تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه
اَصحاب مَدیَن: کافران قوم شعیب(علیه السلام) که در پى تکذیب وى با عذاب فراگیر نابود شدند.مشهور فرهنگ نویسان«18»، جغرافیدانان«19» و مفسّران«20»، مَدْین را نام شهرى مىدانند که حضرت شعیب(علیه السلام) به سوى مردم آن برانگیخته شد. ظاهر کاربرد قرآنى آن، به ویژه ترکیب «اصحاب مدین» (توبه/9،70; حجّ/22، 44) و «اهلمدین» (طه/20، 40; قصص/28، 45) نیز این دیدگاه را تأیید مىکند. در مقابل، برخى آن را افزون بر شهر، نام قبیله وى نیز دانستهاند.«21» عربى یا دخیل بودن واژه مدین مورد اختلاف است; در کنار انگارهاى که با زاید خواندن «یاء» آن را واژهاى عربى و برگرفته از «مَدَنَ بالمکان» (=در جاى معینى ساکن شد) مىداند«22»، اغلب پژوهشگران آن را از واژگان دخیل در قرآن«23»، برگرفته از زبان سریانى و منابع مسیحى و گاه همان «مِدْیان» یاد شده در عهد عتیق انستهاند.«24» گروهى از مورخان«25» و مفسران«26» مسلمان به پیروى از ابناسحاق آن را منسوب به مَدْین فرزند ابراهیم خلیل و ساکنان آن را از نوادگان و نسل وى، و گروهى نیز آنان را از نسل اسماعیل(علیه السلام)مىدانند.«27» تأثیرپذیرى مورخان مسلمان به ویژه ابناسحاق از منابع سریانى و یونانى در گزارشهاى مربوط به پیش از اسلام از یک سو«28» و گزارشهاى عهد عتیق درباره مِدْیان و اشتراک آن با مواردى از روایتهاى قرآن در ارتباط با مَدْین از سوى دیگر«29»، مىتواند مؤیّد دخیل بودن واژه یاد شده و انتساب احتمالى آن به مدینبنابراهیم(علیه السلام)باشد.در عهد عتیق، مِدْیان، نام یکى از فرزندان ابراهیم خلیل(علیه السلام) از همسرى به نام قِطُوْراه«30» و نیز اسم سرزمینى که نوادگان و نسل وى (مِدْیانیان) در آن ساکن شدند آمده است، چنان که در دورههاى گوناگون تاریخى، از سکونت نوادگان اسماعیل(علیه السلام)(اسماعیلیان) و حضرت موسى(علیه السلام) در آنجا و ازدواج وى با دختر کاهن مِدْیان به نام رِعُوْئیل و از نسل ابراهیم و قِطُوْراه، درگیریهاى مدیانیان با بنىاسرائیل و غلبه یوشع بر آنان، سخن گفته شده است.«31»نام کنونى مدین را معان و موقعیت جغرافیایى آن را میان مدینه و شام، مقابل سرزمین تبوک در ساحل دریاى سرخ (قُلْزُم) گفتهاند. برخى امتداد آن را از شرق خلیج عقبه تا جنوب شرقى سینا دانستهاند.«32» بر اساس گفته طبرى، مدین در جنوب سوریه قرار دارد.«33»واژه مَدْین 10 بار در قرآن آمده است; امّا هیچیک از آیات به امورى چون چگونگى پیدایش، موقعیت تاریخى و جغرافیایى و نیز تاریخ و هویّت قومى و نژادى ساکنان آن در دورههاى مختلف تاریخى نپرداخته است. گزارش قرآن درباره شهر یاد شده و مردم آن، که گاه در نگاهى سطحى تکرار به نظر مىرسد، کاملا گزینشى، فراقومى، غیر تاریخى و براساس سبک خاصِ خود قرآن، در امتداد اهداف توحیدى است; در سه مورد به عنوان شهرى که شعیب*(علیه السلام)به سوى مردم آن مبعوث گردید یاد شده است: «واِلى مَدیَنَ اَخاهُم شُعَیبـًا» در این سه مورد و آیات پس از آن (اعراف /7، 85ـ93; هود/11، 84ـ95; عنکبوت/29، 36ـ37) اصل داستان اصحاب مدین و شعیب بهطور مبسوط، روایت و باورها و ارزشهاى انحرافى آنان، محورها و شیوههاى تبلیغى شعیب(علیه السلام)، چگونگى برخورد مردم با وى و فرجام هر یک از دو گروه مؤمن و کافر گزارش شده و هدف عمده در این موارد، انذار کافران، تبشیر، تذکار و تعلیم مؤمنان است.«34»در سوره توبه و حجّ نیز با ترکیب «اصحاب مدین» از کافران آن شهر و نابودى آنان با عذاب الهى در پى تکذیب شعیب(علیه السلام) یاد شده است. البته هدف از یاد کردن آنان در هریک از دو آیه، متفاوت از دیگرى است; در سوره توبه، با هدف انذار و بازدارندگى منافقان از مخالفت و آزار و اذیت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، یاد شدهاند; قومى که به رغم برترى آنها نسبت به منافقان در ثروت* و قدرت، به سبب تکذیب پیامبر خویش، نابود شدند (نک: توبه/ 9،42ـ70); اما در سوره حجّ، هدف، دلدارى دادن به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است و اینکه نهتنها مشرکان قریش، بلکه بسیارى از اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین نیز به تکذیب پیامبر خویش پرداختند: «و اِن یُکَذِّبوکَ فَقَدکَذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وثَمود * وقَومُ اِبرهیمَ وقَومُ لوط * واَصحـبُ مَدیَنَ وکُذِّبَ موسى...» (حجّ/22،42ـ44) در آیه 95 هود/11 و در پى گزارش از تکذیب شعیب(علیه السلام)و عذاب کافران، مدین و کافران آن مورد نفرین قرارگرفتهاند: «ألا بُعداً لمدین کما بَعِدَتْ ثَمود». در این آیه که پس از گزارش انحرافات مردم مدین، دعوت شعیب(علیه السلام)و بدفرجامى آنان در پىتکذیب آن حضرت آمده است (هود/11، 87ـ94) خداوند نه در مقام گزارش بلکه بر آن است که نگاه خود را درباره اصحاب مدین ابراز کند، زیرا لعن و نفرین بر آنان، نشان منفور و مبغوض بودنشان نزد خداوند است.حرکت موسى(علیه السلام) به سوى مدین هنگام فرار از مصر، رسیدن وى بر سر چاه آن و دیدن چوپانها و دخترانشعیب(علیه السلام)در سوره قصص /28، 22ـ23 بازگو شده است. در این آیات نگاه مستقلى به مدین نشده، بلکه در گزارش بخشى از حوادث زندگى موسى(علیه السلام) پیش از بعثت، یادى از آن به میان آمده است; شهرى که دست تقدیر الهى موسى(علیه السلام)را به سوى آن رهنمون شد، تا به سبب شرایط متفاوت آن با مصر، در آنجا مأوا گزیند و براى رسالتى که در پیش رو داشت آماده گردد: «فَخَرَجَ مِنها خائِفـًا یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى مِنَ القَومِ الظّــلِمین * ولَمّا تَوَجَّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسى رَبّى اَن یَهدِیَنى سَواءَ السَّبیل * ولَمّا ورَدَ ماءَ مَدیَنَ وَجَدَ عَلَیهِ اُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسقونَ...» (قصص/28،21ـ23)، افزون بر این، در دو مورد دیگر عنوان اهل مدین آمده است. (طه/20،40; قصص/28،45)در آیه نخست سکونت چندین ساله موسى(علیه السلام)در میان مردم مدین، از نعمتها و امدادهاى الهى شمرده شده که پیش از بعثت و براى نجات وى از اندوه و خطر کشته شدن، شامل حال وى گردید: «وقَتَلتَ نَفسـًا فَنَجَّینـکَ مِنَ الغَمِّ وفَتَنّـکَ فُتونـًا فَلَبِثتَ سِنینَ فى اَهلِ مَدیَنَ ثُمَّ جِئتَ عَلى قَدَر یـموسى» (طه/20،40) در این آیه، هدف یادآورى امدادهاى گذشته الهى است، تا به موسى، که پس از بعثت و مأموریت براى فراخوان فرعون به توحید، دچار هراس و دل نگرانى شده بود، (نک: طه/20، 24ـ40، 43ـ46) قوت قلب و آرامش بخشد. در آیه دوم آگاهى پیامبر از اخبار اقوام و انبیاى پیشین، رحمت خدا خوانده شده که براى انذار قوم در اختیار وى قرار داده شده است و گرنه پیامبر(صلى الله علیه وآله)در میان آنان، از جمله اهل مدین نبود، تا از وضع آنها آگاه گردد: «و ما کُنتَ ثاویـًا فى اَهلِ مَدیَنَ تَتلوا عَلَیهِم ءایـتِنا ولـکِنّا کُنّا مُرسِلین * وماکُنتَ بِجانِبِ الطّورِ ... ولـکِن رَحمَةً مِن رَبِّکَ لِتُنذِرَ قَومـًا...»(قصص/28،45ـ46)پیشینه تاریخى مدین:ظاهراً قرآن درباره مدین و ساکنان آن در دورههاى تاریخى دیگر، گزارشى نداده است. افزون بر پارهاى گزارشهاى تاریخى«35»، تفسیرى«36» و نیز برخى احادیث اسلامى«37»، بعضى آیات نشان مىدهد که قوم شعیب(علیه السلام) در دوره تاریخى پس از قوم لوط(علیه السلام)(هود/11،89) و معاصر موسى(علیه السلام) و بنىاسرائیل، پیش از ترک مصر مىزیستهاند. (نک:قصص/28، 21ـ23)از گزارشهاى مربوط به کم*فروشى و بهکارگیرى پیمانه و ترازو (اعراف/7،85; هود/11،85)، سیراب کردن گوسفندان (قصص/28، 23ـ24) و قرارداد کارى موسى و شعیب(علیهما السلام)(قصص /28، 27ـ28) که بنابر ظاهر برخى آیات (طه/20،18) و نیز گزارش عهد عتیق«38»براى چوپانى گوسفندان شعیب(علیه السلام)بوده است برمىآید که قوم شعیب(علیه السلام)، مردمى تجارت پیشه، کشاورز و دامدار بودهاند; همچنین مىتوان نتیجه گرفت که آنان داراى منطقهاى حاصلخیز، سرسبز و پرآب و علف و برخوردار از فرآوردههاى فراوان کشاورزى و نیز تجارت پررونقى بودهاند، چنان که برخى آیات از قدرت، ثروت و جمعیت فراوان آنان حکایت مىکند. (توبه/9،69; قس: توبه/9،70; هود/11،84) از ظاهر این آیات و مجموع گزارشهاى عهد عتیق و«39» برخى منابع تاریخى«40» برمىآید که قوم مدین یکى از قبایل بزرگ عرب در شام با پیشینه دیرین تاریخى بوده است.«41»زیستن این قوم در دوره تاریخى پس از حضرت ابراهیم(علیه السلام) و پیش از بعثت موسى(علیه السلام)نشان مىدهد که مردمان مدین در آغاز بر آیین ابراهیم(علیه السلام) بوده و در گذر ایّام به کفر و شرک گراییدهاند. آیه «ولا تُفسِدوا فِىالاَرضِ بَعدَ اِصلـحِها» (اعراف/7،85)، مىتواند مؤیدى بر این ادعا باشد، بنابراین، مىتوان گفت شعیب(علیه السلام) که شریعت مستقلى نداشته، قوم خود را به آیین ابراهیم(علیه السلام) مىخوانده است.تاریخ مدین و ساکنان آن را در دوران حیات شعیب(علیه السلام)مىتوان به دو دوره تقسیم کرد:1. دوره پیش از عذاب که مردم پس از دعوت شعیب(علیه السلام)به دو گروه اقلیّت مؤمنان و اکثریت کافران تقسیم شدند. (اعراف/7، 87ـ88; هود/11،91) از اینکه قرآن در این دوره از مخالفان شعیب(علیه السلام) با عنوان ملأ مستکبر (اعراف/7،88) یاد کرده است، مىتوان به وجود طبقه اشراف و ثروتمند و در نتیجه وجود فاصله طبقاتى در مدینِ آن زمان پى برد. از کافرانى که دراین دوره زمانى با عذابالهى نابود شدند، با «اصحاب مدین» یاد مىشود. (توبه/9،70; حجّ/22،44)2. دوره پس از عذاب و نابودى کافران که همراه با شرایط اجتماعى ـ سیاسى و دینى مساعدى بوده است. از ساکنان مدین در این برهه با عنوان «اهل مدین» یاد شده و ظاهر آیات نشان مىدهد که پناه بردن موسى(علیه السلام) به مدین و سکونت چندینساله وى در آنجا به هنگام پیرى و از کارافتادگى شعیب(علیه السلام)در همین دوره بوده است. (طه/20،40; قصص/28، 27ـ27) برخلاف دوره نخست که شعیب(علیه السلام)و پیروانش با انواع فشارهاى اجتماعى روبهرو بوده (اعراف/7،86) و به اخراج از خانه و کاشانه خویش تهدید مىشدهاند (اعراف/7،88)، در این دوره، آن حضرت با برخوردارى از جایگاه اجتماعى مطلوب، ضمن پناهدادن به موسى(علیه السلام)وى را اجیر مىکند. شاید بتوان از مفاد قرار داد کارى شعیب(علیه السلام)با موسى(علیه السلام)بهدست آورد که در آن زمان، مردان جوان، متناسب با شرایط اجتماعى روز، براى مدت معینى، شبیه آنچه امروزه به نام شیربها مرسوم است، براى پدر همسر خویش کار مىکردهاند. (قصص/28،25ـ28)برخى مفسران با استناد به آیه 27 قصص /28 بر این باورند که فریضه حجّ نیز در میان آنان رایج و به نوعى سالشمار آنها هم بوده است.«42» در اینکه «اصحاب ایکه» و «اهل مدین» در قرآن دونام براى یک قوم است یا آنکه دو قوم بودند که شعیب(علیه السلام)پیامبر هر دو بوده، میان مفسران اختلاف است. (=>اصحابایکه)انحرافات اهل مدین:مردم مدین هم در حوزه باورها و عقاید و هم در ارتباط با ارزشهاى عبادى و اجتماعى دچار انحراف بودهاند. فراخوان آنان ازسوى شعیب(علیه السلام) به پرستش اللّه و نفى خدایان دیگر حکایت از شرک* و بتپرستى آنان دارد: «اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـه غَیرُهُ» (اعراف/7،85; هود/11،84، 92; عنکبوت/29،36) ظاهر برخى آیات نشان مىدهد که شرک و بت پرستى، پیشینه نسبتاً دیرینهاى در میان آنان داشته و به یکى از مؤلفههاى اصلى فرهنگ آنها تبدیل شده بوده است: «قالوا یـشُعَیبُ اَصَلوتُکَ تَأمُرُکَ اَن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا» (هود/11،87) براساس پارهاى گزارشها، آنان درختى را پرستش مىکردهاند«43»; همچنین از ظاهر آیات برمىآید که آنان اعتقاد به معاد* نیز نداشتهاند«44»:«فَقالَ یـقَومِ ... وارجُوا الیَومَ الأخِرَ»(عنکبوت/29،36) قرآن از ناهنجاریهاى اجتماعى، به ویژه در حوزه روابط اقتصادى، کم فروشى و فسادانگیزى آنان گزارش کرده است. «فَاَوفُوا الکَیلَ والمیزانَ ولا تَبخَسُوا النّاسَ اَشیاءَهُم ولا تُفسِدوا فِى الاَرضِ بَعدَ اِصلـحِها ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین». (اعراف/7،85 و نیز هود/11، 84ـ85) گزارش از کمفروشى و فسادانگیزى قوم شعیب به صورتى برجسته، نشان از شیوع گسترده آن در میان آنان دارد.«45» مفسران در بیان ارتباط یا تفاوت دو جمله «فَأوفوا الکَیلَ...» و «وَ لا تَبخَسوا الناسَ...»با یکدیگر، جمله دومى را تأکید یا تفسیر جمله نخست دانستهاند; همچنین گفتهاند: جمله دوم از آن حکایت دارد که قوم شعیب(علیه السلام)افزون بر اجناس مکیل و موزون که اغلب، فرآوردههاى کشاورزى است، در داد و ستد سایر کالاها و بهگونههاى دیگر نیز کمفروشىمىکردهاند.«46»اینکه تعبیر افساد در زمین، کدام یک از ناهنجاریهاى اجتماعى شایع در میان مردم مدین را گزارش مىکند نیز مورد اختلاف است; گروهى ـهرچند با اختلاف بر سر مصادیقـ معناى آن را مطلق و شامل همه گناهان، اعم از آنچه مربوط به حوزه ارتباط با خدا و جامعه است و در نتیجه مراد از آن را مواردى چون کفر، شرک، کم فروشى«47»، ستمگرى، تعدى و حرام کردن حلال الهى دانستهاند.«48»دیدگاه دوم با استناد به ذکر افساد در زمین در مقابل آیاتى که قبل و بعد از آن آمده است (اعراف/7، 85ـ86) معناى آن را اخص و مراد از آن را مفاسد و ناهنجاریهایى چون راهزنى، غارت اموال، هتک حرمت زنان و کشتن انسانها مىداند که امنیت اجتماعى را در حوزههاى گوناگون مالى، جانى و حیثیّتى به خطر مىاندازد.«49» البته صاحب این دیدگاه در تفسیر آیات مشابه احتمال مىدهد که «ولا تَعثَوا فِى الاَرضِ مُفسِدین» (هود/11،85) عطف تفسیرى و نهى تأکیدى براى دو جمله پیش از خود باشد. وى در توضیح اینکه چگونه کمفروشى مىتواند فسادانگیز باشد، به نقش محورى تعامل اجتماعى، به ویژه در حوزه روابط اقتصادى* و داد و ستد کالاهاى مورد نیاز جامعه به عنوان یکى از ارکان حیات اجتماعى تأکید کرده و گسترش کم فروشى، فریبکارى و خیانت در معامله را سبب سلب اعتماد عمومى و پیدایش اختلال و تباهى در روند زندگى سالم جامعه مىداند.«50»بر اساس روایتى منسوب به امام سجاد(علیه السلام)شعیب(علیه السلام)نخستین کسى است که پیمانه و ترازو* را اختراع کرد و مردم مدین، ابتدا در سنجش اجناس با آن دو، اندازه را رعایت مىکردند; اما پس از مدتى و به تدریج به کم کردن پیمانه و وزن پرداختند.«51» ازاینروایت مىتوان برداشت کرد که فساد*انگیزى مردم مدین پس از اصلاح زمین، به احتمال، همان کمفروشى بوده است.برخورد شعیب(علیه السلام) با اصحاب مدین: حضرت شعیب را، بر اساس روایتى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)خطیب انبیا خواندهاند. شاید بتوان گزارش تعابیر و بیانهاى گوناگون، با معانى یکسان یا نزدیک به هم از زبان او را (قس: اعراف/7، 85ـ86; هود/11، 84ـ85) مؤیدى بر آن دانست. بررسى آیات نشان مىدهد که وى همانند دیگر انبیاى الهى با رعایت ادب و سخنان نیکو آنان را به باورها و ارزشهاى توحیدى فرا مىخوانده است.«52» در مجموع مىتوان تبلیغ و دعوت وى را بر اساس راهبرد فرهنگى و تبلیغى امر به معروف و نهى از منکر (دعوت به باورها و ارزشهاى توحیدى و نهى از باورها و ارزشهاى کفرآلود و شرکآمیز) مبتنى دانست. (اعراف/8، 85ـ86; هود/11، 84ـ85) حضرت شعیب(علیه السلام)براى عملیاتى کردن راهبرد یاد شده از راهکارهاى گوناگونى استفاده مىکرد. از این قبیل است:1.نشان دادن معجزه:قرآن همانند بسیارى دیگر از انبیا نامى از معجزه شعیب نبرده است; اما چنان که مفسران نیز گفتهاند، «بیّنه» در آیه «قَد جاءَتکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُم» (اعراف/7،85; هود/11،88) اشاره به معجزه آن حضرت دارد که وى به عنوان گواه صدق رسالت خویش و در همان آغاز دعوت بر آن تأکید مىورزید.«53» در برخى منابع از مواردى چند به عنوان معجزه شعیب(علیه السلام)یاد شده است.«54»2. روشنگرى:حضرت شعیب(علیه السلام)، پس از امر به معروف و نهى از منکر، رعایت آن را از سوى مردم به خیر و صلاح خود آنان مىدانست، از جمله به دنبال فراخوان قوم خویش به پرستش اللّه، رعایت اندازه در پیمانه و ترازو، پرهیز از هرگونه کم فروشى و فسادانگیزى را خیر و صلاح آنان مىخواند: «ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین» (اعراف/7،85)، زیرا هنگامى که کم فروشى، فریبکارى و غشّ در معامله گسترش یافته و امنیت عمومى جامعه در حوزههاى مختلف از بین برود، زیان آن متوجه همه افراد حتى خودِ کمفروشان، فریبکاران و مختلکنندگان امنیت اجتماعى نیز مىشود«55»; همچنین در جاى دیگر پس از امر به رعایت اندازه در سنجش با پیمانه و ترازو و نهى از کم کردن اموال مردم، سود عادلانه و مشروع را بهتر و نیکوتر از ثروت حاصل از کم فروشى مىخواند«56»:«یـقَومِ اَوفُوا المِکیالَ والمیزانَ بِالقِسطِ ولا تَبخَسوا النّاسَ اَشیاءَهُم... * بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین» (هود/11،85ـ86)3. تذکّر:نیکى کردن و نعمت دادن با تأثیر عاطفى که در پى دارد، دل انسان را به فرد نیکوکار و منعم نرم و مهربان کرده و حس سپاسگزارى در برابر او را که ریشه در سرشت آدمیان دارد، برمىانگیزد، ازاینرو شعیب(علیه السلام)در دعوت قوم خود به سوى توحید، نعمتهاى الهى ارزانى شده بر آنان را یادآورى مىکرد: «واذکُروا اِذ کُنتُم قَلیلاً فَکَثَّرَکُم» (اعراف/7،86) بیشتر چنان که از ظاهر آیه نیز برمىآید، آن را به افزایش جمعیت پس از کمشمار بودن، تفسیر کردهاند.«57» برخى نیز گفتهاند: این آیه به ازدواج مدینبنابراهیم(علیه السلام) با دختر حضرت لوط و برکتى که خداوند به نسل آنان داد اشاره دارد.«58» به ثروت پس از فقر و قدرت پس از ضعف نیز تفسیر شده است.«59»همچنین در سوره هود/11، 84 و در پى نهى از کمفروشى، به نعمتهایى چون حاصلخیزى سرزمین، ارزانى، ثروت و روزى فراوان اشاره مىکند و یادآور مىشود که با وجود چنین شرایط مساعدى، دیگر نیازى به کم فروشى و انباشت ثروت از راه نامشروع نیست«60»: «ولا تَنقُصُوا المِکیالَ والمیزانَ اِنّى اَرکُم بِخَیر» تفسیر خیر به ارزانى و حاصلخیزى در برخى احادیث نیز آمدهاست.«61»4. انذار:بیم و امید از ویژگیهاى روانى انسان است که همواره زمینه و بستر لازم براى تهدید و تطمیع افراد را فراهم مىسازد. بهکارگیرى دو راهکار اساسى و دیرین انذار و تبشیر از سوى همه انبیا در دعوت به توحید، برهمین اساس قابل تحلیل است که در شیوههاى تبلیغى شعیب(علیه السلام)نیز به چشم مىخورد; وى گاهى قوم خود را از عذاب فراگیر روز قیامت به عنوان پیامد بتپرستى و کمفروشى آنان در آخرت مىترساند:«واِنّى اَخافُ عَلَیکُم عَذابَ یَوم مُحیط» (هود/11،84) و گاه فرجام شوم فاسدان در اقوام پیشین را به آنان گوشزد مىکرد: «وانظُروا کَیفَ کانَ عـقِبَةُ المُفسِدین» (اعراف/7،86 و نیز هود/11،89) و سرانجام هنگامى که با اصرار کافران بر بتپرستى، کمفروشى و تکذیب خود روبهرو شد و از ایمانآوردن آنان ناامید گردید آنها را به عذاب الهى تهدید کرد: «ویـقَومِ اعمَلوا عَلى مَکانَتِکُم اِنّى عـمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن یَأتیهِ عَذابٌ یُخزیهِ ومَن هُوَ کـذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَکُم رَقیب» (هود/11،93; اعراف/7،87)5. تبشیر:شعیب(علیه السلام) در ترغیب قوم به پرهیز از بتپرستى، کمفروشى و فسادانگیزى، از پیامدهاى نیک آن به شرط مؤمن بودن آنان خبرمىداد: «یـقَومِ اعبُدُوا اللّهَ ما لَکُم مِن اِلـه غَیرُهُ ... ذلِکُم خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین» (اعراف/7،85) از اینکه خیر بودن امور یاد شده درگرو ایمان آنها خوانده شده و همچنین از تعبیر «بَقِیَّتُ اللّهِ خَیرٌ لَکُم اِن کُنتُم مُؤمِنین» (هود/11،86) مىتوان به دست آورد که بیش از هرچیز مراد، پاداش آخرتى موارد یاد شده است، چنان که آن حضرت در پى مخالفت از سوى قوم (هود/11،89) ضمن فرا خواندن آنها به طلب آمرزش گناهان و بازگشت به سوى خدا و با هدف ایجاد امید به پذیرش توبه، از رحمت و مهربانى خداوند به بندگانش خبر مىداد: «واستَغفِروا رَبَّکُم ثُمَّ توبوا اِلَیهِ اِنَّ رَبّى رَحیمٌ وَدود».(هود/11،90)برخورد اصحاب مدین با شعیب(علیه السلام):با آغاز و استمرار دعوت شعیب(علیه السلام)گروهى از مردم به وى گرویده و جامعه مدین به دودسته تقسیم شد: «واِن کانَ طَـائِفَةٌ مِنکُم ءَامَنوا بالَّذى اُرسِلتُ بِهِ وطَـائِفَةٌ لَمیُؤمِنوا...» (اعراف/7،87; هود /11،94) کافران با اتخاذ راهبرد تکذیب، (عنکبوت/29،37) اغلب از شیوهها و راهکارهاى روانى براى عملیاتى کردن آن در برخورد با شعیب(علیه السلام)و مؤمنان، بهره مىگرفتند. راهکارهاى یاد شده که از آنها مىتوان به دست آورد که کافران در اکثریت و مؤمنان در اقلیت«62» بودهاند عبارت است از:1. استهزا:به سخره گرفتن پیامبران و باورها و ارزشهاى الهى، راهکارى است که بنا به تصریح قرآن در تقابل با همه انبیا بهکار رفته است; خداوند در سوره توبه/9، 64ـ65 تمسخر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)از سوى منافقان را گزارش کرده و در آیات 69ـ70 همین سوره، برخورد یاد شده را همانند برخورد اقوام پیشین از جمله اصحاب مدین با پیامبران الهى معرفى مىکند. مقایسه آیات نامبرده نشان مىدهد که شعیب(علیه السلام) نیز از سوى کافران مورد استهزا* قرار گرفته است; همچنین مفسّران، آیه 87 هود/11 را بیان کننده استهزاى شعیب(علیه السلام)دانستهاند: «قالوا یـشُعَیبُ اَصَلوتُکَ تَأمُرُکَ اَن نَترُکَ ما یَعبُدُ ءاباؤُنا اَو اَن نَفعَلَ فى اَمولِنا ما نَشـؤُا اِنَّکَ لاََنتَ الحَلیمُ الرَّشید». بیشتر مفسّران بر این باورند که شعیب(علیه السلام) بسیار نماز مىگزارد و کافران آن را به سخره گرفته، در قالب استفهام انکارى مىگفتند: آیا نمازت به تو فرمان مىدهد که ما خداى نیاکان خویش را وانهاده، از تصرف دلخواه در اموالمان خوددارى کنیم؟! چنین سخن سفیهانه از انسان حلیم و رشیدى چون تو دور است.«63»2. نامفهوم خواندن آموزههاى وحى:کافران که خود را از پاسخ به سخنان روشن و منطقى شعیب(علیه السلام)در واکنش به گفتار تمسخرآمیز آنان ناتوان مىیافتند گفتههاى وى را نامفهوم خواندند و وى را فاقد قدرت و موقعیت برترى مىدانستند که به سبب آن به سخنان وى بها داده و براى درک آن تلاش کنند«64»: «قالوا یـشُعَیبُ مانَفقَهُ کَثیرًا مِمّا تَقولُ و اِنّا لَنَرکَ فینا ضَعیفـًا» (هود/11،91) نامفهوم خواندن سخنان وى کنایه از بىفایده و بیهوده بودن آن است.«65»3. تهدید:شعیب(علیه السلام) و پیروانش براى دست کشیدن از آیین توحیدى با انواع فشارهاى اجتماعى و روانى از جمله اشکال گوناگونى از تهدید نیز روبهرو بودند. کافران هنگامى که با پاسخ منطقى شعیب به ادعاى نامفهوم بودن گفتههاى او نیز مواجه شدند وى را به سنگسار شدن که از بدترین و فجیعترین انواع مجازات است تهدید کردند: «ولَولارَهطُکَ لَرَجَمنـکَ ومااَنتَ عَلَینا بِعَزیز» (هود/11،91) گویند: شعیب(علیه السلام)از جایگاه و احترام ویژه و والایى در میان قبیله خود برخوردار بود و کافران که براى قبیله وى حرمت قائل بودند مىگفتند: سنگسارکردن و کشتن تو براى ما دشوار نیست، زیرا نزد ما عزت و احترامى ندارى و ما فقط بهسبب رعایت احترام قبیلهات چنین کارى را انجامنمىدهیم. این نیز به نوعى توهین و تحقیر آنحضرت بهشمار مىرفت.«66»هنگامى که شعیب(علیه السلام) و پیروانش بر آیین توحیدى خویش پافشارى کردند اشراف و سران کافر قوم که از امتیازات و موقعیت فرادست اجتماعى برخوردار بودند، دچار خودبرتربینى شده و گردن نهادن به سیادت و رهبرى دیگرى و نیز دستبرداشتن از آیین نیاکان را برنمىتافتند، ازاینرو آنان را به تبعید و بیرون راندن از خانه و کاشانه تهدید کردند: «قالَ المَلاَُ الَّذینَ استَکبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّکَ یـشُعَیبُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَکَ مِن قَریَتِنا اَولَتَعودُنَّ فى مِلَّتِنا». (اعراف/7،88) چنان که بیشتر مفسران نامدار نخستین«67» و متأخر«68» نیز برداشت کردهاند، ظاهر برخى آیات نشان مىدهد که کافران راه را بر مؤمنان گرفته و آنان را که به دیدار شعیب(علیه السلام)رفته یا اعمال دینى انجام مىدادند به قتل تهدیدمىکردند تا شاید بتوانند از گرایش بیشتر افراد به وى و گسترش دعوتش جلوگیرى کنند: «ولاتَقعُدوا بِکُلِّ صِرط توعِدونَ وتَصُدّونَ عَن سَبیلِ اللّهِ مَن ءامَنَ بِهِ» (اعراف/7،86); همچنین آنان با دروغگو خواندن شعیب(علیه السلام) و گمراه نامیدن«69» آیین وى تلاش مىکردند که در آن القاى شبهه و تردید افکنى کنند: «وتَبغونَها عِوَجـًا» (اعراف/7،86) ترساندن مؤمنان از پیامد ایمان به شعیب(علیه السلام) و دست برداشتن از آیین نیاکان و مایهخسران خواندن آن نیز مىتواند از این قبیل باشد«70»: «وقالَ المَلاَُ الَّذینَ کَفَروا مِن قَومِهِ لـَئِنِاتَّبَعتُم شُعَیبـًا اِنَّکُم اِذًا لَخـسِرون» (اعراف/7،90)فرجام اصحاب مدین:هنگامى که شعیب(علیه السلام)با اصرار کافران بر باورها و ارزشهاى شرکآلود و کفرآمیز و همچنین تکذیب و تهدید به اخراج از شهر روبهرو و از ایمان آوردن آنها ناامید شد آنان را نفرین* کرد«71»: «رَبَّنَا افتَح بَینَنا وبَینَ قَومِنا بِالحَقِّ واَنتَ خَیرُ الفـتِحین»(اعراف/7،89 و نیز اعراف/7،87) و چون از سوى کافران به سنگسار شدن تهدید شد به آنها وعده عذاب داد: «ویـقَومِ اعمَلوا عَلى مَکانَتِکُم اِنّى عـمِلٌ سَوفَ تَعلَمونَ مَن یَأتیهِ عَذابٌ یُخزیهِ و مَن هُوَ کـذِبٌ وارتَقِبوا اِنّى مَعَکُم رَقیب» (هود/11،93) سرانجام، عذاب الهى فرا رسید و شعیب(علیه السلام) و مؤمنان نجات یافتند و کافران نابود شدند: «ولَمّا جاءَ اَمرُنا نَجَّینا شُعَیبـًا والَّذینَ ءامَنوا مَعَهُ بِرَحمَة مِنّا...» (هود/11،94) در آیات 91 اعراف/7 و 37 عنکبوت/29 گفته شده که نابودى اصحاب مدین به وسیله عذاب زلزله بود که آنان را در خانههایشان بهصورت اجساد بىجانى که به رو بر زمین افتاده بودند درآورد:«فَاَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ فَاَصبَحوا فى دارِهِم جـثِمین» ; ولى در آیه 94 هود/11 از نابودى آنان بر اثر صیحه آسمانى یاد شده است:«واَخَذَتِ الَّذینَ ظَـلَمُوا الصَّیحَةُ فَاَصبَحوا فى دیـرِهِم جـثِمین» ، بنابراین مىتوان گفت که آنان به وسیله هر دو از بین رفتهاند.«72»کافران افزون بر نابودى به وسیله عذاب الهى به پیامدهاى بد دیگر تکذیب نیز دچار شدند. در آیه 92 اعراف/7 از خسران* و زیانکار شدن آنانخبر مىدهد: «اَلَّذینَ کَذَّبوا شُعَیبـًا کانوا هُمُ الخـسِرین». آنان که پیروى از شعیب(علیه السلام)را زمینه خسران مؤمنان مىخواندند، خود با نابودى و از دست دادن همه سرمایههاى مادى و معنوى، مصداق «خسرالدنیا والاخرة»(حجّ/22،11) شدند.«73» حبط و نابودى اعمال در دنیا و آخرت (توبه/9،69ـ70) و نفرین الهى بر آنان، از دیگر پیامدهاى سوء تکذیب شعیب(علیه السلام) بود: «اَلا بُعدًا لِمَدیَنَ کَما بَعِدَت ثَمود» (هود/11،95)منابعاعلام قرآن; انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیضاوى; باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن; البدایة و النهایه; بین الحبشة و العرب; تاریخ ابنخلدون; تاریخ الامم و الملوک، طبرى; تاریخ الیعقوبى; تفسیر العیاشى; تفسیرغریب القرآن الکریم; التفسیر الکبیر; جامع البیان عن تأویل آى القرآن; الجامع لاحکام القرآن، قرطبى; زادالمسیر فى علم التفسیر; الصحاح تاج اللغة و صحاحالعربیه; فرهنگ لغات قرآن کریم; قاموس کتابمقدس; القاموس المحیط; قصص الانبیاء، راوندى; کتاب مقدس; الکشاف; کشف الاسرار و عدة الابرار; لسانالعرب; مجمع البیان فى تفسیر القرآن; معجم البلدان; المعرب من الکلام الاعجمى; المیزان فى تفسیر القرآن; واژههاى دخیل در قرآن مجید.على اسدى---------------------«18». الصحاح، ج6، ص2201; لسان العرب، ج13، ص56، «مدین».«19». معجم البلدان، ج5، ص77.«20». التفسیر الکبیر، ج18، ص40; المیزان، ج10، ص361.«21». مجمعالبیان، ج5، ص285; فرهنگ لغات قرآن، ص397; اعلام قرآن، ص573.«22». معجمالبلدان، ج5، ص77; لسان العرب، ج13، ص402.«23». المعرب، ص154; لسان العرب، ج13، ص56; اعلام قرآن، ص573.«24». واژههاى دخیل، ص375.«25». تاریخ طبرى، ج1، ص217، 219; البدایة و النهایه، ج1، ص213; تاریخ ابنخلدون، ج2، ص37.«26». جامعالبیان، مج5، ج8، ص307; غریب القرآن، ص556; زادالمسیر، ج3، ص155.«27». اعلام قرآن، ص573; قاموس کتاب مقدس، ص788.«28». بین الحبشة و العرب، ص50.«29». کتاب مقدس، خروج 2: 15ـ21.«30». همان، تکوین 25: 1ـ2.«31». قاموس کتاب مقدس، ص788، 944; تاریخ یعقوبى، ج1، ص34; تاریخ ابنخلدون، ج2، ص86.«32». قاموس کتاب مقدس، ص788; معجم البلدان، ج5، ص77; البدایة والنهایه، ج1، ص213; تاریخ ابنخلدون، ج2، ص43.«33». باستانشناسى و جغرافیاى تاریخى قصص قرآن، ص177.«34». المیزان، ج8، ص6; ج10، ص135.«35». البدایة و النهایه، ج1، ص213.«36». المیزان، ج10، ص373.«37». تفسیر عیاشى، ج2، ص34.«38». کتاب مقدس، خروج2: 16ـ20.«39». همان، پیدایش 37: 28; اعداد 25: 16ـ18.«40». تاریخ ابنخلدون، ج2، ص43، 82.«41». البدایة و النهایه، ج1، ص213.«42». المیزان، ج3، ص351.«43». البدایة والنهایه، ج1، ص172.«44». المیزان، ج16، ص127.«45». التفسیر الکبیر، ج14، ص173; المیزان، ج10، ص361ـ362.«46». الکشاف، ج2، ص127، 417ـ418; التفسیر الکبیر، ج14، ص174; ج18، ص41; المیزان، ج10، ص363.«47». جامع البیان، مج5، ج8، ص308; مج7، ج12، ص131.«48». کشف الاسرار، ج3، ص675; مجمع البیان، ج4، ص688.«49». المیزان، ج8، ص187; ج10، ص363.«50». همان، ج10، ص363ـ364.«51». قصص الانبیاء، ص145.«52». المیزان، ج6، ص297.«53». جامع البیان، مج5، ج8، ص308; کشف الاسرار، ج3، ص675; مجمع البیان، ج4، ص688.«54». الکشاف، ج2، ص127; التفسیر الکبیر، ج14، ص173; تفسیر بیضاوى، ج2، ص94ـ95.«55». المیزان، ج8، ص187.«56». جامع البیان، مج7، ج12، ص132ـ133; مجمعالبیان، ج5، ص286; تفسیر بیضاوى، ج2، ص278.«57». جامعالبیان، مج5، ج8، ص311; مجمعالبیان، ج3ـ4، ص689; الکشاف، ج2، ص128.«58». مجمع البیان، ج4، ص689.«59». الکشاف، ج2، ص128; مجمعالبیان، ج4، ص689.«60». جامعالبیان، مج7، ج12، ص130; مجمعالبیان، ج5، ص285; المیزان، ج10، ص161.«61». تفسیر عیاشى، ج2، ص159.«62». المیزان، ج10، ص361.«63». جامعالبیان، مج7، ج12، ص133ـ135; مجمعالبیان، ج5، ص286; تفسیر بیضاوى، ج2، ص279.«64». المیزان، ج10، ص374.«65». المیزان، ج10، ص374.«66». مجمع البیان، ج5، ص288; المیزان، ج10، ص375ـ376.«67». ر.ک: جامعالبیان، مج6، ص9، ص33; مجمعالبیان، ج3ـ4، ص669; تفسیر قرطبى، ج7ـ8، ص159.«68». المیزان، ج8، ص188.«69». همان; مجمعالبیان، ج4، ص689.«70». المیزان، ج8، ص192.«71». جامع البیان، مج6، ج9، ص4ـ5; کشف الاسرار، ج3، ص679; المیزان، ج8، ص192.«72». المیزان، ج16، ص126.«73». همان، ج8، ص192.نقل از : http://www.maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,4842
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.