تاریخ /

تخمین زمان مطالعه: 3 دقیقه

داستان گاو بني اسرائيل كه در سوره بقره آمده چیست؟


داستان گاو بني اسرائيل و قوم حضرت موسي در آيات 67 تا 71 سوره بقره قرآن كريم ذكر شده و نام اين سوره نيز به خاطر اين داستان بقره ناميده شده است. اين آيات علاوه بر اينكه بيان حكمي را به بني اسرائيل مي‎نمايد، چند نكته را نيز درباره طرز رفتار آنها با موسي و دستور پروردگار روشن مي‎نمايد: 1. بي ادبي و ايذاء نسبت به حضرت موسي 2. نسبت استهزاء و سخنان بيهوده به آن حضرت دادن 3. مطرح كردن سئوالات بيهوده از آن حضرت و لجاجت با او درباره قرباني 4. اهانت به پروردگار چون وقتي موسي به آنها گفت پروردگارتان مي‎فرمايد كه گاوي را ذبح كنيد آنها به موسي گفتند از او سئوال كن چه نوع گاوي باشد. رنگش چگونه باشد؟ آنها در خطاب خود به موسي مي‎گفتند كه از پروردگارت بپرس، كه بايد مي‎گفتند از پروردگارمان بپرس، اين نوع تكلم از روي تكبر و غرور بود كه آنها احساس مي‎كردند كه خداوند محتاج به قرباني آنهاست، چون دستور خداوند يك گاو قرباني بدون ويژگي بود كه آنها با لجاجت خود شرايط را بر خود سخت كردند. داستان قرباني از اين قرار بود كه يك نفر از بني اسرائل كشته شده بود و هر طايفه خون او را بر گردن ديگري مي‎انداخت، از طرف خدا دستور رسيد يك قرباني ذبح كنند. در معاني الاخبار از امام رضا عليه السلام نقل شده مردي از بني اسرائل يكي از بستگان خود را كشت و سپس جسد او را در سر راه بهترين قبيله بني اسرائل نهاد تا خون او را از آنها مطالبه و به گردن آنها بيندازد، بني اسرائيل آمدند به موسي گفتند: قاتل او كيست؟ موسي گفت: گاوي قرباني كنيد تا به شما بگويم. آنها از شرايط گاو سئوال كردند و خداوند با زبان موسي شرايط سختي براي گاو بيان كرد كه در آيات فوق آمده بلاخره پس از سختي گاوي با اين علائم پيدا كردند. صاحب گاو گفت به اين شرط مي‎دهم كه پس از كشتن پوست آنرا پر از طلا كنيد و به من بدهيد، به موسي گفتند، موسي فرمود بخريد، خريدند و گاو را كشتند حضرت موسي دستور داد دم قرباني را به مرده بزنيد، چنين كردند، مرده زنده شد و گفت: اي پيامبر خدا مرا پسر عمويم كشته است نه آن كسي كه به او نسبت مي‎زنند. بدين وسيله قاتل شناسايي شد، يكي از ياران موسي به موسي گفت: اي پيامبر خدا اين گاو داستاني دارد، جواني از بني اسرائيل كه به پدرش بسيار نيكوكار بوده و احترام او را مي‎داشت. وقتي چيزي خريده بود، نزد پدرش آمد ديد پدر خوابيده است و كليد (صندوق) در زير سر پدرش بود. نخواست او رابیدار كند و او را برنجاند لذا از معامله صرف نظر نمود. هنگاميكه پدرش بيدار شد به او خبر داد، پدرش گفت: آفرين اين گاو من در عوض مال تو باشد. لذا او اين گاو را به قيمت دلخواه فروخت و سود فراوان از آن گرفت، موسي فرمود: ببينيد كه نيكي چگونه به اهلش بر مي‎گردد. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image