انعام، آیه ۱۰۸ -مجازات مرتد -شکستن بت ها -نجاست کفار - لعن یا سب مخالفان /

تخمین زمان مطالعه: 22 دقیقه

سوال اول: در سوره انعام آیه ۱۰۸ میخوانیم : « به چیزهایى را که آنان به جاى اللَّه میخوانند، دشنام مدهید که آنان نیز بى هیچ دانشى، از روى کینه توزى به اللَّه دشنام دهند ...». با توجه به این آیه شریفه، آیا نمیتوان اینگونه استدلال کرد که ما باید هر دین و آیینی (ولو اینکه ضلالت محض باشند) را به رسمیت بشناسیم؟ چرا که قرآن خرافی ترین مذهب که بت پرستی است را به رسمیت شناخته است. با این توصیفات شکستن و نابود کردن بت های بت پرستان در زمان رسول اکرم [صلی الله علیه وآله] و نیز در زمان خلیفه دوم [علیه ما علیه] چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ آیا نابود کردن بتها بدتر از دشنام نیست؟! سوال دوم: علت نجاست کفار در چیست؟ اکر صِرف روی گردان بودن از حق است، در اینصورت نصاری و یهود هم از حق به دورند خصوصا اینکه گروهی از آنها احدیت و وحدانیت خداوند را هم نقض کرده اند، و پر واضح است که پرستش خدای سه گانه یا خدای دارای فرزند کمتر از روی گردانی از خدای واحد و عبادت اصنام نیست! با این توضیحات حتی اهل سنت هم باید در سلک کفار باشند حال آنکه در نجاست آنها اختلاف است بخلاف کفارِ دارای شرایط . سوال سوم: چرا حکم مرتد فطری (مطلقا) و مرتد ملی (پس از توبه نکردن) مرگ است؟ مگر قرآن نفرموده که در دین اکراهی نیست؟ شاید بگویید منظور آیه شریفه این است که در قبول اولیه دین اکراهی نیست ولی پس از قبول، به عنوان مسلمان باید به احکام دین گردن نهاد و یکی از این احکام، مهدورالدم بودن مرتد است و شخص غیر مسلمان هم با اطلاع از این احکام به اسلام روی آورده، اما باز هم این اشکال مطرح میشود که انسان ممکن الخطاست و شاید در تشخیص حقیقت اشتباه کرده باشد و چنین شخصی باید برای تعیین راهش آزاد باشد خصوصا اینکه آیه شریفه اطلاق دارد.


در پاسخ به این سوالها به نکات زیر توجه نمایید1. دشنام ندادن به بتان یک راهکار تربیتی و اخلاقی است نه این که به مفهوم به رسمیت شناختن آن باشد. مفسرین در تفسیر ایه مورد بحث می فرمایند: به دنبال بحثى که در باره منطقى بودن تعلیمات اسلام و لزوم دعوت از راه استدلال، نه از راه اجبار، در آیات قبل گذشت، در این آیه تاکید مى کند که هیچگاه بتها و معبودهاى مشرکان را دشنام ندهید، زیرا این عمل سبب مى شود که آنها نیز نسبت به ساحت قدس خداوند همین کار را از روى ظلم و ستم و جهل و نادانى انجام دهند (وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ ). به طورى که از بعضى روایات استفاده مى شود، جمعى از مؤمنان بر اثر ناراحتى شدید که از مساله بت پرستى داشتند، گاهى بتهاى مشرکان را به باد ناسزا گرفته و به آنها دشنام مى دادند، قرآن صریحا از این موضوع، نهى کرد و رعایت اصول ادب و عفت و نزاکت در بیان را، حتى در برابر خرافى ترین و بدترین ادیان، لازم مى شمارد.( تفسیر نمونه، ج 5، ص: 394) دلیل این موضوع، روشن است، زیرا با دشنام و ناسزا نمى توان کسى را از مسیر غلط باز داشت، بلکه به عکس، تعصب شدید آمیخته با جهالت که در اینگونه افراد است، سبب مى شود که به اصطلاح روى دنده لجاجت افتاده، در آئین باطل خود راسختر شوند، سهل است زبان به بدگویى و توهین نسبت به ساحت قدس پروردگار بگشایند، زیرا هر گروه و ملتى نسبت به عقائد و اعمال خود، تعصب دارد همانطور که قرآن در جمله بعد مى گوید ما این چنین براى هر جمعیتى عملشان را زینت دادیم (کَذلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ). و در پایان آیه مى فرماید: بازگشت همه آنها به سوى خدا است، و به آنها خبر مى دهد که چه اعمالى انجام داده اند (ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ). در روایات اسلامى نیز منطق قرآن در باره ترک دشنام به گمراهان و منحرفان، تعقیب شده و پیشوایان بزرگ اسلام به مسلمانان دستور داده اند همیشه روى منطق و استدلال تکیه کنند و به حربه بى حاصل دشنام نسبت به معتقدات مخالفان، متوسل نشوند، در نهج البلاغه مى خوانیم که على ع به جمعى از یارانش که پیروان معاویه را در ایام جنگ صفین دشنام مى دادند مى فرماید: انى اکره لکم ان تکونوا سبابین و لکنکم لو وصفتم اعمالهم و ذکرتم حالهم کان اصوب فى القول و ابلغ فى العذر. من خوش ندارم که شما فحاش باشید، اگر شما به جاى دشنام، اعمال آنها را برشمرید و حالات آنها را متذکر شوید (و روى اعمالشان تجزیه و تحلیل نمائید) به حق و راستى نزدیکتر است و براى اتمام حجت بهتر « نهج البلاغه کلام 206 صبحى صالح.».2. حساب لعن و نفرین و برائت، از حساب دشنام و ناسزا جداست. لعن و برائت که در آیات دیگر قرآن از سوى خداوند اعلام شده، در واقع بیانگر اظهار موضعِ ما در برابر ستمگران و مشرکان است که بیزارى خود را از راه آنان اعلام مى کنیم. «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ» ( هود، 18)، «بَراءَةٌ مِنَ اللَّهِ» ... (توبه، 1) یکی از مفسرین فرموده اند: مراد از سب در اینجا بد گفتن و ناسزا و دشنام گویى است بکسانیکه از غیر خدا پرستش کرده و مى خوانند که: اینعمل سبب محدود و محصور شدن آنها شده، و نتوانند بآزادى فکر کنند، و در اثر این محدودیّت قهرا به خداوند و رسول اکرم و دین شما بدگویى خواهند کرد. و این بدگویى آنها از دو جهت سر رشته مى گیرد: اوّل- از لحاظ تحریک احساسات آنها، و سبب شدن تشدید عداوت و دشمنى در میان خواهد بود، در صورتى که وظیفه مسلمین اینست که پیوسته کوشش کنند که بنرمى و تفهیم و گفتار مستدلّ افکار مخالفین و قلوب آنها را بحقایق دین اسلام نزدیک و متمایل کنند، و تألیف قلوب مخالفین یکى از موضوعات لازم اسلامى است. دوّم- از جهت آگاهى نداشتن و عالم نبودن آنها است بحقایق و خصوصیّات و امتیازات دین مقدّس اسلام. و وظیفه مسلمین بجاى ایجاد فاصله و عداوت اینستکه: عملا و أخلاقا و منطقا مخالفین را جلب کرده، و پس از تحقّق الفت و تفاهم، آنان را بحقایق اسلام و قرآن آشنا کنند، تا حجاب جهل و ناآگاهى از میان برداشته شود.( تفسیر روشن، ج 8، ص: 126) بنابراین، لازم است که شخص متدیّن عاقل طورى مراقب رفتار و گفتار و کردارش باشد که بهانه بدست دشمن نداده، و موجب بدگویى آنها نشود. 3. نجاست کفار یکی ازنجاسات که مورد اتفاق فقها است کافر است، کافر یعنی کسیکه منکر خدا باشد و یا برای خداوند متعال شریک قائل باشد و یا اینکه رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله ـ صلی الله علیه و آله ـ را قبول نداشته باشد و نیز به کسی کافر می گویند که ضروری دین یعنی، چیزی را مثل نماز و روزه که همة مسلمانان آنرا جزء دین اسلام می دانند منکر شود.(رسالة توضیح المسائل مسئلة 107، ص 30.) فقهاء در این زمینه به آیة شریفة «انما المشرکون نجسٌ»[توبه:28] و روایات متعدد دیگری، از جمله این روایت که از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است «من نصب دیناً غیر دین المومنین(دین اسلام) فهو مشرک» (حر عاملی، وسائل الشیعه، الاحیاء التراث، قم، ط اول، 1409 هـ ق، ج 1، کتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت، باب 2، ح 3، ص 30،.) استناد می کنند. و از فروعاتی که برای این مسئله ذکر کرده اند این است که تمام بدن کافر حتی مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است.[رساله توضیح المسائل 108، ص 31. ] 3. نجاست کافران و مشرکین یک نوع آلودگی باطنی و معنوی است که آثار آن به جسم آنها نیز سرایت کرده و یک فایده پرهیز از آنها حفظ عقاید و اخلاق بسیاری از مردم می باشد که با آمیزش و معاشرت با افراد منحرف و گمراه تحت تا ثیر قرار گرفته و منحرف می شوند و این مطلب تازگی ندارد. به همین دلیل مصلحین و دلسوزان به افراد معمولی سفارش می کنند که از معاشرت با افراد گمراه و منحرف دوری کنند تا از انحراف و گمراهی محفوظ باشند که این موضوع در اسلام به صورت حکم نجاست بیان شده است و گذشته از این نوعا پیروان ادیان دیگر از بسیاری از آلودگی ها مثل خون, گوشت خوک, بول, و ارتباط نزدیک با سگ، و مشروبات الکلی اجتناب نمی کنند, خیلى راحت با حیوانات نجس زندگى مى کنند، لذا از لحاظ نجس بودن، قابل اعتماد نمى باشند و طبعا تمام زندگی آنها آلوده می باشد و برای حفظ مسلمانان از این آلودگی ها اسلام این دستور را داده است . یکى از جنبه هاى این حکم آن است که مشرک، موجودى پلید و شر است و باطنى شیطان صفت دارد. کیست که امروزه نیز شیطنت هاى مشرکین و کفار را نبیند؟ نقشه هاى جنگى، فریب هاى سیاسى، ضررهاى اقتصادى، استثمار معادن و توانمندى ها، استعمار دینى و تهاجم فرهنگى، فقط چند قلم از آثار این آلودگى باطنى درکنارآن همه پلیدی جسمانی اینان است انسان مشرک و کافر، بنیان اعتقادى سالمى ندارد و «از کوزه همان تراود که در اوست». شرک و کفر، همگى ناشى از عدم تعادلات روحى و فکرى است. اگر انسان از بنیان هاى فکرى استوارى برخوردار باشد هیچ گاه از صراط مستقیم و راه نورانى وحى و عبودیت فاصله نمى گیرد. حتى آن گاه که دچار تردید مى شود در شک اش درجا نمى زند و با استمداد از نیروهاى فکرى و معنوى، خود را از سرگردانى بیرون مى کشد. اما اگر این فاصله را با تفکر پر نکند، لحظه به لحظه این فاصله به عدم تناسب و بى ربطى کشیده مى شود تا آنجا که با فکر و شرک به قطع رابطه خود با خدا و معنویات مى پردازد. در عین حال بعضی از فقها به ویژه بسیاری از مراجع عصر حاضر مانند آیت الله حکیم (ره ) آیت الله تبریزی آیت الله فاضل و مقام معظم رهبری فتوا به طهارت اهل کتاب داده اند و تنها نجاست آنها را نجاست ظاهری می دانند که بر اثر آلوده شدن به نجاسات مانند خون مشروبات الکلی و ... پیدا می شود و اگر کسی علم پیدا کرد که بدن آنها با این نجاسات آلوده نشده یا علم به آلوده بودن بدن آنها پیدا نکرد پاک می باشند. اهل کتاب و پیروان آیین مسیحیت گرچه خدا را قبول دارند ولی چنان چه از بعضی از آیات قرآن کریم استفاده می شود آنها نیز گرفتار نوعی از شرک هستند; از جمله اعتقاد به اقنوم های سه گانه (پدر, پسر و روح القدس ) دارند.4. مفهوم ارتداد و مجازات مرتد1-4. مفهوم ارتداد، در اصطلاح فقها و متکلمان اسلامى، ارتداد به معناى روى گردانى فرد مسلمان از دین اسلام و پذیرش دینى دیگر است: «مرتد کسى است که از اسلام خارج شود و کفر را برگزیند».[1] ابن قدامه(از فقهاى اهل سنت) نیز می گوید: «مرتد کسى است که از دین اسلام به کفر باز گردد».[2] با توجه به این تعریف به صرف بازگشت شخص از عقیده، می توان شخص را مرتد دانست. مشهورفقیهان، چه شیعه و چه سنی، معنای مرتد را بیش از معنای لغوی قلمداد نکرده اند.[3] البته بازگشت شخص از عقیده علاوه بر داشتن شرایطی مانند: بلوغ، عقل و اختیار،[4] اولاً، آگاهانه یکی از ضروریات دین را انکار کند. (ضروریات دین اموری هستند که در دینی بودن آن­ها جای هیچ تردیدی نیست؛ مانند: وجوب نماز، روزه و حج یا اعتقاد به توحید، معاد، بهشت، جهنم و مانند آن).[5] ثانیاً، بداند که لازمه انکار آن حکم ضروری، انکار درستی نبوت پیامبر اکرم و اساس دین است. اگر کسی با این شرایط، ضروریات دین را انکار کند، چه از طرق مباحث علمی به آن رسیده باشد و چه برای رسیدن به هدف‌های دنیوی به ابراز آن پرداخته باشد؛ در واقع از اسلام خارج شده و عنوان مرتد بر او صادق است. [6] البته اگر کسی بدون نیت سوء و تنها در نتیجة شبهات علمی، دین را انکار نماید، نزد خداوند معذور است و گرفتار عذاب اخروی نخواهد شد. بنابراین اگر فردی یکی از مسائل دین را از روی ناآگاهی نپذیرد یا امر غیر ضروری‌ای را انکار کند، یا به لوازم سخن خود یعنی انکار درستی قرآن و سخنان معصومین(ع) آگاه نبوده و پس از آگاهی، این لوازم را نپذیرد، مرتد شناخته نمی‌شود.[7] ناگفته پیداست که با توجه به دو قید «آگاهی» و «التزام به لوازم سخن کفرآمیز»، این حکم شامل فردی که در مورد اعتقادات دینی‌اش دچار شک و تردید شده، نمی شود. پس تنها افرادی مرتد شناخته می‌شوند که به‌طور جدی قصد انکار دین را داشته باشند. 2-4 . مجازات مرتد محققان در مورد راز سخت گیرى بر مرتد نظریاتی ارایه داده و هر کدام از زوایای آن را مورد توجه قرار داده اند که به صورت اختصار به آن­ها اشاره می­شود: 1. پاسدارى از مرزهای عقیدتی همانگونه که تجاوز غیر مسلمان به مرزهای جغرافیایی اسلام دارای مجازات است تجاوز غیر مسلمان به مرزهای عقیدتی اسلام نیز که ازاهمیت بیشتری برخودار است دارای مجازات است. شخص مسلمانی که بعد از رسیدن به بلوغ کافر می شود وظیفه دارد نسبت به مرزهای عقیدتی اسلام تجاوز نکند در غیر این صورت مجازات می شود. ابراز کفر و تبلیغ آن به دلیل سابقه اسلامی که داشته است تبلیغ عملی علیه مرزهای عقیدتی اسلام است لذا به این جرم مجازات می شود. به دیگر عبارت؛ هرچند اعتقاد به یک دین مساله ای عقیدتی و شخصی و تابع دلایل و ایمان شخص است لکن مساله علنی کردن تغییر دین امری است که مستلزم مفاسد اجتماعی و عقیدتی برای اعضاء جامعه می­باشد. در حقیقت ارتداد فکری و عقیدتی یک بحث است و آشکار شدن این ارتداد در جامعه بحث دیگری است. در اسلام همان قدر که به آزادی فکر و عقیده و لزوم تحقیق در گرویدن به اسلام تکیه شده است به طور موکد تر به حفظ امنیت روانی و اعتقادی و دینی افراد جامعه نیز اهمیت داده می شود. آشکار کردن تغییر دین در مورد مرتد در حقیقت لطمه به امنیت دینی و اعتقادی جامعه اسلامی است که جنبه عمومی دارد. حکم اعدام برای مرتد نیز عملا در صورت بروز و آشکار کردن ارتداد است. زیرا همان گونه که گذشت ارتداد فکری به خودی خود قابل اثبات و مجازات نیست. پاسداری از مرزهای عقیدتی در عمل روش­های لازم دارد که برخی از آن­ها اشاره می­شود: 1-1. ایستادگی در برابر تحقیر دین؛ از پیامدهای زیانباری که ارتداد به دنبال دارد، تحقیر و نابودی دین است. اگر بنا باشد ورود و خروج افراد، به مکتب و آیینی، بدون قانون باشد و هر زمانی گروهی بدان بگروند وعده دیگراز آن خارج گردند، چنین مکتبی، گر چه حق باشد، عظمت واقتدار خویش را از دست داده و حیات و بقایش در معرض خاطر جدی قرار خواهد گرفت، بدین جهت، هیچ مکتب و مرامی نسبت به خروج پیروان خود، بی تفاوت نیست و در صورت قدرت، از ا عمال مجازات و قدرت دریغ نمی­نماید.[8] به همین دلیل، دین اسلام بر شرف و حیثیت انسان ها، تأکید بسزایى دارد و تحقیر انسان ها را بر نمى تابد. امیرالمومنیین در مورد کرامت وعزت نفس به فرزندش امام مجتبی(ع) می فرماید: «اکرم نفسک عن کل دنییه وان ساقتک الی الرغایب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاً، کرامت نفس خود را محافظت کن واز هر قسم زبونی وپستی بپرهیز؛ هر چند که ان زبونی وسیله رسیدن به تمنیات واروزهایت باشد زیرا ان چه که از دست می دهی(عزت نفس) هرگز عوضی که با ان برابر باشد به دستت نخواهد رسید».[9] مکتبى که چنین مرامى دارد، بدون شک اجازه نخواهد داد که دین خدا و تنها راه سعادت انسان، دستخوش تحقیر شده و اقتدار و عزت خود را از دست بدهد. از دیگر سو ناضابطه مندى ورود و خروج افراد به یک مکتب، در تحقیر آن مؤثر است و اگر به طور حساب شده و بر اساس برنامه ریزى هاى دشمنان، به عنوان حربه اى کارى انجام شود، آثار تخریبى فراوانى نیز در پى دارد. قرآن، این برخورد شکننده با دین را، از شیوه های یهودیان و دشمنان اسلام می داند، گروهى که پیوسته در پى تضعیف اسلام و ایجاد تزلزل در ایمان دینى جامعه نوپاى اسلامى بودند. یکى از راه هایى که آنان براى بدبین کردن مردم به اسلام در پیش گرفتند، تظاهر به مسلمان بودن و پس از آن بازگشت از اسلام بود. خداوند از این نقشه پلید پرده برداشته، مى فرماید: «دسته اى از اهل کتاب گفتند: اول روز به آنچه بر مؤمنان نازل شده ایمان بیاورید و در آخر روز انکارش کنید، تا مگر از اعتقاد خویش برگردند».[10] در شأن نزول آیه مذکور آمده است: «عده اى از عالمان یهود، با یکدیگر تبانى کردند که صبحگاهان تظاهر به اسلام نمایند و در آخر روز از اسلام برگشته و وانمود کنند که ما صفات محمد(ص) را از نزدیک مشاهده کردیم؛ ولى آنچه در تورات و بیانات علماى خود شنیده بودیم، با این صفات منطبق نبوده است. این عمل باعث خواهد شد که مردم نسبت به دین اسلام تردید کرده، بگویند: وقتى اهل کتاب ـ که از ما آگاه ترند ـ چنین برداشتى از اسلام و پیامبر دارند، پس اسلام دین الهى نیست».[11]2-1. جلوگیری از تضعیف عقاید؛ مسلّماً انسان­ها از نظراعتقاد و ایمان، یکسان نیستند. طبعا افرادی که از نظر باور، در مرتبه پایین قرار دارند، در برابر تنشهای اعتقادی که در جامعه بروز می­کند، در معرض تهدید بیشتری قرار می­گیرند، پاسداران مکتب، وظیفه دارند که این عده را در برابر رویدادها و تهاجم فکری حفاظت کنند. به فرموده امام حسن(ع): «عالمان شیعه، مرزبانانند و رخنه­هایی که شیطان و عواملش از آن جا نفوذ می­کنند محافظت می­کنند».[12] شیوع ارتداد، در جامعه اسلامی از جمله خطرهایی است که افراد ضعیف الایمان را مورد تهدید قرار داده و موجب انحراف آنان می­گردد. برای جلوگیری از انحراف و محافظت عقاید این دسته از مردم، باید بگونه ای برخورد شود که تنش­های فکری در جامعه ، به حداقل برسد.[13] 2. پاسدارى از نظام اسلامى، مجازات مرتد با مسئله حفظ جامعه و نظام اسلامى، پیوندى وثیق و چند جانبه دارد. پاره اى از وجوه این مسئله عبارت است از:1-2. دفاع از حیثیت نظام اسلامى؛ «علت خشم الهى بر مرتدین و کسانى که از دین خارج شده اند، این است که این­ها زندگى و عشرت دنیوى و هواى نفسانى را بر خواست معنوى و قلبى و فطرت انسانى خود و بر آخرت ترجیح دادند. بنابراین مسئله فقط عوض شدن اعتقاد نبوده است. مسئله این بوده که کسانى به خاطر جاذبه اى مادى و تأمین هواهاى نفسانى، حاضر شده اند به حیثیت نظام اسلامى لطمه بزنند و به آن پشت کرده، ایمان اسلامى را رها کنند. این مقوله دیگرى است و سخت گیرى اسلام در رابطه با این مقوله است».[14] لذا مجازات مرتد اقدام شایسته در جهت دفاع از حیثیت نظام اسلامی واستقرار آرامش در جامعه است، زیرا در جامعه ای که هرازگاه ، عقایدافراد آن با خروج عده ای از دین، مورد هجوم قرار می­گیرد، آرامش روانی رخت بر خواهد بست و با توجه به وابستگی و تعصبی که انسان­ها نسبت به عقاید خویش دارند، تشتت روحی پدید خواهد آمد و آرامش و طمانینه ای که لازمه وحدت دینی است جای خود را به بیماری روانی و نفاق خواهد داد. ازاین روی، قرآن کریم، مومنان را در برابر توطئه های کفار هشدار می دهد، تا دچار لغزش و اشتباه پیشینیان نگردند: «...ولایزالون یقاتلوتکم حتی یردوکم عن دینکم ان استطاعوا، آنان با شما می جنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند».[15] این آیه علاوه بر اشاره به انگیزه ارتداد، از فشارهای کفار در ایجاد ارتداد از دین، به مردمانی که ممکن است، تحت تاثیر اذیت­های کفار از دین برگردند و به اردوگاه کفر بپیوندند هشدار می­دهد.2-2. حفظ انسجام و پیوستگى امت؛ ارتداد در جامعه دینی، وحدت و انسجام افراد جامعه را بر هم می­زند. عزت واقتدار که لازمه وحدت دینی است جای خود را به اضمحلال و درگیری­های مذهبی خواهد داد. زیرا همه انسان­ها نسبت به عقاید خویش تعصب می ورزند و به طور طبیعی، در برابر تحقیر و اهانت عکس العمل نشان می­دهند. قرآن کریم می فرماید: «... ولاتسبواالذین یدعون من دون الله فیسبوالله عدوا بغیر علم، چیزهائی که آنان به جای الله می خوانند دشنام ندهید، که آنان نیز بی هیچ دانشی از روی کینه توزی به الله دشنام ندهید، که آنان نیز بی هیچ دانشی از روی کینه توزی به الله دشنام دهند».[16] پشت پا زدن به دین و عقاید، عکس العمل سایر هم کیشان را به دنبال خواهد داشت و ادامه این جریان، به درگیری­های قومی و مذهبی خواهد انجامید. ریشه بخش مهمی از درگیری­های مذهبی در تاریخ بشریت به همین مساله بر می­گردد. برخورد با ارتداد و جلوگیری از آن، در رفع اختلافات و تشنجهای مذهبی بسیار، موثراست. از مارسل بوازار ـ استاد حقوق دانشگاه ژنو ـ نقل شده است: «علت سخت گیرى اسلام درباره مرتد، شاید بدان جهت باشد که در نظام حکومتى و سیستم ادارى جوامع اسلامى، ایمان به خدا صرفاً جنبه اعتقادى و درون قلبى ندارد؛ بلکه جزو بندهاى «پیوستگى امت» و پایه هاى حکومت می­باشد؛ به طورى که با فقدان آن، قوام و دوام جامعه اسلامى متلاشى مى شود و مانند قتل نفس یا فتنه و فساد است که نمى تواند قابل تحمل باشد».[17] 3. مقابله با نفوذ به قصد براندازى از پیامدهای دیگر ارتداد این است که راه برای نفوذ دشمنان اسلام به ارودگاه اسلام و آگاهی یافتن بر اسرار مسلمانان باز خواهد شد. اگر مرتد با کیفر شدید روبرو نگردد و ارتداد به آسانی صورت پذیرد، دشمنان اسلام همواره خواهند توانست با اظهاراسلام به اردوگاه مسلمانان رخنه کرده و پس از رسیدن به مقاصد خویش از آن خارج گردند. اسلام با تشدید کیفر ارتداد، راه نفوذ دشمنان را مسدود ساخته است. جواز ارتداد، راه نفوذ دشمنان به اردوگاه اسلام و آگاهى یافتن از اسرار مسلمانان را باز خواهد گذاشت. لاجرم دشمنان اسلام خواهند توانست با اظهار اسلام به اردوگاه مسلمین مراجعه کرده و پس از دست یابى به مقاصد شوم خویش، از آن­جا خارج گردند. خداوند از همداستانى این گروه با کافران چنین پرده برمى دارد: «شیطان اعمال کسانى را که پس از آشکار شدن راه هدایت، مرتد شده اند در نظرشان بیاراست و در گمراهى نگاه­شان داشت و این بدان سبب است که آن گروه که آیات خدا را ناخوش داشتند، مى گفتند: ما در پاره اى از کارها فرمانبر شما هستیم و خدا از رازشان آگاه است». در حقیقت، همه نظام هاى حقوقى (و از آن جمله اسلام)، اتفاق نظر دارند که براندازى، اقدامى مجرمانه و قابل تعقیب و مجازات است و آنچه بین اسلام و قوانین امروزى تفاوت مى کند، تحلیل­شان از موضوع ارتداد است که از نظر فقه اسلامى، مصداق براندازى شمرده مى شود؛ زیرا مکتب، زیربناى نظام اسلامى است و براى پاسدارى از «کیان نظام» به ناچار باید جلوى ارتداد را گرفت. اما در نظام هاى سیاسى دیگر، چون دین نقشى در نظام اجتماعى ندارد و دولت صرفاً بر مبناى قوانین بشرى شکل مى گیرد، لذا تغییر عقیده دینى، براندازى به حساب نیامده و منع قانونى ندارد. البته در آن نظام ها هم نسبت به تفکرى که اساس نظم اجتماعى مقبول را مورد تهدید قرار مى دهد، چنین حساسیتى وجود دارد و با آن برخورد مى شود.[18] 4. بازدارى از انتخاب کورکورانه،[19] دین مبین اسلام پاسدار آزادى مذهبى است و با شعار «لا اکراه فى الدین»، از هر گونه تحمیل و اجبار در عقیده منع مى کند. اسلام دعوت خود را مبتنى بر بینش و تعقل ساخته و از دین گرایى کورکورانه و تقلیدى محض نکوهش مى کند. قرآن مجید مى فرماید: «بشارت ده بندگانم را، آن کسانى که به سخنان گوش فرا مى دارند و برترین آنها را بر مى گزینند».[20] اسلام پیش از آنکه کسى را به عنوان پیرو بپذیرد؛ به او هشدار مى دهد چشم و گوش خود را باز کند و درباره آیینى که مى خواهد بپذیرد، آزادانه بیندیشد. چنانچه از لحاظ عمق و استدلال، روحش را قانع ساخت ـ که به یقین قانع مى سازد ـ در شمار پیروانش در آید؛ و گرنه حق دارد هر چه بیشتر درباره اش تحقیق و بررسى کند. خداوند به پیامبر(ص) دستور مى دهد: «اگر یکى از مشرکان به تو پناهنده شد، به او پناه بده تا گفتار خدا را بشنود. آن گاه او را به امانگاهش برسان؛ این به جهت آن است که آنان مردمى ناآگاهند».[21] در پى این فرمان، فردى به نام «صفوان» خدمت پیامبر اسلام (ص) شرفیاب گردید و از آن حضرت خواست اجازه دهد تا دو ماه در مکه بماند و درباره اسلام تحقیق کند؛ شاید حقیقت و درستى آن، برایش روشن گردد و در زمره پیروانش درآید. پیامبر(ص) فرمود: من، به جاى دو ماه، چهار ماه به تو مهلت و امان مى دهم.[22] در کنار دعوت آگاهانه و انتخاب­گرانه، اسلام هشدار مى دهد که هرگاه حقانیت اسلام را به خوبى شناخته و مسلمان شدید، دیگر نمى توانید از آن باز گردید! این سختگیرى، سبب مى شود که مردم، دین را امرى ساده و تشریفاتى ندانند و در پذیرش و انتخاب آن بیشتر دقت کنند. همچنین راه سودجویى را بر مغرضان و دشمنان کینه‌توز اسلام مى بندد تا نتوانند از این راه، آیین میلیون ها مسلمان را بازیچه امیال شوم خود، قرار دهند و در انظار عمومى، آن را بى اعتبار سازند. به عبارت دیگر زمینه استفاده بهینه از آزادى مذهبى و فضاى سالم براى بهره‌بردارى شایسته از آن فراهم مى شود. بنابراین، سهل انگاری و بی دقتی در انتخاب عقیده ، همواره ، مورد نکوهش اسلام بوده است . قرآن، پیروی کورکورانه را نکوهش کرده و بر تعقل و تفکر و پیروی آگاهانه اصرار می ورزد. بدون شک، بی توجهی به مساله ارتداد و خروج از دین، نقش بسزایی در شیوع روحیه تساهل و تسامح دینی را در بر دارد زیرا اگر خروج از دین پیامدی را در بر نداشته باشد، افراد لزومی نمی بینند که به هنگام ورود در آن، دقتی به خرج دهند و بالعکس، شدت عمل به هنگام خروج از دین، می تواند در دقت و وسواس انسان­ها درانتخاب مکتب موثر باشد. این همان چیزی است، که اسلام طالب آن است . یکی از مفسران در این زمینه می گوید: «فلذلک جعل الموت هو العقوبه للمرتدّ حتی لایدخل أحد فی الدین إلاّ علی بصیره و حتی لایخرج منه أحد بعد الدخول فیه، و لیس هذا من الإکراه فی الدین المنفی بقوله تعالی: لا إکراه فی الدین(بقره/۲۵۶). علی القول بأنّها غیرمنسوخه، لأنّ الإکراه فی الدین هو إکراه الناس علی الخروج من أدیانهم و الدخول فی الإسلام، و أما هذا فهو من الإکراه علی البقاء فی الإسلام».[23] نتیجه این که، خداوند با وضع حکم ارتداد، نه تنها راه تفکّر و انتخاب را نمی بندد و انسان را مجبور به دین داری نمی کند، بلکه با این حکم او را وادار به تفکّر و تحقیق می کند و انسان را در تشخیص راه حق یاری می دهد تا با اختیار خود آن را بپذیرد. و لذا اسلام از آغاز ورود افراد در دین، اتمام حجت کرده است که افراد می بایست آگاهانه و با توجه به همه جوانب واحکام ، که کیفر ارتداد از جمله آن است ، آن را بپذیرند. پس کیفر بر خروج از دین، حکمی است که افراد، از آغاز، آن را پذیرفته اند. . «المرتدّ هو من خرج عن الإسلام واختار الکفر». امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله:2/366.پی نوشت:[1] 6. «المرتدّ هو الراجع عن دین الإسلام إلى الکفر»، موفق الدین ابن قدامه، المغنى، بیروت- دار الفکر، 1404-1984، ج10، ص72. 2. سیف الله صرامی، احکام مرتد از دیدگاه اسلام وحقوق بشر، بی جا، مر کزتحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، 1376، ص253.[3] . همان، ص334.[4] . . محمدعلی الانصاری، الموسوعه الفقهیه المیسره، ج2، ص16.[5] . همان، ص15.[6] . ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، ارتداد و آزادی، پاسدار اسلام، سال 22، ش265، ص7. [7] . محمدصادق روشن، مقاله: علل وانگیزه های ارتداد، مجله حوزه، بهمن واسفند 69 شماره 42[8] . نهج البلاغه، نامه31.[9] . آل عمران، 72.[10] . تفسیر قرطبی ج /11/4 [11] احتجاج ، ج 2.155.[12] . محمدصادق روشن، علل وانگیزه های ارتداد، پیشین.[13] . سیدعلی خامنه ای، آزادی از نظراسلام وغرب، مجله اندیشه حوزه، سال4، شماره2، ص39.[14] . بقره، 217.[15] سوره انعام ، آیه 108. [16] . مهدی بازرگان، دینداری و آزادی، ص135.[17] . عبدالقادرعوده، التشریع الجنایی الاسلامی، بیروت، دارالکتب العربی، بی تا، ج1، صص536 و 661.[18] . عیسی ولایی، ارتداد در اسلام، پیشین، ص252.[19] . زمر، 17 و18 [20] . توبه، 6.[21] . اسدالغابه، ج3، ص22. [22] . محمد طاهر ابن عاشور، التحریر و التنویر، ۲/۳۱۹؛ نیز رک: خمیس العمر، حریه الاعتقاد فی ظلّ الاسلام،۴۹۶ .

پرسمان دانشگاهیان

مرجع:

ایجاد شده در 1401/03/25



0 دیدگاه
برای این پست دیدگاهی وجود ندارد

ارسال نظر



آدرس : آزمايشگاه داده کاوي و پردازش تصوير، دانشکده مهندسي کامپيوتر، دانشگاه صنعتي شاهرود

09111169156

info@parsaqa.com

حامیان

Image Image Image

همكاران ما

Image Image