تخمین زمان مطالعه: 7 دقیقه
پرسشگر گرامی
با عرض سلام و خسته نباشید و پوزش از اینکه گاهی پاسخهایمان تکراری است و نظر شما را تأمین نمیکند.
حالا لطفا به متن زیر که پاسخی است دقیقا ناظر به سؤال و دغدغه شما، دقت بفرمایید.
واقعیت این است که زندگی ما آدمها داستان دلدادگیها و عاشقشدنهاست. ما از لحظهای که به دنیا مآییم تا زمانی که از دنیا میرویم، عاشقیم و در هر دورهای دل در گرو چیزی داریم. یک کودک، عاشق شیرخوردن است و این عشق او را در فراق از یارش بیقرار میکند؛ آنچنان که گریه میکند و داد و فریاد سر میدهد که او را به محبوبش برسانند و هنگامی که به محبوبش رسید آرامش عجیبی به او دست میدهد که گویی او نبوده که تا همین چند لحظه قبل برای دو قطره شیر، آبروریزیها میکرده است. همین کودک وقتی بزرگتر میشود، عاشق چیزهای دیگری است. او دیگر شیر نمی خواهد. شیر و حتی غذا او را ارضا نمیکند. او عاشق اسباببازیهایش است. کسی جرأت ندارد او را از آنها جدا کند . اینجا نیز او دقیقا همان رفتاری را که با شیر داشت اکنون با اسباب بازیهایش دارد. در دوری از آنها صبر و قرار ندارد و با بودن با آنها به تمام آرزوهایش رسیده است حتما دیدهاید بعضی بچهها که هنوز سرگرم اسباببازیهایشان هستند و درک درستی از لذتهای دیگر ندارند، حتی حاضرند مهمانی نروند و کارهای دیگر را انجام ندهند و به جای آن با اسباببازیهایشان خلوت کنند. همین عشقبازی در سنین بالاتر هم ادامه پیدا میکند. در دورههایی، از اسباب بازی هم خسته میشود و به بازی با همسالان و فوتبال و ... رو میآورد و تمام هم و غمش آنجاست. در دورهای دیگر اینها نیز برای او مسخره و کوچک میشوند. دوست دارد محبت کند و عاشق جنس مخالف میشود. این داستان همچنان برای او ادامه دارد و در مراحل بعد این عشقها نیز برای او کوچک میشوند و کار و بچه و خانه و ثروت، و در مراحل بالاتر جایگاه اجتماعی و قدرت و شهرت هم برای او مطرح میشوند.
این است داستان زندگی ما که گاهی عاشق شیرخوردن و اسباببازیهایمان هستیم؛ گاه سراغ جنس مخالف و زمانی هم پول و ثروت و قدرت و شهرت و شهوتهای دیگر. شهوتهایی که برای هر کس به یک نحو جلوه میکنند و در سنین جوانی به صورت عشق به فیلم و اینترنت و بازیهای کامپیوتری و ارتباطهای خارج از قاعده خود را نشان میدهند.
اما یک نکته در تمام این عاشقشدنها وجود دارد و آن این است که در تمام این مراحل، انسان وقتی به محبوب خود میرسد، بعد مدتی این محبوبش برای او عادی میشود. بعد از مدتی دیگر مثل قبل نیست که در کنار محبوبش غمی نداشته باشد؛ بلکه او اکنون با اینکه در کنار اوست هنوز دلتنگیها و آرزوهایی دارد و این محبوب تمام وجود او را ارضا نمیکند. این یک قانون در تمام مراحل عاشقشدنهای اوست و نشان میدهد که دل آدمی بزرگتر از این زندگی و این معشوق هاست. برای همین همه را هم که به دست بیاورد، باز دلتنگ است و جای خالی احساس میکند. وقتی پای شما بزرگ شد، کفش دوران کودکی برایتان تنگ خواهد شد. با این توضیح فکر اینکه روزی با تمام اینها به آرامش ابدی و حقیقی رسید را باید از سر بیرون کرد. شاهد این امر کسانی هستند که از تمام این لذتها سرشارند. پول و پست و مقام دارند و از زندگی بسیار مرفهی بهره میبرند؛ ولی باز در مشکلات روحی و روانی زیادی دست و پا میزنند. نگاهی به زندگی مردم کشورهای پیشرفته به روشنی صدق این ادعا را ثابت میکند که با تمام آزادیها و رفاهشان در صدر آمار مبتلایان به بیماریهای روانی هستند.
اما راه چاره چیست؟
انسان آنگاه که بزرگی خود و محدودیت این معشوقها را درک کند، دنبال محبوبی خواهد بود که مانند کفش دوران کودکی نباشد و هیچ گاه تنگ نشود. کسی که هر چه انسان رشد کند و بزرگ شود، باز او بزرگتر باشد. در این صورت هیچ گاه از او خسته نخواهد شد و همیشه در آن آرامشی هست که تمام عمر در جستجوی آن بوده است. در حقیقت ما اگر کسی را بیابیم که بینهایت باشد آنگاه همیشه در کنار او آرام خواهیم بود و در کنار او همه چیز خواهیم داشت. انسان با این دید به ملاکهایی برای انتخاب معشوق خواهد رسید:
- که معشوق باید بینهایت بزرگ باشد و بینهایت رشد مرا جواب دهد
- و معشوق باید همیشه با من باشد و ابدی باشد.
- و باید بیش از آنچه من به او میدهم، به من بدهد تا در این معامله ضرر نکنم.
با این ملاکها هر چه را که به آن دل بسته است و مشغولش ساخته است، میتواند نقد بزند که آیا این تمام وجود مرا تأمین میکند یا بعد از مدتی آن را کنار خواهم زد؟ آیا اصلا در قبال عشقی که به او میورزم و دلی که از دست میدهم و عمری که میبازم، چیزی هم به من میدهد یا خیر.
با این نگاه جدید به دنبال کسی خواهد بود که بدهد و نگیرد و بعد از مدتی چون کفشی برایش کوچک نشود. در نتیجه مردم، دنیا، شیطان و نفس، این چهار بت بزرگ کنار میروند؛ که چیزی به من نمیدهند و ماندگار نیستند و به بزرگی خود من نیستند و محدودند. فقط یک موجود را میبینیم که شایستگی این همه عشق ما را و عشقبازیهای ما را دارد. تنها خدا را میبینیم که این ملاکها را دارد که او نامحدود و بینهایت است و ابدی. او مالک یوم الدین است. یعنی نه تنها نابود نمیشود که اتفاقا در روزی که منتظر رویِشیم، او هست و اتفاقا صاحب آن روز است؛ «مالک یوم الدین». او کسی است که در ابتدای نامهای که برای هدایت ما فرستاده یعنی قرآن این گونه معرفی شده است: بسم الله الرحمن الرحیم. به نام محبوبی که بخشنده است و بخشنده. او میبخشد و میبخشد و هیچ چیزی هم نمیگیرد. او میبخشد و باز اگر تو بخواهی، میبخشد.
خدا درباره این معشوقهای کوچک و این اسباببازیها اینطور میفرماید: یا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَیْئاً لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ؛ ای مردم مثالی میزنیم پس خوب گوش کنید کسانی که جز خدا میخوانید، اگر همه با هم جمع شوند حتی یک مگس را هم نخواهند توانست آفرید و حتی اگر مگسی چیزی از آنها بگیرد، نمیتوانند آن را از مگس پس گیرند... ( سوره حج، آیه 73 )
اینجاست که عاشق بزرگترین موجود میشود و او را از هر چیز بزرگتر میبیند به هر چیز و هر بت و هر لذتی که میرسد، معشوقش را بزرگتر و شیرینتر از آن مییابد و تکبیر میگوید (تکبیر یعنی بزرگ دانستن خدا از هر چیز):
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
این، فلسفة چهار تکبیر توست که در اذان میگویی. چرا که دیدهای که خدای تو از آن چهار بت بزرگ یعنی شیطان و نفس و مردم و دنیا بزرگتر است. خدایت را با هرکدام که مقایسه کردهای، او را بزرگتر دیدهای. این است که در مقایسه با هر کدام میگویی الله اکبر؛ خدای من بزرگتر است.
با این دید بتهای دیگر و محبوب های دیگر رنگ میبازند و تحقیر میشوند و به خوبی در مییابی این شعر حافظ را که:
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
و نتیجه میگیری که در زمین عشقی نیست آسمان را دریاب
نویسنده:روح الله پور مطهری
.
پرسمان دانشگاهیان
تماس با ما
آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود
09111169156
info@parsaqa.com
حامیان
همكاران ما
کلیه حقوق این سامانه متعلق به عموم محققین عالم تشیع است.