شهرهای مسیر کاروان های بزرگانی داشت، از آغاز مخالف نظام ملوک الطوایفی (کردگ خوداییه) بودند. نظام ملوک الطوایفی اشکانی با آشوب ها و عدم تمرکز خود در امور سیاسی، نظامی و اقتصادی باعث ضعف دولت های اشکانی از آغاز عصر مسیحیت به این سو شده بود. تجارت با چین و هند از یک سو که عمدتا شامل ابریشم چینی و ادویه هندی بود و تجارت با روم که عمدتا شامل اشیای بلورین بود، در آمد عمده دولت ها را در ایران که واسطه تجاری میان شرق و غرب جهان بودند، تامین می کرد و ذخایر طلا و نقره ایران را فراهم می آورد. و این آشوب ها و نابه سامانی ها سبب کاهش این در آمد و ذخایر بود. بنا به سنت های کهن که در کتیبه های هخامنشی نیز دیده می شود، اتحاد و وحدت دین و دولت می توانست قدرتی عظیم به حکومت ببخشد. شاهان هخامنشی در اصل، برای خود و اعمال خود تقدسی دینی قایل بودند و در حماسه های ایرانی، کیخسرو نمونه و الگوی شاهی به شمار می آمد، زیرا دارای شخصیتی روحانی بود که سرانجام هم به آسمان به نزد خدایان، صعود کرد. بنابراین، عجیب نیست اگر می بینیم که شاهان ساسانی از آغاز برای خود شخصیتی روحانی جست وجو می کنند. بابک در کنار قدرت سیاسی خود نگهبان پرستشگاه اناهید در استخر است و دارای شخصیتی روحانی- فرمانروا است. اگر توجه کنیم که ساسان بنا به افسانه های رایج در دوره ساسانی شبانی بود، آنگاه می بینیم که اردشیر بابکان در واقع مظهر سه نیروی اجتماعی: روحانیت، فرمانروایی (ارتشتاری) و تولید است، و این وحدت یافتن همه قدرت ها و نیروها در شاه است که مبتنی بر سنت دیرینه شهریاری در آسیای غربی، یعنی آشور و بابل است که به وام به ایرانیان رسیده بود. شاه هخامنشی نیز چنین موقعیتی داشت. شخصیت شاه – موبد در دوره ساسانی پیوسته محترم شمرده می شد. حتی خسرو انوشیروان نیز شاه- موبد بود. با این مقدمات، اهمیت آیین زردشتی به عنوان دین رسمی در دوره ساسانی روشن می شود. ویژگیهای دین زردشتی در این دورهدر این دوره، به جای تثلیث گاهانی «هرمزد- سپندمینو- اهریمن» و ثنویت اوستای جدید «هرمزد (سپندمینو) - اهریمن»، به تثلیث تازه ای می رسیم که «زروان- هرمزد- اهریمن» است. این ساختار تازه با زبانی ناروشن در متن های پهلوی، و به زبانی روشن در نوشته های ارمنی و سریانی درباره دین ایرانیان در دوره ساسانی مطرح شده است. زروان در اوستای نو چندان موقعیت عمده ای ندارد و از اهمیت اساسی در دین زردشتی برخوردار نیست، ولی یاد کرد نام او در آن، وجود پیشین او را اثبات می کند؛ وجودی که به احتمال قوی، در خارج از دین زردشتی از اهمیتی عظیم تر برخوردار بوده است تا در درون متون اوستایی زردشتی. شخصیت زروان پیوندی نزدیک با اسطوره های باستانی فرهنگ آسیای غربی دارد که از سند تا یونان را فرا گرفته بوده است و از سویی با پرجاپتی در هند و از طرف دیگر با کرونوس در یونان قابل مقایسه است و اساطیر بسیاری از اقوام آسیای غربی را درباره پدر نخستین که از او خدایان و دیوان پدید می آیند، به یاد می آورد. دیرینگی زروان تقریبا غیرقابل انکار است و تثلیث گاهانی نیز محتملا زیر تاثیر همین ساخت زروانی است. یعنی در گاهان زردشت، هرمزد جای زروان را گرفته است و سپندمینو و اهریمن مظاهر خدایان و دیوان گشته اند، اما در دوره ساسانی، زروان جای خود را باز یافته است و هرمزد به جای اصلی خود باز گشته است: هرمزد آفریننده خدایان و اهریمن آفریننده دیوان است. متن های موجود پهلوی، برعکس متن های اوستایی که بیشتر صورت سرودهای مقدس دینی دارد، شرحی درباره روایات و اعتقادات زردشتیان است و از این حیث بر متن های اوستایی برتری دارد و آگاهی کاملی درباره باورهای زردشتیان به ما می دهد. هر چند کتاب های پهلوی بسی دیر، یعنی در قرن دوم و شاید سوم اسلامی نوشته شده اند، ولی مطالب آنها بسیار کهنه است و می توان به بسیاری از اصول معتقدات زردشتیان در اوایل و اواسط دوره ساسانی دست یافت. با این همه، متن های موجود ارمنی و سریانی که از باورهای عصر ساسانی سخن می گویند، تفاوت هایی جدی در بیان اصول عقاید زردشتیان عصر ساسانی با کتاب های موجود پهلوی دارند. محتملا، کتاب های پهلوی زیر تاثیر اصلاحات عصر خسرو انوشیروان که در همه جوانب زندگی اثر گذاشته بود، و شاید زیر بعضی تاثیرات اندک اسلامی قرار گرفته اند و بسیاری از اعتقادات پیشین و سخت ابتدایی زروانی از آنها حذف شده است. با این حال، کتاب هایی چون بندهش (Bun-dahišn) و گزیده های زاد اسپرم معرف دیدگاه های ژرف زروانی است. .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image