شآن نزول آیه ۴۸ سوره قصص و ارتباطش با قبل /

تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه

در مورد آیه ۴۸ سوره قصص شأن نزول قسمت دوم این آیه را می خواستم بدانم؟ من اصلا ارتباط این آیه را با آیه قبل متوجه نمی شوم.


شان نزول خاصی یرای آیه مورد نظر بیان نشده است و ارتباط میان این آیه و آیات قبل نیز واضح و روشن است . برای واضح شدن این ارتباط توجه شما را به توضیح و تفسیر این آیات جلب می کنیم : و َو لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (47) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (49) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (50)47- هر گاه ما پیش از فرستادن پیامبرى آنها را به خاطر اعمالشان مجازات مى کردیم مى گفتند پروردگارا چرا رسولى براى ما نفرستادى تا آیات ترا پیروى کنیم و از مؤمنان باشیم؟ اگر به خاطر این امر نبود مجازات آنها به جهت اعمالشان نیاز به ارسال پیامبر هم نداشت! 48- هنگامى که حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند چرا مثل همان چیزى که به موسى داده شد به این پیامبر اعطا نگردیده است؟ مگر بهانه جویانى همانند آنها معجزاتى را که در گذشته به موسى داده شد، انکار نکردند و گفتند این دو (موسى و هارون) دو نفر ساحرند که دست بدست هم داده اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر یک از آنها کافریم؟! 49- بگو، اگر راست مى گوئید (که تورات و قرآن از سوى خدا نیست) کتابى هدایت بخش تر از ایندو بیاورید تا من از آن پیروى کنم.50- هر گاه این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان آنها از هوسهاى خود پیروى مى کنند و آیا گمراه تر از آن کس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته است کسى پیدا مى شود؟ مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند.تفسیر: هر روز به بهانه اى از حق مى گریزنداز آنجا که در آیات گذشته سخن از ارسال پیامبر ص به عنوان انذار کننده و بیم دهنده بود در نخستین آیه مورد بحث به لطفى که بر وجود پیامبر ص مترتب است اشاره کرده مى گوید: هر گاه ما پیش از فرستادن پیامبرى آنها را به خاطر اعمالشان مجازات مى کردیم، مى گفتند: پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى تا آیات تو را پیروى کنیم و از مؤمنان باشیم اگر به خاطر این نبود مجازات آنها به جهت اعمال و کفرشان حتى نیاز به ارسال پیامبر نداشت (وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ) .در حقیقت آیه اشاره به این نکته است که راه حق روشن است، و هر عقلى حاکم به بطلان شرک و بت پرستى است، و زشتى بسیارى از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حکم عقل مى باشد و حتى بدون فرستادن پیامبران در این زمینه مى توان آنها را مجازات کرد، ولى خداوند حتى در این قسمت که حکم عقل در آن واضح و روشن است براى اتمام حجت و نفى هر گونه عذر پیامبران را با کتابهاى آسمانى و معجزات مى فرستد تا کسى نگوید بدبختى ما به خاطر نبودن راهنما بود، اگر رهبر الهى داشتیم اهل هدایت و نجات بودیم.به هر حال این آیه از آیاتى است که دلالت بر لزوم لطف از طریق ارسال پیامبران دارد، و نشان مى دهد که سنت خداوند بر این است که قبل از ارسال پیامبر هیچ امتى را به خاطر گناهانشان مجازات نکند، همانگونه که در سوره نساء آیه 165 نیز مى خوانیم: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً: ما پیامبرانى فرستادیم که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا براى مردم بعد از این پیامبران حجتى باقى نماند و خداوند توانا و حکیم است.سپس به بهانه جوئیهاى آنها اشاره مى کند که آنها بعد از ارسال رسل نیزدست از بهانه گیرى برنداشتند، و باز به راههاى انحرافى خود ادامه دادند مى گوید: هنگامى که حق از نزد ما براى آنها آمد گفتند: چرا به این پیامبر مثل همان چیزى که به موسى داده شد اعطا نگردیده است؟! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسى ).چرا عصاى موسى در دست او نیست؟ چرا ید بیضا ندارد؟ چرا دریا براى او شکافته نمى شود؟ چرا دشمنانش غرق نمى شوند؟ چرا و چرا؟! ...قرآن به پاسخ این بهانه جویى پرداخته مى گوید: مگر بهانه جویانى همانند اینها معجزاتى را که در گذشته به موسى داده شد انکار نکردند؟! (أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسى مِنْ قَبْلُ). مگر نگفتند این دو (موسى و هارون) دو نفر ساحرند که دست به دست هم داده اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر کدام از آنها کافریم! (قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ).تعبیر به سحران با اینکه قاعدتا ساحران باید گفته شود براى شدت تاکید است، چرا که عرب وقتى در مورد کسى مؤکدا سخن مى گوید او را عین عدالت یا ظلم و یا سحر مى شمرد.این احتمال نیز وجود دارد که مراد از سحران دو معجزه بزرگ موسى عصا و ید بیضاء باشد.و اگر گفته شود که این انکارها چه ارتباطى با مشرکان مکه دارد؟ این مربوط به فرعونیان کفرپیشه است، پاسخ آن روشن است و آن اینکه منظور این است که مساله بهانه جویى چیز تازه اى نیست، اینها همه از یک قماشند و سخنانشان شباهت زیادى با هم دارد و خط و روش و برنامه آنها یکى است.تفسیر روشن آیه فوق همان بود که گفتیم ولى جمعى از مفسران آیه را طور دیگرى تفسیر کرده اند و گفته اند: منظور از سِحْرانِ تَظاهَرا حضرت موسى و پیامبر بزرگ اسلام است چرا که مشرکان عرب مى گفتند این هر دو ساحر بودند و ما نسبت به هر دو کافریم، و در اینجا یک جریان تاریخى نیز نقل کرده اند که اهل مکه گروهى را به سراغ رؤساى یهود در یکى از اعیادشان فرستادند و در باره پیامبر اسلام از آنها سؤال کردند که آیا محمد ص براستى پیامبر خدا است؟ آنها در پاسخ گفتند: ما در تورات او را با اوصافش یافته ایم.نمایندگان بازگشتند و ماجرا را به مشرکان مکه گفتند، در اینجا بود که آنها جمله سحران تظاهرا و إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (این هر دو ساحر بودند و ما نسبت به هر دو کافر هستیم) را گفتند «1».اما با توجه به دو نکته این تفسیر، بعید به نظر مى رسد:نخست اینکه کمتر در تاریخ و روایات دیده شده که مشرکان عرب، موسى ع را متهم به ساحر بودن کنند و شاید فقط در اینجا چنین احتمالى داده شده باشد.دیگر اینکه چگونه ممکن است کسى ادعا کند که موسى و محمد ص با وجود تقریبا دو هزار سال فاصله ساحرانى بودند که به پشتیبانى یکدیگر برخاستند مگر ممکن است ساحرى از هزاران سال قبل بداند چه کسى در آینده، ظهور خواهد کرد و چه دعوى مطرح مى کند؟! به هر حال مشرکان لجوج اصرار داشتند که چرا پیامبر اسلام ص معجزاتى همچون موسى نداشته است؟ و از سوى دیگر نه به گفته ها و گواهى تورات در باره علائم پیامبر ص اعتنا مى کردند، و نه به قرآن مجید و آیات پرعظمتش، لذا قرآن، روى سخن را به پیامبر ص کرده مى گوید: بگو اگر شما راست مى گوئید که این دو کتاب از سوى خدا نیست، کتابى روشنتر و هدایت بخش تر از آنها از سوى خدا بیاورید تا من از آن پیروى کنم(قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).و به تعبیر دیگر آنها دنبال کتاب هدایت مى گردند و دنبال معجزات، چه معجزه اى بالاتر از قرآن و چه کتاب هدایتى بهتر از آن؟ اگر چیزى در دست پیامبر اسلام جز این قرآن نبود براى اثبات حقانیت دعوتش کفایت مى کرد، ولى آنها حق طلب نیستند بلکه مشتى بهانه جویانند.سپس اضافه مى کند: اگر این پیشنهاد تو را نپذیرفتند بدان آنها از هوسهاى خود پیروى مى کنند (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ).زیرا انسانى که هواپرست نباشد، در برابر یک چنین پیشنهاد منطقى تسلیم مى شود، اما آنها در هیچ صراطى مستقیم نیستند و هر پیشنهادى را به بهانه اى رد مى کنند.ولى آیا کسى گمراهتر از آن کس که پیروى هواى نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهى را نپذیرفته است پیدا مى شود؟! (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ). مسلما خداوند جمعیت ظالمان را هدایت نمى کند (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).اگر آنها حق طلب بودند و راه را گم کرده بودند، لطف الهى به مقتضاى وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا شامل حالشان مى شد، ولى آنها ستمگرند، هم بر خویش و هم بر جامعه اى که در آن زندگى دارند ستم مى کنند، آنها هدفى جز لجاج و عناد ندارند، چگونه ممکن است خداوند کمک به هدایت آنها کند.نکته: هوا پرستى عامل گمراهى در آیات فوق رابطه این دو با صراحت بیان شده و حتى گمراهترین مردم گروهى معرفى شده اند که رهبر خود را هواى نفس خویش قرار داده اند و هرگز هدایت الهى را نپذیرفتند.هواى نفس، حجاب ضخیمى است در مقابل چشمان عقل انسان.هواى نفس آن چنان دلبستگى به انسان نسبت به موضوعى مى دهد که قدرت درک حقایق را از دست مى دهد، چرا که براى درک حقیقت تسلیم مطلق در مقابل واقعیات، و ترک هر گونه پیشداورى و دلبستگى شرط است، تسلیم بى قید و شرط در مقابل هر چیز که عینیت خارجى دارد خواه شیرین باشد یا تلخ؟ موافق تمایلات درونى ما یا مخالف؟ هماهنگ با منافع شخصى یا ناهماهنگ؟ ولى هواى نفس با این اصول سازگار نیست.در این زمینه بحث مشروحى در ذیل آیه 43 سوره فرقان (جلد 15) نیز داشته ایم.جالب اینکه در روایات متعددى آیه فوق به کسانى تفسیر شده است که امام و رهبر الهى را نپذیرفته اند و تنها به آراى خویش تکیه مى کنند «1».این روایات که از امام باقر ع و امام صادق ع و بعضى دیگر از ائمه هدى ع نقل شده در حقیقت از قبیل مصداق روشن است و به تعبیر دیگر انسان نیازمند به هدایت الهى است، این هدایت گاهى در کتاب آسمانى منعکس مى شود، و گاه در وجود پیامبر و سنت او، و گاه در اوصیاى معصومش، و گاه در منطق عقل و خرد.مهم آنست که انسان در خط هدایت الهى باشد و نه هواى نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهره مند گردد.تفسیر نمونه، ج 16، ص: 100 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image