تخمین زمان مطالعه: 4 دقیقه

اگر شريعت صامت نيست، پس چرا به قرآن، كتاب الله صامت و به معصوم، كتاب الله ناطق اطلاق شده است؟


در نهج البلاغه، اميرالمؤمنين(عليه السلام) كلامى دارند شبيه به همين. مى فرمايد: ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ[1] و بعد امام مى فرمايند كه من ناطق به اين كتاب هستم. اين كه معناى اين عبارت چيست، خود جاى بحث دارد و ممكن است در تفسير آن هم اختلاف باشد؛ امّا واقعيتى كه در بيرون است و خود ائمه(عليهم السلام)به آن تكيه كرده اند، يك واقعيت مسلم است. واقعيت اين است كه ظهورات كتاب، براى مسلمانان حجّت بوده و مى توانستند به اين قرآن استناد كنند كه بر اين مطلب، شواهد متعددى وجود دارد كه در روايات ما در باب عرضه ى اخبار به كتاب اللّه، يك سرى روايات در مورد تعارض و... وجود دارد كه مى گويد: روايات، زمانى معتبر هستند كه به كتاب اللّه عرضه بشوند و مخالف كتاب خدا نباشند و زمانى مى شود مخالفت را فهميد كه ما كتاب خدا را بفهميم و اين فهم براى ما حجّت باشد؛ چرا كه ائمه به ما ارجاع داده اند و اين را ذكر نكرده اند كه فقط از امام بپرسيد؛ بلكه فرموده اند: روايات ما زمانى بر شما حجّت است كه به كتاب اللّه عرضه كنيد و اگر مخالف كتاب بود، به ديوار بزنيد. پس معلوم مى شود رجوع به كتاب اللّه و ظواهر آن، حجّت فى الجمله است و ما نمى توانيم بگوييم به طور كلّى صامت است؛ به اين معنا كه نتواند هيچ مضمونى به ما القا كند. پس اگر به كلّى صامت است، در فهم آن هم بايد به ائمه رجوع كنيم؛ اين دور مى شود كه در صحت روايات نيز بايد به قرآن مراجعه كنيم؛ پس معلوم مى شود فهم هايى از كتاب اللّه، فى حدّ ذاتِها، حجّت است و همان، معيار تشخيص حقّ و باطل در روايات است و اين روايات كم نيستند؛ چيزى است كه علما و اصوليين به آن عمل كرده اند؛ بنابراين، بايد ديد چه معنايى از اين ها مى شود برداشت كرد. شايد يك معنا اين باشد كه حقيقت قرآن، براى شما صامت است و اين هم حقّ است كه شاهد آن روايات ديگرى است كه ائمه(عليهم السلام)خودشان را صاحب تأويل مى دانستند. اين قرآن با تمام بطون خود براى ما حاضر نيست. ما به يك سطحى از قرآن، آن هم با يك استظهارات مواجه هستيم. پى بردن به بطون قرآن، يك سرى تهذيب نفس ها و آمادگى هايى مى خواهد كه معلوم نيست كه از جنس زبانى باشد؛ بلكه ائمه(عليهم السلام)از آن رو كه به جميع قرآن احاطه دارند به آن بطون واقفند. رواياتى در بصائر الدرجات و اصول كافى موجود است كه امام مى فرمايد: قرآنى كه (لَوْ... سُيِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى...)[2]، در پيش ما (اهل بيت) است و امام به اين آيه تمسك مى فرمايد كه (كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى) براى ما مسئله اى نيست؛ قطع ارض و تسيير جبال، مسئله اى نيست؛ چون با حقيقت قرآن مى توان اين كارها را كرد. حال يك عده اى از روشن فكران كه در فضاى مادّى افتاده اند، ديده مى شود كه اين ها را استبعاد مى كنند و مى گويند: اين ها غلوّ در باب ائمه است و اشتباه است. ما اين قرآن را نمى فهميم مگر اين كه ائمه دست ما را بگيرند و مثل حضرت سلمان ملحق به اهل بيت شويم. خلاصه اين شد كه يك مرتبه از قرآن، براى همه حجّت است؛ البته بعد از جست و جو و تحقيق كه حجّت بوده و صامت بودن آن را لغو مى كند. اگر بگوييم: اين قرآن نور است؛ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء است و بعد هم بگوييم صامت است، آيا چيز صامت تِبْياناً لِكُلِّ شَيْء مى شود؟ ائمه كه اصرار بر رفاقت با قرآن مى كنند، اگر قرآن صامت باشد، خاصيتى دارد. خود قرآن مى فرمايد: (هذا بَيانٌ لِلنّاسِ...)[3] و آيا چيزى كه صامت است، بيان مى شود؟ و معلوم شد كه منظور از صامت بودن قرآن، جميع مراتب آن است. پی نوشتها:[1]. نهج البلاغه، تحقيق صبحى صالح، خطبه ى 158. [2]. سوره ى رعد، آيه ى 31. [3]. سوره ى آل عمران، آيه ى 138.منبع: پلوراليسم دينى ، رضا مصطفى لو، نشر مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه علميه (1380). .

راسخون

مرجع:

ایجاد شده در سه روز پیش



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image