فمینیسم  /

تخمین زمان مطالعه: 112 دقیقه

فمینیسم


    فمینیسم سید ابراهیم حسینى عضو هیئت علمى مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینى ره نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها معاونت آموزش و تبلیغ - اداره مشاوره و پاسخ تنظیم و نظارت: نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها معاونت آموزش و تبلیغ - اداره مشاوره و پاسخ مؤلف: سید ابراهیم حسینى ویراستار: رحیم کارگر تایپ و صفحه آرایى: طالب بخشایش ناشر: دفتر نشر معارف نوبت چاپ: اول، پاییز 88 تیراژ: 5000 جلد قیمت: 800 تومان شابک: 1-234-531-964-978 «کلیه حقوق براى ناشر محفوظ است» مراکز پخش: 1. قم: معاونت آموزش و تبلیغ نهاد، تلفن 2904440 2. قم: خ شهدا، کوچه 32، پلاک 3، تلفن و نمابر: 7744616 3. قم: خ شهداء - روبه روى دفتر رهبرى - تلفن 7735451 نمابر 7742757 4. تهران: چهارراه کالج، پلاک 791، تلفن: 8911212 نمابر: 8809386 نشانى اینترنت: www.nashremaaref.ir پست الکترونیک: info@porseman.org فهرست مطالب مقدمه 7 مفهوم فمینیسم پرسش 51203. فمینیسم به چه معنا است؟ آیا مفهوم آن حمایت از حقوق زنان است که در اسلام هم پذیرفته شده یا نه؟ 9 جنبش فمینیستى پرسش 51204. درباره جنبش فمینیستى و گروه هاى معتقد به آن برایم توضیح دهید. 14 موج هاى فمینیستى پرسش 51205. مقصود از امواج فمینیستى چیست؟ مثلا موج اول یا موج دوم فمینیسم به چه معناست؟ 17 پیدایش فمینیسم پرسش 51206. زمینه ها و عوامل پیدایش فمینیسم چه بوده است؟ 19 انگیزه هاى فمینیسم پرسش 51207. انگیزه هاى آشکار و پنهان جنبش هاى فمینیستى چیست؟ 24 فمینیسم و تفاوت زن و مرد پرسش 51208. فمینیست ها که به یکنواختى و همانندى حقوق زن و مرد تأکید مى کنند درباره تفاوت جسمى و روحى زنان و مردان چه توجیهى دارند؟ 31 تفاوت هاى تکوینى و حقوقى زن و مرد پرسش 51209. بر فرض وجود تفاوت هایى میان زن و مرد، به چه دلیل این تفاوت هاى تکوینى، در نظام حقوقى تأثیرگذار است؟ چرا آنچه هست، همان هم باید باشد؟ آیا این، همان اشتباه مغالطه طبیعت گرایانه نیست؟ 41 سنجش نگرش فمینیستى پرسش 51210. آیا مى توان نگرش فمینیستى را منطبق با دیدگاه اسلام و در یک راستا دانست؟ 48 دیدگاه اسلام و فمینیسم پرسش 51211. مهم ترین موارد تعارض و تفاوت هاى نگرش فمینیستى با دیدگاه اسلام در چیست؟ 55 فلسفه تفاوت هاى حقوقى زن و مرد پرسش 51212. من به عنوان یک مسلمان نمى توانم افکار فمینیستى را بپذیرم، اما همواره با این پرسش مواجه مى شوم و دوست دارم بدانم که اگر اسلام دین مردان نیست، و حقوق برابر براى زن را به رسمیت مى شناسد پس چرا تفاوت هاى حقوقى فراوانى بین زن و مرد قایل شده است؟ 73 پیامدهاى جنبش فمینیستى پرسش 51213. ادعا مى شود آموزه هاى فمینیستى پیامدهاى زیانبارى دارد. چنانچه ممکن است چند نمونه از آثار و پیامدهاى منفى آموزه هاى فمینیستى مبنى بر تشابه حقوقى زن و مرد را بیان کنید؟ 79 اسلام و تجدد زندگى پرسش 51214. عده اى مى گویند اسلام، متعلق به مردمِ گذشته و چهارده قرن پیش است، پس نمى تواند پاسخ گوى نیاز زن امروز باشد؛ و اگر پیامبر امروز مبعوث مى شد این احکام نابرابر را تغییر مى داد و آموزه هاى فمینیستى منطبق با نواندیشى دینى و اسلام پویا است؟ 85 کتابنامه 96     مقدمه یکى از مسائلى که امروزه براى نسل جوان و پرسشگر - به خصوص دانشجویان و زنان - مطرح است، مسئله «فمینیسم» و جنبش هاى مدّعى طرفدارى از حقوق زنان است. در این رابطه پرسش هاى چندى ممکن است رخ نماید: اگر زنان مانند مردان انسان اند، پس چرا حقوق نابرابرى دارند؟ آیا این تفاوت ها، مؤید نگرش تبعیض آمیز اسلام بین زن و مرد و بر خلاف عدالت نیست و...؟ بر این اساس، براى شناخت دقیق «فمینیسم»، نخست به مفهوم و ماهیّت جریانات دفاع از حقوق زنان و انگیزه هاى آنها اشاره مى شود. سپس در یک تحلیل نظرى، فرضیّه هاى مختلف فمینیستى طرح شده و با به چالش کشیدن آنها، نظریّه فمینیسم مورد نقد و بررسى قرار مى گیرد. آنچه پیش رو دارید، مهمترین سؤالات پیرامون فمینیسم است که توسط پژوهشگر ارجمند حجةالاسلام والمسلمین سیدابراهیم حسینى(زیدعزّه) پاسخ دهى و بازپژوهى شده است. برآنیم با توفیق خداوند، به تدریج ادامه این مجموعه را تقدیم شما خوبان کنیم. پیشنهادها و انتقادهاى سازنده شما، راهنماى ما در ارائه شایسته و پربارِ مجموعه هایى از این دست خواهد بود. در پایان از تلاش هاى مخلصانه مؤلف محترم و مجموعه همکاران اداره مشاوره و پاسخ، به خصوص حجةالاسلام والمسلمین صالح قنادى(زیدعزّه) که در بازخوانى و آماده سازى این اثر تلاش کرده اند، تشکر و قدردانى مى شود و دوام توفیقات این عزیزان را در جهت خدمت بیشتر به مکتب اهل بیت علیهم السلام و ارتقاى فرهنگ دینى جامعه - به ویژه دانشگاهیان - از خداوند متعال مسألت داریم. اللَّه ولى التوفیق معاون آموزش و تبلیغ نهاد علیرضا مستشارى     مفهوم فمینیسم پرسش 1. فمینیسم به چه معنا است؟ آیا مفهوم آن حمایت از حقوق زنان است که در اسلام هم پذیرفته شده یا نه؟ در فرهنگ واژگان زبان فرانسوى، «فم» )Femme( به معناى موجود انسانى با جنسیت مؤنث و از ریشه کلمه لاتینى «فمینا» )Femina(است. فیمل )Femel( با ریشه لاتینى «فیملا» )Femella( به معناى جنسیت مؤنث و فمینین )Feminine( با ریشه فمینیسم )Feminiuse(به معناى خصوصیات زنانه از لاتین وارد زبان فرانسه شده است. واژه «فمینیسم» )Feminism( نیز یکى از این واژه ها است که در سال 1837 به زبان فرانسه افزوده شده است. در فرهنگ لغت فرانسوى )Dictionarc Robert( واژه «فمینیسم» چنین تعریف شده است: «آیینى که طرفدار گسترش و نقش زن در جامعه است». بر اساس تعریف «روزالیندا دلمار»(1) فمینیست به کسى اطلاق مى شود که: «معتقد باشد زنان به دلیل جنسیت گرفتار تبعیض هستند. [آنان ] نیازهاى مشخصى دارند که نادیده گرفته و ارضا نشده مى ماند و لازمه ارضاى این نیازها، تغییر اساسى در نظام اجتماعى، اقتصادى و سیاسى است».(2) واقعیت این است که بعضى از واژه ها، مبهم و داراى معانى مختلف هستند؛ از این رو مفهوم آنها چند وجهى خواهد بود. واژه «فمینیسم» از این قبیل کلمات است. از آنجایى که زنان در جوامع غربى، فاقد جایگاه مناسب و منزلت شایسته انسانى بوده و مورد تحقیر و ستم قرار مى گرفتند و این وضعیت سالیان متمادى ادامه داشت؛ پس از بیدارى عمومى و ظهور انقلاب ها و جنبش هاى آزادى بخش، در سطح زنان نیز فعالیت هایى براى رهایى از این وضعیت اسفبار صورت گرفت. یکى از این جنبش ها - که بعد به «فمینیسم» شهرت یافت - براى دفاع از حقوق و جایگاه زنان بود. از اواخر قرن نوزدهم به بعد، این واژه به جنبشى اطلاق گردید که هدف اصلى آن: «تلاش براى دستیابى به حقوق همسان و متشابه براى زنان» بود. خود مدّعیان فمینیسم و پژوهشگران غربى اذعان مى کنند که: «این نکته حائز اهمّیت است که بدانیم، همه کسانى که صادقانه مى گویند براى منافع زنان اهمیت قائل هستند، فمینیست نیستند. مسئله مهم نحوه تفسیر این منافع است. کسى که منافع زنان را بر اساس نگرش سنّتى به زن تفسیر مى کند، فمینیست نیست. چنین شخصى ممکن است واقعاً به حمایت از منافع زنان بپردازد؛ اما از دیدگاه یک فمینیست، اساساً در شناخت این منافع دچار خطا شده است! از نظر فمینیست ها، جامعه تحت حاکمیت مردان، به نفع مردان و علیه منافع زنان و در یک کلمه «مرد سالار» بوده است».(3) بنابراین، ابتدا بایسته است زن و مرد و نسبت آنها با هم درست تعریف شود؛ آن گواه مباحث مربوط به آنها مطرح گردد. مدّعیان حمایت از زن در جهان غرب، تا سده هاى پیشین، زن را به عنوان یک انسان باور نداشتند، پس باید دید مقصود و انگیزه آنان از برپایى جنبش فمینیستى چیست!؟ در مجامع علمى اروپایى، در انسانیت زن تردید مى شد؛ چنان که در سال 586 م. کنفرانسى در فرانسه براى بررسى این موضوع منعقد شد که آیا زن انسان است یا نه؟! بعد از بحث و بررسى هاى زیاد، در نهایت به این نتیجه رسیدند که زن انسان است؛ اما انسان طفیلى که فقط براى خدمت به مردان خلق شده است.(4) قبل از آن نیز در اصل اینکه آیا زنان داراى «روح» هستند یا نه، شک و تردید نموده، پس از بحث و تبادل نظر نتیجه گرفته شد که: زنان داراى روح هستند، اما روح حیوانى. به گفته «ویل دورانت»: در اروپا زنان تا حدود سال 1900، کمتر داراى حقى بودند که مرد ناگزیر باشد بر اساس قانون آن را مراعات کند!(5) در دوران کنونى نیز با وجود پیشرفت هاى زیاد زنان و تحولات ایجاد شده، باز هم مورد ستم و تجاوز و تبعیض قرار مى گیرند و شأن انسانى آنان رعایت نمى شود! تا جایى که یکى از نویسندگان زن در مقاله اى، که به مناسبت پنجاهمین سالگرد تصویب اعلامیه جهانى حقوق بشر نگاشته به طنز یا از روى خشم و ناراحتى، تحت عنوان)Are Women Human?( آیا زنان انسان هستند؟) مى نویسد: با این همه تبعیض ها و خشونت ها و استفاده هاى ابزارى از زنان، آیا باز هم مى توان گفت: زن، انسان و مشمول حکم کلى مقررات اعلامیه جهانى حقوق بشر است که انسان را به عنوان انسان، داراى حق مى شناسد و همه را در برخوردارى از حقوق، مساوى مى داند، قرار مى گیرد؟(6) اسلام زن و مرد را در یک ردیف و با یک منزلت و جایگاه و با حقوق برابر، معرفى مى کند؛ از حقوق زنان صادقانه دفاع مى کند. در نگرش اسلامى، زنان از شخصیت والاى انسانى برخوردار است و همانند مردان براى آنان حقوقى مقرر شده است. ولى با این وجود، با توجه به تفاوت هاى ساختارى در جسم و روان و روحیات زن و مرد، تشابه مکانیکى و بى منطق بین آنان را نمى پذیرد. به قول استاد شهید «مرتضى مطهّرى»، برابرى آرى؛ اما تشابه نه. برابرى مقتضاى عدالت است؛ اما همه جا و در همه موارد، همسانى و تشابه نخواهد بود. از این جهت اسلام به رغم طرفدارى جدّى و واقعى از حقوق و منزلت زنان، با فمینیسم - نه به لحاظ زمینه هاى پیدایش و نه به لحاظ آموزه ها و مبانىِ آن هیچ همخوانى و همسویى ندارد. واقعیت آن است که نه تردیدى در قبح و زشتى تبعیض وجود دارد و نه کمترین شکى در انسانیت زنان و همانندى آنان با مردان در ماهیّت انسانى هست؛ لیکن نمى توان این پیش فرض را پذیرفت که هرگونه تفاوت حقوقى بین زن و مرد تبعیض است: آن گونه که کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان در همان ماده نخستین خود مقرر داشته است. این ماده وجود هیچ گونه تمایز )distinction(، یا استثنا )exclusion(، یا محدودیت )restriction( را برنتافته، هر گونه تفاوتى را تبعیض و در نتیجه ستم در حقّ زنان مى داند؛ در حالى که نفى تبعیض در مقابل بى عدالتى است، نه در مقابل نفى تفاوت. از این رو، کنوانسیون مذکور واسناد مشابه آن، به دنبال برابرى و عدالت حقوقى و نفى تبعیض نیست؛ بلکه به دنبال تشابه مکانیکى و همانندى حقوق زن و مرد - بدون توجه به تفاوت استعدادها و شرایط وجودى و تکوینى - آنان است. یکى از محورى ترین آرمان هاى فمینیسم، اصل برابرى کامل و یکنواختى و به دور از هرگونه تفاوت بین حقوق زنان و مردان است. بنابراین، اسلام با باور به جایگاه حقیقى زنان در شخصیت و منزلت والاى آنان اذعان نموده و هم حقوق متناسب با آنان مقرر نموده است؛ بلکه اسلام در احیاء منزلت و حقوق زن و ستم زدایى از آنان اصرار و اهتمام ورزیده است، مع ذلک به لحاظ مبانى، انگیزه و آموزه هاى فمینیستى، فمینیسم را تخطئه مى کند، و جریان برخاسته از آن را در راستاى حمایت واقعى و سودمند براى زنان تلقى نمى کند.     جنبش فمینیستى پرسش 2. درباره جنبش فمینیستى و گروه هاى معتقد به آن برایم توضیح دهید. جنبش آزادى خواهى و برابرى حقوقى زنان، تاریخ پر فراز و نشیبى را گذرانده و دیدگاه هاى گوناگونى در این جنبش مطرح شده است. مهم ترین گرایش هاى فمینیستى، عبارت است از: فمینیسم لیبرال، فمینیسم مارکسیستى، فمینیسم رادیکال، سوسیال فمینیسم و فمینیسمِ پست مدرن. در دهه هاى اخیر به ناروا از عبارت فمینیسم اسلامى نیز نام برده و فعالیت زنان مسلمان در راه برابرى حقوقى خود در کشورهاى اسلامى، با این عبارت معرفى شده است!! جنبش فمینیستى، یک نظریّه واحد و یا حتى یک نظام فکرى واحد نیست؛ بلکه آرا و افکار متعددى در آن وجود دارد.(7) با وجود این، مهم ترین دغدغه آنان، ارتقاى موقعیت زنان در جامعه و ایجاد برابرى و همسانى بین زن و مرد است.(8) در آغاز، جنبش فمینیستى نوعى اعتراض به مردسالارى آشکار حاکم در غرب و بیان شده در اعلامیه حقوق بشر فرانسه و آمریکا بود که حقّى براى زنان در نظر نگرفته بودند. فمینیسم پس از گذر از مرحله اوّلیه، وارد مرحله حساس تر و مهم تر (سیاسى و ایدئولوژیکى) شد. بدین سان، فمینیسم معاصر، بُعدى سیاسى و ایدئولوژیکى به خود گرفته، به دنبال مطالعه توزیع بین دو جنس مذکر و مؤنث است.(9) جنبش فمینیسم، مولود رنسانس و مبتنى بر جهان بینى غرب، با مبانى فکرى مدرنیته و محوریت اومانیسم است. این گرایش ها است بر این پیش فرض استوار است که انسان مصدر تشریع و بى نیاز از هدایت وحى است. پس در هیچ یک از گرایش هاى فمینیستى، توسّل به وحى واعتقاد به حاکمیت دین در شئون اجتماعى، پذیرفته نیست. هدف مورد نظر فمینیست ها - با وجود اختلاف فراوان آنها - جامعه اى است که در آن تفاوت گذارى بر اساس جنسیت، جاى خود را به تشابه و همسانى در حقوق، امکانات و فرصت ها بدهد تا آرمان «برابرى در برخوردارى از رفاه مادى» تحقق یابد. اصولاً بر اساس جهان بینى غرب، توسعه در رفاه که دایره آن تنها امور مادى را شامل مى شود، غایت فعالیت ها است. از زاویه دیگر، مردسالارى در بعد اجتماعى و پدرسالارى در خانواده - به ویژه در خانواده هسته اى - همواره مورد انتقاد فمینیست هاى مختلف بوده است. فمینیست هاىِ لیبرال، ریشه فرودستى زنان را در وضع قوانین دانسته، با تأکید بر آزادیِ عملکردها، لذّت جویی و رضایت خودمحورانه، خواستار اصلاح قوانین و ساختار سیاسى و اجتماعى جامعه براى نیل به اهداف برابرى طلبانه بودند. فمینیست هاى مارکسیست، مالکیّت خصوصى را سبب اسارت زنان دانسته، خواستار تغییر شکل نظام اقتصادى به منظور رهایىِ زنان بودند. فمینیست هاى رادیکال، معتقد بودند: از میان تمام تبعیض ها و ستم هاى طبقاتى، قومى، مذهبى و نژادى، بنیادى ترین ساختار ستمگرى به «جنسیّت» تعلّق دارد که همان نظام «پدرسالارى» است. رهیافت اساسىِ این گرایش، از بین بردن تمایزات موجود میان موجود مؤنّث و مذکّر است. از دیدگاه سوسیال فمینیسم (تلفیق دو دیدگاه فمینیسمِ مارکسیستى و رادیکال) ریشه فرودستى زنان، هم نظام جنسیّتیِ مردسالارانه و هم نظام سرمایه دارى بوده و راه رهایى از این وضعیت نیز، علاوه بر اصلاح نظام اقتصادى جامعه و حاکمیّت سوسیالیسم، اصلاح وضعیت موجود از لحاظ فرهنگى و روان شناختى است. فمینیست هاى پست مدرن، با نقد تمام نحله هاى فمینیستى - که تفسیرى واحد و جهان شمول از جهان و از نگاه زنان ارائه مى کنند - بر نسبیّت و وجود تفاوت هاى فرهنگى و فکرى تأکید کرده و به چندگانگى و کثرت گرایى در تفکّر فمینیستى معتقد بودند.     موج هاى فمینیستى پرسش 3. مقصود از امواج فمینیستى چیست؟ مثلا موج اول یا موج دوم فمینیسم به چه معناست؟ جنبش هاى فمینیستى را از زوایاى مختلف مى توان دسته بندى کرد. یک تقسیم بندى براساس دیدگاه هاى عقیدتى و نگرش هاى سیاسى است که به لیبرال، مارکسیست و سوسیال و پست مدرن بپردازند. اما تقسیم بندى دیگر جنبش فمینیسم از منظر جامعه شناسان و بر مبناى مقطع تاریخى است. از نگاه آنان، جنبش فمینیستى به سه موج تقسیم مى شد و هر یک از این سه موج، مقطع تاریخىِ خاصّى را در بر مى گیرد و اخیراً سخن از موج چهارم به میان آمده است: موج اول فمینیسم این موج از اوایل قرن نوزدهم آغاز شده و تا 1920 میلادى - که در آمریکا به زنان حقّ رأى اعطا شد - ادامه داشت. مهم ترین ویژگى این موج، دستیابى به حقوق مدنى و سیاسى برابر مورد توجه بود. با آزاد شدن حقّ رأى براى زنان در بسیارى از کشورهاى غربى، از دهه سوّم تا دهه هفتمِ قرن بیستم، این جنبش رو به افول گذاشت. موج دوم فمینیسم این موج، از دهه هفتم قرن بیستم به رهبرى «سیمون دوبوار»ِ فرانسوى شروع شد و با محوریت شعار «زنان بدون مردان» خواستار برابرى کامل زن و مرد در تمامى زمینه هاى اجتماعى، روانى و فرهنگى بود. در این دوره فمینیست ها با تأکید بر تجرّد و تقبیح ازدواج و تشویق زنان به بروز رفتارهاى مردانه در سطح وسیع و شرکت گسترده در فعالیت هاى اقتصادى، این موج را تشدید کردند! از سوى دیگر، پذیرش نقش هاى مادرى و همسرى و خانه دارى به وسیله زنان زمینه هاى تسلّط مردان بر زنان و ریشه ظلم و تبعیض نسبت به زنان دانسته شده، خواستار حذف و از بین بردن آن بودند. موج سوم فمینیسم فمینیست هاى موج سوّم با تقبیح فرهنگ مردسالارى - به عنوان ریشه ستم هاى وارد بر زنان - کانون این فرهنگ را در «تفسیر جهان» و نحوه نگرش به آن مى دانند که در دانش هاى مختلف بروز یافته است. براى رهایى از این فرهنگ، باید با نگاه زنان به جهان نگریسته و از جهان تفسیرى زنانه ارائه شود. از این رو، بایستى حوزه هاى مطالعاتى خاص و با رویکردى فمینیستى - که معطوف به تفسیرى زنانه از اخلاق، الهیات، معرفت شناسى و فلسفه سیاسى و... است - ایجاد و در آن پژوهش کرد. موج چهارم فمینیسم (موج آرام) موج جدید، جریان انتقادى به بى بند و بارى در روابط جنسى و بى اعتنایى به تعهد و حفظ حدود در این روابط است. این جریان یک جهت گیرى در جنبش فمینیسم است. جریان «قدرت دخترانه»(10) در اوایل دهه 90 میلادى با تفکرى ایده آل آغاز شد. دختران شورشى این جریان، مجلاتى براى دوستداران خود چاپ مى کردند که در آن با انتقاد از آزار و اذیت جنسى، امید خود را براى ایجاد جامعه انسانى تر مطرح مى کردند، به خلاف فمینیست هاى دهه 60 و 70 میلادى که با تأکید بر آزادى جنسى، مى گفتند حفظ پاکدامنى، مختص بازنده ها است و با طبیعت بشرى سازگارى ندارد و پیشگیرى از باردارى باید در اختیار نوجوانان باشد و سقط جنین کار درستى است و در واقع آنان با مفهوم عفاف مخالف بودند، چرا که آن را وسیله اى براى ستم مردانه مى دانستند. در موج جدید، فمینیست ها خواستار جنبشى هستند که براى کرامت بیش از حقوق اهمیت قائل شود این جریان حامى زنان است اما در عین حال به معیارهاى جنسى بالایى معتقد است و شاید این زنان جوان وقتى بزرگ تر شوند، دیگر خود را فمینیست نخوانند چون رهبران جریان فمینیسم نمى توانند آنها را بپذیرند.(11)   پیدایش فمینیسم پرسش 4. زمینه ها و عوامل پیدایش فمینیسم چه بوده است؟ با وجود آنکه زنان بخش مهمى از جامعه انسانى را تشکیل مى دهند و سهم بسیار مهمى در پیشبرد جامعه بشرى دارند؛ اما در طول تاریخ ستم بسیارى به آنان شده و حقوق و شأن انسانى آنها رعایت نشده است. اینان در روم باستان از همه حقوق محروم و فاقد هرگونه جایگاه و شأن و منزلتى بودند! حتى همچون شى ء مملوک، معامله مى شدند و از حقوق اقتصادى بهره اى نداشتند، چون اصلاً از اطلاق عنوان انسان، بر آنان دریغ مى شد!(12) در یونان باستان نیز نه تنها مخلوقى حقیر شناخته مى شدند؛ بلکه حداقل به عنوان انسان با آنان رفتار نمى شد! زن همانند شى ء در اختیار مرد بود و او مجاز بود هرگونه رفتارى را با زن انجام دهد. در آنجا زنان بى بهره از هرگونه حقوق انسانى و فعالیت هاى اقتصادى بودند.(13) در ایران عصر هخامنشیان و اشکانیان، وضعیت بهتر از این نبود. وضعیت زنان در عربستان و دوره جاهلیت قبل از اسلام، رقّت بارتر از همه بوده است: در آنجا مردان داراى اختیارات گسترده بوده؛ ولى زنان ملک پدران و شوهران تلقى شده و قابل معامله بوده اند! یکى از بدترین سنت هاى رایج در جاهلیت، عمل غیرانسانى زنده به گور کردن دختران بوده است!!(14) در میان بعضى از ادیان نیز - به دلیل وقوع تحریف در آنها - همین وضعیت ادامه داشت. به عقیده قوم یهود: طبیعت آنجا که از آفریدن مرد، ناتوان است، زن را مى آفریند! زنان و بندگان، از روى طبیعت، محکوم به اسارت هستند و به هیچ وجه سزاوار شرکت در کارهاى عمومى نیستند. «یهوه» در آخرین بند از فرمان هاى دهگانه اش به موسى، زنان را در ردیف چارپایان و اموال غیرمنقول ذکر کرد.(15) یهودیان، زن را مایه مصیبت و بدبختى مى دانستند. یهودیان قدیم، به هنگام تولّد دختر، شمع روشن نمى کردند. مادرى که دختر مى زایید، بایستى دوباره غسل مى کرد؛ اما پسر که به عهد خود با «یهوه» مى بالید، همیشه در نماز خود تکرار مى کرد: «خدایا! تو را سپاسگزارم که مرا کافر و زن نیافریدى»!(16) این وضعیت اسف بار، در اروپا - حتى در قرون وسطى - نیز باقى مانده بود. بلکه پیش تر از «ویل دورانت» نقل کردیم که در اروپا تا آستانه قرن بیستم، زنان از حقوق ناچیزى برخوردار بودند.(17) مى توان گفت: نهضت هاى دفاع از حقوق زنان در قرون اخیر، پاسخ طبیعى - و نه صحیح - به موضع گذشته فرهنگ غربى نسبت به زن بوده است. در جایى که زن را نیمه انسان بدانند، طبیعى است مکاتبى به وجود آید که مرد را، عامل بدبختى زن و زن را جنس برتر بداند. از این رو جنبش هاى طرفدارى از زن و منزلت و حقوق او، پدیده اى غربى بوده و ریشه در محرومیت زنان غربى از حقوق اولیه انسانى داشتند. در واقع، ظهور «فمینیسم»، بازتاب ستمگرى دولت ها و ملت هاى مدعى تمدن غربى و اوج مظلومیّت زن، در این کشورها بوده است. زنان اروپایى، تا سده هاى پیشین نه از حق آزادى برخوردار بودند و نه از حق مالکیت، حق اشتغال، حق مشارکت سیاسى در اجتماع و حق رأى و انتخاب کردن و انتخاب شدن! از آنجا که پدیده هاى اجتماعى - به خصوص مسائل حقوقى - در طى یک روند شکل مى گیرد، فهم دقیق و شایسته آنها، درگروِ دانستن ریشه هاى تاریخى آنها است؛ زیرا این پدیده ها، بازتاب همان ریشه ها و روند تاریخى هستند. از این رو براى اثبات ادعاى فوق به بعضى از شواهد تاریخى اشاره مى شود. 1. در لایحه اى که از سوى مجلس شوراى ملى در «انقلاب کبیر فرانسه» (به عنوان لایحه حقوق بشر در سال 1789) تصویب گردید، مسئله برابرى و حقوق انسانى، فقط براى مردان طرح شده بود. حتى با برابرى قانونى و حضور زنان در مجلس، به شدّت برخورد مى شد. این اعلامیه - به نام «حقوق مردان» - با مخالفت زنان انقلابى فرانسه روبه رو شد. خانم «اولیمپ دگونگ» (از رهبران انقلابى پاریس) و هم رزمانش - پس از انتشار اعلامیه جدیدى به نام «حقوق زنان» و اعتراض به «اعلامیه حقوق بشرى که حق را مختص مردان مى دانست - به جرم ضدانقلابى بودن، سرشان را در زیر تیغه گیوتین از دست دادند.(18) نمایندگان مجلس، فعالیت زنان را در خارج از خانواده براى نظم عمومى خطرناک شمرده و در نتیجه، زنان را از انجام کار در خارج از خانه و میان مردان باز مى داشتند.(19) همین برخورد یک جانبه با حقوق مردان نیز در اعلامیه استقلال آمریکا - مقارن با اعلامیه حقوق بشر فرانسه - رخ داد و از حقوق زنان، سخنى به میان نیامد. از این رو در آغاز، جنبش فمینیستى در واقع نوعى اعتراض به مردسالارى آشکار حاکم در غرب بود. 2. از سال 1860 به بعد، اصلى ترین خواسته فمینیست هاى انگلیسى و آمریکایى، کسب حق رأى بود؛ زیرا متقاعد شده بودند تنها راه دستیابى به فرصت هاى برابر، در درجه اول، کسب رأى است؛ از این رو، در سال 1891 جنبش سوسیال دموکراسى آلمان، خواستار حق رأى زنان آلمان شد و در اواخر همین قرن، مبارزات زنان شکل بین المللى گرفت. جنبش بین المللى سوسیالیستى زنان در سال 1907 در اشتوتگارت و پس از آن در سال 1915 خواستار اعطاى حق رأى به زنان گردید. قبل از آنها نیوزیلند در 1893 نروژ در 1913 و پس از آن انگلستان در 1918 و ایالات متحده آمریکا در سال 1920، این حق را براى زنان به رسمیت شناختند. موفقیت زنان در کسب حق رأى، در بعضى از کشورها از قبیل نیوزیلند، برخى ایالات استرالیا و آمریکا، فنلاند و نروژ در قبل از جنگ جهانى اول، فمینیست هاى دیگر نقاط جهان را در مبارزه خود مصمم تر کرد.(20) اینها در صورتى بود که با ظهور اسلام، کرامت انسانى زن احیا شد و زن در کنار مرد، به عنوان نیمى از پیکره حیات بشرى مطرح گردید. اسلام زنده به گور کردن دختران را ممنوع کرد و حرمت نهادن به زنان را جزو تعالیم خود قرار داد. از این رو، زنان صدر اسلام در امور اجتماعى، سیاسى و فرهنگى و کارهاى دیگر مشارکت داشتند.(21) گرچه اذعان مى کنیم در کشورهاى مسلمان نشین نیز هنوز رسوبات اندیشه جاهلیت کاملاً رخت برنبسته است.   انگیزه هاى فمینیسم پرسش 5. انگیزه هاى آشکار و پنهان جنبش هاى فمینیستى چیست؟ پژوهش گران درباره انگیزه هاى جریانات فمینیستى، تحقیقات فراوانى کرده اند و علاوه بر بیان زمینه ها و بسترهاى شکل گیرى فمینیسم، چند عامل اساسى را از انگیزه هاى پنهان این جریانات را بر شمرده اند. به طور خلاصه مى توان گفت، سه عامل اساسى در به وجود آمدن و رشد نهضت هاى دفاع از حقوق زنان، بیشترین تأثیر را داشته است: 1. هوس رانى و شهوت طلبى مردان روشن است که در هر یک از جوامع و فرهنگ هاى بشرى - به خصوص در نظام هاى دینى - زنان کم و بیش قید و بندهایى از قبیل «حجاب» داشته اند. مردان شهوت پرست در صدد برآمدند تا با عناوین فریبنده اى چون «حقوق زن» و «آزادى زنان»، آنان را از این قید و بندها رهایى بخشند و ازخانه ها بیرون بکشند و بدین ترتیب، به ارضاى هر چه بیشتر شهوت هاى حیوانى خود بپردازند! ویل دورانت در کتاب لذات فلسفه مى نویسد: «حسّ زیبایى شناسى و فرومایه مرد نوین، کار را بدتر کرد؛ زیرا مرد نوین، تن باریک لاغر را پسندید. بدین گونه که زنان بیش از پیش از آوردن کودکان، ناتوان گشتند و هرچه توانستند از مادر شدن گریزان گشتند و آن را به کمترین حد ممکن رساندند. شوهرانشان نیز تا حد زیادى با آنان همراه گشتند و بى آنکه که خود تقصیرى داشته باشند، ندانستند که خرج کودکان، کمتر از خرج میخانه ها است. پس از آنکه وسایل پیشگیرى از آبستنى، دور را به کمال رساند و بى سروصدا به آزادى زن [از تربیت کودکان ] کمک کرد؛ دیگر زن فارغ از حال بچه، آخرین وظیفه اى را که مى بایست خانه را محیطى پرمعنى و قابل تحمل کند، روى به اداره و کارخانه و عالم نهاد. مغرورانه در مغازه کنار مرد ایستاد و مثل او کار کرد! فکر کرد و سخن گفت و بیشتر این آزادى از راه تقلید به دست آمد. زن عادات نیک و بد این مرد از مُد افتاده را یکى پس از دیگرى یاد گرفت؛ مانند او سیگار کشید. مانند او شلوار پوشید و موى سرش را مثل او اصلاح کرد و در بى اعتنایى به مقدسات و در الحاد، به رفتار او گرایید. همانندى روزانه، مردان را زنانه و زنان را مردانه ساخت. مشاغل همسان و محیط یکسان و دواعى یکسان، هر دو جنس را تقریباً به یک شکل در آورد. پس از یک نسل، لازم خواهد آمد که براى تمییز مرد از زن، بر هر یک ورقه اى بچسبانند تا از پیشامدهاى ناگوارى جلوگیرى شود، تازه بازهم نمى توان امیدوار بود...).(22) 2. بهره کشى اقتصادى از زنان به گفته ویل دورانت: بعد از صنعتى شدن کشورهاى غربى، سرمایه داران و کارفرمایان به جست وجوى نیروى کار ارزان برخاستند و چون زنان تا آن زمان و در آن کشورها، درآمدى نداشته و طبعاً مى پذیرفتند مزدى کمتر از مردان به آنان پرداخته شود، کارخانه داران در صدد سوء استفاده از این وضع برآمدند. شعارهایى از قبیل: «زنان باید آزاد باشند، در چهار دیوارى خانه محصور نمانند، استقلال اقتصادى داشته باشند و در صحنه هاى اجتماعى به کار و سازندگى مشغول شوند و...» دستاویز خوبى براى کارخانه داران بود بتوانند زنان را به محیط کارخانه ها بکشانند و از آنان بهره بردارى اقتصادى کنند. وقوع انقلاب صنعتى در قرن نوزدهم، در گسترش و تعمیق جنبش هاى اجتماعى زنان اروپایى تأثیر به سزایى داشت. پیدایش صنایع بزرگ و متمرکز و رقابت شدید کارفرمایان، در تولید کارهاى ارزان تر براى به دست آوردن بازارهاى خارجى، سبب شد آنان به زنان به عنوان نیروى کار ارزان و مطیع توجه ویژه اى داشته باشند. طرح شعار «مالکیت زنان»، مى توانست به عنوان عاملى در جذب بیشتر آنان به بازار کار به حساب آید. بنابراین کارفرمایان، از اولین مدافعان حق مالکیت زنان بودند؛ زیرا تا آن زمان، زنان اروپایى از تصرّف در اموال خود محروم بودند و پس از ازدواج، شوهران آنها مالک اموال همسر مى شدند. آزادى زن از پیامدهاى انقلاب صنعتى است؛ زیرا موجب شد زن نیز صنعتى شود؛ آن هم بدان پایه که بر همه نامعلوم بود و هیچ کس خواب آن را نمى دید. زنان، کارگران ارزان ترى بودند و کارفرمایان، آنان را بر مردان سرکش سنگین قیمت، ترجیح مى دادند. یک قرن پیش در انگلستان در حالى که یافتن کار براى مردان دشوار بود؛ اعلان ها از آنان مى خواست زنان و کودکان خود را به کارخانه ها بفرستند. کارفرمایان باید در اندیشه سود و سهام خود باشند و نباید خاطر خود را با اخلاق، رسوم و حکومت ها آشفته سازند. کسانى که ناآگاه براى «خانه براندازى» توطئه کردند، کارخانه داران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند. نخستین قدم براى آزادى مادر بزرگ ها، قانون 1882 بود. به موجب این قانون، زنان بریتانیاى کبیر از آن پس از امتیاز بى سابقه اى برخوردار شدند و طبق آن پولى را که به دست مى آوردند، مى توانستند براى خود نگه دارند. کارخانه داران مجلس عوام این قانون را وضع کردند تا بتوانند زنان انگلستان را به کارخانه ها بکشانند، از آن سال تا به امسال، سودجویى مقاومت ناپذیرى، زنان را از بندگى و جان کندن در خانه رهانیده و گرفتار بندگى و جان کندن در مغازه و کارخانه کرده است؟! صنعتى شدن زنان، به طور طبیعى کارخانه دارى را از میان برد. افزایش ماشین ها و فراوانى محصول با روش هاى تازه در به کارانداختن نیرو، قیمت را ارزان تر کرد. کارخانه ها صدها کار خانگى را که به مشاغل زنان تنوع مى بخشید، یکى پس از دیگرى از دست آنان گرفتند. مشاغل دیرین زن - که مایه بندگى و اسارتش بود - رفته رفته از دستش گرفته شد و کسى به خانه توجهى نکرد و زن خود، بى کار و ناراضى گشت... بیرون رفتن زن از خانه و پیدا کردن کار در کارخانه، به او وجهه و اعتبار مى بخشید. او مى خواست تا کارى را که از دستش رفته، بازیابد و مى دانست که اگر کار نکند، طفیلى و بى معنا و موجودى تفننى خواهد شد که جز مردان توانگر یا ناقص الخلقه، به دنبال او نخواهند رفت. او نخستین مزد خود را با همان غرور و خوشحالى گرفت که پسران فرارى از مدرسه، مى خواهند با یک کار صنعتى و سیگار روز تعطیل، مردى خود را ثابت کنند. زن این بردگى جدید را با وجد و شادى پذیرفت، شادى که سرانجام کارى یافته و خود را به نحوى سرگرم ساخته است. چون عده کارگران در جهان رو به فزونى نهاد، داشتن فرزند زیاد، دیگر باب روز نبود و مى بایست جلو آن گرفته مى شد. ظهور تابناک حقوق زن و اینکه نباید زیربار کودکان زیاد خم شود، تأثیرى زیاد در این کار نداشت و اندرز علماى دین و بزرگان نمى توانست جلو این جریان را بگیرد...».(23) 3. استفاده از آراى سیاسى زنان در نظام هاى مردم سالار (دموکراتیک) که مدعى اتکاى حکومت بر آراى مردم است، جاه طلبان و شیفتگان قدرت، چون زنان را انعطاف پذیرتر و تأثیر تبلیغ ها را در آنان بیشتر مى یافتند و از طرفى محتاج آراى بیشترى بودند، کوشیدند آنان را به میدان اجتماع و سیاست وارد کنند و با فریفتن و تحت تأثیر قرار دادن آنان، آراى بیشترى به دست آورند و بر اریکه قدرت تکیه زنند.(24) نهضت فمینیسم، مانند دیگر جریان هاى اصلاحى، در بستر زمان مورد سوء استفاده قدرت ها قرار گرفت. درکشورهاى غربى فمینیست ها یک امتیاز بالقوه و دائمى، براى احزاب سیاسى محسوب مى شوند. احزاب سیاسى از تبلیغات و تظاهرات زن گرایان بهره مى گیرند و وعده نامزدهاى این احزاب به زنان، در واقع تضمینى براى پر شدن صندوق هاى رأى به نفع خودشان است. در سطح سیاست هاى خارجى، بلوک شرق و غرب از تبلیغات فمینیست ها، به عنوان اهرم فشارى بر اقدامات ترقى خواهانه جهان سوم سودجسته اند. براى مثال، در طول انقلاب اسلامى، سازمان ها و تشکل هاى فمینیستى، با نامه هاى پیاپى خود به مجامع بین المللى، درباره تضییع حقوق زنان ایرانى، در واقع حربه اى تبلیغاتى در اثبات ادعاى جهان غرب، درباره فقدان عدالت اجتماعى در ایران هستند. همچنین از فمینیست ها به عنوان گذرگاه مؤثرى، در صدور الگوهاى استعمارى به زنان جهان سوم استفاده مى شود. نفوذ فمینیست هاى سیاسى، در مجامع و کنگره هاى زنان سازمان ملل، تجمّع زنان جهان را براى بحث درباره مسائلى مانند صلح، آزادى و عدالت اجتماعى، دستاویزى براى تقویت سیاست هاى ابرقدرت ها و به انزوا کشاندن کشورهاى مترقى قرار داده است. خلاصه اینکه: غرب بسیار دیر اقدام کرد و آن گاه که اقدام کرد، نه به جهت باورداشتن به کرامت و حقوق انسانىِ زن بود؛ بلکه به عنوان استفاده ابزارى براى هوسرانىِ خود یا استثمار اقتصادى و سیاسى بود.     فمینیسم و تفاوت زن و مرد پرسش 6. فمینیست ها که به یکنواختى و همانندى حقوق زن و مرد تأکید مى کنند درباره تفاوت جسمى و روحى زنان و مردان چه توجیهى دارند؟ در این باره باید دانست؛ فمینیست ها خود شامل گروه هاى مختلف با دیدگاه هاى گوناگونى هستند؛ عده اى از فمینیست ها به بهانه دفاع از حقوق زنان و توجیه تشابه حقوقى آنان با مردان، هر گونه تفاوت بین زن و مرد را انکار مى کنند ولى عده اى دیگر این تفاوت ها را سطحى و عارضى و متأثر و معلول شرایط اجتماعى، سیاسى و فرهنگى حاکم بر جامعه مى دانند و خواهان حذف این شرایط و پیامدهاى آن هستند. عدّه اى دیگر نیز به نفى ارتباط تکوین و تشریع، و گسست میان حوزه بایدها از هست ها، استناد مى کنند. مى گویند: بر فرض وجود چنین اختلاف هایى، این تفاوت ها نمى تواند و نباید، منشأ تفاوت حقوقى و قانونى گردد. فمینیسم در اصل شورشى علیه نگرش سنتى به زنان و نقش آنان در جامعه است. به باور آنان استناد به عوامل بیولوژیکى یا روان شناختى، در تقسیم وظایف و تفکیک برخى کارکردها به زنانه و مردانه، توجیهى ساختگى براى موقعیت پایین تر زنان در جامعه است.(25) طرفداران همسانى و تشابه حقوقى زنان و مردان، براى اثبات ادّعاى خود و نفى هرگونه تفاوت حقوقى بین آنان، چند راه پیش روى خود دارند: 1. انکار هر گونه تفاوت تکوینى بین زن و مرد؛ 2. قبول تفاوت هاى تکوینى بین زن و مرد ولى عارضى و سطحى دانستن آن؛ 3. قبول تفاوت هاى بیولوژیک و روان شناختى بین زن و مرد و نفى تأثیرآن در مقررات حقوقى. هیچ یک از فرض هاى یاد شده پذیرفتنى نیست و با نفى آنها و اثبات وجود تفاوت هاى تکوینى بین زن و مرد و فطرى و سرشتى بودن آنها و نیز ضرورت هماهنگى مقررات حقوقى با واقعیات تکوینى، سستى بنیان همه فرضیه هاى فمینیستى آشکار خواهد شد. بسیارى از فمینیست ها تفاوت هاى مفروض بین مردان و زنان و یا طبیعى و فطرى بودن آنها را نمى پذیرند. نظریه فمینیستى جدید تأکید مى کند که جنسیت امرى اجتماعى است و نه امرى طبیعى. «بوردو» مى نویسد: «جنسیت یک صورت بندى گفتارى است که ذاتاً بى ثبات است و پیوسته شالوده خود را مى شکند. جنسیت معانى متعدد بى پایانى دارد».(26) نظریه فمینیستى متأخّر مى کوشد از تقسیم بندى هاى دو وجهى - که بنیان نظریه هاى جنس و جنسیت را تشکیل مى دهد - بپرهیزد. برخى فمینیست ها تا حدى تحت تأثیر پست مدرن ها و تا حدى نیز براساس اندیشه بنیادى ضد مرد محورى خود فمینیسم، به این نتیجه رسیده اند که تفکر بر مبناى تقسیم بندى هاى دووجهى، ریشه در مرد محورى دارد. حتى جنس را نیز امرى بَرساخته مى دانند و سرشت جوهرى آن را نفى مى کنند. بر همین مبنا برخى از فمینیست ها - چون دنیس رایلى -(27) با تأکید بر بَرساخته بودن «زن»، آن را امرى تاریخى و گفتارى مى دانند که همیشه در رابطه با مقولات دیگرى است که خود آنها نیز متغیرند. او مقوله «زن» را به عنوان امرى «به وضوح مشکوک» و «فضاحتى رسوا»(28) نفى مى کند.(29) «الن سیزو» بر آن است که «زنانگى ریشه در آناتومى ندارد. بلکه برعکس، در زبان و فرهنگ جاى مى گیرد.(30) «مرى ولستون کرافت» از پیشتازان فمینیست معتقد بود: نابرابرى هاى میان مردان و زنان، نه نتیجه تفاوت طبیعى (زیستى) است؛ بلکه ناشى از تأثیر محیط مخصوصاً محرومیت زنان از آموزش است؛ یعنى، زنانگى یک محصول ساخته شده است. به این دلیل که زنان مساوى به دنیا مى آیند؛ اما به گونه اى بار مى آیند که فرو دست، ضعیف و سبک مغز باشند. از این رو وى تقسیم کار میان شوهران - به عنوان نان آور - و زنان براى کارهاى خانگى را محکوم مى کند. خانم «سوزان آلیس واتکینز» در مسئله تقسیم کار بر اساس نقش هاى مختلف، مى نویسد: مسئله نگه دارى از کودکان، موضوع محورى دیگرى را در خودآگاهى فمینیستى مطرح مى کند. آیا «طبیعت» زنانه و مردانه اى که امروزه مشاهده مى کنیم - همان گونه که جان استوارت میل و سایر فمینیست هاى پیشگام باور داشتند - مفهومى ساختگى نیستند؟ آیا اصلاً تفاوتى «طبیعى» میان جنس زن ومرد وجود دارد؟ مگر تفاوت هایى که ما بدان تشویق شده ایم، آموزش دیده ایم و به زور واداشته شده ایم که آنها را به عنوان «مردانه» و «زنانه» بپنداریم.(31) «جین فریدمن» مى نویسد: «فمینیست ها به محض آغاز مبارزه علیه مقام اجتماعى ثانوى زنان، تفاوت هاى طبیعى مفروض بین مردان و زنان و آثار این تفاوت هاى فرضى بر نظام اجتماعى را زیر سؤال بردند. آن گاه مسئله چگونگى به چالش کشیدن این فرض تفاوت مطرح شد. آیا زنان باید منکر تفاوت جنسى شوند و بر این اساس که مانند مردان هستند، حقوق مساوى بخواهند؟ یا اینکه بگویند مساوى ولى متفاوت اند و خصایص ویژه «زنانه» آنها، به قدر صفات «مردانه» با ارزش و مهم اند.(32) «هستر ایزنستاین» و «آلیس ژاردن»(33) در مقدّمه کتاب خود - به نام «آینده تفاوت» )The Future of Difference( - خاطر نشان مى سازد: «فرهنگ غرب اثبات کرده است که از فکر درباره یکسان نبودن - بدون آنکه ارزشى مثبت به یکى از طرفین بدهد و ارزشى منفى به آن دیگرى - ناتوان است. پاسخ زنان به تفاوت است...».(34) بحث تفاوت هاى تکوینى و طبیعى بین زن و مرد، حداقل سابقه اى 2400 ساله دارد. افلاطون گرچه این تفاوت ها را کمّى دانسته و مدّعى بود: زنان و مردان داراى استعدادهاى مشابهى اند زنان مى توانند همان وظایفى را بر عهده مى گیرند که مردان عهده دار مى شوند ولى در اصل این تفاوت ها تردیدى نکرده، به ناتوان بودن نیروهاى جسمى و روحى و عقلى زنان اعتراف کرده است.(35) واقعیات عینى در تفاوت هاى زن و مرد، آن قدر روشن است که انکار آن، همچون انکار بدیهیات است. در اینجا صرفاً دیدگاه دو صاحب نظر (روان شناس و فیلسوف) غربى طرح مى شود: 1. «اتوکلاین بِرگ» با تأیید تفاوت جسمى و روحى زن و مرد و علاقه هاى آنان، براساس مطالعات روان شناسى، مى نویسد: «زنان بیشتر به کارهاى خانه و اشیاء و اعمال ذوقى علاقه نشان مى دهند و بیشتر مشاغلى را مى پسندند که نیازى به جابه جا شدن در آنها نباشد و یا کارهایى را دوست مى دارند که در آنها باید مواظبت و دلسوزى بسیارى به خرج داد؛ مانند مواظبت از کودکان و اشخاص عاجز و بینوا... زنان عموماً احساساتى تر از مردان هستند».(36) 2. «ویل دورانت» مى گوید: «در غرایز اجتماعى؛ یعنى، غرایز نگاه دارنده فرد، برترى مرد مسلم و طبیعى است؛ اما در غرایز نگاه دارنده گروه و نوع، برترى با زن است. زن کمتر از مرد توانایى تنها ماندن را دارد. زنِ بى مرد، بیشتر از مردِ بى زن، نقص خود را حس مى کند و این بى گمان بدان جهت است که زن، به حمایت مرد احتیاج دارد و معمولاً به رهبرى او نیازمند است. زن بیشتر بیان کننده است؛ زیرا همیشه اسیر احساسات و عواطف است. ریشه حساس بودن او به بیمارى هاى عصبى - مانند تشنج، هیسترى، وسواس، ترس بى جا و حرکات غیر ارادى - و تأثر از تلقینات، در همین جا است. زن، اجتماعى و معاشرت پذیرتر از مرد است. یکى از نتایج این خصلت، این است که زن به تصدیق و تأیید اجتماع شایق تر است و عقیده و رأى همسایگان، در او بیشتر از مرد اثر مى گذارد. وابستگى جسمانى زن، او را وادار مى کند که حمایت قدرت برترى را بپذیرد... زن از همان هنگام تولّد، براى اجراى وظایف حیات مجهزتر است و به همین جهت بلوغ او زودتر فرا مى رسد و دوره جوانیش کمتر است... به طور کلى زن در مرد زیبایى نمى جوید؛ بلکه قدرت و توانایى که نشانه حمایت است، مى خواهد. این مرد است که به دنبال زیبایى مى گردد... این که هوس زیبایى و میل به آن در زن کمتر است، براى آن است که زن نمى خواهد بگیرد؛ بلکه مى خواهد او را بگیرند».(37) بسیارى از فمینیست ها، این تفاوت ها را قبول دارند؛ اما آنها را تاریخى و گذرا و معلول(38) روابط فرهنگى اجتماعى حاکم بر نظام هاى مرد سالار مى دانند. بر این اساس بر حذف عواملى که باعث تثبیت این تمایزها مى گردد، تأکید مى ورزند. «جان استوارت میل» مى نویسد: «آنچه را امروز طبیعت زنانه مى نامند، چیزى یکسره تصنعى است؛ زیرا محصول سرکوب در برخى جهات و تشویق و ترغیب در جهاتى دیگر است... طبیعت انسان به طرزى خارق العاده از عوامل بیرونى تأثیر مى پذیرد و حتى آن دسته از ویژگى هاى بشر که بیش از همه جهان شمول و یکپارچه مى نمایند، سخت در معرض تغییر و تحول قرار دارند».(39) مونیک ویتیگ )Monique Wittig( یکى از معروف ترین صاحب نظران رادیکال فمینیست در سال 1979 در مقاله اى تحت عنوان «انسان، زن به دنیا نمى آید» مى نویسد: «مقولات مرد و زن، چیزى جز جعلیّات، کاریکاتورها و ساخته هاى فرهنگى نیست. زنان یک طبقه اند. زن نیز مانند فرد، مقوله اى سیاسى و اقتصادى است؛ نه مقوله اى ابدى... بنابراین هدف مبارزه ما سرکوب مردان به عنوان یک طبقه است».(40) بر اساس «نظریه هاى نابرابرى جنسى»، زنان و مردان، نه تنها در موقعیت هاى متفاوتى قرار گرفته اند؛ بلکه این تفاوت با نابرابرى نیز همراه بوده است. همچنین هر چند زنان از نظر استعدادها و ویژگى هاى فطرى، با مردان تفاوت دارند؛ اما این تفاوت هاى طبیعى، اهمّیتى ندارد تا بتوان آن را مبناى تفاوت اجتماعى زن و مرد قرار داد. بر این اساس، فمینیست هاى لیبرال براى فعالیت هاى خصوصى و بى اجر و مزد زنان در حریم خانواده، ارزشى قائل نیستند و معتقدند: مردان از بیشترین پاداش هاى زندگى - پول و قدرت و منزلت اجتماعى - سود مى برند و مانع راه یابى زنان به عرصه فعالیت هاى عمومى - که منبع بزرگ ترین پاداش هاى اجتماعى است - مى شوند.(41) واقعیت آن است که تعصّبات فکرى، مانع دیدن حقایق و واقعیت ها مى شود؛ وگرنه حداقل بخش عمده اى از تفاوت هاى تکوینى زن و مرد - که مورد تأیید عقل و نقل و وجدان عمومى و تحقیقات علمى است - فطرى مى باشد و ریشه در آفرینش بشر دارد؛ نه در تعلیمات فرهنگى که قابل زوال باشد؛ زیرا در طول تاریخ و در همه جوامع بشرى با هر مسلک و مرامى، این تفاوت ها به چشم مى خورد و مقطعى و منطقه اى نبوده است و از سوى صاحب نظران مختلف - خواه زن یا مرد - به آن اذعان شده است. حتى برخى از همان نویسندگان معترض نگاشته اند: مشکل در «امکان بازشناسى ویژگى هاى طبیعى زن و مرد است، نه در اصل تفاوت ها و ماهیت طبیعى یا تصنعى بودن آن.(42) «جان استوارت میل» مى گوید: «من با تکیه بر عقل سلیم و سرشت ذهن بشر، به هیچ روى نمى توانم بپذیرم که کسى طبیعت این یا آن جنس را بشناسد، و یا اصولاً شناخت طبیعت آنها امکان پذیر باشد! طبیعتِ این دو، مادام که مناسبات کنونى را با هم دارند، قابل شناخت نیست. اگر مردان در جامعه اى بدون زن و زنان در جامعه اى بدون مرد، به سر برده بودند، و یا اگر جامعه اى شکل گرفته بودکه در آن زنان زیر سلطه مردان نبودند؛ آن گاه مى توانستیم درباره تفاوت هاى ذهنى و اخلاقى سخن بگوییم که احتمالاً از طبیعت آنان سرچشمه مى گیرند... دشوارترین پرسش ما این است که تفاوت هاى طبیعى میان زن و مرد کدام است؟ در وضعیت کنونى جامعه، دست یافتن به دانشى دقیق و همه جانبه درباره این موضوع ناممکن است... دانش ما درباره این مسئله ابتدایى که میان زن و مرد در همین وضعیت کنونى، چه تفاوت هایى وجود دارد - بسیار سطحى و ناقص است».(43) گفتنى است: علاوه بر دستاوردهاى دانش بشرى - که ریشه این تفاوت ها را در روح و روان و ساختار آفرینش بشرى مى داند - وحى نیز مؤید آن است و این تفاوت ها را نه نشانه ارزش گذارى مثبت یا منفى؛ بلکه جهت دار و هدفمند و ناشى از حکمت الهى مى داند: « وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى  بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً »(44)؛ «و زنهار، آنچه را خداوند به [سبب ] آن، بعضى از شما را بر بعضى [دیگر ]برترى داده آرزو مکنید. براى مردان از آنچه [به اختیار ]کسب کرده اند بهره اى است، و براى زنان [نیز] از آنچه [به اختیار ]کسب کرده اند بهره اى است. و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزى داناست». استاد شهید آیةاللَّه مرتضى مطهرى، مى نویسد: «دستگاه خلقت هر نوعى از انواع موجودات را در مدارى مخصوص به خود قرار داده است و سعادت او را هم در این قرار داده که در مدار طبیعى خودش حرکت کند. دستگاه آفرینش در این کار خود، هدف دارد و این سندها را به صورت تصادف و از روى بى خبرى و ناآگاهى، به دست مخلوقات نداده است».(45)     تفاوت هاى تکوینى و حقوقى زن و مرد پرسش 7. بر فرض وجود تفاوت هایى میان زن و مرد، به چه دلیل این تفاوت هاى تکوینى، در نظام حقوقى تأثیرگذار است؟ چرا آنچه هست، همان هم باید باشد؟ آیا این، همان اشتباه مغالطه طبیعت گرایانه نیست؟ از نظر بسیارى از روشنفکران، تفاوت هاى زیستى و روان شناختى، میان زن و مرد وجود دارد؛ اما فمینیست ها مى گویند این تفاوت ها نباید بهانه اى براى قانون گذارى نابرابر و تفاوت گذارى در مناسبات میان زن و مرد و حقوق و قوانین مربوط به دو جنس گردد. بنابر این نمى شود یک یا حقوق خاص را براى زن در نظر گرفت و یک اخلاق و حقوق دیگر را براى مرد، آن هم با این استدلال که زن و مرد، به لحاظ تکوینى با یکدیگر تفاوت دارند.(46) البته برخى منکر بازتاب یافتن این تفاوت ها در نظام حقوقى و اخلاقى است در نظر آنان: «... وقتى فرصت هاى مساوى را در اختیار هر دو قرار دادیم، ممکن است به دلیل همان تفاوت روانى که بین زن و مرد هست، خودشان نقش هاى ناهمانندى انتخاب کنند».(47) از دیدگاه بعضى دیگر: از آنجایى که تفاوت جسمى و روحى، بدون نقشه قبلى و در روند تکامل تدریجى انسان به وجود آمده است؛ برخاسته از نظام طبیعى متناسب با نقشه آفرینش نیستند و موجب تفاوت هاى حقوقى نمى شوند. بنابراین، این ساختار قابل تغییر است و مى توان شکل دیگرى از زندگى خانوادگى را با نوع دیگرى تقسیم کار و نظام حقوقى مطرح کرد و تفاوت هاى موجود را به نفع عدالت و برابرى حقوق به تدریج کاهش داد.(48) عده اى دیگر به بهانه اعتبارى و قراردادى بودن حقوق و اخلاق، آنها را عرفى دانسته، مى گویند: با تحوّل عرف زمانه و واقعیات اجتماعى، آنها نیز متحول مى شوند.(49) «جان استوارت میل» در کتاب «فرمانبردارى زنان»(50) مى نویسد: «اصل حاکم بر روابط میان دو جنس، خطا است. اصل برابرى کامل را باید جایگزین این اصل نمود».(51) یکى از ایرادات اساسى این است که «چگونه از هست (ویژگى طبیعى)، به باید (احکام متفاوت زن و مرد) «مى رسیم؟» چنانکه گفته اند: «در برابر هر واقعیت خارجى، دو گونه مى توان تصمیم گرفت و دو نوع انتخاب مى توان داشت: طرد آن، یا قبول آن. و هیچ گاه خودِ واقعیت خارجى نیست که نوع انتخاب را معین مى کند... بودنِ اندام هاى تناسلى در زن و مرد (به منزله یک واقعیت)، خود به خود معین نمى کند که فقط باید ازدواج کنند و یا مرد نمى باید با مرد نزدیکى کند، یا باردار شدن از غیر طریق ازدواج، نارواست انتخاب هاى اخلاقى ما گرچه ناظر به ساختمان طبیعى ما و درباره آنها هستند، اما از آنها مستقیماً مایه نمى گیرند.(52) «جان استوارت میل» مى گوید: «چرا باید نیمى از نژاد بشر به صرف زن بودن، که دست تقدیر آن را رقم مى زند، از امکانات آموزشى و حرفه اى که در اختیار مردان قرار داردمحروم بمانند؟ دختر یا پسر بودن نباید در زندگى افراد نقشى تعیین کننده داشته باشد، چنانکه سیاه یا سفید، و عامى یا نجیب زاده بودن نیز.(53) شهید مطهرى معتقد است: «هر استعداد طبیعى، مبناى یک حق طبیعى است و یک سند طبیعى براى آن به شمار مى آید... از استعدادهاى طبیعى زن و مرد و انواع سندهایى که خلقت به دست آنها سپرده است، مى توانیم بفهمیم آیا زن و مرد، داراى حقوق و تکالیف مشابهى هستند یا نه؟»(54) آیةاللَّه مصباح یزدى نیز مى گوید: «تفاوت هاى جسمى و روانى گفته شده، سبب اختلاف هاى اساسى در زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى مرد و زن مى شود که به طور قطع، باید هنگام تعیین حقوق و تکالیف، مورد توجّه کامل قرار گیرد. تعبیه و طرّاحى این تفاوت ها، براى تشکیل و حفظ نظام خانواده و در نتیجه حفظ و بقاى نسل بشر لازم و اجتناب پذیر است».(55) دلیل بازتابش تفاوت هاى تکوینى در قانون گذارى، این است که مشروعیّت هر نظام حقوقى، به پایه گذارى قواعد و مقرّرات آن، بر مصالح و مفاسد نفس الأمرى - از جمله توجه به واقعیّات زیستى، روان شناختى و جامعه شناختى - است. از این رو، در تعیین حقوق و تکالیف بایستى با در نظر گرفتن موارد اشتراک، «حقوق و تکالیف مشترک» و در موارد متفاوت، «حقوق و تکالیف متمایز» وضع شود. با توجّه به واقع گرایى نظام حقوقى اسلام، این درس با رعایت واقعیات، ارتباط بین تکوین و تشریع را برقرار و پشتوانه منطقى براى اجراى قوانین و مقررات پیش بینى کرده است. نکته دیگر اینکه نظام حقوقى، باید با در نظر گرفتن آیین ها و مقرّرات مناسب، رفتارهاى اجتماعى افراد را کنترل و تنظیم کند و این طور نیست که در همه موارد، اختیار به دست خود افراد باشد تا گزینه اى را که مى پسندند، براى خود انتخاب کنند! همان گونه که مصرف دخانیات در اماکن عمومى و یا حرکت در خیابان ها با هر سرعت دلخواه و... از سوى قانون گذاران محدود یا ممنوع مى گردد و کسى نمى تواند اعتراض کند. بر فرض اینکه در فرصت هاى مساوى، زن و مرد نقش همانندى انتخاب کنند؛ آیا اینها در راستاى هدف آفرینش و رسالتى نیست که آفریدگار متعال - براى نیل آنان به کمال - در متن آفرینش در نظر گرفته است؟ آیا آفرینش انسان - به عنوان گل سر سبد آفرینش - نمى تواند اتفاقى و بدون نقشه قبلى باشد؟ این امر با حکیمانه بودن افعال الهى سازگار نیست؛ بلکه تفاوت هاى تکوینى بین زن و مرد، به معناى برخوردارى هر یک از آن دو، از استعدادها و روحیه هاى متناسب با مسئولیتى است که نظام آفرینش، بر عهده او گذاشته است. حال با توجه به اینکه نظام آفرینش امرى هدف مند و تفاوت هاى پیش بینى شده در پدیده هاى آن، براى نیل به غایتى معیّن پى ریزى شده و فلسفه قانون گذارى نیز، هموار ساختن راه دستیابى موجودات به غایت خویش است؛ جاى تردیدى نیست که قانون گذار، باید تفاوت هاى فراگیر بین موجودات را در وضع مقررات در نظر بگیرد و هر صنف را به فراخور حال و استعدادش مکلف کند. وضع قوانین یکسان، براى مجموعه اى که از استعدادهاى طبیعى متفاوت برخوردارند، چیزى جز تعارض بین تکوین و تشریع نیست و نتیجه اى جز ناهنجارى و بحران به دنبال نخواهد داشت. این پیامد ارضا نشدن نیازها و متراکم شدن خواسته هاى طبیعى افراد است؛ نیازهایى که مى بایست با راهنمایى قانون گذار پاسخ داده شود. درباره مبناى حقوق، نظرات متفاوتى میان اندیشمندان وجود دارد. اگر مبنا، «برابرى در هر شرایطى» باشد، نتیجه آن نفى هرگونه تفاوت حقوقى بین زن و مرد خواهد بود؛ یعنى، همان مفاد ماده اول کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان که در آن هرگونه تمایز یا استثنا یا محدودیت بین زن و مرد تبعیض و ناحق دانسته شده است. اما روشن است که این مبنا با عقل سلیم سازگار نیست؛ چه اینکه عالى ترین و بنیادى ترین رکن قانون گذارى، عدالت و تناسب محورى است و برابرى از آن جهت که در شرایط برابر و نامتفاوت، مصداق «عدالت» است، اعتبار دارد. از این رو، تبعیض قلمداد کردن، هر گونه تفاوتى، نادرست است؛ بلکه تبعیض، به تفاوت هاى ناروا و ناحق گفته مى شود و حال آنکه مقتضاى عدالت، قرار گرفتن هر چیز در جایگاه شایسته آن است.(56) نتیجه آن نیز تعیین حقوق و تکالیف یکسان و همانند در موارد اشتراک بین زن و مرد و وضع حقوق و تکالیف ناهمانند - ولى متناسب با استعدادها و ظرفیت هاى زن و مرد - در موارد اختلاف و تفاوت بین آن دو است. نادیده انگاشتن تفاوت ها در فرآیند تقسیم کار، نه تنها غیرمنطقى و مخالف سیره عقلایى است؛ بلکه در پاره اى موارد طنزآمیز است!! چه اینکه برابرى در شرایط نابرابر و نامساوى به همان اندازه ظلم محسوب مى شود که نابرابرى، در شرایط مساوى و برابر. به قول «چسترسون»: بدین وسیله در عصر مدرن، ظلم ها و ستم هاى جدید و شکننده ترى بر جامعه زنان تحمیل شده است.(57) بنابراین، به جاى ترویج برابرى و تساوى در همه شئون - که به معناى تشابه محورى است - باید به تبلیغ و ترویج عدالت، یا تناسب و هماهنگى حقوق و تکالیف و تنظیم قوانین و مقررات متناسب با اشتراکات و تفاوت هاى زیستى و محیطى همت گماشت. رافائل مى گوید: مقتضاى انصاف توجّه به یک اصل عقلانى، منطقى و استوار است. این اصل صرفاً مرتبط با اخلاق نیست؛ بلکه با عقلانیت در مسائل نظرى و علمى نیز همراه است و ما را ملزم مى سازد در موارد «مشابه» برخورد همانند و در موارد «متفاوت» برخورد متفاوت و ناهمسان داشته باشیم.(58) به همین دلیل فمینیست ها نیز به طور صریح، خواهان تجدیدنظر در شعارهاى اولیه خود، در امر قانون گذارى شده اند؛ چنان که در فصل دوم کتاب راهنماى آموزشى اقدامات محلى و تغییر جهانى به سفارش صندوق توسعه سازمان ملل متحد )UNIFEM( و مرکز رهبرى جهانى زنان )CWGL(آمده است: «در سیاق عبارت هاى مربوط به حقوق بشر، برابرى الزاماً به این معنا نیست که با همه افراد، به شیوه یکسان رفتار شود. هنگامى که مردم در موقعیت هاى نابرابر قرار دارند، رفتار کردن با آنها به شیوه یکسان، همواره بى عدالتى ها را - به جاى ریشه کن ساختن - تداوم مى بخشد. در این مفهوم است که ما تأکید مى کنیم که در حقوق بشر، بى طرفى جنسیتى وجود ندارد. نقش حقوق و راه حل هاى آنها را نمى توان بدون در نظر گرفتن موقعیت هاى نابرابر مردان و زنان جامعه به بحث گذاشت». واقعیات خارجى، مستلزم مد نظر قرار دادن تفاوت هاى موجود، بین استعدادهاى زن و مرد و در واقع اختصاص بعضى از کارکردها و تقسیم کار است؛ برخلاف کلیشه اى تلقى کردن آنها از سوى کنوانسیون. سنجش نگرش فمینیستى پرسش 8. آیا مى توان نگرش فمینیستى را منطبق با دیدگاه اسلام و در یک راستا دانست؟ بى گمان ستم به زنان، یکى از سیاه ترین منظره هاى تمدن بشرى است، چه آن زمان که در قدیم، انسان بودن زن فراموش شده بود و چه امروز که زن بودن او به نام «آزادى» و «تساوى حقوق» او با مرد و در واقع، موقعیت طبیعى و فطرى و استعدادهاى ویژه زن و رسالت او به فراموشى سپرده شده است. از این رو، هرگونه تلاش در بهبود این روند، موجه و معقول مى نماید. اما این اصلاحات باید بر مبناى صحیح و استوار صورت گیرد و این همان نهضت سفید اسلامى زن است، نه نهضت سیاه و تیره اروپایى غرب (فمینیسم). باید براى احیاى مقام انسانى زن و حقوق وى به پاخاست، اما مبناى این نهضت آموزه هاى عالى اسلامى باشد و نه آموزه هاى انحرافى بر اساس هوا و هوس و دست دراز کردن به طرف دنیاى غرب.(59) نحوه حمایت و دفاع از حقوق زن در نگرش اسلامى وجنبش فمینیستى غربى در انگیزه ها، مبانى نظرى و آموزه ها تفاوت جدى دارد. و به همین دلیل، نهضتى که در اروپا براى احقاق حقوق پایمال شده زن صورت گرفت، و یک سلسله بدبختى ها را از زن گرفت، خود منشأ بسیارى از ستم ها، بیچارگى ها و بدبختى هاى دیگر زنان شد. در نتیجه علیرغم حمایت جدى و غیرقابل انکار اسلام از شخصیت و جایگاه حقوقى و اجتماعى زنان، تعارض دیدگاه هاى اسلام و فمینیسم روشن است و به همین دلیل اصطلاح «فمینیسم اسلامى» از اساس نادرست است. اما توضیح تفاوت ها و تعارض ها: الف - به لحاظ انگیزه ها: زن در اروپا تا قبل از قرن بیستم از نظر قانون و در مقام عمل فاقد حقوق انسانى بود، ناقص الخلقه بودن زن پیش از مشرق زمین، در میان مردم غرب مطرح بوده است. از زبان مذهب و کلیسا گفته اند: «زن باید از اینکه زن است، شرمسار باشد». «زن موجودى است با گیسوان بلند و عقل کوتاه». «زن آخرین موجود وحشى ایست که مرد او را اهلى کرده است» و یا «زن برزخ میان حیوان و انسان است». در قرون وسطا، زن را انسان کامل و تمام عیار نشناخته، و در نتیجه زن مجبور بوده تحت سرپرستى مرد زندگى کند، چه اینکه شایسته زندگى مستقل و آزاد نبود.(60) با آنکه در اروپا از قرن هفدهم به بعد زمزمه هایى به نام «حقوق بشر» آغاز شد، و اعلامیه هاى گوناگونى از جمله اعلامیه 1688 انگلستان، 1776 آمریکا و 1789 فرانسه صادر شد، اما چون زن را فاقد هویت انسانى و یا حداقل جنس پست تر مى دانستند، مقصود از بشر تنها مردان بود. تنها براى اولین بار در قرن بیستم، مسئله «حقوق زن» در برابر مرد مطرح شد و دول اروپایى و آمریکایى تسلیم این امر شدند.(61) اما اسلام بزرگ ترین خدمت ها را به جنس زن انجام داد؛ نه تنها در سلب اختیار دارى مطلق پدران نسبت به دختران، بلکه اعطاى حریت، شخصیت و استقلال فکر به او خدمت کرد.(62) از نظر اسلام هرگز در این مسئله تردیدى وجود ندارد که زن و مرد هم در اصل شرافت و هویت انسانى و هم در برخوردارى از حقوق انسانى برابرند. نه اسلام دین مردان است و نه زن در نگرش اسلامى انسان ناقص است. ریشه تفاوت هاى حقوقى زن و مرد در اسلام توجه به ساختار وجودى هر یک از زن و مرد و هدف آفرینش است، نه نتیجه نگاه تحقیرآمیز جاهلیت عرب و غرب به زن.(63) در گرش اسلامى زنان را از جنس مردان و از سرشتى نظیر سرشت مردان آفریده ایم.(64) قرآن در طرح داستان آدم و حوا، براى مبارزه با اندیشه رایج آن عصر که جنس زن را عامل گناه و وسوسه معرفى مى کرد، مى گوید: شیطان هر دو آنها را وسوسه کرد و فریفت.(65) طى مقامات معنوى و رسیدن به اجر اخروى و قرب الهى به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل صالح مربوط است، خواه از طرف زن باشد و یا از طرف مرد.(66) اسلام با افکار خرافیِ پلید شمردن زنان، مبارزه کرد و دوست داشتن زن را جزء اخلاق انبیا معرفی نمود. علت غایی آفرینش، انسان است، و مسئله جنسیت مطرح نیست، بلکه هر یک از زن و مرد براى یکدیگر آفریده شده اند.(67) در اندیشه اسلامى وجود زن براى مرد، خیر و مایه آرامش دل است،(68) نه آنکه مایه بدبختى و گرفتارى او باشد. همان طور که نسل بشر، از مرد و زن است و نباید سهم زن را در تولید فرزند ناچیز پنداشت.(69) شتاب زدگى جنبش هاى فمینیستى، منجر به برخورد احساساتى شد؛ چون دیر به این فکر افتاده اند، احساسات مهلت نداد که حقایق علمى و فلسفى راهنما قرار گیرد. این مضحک است که در بررسى حقوق انسانى زن، به جاى بررسى علمى و فلسفى، به آراء پسران و دختران جوان و انتخابات و افکار عمومى مراجعه کنیم. ب- به لحاظ مبانى نادرست فلسفى: چون این نهضت دنباله سایر نهضت هاى اجتماعى غرب بود که از قرن هفدهم تا قرن حاضر شکل گرفت، محور اصلى آن دو چیز بود: «آزادى» و «تساوى». پیشگامان این نهضت با این استدلال که زن با مرد در انسانیت شریک است و یک انسان تمام عیار است، پس باید در تمام حقوق و تکالیف نیز مانند مرد و برابر با او باشد، مدعى شدند که بدون تأمین آزادى زن و تساوى حقوق او با مرد سخن از حقوق بشر بى معناست و همه مشکلات خانوادگى نیز ناشى از همین دو امر است. در این نهضت توجه نشد که تساوى و آزادى، براى احقاق حقوق زن، دو شرط لازم اند، اما کافى نیستند. زن از آن جهت که انسان است، مثل هر انسان دیگر آزاد آفریده شده و باید از حقوق انسانى برابر بهره مند باشد، اما زن انسانى است با صفاتى غیر از صفات مرد. زن و مرد در انسانیت برابرند، ولى دوگونه انسان اند با دو گونه خصلت ها و روان شناسى ها. این اختلاف و دوگونگى در متن آفرینش بشر و هدفمند بوده است و بى توجهى به آن عوارض نامطلوبى به بار مى آورد. ج - به لحاظ آموزه ها : درجنبش فمینیستى عمداً یا سهواً «برابرى» با «تشابه» و «همانندى» یکى شمرده شد و در نتیجه، بدون توجه به تفاوت هاى زن و مرد در ساختار وجودى، براى مساوى کردن حقوق زن و مرد، سعى کردند حقوق زن را مشابه و همشکل حقوق مرد قرار دهند، و بدین سان، «انسان» بودن زن، موجب فراموشى «زن» بودن وى گردید. بدبختى هاى قدیم غالباً معلول این جهت بود که انسان بودن زن به فراموشى سپرده شده بود و بدبختى هاى جدید از آن است که زن بودن زن و جایگاه طبیعى و فطرى او، استعدادهاى ویژه و نیازهاى غریزى و رسالت وى به فراموشى سپرده شد.(70) به گفته استاد شهید آیه اللَّه مطهرى: «قرآن کریم، احیاء کننده حقوق زن است. مخالفان تا این اندازه اعتراف دارند که قرآن در عصر نزولش گام هاى بلندى به سود زن و حقوق انسانى او برداشت. ولى هرگز قرآن بدین منظور، زن بودن زن و مرد بودن مرد را به فراموشى نسپرده است، بلکه با برقرارى ارتباط بین تکوین و تشریع، زن و مرد را همان گونه که در طبیعت هست تربیت کرده است. اسلام به زن شخصیت، استقلال فکر و عمل داد و حقوق طبیعى او را به رسمیت شناخت. اما نهضت اسلامى زن، با جریانات فمینیستى غرب دو تفاوت اساسى دارد: نخست آنکه در ناحیه روان شناسى زن و مرد و توجه به اختلافات روحى و روانى آنان اعجاز کرده است؛ دوم آنکه ضمن آشنا کردن زنان به حقوق انسانى شان و حمایت از آن، هرگز آنان را به تمرد و عصیان و طغیان و بدبینى نسبت به جنس مرد وادار نکرد. احترام پدران را نزد دختران و احترام شوهران را نزد زنان از میان نبرد، اساس خانواده ها را متزلزل نکرد، زنان را به شوهردارى و مادرى و تربیت فرزندان بدبین نکرد و زنان را وسیله اى براى استفاده سیاسى یا اقتصادى و شهوت رانى مردان قرار نداد».(71) ایشان مى فرمایند: «من هرگز ادعا نمى کنم حقوقى که عملاً در اجتماع به ظاهر اسلامى ما نصیب زن مى شود مساوى با حقوق مردان است. بارها گفته ام که لازم است به وضع زن امروز رسیدگى کامل شود و حقوق فراوانى که اسلام به زن اعطا کرده و در طول تاریخ متروک شده به او باز پس داده شود، اما نه با تقلید کورکورانه از روش نادرست مردم و فرهنگ غرب که هزاران بدبختى براى آنان به وجود آورده است».(72)     دیدگاه اسلام و فمینیسم پرسش 9. مهم ترین موارد تعارض و تفاوت هاى نگرش فمینیستى با دیدگاه اسلام در چیست؟ از دیدگاه اسلام، برخلاف فرهنگ ها و ملل پیشین و معاصر غرب و شرق، زن و مرد، از جهت ساختار آفرینش و ماهیت وجودى، یکسان و همانند مى باشند و جز در موارد خاصى از جهت حقوق و تکالیف تفاوتى وجود ندارد. در این جا به اختصار، بعضى از نقاط تعارض دیدگاه قرآن و با عقاید و آموزه هاى فمینیستى بیان مى شود: یک. اشتراک تکوینى و تشریعى زن و مرد فهرستى از موارد اشتراک تکوینى و تشریعى زن و مرد، بر اساس آیات قرآن عبارت است از: 1-1. تساوى کامل در برخوردارى از ماهیت انسانى و لوازم آن. (زن و مرد، دو صنف از یک نوع هستند - و نه دو نوع متفاوت - و گوهر وجودى آنان یک حقیقت واحد است): « یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِى خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً کَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِى تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً »(73)؛ «اى مردم، از پروردگارتان که شما را از «نفس واحدى» آفرید و جفتش را [نیز ] از او آفرید، و از آن دو، مردان و زنان بسیارى پراکنده کرد، پروا دارید؛ و از خدایى که به [نام ] او از همدیگر درخواست مى کنید پروا نمایید؛ و زنهار از خویشاوندان مَبُرید، که خدا همواره بر شما نگهبان است». 1-2. تساوى کامل در طى نمودن و سیر راه تکامل انسانى و قرب به خدا و عبودیت پروردگار: « مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى  وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ »(74)؛ «هر کس -از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاکیزه اى، حیات [حقیقى ] بخشیم، و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام مى دادند پاداش خواهیم داد». 1-3. تساوى کامل در امکان انتخاب جناح حق و باطل و ایمان و کفر: « الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ؛ وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ »(75)؛ «مردان و زنان دو چهره، [همانند ]یکدیگرند. به کار ناپسند وامى دارند و از کار پسندیده باز مى دارند، و دستهاى خود را [از انفاق ]فرو مى بندند. خدا را فراموش کردند، پس [خدا هم ] فراموششان کرد. در حقیقت، این منافقانند که فاسقند. خدا به مردان و زنان دو چهره و کافران، آتش جهنم را وعده داده است. در آن جاودانه اند. آن [آتش ] براى ایشان کافى است، و خدا لعنتشان کرده و براى آنان عذابى پایدار است». و بر عکس آن در جهت مثبتِ ایمانى مى فرماید: « وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطِیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ؛ وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِى جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »(76)؛ «و مردان و زنان با ایمان، دوستان یکدیگرند، که به کارهاى پسندیده وا مى دارند، و از کارهاى ناپسند باز مى دارند، و نماز را بر پا مى کنند و زکات مى دهند، و از خدا و پیامبرش فرمان مى برند. آنانند که خدا به زودى مشمول رحمتشان قرار خواهد داد، که خدا توانا و حکیم است. خداوند به مردان و زنان با ایمان باغهایى وعده داده است که از زیر [درختان ] آن نهرها جارى است. در آن جاودانه خواهند بود. و [نیز ]سراهایى پاکیزه در بهشت هاى جاودان [به آنان وعده داده است ]و خشنودى خدا بزرگتر است. این است همان کامیابى بزرگ». 1-4. اشتراک در اکثر قریب به اتفاق تکالیف و مسئولیت ها: « وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ »(77)؛ «و مرد و زن دزد را به سزاى آنچه کرده اند، دستشان را به عنوان کیفرى از جانب خدا ببرید، و خداوند توانا و حکیم است». و یا « الزَّانِیَةُ وَ الزَّانِى فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِى دِینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْ آخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ »(78)؛ «به هر زن زناکار و مرد زناکارى صد تازیانه بزنید، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در [کار] دین خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نکنید، و باید گروهى از مؤمنان در کیفر آن دو حضور یابند». و « قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى  لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ؛ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى  جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِى أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِى الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلى  عَوْراتِ النِّساءِ وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ »(79)؛ «به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه تر است، زیرا خدا به آنچه مى کنند آگاه است». و به زنان با ایمان بگو: «دیدگان خود را [از هر نامحرمى ]فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست. و باید روسرى خود را بر گردن خویش [فرو ]اندازند، و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش ] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن ] بى نیازند یا کودکانى که بر عورتهاى زنان وقوف حاصل نکرده اند، آشکار نکنند؛ و پاهاى خود را [به گونه اى به زمین ]نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته مى دارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى [از مرد و زن ] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید». و یا « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ »(80)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، روزه بر شما مقرر شده است، همان گونه که بر کسانى که پیش از شما [بودند ]مقرر شده بود، باشد که پرهیزگارى کنید». 1-5. استقلال اجتماعى، سیاسى و اعتقادى زنان و حق مشارکت زنان در عرصه فعالیت هاى اجتماعى، سیاسى و فرهنگى: خداوند متعال مى فرماید: « ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ اللَّهِ شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ؛ وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِنْدَکَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ؛ وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِى أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فِیهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ وَ کانَتْ مِنَ الْقانِتِینَ »(81)؛ «و براى کسانى که ایمان آورده اند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه که گفت: «پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه اى برایم بساز، و مرا از فرعون و کردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر برهان. و مریم دخت عمران را، همان کسى که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتاب هاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود». 1-6. استقلال اقتصادى زنان و حق مالکیت و اشتغال آنان: « وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى  بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیماً »(82)؛ «و زنهار، آنچه را خداوند به [سبب ] آن، بعضى از شما را بر بعضى [دیگر] برترى داده آرزو مکنید. براى مردان از آنچه [به اختیار ]کسب کرده اند بهره اى است، و براى زنان [نیز] از آنچه [به اختیار ]کسب کرده اند بهره اى است. و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزى داناست». 1-7. برخوردارى مادران از حقوق خانوادگى نظیر پدران، بلکه ترجیح و اولویت دادن به حق مادر با توجه به زحمات و تکالیف و مسئولیت هایش: « وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِى ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ »(83)؛ «و به انسان سفارش کردیم که به پدر و مادر خود نیکى کند، و[لى ] اگر آنها با تو درکوشند تا چیزى را که بدان علم ندارى با من شریک گردانى، از ایشان اطاعت مکن. سرانجامتان به سوى من است، و شما را از [حقیقت ]آنچه انجام مى دادید باخبر خواهم کرد». و یا « وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى  وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِى عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِى وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ »(84)؛ «و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم؛ مادرش به او باردار شد، سستى بر روى سستى. و از شیر باز گرفتنش در دو سال است. [آرى، به او سفارش کردیم ] که شکرگزارِ من و پدر و مادرت باش که بازگشت [همه ] به سوى من است». دو. تفاوت هاى تکوینى و تشریعى زن و مرد در این مجال، صرفاً نمونه هایى از تفاوت هاى حقوقى بین زن و مرد - که در قرآن کریم بیان و مبناى شریعت اسلامى شده است - یادآورى مى شود. گفتنى است این آیات مغایر با مفاد برخى از کنوانسیون هاى بین المللى است که با گرایش فمینیستى، تنظیم و تصویب شده است و در آن هرگونه تفاوت حقوقى بین زن و مرد تبعیض تلقّى و خواستار محو آن شده است. براى مثال، مفاد کنوانسیون رفع کلیه اشکال تبعیض علیه زنان، در حدود نود مورد با احکام و مقررات شرعى مغایرت دارد. البته بعضى از آنها مورد اختلاف مجتهدان است؛ اما بیشتر موارد آن با فتاواى مسلم و یا دست کم نظر مشهور فقها مغایرت دارد. در این مجال به بعضى از موارد مغایر با احکام شرعى اشاره مى شود: 2-1. قصاص: « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِى الْقَتْلى  الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى  بِالْأُنْثى  فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى  بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ »(85)؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید، درباره کشتگان، بر شما [حق ] قصاص مقرر شده: آزاد عوض آزاد و بنده عوض بنده و زن عوض زن. و هر کس که از جانب برادر [دینى ]اش [یعنى ولىّ مقتول ]، چیزى [از حق قصاص ] به او گذشت شود، [باید از گذشت ولىّ مقتول ] به طور پسندیده پیروى کند، و با [رعایت ]احسان، [خونبها را] به او بپردازد. این [حکم ] تخفیف و رحمتى از پروردگار شماست؛ پس هر کس، بعد از آن از اندازه درگذرد، وى را عذابى دردناک است». 2-2. عدّه نگه داشتن زنان مطلقه: « وَ الْمُطَلَّقاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوءٍ وَ لا یَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ یَکْتُمْنَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِى أَرْحامِهِنَّ إِنْ کُنَّ یُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْ آخِرِ وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِى ذلِکَ إِنْ أَرادُوا إِصْلاحاً »(86)؛ «و زنان طلاق داده شده، باید مدت سه پاکى انتظار کشند، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارند، براى آنان روا نیست که آنچه را خداوند در رحم آنان آفریده، پوشیده دارند؛ و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند، به بازآوردن آنان در این [مدّت ]سزاوارترند. و مانند همان [وظایفى ] که بر عهده زنان است ، به طور شایسته، به نفع آنان [بر عهده مردان ] است، و مردان بر آنان درجه برترى دارند، و خداوند توانا و حکیم است». 2-3. عدّه وفات: « وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما فَعَلْنَ فِى أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ »(87)؛ «و کسانى از شما که مى میرند و همسرانى بر جاى مى گذارند، [همسران ]چهار ماه و ده روز انتظار مى برند؛ پس هرگاه عدّه خود را به پایان رساندند، در آنچه آنان به نحو پسندیده درباره خود انجام دهند، گناهى بر شما نیست، و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است». 2-4. لزوم کسب اجازه ازدواج دختر از ولىّ: « وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ وَ لا تُنْکِحُوا الْمُشْرِکِینَ حَتَّى یُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکُمْ أُولئِکَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ یَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ یُبَیِّنُ آیاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ »(88)؛ «و با زنان مشرک ازدواج مکنید، تا ایمان بیاورند. قطعاً کنیز با ایمان بهتر از زن مشرک است، هر چند [زیبایى ]او شما را به شگفت آورد. و به مردان مشرک زن مدهید تا ایمان بیاورند. قطعاً برده با ایمان بهتر از مرد آزاد مشرک است، هر چند شما را به شگفت آورد. آنان [شما را] به سوى آتش فرا مى خوانند، و خدا به فرمان خود، [شما را] به سوى بهشت و آمرزش مى خواند، و آیات خود را براى مردم روشن مى گرداند، باشد که متذکر شوند». خداى متعال در پرهیز دادن مردان مؤمن از ازدواج با زنان مشرک، فعل را به خود آنان استناد مى دهد «وَ لا تَنْکِحُوا» اما در پرهیز دادن زنان مؤمنه از ازدواج با مردان مشرک، فعل را به اولیاء و سرپرست هاى آنان استناد مى دهد و فعل نکاح را با صیغه اِفعال «لا تَنْکِحُوا» ذکر مى کند و مى گوید: «زنان مؤمنه را به نکاحِ مردان مشرک در نیاورید...». و نیز: « وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ إِلاَّ أَنْ یَعْفُونَ أَوْ یَعْفُوَا الَّذِى بِیَدِهِ عُقْدَةُ النِّکاحِ وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى  وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ »(89)؛ «و اگر پیش از آنکه با آنان نزدیکى کنید، طلاقشان گفتید، در حالى که براى آنان مَهرى معین کرده اید، پس نصف آنچه را تعیین نموده اید [به آنان بدهید]، مگر اینکه آنان خود ببخشند، یا کسى که پیوند نکاح به دست اوست ببخشد؛ و گذشت کردنِ شما به تقوا نزدیکتر است. و در میان یکدیگر بزرگوارى را فراموش مکنید، زیرا خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست». در این آیه نیز گره و پیوند ازدواج دختر را به دست اولیاء و سرپرست هاى آنان مى داند. 2-5. محدودیت در شهادت «گواهى»ِ زنان. براى مثال: « ...وَ اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنِ مِنْ رِجالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا الْأُخْرى  وَ... »(90)؛ «...از میان گواهانى که [به عدالت آنان ]رضایت دارید [گواه بگیرید]، تا [اگر] یکى از آن دو [زن ]فراموش کرد، [زنِ ]دیگر، وى را یادآورى کند. و چون گواهان احضار شوند، نباید خوددارى ورزند. و از نوشتن [بدهى ] چه خرد باشد یا بزرگ، ملول نشوید، تا سررسیدش [فرا رسد]...». 2-6. تعدّد همسرگزینى براى مردان « وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِى الْیَتامى  فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى  وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ ذلِکَ أَدْنى  أَلاَّ تَعُولُوا »(91)؛ «و اگر در اجراى عدالت میان دختران یتیم بیمناکید، هر چه از زنان [دیگر ]که شما را پسند افتاد، دو دو، سه سه، چهار چهار، به زنى گیرید. پس اگر بیم دارید که به عدالت رفتار نکنید، به یک [زن آزاد] یا به آنچه [از کنیزان ]مالک شده اید [اکتفا کنید]. این [خوددارى ]نزدیکتر است تا به ستم گرایید [و بیهوده عیال وار گردید]». 2-7. ارث دختر و پسر و زن و مرد: «یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِى أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ ... »(92)؛ «خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش مى کند: سهم پسر، چون سهم دو دختر است». و نیز: « یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِى الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَها نِصْفُ ما تَرَکَ وَ هُوَ یَرِثُها إِنْ لَمْ یَکُنْ لَها وَلَدٌ فَإِنْ کانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثانِ مِمَّا تَرَکَ وَ إِنْ کانُوا إِخْوَةً رِجالاً وَ نِساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ »(93)؛ «از تو [درباره کلاله ] فتوا مى طلبند؛ بگو: «خدا درباره کلاله فتوا مى دهد: اگر مردى بمیرد و فرزندى نداشته باشد، و خواهرى داشته باشد، نصف میراث از آن اوست. و آن [مرد نیز] از او ارث مى برد، اگر براى او [=خواهر] فرزندى نباشد. پس اگر [ورثه فقط] دو خواهر باشند، دو سوم میراث براى آن دو است، و اگر [چند] خواهر و برادرند، پس نصیب مرد، مانند نصیب دو زن است. خدا براى شما توضیح مى دهد تا مبادا گمراه شوید، و خداوند به هر چیزى داناست». 2-8. ارث همسران از یکدیگر: « وَ لَکُمْ نِصْفُ ما تَرَکَ أَزْواجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِها أَوْ دَیْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَیْنٍ »(94)؛ «و نیمى از میراث همسرانتان از آنِ شما [شوهران ]است اگر آنان فرزندى نداشته باشند؛ و اگر فرزندى داشته باشند یک چهارم ماترک آنان از آنِ شماست، [البته ] پس از انجام وصیتى که بدان سفارش کرده اند یا دَینى [که باید استثنا شود]، و یک چهارم از میراث شما براى آنان است اگر شما فرزندى نداشته باشید؛ و اگر فرزندى داشته باشید، یک هشتم براى میراث شما از ایشان خواهد بود». 2-9. ازدواج موقت براى مردان داراى همسر: « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَ لا جُناحَ عَلَیْکُمْ فِیما تَراضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً حَکِیماً »(95)؛ «و زنان شوهردار [نیز بر شما حرام شده است ] به استثناى زنانى که مالک آنان شده اید؛ [این ]فریضه الهى است که بر شما مقرر گردیده است. و غیر از این [زنان نامبرده ]، براى شما حلال است که [زنان دیگر را ]به وسیله اموال خود طلب کنید -در صورتى که پاکدامن باشید و زناکار نباشید- و زنانى را که متعه کرده اید، مَهرشان را به عنوان فریضه اى به آنان بدهید، و بر شما گناهى نیست که پس از [تعیین مبلغ ]مقرر، با یکدیگر توافق کنید [که مدت عقد یا مَهر را کم یا زیاد کنید]؛ مسلماً خداوند داناى حکیم است». 2-10. حرمت ازدواج با محارم و منع از اختلاط بین زن و مرد: « وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلاً؛ حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهاتُکُمْ وَ بَناتُکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ وَ عَمَّاتُکُمْ وَ خالاتُکُمْ وَ بَناتُ الْأَخِ وَ بَناتُ الْأُخْتِ وَ أُمَّهاتُکُمُ اللاَّتِى أَرْضَعْنَکُمْ وَ أَخَواتُکُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ وَ أُمَّهاتُ نِسائِکُمْ وَ رَبائِبُکُمُ اللاَّتِى فِى حُجُورِکُمْ مِنْ نِسائِکُمُ اللاَّتِى دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُناحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلائِلُ أَبْنائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَ أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً؛ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ ... »(96)؛ «و با زنانى که پدرانتان به ازدواج خود درآورده اند، نکاح مکنید؛ مگر آنچه که پیشتر رخ داده است، چرا که آن، زشتکارى و [مایه ]دشمنى، و بد راهى بوده است. [نکاح اینان ] بر شما حرام شده است: مادرانتان، و دخترانتان، و خواهرانتان، و عمه هایتان، و خاله هایتان، و دختران برادر، و دختران خواهر، و مادرهایتان که به شما شیر داده اند، و خواهران رضاعى شما، و مادران زنانتان، و دختران همسرانتان که [آنها دختران ]در دامان شما پرورش یافته اند و با آن همسران همبستر شده اید -پس اگر با آنها همبستر نشده اید بر شما گناهى نیست [که با دخترانشان ازدواج کنید]- و زنان پسرانتان که از پشت خودتان هستند، و جمع دو خواهر با همدیگر -مگر آنچه که در گذشته رخ داده باشد- که خداوند آمرزنده مهربان است». 2-11. منع از دوستى دختر و پسر (رفیق بازى) و روابط خارج از چارچوب شرع: « فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَیْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ »(97)؛ «پس آنان را با اجازه خانواده شان به همسرى [خود] درآورید و مَهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه ]پاکدامن باشند نه زناکار، و دوست گیران پنهانى نباشند. پس چون به ازدواج [شما ]درآمدند، اگر مرتکب فحشا شدند، پس بر آنان نیمى از عذاب [=مجازات ] زنان آزاد است. این [پیشنهاد زناشویى با کنیزان ] براى کسى از شماست که از آلایش گناه بیم دارد...». و نیز: « وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِى أَخْدانٍ »(98)؛ «و [بر شما حلال است ازدواج با ]زنان پاکدامن از مسلمان، و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى ] به آنان داده شده، به شرط آنکه مَهرهایشان را به ایشان بدهید، در حالى که خود پاکدامن باشید نه زناکار و نه آنکه زنان را در پنهانى دوست خود بگیرید. و هر کس در ایمان خود شکّ کند، قطعاً عملش تباه شده، و در آخرت از زیانکاران است». فمنیست ها مدعى اند هیچ مکان اختصاصى و هیچ روابط اختصاصى وجود ندارد و به همین دلیل هیچ گونه محدودیت در روابط و تمایز بین جنسیت ها را برنمى تابند. 2-12. حرمت نگاه ناروا به نامحرم و محدودیت در روابط دختر و پسر: « یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِى فِى قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً؛ وَ قَرْنَ فِى بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى  وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً »(99)؛ «اى همسران پیامبر، شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر ]نیستید، اگر سر پروا دارید پس به ناز سخن مگویید تا آنکه در دلش بیمارى است طمع ورزد؛ و گفتارى شایسته گویید. و در خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینتهاى خود را آشکار مکنید و نماز برپا دارید و زکات بدهید و خدا و فرستاده اش را فرمان برید. خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند». و نیز: « قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى  لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِما یَصْنَعُونَ؛ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ ما ظَهَرَ مِنْها وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى  جُیُوبِهِنَّ وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبائِهِنَّ أَوْ آباءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنائِهِنَّ أَوْ أَبْناءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِى إِخْوانِهِنَّ أَوْ بَنِى أَخَواتِهِنَّ أَوْ نِسائِهِنَّ... »(100)؛ «به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه تر است، زیرا خدا به آنچه مى کنند آگاه است»؛ و به زنان با ایمان بگو: «دیدگان خود را [از هر نامحرمى ]فرو بندند و پاکدامنى ورزند و زیورهاى خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که طبعاً از آن پیداست. و باید روسرى خود را بر گردن خویش [فرو ]اندازند، و زیورهایشان را جز براى شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش ] خود یا کنیزانشان یا خدمتکاران مرد که [از زن ] بى نیازند یا کودکانى که بر عورت هاى زنان وقوف حاصل نکرده اند، آشکار نکنند؛ و پاهاى خود را [به گونه اى به زمین ]نکوبند تا آنچه از زینتشان نهفته مى دارند معلوم گردد. اى مؤمنان، همگى [از مرد و زن ] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید». 2-13. مدیریت کلان و رهبرى جامعه و تولیت قضاء و ...: « الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى  بَعْضٍ ... »(101)؛ «مردان، سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند». 2-14. مدیریت و ریاست مرد بر خانواده: « الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى  بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ ... »(102)؛ «مردان، سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند. پس، زنان درستکار ، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان ] حفظ کرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ مى کنند». 2-15. تمکین و نشوز: « الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى  بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ وَ اللاَّتِى تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِى الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً »(103)؛ «مردان، سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند. پس، زنان درستکار ، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان ]حفظ کرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ مى کنند. و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست ]پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را بزنید؛ پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش ] مجویید، که خدا والاى بزرگ است». 2-16. حق نفقه زن (گرچه به نفع زنان است، ولى چون دایمى است، مشمول تبعیض مثبت استثنا شده در کنوانسیون است): « الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى  بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ »(104)؛ «مردان، سرپرست زنانند، به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى کنند. پس، زنان درستکار ، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان ]حفظ کرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ مى کنند». 2-17. میزان پوشش اسلامى «حجاب»: « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنى  أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ ... »(105)؛ «اى پیامبر، به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو: «پوشش هاى خود را بر خود فروتر گیرند. این براى آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط ]نزدیکتر است». 2-18. حق طلاق به دست مردان: « وَ إِنْ عَزَمُوا الطَّلاقَ فَإِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ »(106)؛ «و اگر آهنگ طلاق کردند، در حقیقت خدا شنواى داناست». و نیز: « یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحْصُوا الْعِدَّةَ »(107)؛ «اى پیامبر، چون زنان را طلاق گویید، در [زمان بندى ]عدّه آنان طلاقشان گویید و حساب آن عدّه را نگه دارید، و از خدا، پروردگارتان بترسید». فلسفه تفاوت هاى حقوقى زن و مرد پرسش 10. من به عنوان یک مسلمان نمى توانم افکار فمینیستى را بپذیرم، اما همواره با این پرسش مواجه مى شوم و دوست دارم بدانم که اگر اسلام دین مردان نیست، و حقوق برابر براى زن را به رسمیت مى شناسد پس چرا تفاوت هاى حقوقى فراوانى بین زن و مرد قایل شده است؟ مسلّم است که اسلام در همه جا براى زن و مرد حقوق مشابهى وضع نکرده است، همچنان که در همه موارد براى آنها تکالیف و مجازات هاى مشابهى نیز وضع نکرده است. اسلام اصل مساوات انسانى را در حقوق زن و مرد رعایت کرده است اما لازمه تساوى، تشابه و یکنواختى نیست. لازمه عدالت، وضع حقوق و تکالیف برابر و یکسان در شرایط همسان، و حقوق و تکالیف متفاوت در شرایط نابرابر و ناهمسان است. از این رو برخى حقوق و تکالیف زن و مرد متفاوت است، زیرا زن و مرد از نظر تکوین داراى شرایط همسانى هستند و یکى از شاخصه هاى نظام حقوقى شایسته آن است که به واقعیات هستى توجه داشته باشد. از آنجا که زن و مرد به لحاظ جسمى و روحى تفاوت هاى فراوانى دارند، عدالت اقتضا مى کند زن و مرد حقوق برابر اما احیاناً متفاوت داشته باشند. لازمه اشتراک زن و مرد در حیثیت انسانى و برابرى آنها از لحاظ انسانیت، برابرى آنها در حقوق انسانى است، اما حقوق و تکالیفى که به مقتضاى جنسیت و تقسیم وظایف طبیعى متناسب مقرر مى شود، همسان نیست؛ البته همین حقوق و تکالیف بر اساس تلازم حق و تکلیف متوازن و برابر است و اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقى براى مردان نسبت به زنان قائل نیست و از سوى دیگر با پیوند و برقرارى تعامل شایسته بین حقوق و اخلاق، زن و مرد را رفیق هم قرار داد نه رقیب یکدیگر، از این رو رعایت حقوق زن و مرد از سوى طرف مقابل، امرى مقدس و انسانى محسوب مى شود.(108) توجه به نکات ذیل به عنوان اصول موضوعه در فهم فلسفه تفاوت هاى حقوقى زن و مرد، وتوجیه منطقى آن مفید است. 1. اصولاً زن و مرد، به دلیل اشتراک در سرشت انسانى، از حقوق و تکالیف یکسانى برخوردارند؛ ولى احیاناً به عنوان دو صنف از نوع انسان در نظر گرفته مى شوند و در این صورت، اختلاف حقوق و تکالیف مطرح مى شود. پس زن و مرد، یک امر فرعى و استثنایى است. 2. این تفاوت هاى حقوقى، جنبه ارزشى نداشته و در کمال حقیقى انسان و قرب او به سوى خداى متعال نقشى ندارد و بنابراین، هرگز موجب تقسیم انسان ها به درجه یک و دو نمى گردند. 3. بیشتر این اختلافات، ناشى از کارکردهاى ویژه زن و مرد در خانواده است، مثل: زن و شوهر، مادر و پدر، خواهر و برادر؛ زیرا بیشتر اختلافات حقوقى زن و مرد، به نظام حقوق خانواده باز مى گردد. هرچند برخى از اختلافات در حقوق اجتماعى، ناشى از ویژگى زن یا مرد بودن انسان است. 4. ریشه بسیارى از شبهات و اعتراضات نسبت به حقوق زن در اسلام، ناشى از نگاه جزئى نگر به اسلام و حقوق زن در اسلام است. اگر نظام حقوقى زن، در مجموعه نظام حقوق خانواده و نظام حقوق خانواده در مجموعه مکتب و نظامِ حقوقى اسلام، و آن هم در کنار سایر نظامات اجتماعى و سیاسى، اخلاقى و ... اسلام مطالعه شود، پاسخ بسیارى از سؤالات، خود به خود روشن خواهد شد. 5. بر اساس بینش اسلامى، دنیا گذرگاه آخرت و زندگى حقیقى و سعادت واقعى بشر در زندگى اخروى او است. فلسفه بعضى تفاوت هاى حقوقى میان زن ومرد همچون الزام بانوان مسلمان به پوشش اسلامى و برخى محدودیت هاى رفتارى نسبت به زنان مثل منع اختلاط بین زن و مرد، در راستاى اهتمام اسلام بر عنصر عفت و پاکى و پاکدامنى زن ارزیابى مى شود. چنان که آیةاللَّه مصباح مى فرمایند: «هم در جامعه صدر اسلام و هم در اجتماع مطلوب و آرمانى این دین، مردان به مراتب بیش از زنان ، در صحنه هاى اجتماعى حضور مى داشته و دارند».(109) 6. محورى بودن نهاد خانواده در اندیشه اسلامى باعث شده است که زن و مرد در هر نقش، موقعیت اجتماعى و فردى که قرار گیرند، بایستى «خانواده» را به عنوان یک «اولویت» قرار دهند؛ چرا که خانواده به عنوان یک نهاد اصیل، مبناى شکل گیرى اجتماع است.از این رو، در پى ریزى حقوق زنان و ترسیم چهره شایسته زن، به تشکیل و تقویت این بنیاد، و تعمیق روابط میان اعضاى آن، به ویژه زن و شوهر به عنوان دو رکن اصلى این نهاد، توجّه و توصیه شود؛ و هر توصیه و پیشنهاد و یا هر ضابطه و برنامه اى که به تضعیف و سستى این نهاد بیانجامد، حذف شود. تأمین این هدف نیز چه بسا ممکن است برخى اختلافات حقوقى بین زن و مرد را موجب گردد. به همین دلیل، اسلام اصرار و اهتمام دارد که عناصر اصلى تشکیل خانواده مسلمان، عناصرى بیگانه از جامعه اسلامى و توحیدى نبوده بلکه عناصرى خالص و هماهنگ با این جامعه باشند و به همین جهت است که صریحاً ازدواج مؤمن با مشرک را بطور کلى ممنوع اعلام کرده است(110) تا بدین وسیله محیط خانواده براى پیدایش فرزندان سالم، پاک و خداپرست آماده شود. 7- تفاوت هاى جنسیتى، واقعیت هایى حکیمانه اند که دست تدبیر الهى، آن را به عنوان بخشى از «نظام احسن» وجود قرار داده است؛ چرا که همین تفاوت هاست که منشأ کمال و موجب احساس نیاز متقابل و زمینه بقاء حیات انسانى و اجتماعى و تحکیم پیوندها مى شود.(111) نادیده انگاشتن این تفاوت ها در پى ریزى مقررات حقوقى، به معناى مبارزه با واقعیاتى است که بود و نبود آنها به خواست و نوع داورى این و آن بستگى ندارد. بنابراین، کاملاً منطقى است که این تفاوت ها در تنظیم روابط و مناسبات اجتماعى وتقسیم کارها و مسؤولیت ها، منشأ برخى اختلافات حقوقى و تعدد نقش ها شود. در تعیین حقوق و تکالیف، بایستى با در نظر گرفتن موارد اشتراک، حقوق و تکالیف مشترک، و در موارد متفاوت (البته نه هر تفاوت و به هر میزانى از تفاوت بلکه هرگاه تفاوت ها به نحوى باشد که موجب تفاوت در مصالح و مفاسد نفس الامرى شود)، حقوق و تکالیف متمایز وضع شود. از این رو، نه مکلف شدن مردان به تکالیف اختصاصى، دلیلى بر طفیلى قلمداد کردن زنان است؛ و نه اعتبار برخى حقوق به تناسب همان تکالیف نشانه تبعیض بین زن و مرد و برترى دادن مرد بر زن است. 8 تلازم حق و تکلیف از یک سو و محرومیت و معافیت از سوى دیگر سبب برقرارى توازن حقوقى مى گردد. براى مثال، نسبت به تمکین، مرد داراى حق و زن عهده دار تکلیف است و متقابلاً نسبت به نفقه، زن داراى حق و مرد عهده دار تکلیف است، و به دلیل وظیفه انفاق، تفاوت ارث مطرح مى شود، چون اگر هزینه مرد افزون شد، باید منبع درآمد او نیز، ازدیاد یابد و با حذف مرد (قتل یا صدمه دیدن)، محرومیت کسانى که از این حق محروم شدند، با افزایش دیه مرد جبران گردد. 9 توجه به این نکات، توهم ظالمانه و تبعیض آمیز بودن اختلافات حقوقى زن و مرد در نظام حقوقى اسلام را ریشه کن مى سازد؛ زیرا ظلم یا در مقام اعطاى پاداش و کیفر است و یا پیش از آن در مقام داورى و تعیین پاداش و کیفر، و این هر دو بطور کلى و نیز در رابطه با موضوع بحث، نسبت به خداوند غیرقابل تصور است، فقط ظلمِ در مقام تعیین حق و تکلیف باقى مى ماند که با بیان بالا روشن شد که منتفى است. خداى متعال این عدالت و توازن حق و تکلیف را با بهترین عبارت، کوتاه و گویا چنین بیان کرده است: «براى زنان همانند حقوقى است که براى مردان بر عهده آنان است».(112)     پیامدهاى جنبش فمینیستى پرسش 11. ادعا مى شود آموزه هاى فمینیستى پیامدهاى زیانبارى دارد. چنانچه ممکن است چند نمونه از آثار و پیامدهاى منفى آموزه هاى فمینیستى مبنى بر تشابه حقوقى زن و مرد را بیان کنید؟ آموزه هاى فمینیستى، پیامدهاى بسیار زیان بارى دارد که در اینجا به بعضى از آنها اشاره مى شود: الف. زنان کرامت خود را از دست داده، به ابتذال کشیده شده اند و به صورت ابزار هوس رانى هاى مردان درآمده اند. ب. در دسترس بودن بیش از حد زنان و رفتار غیرطبیعى آنان، سبب شده که مردان کم کم از آنان روى گردان شده و حتى متنفر گردند. این امر باعث شده تا مردان براى ارضاى غریزه جنسى خود، به هم جنسانشان روى آورند. سردى و بى مهرى مردان نیز، زنان را واداشته است که عطش جنسى خود را با هم جنسان خود فرو بنشانند: همجنس بازى و پیامدهاى آن (مانند ایدز) یکى از مشکلات عظیمى است که تمدن غرب، با آن دست به گریبان است و براى اولین بار در کشورهاى صنعتى - به ویژه آمریکا - مشاهده شد؛ یعنى، همان کشورهایى که در آن روابط زن و مرد و ارضاى نیازهاى جنسى در متنوع ترین، متعددترین و افراطى ترین شکل آن، آزاد و متداول است. طبق آخرین آمار بیش از 80 درصد از مبتلایان به ایدز در قاره آمریکا و اروپا زندگى مى کنند.(113) آندره میشل - به عنوان یکى از چهره هاى سرشناس فمینیست معاصر - این گونه روابط جنسى را جایگزینى براى «خانواده سنتى»، در عصر برابرى زن و مرد دانسته و از آن به عنوان «خانواده آزاد و شاد» یاد مى کند: «مردان و زنان اروپا دیگر حاضر نیستند، ازدواج هاى ناشاد را تحمل کنند.(114) ج. کار زنان در بیرون از خانه، مانع رسیدگى آنان به کارهاى خانه چنان که باید و شاید - شده، و همین امر، موجب بروز اختلافات خانوادگى گشته است. از طرفى استقلال اقتصادى و داشتن درآمد سبب جسورتر شدن زنان شده و بیم آنان را از متارکه و طلاق کاهش داده است؛ در نتیجه، دامنه نزاع هاى خانوادگى گسترش یافته است. د. یکى از نتایج نهضت هاى طرفدار زنان، منع تعدّد زوج ها بود. از نظر آنان که بیش از یک زن داشتن، بى حرمتى به شخصیت زنان و موجب تضییع حقوق آنان است؛ پس نباید به مرد اجازه داد که همسر دیگرى نیز اختیار کند. بحث دیگر، منع ازدواج موقّت بود که آن هم با استدلال هایى مشابه به کرسى نشست. پیامد این عوامل، همجنس بازى، ازدیاد طلاق، ممنوعیت چند همسرى و منع ازدواج موقّت، افزایش سریع تعداد دختران شوهر نکرده و زنان بیوه بود. این امر در کشورهایى که مبتلا به جنگ هاى شدید داخلى یا برون مرزى مى شدند و تعداد کثیرى از مردان خود را از دست مى دادند، شکل مصیبت بارتر و چاره ناپذیرترى به خود مى گرفت و از صورت یک امر موقّت و گذرا خارج مى شد. ه. از آن جایى که مردان که از چند همسرى و ازدواج موقت، به شدت منع شده بودند و با یک زن نیز غریزه جنسى خود را اشباع شده نمى یافتند! چاره اى جز رفیقه بازى نمى دیدند. از همین رو، ارتباطهاى نامشروع جنسى، با دختران و زنان بى شوهر و حتى زنان شوهردار رایج گشت! تحقیق هاى آمارى خود غربى ها، بیان گر این واقعیت دردآور است که بیشتر مردان در جوامع غربى، به یگانه زن قانونى خود اکتفا نمى کنند و با دختران و زنان دیگر سر و سرى دارند. و. ارتباط هاى جنسى نامشروع، سبب از هم گسیختگى علایق خانوادگى، فروپاشى کانون گرم خانواده و پیدایش اطفال نامشروع و بى سرپرست شده است. آزادى روابط زن و مرد در راستاى اجراى آموزه هاى فمینیستى، علاوه بر گسترش روابط نامشروع و غیررسمى، پیامدهاى دیگرى دارد که از جمله آنها مى توان به سقط جنین، موالید ناخواسته و نامشروع، خشونت و تجاوز به زنان، واخوردگى جنسى و گرایش به همجنس بازى، روسپى گرى و فروپاشى بنیاد خانواده اشاره کرد. ز. روابط آزاد جنسى، نقطه عزیمت و سکوى پرش به سوى روسپى گرى و بیمارى هاى مقاربتى است. این پدیده - به ویژه در بین دختران جوانى که به طور ناخواسته آبستن و صاحب فرزند یا فرزندان نامشروع شده اند - شایع است؛ زیرا بدین وسیله فرصت هاى اشتغال و تحصیل را از دست مى دهند و براى تأمین هزینه هاى زندگى و رهایى از فقر، به خودفروشى رو مى آورند. ح. خشونت جنسى علیه بانوان، رو به فزونى نهاده است. در روابط آزاد زن و مرد، اگر تمایل آنان به یکدیگر دوسویه و متقابل باشد، به پیوندهاى مشروع و نامشروع ختم مى شود؛ اما اگر تمایل یک طرفه باشد و زن تمایلى به ایجاد رابطه نداشته باشد، در بسیارى از موارد تجاوز و خشونت جنسى )Rape( و آزار جنسى )Sexual )harassment علیه او صورت مى گیرد. دانیل سیلورمن در مورد زنانى که مورد خشونت و تجاوز جنسى قرار گرفته اند، مى گوید: معمولا ً چنین زنانى پس از مدت کمى، دچار پشیمانى شده و خود را سرزنش مى کنند و پیوسته این جملات را بر زبان جارى مى سازند: «اى کاش آن لباس را نپوشیده بودم تا جلب توجه کنم! اى کاش به او لبخند نزده بودم!...».(115) میشل اوبرمن درباره خشونت جنسى علیه زنان در غرب مى نویسد: «اگر سقط جنین به صورت قانونى متوقف شود، زنان اصلاً نمى توانند زنده بمانند. علتش این است که فرهنگ آمریکا، فرهنگ تجاوز است، فرهنگى که در آن زندگى زنان به خاطر ترس از خشونت جنسى همه جا حاضر، محدود شده است... همه زنان با خطر تهاجم جنسى مردان زندگى مى کنند و یا خطر حاملگى ناخواسته»!(116) «گیدنز»، آزار جنسى زنان را در محیط کار در غرب، پدیده اى «بسیار معمول» مى داند. وى به برخى از گونه هاى آزار جنسى اشاره مى کند؛ از جمله تحمیل خواست هاى جنسى با استفاده از اقتدار شغلى یا قدرت. البته گاهى نحوه ابراز این رفتار، شکل زیرکانه تر به خود مى گیرد و آن فهماندن طرف مقابل به این که ترفیع شغلى و دریافت پاداش ها، در گرو تن دادن به خواهش هاى جنسى او است وگرنه باید منتظر پیامد بد آن (از قبیل اخراج یا جلوگیرى از ترفیع) باشد.(117) ط. فشار مضاعف به جهت تعدد نقش ها و مسؤولیت هاى زنان، بر آنان وارد شده است. ضرورت اشتغال زنان و «مزد برابر در مقابل کار برابر»، از جمله شعارهاى اصلى و محورى جنبش زنان در غرب، براى دستیابى به استقلال اقتصادى و رهایى از سیطره مردان بوده است. اما این امر نه تنها به سود زنان تمام نشده؛ بلکه باعث فشار مضاعف )Double Burden( بر آنان گشته و هرگز باعث برابرى اقتصادى و اجتماعى میان زن و مرد نشده است! حتى نابرابرى موجود را تعمیق کرده و مشکلات گسترده ترى را براى آنان فراهم آورده است. چسترسون در جمله معروفش مى گوید: «من منکر آن نیستم که زنان قبلاً مورد رفتار ناشایست و حتى درمعرض شکنجه قرار مى گرفتند؛ ولى به عقیده من وضع آنها، هیچ گاه به اندازه امروز - که فرمانرواى خانه و نیز رقیب ادارى مردانند - رقّت بار نبوده است».(118) در حقیقت طرح «برابرى در اشتغال»، به طور ناخواسته موازنه قدرت را به نفع مردان تغییر داد. از این رو نظریه پردازان برابرى، براى مقابله با مشکل پیش آمده، با تدابیر متعددى از جمله «تقسیم برابر کارها و مسؤولیت هاى خانه میان زن و شوهر» در کنوانسیون رفع تبعیض و اعلامیه پکن، در صدد کاستن از آن برآمده اند که البته توفیق چندانى نداشته است.(119) آنتونى گیدنز، در تحلیل و ریشه یابى پدیده فشار مضاعف، بر نادیده انگارى تفاوت هاى زیستى و عاطفى مسلّم و انکارناپذیرى، در تقسیم کار میان زنان و مردان غرب دست مى گذارد و وابستگى شدید عاطفى زنان به فرزندان و رتق و فتق امور آنان را گوشزد مى کند. در تبیین او، زنان کودکان را به دنیا مى آورند و پرورش مى دهند. درماندگى کودک، ایجاب مى کند که مراقبت اولیه، شدید و طولانى باشد. این ضرورت فیزیکى اولیه، به سادگى به استمرار نقش مراقبتى و پرورشى - که زنان در تمام فرهنگ ها مى پذیرند - مى انجامد. زنان به لحاظ نقش مادرى و مراقبت کنندگى، اساساً در فعالیت هاى خانگى جذب مى شوند.(120) در پایان براى روشن تر شدن مطلب به سخن یکى از بانوان دکتر انگلیسى - که در خاتمه سمینار ایدز ایراد شد - اشاره مى شود: «براى اینکه جهان امروز، از بیمارى ایدز نجات یابد و یا با آن به مبارزه برخیزد، باید مرزهایى را که دین اسلام بین زن و مرد قرار داده است، مراعات کنند و از آمیختگى بدون حد و مرز زنان و مردان جلوگیرى به عمل آید».(121)     اسلام و تجدد زندگى پرسش 12. عده اى قبول دارند که اسلام بزرگ ترین خدمت ها را براى زن انجام داد؛ اما مى گویند اسلام، متعلق به مردمِ گذشته و چهارده قرن پیش است، پس نمى تواند پاسخ گوى نیاز زن امروز باشد؛ و اگر پیامبر امروز مبعوث مى شد این احکام نابرابر را تغییر مى داد و آموزه هاى فمینیستى منطبق با نواندیشى دینى و اسلام پویا است. استاد شهید آیه الله مطهرى در پاسخ به این پرسش مى فرمایند: «دلیل عمده کسانى که مى گویند در حقوق خانوادگى باید از سیستم هاى غربى پیروى کنیم این است که وضع زمان تغییر کرده و مقتضیات دنیاى معاصر متفاوت از مقتضیات جوامع و روزگارهاى پیشین است. ولى واقعیت این است که دین اسلام یک دین جاودانى است و با هر عصر و زمان و تجدد و پیشرفتى قابل انطباق است. اما عده اى در چگونگى این انطباق ره به خطا برده اند و سرّ این انطباق را جدایى دین از سیاست دانسته اند و در نتیجه گفته اند که آموزه هاى دینى منحصر است به اصول عقاید و عبادات. و عده اى دیگر، قابلیت انطباق اسلام با زمان را، به معناى نسخ و تغییر قوانین مطابق پیشرفت دانش بشرى دانسته اند و گفته اند قوانین اجتماعى اسلام متناسب با عادات و رسوم و فرهنگ عرب جاهلیت بود و به مقتضاى این روزگار، باید قوانین دیگرى به جاى آنها وضع شود. تغییر سکولاریستى(122) نخست نغمه بیگانگان است که در داخل کشورهاى اسلامى تبلیغ مى شود و مغایر با هدف بعثت انبیا، یعنى برقرارى قسط و عدالت اجتماعى است. تفسیر دوم نیز در حقیقت، نسخ و نابودى قوانین اجتماعى اسلام است و نه انعطاف و انطباق. سرّ انعطاف پذیرى قوانین دینى اسلام عوامل گوناگونى است: 1. توجه به روح و هدف زندگى و واگذارى شکل و قالب و صورت ها و ابزار زندگى به علم و فن؛ 2. در نظر گرفتن قانون ثابت فردى و اجتماعى براى نیازهاى ثابت و قانون متغیر براى احتیاجات متغیر. البته اسلام اوضاغ متغیر را با اصول ثابتى مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغیرى قانون فرعى خاصى را به وجود مى آورد؛ 3. عقلانیت دینى؛ ابتناى احکام اسلامى بر مصالح برتر و ترجیح دادن مصلحت اهم بر مهم به تشخیص کارشناسان واقعى اسلام؛ 4. قوانین حاکم که نقش کنترل و تعدیل قوانین دیگر را ایفا مى کنند مانند قاعده «حرج» یا «لاضرر»؛ 5. احکام حکومتى بر مبناى اختیاراتى که اسلام به حکومت صالحه اسلامى تفویض کرده است؛ 6. خاصیت «اجتهادپذیرى» اسلام که قوه محرکه و پویایى اسلام است. این عوامل باعث پویایى و ماندگارى احکام اسلامى و سازگارى آن با پیشرفت و تمدن و تجدد بشرى است.(123) اسلام درباره حقوق خانوادگى زن و مرد فلسفه خاصى دارد که همین امر باعث تفاوت هایى بین نوع حقوق و تکالیف و نوع مجازات زن و مردمى شود. این وضعیت مغایر با جاهلیت چهارده قرن پیش و جاهلیت مدرن در جهان معاصر و بر مبناى عدالت و تناسب بین حقوق و تکالیف و مجازات با ساختار وجودى هر یک از آنهاست.(124) زن و مرد از لحاظ حقوق اولیه و طبیعى که در اجتماع خارج از محیط خانواده نسبت به هم پیدا مى کند، در وضعیت مساوى و مشابه قرار دارند و سپس تدریجاً در حقوق اکتسابى، تفاوت مى یابند. اما درباره حقوق خانوادگى یعنى اجتماعى که از زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان و برادران و خواهران تشکیل مى شود، دو فرض وجود دارد: الف - فرضیه «تشابه حقوق خانوادگى زن و مرد» : طبق این فرضیه که به غلط «تساوى حقوق» نام گرفته است، روابط خانوادگى میان زن و شوهر، پدر و مادر و فرزندان مانند سایر روابط اجتماعى در مؤسسات ملى یا نهادهاى اجتماعى دولتى است که تنها مزایاى اکتسابى مثل سطح سواد وضعیت آنها را معین مى کند نه زن یا شوهر بودن، زیرا زن و مرد با استعدادها و نیازهاى مشابه و با سندهاى حقوقى مشابهى که از طبیعت در دست دارند، در زندگى خانوادگى شرکت مى کنند. بنابراین، باید حقوق خانوادگى بر اساس همانندى و یکسانى تنظیم شود. ب- فرضیه «عدم تشابه حقوق خانوادگى»: طبق این فرضیه، روابط خانوادگى متفاوت از روابط مدنى و اجتماعى است و حقوق طبیعى اولیه در تنظیم این روابط نیز متفاوت است. شوهر بودن از آن جهت که شوهر بودن است، حقوق و تکالیف خاصى را ایجاب مى کند، همان طور که زن بودن یا پدر و مادر بودن و فرزند بودن، هر یک مقتضى وظایف و حقوق خاصى است که با دیگرى متفاوت است. پس در زندگى خانوادگى، زن و مرد با استعدادها و احتیاج هاى مشابهى شرکت نمى کنند و قانون آفرینش آنها را در وضع نامشابهى قرار داده و براى هر یک از آنها مدار و وضع معینى در نظر گرفته است. در نگرش اسلامى، فرضیه دوم پذیرفته شده است. فرضیه یا اصل عدم تشابه حقوق خانوادگى مبتنى بر هدفمندى آفرینش، نظام احسن در تکوین و تشریع، طبیعى بودن کانون خانواده و واقع نگرى نظام حقوقى اسلام است. منشأ پیدایش حقوق طبیعى و فطرى، هدفدارى طبیعت و جهان هستى است. دستگاه آفرینش با هدفدارى خاص، موجودات را به سوى کمالاتى که استعدادش را در وجود آنها نهفته است سوق مى دهد. پس «استعداد طبیعى» مبناى یک «حق طبیعى» است، و با توجه به هدف، استعدادها و استحقاق هاى متفاوتى به موجودات داده شده است. پس راه تشخیص حقوق طبیعى و کیفیت آنها، مراجعه به آفرینش است. این همان ارتباط تکوین و تشریع، اعتبار و واقعیت است. درباره زندگى اجتماعى انسان نظر واحدى وجود ندارد؛ عده اى آن را طبیعى مى دانند و مى گویند انسان مدنى بالطبع است و بعضى آن را کاملاً یک امر قراردادى فرض مى کنند. اما در باب زندگى خانوادگى چنین اختلاف نظرى وجود ندارد و همه معتقدند که زندگى خانوادگى بشر صددرصد طبیعى است، پس حساب زندگى خانوادگى از زندگى اجتماعى جداست. بنابراین نظام خانواده و در نتیجه حقوق زن و مرد با نظام اجتماعى و حقوق افراد در جامعه متفاوت است. در اجتماع، حقوق بر اساس میزان کار و فعالیت افراد است که اکتسابى است، ولى ریشه حقوق خانوادگى را مانند سایر حقوق طبیعى، باید در طبیعت جست، و براى این کار باید به استعدادها و احتیاجات زن و مرد نگریسته شود تا تکلیف روشن شود. در آفرینش تدابیرى به کار برده شده که طبیعت و سرشت انسان و بعضى حیوانات را به سوى تشکیل کانون خانوادگى و داشتن فرزند سوق دهد. قرائن تاریخى، دوره اى را نشان نمى دهند که انسان فاقد زندگى خانوادگى باشد، یعنى زن و مرد جداى از یکدیگر زیست کنند و یا رابطه جنسى میان افراد صورت اشتراکى و عمومى داشته باشد. زندگى بشر قدیم خواه به صورت «مادرشاهى» و خواه به صورت «پدرشاهى» شکل خانوادگى داشته است. در مسئله مالکیت این حقیقت مورد قبول همگان واقع شده که ابتدا صورت اشتراکى بوده و مالکیت اجتماعى بعد از آن پدید آمده است، ولى در مسئله جنسیت هرگز چنین مطلبى نیست. برخى موارد خلاف، جنبه استثنایى داشته و انحراف از وضع طبیعى و عمومى به شمار مى رود. بنا بر این: در تعیین حقوق و تکالیف خانوادگى باید به تفاوت هاى زن و مرد از لحاظ طبیعت و ساختار وجودى توجه کرد. و این امرى نیست که امروز و فردا داشته باشد، بلکه پایه قانونگذارى است. و همچنان که در پاسخ به پرسش هاى قبلى بدان اشاره شد، زن و مرد نه تنها از لحاظ جسمانى بلکه از جهت روانى و نیز از نظر احساسات نسبت به یکدیگر در متن آفرینش خود تفاوت هایى دارند و همین تفاوت هاى طبیعى که هدفدار است و اساس نظام احسن منظور شده است، زن و مرد را در وضع نامشابهى قرار داده است و ریشه تفاوت هایى که مقررات اسلامى بین زن و مرد قائل شده، هماهنگى با قانون آفرینش و ساختار وجودى آنان است.(125) اسلام امروز نیز دین و آیین پیشرو است، نهایت آن که باید منطق آن را درست فهمید براى مثال، یکى از سنن بسیار کهن در روابط خانوادگى بشرى این است که پس از ازدواج، در تمام مدت زندگى مشترک، مرد عهده دار مخارج زن و فرزندان خویش بوده است. اسلام با اصلاحاتى مسئله نفقه را پذیرفت و همین مسئله همانند مَهر موجب انتقاداتى به نظام حقوقى زن در اسلام شده است. منتقدان مى گویند اگر زن مانند مرد از نظر اقتصادى، مستقل باشد، نیازى به نفقه ندارد. نفقه باعث مى شود که زن جیره خوار و بنده مرد باشد و لذا گفته اند نفقه یادگار عهد مملوکیت زن است و باید به زن استقلال اقتصادى داد و او را از بندگى مرد خارج کرد تا خود عهده دار مسئولیت مالى زندگى خویش شود و در تکفل مخارج فرزندان نیز با مرد به طور متساوى شرکت کند. پرداخت نفقه به معناى نفى استقلال اقتصادى زنان و مقدمه احتیاج آنان به قیمومیت و اجازه و سرپرستى مردان است. قبلاَ یادآور شدیم که در دنیاى غرب تا چندى پیش زن مطلقاً از تصرّف در اموال خود محجور و ممنوع بود. در قرن نوزدهم تا حدى محجوریت زن شوهردار، و در قرن حاضر محجوریت همه زن ها برداشته شد که البته علت آن هم، احساسات انسانى مردان اروپایى نبود، بلکه به قول ویل دورانت: «زن اروپایى براى آزادى و حق مالکیت خود باید از ماشین تشکر کند نه از آدم. این آزمندى و حرص صاحبان کارخانه ها بود که براى کسب سود بیشتر و پرداخت مزد کمتر، قانون استقلال اقتصادى زن را به پارلمان انگلستان بردند.» اما مى بینیم که اسلام سیزده قرن پیش از اروپا، قانون استقلال اقتصادى هر یک از زن و مرد را تصویب کرد. به گفته دکتر شایگان: «استقلالى که زن در دارایى خود دارد و فقه شیعه از ابتدا آن را به رسمیت شناخته است، در حقوق یونان و رم و ژاپن و تا چندى پیش هم در حقوق غالب کشورها وجود نداشته، یعنى زن مثل صغیر و مجنون و سفیه محجور و از تصرف در اموال خود ممنوع بود.)(126) حق مالکیت و استقلال اقتصادى زنان از امتیازات دین اسلام و به نص صریح قرآن است که گفت: «لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ»(127). با این فرق که اولاً، انگیزه اسلام در دادن استقلال اقتصادى به زن جنبه هاى الهى و انسانى و عدالت دوستى بوده، نه امورى از قبیل مطامع کارخانه داران و سرمایه داران؛ ثانیاً، اگر چه به زن استقلال اقتصادى داد، اما خانمان براندازى نکرد و زنان را بر شوهر، و دختران را بر پدران به تمرد و عصیان وادار نکرد؛ ثالثاً، غرب که غل و زنجیر کار در خانه را از دست زن باز کرد، وى را گرفتار بندگى در کارخانه و مغازه کرد، اما اسلام که زن را از بندگى مرد در خانه رهانید، با الزام مرد به تأمین بودجه خانواده، هر نوع اجبار و الزامى را از دوش زن براى تأمین مخارج خود و خانواده برداشت. حال ما از آن منتقدان مى پرسیم که اولاً، شما چگونه و از کجاى قانون اسلام استنباط کردید که مرد مالک زن است و علت پرداخت نفقه، مملوک بودن زن مى باشد؟ این چگونه مالکى است که حق ندارد به مملوکش بگوید: «این کاسه آب را به من بده» و از طرفى حقى در درآمد وى ندارد و مملوک حتى اگر کارى هم براى مالک بکند، حق مطالبه مزد دارد، اگر چه شیر دادن به بچه خودش باشد؟! ثانیاً، مگر هر نفقه خورى مملوک دیگرى است؟ در اسلام سه نوع نفقه وجود دارد: نوع اول نفقه اى که مالک باید صرف مملوک خود کند، مثل مخارجى که مالک حیوانات براى آنها صرف مى کند؛ نوع دیگر، نفقه فرزند است به والدین یا بالعکس که ملاکش نه مملوکیت، بلکه حقوق متقابل میان والدین و فرزندان است و شرط آن، ناتوانى شخصى واجب النفقه مى باشد؛ نوع سوم، نفقه زن است بر گردن مرد که نه حق مالکیت زن است، و نه به دلیل عاجز بودن وى. در صورت تخلف از وظیفه، این نفقه به صورت یک دِیْن قابل مطالبه است؛ یعنى اگر مرد شانه خالى کند، زن حق دارد به صورت یک امر حقوقى اقامه دعوا کند و حق خود را از مرد بگیرد. مى بینیم که اسلام به شکل بى سابقه اى جانب زن را در مسائل اقتصادى رعایت کرده است. حال ببینیم ملاک این نوع از نفقه چیست و چرا اسلام هر اجبارى را در امور اقتصادى از عهده زن ساقط کرده است. حقیقت این است که اسلام نخواسته به نفع زن و ضد مرد یا عکس آن قانونى وضع کند. اسلام جانبدار هیچ یک به ضرر دیگرى نیست، بلکه اسلام سعادت مرد و زن و فرزندانى را که باید در دامن آنها پرورش یابند و بالاخره سعادت جامعه بشریت را در نظر گرفته است. اسلام این قاعده خلقت را که مرد مظهر نیاز و زن مظهر بى نیازى است، در نظر گرفته، مى گوید: در وصال و زندگى مشترک، مرد باید خود را به عنوان بهره گیر از وجود زن بشناسد، لذا باید هزینه این کار را هم تحمل کند. علت دیگر لزوم نفقه زن بر مرد این است که مسئولیت و زحمات طاقت فرساى تولید نسل از لحاظ طبعیت بر عهده زن گذاشته شده و آنچه از نظر طبیعى بر عهده مرد است، فقط یک عمل لذت بخش آنى مى باشد. این زن است که باید بیمارى ماهانه، سنگینى دوران باردارى، سختى زایمان، شیر دادن کودک و... را تحمل کند. همه اینها توانایى زن را در کسب و کار کاهش مى دهد. اگر بنا شود که زن و مرد از لحاظ تأمین بودجه در وضع مشابهى قرار گیرند، زن وضع رقّت بارى پیدا خواهد کرد، لذا مى بینیم که در حیوانات هم جنس نر در مدت گرفتارى تولد نسل، در خوراک و آذوقه به جنس ماده کمک مى کند. مسئله مهم دیگر این است که زن و مرد، از لحاظ نیروى کار و فعالیت هاى اقتصادى و تولیدى، مشابه آفریده نشده اند و توانایى زن براى تحصیل ثروت کمتر و احتیاج او به ثروت افزون تر از مرد است. میل زن به تجمل، میل به تفنن و تنوع را به همراه مى آورد که آن هم مخارج سنگینى دارد که خود زن قادر به تحصیل آن نیست؛ و از سویى بقاى جمال و نشاط و غرور زن، مستلزم آسایش بیشتر و تلاش کمتر و فراغ خاطر زیادترى است و بدیهى است زنى که آسایش خاطر ندارد، فرصتى نخواهد یافت که به خودش برسد و مایه سرور و بهجت مرد واقع شود. سرّ اینکه مردان حاضرند با جان کندن پول درآورند و دو دستى تقدیم زن کنند همین است. در تقسیم کار زندگى آن که بهتر وارد نبرد زندگى مى شود، مرد؛ و آن که بهتر آرامش دهنده روح دیگرى است زن است. زن اگر بخواهد با تجمل زندگى کند و به همسر قانونى خود متکى نباشد، به مردان دیگر متکى خواهد شد. به همین علت مردان هوسران و شکارچى علیه نفقه تبلیغ مى کنند. البته فکر الغاى نفقه از طرف مردانى که از تجمل و اسراف زنان به ستوه آمده اند نیز تقویت مى شود. در اروپاى امروز عده اى طرفدارى از آزادى زن را به آنجا رسانده اند که از بازگشت به دوره مادرشاهى و طرد کامل پدر از خانواده دم مى زنند! در عین حال همین ها دولت را دعوت مى کنند که جانشین پدر شود و به مادران ناتوان از تشکیل عائله، پول و مساعده دهد تا از باردارى جلوگیرى نکنند و نسل اجتماع منقرض نشود! یعنى زن که قبلاً نفقه خور و به قول معترضان، مملوکِ مرد بوده است، از این به بعد نفقه خور و مملوک دولت باشد. باید به آنها گفت که الغاى نفقه از سوى پدر خانواده نه تنها باعث تضعیف احساسات مادر مى شود، بلکه آن را از صورت عاطفى به صورت شغل و کسب و کار درخواهد آورد. در این شرایط همه چیز حاصل مى شود به جز سعادت و برخوردارى از لذات معنوى مخصوص کانون خانوادگى. به هر حال خواستیم بگوییم که حتى طرفداران استقلال کامل زن هم، وظیفه طبیعى زن را در تولید نسل مستلزم حقى مى دانند که به عقیده آنها دولت باید آن را پرداخت کند، حتى مى بینیم که در قوانین کارگرى جهان و اعلامیه حقوق بشر هم حداقل درآمدى که براى یک مرد قائل مى شوند، شامل زندگى خود، زن و فرزندش مى شود؛ یعنى حق نفقه زن و فرزند را به رسمیت مى شناسند، پس نه اسلام و نه اعلامیه حقوق بشر، هیچ یک به زن توهین نکرده اند، بلکه این را مراعات کرده اند که زن از نظر مالى نیازمند به مرد آفریده شده و مرد نقطه اتکاى زن شمرده مى شود.(128)     کتابنامه 51215. قرآن کریم. 51216. آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ترجمه: منوچهر صبرى، تهران: نشر نى، چاپ ششم، 1379. 51217. اتوکلاین برگ، روان شناسى اجتماعى، ترجمه: على محمد کاروان، تهران: نشر اندیشه. 51218. آندره میشل، خانواده در گذشته و حال اروپا. 51219. الکسِس کارل، انسان موجود ناشناخته. 51220. باقر سارو خانى، مقدمه اى بر جامعه شناسى خانواده، تهران: سروش، 1375. 51221. ویک ویلفورد، فمینیسم در: یان مکنزى و دیگران مقدمه اى بر ایدئولوژى هاى سیاسى، ترجمه: م. قائد تهران: نشر مرکز، 1375. 51222. گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه: سید هاشم حسینى، تهران: کتابفروشى اسلامیه، 1347. 51223. ویل دورانت، تاریخ تمدن مشرق زمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام و...، تهران: علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1376. 51224. جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه: علاءالدین طباطبائى، تهران: هرمس، 1379. 51225. جلیل روشندل و رافیک قلى پور؛ سیماى زنان در جهان، به نقل از: رونالد اینگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه پیشرفته صنعتى، ترجمه مریم وتر، تهران: انتشارات کویر، 1373. 51226. جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسى در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثى، تهران: انتشارات علمى، 1374. 51227. جین فریدمن، فمینیسم، ترجمه: فیروزه مهاجر، تهران: انتشارات آشیان، 1381. 51228. محمدتقى مصباح یزدى، حقوق و سیاست در قرآن، قم: انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى. 51229. سامیه منیسى، المرأة فى الإسلام. 51230. سوزان آلیس واتکینز، فمینیسم، تهران: شیرازه، چاپ دوم، 1381. 51231. سید على شایگان؛ شرح قانون مدنى، بى نا، بى تا.. 51232. حمیرا مشیر زاده، از جنبش تا نظریه اجتماعى، تهران: شیرازه. 51233. عبدالکریم سروش، دانش و ارزش، تهران: انتشارات یاران، چاپ دوم، 1358. 51234. عبدالرسول هاجرى، فمینیسم جهانى و چالش هاى؟؟؟؟؟؟؟، قم: بوستان کتاب، چاپ اول، بى تا. 51235. مجله زنان، شماره 31. 51236. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 19، (نظام حقوق زن در اسلام، مسئله حجاب، اخلاق جنسى)، تهران: انتشارات صدرا. 51237. محمد تقى مصباح یزدى، پرسش ها و پاسخ ها، ج 5، قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى. 51238. محمد تقى مصباح یزدى، حقوق و سیاست در قرآن، (جزوه پلى کپى) ج 2. 51239. محمدعبدالقادر ابوفارس، حقوق المرأة المدینه السیاسیه فى الاسلام، عمان: دارالفرقان: 1420 ق، چاپ اول. 51240. محمد مجتهد شبسترى، زنان، کتاب و سنت؛ مجله زنان، ش 57. 51241. محمد منصورنژاد، مسئله زن، اسلام و فمینیسم، تهران: برگ زیتون، 1381. 51242. محمودعبدالحمیدمحمد، حقوق المرأة بین الإسلام و الدیانات الأخرى، القاهره: مکتبة مدبولى، 1990. 51243. مراد همتى، با نگاه یک بعدى، زنان را به دین بدبین نکنیم، مجله زنان، ش 66. 51244. مرتضى مطهرى، عدل الهى، تهران: انتشارات صدرا. 51245. مریم معین الاسلام و ناهید طیبى، روانشناسى زن در نهج البلاغه، قم: انتشارات عطر سعادت. 51246. مصطفى ملکیان، زن، مرد، کدام تصویر؟ مجله زنان، ش 64. 51247. معصومه موسوى، تاریخچه مختصر تکوین نظریه هاى فمینیستى، کتاب توسعه، ش 9. 51248. مقصود فراستخواه، دین و جامعه، تهران: سهامى انتشار، 1377. 51249. عبدالکریم سروش، قبض و بسط حقوق زنان، مجله زنان، ش 59. 51250. ملکم همیلتون؛ جامعه شناسى دین، ترجمه، محسن ثلاثى، تهران: مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، 1377. 51251. ورنر تونسن، زن در جستجوى رهایى، ترجمه: شهلا لاهیجى. 51252. ویل دورانت؛ لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب؛ تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هشتم، 1373. . Andrew. Altman,; Arguing about Law; , an Introdution to legol Philosophy U.S.A: Wadsworth, 6991. . Catharine Macinnom; Reflections on the Universal Declaration of Human Rights; Netherland; 8991. . Stephen W. Little john; Theories of Human communication; 5th Edition; Belmont, California: wads worth publishing Company. . Bordo, "Feminism, Postmodernism & Gender Scepticism "In: L.Nicholson, ed: "Feminism/Postmodernism. )london & New York; Routledge, 0791(, 2831. . Benhabib, Situating the Self: Gender, Community, and Postmodernism in Contemporary Ethics. )London and New York, Poutledge, 2991(. . D. D Raphael; Problems of Political Philosophy; London: Pall Mall Press. 0791.     براى مطالعه بیشتر پرسش ها و پاسخ ها، ج 5؛ محمدتقى مصباح یزدى زن در آینه جمال و جلال؛ عبدالله جوادى آملى زن از دیدگاه امام على(ع)؛ محمدتقى جعفرى المیزان فى تفسیرالقرآن؛ سیدمحمدحسین طباطبایى درآمدى بر نظام شخصیت زن در اسلام؛ محمدرضا زیبایى نژاد و محمدتقى سبحانى شبهات حول الاسلام؛ محمد قطب قرآن و مقام زن؛ على کمالى فمینیزم علیه زنان،کتاب نقد؛ شماره 17؛ سیدابراهیم حسینى کنوانسیون درفع تبعیض علیه زنان در ترازوى فلسفه حقوق اسلامى ؛ کتاب نقد؛ شماره 29؛ سیدابراهیم حسینى. پرسش ها و پاسخ ها، ج 17؛ گروه مؤلفان (نهاد نمایندگى رهبرى در دانشگاه ها) ...................) Anotates (................. 1) Rosalinda Delmar, What is feminism? 2) به نقل از: ویک ویلفورد، فمینیسم در: یان مکنزى و دیگران مقدمه اى بر ایدئولوژى هاى سیاسى، ترجمه م. قائد (نشر مرکز، تهران، 1375)، ص 346. 3) Andrew. Altman,; Arguing about Law; , an Introdution to legol Philosophy U.S.A: Wadsworth, 6991; p971. 4) سامیه منیسى، المرأة فى الإسلام، ص 176. 5) ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، (شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ هشتم، تهران: 1373، ص 150. 6) Catharine Macinnom; Reflections on the Universal Declaration of Human Rights; Netherland; 8991; p. 171. 7) Stephen W. Little john; Theories of Human communication; 5th Edition; Belmont, California: wads worth publishing Company. 8) Altman; Op. cit; p. 081. 9) Stephen; Op. Cit; p.732. 10) Girl Power" Movement. 11) وندى شلیت و نانسى لى (موس)؛ دختران به عفاف روى مى آورند؛ ترجمه و تلخیص: سمانه مدنى و پریسا پور علمدارى؛ تهران: نشر معارف، 1388؛ ص 199 تا 219. 12) سامیه منیسى، المرأة فى الإسلام، ص 25-26. 13) محمودعبدالحمیدمحمد، حقوق المرأة بین الإسلام و الدیانات الأخرى، ص 19. 14) همان، ص 21-22. 15) ویل دورانت؛ لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب؛ (شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، چ هشتم، تهران: 1373)، ص 148. 16) همان، ص 149. 17) ویل دورانت، همان، ص 150. 18) معصومه موسوى، تاریخچه مختصر تکوین نظریه هاى فمینیستى، کتاب توسعه، ش 9، ص 115. 19) ملکم همیلتون؛ جامعه شناسى دین، ترجمه محسن ثلاثى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، تهران، 1377 ص 28. 20) ورنر تونسن، زن در جستجوى رهایى، ترجمه شهلا لاهیجى، ص 98. 21) محمدعبدالقادرابوفارس، حقوق المرأة، صص 19-20. 22) ویل دورانت، لذات فلسفه، همان، صص 150، 153. 23) همان. 24) محمد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 206. 25) Altman; Op. cit; p. 971. 26) Bordo, "Feminism, Postmodernism & Gender Scepticism "In: L.Nicholson, ed: "Feminism/Postmodernism. )london & New York; Routledge, 0791(;P 431, 2831. ص 444 به نقل از، حمیرا مشیر زاده، از جنبش تا نظریه اجتماعى، (شیرازه، تهران). 27) Denise Reiley. 28) blatant disgrace. 29) Benhabib, Situating the Self: Gender, Community, and Postmodernism in Contemporary Ethics. )London and New York, Poutledge, 2991(, P 291. به نقل از: حمیرا مشیر زاده، همان، ص 445. 30) همان، ص 448. 31) سوزان آلیس واتکینز، فمینیسم، (شیرازه، چاپ دوم، تهران: 1381)، ص 19 و 151. 32) جین فریدمن، فمینیسم، ترجمه فیروزه مهاجر، (انتشارات آشیان، تهران: 1381)، ص 20. 33) Hester Eisenstein & Alice Jardine. 34) همان، ص 21. 35) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، (انتشارات صدرا، چاپ هشتم، تهران: 1357)، صص 170-172. 36) اتوکلاین برگ، روان شناسى اجتماعى، ترجمه على محمد کاروان، (نشر اندیشه، تهران) ج 1، ص 313. 37) ویل دورانت، پیشین، صص 138 - 145. 38) مراد همتى ؛ «با نگاه یک بعدى، زنان را به دین بدبین نکنیم.»؛ مجله زنان، ش 66. 39) جان استوارت میل، انقیاد زنان، ترجمه: علاءالدین طباطبائى، (هرمس، تهران: 1379)، صص 34 -32. 40) مجله زنان، شماره 31 ، ص 42. 41) جورج ریتزر، نظریه جامعه شناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، ص 519. 42) محمد منصورنژاد، مسئله زن، اسلام و فمینیسم، (برگ زیتون، تهران: 1381)، ص 67 و 68. 43) جان استوارت میل، پیشین، ص 32، ج 35. 44) نساء(4)، آیه 32. 45) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، ص 153. 46) مصطفى ملکیان، زن، مرد، کدام تصویر؟، زنان، ش 64، ص 34. 47) همان. 48) محمد مجتهد شبسترى، زنان، کتاب و سنت؛ مجله زنان، ش 57، ص 20 و ص 57. 49) مقصود فراستخواه، دین و جامعه، (سهامى انتشار، تهران: 1377)، ص 608؛ عبدالکریم سروش، قبض و بسط حقوق زنان؛ مجله زنان، ش 59، ص 37. 50) The Subjection of Women. 51) باقر سارو خانى، مقدمه اى بر جامعه شناسى خانواده، (سروش، تهران: 1375)، ص 172. 52) عبدالکریم سروش ؛ دانش و ارزش، انتشارات یاران، چاپ دوم: 1358؛ ص 271 270. 53) جان استوارت میل، پیشین، ص 16. 54) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، صص 5-144. 55) محمد تقى مصباح یزدى، پرسش ها و پاسخ ها، ج 5، پیشین، ص 18، ج 21. 56) مرتضى مطهرى، عدل الهى، (انتشارات صدرا، تهران)، ص 59. 57) فمینیسم جهانى، ص 25. 58) D. D Raphael; Problems of Political Philosophy; London: Pall Mall Press. 0791; pp.571_ 671. 59) مرتضى مطهرى؛ مجموعه آثار. ج 19، ص 27-37، 45-46، 89-90. 60) همان؛ ص 137 و 174 و 173 و 31. 61) همان؛ ص 137 و 144 تا 142. 62) همان؛ ص 89. 63) همان؛ ص 138 و 136. 64) نساء، آیه 1؛ نحل، آیه 72؛ روم، آیه 21؛ اعراف، آیه 189؛ زمر آیه 6؛ شورى، آیه 211. 65) اعراف، آیات 20 تا 22. «فوسوس لهما شیطان... و قاسمها إنّى لکما من النّاصحین... فدلّیهما بغرور...». 66) نحل، آیه 97؛ غافر، آیه 40، نساء، آیه 12. 67) بقره، آیه 187. 68) سوره روم، آیه 21. 69) مرتضى مطهرى؛ مجموعه آثار. ج 19، ص 131. 70) همان؛ ص 34 26 و ص 130 128 و ص 136. 71) همان؛ ص 37، 89 تا 94. 72) همان؛ ص 137 و 90. 73) نساء(4)، آیه 1؛ و نیز ر. ک: شورى(42)، آیه 11؛ حجرات(49)، آیه 13؛ اعراف(7)، آیه 189. 74) نحل(16)، آیه 97؛ و نیز ر. ک. به: نساء(4)، آیه 124؛ توبه(9)، آیه 72؛ احزاب()، آیه 35. 75) توبه(9)، آیه 67 و 68. 76) همان، آیه 71 و 72؛ و نیز ر.ک: نور(24)، آیه 26؛ آل عمران 3)، آیه 43 و... . 77) مائده(5)، آیه 38. 78) نور(24)، آیه 2. 79) نور(24)، آیه 30 و 31. 80) بقره(2)، آیه 183 و آیات دیگر. 81) تحریم()، آیات 10-12 و... . 82) نساء(4)، آیه 32 و... . 83) عنکبوت(29)، آیه 8. 84) لقمان(31)، آیه 14 و آیات دیگر مانند: اسراء(17): 23 و 24؛ بقره(2آیه 83؛ مریم(19)، آیه 14؛ انعام(6)، آیه 151؛ نساء(4)، آیه 36؛ احقاف(46)، آیه 15. 85) بقره(2)، آیه 178. 86) بقره(2)، آیه 227. 87) بقره(2)، آیه 234. 88) بقره(2)، آیه 221. 89) بقره(2)، آیه 238. 90) بقره(2)، آیه 282. 91) نساء(4)، آیه 3. 92) نساء()، آیه 11. 93) همان، آیه 176. 94) نساء(4)، آیه 12. 95) نساء(4)، آیه 24. 96) نساء(4)، آیات 22 و 23 و 24. 97) نساء(4)، آیه 25. 98) مائده(5)، آیه 5. 99) احزاب(33)، آیه 32 و 33. 100) نور(24)، آیه 30 و 31. 101) نساء(4)، آیه 34. 102) همان، آیه 34. 103) همان، آیه 34. 104) همان، آیه 34. 105) احزاب(33)، آیه 59 و نیز: نور(24)، آیات 30 و 31 و 60. 106) بقره(2)، آیه 227. 107) طلاق(65)، آیه 1. 108) مرتضى مطهرى؛ مجموعه آثار. ج 19، ص 37، 125 تا 130، 136تا 140 و 169. 109) مصباح یزدى ؛ حقوق و سیاست(جزوه پلى کپى) ج 2، پیشین، ص ص 2100 . 110) و لا تنکحو المشرکات حتى یومنَّ... و لا تنکحوا المشرکین حتى یومنوا. بقره / 221. 111) شاید بهمین دلیل است که خداوند متعال، هم به مردان و هم به زنان دستور مى دهد که هر کدام به آنچه که به او داده شده قانع باشد، و آرزوى داشتن آنچه را که دیگرى دارد در سر نپروراند. (نساء / 32). 112) و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف» (بقره / 228). 113) جلیل روشندل و رافیک قلى پور؛ سیماى زنان در جهان، به نقل از: رونالد اینگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه پیشرفته صنعتى، ترجمه مریم وتر، ص 221. 114) اندره میشل، خانواده در گذشته و حال اروپا، ص 36. 115) فمینیسم جهانى، ص 83. 116) آنتونى گیدنز، جامعه شناسى، ص 204. 117) همان، ص 201 و 211. 118) فمینیسم جهانى، ص 93. 119) مثل بند «ج» و «د» ماده 16 کنوانسیون و ماده 27 اعلامیه پکن. 120) آنتونى گیدنز، پیشین، ص 190. 121) مریم معین الاسلام و ناهید طیبى؛ روانشناسى زن در نهج البلاغه، (انتشارات عطر سعادت، قم)، ص 246. 122) ]Ibid [.Adjective to describe things that have no connection with religion :Secular .02 .]Dictionary .BBC[.for example in the educational or political system ,is the belief that religion should have no influence on or connection with the running of country :Or .] Oxford Dictionary[.etc ,education ,The belief that religion should not be involved in the organization of society .]Dictionary .B.B.C[ .the detachment of a state or other politics body from religious foundations :Secularism 123) مرتضى مطهرى؛ مجموعه آثار. ج 19، ص 97 تا 123. 124) همان، ص 127-128. 125) همان، ص 157 تا 169. 126) سید على شایگان؛ شرح قانون مدنى، ص 362. 127) براى مردان بهره اى است از آنچه کسب مى کنند و براى زنان بهره اى است از آنچه کسب مى کنند. (نساء، آیه 32) 128) همان، صفحات 193 تا 196، 201، 209؛ 213 تا 229.   .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image