ادیان و مذاهب /

تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه

منصور حلاج چه شخصيتي داشته و داراي چه عقايدي بوده است؟


در آسيب شناسي علم تاريخ به اين اصل بايد توجه شود كه حبّ و بغض عنصري مهم و حياتي در تحليل و بررسي وقايع و شخصيت هاي تاريخي مي باشد. اين دو عامل باعث مي شود تا حقايق زندگي بسياري از شخصيت هاي مهم تاريخي در پرده اي از ابهام باقي بماند. و اين بدان دليل است كه برخي به خاطر بغض و كينه اي كه نسبت به يك شخص يا طريقه و مذهب آن شخص دارند از در تهمت و افترا وارد شده و حقيقت را لگدمال اهداف خود كنند و برخي نيز به دليل حبّ شديد و محبت افراطي به توجيه و تأويل دست يازيده و زشتي ها را زيبا جلوه دهند. ابوالمغيث حسين بن منصور حلاج نيز چنين شخصيتي بوده است برخي وي را ستوده و او را عارفي والامقام شمرده اند و برخي نيز او را زنديق و مرتد و فاسدالعقيده دانسته اند. پس طبيعي است كه در ميان اين حب و بغض ها شناخت شخصيت وي و قضاوت درباره عقايدش سخت و مشكل مي نمايد. با اين همه ما ابتدا اشاره اي كوتاه به زندگي وي كرده و سپس به عقايد او مي پردازيم تا در نهايت نتيجه را به قدر امكان موافق با حقيقت دريابيم. 1. زندگي نامه حسين بن منصور حلاج: (متولد 244 هـ ق ـ متوفي 309) مرحوم خوانساري در كتاب روضات الجنات مي نويسد: منصور حلاج كه جدش آيين مجوس داشت از اهالي شهر «بيضا» كه در استان فارس واقع است بود. در اوايل زندگي به اهواز آمد و نزد شيخ سهل بن عبدالله تستري تحصيل آغاز كرد سپس در حالي كه 18 ساله بود به عراق رفته و در آنجا مريد جنيد بغدادي و ابوالحسين نوري شد. بعد از مدتي به شوشتر بازگشته ازدواج نمود و دوباره به قصد زيارت مكه به عراق رفت. بعد از حج به عراق بازگشت ولي با جنيد بغدادي نساخت پس به شوشتر بازگشت و چون در آنجا نيز نتوانست بماند مدت پنج سال خود را مخفي كرده و در اين مدت به سير و سياحت در بلاد خراسان، ماوراءالنهر، سجستان و فارس پرداخته و مردم را به طريقه خود دعوت كرد. و بعد از سپري شدن دوره اختفاء باز به سير و سفر در بلاد هند، چين و… ادامه داد و در نهايت بعد از مرگ جنيد در عراق ماندگار شد. و چون ادعاهاي گزاف داشت و عقايد انحرافي خود را آشكارا بيان مي كرد و در ميان شيعيان نيز خود را باب امام زمان ـ عليه السلام ـ و وكيل وي معرفي مي كرد از سوي علماي شيعه و سني تكفير شد و محمد بن داود طاهر فتوا به قتل وي داد. تا اين كه در سال 309 هـ ق با فتواي ديگر علما و فرمان «مقتدر» خليفه عباسي و اجراي حامد بن عباس به دار آويخته شد. 2. عقايد حسين بن منصور حلاج همان گونه كه گفته شد وي يكي از بزرگان صوفيه است كه نزد اقطاب بزرگي چون جنيد و تستري شاگردي كرده بود و نه تنها تمام خصوصيات و عقايد خاص صوفيان را داشت بلكه پا را فراتر نهاده و آنچه را كه بزرگان صوفيه از ترس علما و دانشمندان مسلمان مخفي كرده و به كنايه و اشارت مي گفتند، آشكارا بيان مي داشت، شايد بتوانيم عقايد وي را در چهار مورد ذيل خلاصه كنيم: 1. انكار فرايض ديني: صوفيه به دليل اعتقاد به جدايي طريقت از شريعت و قشر دانستن شريعت در نهايت خود را از عمل به شريعت معاف دانسته و فرايض ديني را ترك مي كنند. حلاج نيز هم چون اسلاف خود فرايض ديني را انكار و آن را مربوط به عوام الناس مي دانست. 2. اعتقاد به حلول روح خداوندي در انسان و ادعاي انا الحقي: منصور معتقد بود كه خداوند در انسان حلول مي كند و ادعا مي كرد كه خداوند در وي حلول كرده به همين دليل جملات «انا الحق» و «ما في جبتي الا الحق» را شعار خود ساخته بود. و بعد از وي شبستري در تأييد سخن وي چنين سرود كه: روا باشد انا الحق از درختي چرا نبود روا از نيكبختي البته بعضي نيز به توجيه سخن وي پرداخته و گفته اند. اين سخن از روي علاقه و محبت زياد به خداوند بوده و منظور واقعي او اظهار اين محبت است نه ادعاي خدايي. ولي به قول مرحوم خوانساري با تأويل نمي توان اين ادعاي بزرگ را توجيه كرد و چرا كه به قول معروف اولين مرتبه الحاد باز كردن باب تأويل است. 3. منصور معتقد بود كه از طريق شوق و رياضت ممكن است كه اراده صوفي با اراده خداوند متحد گردد و هرگونه رنج و عذابي را تحمل كند و آن را عين الجمع مي خواند. 4. وي براي فريب برخي شيعيان ادعا مي كرد كه باب امام زمان ـ عليه السلام ـ و وكيل آن حضرت مي باشد و اولين كسي است كه در دوره غيبت صغري ادعاي بابيت كرد. هر چند ذكر تمام عقايد و آراء منصور مستلزم فرصتي طولاني است ولي ذكر چند نمونه فوق مي تواند ما را در قضاوت خود نسبت به وي ياري رساند چرا كه ما اگر مسلمان و پيرو اهل بيت هستيم نيازي به آموزه هاي امثال حلاج نداريم. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در حديث ثقلين تنها راه نجات را در تمسك به ثقلين يعني قرآن و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ قرار داد و در اين دو نه تنها اشاره اي به اتحاد و حلول خداوند با انسان نشده بلكه تنها راه نجات را عمل به فرايض ديني دانسته است. چنان كه در قرآن مي فرمايد: «به عصر سوگند كه انسان ها همه در زيانند، مگر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و يكديگر را به حق سفارش كرده و يكديگر را به شكيبايي و استقامت توصيه نموده اند.» از امامان معصوم نيز روايات زيادي در ردّ صوفيه وارد شده به عنوان مثال امام رضا ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «كسي كه مذكور شود نزد او صوفيان و انكار نكند ايشان را به زبان يا به دل از ما نيست و كسي كه ايشان را انكار كند گويا در كنار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ با كفار جهاد كرده است.» بنابراين با وجود قرآن و اهل بيت نيازي به حلاج و امثال وي نيست به خصوص علماي بزرگ شيعه در كتاب هاي خود به حكم بر كفر و ضلالت فرقه حلاجيه يعني طرفداران حلاج داده اند. به عنوان مثال شيخ صدوق در كتاب «اعتقادات» ص 71 تا 76 و شيخ مفيد نيز در كتاب مستقلي به نام «الردّ علي الحلاج» و شيخ طوسي در كتاب «اقتصاد» و «الغيبة» حلاج و طرفداران وي را مذمت كرده و افكار وي را مردود دانسته اند. .

مرجع:

ایجاد شده در 1400/10/19



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image