راننده تاکسی با این کار از یاران امام زمان(عج) شد /

تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

زیارت اهل قبور/ فاتحه‌ای نثار شیخ رجبعلی خیاط راننده تاکسی با این کار از یاران امام زمان(عج) شد یکی از یاران شیخ نقل می کند که در حدودسالهای۱۳۳۵ و۱۳۳۸ با تاکسی کار می کردم . دو زن یکی بلند قد ودیگری کوتاه قد سوار تاکسی شدند آن کوتاه قد ترک زبان بود وبا خود می گفت ((من فارسی بلد نیستم که بگویم منزلم کجاست. هر روزسوار اتوبوس می شدم و با دو ریال به منزل می رسیدم، اما امروز باید پنج ریال به تاکسی بدهم )). به او گفتم :ناراحت نباش، من ترکی بلد هستم. منزل اورا پیدا کردم و پول نگرفتم و روانه شدم. چند شب بعد برای اولین بار در جلسه مرحوم شیخ شرکت کردم.


زیارت اهل قبور/ فاتحه‌ای نثار شیخ رجبعلی خیاط راننده تاکسی با این کار از یاران امام زمان(عج) شد یکی از یاران شیخ نقل می کند که در حدودسالهای1335 و1338 با تاکسی کار می کردم . دو زن یکی بلند قد ودیگری کوتاه قد سوار تاکسی شدند آن کوتاه قد ترک زبان بود وبا خود می گفت ((من فارسی بلد نیستم که بگویم منزلم کجاست. هر روزسوار اتوبوس می شدم و با دو ریال به منزل می رسیدم، اما امروز باید پنج ریال به تاکسی بدهم )). به او گفتم :ناراحت نباش، من ترکی بلد هستم. منزل اورا پیدا کردم و پول نگرفتم و روانه شدم. چند شب بعد برای اولین بار در جلسه مرحوم شیخ شرکت کردم. چند نفری بودیم که در آن اطاق محقر نشستیم. شیخ نگاهی به من کرد و با گریه فرمود: شبهای جمعه تو از منتظران فرج قائم آل محمد (عجل الله فرجه)هستی. می دانی که چطور شد که نزد من آمدی؟ آن زن کوتاه قد را که سوار کردی و به مقصد رساندی و از او پول نگرفتی، در حق تو دعا کرد و پروردگار عالم هم دعای اورا مستجاب فرمود. * درسفر به کاشان ، شیخ همانند همه سفرهای دیگر، نخست به قبرستان شهر رفت. همراهان شنیدند که به حضرت اباعبدلله الحسین(علیه السلام )سلام میدهد. جلوتر که میرودمی گوید: بویی به مشامتان نمی رسد؟ بوی گل سرخ! واز مسوؤل قبرستان می پرسد، امروز چه کسی رادفن کرده اند؟ وی همه را به طرف محل دفن کسی می برد که تازه به خاکش سپرده اند. در آنجا همه آن بوی گل را استشمام می کنند. شیخ می گوید: وقتی این بنده خدا را اینجا دفن کرده اند، وجود مقدس سید الشهداء تشریف آورده اند ایجا وبه واسطه این شخص ،عذاب را ازاهل قبرستان برداشتند. * تاجری بود که چشمانش درد گرفت و رفته رفته دردش شدید شد به هر دکتری که مراجعه می کرد مداوا نشد تا آنکه کور شد. بعد از مدتی با راهنمایی یکی از دوستان او را نزد جناب شیخ آوردند و از ایشان راه علاج را پرسیدند. شیخ به آن مرد تاجر گفت: به شرطی علت و راه علاج آن را بیان می کنم که هرچه بگویم به آن عمل کنی و از آن تخلف ننمایی و ایشان هم قبول کرد. شیخ فرمود: شما خانه ای در شهر داشتید که با همسرتان در آن زندگی می کردید بعد از مدتی باغی در خارج شهر خریدید که خانه ای در وسط باغ است و منزلی را که در شهر داشتید اجاره دادید و خودتان به آن محل جدیدمنتقل شدید، خود شما صبح زود به سرکار می روید و شبها دیر بر می گردید ، ولی همسرتان که سیده است ، تنها در خانه می ماند و بسیار احساس تنهایی می کند و می ترسد هرچه هم برای بازگشت به منزل قبلی اصرار کرد شما نپذیرفتیدتا اینکه شبی دیرتر از شبهای دیگر به خانه رفتید و او خیلی ترسیده و به شما پرخاش کرده بود و شما بجای عذر خواهی او را سیلی زدید و این بیماری و نابینایی تان نتیجه و کیفر آن ظلمی است که به همسرتان کردید. مرد تاجر که صحت فرمایش شیخ باعث شگفتی او شده بود گفت: حالا می فرمایید چه کنم؟ شیخ گفت: برو غسل توبه کن و بعد از طلب حلیّت از همسرت به همان خانۀ پیشین برگرد آن مرد گفت: آخر آن خانه را اجاره داده ام و به این زودیها مدتش به سر نمی آید. جناب شیخ مانند طبیب حاذقی نسخه دیگری برای وی تجویز کرد و دستور داد: پس باغ را اجاره بده و با پول آن جایی را در شهر اجاره کن. تاجر همین کار را کرد و با توبه و انابه به درگاه ذات باری تعالی پس از چند ماه چشمش بهبود یافت و مانند اول شد .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image