تخمین زمان مطالعه: 16 دقیقه
دور دوم جنگهای ایران و روس با انعقاد قرارداد ترکمانچای پایان پذیرفت. پس از پایان جنگ، «الکساندر سرگینویچ گریبایدوف» از جانب دولت روسیه به عنوان وزیر مختار وارد ایران شد. نحوهی رفتار و اقدامهای وی در ایران به نحوی بود که شورش اهالی ایران را برضد او در پی داشت که این اقدام در نهایت با قتل وی همراه گردید. در نتیجهی این واقعه هیئتی از جانب دولت ایران به منظور عذرخواهی از قتل گریبایدوف به دربار امپراطور روسیه روانه شد.
سرپرستی این هیئت بر عهدهی خسرو میرزا، پسر هفتم عباس میرزا بود. سفرنامهی خسرو میرزا به پطرزبورغ شرح سفر این هیئت به روسیه است که توسط میرزا مصطفی افشار، منشی میرزا مسعود که خود از منشیان و مترجمان آگاه دربار فتحعلی شاه و عباس میرزا بود، نگاشته شده است.
سفرنامهی خسرو میرزا صرفاً بازتاب مشاهدههای منفعلانه نیست بلکه حاوی تفاسیر و استنتاجات جدّی از اوضاع روسیه و نسبت و رابطهای است که از این پس جامعهی ایران با شرایط یاد شده، پیدا خواهد کرد. این تفاسیر و استنتاجات اگرچه به قلم میرزا مصطفی افشار نگاشته شده است ولی بر اساس اشارات آشکار نویسنده و مندرجات و مطاوی کتاب، چیزی جز ثبت و ضبط حاصل مباحثات و چون و چراهای اعضای هیئت در مواجهه با نهادهای مختلف جامعهی روسیه نیست.[1]
از این رو هیئت ایرانی از حیث اعضای تشکیل دهنده به جهت نقش اظهارنظر و مباحثههای ایشان در مندرجات سفرنامه و همچنین تأثیرات ناشی از اوضاع روسیه بر ذهنیت و عملکرد ایشان در بازگشت به ایران، حائز اهمیت میگردد.
«میرزا صالح شیرازی» یکی از اعضای هیئت که در 1230ه.ق. و با عبور از روسیه عازم انگلستان گردیده بود، با قیاس شرایط روسیه در سفر قبل و شرایط فعلی این کشور، از سرعت تحول و نوسازی در روسیه دچار حیرت شده بود: «میرزا صالح که 7 سال پیشتر ایام مأموریت به سفارت انگلیس در اینجا 3 روز توقف کرده بود، بیشتر از حمامی و چند خانهی محقر چیزی ندیده بود. اکنون آبادی به حدی رسیده که او در شناختن عاجز و متحیر بوده است.»[2]
«میرزا تقی خان فراهانی» نیز از دیگر اعضای هیئت میباشد که تأثیر مشاهدههای وی در این سفر، از اوضاع و فرآیند نوسازی در روسیه را میتوان در دوران امیر نظامی و صدراعظمی وی در ایران و اقدامهای وی در جهت نوسازی کشور با بهکارگیری الگویی مشخص، جستوجو کرد.
پذیرش شکست از روسها در طی دو مرحله جنگ با ایشان، هیئت ایرانی را نسبت به قدرت همسایهی شمالی خود حساس کرده بود، از این رو ایشان در طول حضور خود در روسیه با مقایسهی شرایط کشور خود و روسها، ضمن کشف عوامل مؤثر در شکلگیری قدرت روسیه نسبت به نقاط ضعف حکومت خود نیز وقوف پیدا میکردند و یا به تعبیری به «درد آگاهی»[3] میرسیدند.
میرزا مصطفی افشار پس از بازدید از مدرسهی سپاه مسکو و مشاهدهی آموزش نظامی دانش آموزان در این مدرسه و تلاش و اهتمام دولت روسیه در تربیت نیروهای نظامی با اقرار به قدرت نظامی همسایهی شمالی، به آسیبشناسی وضعیت قشون ایران میپردازد:
«با وصف این همه اهتمام در تربیت صاحب منصبان، باز اعتقاد اهل اروپا بر این است که صاحب منصبان روس چون صاحب منصبان فرانسه و انگلیس کامل نیست تا در حق سرکردگان ما که هیچ نوع تربیتی ندارند و اکثری صاحب سواد هم نیستند... راست است که عساکر ما مدتی است در زیر تربیت صاحب منصبان انگلیس هستند، لیکن در این مدت متمادی غیر احکام و اطوار مشق چه یاد گرفتهاند؟! غراف پاسکویچ روزی در تفلیس میگفت، صالدات از آن بهتر نمیتواند شد که شما دارید، چرا که در جنگ گنجه تا دهن توپ ساچمه زن آمدند و ایستادگی کردند و علی التعاقب روزی پنج فرسخ پیاده راه میروند و اگر در سفر گوشت نداشته باشند، طاقت میآوردند. اما سرکرده ندارید که آنها را به راه تواند برد و موافق مصلحت وقت و مکان به جنگ تواند انداخت.»[4]
به عبارت دیگر قشون ایران تا دستیابی به توان مقابله و مقاومت در برابر ارتشهای نوین اروپایی فاصلهی زیادی داشت که این فاصله به صرف آموختن برخی آداب نظامی از انگلیسها طی نمیگردید و مستلزم دیدن جوانب و عوامل دیگر از جانب ایرانیان بود. ضعف در فرماندهی و توقف در قواعد نظامی قدیم و جاری بودن بساط کهنهی مسائل مبتلابه قشون و قوای نظامی ایران است.
سفرنامهی «خسرو میرزا» صرفاً بازتاب مشاهدات منفعلانه نیست بلکه حاوی تفاسیر و استنتاجات جدّی از اوضاع روسیه و نسبت و رابطهای است که از این پس جامعهی ایران با شرایط یاد شده پیدا خواهد کرد. این تفاسیر و استنتاجات اگرچه به قلم «میرزا مصطفی افشار» نگاشته شده است ولی بر اساس اشارات آشکار نویسنده و مندرجات و مطاوی کتاب، چیزی جز ثبت و ضبط حاصل مباحثات و چون و چراهای اعضای هیئت در مواجهه با نهادهای مختلف جامعهی روسیه نیست.
افشار با ذهنیتی که از نحوهی استقرار قوای نظامی روسها به دست آورده است، اینک به خوبی درک میکند که تربیت نیروی نظامی فراتر از «احکام و اطوار مشق» است و لازمهی تحول در قشون، دمیدن روحی تازه در آن است، امری که به واسطهی اهتمام صاحب منصبان دولت روسیه «در مدت اندک» در آن مملکت جریان یافته است. بنابراین اگر میخواهیم «تا همیشه مغلوب همسایه نباشیم» چارهای جز نیل به «ترقی و نظام» نداریم:
«حیف باشد که ما ترقی و نظام همسایهی خود را که در این مدت اندک تحصیل کرده است، به رأی العین ببینیم و هیچ به فکر این نباشیم که از برای ما همچنین نعمتی دست دهد تا همیشه مغلوب همسایه نباشیم و در ولایتهای غربت سرافکنده نگردیم، اسرای خود را که به اهل خیوه و بخارا فروخته شده، در ولایت روس بنده تجار آن دو شهر نبینیم. روزنامه نویس را ربطی ندارد که به این مقولهی امور پردازد، اما این بندهی ناچیز را هم به قدر قوه خود تعصب دین و حب وطن است، به امید اینکه شاید به مزید قوت دین و دولت سودی بخشد، جسارتی میورزد.»[5]
افشار به خوبی آگاهی بخش این قضیه است که رکود و توقف در شرایط فعلی با توجه به تحولات شکل گرفته در خارج از مرزهای ایران و خاصه روسیه، عاقبت خوشی را برای ایران در پی نخواهد داشت. بنابراین نجات ایران از سرنوشت شومی که در برابر همسایهی شمالی در انتظارش بود تنها با برون رفت از بساط کهنهی مستولی بر جامعهی ایران و به کارگیری قواعد و ابزار جدید، با در انداختن طرحی نو امکان پذیر بود.
فرآیند نوسازی شکل گرفته در روسیه علاوه بر تغییراتی که در امور مادی و معیشتی جامعهی روسیه ایجاد کرده بود، در رابطهی «دولت و رعیت» نیز تأثیرگذار بود و از این جهت، حکومتهای ایران و روسیه را علیرغم شباهتهایی که در ادارهی جامعه به شکل «سلطنت مستقل» با یکدیگر داشتند، در نحوهی برقراری ارتباط با «رعیت» متفاوت میکرد. پرسشی که افشار در دیدار از بایگانی اسناد دولتی روسیه و مشاهدهی اهتمام کارگزاران دولت روسیه در حفظ و نگهداری احکام و فرامین حکومتی، طرح میکند، ناظر به آگاهی و درک وی از تفاوتهای موجود است:
«مرا از ملاحظهی این اوضاع و طریق احترامی که این طایفهی کم مدرک به احکام و فرامین سلاطین خود میکنند، بسیار تألم و تأسف دست داد که چرا میان طوایف مختلفهی ایران که در عقل و ادراک بسیار تفوق دارند، این گونه کار معمول و متداول نباشد، دولت رعیت خود را تربیت ننماید، رعیت بر ارادت دولت نیفزاید.»[6]
افشار با تأمل در شرایط حکومتی روسیه و دلگرمی رعیت و دولت به یکدیگر که در پی «دوام سلطنت در سلسلهی واحد» در این مملکت به دست آمده بود، به تبیین گسست موجود میان رعیت و پادشاه در ایران و به تعبیری مشکل تاریخی مملکت خود میپردازد:
«ای دریغ که در ملک ایران با وصف کمال قابلیت مملکت، در پی دوام سلطنت در سلسلهی واحد نباشند و به این سبب پادشاه بر رعیت و رعیت به پادشاه دلگرم نشود و از ثمرهی این دلگرمی منظور پادشاه و رعیت بر مزید شوکت و دولت مقصور نگردد و از این منظور کلی امورات جزئیه دیگر که همگی مقتضی وفور استحکام دولت باشد، به تقدیم نرسد.»[7]
نگارندهی سفرنامهی خسرو میرزا مکرر به نقش سلاطین روس در ایجاد قشون براساس نظام فرنگی، ایجاد مدارس، ترویج صنایع جدید، ترویج کشاورزی، تأمین امنیت، احداث شهرهای جدید و مهمتر از همه تربیت رعیت در علم، اخلاق و فن اشاره میکند و دوام سلطنت را نتیجهی این امور میداند. بنابراین دریغ خوردن از جاری نبودن این وضع در «ملک ایران با وصف کمال قابلیت» به معنای درکی مقدماتی از مقدمات لازم برای ارائهی راهکار نجات دولت و رعیت ایران در شرایط جدید جهانی در قالبی از تلویح و تصریح در بیان است.[8]
افشار با عبور از لایههای ظاهری جامعهی روسیه به خوبی به این اصل توجه داشت که بدون ثبات حاکمیت و «وفور استحکام دولت» هر اقدام و حرکت در راه نوسازی و تحول، محکوم به شکست است. از این رو یکی از عوامل رکود جامعهی ایران نیز فقدان مؤلفهی مزبور است. بنا بر رویکرد افشار و با توجه به درک متقابلی که وی از شرایط جدید جهانی میبایست در مشاهداتش از مقام حیرت و توصیف فراتر رود. او پس از بازدید از کارخانهی اسلحهسازی شهر «طول»، مینویسد:
«تحریر تفصیل این کارخانهها کسی را ممکن تواند بود که خود اهل صنعت اهل قلم باشد و اقلاً هفته[ای] در آنجا به سر برده[باشد]. کاشکی دولت علیه ایران چند نفر از جوانان کار دیده را برای تعلیم به این کارخانهها میفرستاد که به خرج کم در زمان اندک، تحصیل انواع صنایع میکرد[ند].»[9]
تعلیم نیروی کار در کارخانهها یکی از راههای «تحصیل انواع صنایع» بود. علاوه بر این، ایجاد «صنایع عجیبه» در ایران مستلزم برخورداری از ابزار و ادوات متناسب با آموزههای جدید بود. از این رو افشار با مشاهدهی رونق جاری در کارخانههای روسیه خواستار تداول عامل اصلی این رونق در ایران میشود: «لیکن بسیار حیف باشد که دستگاه بخار که باعث رونق عموم صنایع و مایهی تحصیل اغلب منافع است، با آن سهولت مأخذ در ایران متداول نشود.»[10]
جایگاه علم در شکلگیری تحولات دنیای جدید و نقش آن در گسترش روز افزون صنایع و دستاوردهای مختلف مادی و معنوی در کشورهای اروپایی، ارتباط مستقیمی میان گسترش علم و افزایش قدرت دولتها برقرار کرده بود. روسیه بر اساس پیروی از قاعدهی رایج اروپا مبادرت به ایجاد مدارس تخصصی بر اساس موضوعات آموزش و طبقات اجتماعی جامعه کرده بود. بر اساس مدارسی نظیر معادن[11]، مدرسهی سپاه[12] و مدرسهی علوم[13] بر اساس موضوعات آموزش و مدارس نجبا [14] «لالان» و دختران[15] بر اساس طبقات اجتماعی در روسیه ایجاد شده بود.
کثرت این مدارس و همچنین خرج مبالغ بسیار از جانب دولت روسیه برای آن مدارس تنها به جهت پیشرفت علم، نگارندهی سفرنامهی خسرو میرزا را بر آن میدارد ضمن دفاع از «این همه اخراجات از جانب دولت» روسیه در راه ترویج علم، با توجه به ذهنیت بهدست آمده، به معایب فقدان علم در زندگی و تأثیر آن در کیفیت ادارهی ملک، مملکت و تشخیص «منافع و مضار مملکت» از راه علم بپردازد:
«میتوان دانست که تحمل این همه اخراجات از جانب دولت بیملاحظه سود و منفعتی نیست و اعظم منافع، تحصیل علم است. چه، علم است که راه خدمت [به] امرا و پادشاهان میآموزد و معامله با اکفا و زیر دستان یاد میدهد و به همین جهت در مهمات ملکی و مملکتی نظامی پدید [می]آید ... علم است که معارف را به تصاریف ایام سالفه و انقلابات قرون ماضیه آگاهی میدهد و ایشان را به احتراز و اجتناب از مواد اختلال مملکت وا میدارد.
علم است که معارف را بر حب وطن و آسایش و ایمن متوطنین از شر دشمن که متضمن نیکنامی دنیا و مثوبات عقبی است، دعوت میکند و به این وسیله غیرتی در عموم اهالی مملکت پدید میآید. علم است که معایب تجدد سلسله سلطنت و محاسن بقای آن را در سلسله واحد به معارف تعلیم میکند و برای حفظ امنیت، در این باب به کلمهی واحده و هیئت مجتمعه بذل جهد موفور به تقدیم میرسانند. علم است که منافع و مضار مملکت از حیث تجارت و غیره و طریق جلب و دفع آن را تشخیص میدهد و به آن واسطه رونق ولایت و ثروت اهل مملکت روز بروز افزایش میپذیرد.»[16]
افشار تصور دقیقی از علم به معنای جدید آن ندارد و اکثر اوقات این عبارت را به معنای آگاهی به کار میبرد ولی از آن جا که قائل به نسبت قوی ارتباطی میان فزونی علم و بهبود فرآیند ادارهی ملک و مملکت است، تأسیس مدارس جدید را در ایران تجویز میکند تا شاید از این راه از «همیشه مغلوب بودن» مملکت خود در برابر همسایهی شمالی جلوگیری کند.
به کارگیری علم در ادارهی ملک و مملکت ضمن اینکه مانع از شکلگیری آشوبهای سیاسی و اجتماعی میگردد، به بقای سلطنت در سلسلهی واحده کمک میکند و از این راه است که ثروت اهل مملکت رو به تزاید میگذارد. تأثیرات مثبت به کارگیری علم در جامعه و حکومت صرف مدعا نیست. افشار در جهت تأیید مدعای خود، الگوی روسیه در زمان پطرکبیر را شاهد میآورد:
«نمونهی این اجمال، تفصیل احوال پطر بزرگ است که بهواسطهی علمی که خود به اوضاع عالم به هم رسانید، اولاً از دولتهای دیگر نوکرهای صاحب علم به خدمت خود دعوت کرد و در اندک زمانی میان اهل ولایت خود منتشر نموده بالفعل طایفه[ای] که مثال وحوش و بهایم بودند، در مدت یکصد و بیست [و]اند سال مجموعهی فنون و صنایع گشته و دولتی که آناً فآناًٌدر تبدیل و تغییر بود، نظام و استحکام دایمی گرفته است و یوماً فیوماً در ترقی و تزاید است.»[17]
افشار تصور دقیقی از علم به معنای جدید آن ندارد و اکثر اوقات این عبارت را به معنای آگاهی به کار میبرد ولی از آن جا که قائل به نسبت قوی ارتباطی میان فزونی علم و بهبود فرآیند ادارهی ملک و مملکت است، تأسیس مدارس جدید را در ایران تجویز میکند تا شاید از این راه از «همیشه مغلوب بودن» مملکت خود در برابر همسایهی شمالی جلوگیری کند. افشار با تقلید از الگوی روسیه و بدون توجه به لوازم تحقق خواستهی خود در ایران، دستورالعمل خود را در باب ایجاد مدارس در ممالک ایران را صادر میکند:
«بنای این مدارس در ممالک ایران به غایت سهل و آسان است. میتوان از ارباب علوم فرنگ چند نفر را به ایران آورد و یکی از مدارس را برای اولاد نجبای آن ملک تعیین نمود و آنها را در آنجا جمع کرد و چند نفر از مردمان صاحب اخلاق را به سرپرستی آنها تعیین نمود که هم علوم ایران را از مدرسین ایران یاد بگیردند و هم علوم فرنگ را از معلمین فرنگ. اگر خرجی برای این مدرسه لازم باشد هم میتوان از پدران نجبا که اولادشان تربیت میشود، گرفت و هم میتوان علاوه بر جمع ولایت کرد، چه این کار از برای نفع مملکت است.
در کاری که متضمن نفع عامه باشد، متحمل ضرر آن شدن شرعاً و عرفاً جایز و رواست. دراینصورت برای دولت چه از سپاهی و چه از اهل قلم خدمتکارهای کامل و قابل به هم می رسد که به اوضاع عالم بر سبیل تفصیل عالم و آگاه باشند. سپاهی را مانند سپاه سایر دولتها نظم و ترتیب دهند، امور ملکیه را چون سایر ممالک منتظم دارند. از حسن تدبیر ایشان روزبهروز بر رونق و آبادی مملکت میافزاید.»[18]
گسترش علم و آگاهی رکن اساسی ایجاد تحول در جامعه است و هرگونه حرکتی در راستای «رونق و آبادی مملکت» بدون توجه به این رکن اساسی از دوام و ثبات لازم برخوردار نخواهد بود. گسترش علم و آگاهی از «اوضاع و احوال ممالک دیگر» نه تنها «متضمن نفع عامه» است بلکه این حاصل را برای حاکمان و سلاطین خواهد داشت تا «زبان قدح و شکایت» عموم رعیت با «درس خواندن السنه و علوم و تواریخ دولتهای دیگر» به «مدح و منقبت» مبدل گردد و «ارادت سلطان در دلها قرار گیرد» و این گونه است که دولت به «دوام و ثبات»، دست پیدا خواهد کرد:
«ای کاش این گونه سلطان پرستی که در ولایت روسیه مشاهده شد به ملک ایران سرایت میکرد، رعیت ایران با آنکه همه صاحب مکنت و بضاعتاند، همواره کافر نعمتاند و قادح اعیان دولت و این ناشی نمیتواند شد، مگر از بیاطلاعی بر اوضاع و احوال ممالک دیگر و عموم اهل مملکت را ممکن نیست که سفر کرده، یا از تواریخ خوانده آگاهی به هم رسانند. اگر دولت اعیان مملکت را خواه به مسافرت یا به درس خواندن السنه و علوم و تواریخ دول دیگر به این آگاهی و امید داشت، احتمال کلی میرفت که از آگاهی اعیان مملکت آگاهی به عموم رعیت سرایت کند و زبان قدح و شکایت به مدح و منقبت بدل شود و ارادت سلطان در دلها قرار گیرد و به این سبب دولت دوام و ثبات پذیرد.»[19]
سفرنامهی خسرو میرزا بیشتر از آنکه گزارش سفارت خسرو میرزا و همراهان برای دارالسلطنه تبریز باشد، رسالهای در اصلاحات است که میبایست در دربار تهران خوانده میشد. با توجه به برخی از مطالبی که در گزارش خسرو میرزا آمده همانند بیانیهای میباشد که کارگزاران دارالسلطنه تبریز برای ملاحظهی شاه تهیه کرده باشند.[20]
افشار با مقایسهی تطبیقی شرایط روسیه و ایران و تشخیص عوامل قدرت دولت روسیه و اشراف بر کاستیهای دولت و حکومت ایران خواستار ورود بسیاری از دستاوردها و پدیدهها و نظامات جاری در روسیه به ایران میشود، فارغ از اینکه به لوازم تحقق خواستههای خود در جامعهی ایران توجه داشته باشد و شرایط تاریخی حاکم بر جامعهی ایران را در نظر آورد. اما به هر حال سفرنامهی خسرو میرزا با توجه به گزارشهای ارائه شده در آن، بستری برای گذار ایرانیان از فهم و تلقی تک بعدی نسبت به تمدن جدید غرب به ادراکی مترقی از این تمدن که قادر بود این تمدن را در قالب یک کلیت فهم کند، فراهم میآورد.
به عبارت دیگر ایرانیان که تا پیش از این قدرت تمدن جدید را در دستیابی ایشان به تجهیزات و فنون نوین نظامی خلاصه میکردند، اینک میتوانستند تأثیرات اجزای دیگری نظیر نظام سیاسی، علم، روابط دولت و رعیت و تجهیزات و ادوات صنعتی را در شکلگیری قدرت دولتهای غربی متوجه شوند.(*)
پینوشتها:
[1]. قباد منصوربخت، «نخستین دریافتهای ایرانیان از تمدن جدید و تأثیر نظری و عملی آن در الگوی نوسازی امیرکبیر»، فصلنامهی تاریخ ایران (تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1387)، ص 157
[2]. میرزا مصطفی افشار، سفرنامهی خسرو میرزا به پطرزبورغ، محمد گلبن،(تهران: کتابخانهی مستوفی، 1349)، ص 175
[3]. دردآگاهی یعنی آگاهی به مواضع درد و بیماری و آگاه شدن به ریشهها و عوامل به وجود آورندهی درد و تلاش عقلانی در جهت درمان آن.
[4]. خسرو میرزا، ص 198
[5]. همان، ص 198
[6]. همان، ص 216
[7]. همان، ص 216
[8]. منصور بخت، همان، ص 160
[9]. خسرو میرزا، ص 188
[10]. همان، ص 253
[11]. همان، ص 244
[12]. همان، ص 197
[13]. همان، ص 196
[14]. همان، ص 243
[15]. همان، ص 245
[16]. همان، صص 246-245
[17]. همان، ص 246
[18]. همان. صص 247-246
[19]. همان، ص 374
[20]. جواد طباطبایی، مکتب تبریز، (تبریز: ستوده، 1385)، ص 223
*بهزاد جامهبزرگ؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=3768 .
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.