مناظره میان زیباکلام و آیت‌اللهی  /

تخمین زمان مطالعه: 11 دقیقه

مناظره‌‌ی میان دکتر صادق زیباکلام و دکتر حمیدرضا آیت‌اللهی درباره‌ی امکان یا امتناع علوم انسانی اسلامی که در قالب سلسله نشست‌های «ژرفا»، با تلاش اندیشکده‌ی برهان و با همکاری نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها و مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا، در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد.


مناظره‌‌ی میان دکتر صادق زیباکلام و دکتر حمیدرضا آیت‌اللهی درباره‌ی امکان یا امتناع علوم انسانی اسلامی که در قالب سلسله نشست‌های «ژرفا»، با تلاش اندیشکده‌ی برهان و با همکاری نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها و مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا، در دانشگاه علامه طباطبایی برگزار شد. در روز بیستم آبان‌ماه، دانشگاه علامه طباطبایی میزبان مناظره‌ای بود میان دکتر صادق زیباکلام و دکتر حمیدرضا آیت‌اللهی درباره‌ی امکان یا امتناع علوم انسانی اسلامی که در قالب سلسله نشست‌های «ژرفا»، با تلاش اندیشکده‌ی برهان و با همکاری نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه‌ها و مرکز پژوهش‌های علوم انسانی اسلامی صدرا، برگزار شد. در این نشست، که با استقبال جمع کثیری از دانشگاهیان و اعضای هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و علاقه‌مندانی از سایر مراکز علمی و دانشگاهی روبه‌رو شد، دکتر زیبا کلام، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و فعال سیاسی، به عنوان منتقد و مخالف علوم انسانی اسلامی و دکتر آیت‌اللهی، استاد فلسفه‌ی دانشگاه علامه طباطبایی و رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و رئیس انجمن علمی فلسفه‌ی دین ایران، به عنوان موافق این علوم، به بحث و گفت‌وگو پرداختند. گزارشی از مباحث مطرح‌شده از سوی طرفین مناظره در ادامه آمده است: دکتر آیت‌اللهی: بررسی علوم انسانی اسلامی برای این جمع دانشجویی نیازمند یک رویکرد علمی است و من در اینجا بحث علمی ارائه می‌دهم. من با عنوان این جلسه، یعنی امتناع و امکان علوم انسانی، مخالفم و فکر می‌کنم ما باید درباره‌ی امکان یا ضرورت علوم انسانی اسلامی صحبت کنیم. همچنین با به کار بردن علوم انسانی اسلامی موافق نیستم و به نظرم بهتر است به جای آن، از عناوین علوم انسانی در بستر اسلام و یا علوم انسانی با رویکرد اسلامی استفاده کنیم. در حقیقت ما در اینجا در ماهیت و حقیقت علوم انسانی با رویکرد اسلامی صحبت خواهیم کرد و از راهکارها سخنی به میان نمی‌آوریم. دکتر زیباکلام: من از صدر تا ذیل، با عبارتی با عنوان «علوم انسانی اسلامی» مخالف هستم. نه به خاطر اینکه با اسلام مخالفتی دارم، بلکه تنها به این دلیل که اعتقاد دارم چنین اصطلاحی یک امر ایدئولوژیک و سیاسی است. علم، علم است و هر قیدی که برای آن می‌گذاریم، از یک موضع ایدئولوژیک یا سیاسی برمی‌خیزد. 35 سال از انقلاب اسلامی می‌گذرد و از همان آغاز خیلی‌ها به دنبال تأسیس یا تدوین علوم انسانی اسلامی بودند، اما ما همچنان فاقد آن هستیم. به نظر من علوم انسانی اسلامی مانند سراب است که وقتی از دور به آن نگاه می‌کنیم واقعی به نظر می‌رسد، اما هر چه نزدیک می‌شویم می‌بینیم وجود واقعی ندارد. با وجود همه‌ی تلاش‌هایی که در زمینه‌ی علوم انسانی اسلامی انجام گرفته است، امروز حتی یک خط با عنوان علوم انسانی اسلامی نداریم و این خودش بالاترین دلیل امتناع وجود علوم انسانی است. پیش از انقلاب می‌گفتند محمدرضا پهلوی یا استادان لیبرال و فراماسون و وابسته به غرب و... اجازه نمی‌دهند علوم انسانی اسلامی داشته باشیم. الحمدالله در این 35 سالی که همه‌ی نهادها، از جمله دانشگاه‌ها، قوه‌ی قضائیه، شهرداری و... به دست آقایان بوده است، دیگر نمی‌توانند بگویند کسی نگذاشته علوم انسانی اسلامی ایجاد کنیم. بزرگ‌ترین مشکل این است که اساساً علوم انسانی اسلامی وجود ندارد. امتناع علوم انسانی اسلامی برای نخستین بار در اوایل دهه‌ی شصت در جریان انقلاب فرهنگی خودش را نشان داد، ولی ما از آن درس نگرفتیم. مسئله‌ای که در آن زمان کسی به آن اعتراف نکرد این است که چنین علوم انسانی‌ای وجود ندارد و دعوا را به اختلاف ستاد انقلاب فرهنگی، یعنی آقایانی مثل سروش، شریعتمداری و جلال‌الدین فارسی، با حوزه‌ی علمیه تقلیل دادند و گفتند این‌ها کم‌کاری کردند. زیرا عده‌ای اعتقاد داشتند که شخصی باید همت کند و با یک پیکان، 135 کیلومتر از تهران تا قم برود و سرفصل‌های علوم انسانی را در صندوق عقب پیکان بار بزند و به تهران بیاورد تا دانشگاه‌ها آن‌ها را تدریس کنند. اما پس از سه سال و شکست این پروژه، در سال 62، با حکم امام دانشگاه‌ها باز شد و فقط چند درس اخلاق اسلامی و معارف اسلامی به سرفصل‌های دانشگاه اضافه شد. دکتر آیت‌اللهی: ما باید فارغ از تجربه‌های موفق یا ناموفق تاریخی در خصوص اسلامی کردن علوم انسانی، درباره‌ی این مهم بحث کنیم که آیا اساساً علوم انسان اسلامی ممکن است یا نه. متأسفم که این بحث با رویکرد ایدئولوژیک مطرح می‌شود و نباید بحث را به حاشیه‌های تاریخی و احیاناً برنامه‌های ناموفق اسلامی کردن علوم انسانی بکشانیم. دعاوی آقای زیباکلام کاملاً غیرعلمی است و وقایعی که ایشان درباره‌ی انقلاب فرهنگی مطرح کردند، ناصواب و غیرواقعی بود و کامل مطرح نشد. یکی از برنامه‌هایی که در تحقق علوم انسانی اسلامی با موفقیت بزرگی همراه بود، همین انقلاب فرهنگی است. آقای زیباکلام می‌گوید ما هنوز یک خط هم چیزی به عنوان علوم انسانی اسلامی نداریم، در حالی که من می‌توانم در این خصوص 100 هزار مقاله را به شما نشان دهم. شاید ایشان از علوم انسانی چیزی مد نظر دارند که با تصور ما از علوم انسانی متمایز است. خیلی‌ها ممکن است در جریان اسلامی کردن علوم انسانی به خطا رفته باشند؛ کما اینکه همین امروز هم اشتباهاتی در این زمینه صورت می‌گیرد که نمونه‌ی آن به نظر من در کنفرانسی که هفته‌ی آینده برگزار می‌شود یافتنی است. اما ما نباید در یک بحث علمی به این گونه مسائل بپردازیم؛ بلکه باید با یک رویکرد علمی بیاییم حیطه‌ی بحث را نه در تاریخ و نه در ایدئولوژی، بلکه با یک منطق علمی دنبال کنیم. من هفت دلیل برای نشان دادن اینکه علوم انسانی اسلامی امکان‌پذیر است دارم. نخست اینکه همان گونه که ما جامعه‌شناسی فرانسوی و انگلیسی داریم، می‌توانیم علوم انسانی اسلامی یا غربی داشته باشیم. همان گونه که در فلسفه‌ی قاره‌ای اروپایی، فلسفه‌ی تحلیلی بریتانیایی و فلسفه‌ی عمل‌گرایی آمریکایی را داریم، می‌توانیم علوم انسانی اسلامی ایرانی هم داشته باشیم؛ اگرچه رویکردهای آنان کاملاً با هم متفاوت باشد. نوع نگاه‌های پژوهشگران به مسائل متفاوت است، اما همه‌ی این نگرش‌ها متن و زمینه‌ی خاص خود را دارد. بنابراین نه تنها علوم انسانی اسلامی ایرانی ممکن است، بلکه حتی ضرورت هم دارد. نهضتی اخیراً در جهان ایجاد شده با عنوان «طرز تفکر غیراروپامحور» که در این نهضت حتی فیزیک و ریاضی غیراروپایی پژوهش و بررسی می‌شود، چه برسد به علوم انسانی که مبنایی‌تر از علوم طبیعی است. این نهضت در آمریکای لاتین، آسیا و حتی خود اروپا نمایندگانی دارد و این نشان می‌دهد که ما می‌توانیم علوم انسانی داشته باشیم غیر از آنچه اکنون در جهان پذیرفته شده است. دکتر زیباکلام: در غرب افکار و رویکردهای مختلف و متضادی وجود دارد و هر کسی یک نگاه خاص خود به انسان را ترویج کرده است. سؤال این است که این همه نظرات گوناگون که با هم مخالف‌اند چطور می‌توانند تحت یک مقوله‌ی واحد با عنوان علوم انسانی غربی در نظر گرفته شوند و اساساً به کدام یک از این‌ها باید غربی گفته شود. آیا غربی‌ها توانسته‌اند روی یکی از متفکرانشان به توافق برسند و بگویند همه‌ی ما این طرز تلقی را پذیرفته‌ایم. به عنوان مثال، درباره‌ی ذات انسان، رویکرد هابز در مقابل جان لاک قرار دارد و نظریه‌ی مارکس در مقابل استوارت میل است. همه‌ی این افکار با هم در تضاد و تعارض هستند و هر کدام جایگاه خود را برای بحث و نقد دارند و هیچ تلاشی هم برای یک‌پارچه کردن نظرات صورت نگرفت. در خود اسلام نیز نظرات متفاوت و گاه متعارض مطرح است. باور من بر این است که ما متفکر اسلامی داریم و می‌توانیم تفکر و مکتب اسلامی داشته باشیم، ولی علم واحد اسلامی ممکن نیست. شما کدام قرائت از اسلام را مبنای علوم انسانی اسلامی قرار می‌دهید؟ کدام قومیت ایرانی را مبنای علوم انسانی ایرانی قرار می‌دهید؟ بنابراین من معتقدم رویکرد ما به اسلامی کردن علوم انسانی یک کار علمی نیست، بلکه امری ایدئولوژیک است و دوستان ما در این زمینه مانند استالین بحث می‌کنند که قصد داشت علوم مارکسیستی ایجاد کند. کسی نمی‌تواند انکار کند که بعد از انقلاب فرهنگی، بحث اسلامی کردن علوم انسانی کاملاً فراموش شد و دوباره پس از حوادث 22 خرداد سال 88 با انگیزه‌ی سرگرم کردن دانشجویان به مباحث انحرافی، ظهور کرد. به همین دلیل، من معتقدم این یک کار علمی نیست. بلکه سیاسی است. دکتر آیت‌اللهی: من برای سؤال خود پاسخ علمی مناسبی دریافت نکرده‌‌ام. اینکه ادعا می‌شود اسلامی‌سازی علوم انسانی پس از 22 خرداد 88 مطرح شده است، حتی اگر ما بپذیریم که این گونه بوده است، باید بیاییم به این سؤال پاسخ دهیم که آیا این اسلامی‌سازی یک کار علمی است یا غیرعلمی. بهتر است بحث را به مباحثه‌های تبلیغاتی و انتخاباتی نزدیک نکنیم و از به حاشیه کشاندن یک بحث علمی خودداری کنیم. بحث اسلامی‌سازی علوم انسانی حتی قبل از 22 خرداد 88 هم مطرح شده بود و خود من یکی از نخستین کسانی بودم که در آن دوران مشکلات علوم انسانی فعلی را نشان دادم و برای آن برنامه‌ریزی‌هایی هم کرده بودیم. مثلاً یکی از مهم‌ترین مشکلات علوم انسانی موجود، که آن را در جلسه‌ای با رهبر معظم انقلاب هم مطرح کردم، این است که این علوم به‌روز نیستند و سرفصل‌های دروس علوم انسانی ما برای سی سال پیش است. همچنین این علوم مهارت‌افزا نیستند و کسانی که در این رشته‌ها فارغ‌التحصیل می‌شوند نمی‌توانند به طور کاربردی از رشته‌ی تحصیلی‌شان استفاده کنند. متناسب نبودن علوم انسانی موجود با بستر فرهنگی کشور از دیگر مشکلات آن است که این سه مشکل باعث شد بحث از تحول در علوم انسانی مطرح شود که تا کنون خیلی هم مفید بوده است. برای این تحول، کار به دست عالمان و فرهیختگان علوم انسانی اسلامی کشور سپرده شد. مجموعه‌ی استادان کشور شناسایی و انتخاب شدند تا سرفصل‌های علوم انسانی اسلامی را مشخص نمایند. آن‌ها، هم نقاط ضعف علوم انسانی موجود را استخراج کردند و هم تلاش کردند این علوم با فرهنگ ایرانی‌اسلامی ما سازگار باشد. خودشان هم منابعی را که تشخیص دادند به سرفصل‌ها اضافه کردند و در حال حاضر سرفصل‌های 37 رشته‌ی علوم انسانی کشور تدوین و تهیه شده است. پس درست نیست که بگوییم اسلامی کردن علوم انسانی یک حرکت حکومتی و سیاسی است و به کسانی که قصد دارند چنین تحولی را ایجاد کنند تهمت استالینی بودن بزنیم. ما در این تحول هرگز قائل به یک قرائت نبودیم، بلکه قرائت‌های متفاوت وجود داشته و دارد. دومین دلیل من برای اینکه اثبات کنم علوم انسانی اسلامی ممکن است این است که در فلسفه‌ی علم قرن بیستم با نظراتی که توماس کوهن اظهار کرده، اساساً علم مقوله‌‌ای تاریخی است و دوره‌ها و پارادایم‌های علمی تاریخی وجود دارد که از یک پارادایم نمی‌توان درباره‌ی پارادایم دیگر حکم صادر کرد و مثلاً با پارادایم فیزیک جدید بگوییم پارادایم بطلمیوسی اشتباه بوده است، زیرا هر پارادایم اقتضائات و احکام خاص خود را دارد. همان طور که توماس کوهن پارادایم‌های تاریخی را در علوم مطرح می‌کند، من می‌خواهم پارادایم جغرافیایی را مطرح کنم و بنا به گفته کوهن پارادایم‌ها قیاس‌ناپذیرند و ما می‌توانیم علوم انسانی اسلامی ایرانی داشته باشیم که دارای پارادایم کاملاً متفاوت با پارادایم علوم انسانی دیگر کشورها باشد. دکتر زیباکلام: آقای آیت‌اللهی «لا اله» را می‌گوید اما «الا الله» را نمی‌گوید. من هم معتقدم ممکن است روزی مثلاً علوم سیاسی جدیدی جایگزین علوم سیاسی قدیمی شود و این پارادایم‌های تاریخی کاملاً درست است؛ اما اگر در غرب چنین تحولاتی مانند یک زایمان علمی ایجاد شده، یک زایمان طبیعی بوده، اما در جامعه‌ی ما حکومت است که می‌خواهد یک تحول علمی ایجاد کند. اساساً در این بحث، حکومت و سازمان‌های وابسته به حکومت هستند که آوانگارد شده‌اند. در غرب حکومت در پدید آمدن پارادایم‌ها و دوره‌های تاریخی و فرهنگی نظری نمی‌دهد، اما در ایران حکومت از همه صاحب‌نظرتر است. نه تنها حکومت ایران عالم دهر است و همه چیز را می‌داند، بلکه القا می‌کند که تنها اوست که می‌داند و به همین دلیل هم هست که با دانشگاه‌ها مخالف است. شما یک پدیده را بیاورید که حکومت در جمهوری اسلامی درباره‌ی آن طرح و نظری ارائه نکرده باشد و آن را به دانشگاه ارجاع داده باشد. دکتر آیت‌اللهی: اینکه سرفصل‌های انتخاب‌شده برای علوم انسانی اسلامی کاملاً حکومتی و ایدئولوژیک است و در غرب حکومت به علم کاری ندارد امری مردود و غیرواقعی است. اتفاقاً در غرب ایدئولوژ‌ی‌هایی که بر سرفصل‌های دروس حاکم می‌شود به شدت سنگین است، نه در کشور ما. در غرب حتی اساتید به دلیل اینکه مطلبی مخالف با خواست حکومت یا کلیسا می‌گویند اخراج می‌شوند و یا تحت فشار، مجبور به استعفا می‌شوند. به عنوان مثال، در کشوری مثل آلمان، هر استاد باید هر سال در یک آزمون شرکت کند و سؤالاتی را که حکومت از او می‌پرسد پاسخ دهد و اگر حکومت او را تأیید کرد، می‌تواند یک سال به تدریس ادامه دهد. پس آن گونه که آقای زیباکلام می‌گوید تحولات علمی در غرب چندان هم طبیعی نبوده است. نکته‌ی دیگر اینکه در کشور ما، برعکس غرب، سرفصل‌ها را افراد دانشگاهی انتخاب کرده‌اند، نه حکومت و بیان این گونه حرف‌ها بی‌احترامی به اساتید دانشگاهی است. http://borhan.ir/NSite/FullStory/News/?Id=6022 .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image