ترشرویی پیامبر(ص) در سوره عبس! /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

در مورد آیات ابتدایی سوره عبس، به نظر می رسد اگر فاعل «عبس» حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) دانسته شود مخالف خلق عظیم ایشان است و اگر فاعل را فرد دیگری بدانیم مخالف سیاق آیه است! اگر ممکن است توضیحی در این باره بفرمایید (البته بنده مطالبی در این زمینه مطالعه کرده ام که چندان قانع کننده نبوده)


در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید : آیات سوره عبس اجمالا نشان مى‌دهد که خداوند کسى را در آنها مورد عتاب قرار داده به خاطر اینکه فرد یا افراد غنى و ثروتمندى را بر نابیناى حق‌طلبى مقدم داشته است ، اما این شخص مورد عتاب کیست ؟ در آن اختلاف نظر است : مشهور در میان مفسران عامه و خاصه این است که : عده‌اى از سران قریش مانند عتبه بن ربیعه ، ابو جهل ، عباس بن عبد المطلب ، و جمعى دیگر ، خدمت پیامبر ص بودند و پیامبر مشغول تبلیغ و دعوت آنها به سوى اسلام بود و امید داشت که این سخنان در دل آنها مؤثر شود ( و مسلما اگر اینگونه افراد اسلام را مى‌پذیرفتند گروه دیگرى را به اسلام مى‌کشاندند و هم کارشکنیهاى آنها از میان مى‌رفت و از هر دو جهت به نفع اسلام بود ) در این میان عبد اللَّه بن ام مکتوم که مرد نابینا و ظاهرا فقیرى بود وارد مجلس شد و از پیغمبر ص تقاضا کرد آیاتى از قرآن را براى او بخواند و به او تعلیم دهد ، و پیوسته سخن خود را تکرار مى‌کرد و آرام نمى‌گرفت ، زیرا دقیقا متوجه نبود که پیامبر ص با چه کسانى مشغول صحبت است . او آن قدر کلام پیغمبر ص را قطع کرد که حضرت ص ناراحت شد ، و آثار ناخشنودى در چهره مبارکش نمایان گشت و در دل گفت : این سران عرب پیش خود مى‌گویند پیروان محمد ص نابینایان و بردگانند ، و لذا رو از عبد اللَّه برگرداند ، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد . در این هنگام آیات فوق نازل شد ( و در این باره پیامبر ص را مورد عتاب قرار داد ) رسول ص بعد از این ماجرا عبد اللَّه را پیوسته گرامى مى‌داشت ، و هنگامى که او را مى‌دید مى‌فرمود : مرحبا بمن عاتبنى فیه ربى : مرحبا به کسى که پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد و سپس به او مى‌فرمود : آیا حاجتى دارى آن را انجام دهم ؟ و پیامبر ص دو بار او را در غزوات اسلامى در مدینه جانشین خویش قرار داد . شان نزول دومى که براى آیات فوق نقل شده این است که این آیات درباره مردى از بنى امیه نازل شده که نزد پیامبر نشسته بود ، در همان حال عبد اللَّه بن ام مکتوم وارد شد ، هنگامى که چشمش به عبد اللَّه افتاد خود را جمع کرد ، مثل اینکه مى‌ترسید آلوده شود و قیافه درهم کشیده و صورت خود را برگردانید ، خداوند در آیات فوق عمل او را نقل کرده ، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است ، این شان نزول در حدیثى از امام صادق ع نقل شده است . محقق بزرگ شیعه مرحوم سید مرتضى این شان نزول را پذیرفته است . البته در آیه چیزى که صریحا دلالت کند که منظور شخص پیامبر ص است وجود ندارد تنها چیزى که مى‌تواند قرینه‌اى بر این معنى باشد خطابهایى است که از آیات 8 تا 10 این سوره آمده که مى‌گوید : کسى که پیوسته ( براى شنیدن آیات خدا ) به سرعت سراغ تو مى‌آید ، و از خدا مى‌ترسد ، تو از او غافل مى‌شوى ! این چیزى است که بهتر از هر کس در مورد پیامبر ص مى‌تواند صادق باشد . ولى به گفته مرحوم سید مرتضى قرائنى نیز در این آیات وجود دارد که نشان مى‌دهد منظور شخص پیامبر ص نیست از جمله اینکه : عبوس بودن از صفات پیامبران مخصوصا پیغمبر اسلام نیست ، او حتى نسبت به دشمنان خود با چهره گشاده سخن مى‌گفت ، تا چه رسد به مؤمنان حقیقت جو . دیگر اینکه پرداختن به اغنیا و غافل شدن از فقراى حق طلب با اخلاق آن حضرت که در آیه 4 سوره ن به آن اشاره شده وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ : تو اخلاق عظیم و برجسته‌اى دارى هرگز نمى‌سازد ، ( بخصوص اینکه معروف است سوره ن قبل از سوره عبس نازل شده است ) . ولى به فرض که شان نزول اول واقعیت داشته باشد این مطلب در حد ترک اولایى بیش نیست : و کارى که منافات با مقام عصمت داشته باشد در آن مشاهده نمى‌شود . زیرا اولا پیامبر ص هدفى جز نفوذ در سران قریش ، و گسترش دعوت اسلام از این طریق ، و درهم شکستن مقاومت آنها ، نداشت . ثانیا چهره درهم کشیدن در برابر یک مرد نابینا مشکلى ایجاد نمى‌کند چرا که او نمى‌بیند ، به علاوه عبد اللَّه بن ام مکتوم نیز رعایت آداب مجلس را نکرده بود زیرا که هنگامى که مى‌شنود پیامبر ص با گروهى مشغول صحبت است نباید سخن او را قطع کند . ولى از آنجا که خداوند اهمیت فوق العاده‌اى به محبت و ملاطفت کردن با مؤمنان مستضعف حقیقت طلب مى‌دهد همین مقدار بى‌اعتنایى را در برابر این مرد مؤمن براى پیامبرش نمى‌پسندد و او را مورد عتاب قرار مى‌دهد ، اینها همه از یک سو . از سوى دیگر ، اگر به این آیات از زاویه حقانیت و عظمت پیامبر ص نگاه کنیم ، مى‌بینیم در سرحد یک معجزه است ، چرا که رهبر بزرگ اسلام در کتاب آسمانى خود آن چنان مسئولیت براى خود ذکر مى‌کند که حتى کوچکترین ترک اولى ، یعنى بى‌اعتنایى مختصرى نسبت به یک مرد نابیناى حق طلب ، را مورد عتاب خداوند مى‌بیند ، این دلیل زنده‌اى است بر اینکه این کتاب آسمانى از سوى خدا است و او پیامبر صادق است ، مسلما اگر این کتاب از سوى خداوند نبود چنین محتوایى نداشت . و عجب‌تر اینکه پیامبر ص طبق روایتى که در بالا آوردیم هر وقت عبد اللَّه بن ام مکتوم را مى‌دید به یاد این ماجرا مى‌افتاد و او را بسیار احترام مى‌کرد . و از سوى دیگر این آیات مى‌تواند بیانگر فرهنگ اسلام در بر خورد با مستضعفان و مستکبران باشد ، که چگونه مرد فقیر نابیناى مؤمنى را بر آن همه اغنیا و سران قدرتمند مشرک عرب مقدم مى‌شمرد ، این به خوبى نشان مى‌دهد که اسلام حامى مستضعفان و دشمن مستکبران است . در پایان این سخن بار دیگر تکرار مى‌کنیم که مشهور در میان مفسران گرچه شان نزول اول است ولى باید اعتراف کرد که در خود آیه چیزى که صریحا دلیل بر این معنى باشد که منظور پیامبر ص است وجود ندارد . تفسیر نمونه ، ج 26 ، ص : 124 مرحوم علامه طباطبایى در این باره مى فرماید : آیات سوره مورد بحث دلالت روشنى ندارد بر اینکه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا ( ص ) است ، بلکه صرفا خبرى مى‌دهد و انگشت روى صاحب خبر نمى‌گذارد ، از این بالاتر اینکه در این آیات شواهدى هست که دلالت دارد بر اینکه منظور ، غیر رسول خدا ( ص ) است ، چون همه مى‌دانیم که صفت عبوس از صفات رسول خدا ( ص ) نبوده ، و آن جناب حتى با کفار عبوس نمى‌کرده ، تا چه رسد به مؤمنین رشد یافته ، از این که بگذریم اشکال سید مرتضى رحمه اللَّه علیه بر این روایات وارد است ، که مى‌گوید اصولا از اخلاق رسول خدا ( ص ) نبوده ، و در طول حیات شریفش سابقه نداشته که دل اغنیاء را به دست آورد و از فقراء رو بگرداند . و با اینکه خود خداى تعالى خلق آن جناب را عظیم شمرده ، و قبل از نزول سوره مورد بحث ، در سوره نون که به اتفاق روایات وارده در ترتیب نزول سوره‌هاى قرآن ، بعد از سوره اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ نازل شده فرموده : وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ ، چطور تصور دارد که در اول بعثتش خلقى عظیم ( آن هم بطور مطلق ) داشته باشد ، و خداى تعالى به این صفت او را بطور مطلق بستاید ، بعدا برگردد و بخاطر پاره‌اى اعمال خلقى ، او را مذمت کند ، و چنین خلق نکوهیده‌اى را به او نسبت دهد که تو به اغنیاء متمایل هستى ، هر چند کافر باشند ، و براى به دست آوردن دل آنان از فقراء روى مى‌گردانى ، هر چند که مؤمن و رشد یافته باشند ؟ علاوه بر همه اینها مگر خداى تعالى در یکى از سوره‌هاى مکى یعنى در سوره شعراء به آن جناب نفرموده بود : وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ، و اتفاقا این آیه در سیاق آیه وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ است ، که در اوائل دعوت نازل شده . از این هم که بگذریم مگر به آن جناب نفرموده بود : لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ « 2 » ، پس چطور ممکن است در سوره حجر که در اول دعوت علنى اسلام نازل شده به آن جناب دستور دهد اعتنایى به زرق و برق زندگى دنیاداران نکند ، و در عوض در مقابل مؤمنین تواضع کند ، و در همین سوره و در همین سیاق او را مامور سازد که از مشرکین اعراض کند ، و بفرماید : فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ « 1 » آن وقت خبر دهد که آن جناب بجاى اعراض از مشرکین ، از مؤمنین اعراض نموده ، و به جاى تواضع در برابر مؤمنین در برابر مشرکین تواضع کرده است ! علاوه بر این زشتى عمل مذکور چیزى است که عقل به زشتى آن حکم مى‌کند ، و هر عاقلى از آن متنفر است ، تا چه رسد به خاتم انبیاء ( ص ) ، و چنین قبیح عقلى احتیاج به نهى لفظى ندارد ، چون هر عاقلى تشخیص مى‌دهد که دارایى و ثروت به هیچ وجه ملاک فضیلت نیست ، و ترجیح دادن جانب یک ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقیر ، و دل او را به دست آوردن ، و به این رو ترش کردن رفتارى زشت و ناستوده است . با در نظر گرفتن این اشکالها جواب از گفتار بعضى از مفسرین روشن مى‌شود که گفته‌اند : خداى تعالى آن جناب را از این رفتار نهى نکرده مگر در این مورد ، پس این کار معصیت نبوده مگر بعد از نهى اما قبل از آن ، آن جناب مى‌توانسته چنین رفتارى داشته باشد . وجه نادرستى این سخن این است که : اولا به چه دلیل آن جناب نهى نشده مگر در آن هنگام ، نه بعدش و نه قبلش ؟ و ثانیا گفتیم این رفتار به حکم عقل ناستوده است ، و صدورش از شخصى کریم الخلق که خدایش قبلا او را به خلق عظیم ستوده محال است ، آن هم با بیانى مطلق و بدون قید وى را ستوده و فرموده : وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ ، علاوه بر این کلمه خلق به معناى ملکه راسخه در دل است ، و کسى که داراى چنین ملکه‌اى است عملى منافى با آن انجام نمى‌دهد . و در مجمع البیان ، از امام صادق ( ع ) روایت آورده که فرموده است این آیات در باره مردى از بنى امیه نازل شده که در حضور رسول خدا ( ص ) نشسته بود ، ابن ام مکتوم آمد ، مرد اموى وقتى او را دید قیافه‌اش را در هم کشید ، و او را کثیف پنداشته ، دامن خود را از او جمع کرد ، و چهره خود را عبوس نموده رویش را از او گردانید ، و خداى تعالى داستانش را در این آیات حکایت نموده عملش را توبیخ نمود . و نیز در مجمع البیان است که از امام صادق ( ع ) روایت شده که فرموده : رسول خدا ( ص ) هر وقت ابن ام مکتوم را ملاقات مى‌کرد مى‌فرمود : مرحبا مرحبا ، به خدا سوگند خداى تعالى ابدا مرا در مورد تو عتاب نخواهد کرد ، و این سخن را از در لطف به او مى‌گفت ، و او از این همه لطف شرمنده مى‌شد ، حتى کان یکف النبى ( ص ) مما یفعل به - حتى بسیار مى‌شد که به همین خاطر از آمدن به خدمت آن جناب خوددارى مى‌کرد . مؤلف : اشکالى که به این حدیث وارد است همان اشکالى است که به حدیث قبل وارد بود ، و معناى اینکه فرمود : حتى انه کان یکف . . . این است که : ابن ام مکتوم از حضور در نزد آن جناب خوددارى مى‌کرد ، چون آن حضرت این سخن را بسیار مى‌گفت ، و او سخت شرمنده مى‌شد و خجالت مى‌کشید . ترجمه المیزان ، ج 20 ، ص : 334 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image