مکتب ایرانی پروژه ای سیاسی- انتخاباتی  /

تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه

نمی توان طرح مباحثی مانند مکتب ایرانی را مدلل دانست زیرا دلایل متقنی برای جامعیت اسلام و توان مندی انسان ها در فهم قرآن وجود دارد. کسانی که این گونه مباحث را مطرح می کنند پیش از آن چه سخنانشان مدلل باشد، معلل است و دلیل مطرح کردن این مباحث یک سری انگیزه های سیاسی می باشد.


نمی توان طرح مباحثی مانند مکتب ایرانی را مدلل دانست زیرا دلایل متقنی برای جامعیت اسلام و توان مندی انسان ها در فهم قرآن وجود دارد. کسانی که این گونه مباحث را مطرح می کنند پیش از آن چه سخنانشان مدلل باشد، معلل است و دلیل مطرح کردن این مباحث یک سری انگیزه های سیاسی می باشد. ارتباط میان اجزا و عناصر فرهنگ ایرانی- اسلامی موضوع حساس و مهمی است که ورود به آن با انگیزه های سیاسی چه بسا سرانجامی جز التقاط و افتادن در دام ملیت گرایی و قرائت ملی گرایانه از دین نداشته باشد. اگرچه چند وقتی است جریانی انحرافی و التقاطی تلاش می کند با محدود کردن آموزه های اسلام در مرزهای ملیت چنین قرائتی را ارایه دهد اما معلوم است که قامت دین در جامه‌ی تنگ ملیت نخواهد گنجید. در این میان عبارت رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با برخی از شهرداران و اعضای شورای عالی استان ها مبنی بر این که اسلام هویّت ایرانی را حفظ کرده است، در چنین فضایی بسیار معنادار و عبرت آموز است. گفت‌وگو ما با «حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسرو پناه»، استاد حوزه و دانشگاه ناظر به این بحث است. مقام معظم رهبری چندی پیش در دیدار با اعضای شورای عالی استان ها فرمودند: «ما به برکت اسلام توانستیم هویّت ایرانی خود را حفظ کنیم» مفهوم دقیق عبارت معظم له مبنی بر حفظ هویّت ایرانی به واسطه‌ی اسلام، چیست؟ تاریخ ایران باستان نشان می دهد که ایرانی ها از گذشته های دور حس عدالت‌خواهی، معنویت گرایی و بیداری داشته‌اند ولی به جهت وجود حاکمان ظالم و ستمگر به ویژه در دوره‌ی ساسانیان و حکومت خسرو پرویز جامعه به تدریج گرفتار افول معنوی و ارزش ها شد و بسیاری از این برداشت های دینی و معنوی که در ایران باستان وجود داشت، زوال پیدا کرد. این رخدادها زمانی اتفاق می افتاد که حکومت مسلمانان تازه شکل گرفته بود و به لحاظ کمیّت در برابر ایران و روم آن زمان که ابرقدرت بودند قابل شمارش و حساب نبود در واقع اسلام با شعار توحید و عدالت ایرانیان را به خود جذب کرد و مردم ایران با آغوش باز اسلام را پذیرا شدند و حکومت سلطنتی را کنار زدند اما بعد از این که اسلام وارد ایران شد ما شاهد این هستیم که نه تنها ایران از نظر فکری، فرهنگی و معنوی عقب‌گرد و عقب نشینی نداشت بلکه توسعه‌ی فوق العاده ای یافت. «شهید مطهری» در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» به خوبی نشان داده است متفکران ایرانی در عرصه های مختلف علوم طبیعی مثل هیأت، نجوم، ریاضی و علوم عقلی، فلسفی، کلامی و عرفانی چه خدماتی داشته اند و ایرانی ها چگونه توانستند بین اسلام و فرهنگ مثبت ایرانی پل بزنند، در واقع این موفقیت به برکت باورهای اسلامی است یعنی چهره هایی مثل «ابن هیثم، ابن سینا و خواجه نصرالدین طوسی» به برکت اسلام توانستند این بالندگی ها را در عرصه های مختلف به وجود بیاورند بنابراین اگر ما ایرانی ها هنوز از ارزش هایی مثل عدالت، هویّت، از خودگذشتگی و مانند این‌ها برخورداریم از برکت اسلام است. اگر اسلام وارد ایران نمی شد با مدل حکومت داری که پادشاهان ایرانی قبل از اسلام داشتند هیچ چیز از این ارزش ها باقی نمی ماند و در واقع یک نوع آداب غیر انسانی در جامعه‌ی ایرانی پدیدار می گشت. تصور من بر این است که با مطالعه‌ی تاریخی ایران و رابطه اش با اسلام مفهوم این فرمایشات رهبری را به خوبی می توانیم درک کنیم و ثابت کنیم که ارزش های ایرانی به برکت اسلام دوام پیدا کرده و اگر کسی می خواهد مکتب ایرانی را مطرح کند باید بداند اول باید از مکتب اسلام سخن بگوید یعنی بگوید مکتب اسلامی- ایرانی یعنی در واقع آن بینش، منش و کنش به تعبیر دیگر نظام بینشی – منشی و کنشی اسلام بود که توانست ایران را به بالندگی برساند. جالب این است بدانید وقتی ایرانی ها گرفتار بعضی باورهای غیر اسلامی شدند مثلاً فرض کنید با یهودی‌ها و مسیحی‌ها ارتباط برقرار کردند و بعضی از شخصیت های اهل کتاب که به ظاهر ادعای اسلام می‌کردند مثل «تمیم داری، وهب بن منبه و کعب الاحبار» که آمدند قصه گوی حکومت و جامعه‌ی اسلامی شدند. قصه‌گویی منصبی بود در دولت‌ها یا خلفای اسلامی، منصبی که خود خلیفه تعیین می کرد. به خصوص این کار از زمان خلیفه‌ی دوم رواج پیدا کرد. این‌ها می‌آمدند قصه‌هایی از تورات تحریف شده، انجیل و کتاب عهد جدید نقل می کردند و معاذ الله به پیغمبر نسبت می دادند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در دوره‌ی چهار ساله‌ی حکومت و خلافتی که داشت با این‌ها مقابله کرد و بعضی از آن‌ها را از منصب قصه‌گویی کنار زد، سپس بعضی از این قصه‌گوها را تازیانه زد و مجازات کرد ولی بعد از شهادت حضرت و دوره‌ی کوتاه حکومت امام حسن مجتبی(علیه‌السلام) باز این روند ادامه پیدا کرد یعنی زمانی که بنی امیه به ویژه معاویه به قدرت رسید دوباره قصه گوها منصب و جایگاه خود را پیدا کردند و تا توانستند تحریف هایی را در دین اسلام به وجود آوردند. با مطالعه‌ی تاریخی ایران و رابطه اش با اسلام مفهوم این فرمایشات رهبری را به خوبی می توانیم درک کنیم و ثابت کنیم که ارزش های ایرانی به برکت اسلام دوام پیدا کرده و اگر کسی می خواهد مکتب ایرانی را مطرح کند باید بداند اول باید از مکتب اسلام سخن بگوید یعنی بگوید مکتب اسلامی- ایرانی یعنی در واقع آن بینش، منش و کنش به تعبیر دیگر نظام بینشی – منشی و کنشی اسلام بود که توانست ایران را به بالندگی برساند. وقتی این انحراف ها در بنی امیه به وجود آمد ایرانی‌ها از بنی عباس حمایت زیادی کردند، بنی امیه به طور رسمی مسلمان‌ها را شهروند درجه‌ی «یک» و «دو» خطاب می‌نمود و در واقع به ایرانی ها به چشم شهروند درجه‌ی دو نگاه می کرد. بنی‌عباس که آمدند به قدرت برسند و بنی‌امیه و بنی‌مروان را کنار بزنند ایرانی ها از این ها حمایت کردند البته همین دولت بنی‌عباس هم اهل قصه گویی بود و بعدها ارتباط‌شان با کشورهای هندوستان و شبه قاره پیدا شد و انحراف هایی در آموزه های اسلامی پدید آوردند و همین رفتارها زمینه ساز انحطاط ایران شد و خیلی جالب است تاریخ نشان می دهد ایرانی ها هر وقت که با اسلام حقیقی آشنا شدند با هر کسی ارتباط و پیوند برقرار کردند منشأ سازندگی، تولید علم و دانش و شکوفایی شدند اما وقتی از اسلام فاصله گرفتند یا گرفتار اسلام التقاطی شدند می بینید که زمینه های انحطاط و عقب ماندگی را به دست خود فراهم کردند. امروز یک سری جریان ها در جامعه‌ی ما تلاش می کنند یک تلقی کاملاً فیزیکال از هویّت ایرانی- اسلامی ارایه بدهند به این معنا که انگار آن عناصر و اجزای هویّت ایرانی با عناصر و اجزای هویّت اسلامی دو پاره وصله شده به هم هستند در حالی که به نظر می رسد اجزا و عناصر این هویّت در هم تنیده شده و نمی توان از هم جدا کرد. دیدگاه حضرت عالی در این باره چیست؟ اسلام دین جامع نگری است و جامعیّت دارد. همان‌طوری که پیغمبر اسلام خاتمیّت دارد، تردیدی نیست دین اسلام هم جامعیّت دارد، خاتمیّت جاودانگی دارد. در واقع اسلامی که پیامبر آورده است برای هدایت همه‌ی انسان‌ها است و این مطلبی است که خدای سبحان در آیه‌ی 40 سوره‌ی احزاب که خاتمیّت را مطرح می کند، به آن اشاره می‌نماید و می فرماید: «ما کان ابا محمد احدا من الرجالکم . ..» یعنی پیغمبر، رسول خداست، پیغمبر پدر هیچ یک از مردان شما نیست. پیغمبر فرستاده‌ی خداست، خاتم پیامبران و به هر چیزی آگاه و داناست. هیچ چیزی برای خداوند پنهان نیست، توجه کنید خدای آگاه و حکیم، پیغمبر را به عنوان خاتم انبیا معرفی می‌کند و می فرماید: «و ما ارسلنا کافه الا الناس بشیرا و نذیرا . . .» (آیه‌ی 28 سوره‌ی سبأ) خداوند خطاب به پیامبر می فرماید: «ما تو را نفرستاده ایم جز این‌که بشارت‌گر و هشدار دهنده برای همه‌ی مردمی، ولی بیش‌تر مردم نمی دانند.» این نشان می دهد اسلام دینی است که ایرانی و غیرایرانی را بر نمی تابد. این طور نیست که اسلام، دینی ایرانی، عراقی یا اروپایی باشد؛ اسلام با این همه قابلیت، جامعیّت و مؤلفه ها و عناصری که در خود دارد می تواند خود را با آداب و رسوم کشورها و ملت‌ها جمع کند؛ جمع کند یعنی چه؟ یعنی یک سری خط قرمزهایی را ذکر می کند این خط قرمزها باید کامل رعایت شود، توجه داشته باشید ما ایرانی ها یک آداب و رسومی داریم، اروپایی ها آداب و رسومی دارند، آفریقایی ها آداب و رسوم خاص خود را دارند. اسلام نیامده است همه‌ی این آداب و رسوم را نفی کند، آمده است خط قرمزهایی را ذکر کرده که از این چارچوب خارج نشوید. تا زمانی که این آداب و رسوم تعارضی با خط قرمز اسلام نداشته باشد و آسیبی به دایره‌ی حرام ها و واجب ها که برای هدایت انسان‌ها مؤثر هستند، دست نزند؛ هیچ اشکالی ندارد و هم‌چنان که این حقیقت را در برخورد اسلام با عید نوروز ایرانی ها مشاهده می‌کنیم. بله، اسلام وقتی می آید در کشوری مثل ایران با بعضی از آداب این کشور مخالفت نمی کند؛ نوروز یک رسم ایرانی است اما اسلام نیامد که با عید نوروز مخالفت کند اما بعضی آداب برگرفته از تحریفات ادیان گذشته است؛ به عنوان مثال «چهارشنبه سوری» یک انحراف التقاطی است که در زرتشت پدید آمد، به این صورت که زرتشتی ها شب چهارشنبه‌ی آخر سال می رفتند پشت بام خانه هایشان، آتش روشن می کردند و معتقد بودند ارواح اموات می آیند و به خانواده‌هایشان سرکشی می کنند، این‌ها باید خانه های خود را پیدا بکنند، بنابراین آتش هایی در پشت بام خانه ها روشن می کردند و از روی این آتش می پریدند تا روح سرگردان خانه‌ی خود را پیدا کنند. این یک اعتقاد تحریف شده بود که مطرح کردند. بعد ببینید با این‌که دین زرتشت از ایران برچیده شد ولی این بحث چهارشنبه سوری از بین نرفت و دوره‌ی معاصر، تحریف های دیگری هم پیدا کرد و تبدیل شد به انفجار ترقه ها، نارنجک ها و امثال آن و همین که اکنون می بینید. خب، این را دیگر نمی شود بگوییم چون چهارشنبه سوری از آداب ایرانی ها بوده، با این که اصل آن یک عمل تحریفی است ـ بگوییم ـ اسلام اشکالی در آن نمی بیند. یعنی وقتی می گوییم اسلامی- ایرانی یعنی این آداب و رسوم تحریف شده و غلط را هم اسلام باید بپذیرد؟ به هیچ وجه این‌طور نیست. به هر حال یک سری انحرافات در بینش ها، منش ها و کنش های ایرانی ها وجود داشت که اسلام با این‌ها مخالفت و مقابله کرد، کما این‌که انحرافاتی در بینش ها، منش ها و کنش های اروپایی ها و آمریکایی ها وجود دارد که ما با آن‌ها مقابله می کنیم اما یک سری منطقه‌ی الفراغ به قول «شهید صدر» وجود دارد که اسلام آن‌ها را نفی نکرده و ورود به خط قرمزهای اسلام نیست. اسلام می تواند با این‌ها کنار بیاید. به این معنا می توانیم بگوییم اسلامی که در ایران است یک اسلام ایرانی است یعنی آموزه‌های اسلامی که با یک سری آداب و رسوم ایرانی پیوند برقرار کرد است. اشکال ندارد همان طور که اسلام در آفریقا با آداب و رسوم آفریقایی ها پیوند دارد. اسلام در اروپا با آداب و رسوم اروپایی‌ها یا با آداب و رسوم شبه قاره در هندوستان یا پاکستان پیوند برقرار کرده است. طبیعی است آداب و رسومی که پاکستانی ها دارند با آداب و رسومی که در ایران رواج دارد، متفاوت است به این معنا اشکال ندارد که بگوییم اسلام ایرانی یا اسلام اروپایی، اسلام شبه قاره و مانند این‌ها. اما اگر کسی بگوید اسلام ایرانی یعنی اسلامی که با آداب و رسوم مثبت و منفی ایران ها التقاط پیدا کرده، سخنی به گزافه گفته است. گاهی طیف های مختلفی از این التقاط به چشم می آید، از جمله این که گفته می شود؛ تنها فهمی از اسلام مورد پذیرش است که متعلق به فهم ایرانی باشد. گویا دیگران اسلام را نمی فهمند، این حرف غلطی است. یعنی فهم را تابعی از ملیت می دانند. این سخن، اصلاً مخالف آیه ی «... کافه للناس بشیرا و نذیرا» است. خداوند پیغمبر را فرستاده برای این‌که بشیر و نذیر همه‌ی مردم باشد. اگر قرار باشد فقط ایرانی ها پیغمبر، قرآن و دین پیغمبر اسلام را بفهمند این آیه لغو می شود و تحقق پیدا نمی کند. همه‌ی انسان ها بر اساس فطرت و قدرتی که خداوند به آن‌ها داده می توانند قرآن و دین را بفهمند همان طور ‌که ما در اعصار مختلف کسانی داشته ایم که اسلام را فهمیده اند و درست هم فهمیده اند. هم‌اکنون جبهه‌های مسلمانی در آمریکا، اروپا و شبه قاره و آفریقا وجود دارند که اسلام را درست می فهمند، جامع می فهمند و هیچ ارتباطی هم با آداب، رسوم و فرهنگ ایرانی ندارند. اگر کسی بگوید اسلام ایرانی یعنی اسلامی که با آداب و رسوم مثبت و منفی ایران ها التقاط پیدا کرده، سخنی به گزافه گفته است. گاهی طیف های مختلفی از این التقاط به چشم می آید، از جمله این که گفته می شود؛ تنها فهمی از اسلام مورد پذیرش است که متعلق به فهم ایرانی باشد. گویا دیگران اسلام را نمی فهمند، این حرف غلطی است. یعنی فهم را تابعی از ملیت می دانند. شما موافق هستید که بخشی از برجسته‌تر شدن جریان های التقاطی مثل مکتب ایرانی به خاطر کم کاری نهادهای فرهنگی کشور از جمله شورای عالی انقلاب فرهنگی، حوزه‌های علمیّه و دانشگاه‌ها نسبت به تعریف هویّت ایرانی اسلامی است؟ یعنی در واقع اجزای این هویّت را در سه دهه‌ی بعد از انقلاب، خیلی شفاف نکرده است. اگر این مباحث مثل مکتب ایرانی را مدلّل دانستیم یعنی زاییده‌ی دلیل و پشتوانه‌ی استدلال دانستیم به این معنا که کسانی این مباحث را مطرح می کنند که از یک استدلالی در سخنان شان بهره می گیرند ولو ما استدلال شان را هم قبول نداشته باشیم با این همه برای استدلال خود دلایلی را ذکر می کنند ولو این دلایل غلط باشد، این‌جا امکان دارد بگوییم نهادهای فرهنگی کم کاری کرده اند در حالی که دلایل متقنی برای جامعیّت اسلام و توانمندی همه‌ی انسان ها در فهم قرآن وجود دارد. به اعتقاد بنده کسانی که این حرف‌ها را مطرح می کنند بیش از آن‌چه سخنشان مدلّل باشد، معلّل است. یک سری انگیزه های سیاسی وجود دارد که باعث می شود این مفاهیم را مطرح کنند. به طور مشخص منظورتان از انگیزه های سیاسی چیست؟ انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، در واقع این نوع موضع گیری ها بیش‌تر برای عوام فریبی به کار می رود. به نظر می رسد تمام نهادها باید با قوت تمام کار کنند و این مباحث حل و فصل شود؛ البته انتظار نداشته باشید طرح این‌گونه مباحث در جامعه کاملاً منتفی شود! یک زمان دیدید که گفت‌وگوی تمدن‌ها مطرح شد. حالا بر روی این گفت‌وگوی تمدن‌ها چه‌قدر کار علمی و پژوهشی صورت گرفته بود، بماند. بیش‌تر این‌ها اصطلاحاتی است برای جذب آرا، یک نوع شیوه و شگردهای عوام فریبانه است. به اعتقاد من طرح این نوع بحث‌ها معلّل است نه مدلّل لذا به نظر بنده پرکاری نهادهای فرهنگی هم این خلاء را برطرف نمی کند.(*) * حجت الإسلام والمسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه؛ عضو هیأت علمی دانشگاه تهران/برهان/۱۳۹۰/۴/۲۸ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image